ماهان شبکه ایرانیان

زیارت آل یاسین و توضیح کلماتِ کلیدی آن(۱)

زیارت دیدار است با آن که بزرگ می شمریم و دوستش داریم. زیارت دیدنی است از راه دل و ارتباطی روحی با پیشوایان دینی که آموزگار حقایق اسلام اند و خودْ اسلام مجسَّم. زیارت توجّه و توسّل است به پیامبر اکرم حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و عترت طاهره اش که فضایل و مناقبشان به تعبیرهای گوناگون و در موارد متعدد از زبان آن حضرت بیان شده است.

زیارت دیدار است با آن که بزرگ می شمریم و دوستش داریم. زیارت دیدنی است از راه دل و ارتباطی روحی با پیشوایان دینی که آموزگار حقایق اسلام اند و خودْ اسلام مجسَّم. زیارت توجّه و توسّل است به پیامبر اکرم حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و عترت طاهره اش که فضایل و مناقبشان به تعبیرهای گوناگون و در موارد متعدد از زبان آن حضرت بیان شده است.

زیارت با حضور زائر در پیشگاه زیارت شونده صورت می گیرد، امّا شوق دیدارِ(2) پیامبر رحمت و اهل بیت طاهرینش زائر را به گفت وگو با آنان و اظهار اشتیاق وا می دارد. در این حال ادب اقتضا می کند زیارت کننده سخن را با سلام شروع کند و سپس به وصف فضایل و مناقب آنان بپردازد، و مِهر و ولایشان را به یاد آورد، و پیروی از تعلیمات آن حجتهای الهی را اظهار کند و پیمان ولایتش را تجدید نماید. اینجاست که خواندن زیارتنامه لازم می شود تا با بیانی بهتر و گویاتر آنچه در دل دارد ابراز کند.

زیارتنامه که مجازا زیارت هم گفته می شود گفتاری است که ائمه معصومین و بزرگان دین تقریر کرده اند، و معانیی است که شایسته است زائر در حضور مَزور بر زبان آورد، و آنچه عقیده و باورش می باشد بیان کند. زیارتنامه های مَرویّ از امامان دفتری است معرفت آموز در شناخت امام و مقامات معنوی اش که همه فضل و عطای پروردگار به آنهاست، و حاکی از توحید ناب و یکتاپرستی؛ چنان که در همین زیارت آل یاسین می گوییم: سلام بر تو زمانی که نماز می خوانی و خاضعانه دعا می کنی. سلام بر تو هنگامی که رکوع و سجود می کنی. سلام بر تو زمانی که تهلیل گفته خدا را به یکتایی یاد می کنی و تکبیر می گویی. سلام بر تو هنگامی که خدا را می ستایی و استغفار می کنی...

زیارتنامه ها معمولاً با سلام آغاز می شود. سلام به امامی که زنده و شنونده سخن زائر است؛ چون شهید راه حق است و شهیدان به صریح قرآن زنده اند و بهره مند از فیوضات ربانی(3). پس سلام به امام زنده و حجت حق داده می شود و بعد اوصافش ذکر می گردد و این نوعی آموزش امام شناسی و یادآوری عقاید شیعه است درباره امامان خود.

از زیارتنامه های مأثور و معتبر بعضی اهمیت بیشتر دارد و در توصیف مقامات روحانی و مناقب معصومین و توحید ربّ العالمین بلیغ تر و شیواتر است؛ مانند زیارت امین اللّه و جامعه و زیارت آل یاسین که اینک در پیِ توضیح و شرح آنیم.

در نگاهی کلی ویژگیهای زیر را می توانیم برای این متنِ قدسی برشمریم:

1 در این زیارتنامه کوتاه سیزده بار به امام زمان حجة بن الحسن العسکری سلام داده شده آن هم با اوصافی که روشنگر فضایل و مناقب آن امامِ نهان از دیده هاست، یا به حالت عبادی اش از رکوع و سجود و تهلیل و تکبیر اشاره می کند. تا به مقام عبودیّتشان در پیشگاه آفریدگار تصریح شود.

2 در زیارت آل یاسین اصول اعتقادات شیعه امامیّه از شهادت به توحید و نبوت و امامت امیر مؤمنان علی علیه السلام و یازده فرزندش که همه معصوم و حجت خدایند و رجعتشان حق است بیان شده؛ و مسأله معاد به تفصیل با تعبیر به حق بودن مرگ و سؤال قبر و رستاخیز و صراط و نظارت الهی (مِرصاد) و میزان و حساب و بهشت و دوزخ مطرح گشته است، همچنین سعادت و شقاوت وابسته به اطاعت و مخالفت آنان معرفی شده، و امام گواه بر این عقاید گرفته شده است.

3 در این زیارتنامه قاطعانه اعلام می شود گفتار آنان میزان شناخت حق و باطل است. حق همان است که آن حجتهای منصوص و تعیین شده الهی از آن خشنودند و باطل آنچه از آن ناراضی می باشند؛ زیرا امرشان به معروف است و نهیشان از منکر.

4 از اوصاف دیگری که در این زیارتنامه برای آن حضرت ذکر شده «تلاوت کننده کتاب خدا و مترجم آن» است. این وصف اهمیت قرآن مجید را در مذهب شیعه و نظر ائمه می رساند، و تذکری است برای شیعیان که آنان نیز باید در کنار محبّت و مودّت نسبت به عترت رسول اللّه صلی الله علیه و آله به تلاوت قرآن بپردازند و از معارف و مواعظ آن بهره مند شوند. همچنان که در حدیث بسیار معتبر از پیام آور خداوند نقل شده که فرمود: من بین شما دو چیز نفیس و ارزشمند بر جا می گذارم: کتاب خدا و عترتم (فرزندان و نزدیکان مخصوصم) که اهل بیت من هستند. قطعا این دو از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض (در بهشت) بر من وارد شوند(4).

5 در پایان، شیعه زائر مجدَّد به یکتایی آفریدگار و پیامبری حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و امامت و امارت علی بن ابی طالب علیه السلام و فرزندانش گواهی می دهد، و آمادگی اش را برای یاری کردن آنان و دوستی خالصش را نسبت به آن ذوات مقدس اظهار می نماید، و با اقرار به دو اصل تولاّ و تبرّا این عقیده را که روشنگر دل و جان است در ذهن و فکر خود تثبیت می کند.

***

گفتنی است که زیارت آل یاسین مانند زیارتهای دیگر مناقب و فضایلی که برای ائمه معصومین می شمرد همه مستند به قرآن مجید است؛ یعنی با تأویل بعضی آیات، مصداق پنهان آیه را که در بطن آن است ظاهر می کند. می دانیم شیوه بیان در قرآن، ذکر وصف و عمل خیر یا شر افراد است نه نام خاصّشان؛ مانند آیه «اِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّه ُ وَرَسُولُهُ وَالَّذینَ امَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلوةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکوةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»(مائده / 55)، که ولیّ و سرپرست مسلمانان را خدا و رسولش و کسانی که ایمان آورده، نماز می خوانند و در حال رکوع زکات می دهند، معرفی می کند. این آیه به نقل مفسران شیعی و بسیاری از اهل سنت در مورد حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام فرود آمد، هنگامی که در مسجد نماز مستحب می خواندند و در حال رکوع انگشتری خود را به سائلی مستمند دادند. بنابراین تأویل روشنگر مراد خدای تعالی از آیات می باشد، و چون مستند به قول امام معصوم منصوص است تردیدی در درستی اش نیست.

نکته دیگر اینکه در متون اسلامی از قرآن و حدیث کلماتی به کار رفته که مرادف و معادل آن را در فارسی کمتر می یابیم؛ چون گاه لفظ چند بُعدی است و بارِ معنایی زیادی دارد، و بسا که لازم شود پس از شرح ریشه کلمه و معنی اصطلاحی اش خودِ آن را در ترجمه بیاوریم. اکنون ده تعبیر مهم را که در این زیارت آمده به ترتیب الفبایی توضیح می دهیم:

1 ال یس / آل یاسین. قرائتی است از «إِلْ یاسین» که در آیه 130 سوره صافّات (37) آمده: «سَلاَمٌ عَلی إل یاسین». ابوالفتوح رازی مفسّر بزرگ سده ششم ذیل آیه نامبرده می نویسد: «سلام بر ال یاسین باد». ابن عامر و نافع و یعقوب خواندند «ال یاسین» به مدّ، باقی قرّاء «إلیاسین» خواندند. آنان که «الِ یاسین» خواندند گفتند که معنی آن است که «سلامٌ علی آل محمّد» و یاسین نامی است از نامهای رسول ما، و گفتند اهل قرآن. و آنان که «إلیاسین» خواندند گفتند این لغتی است در الیاس، چنان که اسماعیل و اسماعین و میکایل و میکایین و میکال(5).

شیخ طوسی در تفسیر تبیان نزدیک به همین معانی را ذکر کرده است، چنان که طبرسی نیز در مجمع البیان همانند این اقوال را آورده است. علاّمه طباطبایی در بحث روایی ذیل آیه از معانی الأخبار به اِسنادش از امام جعفر صادق علیه السلام و نیز از عیونُ اخبارالرضا نقل می کند که فرمودند: یس محمّد صلی الله علیه و آله و نحنُ آل یس، که البته مبتنی بر قرائت «ال یس» است(6).

در تفسیر نمونه پس از نقل اقوال مختلف در قرائت «إل یاسین» و معانیی که بنابر هر قرائت پیدا می کند آمده: «بنابراین «آل یاسین» به معنی خاندان پیغمبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله یا خاندان «یاسین» پدر الیاس می باشد».

«قرائن روشنی در خود قرآن است که همان معنی اول را تأیید می کند که منظور از «إلیاسین» همان «الیاس» است؛ زیرا بعد از آیه «سلامٌ علی اِل یاسین» به فاصله یک آیه می گوید: «اِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤمِنینَ»؛ (او از بندگان مؤمن ما بود). بازگشت ضمیر مفرد به «الیاسین» دلیل بر این است که او یک نفر بیشتر نبوده؛ یعنی همان الیاس»(7).

ضمن تأیید استدلال روشنی که نقل شد یادآور می شود که در قرآن مجید و دیگر آثار ادبی فاخر، گاه کلمه ای به دو صورت خوانده می شود که در هر دو صورت دارای معنی مناسبِ پذیرفتنی است، و این گونه تعبیرها نوعی هنر ادبی و حاکی از قدرت بیان گوینده است. وجود این گونه تعبیرها سبب می شود که یک آیه متضمن دو یا سه معنی و همه در درجات گوناگون مراد گوینده باشد، که جای شرح آن نیست.

عترت پیامبر اکرم ما صلی الله علیه و آله که عالم به ظَهر و بطن و بطنِ بطنِ آیات هستند گاه در استدلال به مقامات معنوی خودشان که همه موهبت الهی و افزون بخشی و تفضُّل پروردگار است از این گونه تعبیرهای قرآنی بهره می جستند که نمونه آن جمله اول همین زیارت است.

2 بقیّة اللّه . نیز تعبیر قرآن است که در آیه 86 سوره هود (11) آمده: «بَقیَّةُ اللّه ِ خَیرٌ لَّکُمْ إنْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ»؛ اگر مؤمن باشید باقی مانده [حلال [خدا برای شما بهتر است.

چون به آیات پیش از آیه مذکور مراجعه کنیم می بینیم درباره قوم شعیب و مردم مَدیَن است که نه تنها بت که درهم و دینار معبودشان شده بود و کم فروشی می کردند. به این سبب قرآن می فرماید: پیمانه و وزن را به قسط و عدل دهید، و چیزی از آنها نکاهید و به این گونه فساد اقتصادی در جامعه ایجاد نکنید. در پایان می فرماید باقی مانده حلال که برای شما بماند اگر ایمان داشته بپذیرید برایتان بهتر از مال حرام اندوختن است. پس در آیه «بقیة اللّه » سود حلال اندک است، امّا این تعبیر پذیرای معانی دیگر هم می باشد، چنان که در آیه «اُولُوا بَقِیَّةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِی الاَْرْضِ» (هود / 116) به معنی «اولوا الفَضل» (صاحبان فضیلت و شخصیت، نیکان و پاکان) آمده؛ به این مناسبت که اشیا و اجناس بهتر و نفیس را ذخیره می کنند و نگاه می دارند. همچنین در اجتماع و صحنه مبارزه، ضعیفان زودتر از بین می روند یا از میدان فرار می کنند و به این گونه باقی ماندگان قوی ترند. با توجّه به این معنی است که در زبان عربی این مَثل گفته می شود: «فی الزّوایا خَبایا و فی الرجال بقایا»؛ (در زاویه ها هنوز مسائل مخفی وجود دارد و در میان رجال «شخصیتهایی» باقی مانده). علاوه بر این، لفظ «بقیه» که سه بار در قرآن مجید آمده همین معنی را دربردارد(8)؛ چنان که در المصحفُ المُیَسَّر که لغات قرآن را با دقت در حاشیه صفحات معنی کرده، البقیة را «الفضل، الخیر» دانسته است(9). کوتاه سخن اینکه «بقیّة / بقیّه» باقی مانده از چیزی است، امّا این باقی مانده چیزی است نفیس و ارزشمند، و در مورد انسان یعنی صاحب فضل و فضیلت و مایه خیر که چون به «اللّه » اضافه شود از مضافٌ الیه کسب شرافت می کند (مانند بیت اللّه ) و قدر و مرتبه آن افزون تر می شود، و مصداق تامّ و کاملش حضرت حجة بن الحسن المهدی عجل اللّه ُ فَرجه هستند که آخرین حجت و ذخیره پُر خیر آفریدگار متعال می باشند.

3 حُجَّةُ اللّه . حُجَّة / حُجت همریشه با «حَجّ» است. پس معنی نخست آن «قصد» است، ولی غالبا به معنی آنچه بر صحّت ادعا دلالت می کند استعمال می شود، و «مُحاجّة» حجت آوردن برای اثبات یا ابطال دلیل طرفِ مقابل است. راغب «حُجة» را راهنمایی به «مَحَجَّة» یعنی وسط راه یا طریق مستقیم نه کناره های انحرافی معنی کرده. مفهوم فرهنگی و بعدی حجّت: آنچه حکم می کند به درستی یکی از دو نقیض یعنی دلیل و برهان می باشد، و به این معنی است در آیه: «قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ»(10) (انعام / 149)؛ بگو: برهان رسا ویژه خداست. این کلمه با اضافه شدن به اللّه از مضافٌ الیه کسب شرافت می کند، و «حجّةُ اللّه » به طور مطلق یکی از لقبهای امام زمان ما می باشد و در این زیارت هم آمده.

در خبر است که خدای تعالی بر مردم دو حجت دارد: حجت باطنی که عقل و شعور است، و حجت ظاهری که رسولانش و جانشینان مَنصوص و معین آنها می باشند(11). در کتاب اصول کافی، در کتابُ الحجة که شرح حال و تاریخ حیات رسول اللّه و عترت طاهرینش صلوات اللّه علیهم را در بر دارد، «حجّة» در عین حال که به معنی امام و راهنما به صراط مستقیم است به معنی دلیل و حجت رسای الهی بر مردم است؛ زیرا آنان عالم به معارف و حقایق دین و احکام شریعت می باشند و راه سلوک الی اللّه را که بدون انحراف می باشد ارائه می دهند. از دیگر سو اینان واسطه فیض از مبدأ متعال هستند و وجودشان در زمین ضروری است(12) و تفصیلش در شرح خلیفة اللّه می آید.

4 خلیفةُ اللّه . خلیفه در اصل به معنی: آن که به جای کسی در کاری باشد(13)، از پسِ کسی آینده و در کاری قائم مقام کسی شونده(14) و به بیان ساده تر «جانشین». این تعبیر از قرآن مجید سوره بقره آیه 30 گرفته شده که خداوند به فرشتگان می فرماید: «اِنّی جَاعِلٌ فِی الاَْرْضِ خَلیفَةً»؛ من در زمین جانشینی خواهم گماشت.

شیخ صدوق رئیس محدثان و پیشرو فقیهانِ شیعه در ابتدای کتاب کمال الدین و تمام النعمه بحثی خردمندانه ذیل عنوان «الخَلیفةُ قبل الخَلیقَة» (جانشین پیش از آفرینش) کرده، با طرح آیه مذکور به استدلال می پردازد که حکمت در وجود خلیفه از حکمت در آفرینش مقدَّم است، و بدین جهت در خلقت به آن آغاز کرده است؛ زیرا او حکیم است و حکیم کسی است که مهم تر را بر مهم مقدم دارد، و این کار حکیمانه تصدیق گفتار امام صادق علیه السلام است که می فرماید: حجت خدا پیش از خَلق و همراه خَلق و پس از خَلق است(15). با آنچه در معنی حجت گفتیم مقصود از حدیث امام هم روشن می شود.

صدوق به دنبال آنچه از وی نقل کردیم می نویسد:

«همیشه وضع خلیفه به حال خلیفه گذار دلالت دارد و همه مردم از خواص و عوام بر این شیوه اند. در عرف مردم اگر پادشاهی ظالمی را خلیفه خود قرار دهد آن پادشاه را نیز ظالم می دانند، و اگر عادلی را جانشین خود سازد آن پادشاه را نیز عادل می شمرند. پس ثابت شد که خلافت خداوند عصمت را ایجاب می کند و خلیفه جز معصوم نتواند بود»(16).

از آنچه گفتیم مقام معنوی رفیع و پایگاه والای حجت و خلیفه خدا که در زیارت با سلام به وی اظهار ارادت می کنیم آشکار می شود.

5 دلیلِ اِرادتِه. معنی ظاهری این تعبیر آشکار است: راهنما به اراده و خواست او (خدا). بنابر این ائمه معصومین علیهم السلام اراده خدای تعالی و خواست او را به ما معرفی می کنند، و این ناشی از علم آنهاست که علم لدُنّی و عطای ربّانی است. آنچه به اختصار باید در این باره شرح داده شود «ارادت / اراده» و کیفیت انتساب آن به آفریدگار متعال است. در چنین موضوعاتی به حکم عقل باید به برگزیدگان الهی که برای راهنمایی ما به معرفت صحیح آفریدگار برانگیخته شده اند مراجعه کرد، و به اظهار نظرهای فیلسوفان و یافته های شخصی اعتماد نکرد.

بنا به احادیثی که از عترت معصوم پیامبر ما رسیده، اراده از صفات فعل خالق متعال است نه از صفات ذات، مانند علم و قدرت(17). در این روایات تصریح شده که اراده (مشیت، خواست) آفریدگار مانند اراده و خواست ما نیست که پس از تأمل و تفکر و پیدا شدن شوق و عزم و دیگر حالات روانی باشد، بلکه اراده خدای تعالی احداث و ایجاد چیزی است نه غیر آن(18)؛ چنان که در قرآن مجید هم آمده: «اِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَیْ ءٍ اِذَآ اَرَدْنَاهُ اَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» (نحل / 40)؛ ما وقتی چیزی را اراده کنیم همین قدر به آن می گوییم: «باش»، بی درنگ موجود می شود. نیز در سوره یس آیه 82 آمده: «اِنَّمَآ اَمْرُهُآ اِذَآ اَرَادَ شَیْءًا اَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»؛ چون به چیزی اراده فرماید کارش این بس که می گوید: باش، پس [بی درنگ] موجود می شود(19).

از آنچه گذشت می فهمیم دلالت ائمه معصومین و از جمله حضرت حجة بن الحسن علیه السلام به اراده خداوند، که یکی از شئون انبیا و اوصیای آنان است، مقامی است که دسترسی به آن جز برای کسانی که مصداق «وَ مَا تَشَاؤُونَ اِلاَّ اَنْ یَّشَاءَ اللّه »(20) هستند دیگری را نیست. آری این معصومین و اصفیای الهی هستند که «وعاءِ مشیّة اللّه » (ظرف خواست خدا) می باشند و همان را می خواهند که معبود محبوبشان می خواهد. بهترین تعبیر در این مورد در زیارت حضرت ابا عبداللّه الحسین علیه السلام آمده: «إرادَةُ الربِّ فی مَقادیر اُمورِه تَهبِطُ اِلَیکم و تَصدُرُ مِن بُیوتِکم»(21): خواست پروردگار در اندازه گیری و تقدیر کارهایش به سوی شما فرود می آید و از خانه هایتان صادر می شود. و این سخن را شرحی است که «گفته آید در مقام دیگری».

6 دیّانَ دینِه. مفهوم لغوی آن: فرمانروای دینش، حاکم در دینش می باشد، امّا کلمه «دیّان» توضیحی بیشتر می طلبد.

الف دیّان از اسمهای خدای تعالی است به معنی حکَم و قاضی، که در قرآن کریم نیامده. گفتنی است که در کتب لغت مانند لسان العرب و اقرب الموارد ذیل کلمه مذکور این خبر آمده: «و کانَ علیٌّ دَیّانَ هذِهِ الأمّة بعدَ نبیِّها»(22)؛ یعنی حضرت علی علیه السلام پس از پیامبر اسلام حکم کننده و قاضی برای امت اسلام بود. نویسنده گوید: پس فرزندان معصومش نیز به فضل الهی دارای این مقام معنوی می باشند و حاکم در دین خدا و داور در دعاوی هستند.

ب دیّان بر وزن فعّال از «دانَ الناسَ، أی قَهرهم علَی الطّاعة»؛ یعنی وادارشان کرد به فرمانبرداری در لسان العرب آمده. واضح است که به این معنی نیز پیامبر اکرم ما و عترت معصومش «دیّان دین خدا» هستند؛ زیرا از اَهمّ کارهایشان فراخواندن مردم به اطاعت از اوامر و نواهی الهی است.

ج معنی دیگر «دین» جزا و پاداش است. ابن منظور می نویسد: «دِنتُه بِفعلِه دینا، یعنی جَزَیتُه». و در مثل است: «کَما تَدینُ تُدان: ای کما تُجازی تُجازی»؛ موافق کارت و بر حسب آنچه عمل کردی جزا داده می شوی. هرگاه «دیان» را از این ماده بگیریم به معنی حسابرس و پاداش دهنده می باشد. این وصف نه تنها در قضاوتهای این جهانی برای آن ذوات مقدس ثابت شده، بلکه در «یوم الدین» و روز جزا نیز بنا بر اخبار متعدد از سوی آفریدگار به آنها خاصّه حضرت علی علیه السلام واگذار می شود، چنان که در زیارت جامعه کبیره می خوانیم: «إیابُ الخَلقِ اِلیکم و حِسابُهم عَلیکم»؛ بازگشت مردم به شما و حسابشان با شماست.

7 رَبّانِیَّ آیاتِه. «الرَّبّانی» واژه ای قرآنی است که به صورت جمع «الرّبّانیّون» دوبار در سوره مائده (آیات 44 و 63) ذکر شده و هر دو جا پس از آن «الأحبار» (جمع حِبر: دانشمند) آمده. مرادف فارسی اش در لسان التنزیل(23) مرد خدای و خداپرستان است. راغب که با دقتی خاص لغات قرآن را توضیح می دهد از جمله می نویسد: گفته شده ربّانی منسوب است به ربّ یعنی خدای تعالی، و ساختارش مانند «اِلهیّ» است و زیادی «ان» در آن مانند لَحیانی و جسمانی است. و می افزاید: «قال علیٌّ رضیَ اللّه ُ عنه أنا ربّانیُّ هذهِ الأُمَّة»(24). علاّمه طباطبایی هم این نسبت را پذیرفته می گویند: «ربّانی منسوب است به ربّ. «ان» برای دلالت نمودن بر تعظیم و کثرت به آن اضافه می شود، چنان که به شخص کثیراللِحیه «لَحیانی» گویند. بنابراین «ربّانیّ» کسی است که اختصاصش به خداوند زیاد باشد و اشتغالش به بندگی او بسیار»(25). در لغت نامه دهخدا به نقل از ابن اثیر، ربّانی را «دانشمند راسخ در علم و دین» معنی کرده. پس «ربّانیّ» که صیغه و ساختش تعظیم و کثرت را می رساند خداپرست راسخ در دین و دانش می باشد و ترکیب «ربّانیّ آیاته»؛ یعنی مرد خدا که به آیات الهی (در کتاب تکوین و تشریع) معرفت و علم دارد.

از سوی دیگر با اندک تأمل می یابیم بزرگ آیت ربّانی خودِ حضرت حجة بن الحسن عجَّل اللّه ُ فَرجه می باشد؛ زیرا عمرش طولانی و پنهان زیستی اش استثنایی است، همانند خورشیدی که در پسِ ابرهای بیداد و فساد است، ولی پرتوافشانی خفیفش دلهای شیعیان شیفته اش را منوّر دارد، و بالأخره ظهور بی نظیرش همراه با نابودی کفر و بیداد و بر پاییِ عدل و داد در جهان است، و این همه آیات ربّانی است در آن وجود مبارک.

8 الرّحمة الواسعة. از اوصاف دیگری که بعد از سلام به امام زمان عجّل اللّه ُ فَرجَه گفته می شود «رحمت گسترده» است که از اوصاف الهی است و آن حضرت یکی از مظاهر و نمودهایش می باشد.

اصل معنی «رحمة» رقّت و نازک دلی و حال خاصّ روحی است که منشأ احسان و خیر رسانی می شود. این در نسبت رحمت و رَحْم به آدمیان است، امّا هنگامی که به پروردگار سبحان نسبت داده شود معنی اش احسان و نعمت دادن و تفضّل است؛ زیرا در آن ذات مقدسِ مجرَّد، رقت و تغییر حال و تأثُّر معنی ندارد و عقلاً محال است. اکنون که مقصود از رحمت الهی روشن شد گوییم اصولاً رحمت و اِنعام و احسان آفریدگار منشأ ایجاد جهان و جهانیان شده. نظامی گنجوی در این باره می گوید:

من نکردم خلق تا سودی کنم

بلکه تا بر بندگان جودی کنم

بیت مذکور می تواند اشاره ای به این آیه باشد: «اِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذَ لِکَ خَلَقَهُمْ» (هود / 119)؛ «خلایق برای رسیدن به رحمت خلق شده اند، تا بدان وسیله به سعادتِ خود نائل آیند»(26). صاحب تفسیر المیزان تصریح می کند: انتساب رحمت به خدای تعالی «منطبق است بر مطلق عطای الهی و افاضه وجود بر خلق خود، و ایصال هر چیزی به سعادتی که لیاقت و استعداد رسیدن به آن را دارد».

از ماده «رحم» دو صفت مهم و پُر بَسامد در قرآن و متون دینی آمده که «رحمان» و «رحیم» است. رحمان که بر وزن فَعلان است وسعت و فراگیری معنی اش را می رساند، چنان که رحیم که بر وزن فعیل است ثبوت و دوام آن مفهوم را می رساند، به این لحاظ رحمت رحمانی را مخصوص دنیا و رحمت رحیمی را ویژه آخرت دانسته اند(27). در قرآن مجید می خوانیم: «وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ فَسَاَکْتُبُهَا لِلَّذینَ یَتَّقُونَ» (اعراف / 156)، و خطاب به رسول اکرم می فرماید: «وَ مَآ اَرْسَلْنَاکَ اِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمینَ» (انبیاء / 107). سیره نبوی و حیات آن رسول گرامی نیز رَحم و رحمت و احسان و محبت حضرتش را نشان می دهد و می رساند که یکی از مظاهر آشکار رحمت آفریدگارِ فراخ بخشایش است. بی شک برای شیعه امیر مؤمنان علی علیه السلام روشن و قطعی است که مهدی امّت نیز مانند جدش چهره ای روشن و مَظهری دیگر از رحمت خداوند است، خاصّه که واسطه فیوضات مادی و معنوی پروردگار است و آخرین حجت و خلیفه خاصّ او برای اجرای عدالت واقعی مورد نظر انبیاء و مصلحان. به سبب این اوصاف است که در زیارتش می گوییم: «السلام علَی العَلَم المَنصُوب والعِلمِ المَصبوبِ و الغَوثِ و الرحمةِ الواسعةِ وعدا غیرَ مکذوب»؛ سلام بر تو ای پرچم برافراشته و دانش فرو ریخته، و فریادرس و رحمت گسترده، و وعده راستین.

9 السلام، سلام. لفظی احترام آمیز است که ادب و مودّت سلام کننده را به مخاطب می رساند و در زیارتنامه ها بَسامدی فراوان دارد، و در فارسی به «درود» ترجمه می شود، امّا این کلمه عمق و گستردگی معنی سلام را نمی رساند و جا دارد جزء کلماتی باشد که شرح می دهیم تا مفهوم اصلی و اهمیت اجتماعی اش یادآوری گردد؛ زیرا با آن که هر روز بر زبان می آوریم و می گوییم به معنی اصلی آن توجّه نداریم، پس به کتب لغت مراجعه می کنیم:

در اقرب الموارد آمده: «سَلِم» مِن العیوب و الآفات سلاما و سلامةً؛ از عیبها دور و از آفات نجات یافت. پس سلام و سلامت هر دو مصدر است. معنی دیگر «سلام» را تحیت مسلمانان ذکر کرده.

راغب که به لغات مفرد قرآن توجّه دارد، سَلم و سلامت را پاک بودن و دوری از آفتهای ظاهری و باطنی می شمارد، و «بقلبٍ سلیم» (شعراء / 89)؛ دل خالی از دغل را مثال برای سلامت باطنی، «مُسَلَّمَةٌ لاَ شِیَةَ فِیهَا» (بقره / 71)؛ ([گاو [بی نقص است و هیچ عیبی در آن نیست) را مثال قرآنی برای سلامت ظاهری می آورد. در آیه شریفه «اُدْخُلُوهَا بِسَلامٍ آمِنینَ» (حجر / 49) سلام به معنی «سلامت و دوری از آفتها» است.

معنی دیگر «سلام» گردن نهادن و تسلیم است و با اسلام به یک معنی می باشد.

«سلام» از نامها و اوصاف آفریدگار هم می باشد، چنان که در قرآن مجید می خوانیم: «هُوَ اللّه ُ الَّذی لاَآ اِلهَ اِلاَّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلاَمُ» (حشر / 23). این نامگذاری برای آن است که خدای سبحان از آفات و عیبها و هر نقص و بدی و ظلمی منزّه و دور است.

نکته ارزشمندی که راغب در همین بحث یاد می کند این است که سلامت حقیقی جز در بهشت نیست؛ زیرا تنها در آن سرای است که بقائی است بی فنا و غنایی بدون فقر و عزّتی بی ذلّت و تندرستی دور از بیماری. بر این اساس است که خداوند می فرماید: «لَهُمْ دَارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ» (انعام / 127)؛ برای آنان نزد پروردگارشان سرای عافیت است.

این کلمه «سلام» که گرانبار از معنایی احترام آمیز و خوشایند است در آیین اسلام شعار مسلمین شده، و نخستین لفظی است که در دیدار دو مُسلم بر زبان جاری می شود و اعلام امنیت داشتن از سوی سلام کننده و بلکه برتر از آن یعنی احترام و بزرگداشتِ وی می باشد. علاّمه طباطبایی در فواید اجتماعی سلامِ تحیت می نویسند:

«اولین چیزی که هر اجتماع تعاونی بین افراد خود لازم دارد این است که هر فرد در جان و مال و عِرض خود و هر چه برگشت به این سه مطلب داشته باشد از دست دیگران در امان باشد. این است معنی «سلام» که خداوند سنت قرار داده و باید هر دو نفری که به هم می رسند به یکدیگر القا کنند»(28).

در اهمیت سلامِ تحیّت همین بس که مستحب مؤکّد و سنت پیامبر معظّم ماست، ولی جواب آن واجب است. دیگر اینکه یکی از واجبات نماز این مهم ترین فریضه است و نمازگزار با سلام دادن بر خود و بندگان صالح عبادتش پایان می پذیرد. در شب قدرِ بهتر از هزار شب نیز تا پگاه آن، سلام است و سلامت. به تصریح قرآن تحیت مؤمنان در بهشت هم سلام می باشد. «تَحیَّتُهُمْ فیهَا سَلامٌ» (ابراهیم / 23)؛ درودشان در آنجا سلام است.

از آنچه گفته شد درمی یابیم چرا این لفظ پُر معنی و کلمه بهشتی در زیارتنامه ها تکرار می شود، و بهترین تعبیری است که زائر در پیشگاه حجت خدا و امام خود به زبان می آورد، و با آن احترام و بزرگداشت حضرتش را از یک سو و قبول ولایت و اوامرشان را از دیگر سو اعلام می نماید.

10 وَعْدَ اللّه ِ الَّذی ضَمِنَه؛ وعده خدا که اجرایش را ضمانت کرده. این تعبیر می رساند که وجود داشتن، غیبت و پنهان زیستن و بالأخره ظهور و قیام عدالت گستری که احکام واقعی اسلام را در اجتماع بشری عملی کند قطعی و حتمی است؛ زیرا وعده ای است که خدای توانا داده و اجرایش را تضمین کرده، و ما با وجود شبهات معاندان در این باره تردید به خود راه نمی دهیم و شک نمی کنیم چون بر این باوریم که «اِنَّ اللّه َ لاَ یُخْلِفُ الْمیعَاد» (آل عمران / 9)؛ قطعا خداوند خُلف وعده نمی کند.

می پرسند: این وعده در کجا آمده؟ پاسخ می دهیم: در قرآن کریم و معجزه عظیم خدا، و کجا از آنجا مطمئن تر و راست تر! «وَمَنْ اَصْدَقُ مِنَ اللّه ِ حَدیثًا» (نساء / 87)؛ که از خدا راستگوتر است؟ اکنون به کلام اللّه مراجعه می کنیم، در سوره نور آیه 55 می خوانیم: «وَعَدَ اللّه ُ الَّذینَ امَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الاَْرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ اَمْنًا یَعْبُدُونَنی لاَ یُشْرِکُونَ بی شَیْءًا وَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَاُولئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»؛ خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند وعده داده است که حتما آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد، همان گونه که کسانی را که پیش از آنان بودند جانشین [خود [قرار داد، و آن دینی را که برایشان پسندیده است به سودشان مستقر کند، و بیمشان را به ایمنی مبدّل گرداند [تا[ مرا عبادت کنند و چیزی را با من شریک نگردانند و هر کس پس از آن به کفر گراید آنانند که نافرمانند.

برای آگاهی خوانندگان از نظر مفسران مختلف غیر شیعه امامیه از مراد خدای تعالی نسبت به کسانی که آنان را در زمین خلیفه می گرداند خلاصه آنچه ابوالفتوح رازی مفسّر بزرگ شیعه در سده ششم نوشته نقل می کنیم و آن سه قول است:

1 جمله امّت مصطفی صلی الله علیه و آله که خداوند آنان را خلیفه امتهای پیشین کرد.

2 مراد صحابه اند که خلافت کردند بعد رسول صلی الله علیه و آله ؛ زیرا خدای تعالی در عهد ابوبکر بعضی ولایت عرب بگشاد، و در عهد عمر بعضی ولایت عجم.

3 قول سوم آن است که «در تفسیر اهل البیت آمد که مراد به این خلیفه صاحب الزمان است علیه السلام ، که رسول خبر داد به خروج او در آخر الزمان و او را مهدی خواند و امّت بر خروج [و قیام] او اجماع کردند».

دلیل بر صحت این قول و فساد قولهای دیگر آن است که خدای وعده داد و وعده به چیزی دهند که نباشد. اگر مقصود ملّت و آیین رسول است (قول نخست) این نقد بوده نه وعده؛ زیرا در عهد رسول خدای تعالی مُلک و شرایع منسوخ کرد و زمین به رسول داد. دیگر آن که تمکین از دین و پذیرفتن اسلام به آن حد نبود که خدای حکایت کرد، و بدَل شدن خوف به امن هم به اندازه ای نبود که جای گفتن باشد. و آن که گفت «مرا عبادت می کنند و چیزی را با من شریک نمی کنند» هم حاصل نشد؛ یعنی وعده هایی که در آیه داده شده تحقق نیافت. پس اینها دلیل فساد قول آنان است که آیه را به خلافت صحابه حمل می کردند (قول دوم). امّا قول خدای تعالی «وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمْ» اگر تمکین بر دین بدان حد خواستند که امروز است و در عهد صحابه بود، و این و مانندش در عهد رسول صلی الله علیه و آله بود، پس حاصل است و وعده دادن نمی خواهد، و اگر بیش از آن خواست تمکینی کلی چنان که وعده داده: «لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینَ کُلِّه»تا بر تمام دینها برتری و پیروزی دهد نه آن روز بود و نه امروز است، بلکه آن روز خواهد بود که رسول علیه السلام گفت: «یَملاَءُ الأرضَ قِسطا و عَدلاً کَما مُلِئَت جَورا و ظُلما». امّا تبدیل خوف به امن «و لَیُبَدّلنّهم مِن بعدِ خَوفِهم أمنا» معلوم است که این بر عموم حاصل نیست مگر در بعضی مواضع. و اینکه گفت «مرا عبادت کنند و چیزی را شریک نسازند» پوشیده نیست که مسلمانی نسبت به کافری اندکی است از بسیاری، و شمار کافران بر زمین بیش از مسلمانان اند.

پس آیه پذیرای آن اقوال نیست و مصداقش منطبق نمی شود مگر به خلافت و امامت مَهدی علیه السلام که رسول به او بشارت داد و امت همگی بر آن اجماع کردند، هر چند در تعیین مصداق آن اختلاف دارند. ابوالفتوح در پایان استدلال مذکور حدیثی نقل می کند که عینا می آوریم:

«و رسول گفت: «لَو لَم یَبْقِ مِن الدُّنیا الاّ یومٌ واحدٌ لَطَوَّلَ اللّه ُ ذلکَ الیومَ حتّی یَخرُجَ رَجلٌ مِن وُلْدی. یُواطی إسمُهُ إسمی و کُنیَتُه کُنیَتی. یَملاَءُ الأرضَ قِسطا و عَدلاً کَما مُلِئَت جَورا و ظُلما»: گفت اگر از دنیا نمانَد الاّ یک روز، خدای تعالی آن روز را دراز کند تا بیاید مردی از فرزندان من. همنام من و هم کنیت من. زمین پر از عدل و انصاف کند پس از آن که پُر جور و ظلم باشد. و این خبر مخالف و مؤالف روایت کردند و خلاف در تعیین [معین کردن مصداقش[ افتاد»(29).

خوشبختانه با روایات بسیاری که از یازده امام معصوم ما رسیده و توقیعاتی که از آن حضرت صادر شده(30)، شخص او هم معین شده؛ یعنی فرزند حضرت حسن بن علی عسکری علیه السلام که در نیمه شعبان سال 255 هجری قمری در سامرّا از بانویی پاک نهاد به نام نرجس زاده شده است، و شرح زادنش در کتب معتبر قدیم، مانند کمال الدین و تمام النعمة، تألیف شیخ ابو جعفر محمّد بن علی بن بابویه قمی ملقب به صدوق (م. 381ق)، و پیش از آن در اصول کافی، کتابُ الحجة، تألیف محمّد بن یعقوب کلینی (م. 329ق) آمده است، و ما با وثوق به این کتب معتبر و اطمینان به وعده ای که خداوند داده و رسولش ابلاغ کرده، در انتظار ظهورِ پُر سرورش به سر می بریم، و می کوشیم با قلم و قدم و گفتار و رفتارِ شایسته، مقدمات آمدنش را فراهم سازیم.


1 به مناسبت نیمه شعبان 1426 قمری (برابر 29 شهریور 1384 شمسی) تحریر شد.

2 برای آگاهی از آداب ظاهری و باطنی زیارت و فواید فرهنگی اجتماعی بقاع متبرکه ائمه معصومین، و توصیه ای که در احادیث به زیارت آنان شده و پاسخ شبهات منکران زیارت و شرح درونمایه زیارتها رجوع کنید به: شوق دیدار (مباحثی پیرامون زیارت)، محمّد مهدی رکنی، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ چهارم، 1381.

3 ر.ک: آل عمران / 169 «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّه ِ اَمْوَاتًا بَلْ اَحْیَاآءٌ عِنْدَ رَ بِّهِمْ یُرْزَقُونَ».

گذشته از این، مرگ انتقال از زندگی گذراست به حیات ابدی، و این مقبول همه دینداران و خداپرستان است؛ و هر کس اگر درباره خودش تأمل کند می یابد حقیقتی که از آن به «مَن» تعبیر می کند با وجود تغییر پیکر مادی اش ثابت مانده به طوری که در پیری همان شخص است که از کودکی اش به یاد دارد، و در علوم عقلی هم ثابت شده که «روح» نامیراست.

4 برای ملاحظه حدیث مذکور و صورتهای گوناگون نقل آن و تواترش ر.ک: الاستاذ محمّد واعظ زاده الخراسانی، الشیخ قوام الدین الوَشنوی، حدیث الثقلین، المجمع العالَمی للتقریب بین المذاهب الاسلامیه، 1416ق.

5 ابوالفتوح رازی، روضُ الجِنان و رَوح الجَنان فی تفسیر القرآن، تصحیح دکتر محمّد جعفر یاحقی دکتر محمّد مهدی ناصح، بنیاد پژوهشهای اسلامی، بهمن 1365، 16/234.

6 سیّد محمّد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، منشورات الأعلمی، بیروت، 1393ق / 1973م، 17/159.

7 مکارم شیرازی (آیة اللّه )، تفسیر نمونه، دارالکتب الإسلامیه، قم، تاریخ مقدمه خرداد 1364، 19/145.

8 این سه مورد عبارت است از: سوره بقره، 248: «فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَ بِّکُمْ وَبَقِیَّةٌ مِمَّا تَرَکَ الُ مُوسی وَ الُ هَارُونَ»؛ در آن [بقیة] از آنچه خاندان موسی و خاندان هارون [در آن] بر جای نهاده اند. (قرآن مجید، ترجمه استاد محمّد مهدی فولادوند). «بقیة»، در آیه نامبرده یادگار نفیس بر جا مانده از خاندان موسی و هارون است (ر.ک: تفسیر نمونه، 9/276). مورد دوم «بقیة» در سوره هود آیه 86 آمده که مورد بحث است. و دیگر سوره هود آیه 116 و تعبیر «اولوا بقیة» است که در متن مقاله توضیح داده شد.

9 ر.ک: عبدالجلیل عیسی (شیخ کُلّیتَی اصولُ الدین و اللغة العربیة بالأزهر)، المُصحفُ المَیسَّر، دارالکتاب المصری دارالکتاب اللبنانی، الطبعةُ السابعة، 1407، ص 301. برای ملاحظه نظر دیگر مفسران از شیخ طوسی و طبرسی و فیض کاشانی درباره «بقیت اللّه / بقیة اللّه »، ر.ک: بهاءالدین خرمشاهی، قرآن کریم، با ترجمه و توضیحات، انتشارات نیلوفر، جامی، تهران، 1374، ذیل آیه 86 سوره هود.

10 ابوالقاسم حسین بن محمّد المعروف بالراغب الإصفهانی، المفردات فی غَریب القرآن، تحقیق و ضبط محمّد سیّد کیلانی، المکتبة المرتضویه: حجّ.

11 محمّد بن یعقوب الکلینی الرازی، الأصول مِن الکافی، دارالکتب الإسلامیة، مطبعة الحیدری، طهران، 1/16. ضمن حدیثی طولانی که حضرت موسی بن جعفر علیه السلام اهمیت و شرف «عقل» را با استشهاد به آیات قرآن بیان می فرمایند، به هشام بن حَکَم که مخاطب و راوی خبر است می فرمایند: «یا هشام: إنَّ للّه ِ علَی الناسِ حُجَّتین: حُجّةً ظاهرةً و حجةً باطنة. فأمّا الظّاهرة فالرُّسُل و الأنبیاء و الأئمة و امّا الباطنة فالعقول».

12 همان، بابُ أنَّ الحجة لا تَقومُ للّه ِ علی خَلقِه الاّ بإمام، ص 177؛ و بابُ أنَّ الأرضَ لا تخلو مِن حجة، ص 178. سومین حدیث این باب تصریح می کند که همواره بر زمین حجت خدا باید باشد تا حلال و حرام را معرفی کند و مردم را به راه خدای تعالی بخواند.

13 عبدالرحیم بن عبدالکریم صفی پور، مُنتَهی الأرب فی لغةِ العرب، کتابفروشی اسلامیه ابن سینا، 1377ق.

14 غیاث الدین محمّد رامپوری، غیاث اللغات، به کوشش محمّد دبیر سیاقی، کانون معرفت، تهران.

15 ابو جعفر محمّد بن علی بن حسین بن بابویه القمّی، کمالُ الدین و تمامُ النعمة، ترجمه منصور پهلوان، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، قم، 1380، 1/7.

16 همان، 1/9.

17 الأصول من الکافی، بابُ الإرادة مِن صفات الفعل و سائر صفات الفعل، 1/109، حدیث 3.

18 برای ملاحظه آرای مختلف درباره چگونگی انتساب اراده و سمع و بصر به حق تعالی و شرح حدیثی در این باره از اصول کافی، ر.ک: امام خمینی (ره)، شرح چهل حدیث (اربعین حدیث)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینی، چاپ دوازدهم، 1376، ص 612-614.

19 ترجمه آیات از: محمّد مهدی فولادوند، قرآن مجید، تحقیق و نشر دارالقرآن الکریم، چاپ سوم، دی ماه 1376.

20 سورة الإنسان (76) / 30: و تا خدا نخواهد [شما [نخواهید خواست.

21 شیخ عباس قمی، مفاتیح الجِنان، مقصد سوم، زیارت حضرت سیّد الشهدا علیه السلام ، زیارت اول، انتشارات اسلامی، ص 690.

22 قابل توجّه است که ابن منظور صاحب لِسانُ العرَب از اهل سنت و سعید الخوری اللبنانی که مسیحی است هر دو خبر مذکور را نقل کرده اند. این خبر نه تنها قضاوت بر حق و عادلانه حضرت علی علیه السلام را پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می رساند، بلکه طبعا و تبَعا مقام علمی و عدالت و خلافت بلافصل آن امامِ بر حق را هم ارائه می دهد.

23 لسانُ التنزیل (مؤلف ناشناخته)، به اهتمام دکتر مهدی محقق، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1362.

24 المفردات، ذیل ماده: ربّ.

25 المیزان، 3/469، به نقل از: علی تاجدینی، فرهنگ جاودان المیزان، نشر مهاجر، تهران، 1382.

26 المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سیّد محمّد باقر موسوی همدانی، چاپ سوم، ج 21/99-107 که بحثی محققانه در تفسیر آیه 118 و 119 سوره هود دارد و فشرده و نتیجه اش همان است که نقل شد.

27 المفردات: رحم. در تفسیرها نیز این مطلب ذکر شده است.

28 فرهنگ جاودان المیزان: سلام.

29 روض الجِنان و روح الجَنان، ذیل آیه.

30 برای ملاحظه شماری از توقیعات صادر شده از آن امام نهانْ زیست ر.ک: محمّد مهدی رکنی، نشانی از امام غایب، (بازنگری و تحلیل توقیعات)، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ پنجم: 1381.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان