طبع می خواهد که وصف زینب کبری کند
لیک قطره کی تواند صحبت از دریا کند
توسن طبعم در اینجا پای در گل مانده است
مرغ بی پر چون سفر بر عرصه عنقا کند
نطق گویا عاجز است از شرح و ذکر وصف او
کی تواند خامه مدح آن ملک سیما کند
جد پاکش مصطفی، باب کبارش مرتضی ست
مادرش زهرا که مدحش ایزد یکتا کند
چون حسین و چون حسن دارد برادر، هر یکی
ناز بر موسی بن عمران، فخر بر عیسا کند
دختر زهرا که در حجب و حیا و عصمتش
نقش مادر را به خوبی در جهان ایفا کند
در شهامت بود وارث بر علی مرتضی
همت والای او تفسیر کرمنا کند
در شجاعت چون حسین و در صبوری چون حسن
در عبادت پیروی از مادرش زهرا کند
در دریای عفاف و گوهر گنج حیاست
عفتش یاد از حیای مریم عذرا کند
کیست چون زینب که با یک جلوه از نور رخش
رخنه ها در قلب موسی در دل سینا کند؟
کیست چون زینب که در راه رواج دین حق
مو به مو برنامه دین خدا اجرا کند؟
کیست چون زینب کسی کو در ره دین خدا
در جهان دار و ندار خویشتن اهدا کند؟
کیست چون زینب کسی کو با اسیری خودش
خون پاک کشتگان کربلا احیا کند؟
کیست چون زینب که با تدبیر مظلومانه اش
دشمن پست و زبون را تا ابد رسوا کند؟
کیست چون زینب کسی کو در میان دشمنان
چون علی مرتضی در نطق خود غوغا کند؟
کیست چون زینب که او با یک کلام آتشین
تنگ و تاریک، این جهان در دیده اعدا کند؟
کیست چون زینب که در بزم یزید بی حیا
خطبه ای غرا بخواند محشری برپا کند؟
کیست چون زینب کسی کو در دیار کربلا
ناله جانسوز او تاثیر در دلها کند؟
گه به بالین علی اکبر رود در قتلگاه
گه برای تسلیت رو جانب لیلا کند
گاه در آغوش گیرد اصغر لب تشنه را
تا بخوابد آب را در خواب خود رویا کند
گاه دلداری دهد بر مادران سوگوار
گاه دلجویی ز آل و عترت طاها کند
گاه آید بر سر نعش برادر از خیم
از ته دل ناله و فریاد و واویلا کند
گاه هم گیرد ز دست دختران بی پناه
از خیام سوخته رو جانب صحرا کند
دختر شیرخدا و بی گمان خود، شیر بود
کس ندیده شیر را کز روبهان، پروا کند
در جهان املاء دین را کرده انشاء مو به مو
کیست چون زینب که این املاء را انشا کند؟
پیروی باید کند از دخت زهرا و علی
هر که می خواهد که راه دین حق، پیدا کند
روز محشر گر به شکوه لب گشاید بی گمان
محشری دیگر به پا در محشر کبرا کند
دشمنانش در سقر سوزند در نار غضب
دوستانش را مقر در سایه طوبا کند
ای رسولی غم مدار از گیر و دار روز حشر
دختر زهرا اگر از راه لطف، ایما کند