ماهان شبکه ایرانیان

پای شهدای غواص هم به جشنواره فیلم فجر باز شد

فیلم اشنوگل که قبلاً «چهل مروارید» نام داشت، داستان تفحص از شهدای غواص است.

به گزارش مشرق، مهم‌ترین فیلم نمایش‌یافته در روز نهم جشنواره، گشت 2 ساختۀ سعید سهیلی بود که مخاطبان بسیاری برای تماشای آن آمده بودند، از جمله محمدرضا عارف و همسرش. غروب این روز، نامزدهای دریافت سیمرغ معرفی شدند که اعتراضات فراوانی برانگیخت. به نظر می‌رسد که نفوذها و مصلحت‌اندیشی‌های داوری، بیشتر از سال‌های قبل بوده است. در این روز، فیلم‌های کمدی انسانی(محمدهادی کریمی)، اسرافیل(آیدا پناهنده)، گشت 2( سعید سهیلی) و اِشنوگِل(هادی جاجتمندی، علی سلیمانی سرنسری) در سالن نمایش برج میلاد اکران شدند.

 

نمادگرا یا نمادگریز؟

کمدی انسانی/ محمدهادی کریمی

 خلاصه داستان: داستان چهار دهه از زندگی پسری (آرمان درویش) که چپ دست به دنیا آمده است.

آقای دکتر محمدهادی کریمی تاکنون پنج فیلم ساخته و برای کارگردان‌های دیگر نیز بسیاری فیلمنامه نوشته است. ایشان در کمدی انسانی علاوه بر نوشتن فیلمنامه و کارگردانی، تهیه کننده و تدوینگر فیلم نیز بوده‌اند.

شخصیت آرمان درویش و سایر بازیگران در این فیلم، بدون نام هستند (چنانکه شخصیت شهاب حسینی در فیلم ساکن طبقۀ وسط). نام نداشتن شخصیت، دو تعبیر می‌تواند داشته باشد. اول اینکه کارگردان بخواهد تا شخصیت فیلمش تعمیم داده شود و به صورت یک شخصیت معین در فلان زمان و مکان دیده نشود. تعبیر دوم اما، کاملاً متضاد است. یعنی فیلمساز، خوف داشته باشد از اینکه مخاطبان نمادپرداز، شخصیت‌های فیلم او را تعمیم بدهند. مثلاً اگر نام شخصیت «سهراب» گذاشته می‌شد منتقد نمادگرا تصور کند که مقصود جناب کارگردان، هم‌ذات‌پنداری مخاطب با شخصیت سهراب در شاهنامه بوده است و غیره.

«پسر»، در دهۀ 1320 به دنیا می‌آید. از اوان تولد، شیشۀ شیرش را با دست چپ می‌گیرد. خانواده و اطرافیان، او را مجبور می‌کنند که چپ‌دستی‌اش را کنار بگذارد. اتفاقات سیاسی بسیاری را پشت سر می‌گذرد. ضربه دیدن دست راست در مسابقۀ بوکس، باعث می‌شود که او مجدداً دست چپ خود را فعال کند و...

می‌توان این فیلم را آنطور که کارگردان محترم در کنفرانس مطبوعاتی گفتند یک فیلم قصه‌گو دانست و مقابله با چپ‌دستی را نیز یک ماجرای واقعی تلقی کرد. چنانکه در سابق بچه‌های چپ‌دست را وامی‌داشتند تا از دست راست خود استفاده کنند. شاید به دلیل تعبیر نادرست از آیات سورۀ مبارکۀ واقعه که از اصحاب یمین و اصحاب شِمال در روز قیامت خبر می‌دهد. تفسیر صحیح آن آیات بدین گونه است که حضرت رسول اکرم(ص) در قیامت، داور روز جزا است. خداوند مؤمنان را در سمت راست آن حضرت جمع می‌کند و کافران را در سمت چپ او. این موضوع در باب 25 از انجیل متی نیز به درستی تشریح شده است. حضرت عیسی(ع) در آنجا از داوری کردن ماشیح موعود (پیامبر خاتم) در قیامت بر تمام انسان‌ها سخن می‌راند. رسول خاتم(ص) پس از محاجه با همۀ آنها، مؤمنان را به بهشت می‌فرستد و کافران را به جهنم.

می‌خواستم بگویم که پدران مسلمان ما از چپ‌دستی ذهنیت خوبی نداشتند. لذا سعی می‌کردند که بچۀ چپ‌دست خود را وادارند تا از کودکی تمرین راست‌دستی کند. اما از وجهی دیگر نیز می‌توان به فیلم نگریست. اینکه مقصود از چپ‌دستی، جناح چپ سیاسی باشد و جناب کارگردان، به انحلال حزب توده در دهۀ 1330 نظر داشته باشد و قس علی‌هذا.

کارگردانی صحنه‌های بوکس، خوب از کار درآمده است. جناب کریمی، پیشرفت محسوسی در کارگردانی داشته‌اند. امید که این پیشرفت ادامه یابد.

 

 

 

عشق‌های دو ریالی

اسرافیل/ آیدا پناهنده

 خلاصه داستان: ماهی (هدیه تهرانی) در سوگ پسر جوانش نشسته است که بهروز (پژمان بازغی) عشق دوران جوانی‌اش از خارجه می‌آید.

دومین ساختۀ خانم پناهنده که فیلمنامه را به اتفاق همسرش آقای ارسلان امیری نوشته به نظر راقم، فیلم خوبی نیست. هرچند که فیلمساز، آشکارا پیام نمی‌دهد اما حرف خود را به صورت پیچیده‌تر بیان می‌کند. پیام فیلم، همان سخن تکراری و غلطی است که به صدها شکل مختلف بیان شده است: هر کس خودش باید همسرش را انتخاب کند. تفاوت این فیلم با فیلم‌های قبلی در این است که سعی کرده تا برای این موضوع جعلی، ارجاعات دینی آورده شود.

اسرافیل، ماجرای زنی مطلقه به نام ماهی (هدیه تهرانی) است که در سوادکوه زندگی می‌کند. فیلم با مرگ پسر نوجوان او بابک، آغاز می‌شود. بهروز (پژمان بازغی) برای تسلیت‌گویی می‌آید و ما متوجه می‌شویم که این دو در جوانی، عاشق همدیگر بوده‌اند و ماهی حتی برای رسیدن به او، حتی خودکشی ناموفقی هم داشته است. پسر ناچاراً وطن را ترک کرده و حالا بازگشته تا با دختری به نام سارا (هدی زین‌العابدین) ازدواج کند. بهروز علاقه دارد تا به ماهی بپیوندد اما شرایط هنوز هم آماده نیست. اشارات فیلمساز به حضرت اسرافیل و روز قیامت، به این مناسبت است که بگوید این زن در آنجا به معشوقش خواهد پیوست!

راقم به سازندگان فیلم احترام می‌گذارد. مخصوصاً که جناب امیری، همکار فیلمنامه‌نویس فیلم ویلایی‌ها بوده که فیلم بسیار محترم و خوبی از کار درآمده. اما فیلم اسرافیل، مانند بسیاری از فیلم‌های فریبندۀ سینمای ایران، آدرس غلط می‌دهد و مخاطبان را به ناکجاآباد دعوت می‌کند. از دوم خرداد 1376 طرد سنت‌ها در جامعۀ ما رواج یافت، حتی سنت‌های با اصالتی که ریشه در دین و شرع دارند. از آن پس، نقش خانواده‌ها در ازدواج فرزندانشان کمرنگ شد. قریب بیست سال است که خود جوان‌ها، همسر آینده‌شان را انتخاب می‌کنند. ازدواج‌های اجباری تماماً منسوخ شد و جوان‌ها یاد گرفتند که با همسری که او را عاشقانه دوست دارند بپیوندند. اما عجیب این است که نرخ طلاق نیز به همین ترتیب، رشد فزاینده‌ای یافت. چرا؟

نمی‌دانم چرا کسی به این سؤال اساسی فکر نمی‌کند که این جوان‌ها که همه با «عشق» ازدواج می‌کنند چرا به این سرعت، کارشان به نفرت و جدایی می‌انجامد؟ اگر عشق، ضامن بقای خانواده است چگونه به ضد خود تبدیل شده و باعث جدایی می‌شود؟! چرا عشق در میان خانواده‌های قدیمی که حتی زن و شوهر ممکن بود قبل از ازدواج همدیگر را ندیده باشند دیرپاتر از امروز بود؟ جواب این است که عشق‌های کنونی را خود جوان‌ها ایجاد و خلق می‌کنند و فقط در ذهن آنها وجود دارد. اما عشق‌های حقیقی و پایدار را خداوند خلق می‌کند و قلب زوجین را پیوند می‌دهد، چنانکه در آیه 21 از سورۀ روم وعده فرموده است. تا وقتی جوان‌ها، زیبایی ظاهری را بر جمال باطنی ترجیح می‌دهند وضعیت خانواده‌ها همین اوضاع اسف‌باری است که هست.

می‌خواستم بگویم که آدرس این فیلم، به ناکجاآباد است که اجمالاً گفتم. از قضا در سینمای امریکا هم جریان اندکی وجود دارد که عشق صحیح را در فیلم‌هایشان نشان می‌دهند. از قضا آن فیلم‌ها با تکیه بر معارف دین یهود و مسیحیت ساخته می‌شوند. و این، نشان می‌دهد که خداوند متعال این حقایق را به واسطۀ انبیاء پیشین خود به همل مردم جهان ابلاغ فرموده است. بیگانه‌ای میان ما/ سیدنی لومت (1992) A Stranger Among Us نمونۀ یهودی این گونه فیلم‌ها است. عشق صحیح آنطور که در شرع اسلام آمده در این فیلم نیز مشاهده می‌شود. همچنین خانم جانت اوکه Janette Oke که مسیحی معتقدی است، مجموعه رمانی نوشته که اغلب آنها به فیلم‌های تلویزیونی تبدیل شده‌اند. یکی از مشهورترینشان، فیلمی است با این عنوان: عشق، آرام می‌آید (2003) Love Comes Softly در این فیلم، عشقی پایدار نشان داده می‌شود که بعد از ازدواج به وجود می‌آید. همانطور که پدران و مادران و نسل‌های گذشتۀ ما زندگی کردند و عاقبت به خیر شدند.

در برخی احادیث آمده است که خداوند دل پدر و مادر را هدایت می‌کند تا همسر آیندۀ فرزندشان را تشخیص دهند. اما در جامعه و سینمای امروز، سرناها را از سر گشادش می‌نوازند. پدر و مادرها در فیلم‌های امروزی، همچون آدم‌های کودن یا معاندی جلوه می‌کنند که سد راه ازدواج جوان‌ها هستند. علی عمرانی در این فیلم، چنین نقشی دارد. او عامل اصلی بدبختی‌های بهروز و سارا است. صدای اذان که مکرراً در این فیلم به گوش می‌رسد ظاهراً باید ما را به این نتیجه برساند که عامل بدبختی ماهی و بهروز، از سنت‌های غلط این شهر کوچک می‌آید. واقعاً باید بر این سینما تأسف خورد که سرمایه‌هایش را خرج داستان‌هایی که می‌کند که مدت‌ها است بوی الرحمن آن بلند شده است.

 

 

 غنیمت‌خواهی

گشت 2/ سعید سهیلی

خلاصه داستان: عطا (پولاد کیمیایی) که بعد از پنج سال، از کما خارج شده قدرت پیشگویی یافته است. بعد از آزادی عباس (حمید فرخ‌نژاد) و حسن (ساعد سهیلی) از زندان، جمع سه نفرۀ آنها دوباره برقرار می‌شود.

گشت 2، دنباله‌ای است بر فیلم گشت ارشاد (1390) که یکی از فیلم‌های بحث‌انگیز اکران یافته در نوروز 1391 بود. قصه در اینجا، به بی‌راهه رفته است. این سه جوان در قسمت نخست، دغدغۀ عدالت‌خواهانه داشتند و به مظلومان کمک می‌کردند. حتی برای این کار، از بذل خون خود دریغ نداشتند. در قسمت دوم، نام مهدی علیمیرزایی به عنوان نویسندۀ اصلی گشت ارشاد، دیده نمی‌شود. جناب سهیلی فیلمنامه را به اتفاق مهدی محمدنژادیان پیش برده است. حالا اما این سه نفر از هیچگونه کاری ابا ندارند. از مداحی در قبرستان تا رمّالی و قماربازی برای رسیدن به ثروت. مخصوصاً که بسیاری از شوخی‌های فیلم، جنسیتی است. فیلمساز حتی به خودش اجازه می‌دهد که به شخصیت یکی از اساتید متعهد دانشگاه، که در تلویزیون به نقد «گشت ارشاد» پرداخته بود توهین کند. چنانکه در فیلم کلاشینکف (1392) نیز شخصیت خائنی که علیرضا استادی نقش آن را بازی می‌کرد بر اساس نام آن دکتر طراحی شده بود. در اینجا نیز گرچه شخصیت آن استاد، نشان داده نمی‌شود اما ارجاعات فیلم کاملاً به اوست. و به طور کاملاً تصادفی (!) بدمن فیلم که در زندان با حسن (ساعد سهیلی) مبارزه کرده بود پسر همین دکتر از کار درمی‌آید.

 

 

شهدای غواص

اِشنوگِل/ هادی جاجتمند، علی سلیمانی سرنسری

خلاصه داستان: ماجرای تفحص از شهدای غواص و یکی از فرماندهان آنها به نام یونس (کاوه سماک‌باشی).

جناب سلیمانی، متولد 1350 است و بیش از 25 سال است که در سینما و تلویزیون بازی می‌کند. از جمله در فیلم‌های در مدت معلوم (در نقش صاحبخانه)، یک وجب از آسمان (1387)، بی‌پولی (1387)، قارچ سمی (1380) و سفر به چزابه (1374). هادی حاجتمند متولد 1362 است و این فیلم اولین ساختۀ او به شمار می‌رود.

فیلم اشنوگل که قبلاً «چهل مروارید» نام داشت، داستان تفحص از شهدای غواص است. یکی از آنها به نام یونس (کاوه سماک‌باشی) مفقود است. برخی خبرها از اسارت او به دست عراقی‌ها خبر می‌دهند. ظاهراً خواهر او به نام سعیده (ماه‌چهره خلیلی)، از اعضای ارشد منافقین خلق بوده و همین زن، برادرش را کشته است. آن خواهر اکنون به وطن بازگشته و به افسردگی و پریشانی حاد، دچار است...

این فیلم علی‌رغم مضمون قابل توجه آن، متأسفانه اثر قابل توجهی از کار درنیامده. ایراد کار در کجا است؟ به نظر راقم، فیلمسازان گرامی اشنوگل، به جای استفاده از تخیل و جعل قصه‌های باورنکردنی، بایست از قصه‌های واقعی استفاده می‌کردند. باید به زندگی شهدا نیز همچون زندگی انبیاء نگاه کرد. همانطور که معجزات انبیاء، توقیفی است و کسی حق ندارد برای آنها معجزات تازه بتراشد زندگی شهدا نیز همینطور است. ما حق نداریم برای خودمان، شهید بتراشیم. آنچه در واقعیت رخ داده همواره متعالی‌تر و خیره‌کننده‌تر از بالاترین تخیلات ما است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان