ماهان شبکه ایرانیان

بداء در قرآن و حدیث

عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد مشهد

عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد مشهد

بداء در لغت و اصطلاح

بداء به فتح باء و الفِ کشیده، به معنای ظهور و انکشاف پس از خفا، و علم و آگاهی بعد از جهل و ناآگاهی است. همچنین به معنای تغییر رأی آمده است(1). البته به این معنی بر خداوند روا نیست.

شیخ طوسی در این باره می نویسد: بداء به معنای ظهور است؛ از این رو می گویند: «بَدا لَنا سورُ المدینة»(2)؛ دیوار شهر برای ما ظاهر شد.

اما در اصطلاح دانشمندان شیعه و محدّثان و متکلّمان بداء به معنای دیگری آمده است که نسبت دادن آن با توجه به این معنی بر خدا رواست؛ بر این اساس، بداء به معنای حکم به وجود اشیاء و اراده ایجاد آن طبق مصلحت، محو حکم و ایجاد چیزی در شرایط خاص و زمان معینی و زیاده و نقصان در صورتی است که قضای حتمی و اراده قطعی الهی بر آن تعلق نگرفته باشد(3).

اهمیت مطلب

در تاریخ اسلام مسئله بداء نسبت به خدا همواره یکی از مسائل مشکل و معرکه آراء و معضلات بوده است و بدان بهانه گروهی دانسته یا ندانسته شیعه را به کفر متهم نموده و بداء را برگرفته از افکار یهود و نتیجه آن را نسبت دادن جهل به خدا شمرده اند. از این رو دانشمندان شیعه در طول تاریخ هم به دلیل اهمیت مطلب و هم به خاطر دفاع از عقیده خود و رفع تهمت، در کتابهای عقاید و اخلاق این بحث را پی گرفته و به پاسخ گویی پرداخته اند. حتی بعضی از بزرگان کتاب مستقلی در این باره نوشته اند. مؤلف کتاب الذّریعة الی تصانیف الشّیعه نام بیست و پنج کتاب مستقل را ذکر کرده است(4).

تهمت ناروا

مخالفان شیعه و پیروان اهل بیت علیهم السلام با تفسیرهای مغرضانه و نادرست از اعتقاد شیعه به «بداء» نسبتهای ناروایی را به شیعه داده اند:

1 «کانت من افکار الیهود، روّجها عبد اللّه سبا»(5)؛ اعتقاد به بداء از جمله افکار یهودیان بوده و عبداللّه بن سبا آن را بین شیعیان رواج داده است و نتیجه آن نسبت دادن جهل و نسیان به خدا و موجب کفر و الحاد است.

2 خیاط، یکی از سران معتزله اقوالی را به شیعه نسبت داده، آن گاه می گوید:

«اِنّ جمیعهم یقول بالبداء و هو ان اللّه یخبر بأنّه یفعل الامر ثمّ یبدو له فلا یفعله...»(6).

تمام شیعیان به بداء معتقدند و بداء آن است که خداوند می گوید کاری را انجام خواهد داد، ولی بعد بداء برایش پیدا می شود و آن کار را انجام نمی دهد!

3 ابوالحسن اشعری (م 309ق) درباره عقیده رافضه! (شیعه) می نویسد:

«رافضه درباره بداء سه گروه شده اند:

الف) گروهی که بداء را بر خدا جایز می دانند؛ یعنی وقتی که خدا می خواهد کاری را انجام دهد و نمی دهد، برایش بداء حاصل شده است.

ب) گروه دیگر معتقدند چنانچه خداوند چیزی را بداند و آن را از خلق پنهان دارد، در آن بداء جاری است، ولی اگر آشکار سازد دیگر بداء در آن روا نیست. این گروه در هر صورت، بداء را بر خدا روا می دانند.

ج) گروه سوم اصلاً بداء را بر خدا روا نمی دانند»(7).

و در جای دیگر از کتابش نیز شبیه همین مطالب را تکرار کرده است.

4 قول بلخی از سران معتزله. مؤلف الذریعه پس از ذکر معنای لغوی بداء به مفهوم تغییر رأی و علم جدیدی که قبلاً شخصی نمی دانسته است و برای توده بشر بارها اتفاق می افتد، می گوید: بداء به این معنی چون مستلزم جهل و عجز است بر خدا روا نیست، و امامیه که خدا را بر خلاف فرقه های دیگر از امور زیادی منزّه می داند، به یقین از جهل و عجز نیز منزه می شمارد. آن گاه می نویسد:

«فنسبة القول بالبداء بهذا المعنی الی الامامیة من البلخی فی تفسیره، کما فی اول التبیان، بهتان عظیم»(8).

سپس اضافه می کند: بداء را به معنایی که امامیه معتقد است، باید هر مسلمانی در مقابل یهود که می گویند: «یداللّه مغلولة» معتقد باشد...(9).

آری از جمله انتقادهای قرآن از یهودیان نیز همین نکته است که آنان کار آفرینش را پایان یافته می دانستند و معتقد بودند که جفّ القلم بما هو کائن؛ دیگر هیچ رویکرد تازه ای در دنیا رخ نخواهد داد!

به راستی باید از این مخالفان و معترضان به شیعه پرسید: در کدام کتاب معتبر شیعه و از کدام فرد شیعی چنین عقیده ای را یافته اید؟ چه کسی به خداوند نسبت جهل و عجز داده است؟! بدیهی است که این معترضان اولاً از عقاید شیعه اطلاع درستی ندارند، ثانیا مفهوم بداء را از دیدگاه شیعه به درستی درک نکرده اند، ثالثا از مکتب اهل بیت علیهم السلام و صریح روایت رئیس مذهب شیعه در این باره کاملاً بی خبرند که جهل را صریحا از خداوند نفی فرموده و از نسبت دادن جهل به خصوص در مسأله بداء تبرّی می جوید. از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود:

«من زعم انّ اللّه عزّوجلّ یبدو له فی شی ءٍ لم یعلمه امس فابرؤوا منه»(10).

هر که بر این عقیده باشد که برای خداوند درباره چیزی بداء حاصل می شود که دیروز نمی دانسته است؛ از چنین کسی دوری کنید و بیزار باشید.

فخر رازی (و به تعبیر بزرگان «امام المشکّکین») در کتاب المُحَصَّل از قول سلیمان ابن جریر زیدی نقل می کند که امامان شیعه دو قول برای پیروان خود گذاشته اند که با اختیار آن، کسی بر ایشان غالب نخواهد شد: اول تقیه و دوم بداء. سپس اضافه می کند: «آنان بداء را چنین توجیه می کنند که اگر (امامان آنها) بگویند به زودی قدرت به دست ما می افتد. چون نیفتاد، خواهند گفت که برای خداوند بداء حاصل شده است؛ یعنی خداوند عزم و اراده اش را تغییر داده است...»(11).

خواجه نصیرالدین طوسی در عبارتی کوتاه پاسخ می دهد: «شیعه به چنین بدائی معتقد نیست»(12).

روایاتی که از ائمه معصومین علیهم السلام درباره بداء رسیده است شیعه را از تهمتهای مخالفان مبرّا ساخته است؛ از جمله حدیثی که از امام صادق علیه السلام پیشتر ذکر کردیم و نیز در حدیث دیگری می فرماید:

«اِنّ اللّه َ علمٌ لا جهلَ فیه و حیاةٌ لا موت فیه و نور لا ظلمةَ فیه»(13).

خداوند علمی است که جهل در آن راه ندارد و حیاتی است که مرگی در آن نیست و نوری است که ظلمت را در آن راه نیست.

امام کاظم علیه السلام می فرماید:

«لم یزل اللّه ُ عالما بالأشیاء قبل ان یخلق الأشیاء»(14).

خداوند همواره نسبت به موجودات حتی پیش از خلقت آنها آگاهی داشته است.

در جایی دیگر امام صادق علیه السلام فرموده است:

«من زعم ان اللّه َ تعالی بَدا له فی شی ءٍ بداءَ ندامةٍ فهو عندنا کافرٌ باللّه العظیم»(15).

کسی که معتقد باشد برای خداوند در چیزی بداء حاصل شده، [بدان معنی که] پشیمان شده است، چنین کسی از نظر ما نسبت به خدای بزرگ کافر است.

و در حدیثی دیگر فرموده است:

«و لیس شی ء یبدو له الا و قد کان فی علمه. ان اللّه لا یبدو له فی جهل»(16).

برای خداوند در هیچ چیزی بداء حاصل نمی شود مگر اینکه قبلاً می دانسته است؛ محققا برای خدا از روی جهل بداء رخ نمی دهد.

در روایتی آمده است که از امام صادق علیه السلام پرسیدند: آیا در امروز چیزی رخ می دهد که خداوند دیروز از آن ناآگاه بوده باشد؟

امام علیه السلام فرمود: «نه، هر کس چنین سخنی را بگوید، خداوند او را زبون و خوار گرداند».

سپس می پرسند: مگر آنچه بوده و خواهد بود، در علم خدا نمی باشد؟

حضرت فرمود: «چرا در علم خدا هست؛ پیش از آنکه موجود شود و پیش از آفرینش موجودات»(17).

از روایاتی که نقل شد و مانند اینها به روشنی استفاده می شود که بداء به معنای جهل و ناآگاهی در خداوند راه ندارد، بلکه از هر کس که چنین سخنی را بگوید باید تبرّی جست ؛ زیرا چنین کسی کافر است! بنابراین چگونه می شود با این صراحتِ روایات، پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام را متهم کرد که آنان عقیده دارند خداوند قبل از وقوع چیزی ناآگاه بوده است و بعد از وقوع آگاه می شود!

بداء در قرآن

واژه بداء در قرآن بیشتر به همان معنای ظهور و انکشاف آمده، چنان که در آیات 47 و 48 سوره زمر و آیه 121 سوره طه و آیه 34 سوره یوسف و آیه 11 سوره فاطر آمده است.

اما آیاتی نیز در قرآن مجید موجود است که به معنای اصطلاحی بداء اشاره دارد و در بعضی از آنها به این معنی صراحت دارد؛ از جمله:

1 «یَمْحُو اللّه ُ ما یَشاءُ وَ یُثْبتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّ الْکِتابِ»(18).

خداوند هر چه را بخواهد محو و نابود می سازد و هر چه را بخواهد اثبات می کند و لوحِ محفوظ نزد اوست.

مفسرانِ عامّه از قبیل طبری، قرطبی و ابن کثیر ذیل این آیه روایتی را به این مضمون نقل کرده اند؛ که خلیفه دوم عمر بن خطّاب اطراف خانه خدا طواف می کرد و می گفت:

«اللهم ان کنت کتبتنی فی اهل السّعادة فأثبتنی فیها و ان کنت کتبتنی فی اهل الشّقاوة و الذّنب فامحنی و اَثبتنی فی اهل السّعادة و المغفرة، فانّک تمحو ما تشاء و تثبت و عندک امّ الکتاب».

خدایا اگر مرا در زمره سعادتمندان قرار داده ای استوارم بدار و اگر از شقاوتمندان و گنهکارانم مقرر فرموده ای از آن میان نام مرا محو کن و در زمره سعادتمندان ثبت گردان؛ زیرا تو هر چه را بخواهی محو و اثبات می کنی! و...

از ابن مسعود، صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله نیز همانند قول یاد شده را نقل کرده اند، چنان که از قول ابی وائل(19) نزدیک به این عبارت را آورده اند.

مرحوم علامه مجلسی به عنوان یک درخواست و دعا بدون ذکر نام گوینده آن روایت کرده است: و اِن کُنْتُ مِن الاشقیاءِ فامحنی مِن الاَشقیاء و اکتبنی من السّعداء فَاِنَّکَ قُلتَ فی کِتابِکَ المُنزلَ علی نبیّک صلی الله علیه و آله : «یَمْحُو اللّه ُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّ الْکِتابِ»(20).

اگر از بدبختانم، مرا از زمره آنان محو و در زمره نیکبختان ثبت کن؛ زیرا در کتاب خویش که بر پیامبرت نازل شده، فرموده ای: خداوند هر چه را بخواهد محو و هر چه را بخواهد اثبات می کند و کتابِ اصلی (لوح محفوظ) نزد اوست.

2 «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ ثُمَّ قَضی اَجَلاً وَ اَجَلٌ مُسَمّی عِنْدَهُ»(21).

از ابن عباس نقل کرده اند که در پاسخ کسی که پرسید: «چگونه در اجل و عمر آدمی زیادت ممکن است؟» به این آیه استشهاد کرده، می گوید:

«اجل اول در آیه یعنی از اول تولد تا مرگ، ولی اجل دوم به معنای آنچه نزد خداوند است می باشد که کسی جز خدا آن را نمی داند. اگر بنده ای از خدا بترسد و صله رحم به جا آورد، خداوند هر چه بخواهد از عمر برزخی او کم کرده، بر عمر دنیایی اش می افزاید. و اگر نافرمانی کند یا قطع رحم نماید، خداوند هر چه بخواهد از عمر دنیایی او کاسته، بر عمر برزخی اش می افزاید»(22).

ابن کثیر پس از نقل سخن ابن عباس می گوید:

«این سخن با روایتی که احمد، نسائی و ابن ماجه آورده اند موافق است. نقل کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «انّ الرّجل لیحرم الرّزق بالذّنب یصیبه و لا یَرُدُّ القدرَ الاّ الدّعاء و لا یزیدُ فی العمر الا البرّ(23)».

انسان گاهی به خاطر گناه از روزی مقدَّر محروم می گردد و چیزی جز دعا، تقدیر (سرنوشت) و بلا را باز نمی گرداند و جز نیکی، عمر را نمی افزاید.

3 «فَلَولا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها اِیمانُها إلاّ قَومَ یُونُسَ لَمّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ...»(24).

از این آیه شریفه به خوبی استفاده می شود که عذابی سخت برای قوم یونس مقرر بوده که بر اثر توبه برداشته شده است.

بداء در روایات شیعه

آنچه از مجموعه روایات شیعه درباره بداء در ارتباط با علم خدای متعال به دست می آید، آن است که خداوند دو نوع علم دارد: یکی علم مکنون که خاصّ ذات ربوبی (و عین ذات او و تغییرناپذیر) است و بداء نیز از آنجا نشأت می گیرد؛ چنان که ابوبصیر از امام صادق علیه السلام نقل می کند:

«ان للّه ِ عِلمَین: علمٌ مکنون مخزون، لا یعلمه الاّ هو و من ذلک یکون البداء. و علمٌ عَلّمَهُ ملائکتَه و رسلَه و انبیائَه»(25).

سلیمان مروزی نیز از امام رضا علیه السلام نظیر این روایت را نقل کرده است(26).

امام صادق علیه السلام می فرماید:

«ما بَعَثَ اللّه نبیّا حتّی یأخذ علیه ثلاث خصال: الإقرار بالعبودیّة و خلع الأنداد و انّ اللّه یقدِّم ما یشاءُ و یؤخّر ما یشاء»(27).

خدا هیچ پیامبری را مبعوث نکرد مگر از او سه پیمان گرفت: اقرار به بندگی خدا، نفی بتها و دوری از شرک و تشبیه، و اینکه خداوند آنچه را بخواهد مقدّم یا مؤخّر می سازد.

از ریّان بن صلت، یکی از اصحاب امام علیه السلام نقل شده است که حضرت فرمود: «خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرده مگر اینکه خمر را حرام و بداء را برای خدا اقرار نموده است»(28).

امام صادق علیه السلام فرمود:

«لو یعلم النّاس ما فی القول بالبداء من الأجر ما فتروا عن الکلام فیه»(29).

اگر مردم می دانستند که سخن از بداء چه پاداشی دارد هرگز از سخن درباره بداء سستی به خود راه نمی دادند.

مرحوم کلینی در کتاب کافی بابی مستقل درباره بداء گشوده و روایات زیادی را در این باب آورده است.

زراره از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که فرمود:

«ما عُبد اللّه ُ بشی ءٍ مثل البداء»(30).

خداوند را به هیچ چیزی همچون بداء عبادت نکرده اند.

هشام بن سالم نیز به همین مضمون و با اندک اختلافی از امام صادق علیه السلام نقل می کند:

«ما عظّم اللّه عزّوجلّ بمثل البداء»(31).

خداوند با هیچ وسیله ای همچون بداء تعظیم و تکریم نشده است!

در روایتی آمده است:

«ما تَنَبَّأَ نبیّ قطّ حتّی یقرّ اللّه عزّوجلّ بخمسٍ: بالبداء و المشیّة و السجود و العبودیّة و الطاعة»(32).

هیچ پیامبری هرگز مبعوث نشده است مگر اینکه در پیشگاه خدا به پنج چیز اقرار داشته است: بداء، مشیّت خدا، سجده، بندگی و اطاعت خدا.

در اهمیت مبحث بداء از دیدگاه شیعه همین بس که در بیشتر کتابهای کلامی مطرح شده و چنان که قبل از این گفتیم، به گفته مؤلف الذّریعه بیست و پنج کتاب و رساله مستقل در این باره نوشته شده است»(33).

ملاصدرا فیلسوف نامدار شیعه، از بداء به مرام ائمه اطهار علیهم السلام تعبیر کرده است(34).

بداء در روایات اهل سنت

علاوه بر روایاتی که از کتب تفسیری و روائی مورد قبول عامه در بخش قبلی (بداء در قرآن) به مناسبتِ آیات شریفه نقل کردیم (تمامی روایات منقول از طریق اهل سنت درباره بداء، دقیقا به همان معنای مورد نظر شیعه است)، چندین روایت نیز در کتابهای صِحاح آمده که برای تأیید مطلب بسیار مورد توجه است و ما در اینجا به ذکر چهار مورد از آنها بسنده می کنیم:

1 ابن کثیر از احمد بن حنبل، نسائی و ابن ماجه نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«گاهی انسان به خاطر گناهی که مرتکب شده از روزی خود محروم می گردد و چیزی جز دعا، بلا و سرنوشت را باز نمی گرداند و چیزی جز نیکی عمر را نمی افزاید»(35).

2 در صحیح بخاری، در باب توسعه رزق به وسیله صله رحم (جزء هشتم) و صحیح مسلم از ابوهریره نقل شده است: گفت از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود:

«کسی که دوست دارد عمرش طولانی گردد و رزقش توسعه یابد، باید صله رحم نماید»(36).

3 و نیز بخاری از ابن شهاب نقل کرده است که انس بن مالک از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت کرده می گوید: آن حضرت فرمود:

«هر که دوست دارد توسعه رزق و طول عمر بیابد، باید صله رحم کند»(37).

4 همچنین در صحیح بخاری در باب دعا برای کثرت مال و برکت در اموال، از امّ سلیم نقل کرده است که امّ سلیم عرض کرد: «یا رسول اللّه ، انس خدمتگزار شماست؛ درباره او دعایی بفرمایید». پیامبر صلی الله علیه و آله گفت:

«خداوندا به مال و فرزند او بیفزا و به آنچه بر او عطا کرده ای برکت ده»(38).

بداء از دیدگاه محققان شیعه

مرحوم شیخ مفید در آثار ارزنده خود گاهی می فرماید: «امامیه به اتفاق، عقیده به بداء دارند و اختلافی بین مسلمانان در انتساب بداء به خداوند نیست؛ و این مطلب از راه دلایل نقلی و سمعی به اثبات رسیده است»(39). و گاه می گوید: «فقهای امامیه بر آن اجماع دارند، لکن بداء در نقل دادن و تغییر مقام پیامبری از نبوت و امامی از امامتش و اهل ایمانی از ایمانش بر خداوند روا نیست»(40).

به عقیده وی، بداء همان ظهور و انکشاف افعال الهی است که در گمان و حساب نمی آمد، نه تبدیل رأی و ایجاد علم جدیدی که قبلاً نبوده است(41). از نظر شیخ مفید مسئله بداء مورد اتفاق مسلمانان بوده و بجز پاره ای از اختلافات لفظی، در آن هیچ اختلافی ندارند. وی قول به بداء را همان اعتقاد به نسخ دانسته است که مورد قبول همه مسلمانان می باشد؛ مانند فقر پس از غنا و اماته پس از احیاء(42).

علامه مجلسی پس از بحثی طولانی می گوید: علت اهمیت دادن ائمه علیهم السلام به مسئله بداء به خاطر تنگ نظریهای یهود بوده است، که می گفتند: «خداوند از امر خلقت و نظام عالم فارغ شده است و کاری به جهان و نظام هستی ندارد!» و نیز برخی معتزله که قائل بودند: «خدا عالم را یکباره به همین صورت، از معادن، نبات، حیوان و انسان آفریده و تقدّم و تأخّر آنها تنها در ظهور آنهاست نه در حدوث و وجودشان و یا ایجاد و ابداعشان». آنان در حقیقت خداوند را از سلطه بر عالم و مُلک خودش، عزل کرده بودند، در حالی که بر اساس آموزه های ائمه اهل بیت علیهم السلام خداوند هر روز در کارِ خلقت است: «کُلَّ یَومٍ هُوَ فِی شَأْنٍ»(43).

شیخ صدوق در اعتقادات خود می گوید: «یهودیها می گفتند: «خداوند از امر جهان فارغ شده است!» اما ما می گوییم: خداوند هر روز در کاری است و هیچ شأنی او را از شأن دیگر باز نمی دارد؛ زنده می کند و می میراند، خلق می کند، روزی می دهد، و هر آنچه بخواهد انجام می دهد. «یَمْحُو اللّه ُ مَا یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّ الْکِتابِ»(44) و در کتاب توحید می نویسد: «بداء چنان که جُهّال می پندارند به معنای ندامت نیست و خداوند از این معنی والاتر است»(45).

همچنین از شیخ مفید در شرح عقاید صدوق آمده است: «گاه چیزی برای چیزی نوشته می شود که مشروط به شرطی است. سپس آن حال تغییر می کند. خداوند می فرماید: «ثُمَّ قَضی اَجَلاً وَ اَجَلٌ مُسَمّی عِندَه»(46). پس معلوم می شود که اَجلها دو گونه اند: اَجل حتمی و اَجل مشروط که زیادی و نقصان در آن روی می دهد؛ چنان که می فرماید: «وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إلاّ فی کِتابٍ»(47) و در سوره اعراف، آیه 69 و سوره نوح، آیات 11 و 12 آن را مشروط فرموده است.

چنان که قبلاً گفتیم، شیخ طوسی در کتاب عدّة الأصول می گوید:

بداء در لغت به معنای ظهور است. به همین جهت گفته می شود: «بدا لنا سور المدینة» و بعد به آیه 48 سوره زمر و آیه 11 سوره فاطر استشهاد می کند.

مرحوم مجلسی از قول سیدِ مرتضی در پاسخ به مسائل اهلِ ری می نویسد:

«منظور از بداء همان نسخ است»(48).

علامه طباطبایی در المیزان، به مناسبتهایی درباره بداء بحث کرده، ذیل آیات شریفه از امام رضا علیه السلام درباره قضا و قدر روایتی به این مضمون نقل می کند:

«تا وقتی که حکمی (قضا)، از طرف خداوند امضا نشده و در مرحله تقدیر است، ممکن است از ایجاد آن چیز با اینکه علم و مشیّت به آن تعلق گرفته، صرف نظر کند و ایجادش نکند، ولی اگر به امضا برسد و به مرحله قضا رسیده باشد دیگر بداء در آن جایز نیست».

آن گاه اضافه می کند:

خلاصه آنکه در بحث قضا و قدر آنچه به قضا مربوط می شود، حتمی و تخلف ناپذیر است و آنچه به قدر مربوط شود، تغییرپذیر می باشد. فرموده امیرالمؤمنین علی علیه السلام : «اَفِرُّ مِن قضاءِ اللّه الی قَدَر اللّه عَزَّ وَ جَلّ» به همین نکته اشاره دارد(49).

بداء در تکوین نظیر نسخ در تشریع

بیشتر دانشمندان و متکلمان شیعه بداء را نظیر نسخ در تکوین می دانند. ابن راوندی در کتاب الفضیحة للمعتزله می گوید:

«استادان کلام و محققان شیعه درباره بداء همان عقیده را دارند که معتزله درباره نسخ دارند. اختلاف لفظی است و در اسم اختلاف است نه در مسمّی»(50).

قاضی عبدالجبار معتزلی می گوید:

«معتزله درباره نسخ و بداء معتقدند چون اراده خداوند تابع دواعی و اغراض بوده، تجّدد و حدوث را به عبارتی تغییر در اراده خداوند را جایز می دانند»(51).

وی در پاسخ به اعتراض دیگران می گوید: «این همان بداء است». و نیز اضافه می کند: «بداء مربوط به علم خداوند است نه اراده او و آنچه محال است بداء در علم است و حصول و تغییر در اراده خداوند غیر از حصول و تغییر در علم اوست».

شیخ مفید نیز نزاع در بداء را همانند نسخ، نزاعی لفظی دانسته، می گوید: «بداء همان است که مسلمانان درباره نسخ و نظایر آن می گویند»(52).

شیخ صدوق بداء را به معنای نسخ دانسته، در معنای «بَدا للّه ِ» می گوید: «خداوند امر نسخ را بر بندگان ظاهر ساخته است، نه آنکه چیزی بر خود او مخفی بوده و بعدا ظاهر شده باشد».

در واقع از نظر ایشان چنین برمی آید که بداء به معنای ظهور و انکشاف، یعنی همان نسخ است(53). هر چند او بداء را مربوط به حدوث و تجدد و خلق و ایجاد خداوند می داند و می گوید: «اقرار به بداء واجب است؛ یعنی اینکه خدا چیزی را می آفریند و بعد آن را نابود می سازد و به آفرینش دیگری می پردازد و قوانین و شرایع گذشته را نسخ می کند؛ مانند تغییرِ قبله؛ و او را شغلی و کاری مانع از کار دیگر نیست»(54).

شیخ طوسی نیز بداء را به معنای نسخ گرفته و در مورد «بَدا للّه ِ» و کاربرد آن قائل به توسّع و مجاز گشته، می گوید: اَبْدی ای (اَظْهَرَ)؛ یعنی خداوند امر تناسخ را بر بندگانش ظاهر ساخته است. و نیز گفته است: بداء به معنای پشیمانی و برگشتن از رأیِ اول یا پیدایش رأیی که از پیش نبوده، در مواردی از قرآن کریم آمده است. آن گاه به آیه 35 سوره یوسف «ثُمَّ بَدا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ مَا رَأَوُا الاْآیاتِ لَیَسْجُنُنَّهُ» استدلال نموده می افزاید که چون رأی جدید و تغییر مشیّت و اصولاً هیچ تغییر در ذات پروردگار جایز نیست، علمای امامیه عموما بداء به این معنی را برای خداوند جایز ندانسته اند و لذا آن را تأویل می کنند.

مرحوم مظفر نیز همین معنای ظهور و پیدایش رأیِ جدید را در بداء آورده است، ولی می گوید: «خداوند از این گونه بداء منزه است»(55).

فیلسوف بزرگ، میر داماد نیز بداء را همان نسخ می داند و می گوید: «نسخ، هم در احکام تشریعی و هم در احکام تکلیفی است، و بداء فقط در امور تکوینی است و به تعبیر دیگر نسخ همان بداء تکلیفی می باشد، و بداء نیز نسخ تکوینی است».

سپس می افزاید:

«در حقیقت نسخ به معنای رفع یا ارتفاع حکم از ظرف واقع نیست، بلکه به معنای انتها و پایان حکم تشریعی و تکلیفی و انقطاع استمرار آن است. و حقیقت بداء هم قطع استمرار امر تکوینی و پایان اتصال افاضه است و محدود بودن زمان وجود یک شی ء و تخصیص مدت افاضه، نه اینکه معلولی یا حادثه ای در وقت وجودش، نابود و در حد زمانی حصولش، باطل گردد»(56).

مرحوم مجلسی به سید مرتضی نسبت داده که وی در پاسخ مسائل اهل ری گفته است؛ بداء همان نسخ است(57).

قابل توجه است که در عبارات بعضی از این بزرگان از باب تسامح، بداء را همان نسخ یا همانند آن قلمداد کرده اند، در حالی که قلمرو هر یک از آنها جداست. شاید تنها در امور تکلیفی و احکام قابل جمع باشد؛ هر چند بعضی از علما این را نیز صحیح ندانسته اند.

ملا عبدالرزاق لاهیجی می گوید: «بداء به معنای ظهورِ وجهی از وجوه مصالح یا مفاسد در حکمی از احکام، پس از عدم ظهورش بر حاکم حکیم، روا نیست؛ چون مستلزمِ ثبوت جهل می گردد که بر واجب الوجود ممتنع است و بداء به این معنی است که نسخ با آن مشتبه می گردد؛ اما بداء در افعال حق با وجود داعی جایز است...»(58).

نتیجه بحث

مسئله بداء یکی از مسلّمات عقیدتی شیعه است. با توجه به آیات و روایات فریقین، مطلب روشن و غیر قابل تردید است، البته باید دقت شود که خدای سبحان دو نوع قضا دارد: اول، قضای ثابت که تغییرناپذیر است. دوم، قضای قابل تغییر که آیات 27 سوره انعام، 35 سوره یوسف، 33 سوره جاثیه و نظایر اینها، بر آن تصریح دارند.

اما اینکه بعضی تصور کرده اند که بداء در همه جا به معنای ندامت و پشیمانی است و بر این اساس شیعه را متهم کرده اند، این اتهامات یا به دلیل عناد و عداوتی است که نسبت به شیعه داشته اند، و از این رو عقاید ظریف و واقعیت های موجود سازنده شیعه را نادیده گرفته اند، چنان که شاعر می گوید:

چون غرض آمد هنر پوشیده شد

صد حجاب از دل به سوی دیده شد

یا خلط مبحث شده، نظر شیعه را به درستی و دقت مطالعه نکرده و نفهمیده اند؛ یا اینکه تبرّی شیعه را از نسبت دادن جهل به خداوند و روایات معتبر ائمه اهل بیت علیهم السلام را در این باره مطالعه و ملاحظه نکرده و همچنین از فوایدی که بر اعتقاد به «بداء» مترتب است بی خبر بوده اند!

منابع و مآخذ

1 قرآن مجید

2 راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، دفتر نشر کتاب، 1404 ق.

3 تبریزی، محمد باقر، مصباح المنیر لطالب حقٍّ یستنیر.

4 لویس معلوف، المنجد فی اللّغة و الادب و العلوم، بیروت، 1927م.

5 طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن، عدّة الاصول، قم، 1376ش.

6 آقا بزرگ تهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة، بیروت، دارالاضواء.

7 مجلسی، ملا محمد باقر، بحارالأنوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.

8 احسان اللّهی، ظهیر، الشّیعة و السّنة.

9 اشعری، ابوالحسن، الانتصار و الرّدّ علی ابن الرّواندی، بیروت، 1957م.

10 کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، مکتبه اسلامیه.

11 طوسی، نصیرالدین، تلخیص المحصّل (نقد المحصّل).

12 مظفّر، محمد رضا، عقاید الشیعه.

13 قرطبی، تفسیر قرطبی.

14 ابن ماجه، ابو عبداللّه محمّد بن یزید، سنن ابن ماجه، بیروت، دارالفکر.

15 موسوی خوئی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، قم، 1418ق.

16 صدوق، محمد بن علیّ بن بابویه قمی، توحید صدوق، قم، 1357ش.

17 ملاصدرا، محمد ابراهیم، اسفار اربعه، دارالمعارف الاسلامیه.

18 همو، شواهد الرّبوبیة، تصحیح سید جلال الدّین آشتیانی، مشهد، 1345ش.

19 شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، تهران، 1372ش / 1413ق.

20 همو، الفصول المختاره، نشر کنگره جهانی شیخ مفید، قم، 1372ش / 1413ق.

21 همو، المسائل العکبریّة، نشر کنگره جهانی شیخ مفید، قم، 1372ش / 1413ق.

22 حسنی، محمد، عقاید الصّدوق (ترجمه اعتقادات).

23 طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، 1391ق.

24 قاضی عبدالجبار معتزلی، المغنی، تحقیق محمود محمد قاسم، افست، بی تا.

25 خوئی، زریاب، مجله تحقیقات اسلامی، سال دوم.

26 قلعه کهنه، سید محمد علی حسنی، ترجمه اعتقادات صدوق، 1380، تهران.

27 لاهیجی، ملا عبدالرزاق، گوهر مراد، تهران، سازمان چاپ، 1372ش.

28 کلانتر، محمد، البداء عند الشیعة الامامیّة.

29 ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، مقدمه سنن ابن ماجه، بیروت، بی تا، 1986م.

30 بخاری، محمد بن مسلم، صحیح بخاری، تحقیق قاسم شماعی رفاعی، بیروت، 1407ق.

31 ابن حجّاج نیشابوری، مسلم، صحیح مسلم، الجامع الصحیح، چاپ بولاق، 1290ق .

32 بنی سعید لنگرودی، سید محمد باقر، (ترجمه) بداء از نظر شیعه، حاشیه کتاب باب حادی عشر.

33 فانی اصفهانی، سیّد علی، البداء عند الشیعه، حاشیه کتاب باب حادی عشر.

34 ابن راوندی، الفضیحة للمعتزلة.

35 ابن حجر، تهذیب التهذیب، بیروت، دار صادر.

36 خوری شرتونی لبنانی، سعید سعید، اقرب الموارد فی فُصَحِ العربیة و الشّوارد، تهران، مؤسّسسه نصر.

 


1 مفردات؛ مصباح المنیر؛ المنجد؛ اقرب الموارد و...، ذیل حرف باء.

2 عدّة الاصول.

3 آقا بزرگ تهرانی، الذّریعة الی تصانیف الشیعه، ج 3، ص 57-51.

4 همان.

5 مجلسی، بحارالأنوار، ج 4، ص 92 و پاورقی صفحات 92 و 93.

6 ظهیر احسان اللهی، الشّیعة و السنّة، ص 63.

7 ابوالحسن اشعری، الانتصار و الرد علی ابن الرّاوندیّ الملحد، ص 14.

8 الذریعه، ج 3، ص 52-51.

9 همان.

10 بحارالأنوار، ج 4، ص 111؛ کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 148.

11 خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص المحصل (نقد المحصل)، ص 222-221.

12 همان.

13 بحارالأنوار، ج 4، ص 84.

14 اصول کافی، ج 1، ص 107، باب صفات ذات.

15 مظفر، عقاید الشیعه، ص 22.

16 بحارالأنوار، ج 4، ص 121.

17 همان، ج 4، ص 92.

18 رعد / 39.

19 ابو وائل شقیق بن مسلمه اسدی کوفی به نقل کتاب تهذیب التّهذیب (ج 10، ص 354) ثقه و مخضرم بوده (یعنی هم جاهلیت و هم اسلام را درک کرده بود) و در زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز در صد سالگی از دنیا رفته است.

20 بحارالأنوار، ج 98، ص 162.

21 انعام / 2.

22 تفسیر قرطبی، ج 9، ص 329.

23 مقدمه سنن ابن ماجه، باب دهم، حدیث 90.

24 یونس / 98.

25 البیان، ص 387.

26 بحارالأنوار، ج 4، ص 108.

27 اصول کافی، ج 1، ص 147.

28 اصول کافی، ج 1، ص 148. «ما بعث اللّه نبیّا الاّ بتحریم الخمر و ان یقرّ للّه ِِ بالبداء».

29 بحارالأنوار، ج 4، ص 108؛ توحید صدوق، ص 334.

30 بحارالأنوار، ج 4، ص 107.

31 اصول کافی، ج 1، ص 146.

32 توحید صدوق، ص 333.

33 الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج 3، ص 53-51.

34 ملاصدرا، اسفار، ج 6، ص 398؛ همو، شواهد الربوبیه، اشراق 12، مسأله 9، ص 57.

35 ابن کثیر، مقدمه سنن ابن ماجه، باب دهم، حدیث 90.

36 صحیح بخاری، ج 3، ص 34؛ صحیح مسلم، ص 1982، حدیث 20.

37 فانی اصفهانی، بداء از نظر شیعه، ترجمه سید محمد باقر بنی سعید لنگرودی، ص 126-119، به نقل از صحیح بخاری، باب دعا.

38 همان.

39 اوائل المقالات و الفصول المختاره و... .

40 همان.

41 المسائل العکبریّه، ص 222 و 224.

42 اوائل المقالات، ص 92؛ اعتقادات صدوق، پاورقی ص 39.

43 بحارالأنوار، ج 4، ص 130-129.

44 اعتقادات صدوق، ترجمه محمد حسنی، ص 38-37؛ عقاید الصدوق، حاشیه کتاب «باب حادی عشر»، ص 73.

45 توحید صدوق، ص 335.

46 انعام / 2.

47 فاطر / 11.

48 بحارالأنوار، ج 4، ص 129.

49 علامه طباطبایی، المیزان، ج 19، ص 13.

50 به نقل از ابن خیاط در الانتصار، ص 92.

51 المغنی، بخش اراده، ص 176-175.

52 اوائل المقالات، ص 92.

53 توحید صدوق، ص 336-335.

54 بحارالأنوار، ج 4، ص 124؛ حواشی بحار؛ اعتقادات صدوق، ترجمه سید محمد قلعه کهنه، ص 38-37.

55 عقاید الامامیة، ص 69.

56 به نقل از: بحارالأنوار، ج 4، ص 127-126؛ «البداء عند الشیعه»، مجله تحقیقات اسلامی، سال دوم، نوشته زریاب خوئی.

57 بحارالأنوار، ج 4، ص 129.

58 گوهر مراد، ص 288.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان