ماهان شبکه ایرانیان

فلسفه دین (بخش ۲۶)

گفتیم: وضع مطلوب، غیر از وضع موجود است . وضع مطلوب، این است که هیچ بیوه جوانی - چه با فرزند، چه بی فرزند - در جامعه نباشد

مروری بر زندگی پیشوایان

گفتیم: وضع مطلوب، غیر از وضع موجود است . وضع مطلوب، این است که هیچ بیوه جوانی - چه با فرزند، چه بی فرزند - در جامعه نباشد . وضع موجود این است که بیوه های جوان - اعم از آنهایی که فرزند دارند یا ندارند - کم نیستند . اینها نباید تا آخر عمر محکوم به تجرد و انزوا باشند . در برخی از اقوام پیشین معمول و مرسوم بوده که زنان بیوه را به همراه شوهرانشان زنده بگور می کردند . این کار زشت دست کمی از زنده بگور کردن دختران توسط پدران، در عصر جاهلیت عربی نداشت .

این که جامعه، زنان جوان بیوه را محکوم به تجرد و انزوا بشناسد، خود نوعی زنده بگور کردن است . آن چه اقوام پیشین می کردند، برای زنهای بیوه مرگی تحمیلی و دفعی بود و این، مرگی تحمیلی و تدریجی است .

ممکن است بیوه های جوان ترجیح دهند که دل از شوهر اول، برنگیرند و تا آخر عمر مجرد بمانند . البته برای کسی که عفیف و پاکدامن بماند، منع شرعی نیست .

دوستی برایم نقل کرد که شخصی از من تقاضا کرد که بیوه جوانی را برایش خواستگاری کنم . من به سراغ آن زن رفتم و گفتم که فلان، خواهان شماست . آیا مایل نیستید با او ازدواج کنید؟ او جواب داد: من برای شوهر ناکامم نشسته ام و می خواهم پس از مرگ در عالم دیگر به او ملحق شوم و با او زندگی کنم .

آن زن پاک، رنج بیوگی را تحمل کرد و یتیمان خود را به نیکی پرورش داد و آنها را به کمال رساند . اکنون نمی دانم زنده است یا به مراد و مقصودش رسیده است . اگر زنده است خدایش توفیق و سعادت بخشد و اگر مرده است، خدایش رحمت کند .

البته همه بیوه های جوان نمی خواهند یا نمی توانند چنین باشند . پیشوایان اسلام زمینه ساز حل و رفع مشکلات بیوه ها و فرزندانشان بوده اند . آنها خود در این راه پیشقدم می شدند و سنتها را می شکستند و زمینه را برای ازدواج مجدد بیوه ها فراهم می ساختند . تربیت بیوه های جوان نیز به گونه ای بود که گریز از ازدواج مجدد نداشتند و دعوت افراد واجد شرایط را برای تجدید ازدواج، لبیک می گفتند .

یکی از بانوان برجسته صدر اسلام، «اسماء» دختر «عمیس » است . بانوی برجسته ای که از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شمرده می شود . او قبل از آن که رهبر بزرگ اسلام در خانه «ارقم بن ارقم » (1) مخفی شود . ایمان آورد . بنابراین، یکی از افتخارات وی تقدم در اسلام است . افتخار دیگر او این است که همراه شوهرش «جعفر بن ابوطالب » ، مهاجرت به حبشه کرده است . فرزندانش «عبدالله و محمد و عون » در دیار غربت و هجرت متولد شدند . از آنجا که مهاجرت مسلمانان تحت فشار مشرکان، در دو نوبت انجام شده، مهاجرت اسماء در نوبت دوم بوده است .

بازگشت آنها از حبشه به مدینه در سال هفتم هجری یعنی سال فتح خیبر بوده است . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «ما ادری بایهما اسر: بفتح خیبر ام بقدوم جعفر» ؟ «نمی دانم به کدام یک خوشحالترم: به پیروزی خیبر یا به بازگشت جعفر» .

مهاجرت این زن و شوی به حبشه و اقامت چند ساله آنها در دیار مسیحیان آن زمان تاثیر بسیار مثبتی داشت و بعید نیست که «نجاشی » ، امپراطور حبشه به برکت سخنان پرمغز «جعفر» و استماع سوره مبارکه مریم از زبان او مسلمان شده باشد . چرا که وی وکالت یافت که دختر «ابوسفیان » را که بیوه شده بود، برای پیامبر خدا عقد کند . او مهریه را هم خودش پرداخت و صیغه عقد را شخصا جاری کرد .

«ابن سعد» در کتاب «الطبقات الکبیر» آورده است که: پس از بازگشت «اسماء» به مدینه، «عمر» به او گفت: ای بانوی حبشی، ما در هجرت به مدینه بر شما سبقت گرفتیم . او گفت: راست گفتی . شما در کنار پیامبر خدا بودید . گرسنه شما را اطعام می کرد و جاهل شما راتعلیم می داد و ما از آن بزرگوار دور، و از محضرش مطرود بودیم . به خدا، به محضر پیامبر می شتابم و این مطلب را به محضرش معروض می دارم . پس از تشرف وی به محضر آن بزرگوار و بیان مطلب، حضرت چنین فرمود: «برای مردم، یک هجرت و برای شما دو هجرت است » . به روایتی دیگر، فرمود: «آن که شما را از هجرت، محروم شمرده، دروغ گفته است . شما دوبار هجرت کرده اید: یک بار به سوی نجاشی و یک بار به سوی من » .

دیری نپائید که جعفر ماموریت یافت که به عنوان اولین فرمانده لشگر، رهسپار موته گردد و در راه خدا باکفار جهاد کند .

این سردار رشید در آن جبهه افتخار و شرافت به شهادت رسید و پرچم او را فرماندهان علی البدل - که به فرمان پیامبر تعیین شده بودند - برافراشته داشتند .

این بانوی رشید اسلام می گوید: روزی که جعفر به شهادت رسید، از بامداد، چهل پوست را دباغی و آرد را خمیر و فرزندانم را شستشو و نظیف و روغن مالی کردم . در این وقت پیامبر صلی الله علیه و آله خدا به خانه ما آمد و فرزندان جعفر را طلبید . آنها را حاضر کردم . پیامبر صلی الله علیه و آله خدا آنها را در آغوش گرفت و بویید . آنگاه اشکش جاری شد . گفتم: حتما برای جعفر اتفاقی افتاده است . فرمود: آری، جعفر کشته شده است . من ناله کردم و گریستم . زنها اطرافم جمع شدند . فرمود: ای اسماء، سخنی نادرست نگو و بر سینه نزن، فاطمه علیها السلام به یاد عموزاده اش گریه می کرد . پیامبر خدا فرمود: «علی مثل جعفر فلتبک الباکیة » باید بر شخصی مثل جعفر، دیدگان اشک ببارند . آنگاه دستور داد: برای خانواده جعفر طعامی فراهم کنند . چرا که آنها گرفتار مصیبت بودند و نمی توانستند برای خود غذائی فراهم کنند .

دوران بیوگی اسماء، طولانی نبود . او باید طبق دستور شرع مقدس عده وفات نگاه دارد . پس از پایان عده وفات، با ابوبکر ازدواج کرد . نتیجه این ازدواج، فرزندی بود به نام «محمد» که گفته اند: زمان فوت ابوبکر، سه ساله بوده است . ولی از قرائن و شواهد برمی آید که او بزرگتر بوده است (2) . و بنابراین، نباید روایاتی را که می گویند محمد به هنگام رحلت پدر، او را نصیحت یا ملامت کرده، ضعیف شمرد و دور از واقع به حساب آورد .

زمینه تشیع خالصانه محمد از دو ناحیه فراهم بود: یکی از ناحیه مادر بزرگوارش که از مخلصین اهل بیت علیهم السلام بود و دیگر از ناحیه امیرمؤمنان علیه السلام که پس از فوت ابوبکر با اسماء ازدواج کرد و شخصا تربیت یتیم ابوبکر را بر عهده گرفت و با حبت بی شائبه خود، او را در زیر سایه عطوفت و کرامت خود بزرگ کرد و سرانجام از شهدای برجسته اسلام و تشیع به حساب آمد .

گفته اند: اسماء دیرزمانی بود که به تشیع گراییده بود و همان زمانی که در خانه ابوبکر بود، اسرار رژیم خلافت را به حضرت منتقل می کرد .

او دو افتخار داشته: یکی حضورش در مراسم عروسی فاطمه زهرا علیها السلام و دیگری حضورش در مراسم غسل آن بانوی مظلومه آل پیامبر .

در مراسم عروسی به دستور پیامبر، همه زنها از خانه بیرون رفتند به جز او که به احترام خدیجه که در وقت مرگ، نگران شب عروسی دخترش بود، باقی ماند و پیامبر خدا درباره اش دعا کرد . هرچند احتمال داده اند که «اسماء بنت عمیس » در موقع عروسی زهرا علیها السلام هنوز در حبشه بوده و او به خواهرش «سلمی » که همسر حمزه بوده، اشتباه شده است (3) .

اما حضور او در مراسم غسل بانوی اول اسلام، مسلم است . او به اتفاق «ام ایمن » و به روایتی به تنهایی، علی را یاری کرد تاهمسر جوانمرگش را غسل دهد .

پس از رحلت نبی اکرم صلی الله علیه و آله زهرا راتنهانگذاشت و او را در همه مراحل پرستاری و یاری کرد . یادگار پیامبر اراحت بود از این که بمیرد و جنازه اش را طبق معمول روی تخته چوبی بگذارند و بر آن پارچه ای بیفکنند و او را تشییع کنند . برای این بانوی بی همتا گران بود که نامحرمان، حجم جسد او را ببینند . او که دوست می داشته که نامحرمی او را و او نامحرمی را نبیند (4) چگونه راضی شود که حجم پیکر مطهرش را نامحرمان، هرچند در زیر پارچه و لباس تماشا کنند؟!

«اسماء» از تجاربی که در حبشه آموخته بود، الهام گرفت و جنازه ای درست کرد که یادگار پیامبر خدا از دیدن آن خشنود شد و برای اولین بار و آخرین بار، بعد از رحلت پدر، خنده ای ملیح و خفیف و زودگذر بر لبان پاکش نقش بست .

او تخته چوب مردگان را طلبید و جریده های درخت خرما را قطعه قطعه کرد و بر پایه های آن بست و برآن، پارچه ای افکند . اکنون جسد در میان جنازه قرار می گیرد و با پارچه ای پوشیده می شود و حجم جسد میت، دیده نمی شود . پس جا دارد که حضرت زهرا علیها السلام پس از مرگ خود نگران چشم نامحرمان نباشد و مطمئن شود که جسد او مستور از چشم همگان است .

به روایت استیعاب، حضرت زهرا علیها السلام به اسماء فرمود: هرگاه بمیرم، تو و علی مرا غسل دهید و اجازه ندهید که احدی بر من داخل شود . البته او علی را کمک کرده و مشکل نامحرم بودن، مطرح نیست . چرا که به وظائف شرعی خود عمل کرده است .

برخی گفته اند: علاوه بر اسماء، فضه خادمه و فرزندان داغدیده زهرا علیها السلام نیز علی را یاری کرده اند .

بازهم به روایت استیعاب، عایشه می خواست پس از وفات حضرت زهرا علیها السلام داخل شود و در مراسم حضور یابد . ولی اسماء به او اجازه نداد و او شکایت وی را نزد پدرش ابوبکر برد و گفت: این زن خثعمی میان ما و دختر پیامبر، فاصله می اندازد و برای جنازه او هودجی مثل هودج عروس ساخته است . ابوبکر، علت را از اسماء پرسید . او در جواب گفت: این کارها را طبق دستور حضرت زهرا علیها السلام کرده و خودسرانه نیست . ابوبکر گفت: همان طوری که زهرا علیها السلام به تو دستور داده، عمل کن .

گویند: حضرت زهرا علیها السلام در دم مرگ از اسماء خواست که بقیه حنوط پیامبر را که مقداری کافور بود، حاضر کند و در کنار بالش یا زیر سر او قرار دهد .

اینها همه حکایت از عظمت مقام اسماء می کند . او هرگز بیوه نماند و هربار که شوهر را از دست می داد، با گذشتن عده وفات، شوهر دیگری اختیار می کرد .

سومین شوهر او امیرالمؤمنین علی علیه السلام بود . از این ازدواج نیز پسری به نام «یحیی » و به روایتی «یحیی و عون » به دنیا آورد . قطعا اگر شهادت جعفر، بعد از رحلت حضرت زهرا علیها السلام بود، امیرالمؤمنین با اسماء ازدواج می کرد و نوبت به ابوبکر یا دیگری نمی رسید . ولی امیرالمؤمنین علیه السلام به احترام حضرت زهرا علیها السلام - تا او زنده بود - با زن دیگری ازدواج نکرد . چنانکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز به احترام خدیجه - تا او زنده بود - همسر دیگری اختیار نکرد . برخی احتمال داده اند که پس از شهادت جعفر، حمزه با اسماء ازدواج کرده است . ولی درست نیست . چرا که حمزه در واقعه احد که سال سوم هجری بوده (5) ، به شهادت رسیده است . به علاوه، ازدواج حمزه با «سلمی » خواهر اسماء بوده است .

این که می گوئیم: اگر به هنگام شهادت جعفر، حضرت زهرا علیها السلام زنده نبود، امیرالمؤمنین علیه السلام با اسماء ازدواج می کرد، به دو جهت است: یکی این که این بانو شایستگی همسری آن حضرت را داشت و دیگری این که یتیمان جعفر نیاز به سرپرستی داشتند و امیرالمؤمنین علیه السلام سزاوارترین کسی بود که باید سرپرستی یتیمان برادر را بر عهده گیرد . چنان که بعد از مرگ ابوبکر، نه تنها سرپرستی یتیمان برادر خود را، بلکه سرپرستی یتیم ابوبکر را هم بر عهده گرفت و به برکت همین سرپرستی بود که چهار یتیم باقیمانده از جعفر و ابوبکر، همه از شخصیتهای ارزنده تاریخ اسلام شدند . این یتیمان، در کنار دو برادر دیگر خود - که از امیرمؤمنان بودند - از محبتی بی شائبه و الطافی کریمانه برخوردار شدند و توانستند برای امت شکوهمند اسلامی منشا خیرات و برکات شوند . «عبدالله بن جعفر» همان است که همسر «زینب کبری » علیها السلام است و شکوه و عظمت او در تاریخ اسلام، متجلی و درخشان است .

از صبر و شکیبایی و استقامت این مادر بزرگوار هم چیزی بگویم . هنگامی که خبر شهادت نوردیدگانش «محمد بن ابوبکر» به او رسید، به سجده گاه خانه اش پناه برد و کظم غیظ کرد و عقده دل پردرد خود را نگشود و چندان رنجور شد که از پستانهایش خون جاری گردید .

مگر در هنگام شهادت جعفر، پیامبر به او نگفته بود: «لا تقولوا هجرا و لا تضربی صدرا» «سخنی بیهوده بر زبان نیاور و بر سینه نزن؟ !» .

او اکنون در کوره حوادث و مصایب روزگار، پولادین گشته و محال است که توصیه رهبر بزرگوار خود را از یاد ببرد .

او به زنان بیوه درس زندگی آموخت . او مادری و همسری را فراموش نکرد . او بر سینه مردانی که شرایط او را شناخته و پذیرفته بودند، دست رد نزد .

می گویند: «محمد بن جعفر» و «محمد بن ابوبکر» ، بر یکدیگر تفاخر می کردند . یکی به پدر خود جعفر و دیگری به پدر خود ابوبکر افتخار می کرد و این، در زمانی بود که اسماء به همسری امیرالمؤمنین علی علیه السلام درآمده بود . حضرت فرمود: میان آنها داوری کن . او سخنی گفت که دل هر دو یتیم را خوشحال کرد . سخنی که نه تحقیر شهید بزرگوار موته باشد و نه تحقیر یتیم ابوبکر . او گفت: «ما رایت شابا خیرا من جعفر و لا کهلا خیرا من ابی بکر» «جوانی بهتر از جعفر و پیری بهتر از ابوبکر ندیدم » .

ممکن است گفته شود که این پاسخ، با مواضع منطقی و مخلصانه اسماء سازگار نیست . ولی در این مقام برای این که دل هیچ یک از دو یتیم نرنجد، جوابی مناسب تر نمی توان یافت . محمد اگرچه فرزند ابوبکر است، ولی راه و رسم اخلاص را برگزیده و بر صراط مستقیم گام نهاده و نباید به خاطر پدرش تحقیر شود (6) .

تا اینجا معلوم شد که یک زن بیوه، چگونه می تواند برای ادامه زندگی، بهترین راه را انتخاب کند . به نظر نگارنده، اسماء دختر عمیس، بهترین الگوست برای زنان بیوه . ولی در اینجا نباید نقش مردان و زنان دیگر، نادیده گرفته شود . اگر یک زن بیوه بخواهد عاطل و باطل نماند و نقش خود را در بقیه عمر در زندگی خانوادگی ایفا کند، مردان نیز نباید به زنان بیوه بی توجه باشند . علی الخصوص خویشاوندان شوهر زن که قطعا در برابر بیوگان و یتیمان اقوام خود وظیفه ای برتر و بالاتر دارند . همان طوری که امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت به بیوه و یتیمان برادر شهید خود احساس وظیفه می کرد و پس از فوت ابوبکر با او ازدواج کرد . تا بهتر بتواند به وظائف خود نسبت به یتیمان جامه عمل بپوشاند .

تحمل و آداب دانی زنان نیز از شرائط بسیار مهم است . جامعه نیز در این قضیه نباید بی تفاوت باشد . هرگاه جامعه در مساله ازدواج بیوگان واکنش منفی نشان دهد، خواه ناخواه یک معروف، تبدیل به یک منکر می شود . در این صورت، دود آن هم به چشم بیوگان و هم به چشم یتیمان می رود . در نهایت، خود جامعه هم متضرر خواهد شد . زیرا یک اجتماع پیشرو و متکامل، به گونه ای خواهد بود که افرادش بتوانند از حداقل شرایط مناسب زندگی برخوردار باشند و چرا نگوییم: حداکثر؟ (7) .

پی نوشت:

1) وی همان است که به روایتی در سال سیزده هجری در روز فوت ابوبکر، دار فانی را وداع گفته است . خانه اش در مکه بر کوه صفا بود . پیامبر خدا در آغاز بعثت، خانه او را پناهگاه خود قرار داد . در این خانه، جمعی از مشرکان، مسلمان شدند . ارقم از اصحاب حلف الفضول بود . سرانجام، پیشوای مسلمین از این خانه خارج شد و دعوت خود را آشکار کرد (اعیان الشیعه، چاپ بیروت، ج 3، ص 244) .

2) مسعودی شهادت جعفر به همراه دو فرمانده دیگر، یعنی «زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه » را از حوادث سال هشتم هجرت می داند . بنابراین، سن محمد در موقع مرگ پدر نباید کمتر از پنج سال باشد (مروج الذهب، نشر دار الهجره قم ج 2، ص 290) .

3) عروسی فاطمه زهرا علیها السلام در سال دوم هجری بوده است (مروج الذهب، ج 2، ص 288) .

4) خودش فرموده بود: «خیر للنساء ان لا یرین الرجال و لا یراهن الرجال » ، (بحارالانوار، ج 43، ص 54) .

5) مروج الذهب، ج 2، ص 288 . احتمال فوق، در کتاب اسدالغابة ذکر شده است .

6) در عین حال نباید بر صحت روایت «الاصابة فی معرفة الصحابة » پافشاری کرد . بخصوص که در پایان آن، آمده است که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «فما ابقیت لنا» برای ما چه باقی گذاشتی؟! گویا راوی غرض ورزی کرده و خواسته است مقام امیرالمؤمنین علیه السلام را در درجه ای پائین تر از جعفر و ابوبکر قرار دهد . وانگهی اگر مقصود اسماء این بوده که فرزند ابوبکر تحقیر نشود، با این سخن فرزندان امیرالمؤمنین یعنی عون و یحیی، را تحقیر کرده است . این رفتار در خور مقام زنی که در میان زنان از استوانه های تشیعی مخلصانه است، نیست . البته با یک توجیه لطیف می توان روایت راتقویت کرد و آن، این است که اسماء، جعفر و ابوبکر را با مردم عادی مقایسه کرده و علی را باید با انبیا و اولیا مقایسه کرد، نه با انسانهای عدای . ولی بازهم اشکال ترجیح ابوبکر بر همه پیران مسلمان به قوت خود باقی است .

7) در بیان مطالب تاریخی از کتابهای اعیان الشیعه (ج 3، ص 305 به بعد) و الاصابة فی تمییز الصحابة (ج، 4 ، ص 231) و مروج الذهب، و الاستیعاب فی معرفة الاصحاب (4 و 379) استفاده شده است .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان