عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی - تهران، سما
چکیده
در قرآن واژگان قصص، حدیث، نبا و مثل به معنای داستان به کار رفته و آن عبارت از بخش هایی از ماجراهای واقعی تاریخ است که عبرت آموزی و هدایت بخشی در پی داشته باشد; اما اسطوره در قرآن عبارت از داستان های خرافی زاییده ذهن گذشتگان است . در مقاله حاضر این دو واژه از نظر لغت و قرآن معناشناسی شده است .
کلید واژه ها: داستان، اسطوره، قصه، حدیث، نبا، افسانه .
1) مقدمه
قرآن اصیل ترین کتاب هدایت است . در قرآن هیچیک از مسائل اساسی سعادت و شقاوت انسانی مسکوت نمانده است; چنانکه خدای تعالی فرماید: «ما فرطنا فی الکتاب من شی ء [انعام 38]: (ما هیچ چیز را در این کتاب فروگزار نکردیم).
قرآن کتاب تاریخ یا داستان نیست; ولی در نقل تاریخ یا داستان سودمندترین تاریخ و داستان را با بهترین اسلوب بیان داشته که «نحن نقص علیک احسن القصص بما اوحینا الیک هذاالقرآن و ان کنت من قبله لمن الغافلین «[یوسف 3]: (ما بهترین سرگذشت ها را از طریق این قرآن - که به تو وحی کردیم - بر تو بازگو می کنیم و مسلما پیش از این از آن خبر نداشتی).
در این مقاله نگاهی اجمالی به داستان و اسطوره در قرآن شده و از این رهگذر مقایسه ای میان داستان و اسطوره به میان آمده است .
2) واژه شناسی داستان
در واژه شناسی داستان در قرآن علاوه بر واژه قصص باید از واژگان حدیث، نبا و مثل مدد جست و حال به اختصار به شرح هر یک می پردازیم:
الف) واژه قصص، از ریشه ق . ص . ص مصدر ثلاثی مجرد قص یقص قصا و قصصا و اصل معنای آن قطع و بریدن و اتباع می باشد [1] و در تراجم پارسی به «برگفتن قصه یا از پی کسی فرا شدن » و قصه برداشتن و برپی رفتن معنا شده است و قصص به این خاطر به داستان گفته می شود که سخنی در پی سخن دیگر می آید و قاص (داستانسرا) کسی است که خبری را بعد از خبر دیگر و کلامی را بعد از کلام دیگر بیان می کند [2] و در آیه شریفه آمده: «قالت لاخته قصیه (1) [قصص 11] اتبعی اثره (2) [3].
برخی مفسران قصص را جمع قصه گرفته اند; مانند نسفی ذیل آیه شریفه «نحن نقص علیک احسن القصص » [یوسف 3]: (خبر دهیمت از نیکوترین قصه های گذشتگان). مشهور است که در قوله تعالی «نحن نقص علیک احسن القصص «واژه القصص ممکن است به معنای مصدری باشد . که در تقدیر چنین می شود: «نحن نقص علیک احسن الاقصاص » یعنی ما به بدیعترین اسلوب و بهترین طریق و عجیبترین نظم بر تو قصه می خوانیم . در این صورت معنای مقصوص را القا می کند; یعنی «نحن نقص الیک احسن ما یقص من الاحادیث » [4].
علامه طباطبائی در جمع دو وجه - البته با ترجیح معنای مفعولی - چنین می فرماید: «پس قصص به معنای قصه و احسن القصص به معنای بهترین قصه و حدیث است . چه گفته باشند که کلمه نامبرده مصدر به معنای اقتصاص و قصه سرایی است و چه به معنای اسم مصدر یعنی داستان باشد . هر دو وجه صحیح است . بنابراین معنا داستان یوسف بهترین داستان است و بنا بر معنای قبلی باز هم قصه یوسف به آن طریق که قرآن سروده بهترین سراییده است » [5].
در قرآن از ریشه ق . ص . ص 30 واژه پدید آمده است که 6 مورد مصدر قصص و 20 مورد مشتقات فعلی و چهار مورد واژه قصاص می باشد که در اصل لغت به معنای اتباع و پیروی قدم به قدم و در قرآن واژه قصص به معنای بیان داستان (داستان سرایی) است .
ب) واژه حدیث، در لغت به معنای از نو ایجاد شدن و چیزهای نو [6] و در قرآن به معنای خبر، کلام، قرآن، عبرت، رؤیا، نوآوری و قصص می باشد [7]. حال به دو مورد که به این معنا آمده اشاره می کنیم: مورد اول: «هل اتاک حدیث ضیف ابراهیم المکرمین اذ دخلوا علیه فقالوا سلما قال سلم قوم منکرون » [ذاریات 25 و 24]: (آیا خبر میهمانهای بزرگوار ابراهیم به تو رسیده است؟ ! در آن زمان که بر او وارد شدند و گفتند: سلام بر تو . او گفت: سلام بر شما که جمعیتی ناشناخته اید).
مورد دوم: «هل اتاک حدیث موسی اذ ناداه ربه بالواد المقدس طوی اذهب الی فرعون انه طغی » [نازعات 15- 17]: (آیا داستان موسی به تو رسیده است، در آن هنگام که پروردگارش او را در سرزمین مقدس طوی ندا داد و گفت: به سوی فرعون برو که طغیان کرده است).
با توجه به سیاق در این دو مورد کاملا روشن است که منظور از حدیث در آن دو داستان می باشد .
ج) واژه نبا: جمع آن انباء و به معنی خبر و آگاهی می باشد [8] و در قرآن در برخی موارد به معنی داستان و سرگذشت آمده است; مانند: «واتل علیهم نبا ابنی آدم بالحق اذ قربا قربانا فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الاخر» [مائده 27]: (و داستان دو فرزند آدم را به حق برای آنها بخوان: هنگامی که هر کدام به کاری برای تقرب (به پروردگار) انجام دادند . اما از یکی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد).
در تفسیر نسفی در ترجمه آیه آمده است که: «و بخوان بر ایشان بی فزون و کاست قصه دو پسر آدم را . . .» [9].
و یا «نتلو علیک من نبا موسی و فرعون بالحق لقوم یؤمنون » [قصص 3]: (ما از داستان موسی و فرعون به حق بر تو می خوانیم، برای گروهی که ایمان می آورند).
د) واژه مثل، و جمع آن امثال به معنی نظیر و شبیه می باشد [10]. برخی این واژه را از زبان سامی [11] و برخی از زبان عبری و حبشی Mesale, Mesl می دانند [12]. در کتب وجوه و نظائر معناهایی مانند: عبرت، عذاب، سنن و صفت برای آن ذکر شده است [13] ; لذا باید معنای داستان را نیز به آن افزود; مانند «ان مثل عیسی عندالله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون » [آل عمران 59]: (مثل عیسی نزد خدا همچون آدم است که او را از خاک آفرید و سپس به او فرمود: موجود باش، آنگاه موجود شد).
مفسر بزرگ شیعی ابوالفتح رازی و نیز نسفی واژه مثل را در اینجا به داستان معنا کرده اند [14].
3) مراد از داستان در قرآن
در اصطلاح قرآنی داستان به مفهوم گسترده آن پدیده ای است که ساختار هندسی ویژه ای دارد . داستان نویس یک یا چند حادثه و نیز وضعیتها، شخصیتها و محیطها را برمی گزیند و آنها را به زبانی تعبیر می کند [15]. نیز باید افزود که قصص در نگاه قرآن عبارت است از بیان ماجراهای گذشته از حیث عبرت گرفتن و آن پی گیری و بیان یک واقعیت تاریخی از زوایای گوناگون در بعد هدایتی می باشد; لذا در جهت بیان تمام یک ماجرا نمی باشد; بلکه آن بخشهایی از ماجراها را گزین می کند که هدایتگر باشد . بنابراین قصص شامل وقایع حاضر مانند حدیث و رویدادهای آینده، مانند نبرد ایران و روم نمی شود . قصه گفتن قرآنی یعنی پی گرفتن اخبار گذشتگان و این در بیان قرآن کریم نیز تصریح شده است که: «لقد کان فی قصصهم عبرة لاولی الالباب ما کان حدیثا یفتری لکن تصدیق الذی بین یدیه و تفصیل کل شی ء و هدی و رحمة لقوم یؤمنون » [یوسف 111]: (در سرگذشت آنها درس عبرتی برای صاحبان اندیشه بود . اینها داستان دروغین نبود; بلکه هماهنگ است با آنچه پیش روی او از کتب آسمانی پیشین قرار دارد و
4) واژه اساطیر
اساطیر بر وزن افاعیل و مشتق از ریشه «سطر» می باشد . سطر یعنی کتب (نوشت) و سطر، ردیف هر چیز را گویند . «و فی الکتاب مستورا» ; یعنی در کتاب نوشته شده است، و «سطر فلان کذا» ; یعنی فلانی ردیف به ردیف نوشت [16].
برخی معتقدند که اساطیر جمع اسطوره و اسطاره و برخی آن را جمع اسطار و اسطاره، اسطیر و اسطیره و اسطور و اسطوره و برخی آن را جمع الجمع، یعنی جمع اسطار و اسطار جمع سطر و برخی - چون اخفش - آن را جمع بدون مفرد می دانند [17].
دانشمندان واژه شناس اساطیر را به سخنان باطل و سخنانی که هیچ ربطی به چیزی ندارند تعریف کرده اند و افزوده اند: اساطیر الاولین، یعنی آن سخنان شگفتی که از پیشینیان نوشته باشند و آن درباره سخنی به کار می رود که از هم گسیخته باشد [18] و هنگامی گفته می شود، «سطر فلان علینا تسطیرا» که شخصی سخنانی شبیه باطل بیاورد و زمانی که گفته شود: «فلان سطر علی فلان » که سخنان بیهوده بگوید [19]. «اساطیر الاولین » در ترجمه فارسی به «افسانه های نبشته پیشینیان » ترجمه شده است [20].
درباره منشا این واژه فرانکل بر این نظر است که از آرامی گرفته شده است [21] و برخی معتقدند که اسطوره از واژه یونانی هیستوریا، (Historia) به معنی «جستجو و آگاهی » و «داستان » گرفته شده است . بازمانده این لغت در زبان انگلیسی، (Story) به معنای «داستان و حکایت » و در زبان فرانسه، (Histoire) به معنای تاریخ و حکایت می باشند [22] و برخی هم آن را از اصل تازی می دانند .
حال قبل از بررسی کاربرد این واژه در قرآن به اختصار کلیات اسطوره ها را بیان می کنیم: اسطوره قصه گونه ای است که طی توالی نسلها بر سر زبان ها نقل می شود . آن پدیده های طبیعت و همچنین آیین ها و عقاید موروثی را به نحوی غالبا ساده تبیین می کند . در اسطوره مرز دنیای عینی و ذهنی به هم می ریزد . زمان واقعی عینیت خود را از دست میدهد و به زمانی ذهنی تبدیل می شود . اسطوره را باید داستانهای نیمه واقعی دانست . . . . آنچه مهم است صحت تاریخی داستان نیست; بلکه مفهومی است که برای معتقدان آن در بردارد [23].
اسطوره را باید داستان و سرگذشتی معنوی (آسمانی، روحانی، مربوط به فراسوی جهان مادی، غیر ملموس و آن جهانی) دانست که معمولا اصل آن معلوم نیست و شرح عمل، عقیده، نهاد یا پدیده ای طبیعی است به صورت فراسوی، که دست کم بخشی از آن را از سنتها و روایتها گرفته اند و با آیین ها و عقاید دینی پیوندی ناگسستنی دارد . در اسطوره وقایع از دوران اولیه نقل می شود و به عبارت دیگر سخن از این است که چگونه هر چیزی پدید می آید و به هستی خود ادامه می دهد . شخصیتهای اسطوره را موجودات فوق طبیعی تشکیل می دهند و همواره هاله ای از تقدس، قهرمان مثبت آنرا فرا گرفته است [24].
حال گونه های اسطوره را اختصارا ذکر می کنیم .
الف) اسطوره آیینی: متن هایی که دانش مربوط به اسطوره ها از آن بدست می آید، در آرشیو پرستشگاهها جای داشته است . در آیین، اسطوره سرگذشت آنچه را اجرا می شد بیان می کند . . . این گونه اسطوره کارآیی آیین را تامین می کند . شاید اسطوره آیینی کهن ترین نوع اسطوره باشد .
ب) اسطوره بنیادی: کاربرد این اسطوره بیان علت خیالی بنیاد یک عادت و یک نامه و حتی یک شی ء است .
ج) اسطوره کیش: این اسطوره مربوط به دین یهود است و کاربرد آن عبارت بود از تصدیق عهدی که میان یهود و اسرائیل بسته شده بود .
د) اسطوره شخصیت: این اسطوره تولد و کارهای برجسته یک قهرمان مشهور را با هاله ای از شگفتی و رمز و راز می پوشاند .
ه) اسطوره جهان پس از مرگ: این اسطوره مشخصه تفکر مسیحی - یهودی است [25].
در قرآن این واژه به صورت جمع، اساطیر و به صورت ترکیب «اساطیر الاولین «در 9 مورد بیان شده است و ما مختصرا به بیان مراد واژه اساطیر در این آیات با توجه به سیاق می پردازیم:
1- «و منهم من یستمع الیک و جعلنا علی قلوبهم اکنة ان یفقهوه و فی اذانهم و قرا و ان یروا کل آیة لا یؤمنوا بها حتی اذا جاؤک یجادلونک یقول الذین کفروا ان هذا الا اساطیر الاولین » [انعام 25]: (پاره ای از آنها به (سخنان تو) گوش فرا می دهند و بر دلهای آنها پرده هایی افکنده ایم تا آن را نفهمند و در گوش آنها سنگینی قرار دادیم و اگر تمام نشانه های حق را ببینند، ایمان نیاورند; تا آنجا که وقتی به سراغ تو می آیند، با تو پرخاشگری کنند . کافران می گویند: اینها فقط افسانه پیشینیان است).
سیاق نشان می دهد که مشرکین آیات خدا را تکذیب می کردند و در برخورد با آیات خداوند ایمان نمی آورند و می گفتند: اساطیر پیشینیان است و لذا در اینجا استعمال اساطیر الاولین - از سوی مشرکین - و در مقابل آیات خداوند قرار گرفته است .
2- «واذ تتلی علیهم آیاتنا قالوا قد سمعنا لو نشاء لقلنا مثل هذا ان هذا الا اساطیر الاولین » [انفال 31]: (و هنگامی که آیات ما بر آنها خوانده می شود می گویند: شنیدیم (چیز مهمی نیست). ما هم اگر بخواهیم مثل آن را می گوییم . اینها همان افسانه های پیشینیان است).
مشرکان آیات خدا را ساده و عامیانه تلقی می کردند و آن را اساطیر الاولین می خواندند . لذا در اینجا نیز اساطیر استعمالی از طرف مشرکان برای آیات خداوند می باشد .
3- «و اذ قیل لهم ماذا انزل ربکم قالوا اساطیر الاولین » [نحل 24]: (و هنگامی که به آنهاگفته می شود پروردگار شما چه نازل کرده است؟ می گویند: اینها (وحی الهی نیست) همان افسانه های دروغین پیشینیان است).
در اینجا نیز کاملا مشهود است که تنزیل الهی از سوی مشرکان به اساطیر الاولین نام برده شده است .
4- «قالوا اذا متنا و کنا ترابا و عظاما ءانا لمبعوثون لقد وعدنا نحن و اباؤنا هذا من قبل ان هذا الا اساطیر الاولین » [مؤمنون 82 و 83]: (آنها گفتند: آیا هنگامی که مردیم و خاک و استخوانهای پوسیده شدیم، آیا بار دیگر برانگیخته خواهیم شد؟ ! این وعده به ما و پدرانمان از قبل داده شده است; این فقط افسانه های پشتیبان است).
در اینجا وعده بعث و برانگیخته شدن از سوی مشرکان به اساطیر الاولین تعبیر شده است .
5- «و قالو اساطیر الاولین اکتتبها فهی تملی علیه بکرة و اصیلا . قل انزله الذین یعلم السر فی السماوات و الارض انه کان غفورا رحیما» [فرقان 4 و 5]: (و گفتند: این همان افسانه های پیشینیان است که آن را رونویس کرده و هر صبح و شام بر او املا می شود . بگو کسی آن را نازل کرده که اسرار آسمانها و زمین را می داند . او همیشه آمرزنده و مهربان است).
در اینجا نیز کاملا ملحوظ است که استعمال اساطیر الاولین در مقابل کتاب خداوند است).
6- «وقال الذین کفروا ءاذا کنا ترابا و آباؤنا ائنا لمخرجون . لقد وعدنا هذا نحن آباؤنا من قبل ان هذا الا اساطیر الاولین » [نحل 67 و 68]: (و کافران گفتند: آیا هنگامی که ما و پدرانمان خاک شدیم، (زنده می شویم) و از دل خاک بیرون می آئیم؟ ! این وعده ای است که به ما و پدرانمان از پیش داده شده است: اینها افسانه های پشتیبان است).
در اینجا بعث و خروج را در مقابلش اساطیر الاولین قرار داده اند .
7- «و الذی قال لوالدیه اف لکما اتعداننی ان اخرج و قد خلت القرون من قبل و هما یستغیثان الله ویلک آمن ان وعدالله حق فیقول ما هذا الااساطیر الاولین » [احقاف 17]: (و کسی که به پدر و مادرش می گوید: اف بر شما! آیا به من وعده می دهید که من روز قیامت مبعوث شوم؟ ! در حالی که پیش از من اقوام زیادی بودند (اما هرگز مبعوث نشدند) و آندو پیوسته فریاد می کشند و خدا را به یاری می طلبند که وای بر تو ایمان بیاور که وعده خدا حق است! اما او پیوسته می گوید: اینها چیزی جز افسانه های پیشینیان نیست).
در جواب والدین مؤمن که فرزندشان را به ایمان به قیامت فرا می خوانند، فرزندشان آن را انکار می کند و اساطیر پیشینیان می نامد .
8- «و اذ تتلی علیهم آیاتنا قال اساطیر الاولین » [قلم 15]: (و هنگامی که آیات ما بر او خوانده می شود، می گوید: اینها افسانه های خرافی پیشینیان است).
در اینجا مشرکان آیات خدا را اساطیر الاولین نامیده اند .
9- «و اذا تتلی علیه آیاتنا قال اساطیر الاولین » [مطفنین 13]: (وقتی آیات ما بر او خوانده می شود، می گوید: این افسانه های پیشینیان است). با توجه به سیاق مشخص است که مشرکان آیات خداوند را در مورد روز جزا تکذیب و اساطیر الاولین می خوانند: چنانکه در آیات قبل از آیه مذکور می خوانیم: «وای در آن روز بر تکذیب کنندگان! آنهایی که روز جزا را انکار می کنند . کسی که آن را انکار می کند، متجاوز و گنهکار است » .
5) فرق داستان و اسطوره
همان طور که دیدیم اساطیر الاولین در قرآن دارای معنی گسترده ای است و همیشه از طرف مشرکان و به منظور غیرالهی و ناحق شمردن قرآن و عقاید موجود در آن ابراز می شده است و با توجه به سیاقهای آیات بیان نمودیم که غرض مشرکین انکار دو چیز بوده است: یکی «ما انزال الله » و دیگری «حق بودن بعث و خروج از قبر» ; لذا مشرکان هرگاه به تکذیب دست می یازیدند، اساطیر الاولین را به کار می بردند; یعنی آنها اموری است که دیگران به ناحق و از سابقه ذهنی مردم استفاده کرده و در اذهان آنان القا کرده اند .
در بحث از واژه اسطوره و انواع آن بیان کردیم که واژه اسطوره دارای معنای وسیع است و عقاید و آداب و داستانهای گذشته و جز آنها را در سطوح کلان آن در بردارد و ریشه های آن نیز دینی است . لذا می بینیم که در قرآن واژه اساطیر به همین گستردگی مطرح می شود و صرفا معنای داستان خرافی را نمی دهد; بلکه شامل مجموعه ای از عقاید و آداب و ماجراهای گذشتگان می باشد . اما در لغتنامه های امروز معنای آن صرفا به «داستانهای خرافی » عدول کرده است .
اگر در بحث داستانهای قرآن - از باب تسمیه جزء بر کل - بخواهیم آن را با اساطیر مقایسه کنیم، باید به ذکر این نکته مهم بپردازیم که وجه ممیزه این دو عنصر این حقیقت است که قصص قرآن حق و راست است . ولی در اساطیر هر چند ممکن است ریشه ای دینی و راست داشته باشد; ولی در مسیر زمان منحرف شده است .
حال این سؤال مطرح می شود که منظور مشرکین از اساطیر کدام گونه آن بوده است؟ باید گفت که با توجه به سیاقهای آیات بحث شده، واژه اساطیر در قرآن می تواند تمام گونه های اسطوره ای را در بربگیرد .
پی نوشت ها:
1) به خواهرش گفت: او را پی بگیر .
2) پی او برو .
منابع
1) نزهة الاعین النواظر . . . ص 490 لسان العرب، ج 7، ص 73، مفردات راغب، ص 279 .
2) تراجم الاعاجم ص 279، درر الترجمان ص 249، التبیان فی تفسیرالقران، ج 6، ص 93، تهذیب اللغة، ج 8، ص 256 .
3) لسان العرب، ج 7، ص 74 .
4) معجم البحرین، ج 3، ص 511، تفسیر نسفی، ج 1، ص 325، مجمع البحرین، ج 3، ص 511 .
5) المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه ج 21، ص 124 .
6) لسان العرب، ج 2، ص 131، العین، ص 167 .
7) وجوه و نظائر دامغانی ص 120، الوجوه النظائر فی القرآن، ص 259 .
8) العین، ص 784، لسان التنزیل، ص 34، درر الترجمان، ص 52 .
9) تفسیر نسفی، ج 1، ص 160
10) الکشاف، ج 1، ص 72 .
11) واژه های دخیل در قرآن مجید، ارتور جفری، ترجمه بدره ای، ص 273 .
12. Encjclopedie delislam vol.9 P.805.
13) وجوه القرآن تفلیسی، الوجوه والنظائر دامغانی، 5- 264
14) تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 3، ص 36، تفسیر نسفی، ج 1، ص 86 .
15) پژوهشی در جلوه های هنری داستانهای قرآن، ج 1، ص 13
16) مجمع البحرین، ج 1، ص 371 .
17) مختار من الصحاح ص 337، لسان العرب، ج 4، ص 363، مجمع البیان، ج 2، ص 284 .
18) العین، ص 373، دایره المعارف قرن عشرین، وجدی، ج 5، ص 128 .
19) العین، ص 373، مجمع البحرین، ج 1، ص 371
20) لسان التنزیل، ص 26 .
21) واژه های دخیل در قرآن مجید، جعفری، ص 113 .
22) تاریخ اساطیری ایران، آموزگار، ص 3 .
23) اساطیر و فرهنگ ایرانی، ص 13، در قلمرو وجدان، ص 405 و 404، شناخت اساطیر ایران، ص 22 .
24) تاریخ اساطیر ایرانی، ص 3 و 4 .
25) اساطیر خاورمیانه .