زبان آگاهی پیامبر (ص) و امامان (ع) ۳

در نوبت اول این گفتار ( علوم حدیث ۵ ) از زبان آگاهی معصومان ( ع ) و گفتگوی آنها به زبانهای فارسی و چینی ، سخن به میان آمد و در نوبت دوم ( علوم حدیث ۶ ) به آگاهی ایشان به زبانهای نبطی ، سریانی ، هندی ، سندی ، نوبی ، زطی ، یونانی ،عبرانی ، رومی ، حبشی ، ترکی و صقلبی اشاره شد . اینک ادامه بحث :

در نوبت اول این گفتار ( علوم حدیث 5 ) از زبان آگاهی معصومان ( ع ) و گفتگوی آنها به زبانهای فارسی و چینی ، سخن به میان آمد و در نوبت دوم ( علوم حدیث 6 ) به آگاهی ایشان به زبانهای نبطی ، سریانی ، هندی ، سندی ، نوبی ، زطی ، یونانی ،عبرانی ، رومی ، حبشی ، ترکی و صقلبی اشاره شد . اینک ادامه بحث :

به زبان خزری

علی بن ابی حمزه قال : کان یتقدم الرشید الی خدمه ، اذا خرج موسی بن جعفر ( ع ) من عنده ان یقتلوه ، فکانوا یهمون به فیتداخلهم من الهیبه والزمع ، فلما طال ذلک ، امر بتمثال من خشب وجعل له وجها مثل وجه موسی بن جعفر ( ع ) وکانوا اذا سکروا، امرهم ان یذبحوها بالسکاکین و کانوا یفعلون ذلک ابدا ، فلماکان فی بعض الایام جمعهم فی الموضع و هم سکاری و اخرج سیدی الیهم ، فلما بصروا به ، هموا به علی رسم الصوره .

فلما علم منهم ما یریدون کلمهم بالخزریه و الترکیه ، فرموا من ایدیهم السکاکین و وثبوا الی قدمیه فقبلوهما و تضرعوا الیه وتبعوه الی ان شیعوه الی المنزل الذی کان ینزل فیه . (1) علی بن ابی حمزه گفت : هارون الرشید ، به خدمتگزارانش پیشنهاد می کرد هنگامی که حضرت موسی بن جعفر ( ع ) از پیش اوبیرون می رود ، ایشان را بکشند . آنان هم تصمیم می گرفتند ;ولی هیبت و دهشت در جانشان نفوذ می کرد [ وخودداری می کردند ]. چون این کار به درازا کشید ، هارون فرمان داد که تندیسی ازچوب ساختند و بر آن ، چهره ای چونان چهره موسی بن جعفر ( ع ) نهادند . هرگاه خدمتگزاران مست می شدند ، هارون به آنها فرمان می داد تا آن تندیس را با کارد ، ذبح کنند . آنها نیز پیوسته این کار را می کردند .

یک روز که همه مست بودند ، هارون آنها را در جایی گرد آورد وحضرت کاظم ( ع ) را به سوی آنان فرستاد . همین که نگاهشان به حضرت افتاد ، تصمیم گرفتند . همان گونه که به تندیس حمله می کردند ، به آن حضرت نیز حمله کنند . حضرت ، وقتی از تصمیم آنان آگاه شد ، به زبان خزری و ترکی با آنها سخن گفت . آنان بلافاصله کاردها را افکندند و خود را بر پاهای آن حضرت انداختند . آنها حضرت را می بوسیدند و گریه و زاری می کردند وبه دنبال آن حضرت راه افتادند و حضرت را تا منزلی که در آن اقامت داشت ، بدرقه کردند .

توضیح : زبان خزری در اینجا ، ممکن است یکی از زبانهای رایج در کرانه های دریای خزر ، قفقاز یا آسیای میانه باشد . در (قاموس الاعلام ) ترکی آمده است :

خزر ، یکی از اقوام ترک است . این قوم در شمال غربی دریای خزر ، یعنی در دو طرف رود ولگا و در مرز آسیا و اروپا سکونت داشتند . (2)

به زبان فرنگی

رایت فی بعض مولفات اصحابنا : روی ان الرشید لعنه الله لمااراد ان یقتل الامام موسی بن جعفر ( ع ) ، عرض قتله علی سائرجنده و فرسانه ، فلم یقبله احد منهم ، فارسل الی عماله فی بلادالافرنج ، یقول لهم : التمسوا لی قوما لا یعرفون الله و رسوله فانی ارید ان ا ستعین بهم علی امر .

فارسلوا الیه قوما لا یعرفون من الاسلام ولا من لغه العرب شیئا ، و کانوا خمسین رجلا، فلما دخلوا الیه ، اکرمهم و سالهم : ( من ربکم و من نبیکم ؟ ) ، فقالوا : ( لا نعرف لنا ربا ولانبیا ا بدا ) ، فادخلهم البیت الذی فیه الامام ( ع ) لیقتلوه ، والرشید ینظر الیهم من روزنه البیت ، فلما راوه ، رموا اسلحتهم و ارتعدت فرائضهم و خروا سجدا یبکون رحمه له ، فجعل الامام یمریده علی رووسهم و یخاطبهم و هم یبکون .

فلما رای الرشید خشی الفتنه وصاح بوزیره : ( ا خرجهم ! ) ،فخرجوا وهم یمشون القهقری اجلالا له و رکبوا خیولهم ومضوا نحوبلادهم من غیر استیذان . (3)

در برخی از کتابهای شیعی دیدم که : هارون الرشید لعنت خدا براو باد هنگامی که تصمیم گرفت امام موسی بن جعفر ( ع ) را بکشدکشتن ایشان را به سپاهیان و سوارکارانش پیشنهاد کرد ; ولی هیچ کس نپذیرفت . به کارگزارانش در سرزمین فرنگ پیام داد : برای من گروهی را بیابید که به خدا و پیامبرش باور نداشته باشند . می خواهم از آنها برای کاری کمک بگیرم .

آنان ، یک گروه پنجاه نفری که از اسلام و زبان عربی ، هیچ نمی دانستند ، فرستادند . همین که پیش هارون رسیدند ، آنان راگرامی داشت و پرسید : ( خدا و پیامبر شما کیست ؟ ) . پاسخ دادند : ( ما خدا و پیامبری برای خویش نمی شناسیم ) . هارون آنان را به درون خانه ای برد که امام هفتم ( ع ) در آن زندگی می کرد و از آنان خواست تا ایشان را بکشند .

هارون الرشید از دریچه ای به آنان می نگریست . آنان ، همین که امام ( ع ) را دیدند ، سلاحهایشان را فرو افکندند واندامشان به لرزه افتاد و سر بر خاک نهادند و از روی عطوفت ،برای آن حضرت گریستند . سپس حضرت ، دست به سرهایشان می کشید وبا آنان سخن می گفت . آنها نیز می گریستند .

هارون الرشید ، چون این رویداد را تماشا کرد ، از ترس آنکه مبادا فتنه ای پدید آید ، بر سر وزیرش فریاد کشید : ( اینها رابیرون بران ). آنان ، برای گرامی داشتن آن حضرت ، پشت به در ورو به حضرت ، گام برداشتند و بیرون رفتند ; بر اسبهای خویش سوار شدند و بدون اجازه گرفتن [ از هارون ] به سوی دیار خویش رهسپار شدند .

توضیح : واژه ( افرنج ) ، معادل واژه افرنگ و فرنگ در فارسی است . در ( قاموس الاعلام ) ترکی آمده که اعراب ، این کلمه رابه طور کلی بر اروپاییان اطلاق می کنند . آنگاه می افزاید :

کلمات فرانسه و فرانسیز نیز به همین مناسبت لغوی به وجود آمدو اسپانیولی ها و انگلیسها هم مشمول این اطلاق بودند ; ولی رومیان و اهالی شبه جزیره بالکان و روسها ، مشمول این اطلاق نبودند . (4)

لویس معلوف در معنای ( افرنج ) گفته است که آنان ، ساکنان اروپا و غیر رومیان و ترکها هستند و افزوده است :

فرنجه یا افرنج ، قبیله ژرمن است که در قرن پنجم میلادی درفرانسه وطن گزید و در شرق به طور اجمال ، به ملل اروپایی اطلاق می شود . (5)

مکاتبات

از سندهای مکتوب برای زبان آگاهی امامان ( ع ) ، نگارش نامه به زبانهای غیر عربی است . برای مثال ، امام هادی ( ع ) برای بانو نرگس ( س ) نامه ای به زبان و خط رومی نگاشت :

فکتب کتابا لطیفا بخط رومی ولغه رومیه وطبع علیه خاتمه . (6)

نامه لطیفی به خط و زبان رومی نگاشت و بر آن ، مهر نهاد .

گزارش واقعه را بشر بن سلیمان که از دودمان ابوایوب انصاری واز شیعیان خاص امام دهم و امام یازدهم ( ع ) بود و در خانه ای کنار خانه آنان می زیست ، چنین حکایت می کند :

روزی غلام امام هادی ( ع ) مرا به پیش آن حضرت فراخواند . به محضر آن حضرت شتافتم . فرمود : ( تو از تبار ابوایوب انصاری هستی و دودمان تو از زمان رسول خدا ( ص ) تاکنون ، پیوسته مورداعتماد ما بوده است . اکنون می خواهم تو را از رازی آگاه سازم و برای خریدن کنیزی بگمارم ) . آنگاه نامه لطیفی به خط و زبان فرنگی نگاشت و بر آن مهر نهاد و دویست و بیست اشرفی به من دادو فرمود : این نامه را بگیر و به بغداد برو . در صبح فلان روز، هنگامی که کشتیهای اسیران به ساحل می رسد ، در جمع اسیران ،برده فروشی به نام عمرو بن یزید هست . او کنیزی با چنین ویژگی هایی ارائه می کند . آن کنیز در تمام روز ، هیچ خریداری را نمی پذیرد و از نگاه خریداران روی بر می تابد تا اینکه یکی ازمشتریان ، شیفته عفت او می گردد و می خواهد او را به بهای سیصداشرفی بخرد . آن کنیز به او می گوید : ( اگر در شکوه سلیمان بن داوود ( ع ) درآیی ، دل به تو نخواهم بست . پولت را تباه نکن ) در این هنگام ، تو پیش کنیز برو و نامه خویش را به او نشان بده .

من فرمان آن حضرت را به جای آوردم . چون کنیز به نامه نگریست سخت گریست و به عمرو بن یزید گفت : ( مرا به صاحب این نامه بفروش ) و با سوگندهایی بسیار ، بر این سخن تاکید کرد . من نیزبهای او را پرداختم و به استراحتگاهی در بغداد آوردم .

او پیوسته نامه امام هادی ( ع ) را می بوسید و بردیده می نهاد . گفتم : ( چگونه نامه ای را که نگارنده آن را نمی شناسی می بوسی ؟ ) . گفت : ( تو به بزرگی فرزندان و اوصیای پیامبران آگاه نیستی ) . آنگاه گفت : من ملیکه دختر یشوعا ، فرزندپادشاه رومم و مادرم از دودمان شمعون بن حمون بن الصفا ، وصی حضرت عیسی ( ع ) است و حکایت شگفتی را نقل کرد

قرائت کتب دینی پیشین

براساس روایات و واقعیت های تاریخی ، امامان ( ع ) ، کتابهای آسمانی پیشین را با همان زبانی که خداوند متعال فرو فرستاده بود ، می خواندند و برای اهل کتاب ( یعنی پیروان ادیان آسمانی) از همان کتابها دلیل می آوردند .

عن هشام بن الحکم فی حدیث بریه ، انه لما جاء معه الی ابی عبدالله ( ع ) ، فلقی ا بالحسن موسی بن جعفر ( ع ) فحکی له هشام الحکایه ، فلما فرغ قال ابوالحسن ( ع ) لبریه : ( یا بریه! کیف علمک بکتابک ؟ ) ، قال : ( انا به عالم ) ، ثم قال : (کیف ثقتک بتاویله ؟ ) ، قال : ( ما اوثقنی بعلمی فیه ) ، قال : فابتدا ابوالحسن ( ع ) یقرء الانجیل ، فقال بریه : ایاک کنت اطلب منذ خمسین سنه او مثلک .

قال : فامن بریه وحسن ایمانه وآمنت المراه التی کانت معه ;فدخل هشام و بریه والمراه علی ابی عبدالله ( ع ) . فحکی له هشام الکلام الذی جری بین ابی الحسن موسی ( ع ) و بین بریه ،فقال ابوعبدالله ( ع ) : ( ذریه بعضها من بعض والله سمیع علیم) (7) فقال بریه : ( انی لکم التوراه والانجیل و کتب الانبیاء ؟ ) قال : ( هی عندنا وراثه من عندهم نقروها کما قرووها و نقولهاکما قالوا ; ان الله لا یجعل حجه فی ارضه یسا ل عن شی فیقول : لا ادری . (8)

هنگامی که هشام بن حکم با بریه (9) خدمت امام صادق ( ع ) آمدند، به حضرت موسی بن جعفر ( ع ) برخورد کردند . هشام ، داستان بریه را برای آن حضرت ، حکایت کرد . چون قصه تمام شد ، حضرت موسی بن جعفر ( ع ) به بریه فرمود : ( ای بریه ! تا چه اندازه به کتاب دینی ات آگاهی ؟ ) . گفت : ( آن را می دانم ) . فرمود: ( تا چه حد اطمینان داری که معنی اش را می دانی ؟ ) . گفت : آن را خوب می دانم و بسیار مطمئنم ) . سپس امام ( ع ) خواندن انجیل را آغاز کردند . بریه گفت : پنجاه سال است که من ، تو یامانند تو را می طلبم .

آنگاه ، بریه ایمان آورد ، ایمانی نیکو ; و زنی نیز که با اوبود ، به اسلام گروید . سپس هشام و بریه و آن زن ، خدمت امام صادق ( ع ) آمدند . هشام ، گفتگوی میان حضرت موسی بن جعفر (ع) و بریه را نقل کرد . امام صادق ( ع ) این آیه را قرائت فرمود: ( دودمانی که برخی از آنان از برخی دیگرند و خداوند ، شنوا وداناست ) . بریه پرسید : ( تورات و انجیل و کتابهای پیامبران ،از کجا به شما رسیده است ؟ ) . امام ( ع ) فرمود : اینها ازخودشان به ما ارث رسیده است و همان گونه که آنها می خواندند ،ما هم می خوانیم و همان سان که آنها بیان می کردند ، ما نیزبیان می کنیم . بی تردید ، خداوند حجتی در زمین قرار نمی دهدکه چون از او درباره چیزی بپرسند ، بگوید : نمی دانم .

و در مناظره امام رضا ( ع ) با راس الجالوت ، چنین می خوانیم :

فقال راس الجالوت : ( و ما هذا الدلیل علی الامام ؟ ) ، قال : ( ان یکون عالما بالتوراه و الانجیل و الزبور و القرآن الحکیم ، فیحاج اهل التوراه بتوراتهم و اهل الانجیل بانجیلهم واهل القرآن بقرآنهم . (10)

راس الجالوت پرسید : ( دلیل بر [ امامت ] امام چیست ؟ ) . امام رضا (ع) فرمودند : اینکه عالم به تورات ، انجیل ، زبورو قرآن ، حکیم باشد و با گروندگان به تورات از تورات و باایمان آورندگان انجیل از انجیل و با مومنان به قرآن از قرآن ،دلیل بیاورد .

در سخنان حضرت امیرالمومنین ( ع ) آمده است :

اما و الله لو ثنیت لی الوساده فجلست علیها ، لافیتت اهل التوراه بتوراتهم و اهل الانجیل بانجیلهم و اهل الزبور بزبورهم و اهل القرآن بقرآنهم (11) .

هان ! به خدا سوگند ، اگر برای من بالشی قرار دهند تا بر آن تکیه زنم ، برای گروندگان به تورات بر اساس تورات و برای باورمندان به انجیل بر پایه انجیل و برای مومنان به زبور ازروی زبور فتوا می دادم.

و در سخنی از امام رضا ( ع ) خطاب به نوفلی ، درباره مناظره با عالمان ادیان آمده :

فقال لی : یا نوفلی ! اتحب ان تعلم متی یندم المامون ؟ ) ،قلت : ( نعم ) ، قال : اذا سمع احتجاجی علی اهل التوراه بتوراتهم و علی اهل الانجیل بانجیلهم و علی اهل الزبور بزبورهم و علی الصابئین بعبرانیتهم و علی اهل الهرابذه بفارسیتهم و علی اهل الروم برومیتهم و علی اصحاب المقالات بلغاتهم . (12)

امام رضا ( ع ) به من فرمود : ( ای نوفلی ! آیا دوست داری بدانی مامون ، کی پشیمان می شود ؟ ) . گفتم : ( آری ) . فرمود: ( هنگامی که دلیل آوردن مرا برای باورمندان به تورات بر اساس تورات ، برای گروندگان به انجیل بر اساس انجیل ، برای عقیده مندان به زبور بر پایه زبور ، برای صابئین به زبان عبرانی ،برای موبدان و آتشبانان به زبان فارسی ، با رومیان به زبان رومی و با سخنوران [ گوناگون ] به زبانهایشان بشنود .

حضرت بقیه الله الاعظم ( ع ) نیز در کودکی ، به خواهش پدرگرامی خویش ، بخشی از کتب آسمانی پیشین را قرائت کردند :

ثم قال له : ( اقرا یا بنی مما انزل الله علی انبیائه و رسله) ، فابتدابصحف آدم ، فقراها بالسریانیه و کتاب ادریس و کتاب هود و کتاب صالح و صحف ابراهیم و توراه موسی و زبور داوود وانجیل عیسی . (13)

سپس [ امام حسن عسکری ( ع ) ] فرمود : ( پسرم ! از آنچه خداوند متعال بر پیامبرانش فرو فرستاده است ، بخوان ) . آنگاه از صحف آدم آغاز کرد و آن را به زبان سریانی خواند و بعد به قرائت کتاب ادریس ، نوح ، هود ، صالح ، صحف ابراهیم و تورات موسی و زبور داوود و انجیل عیسی پرداخت .

نیایش امامان ( ع ) با زبانهای غیر عربی

در برخی از روایات آمده است که امامان ( ع ) گاهی به زبانهای غیر عربی نیایش می کرده اند :

عن مفضل بن عمر قال : آتینا باب ابی عبد الله ( ع ) و نحن نرید الاذن علیه ، فسمعناه یتکلم بکلام لیس بالعربیه ، فتوهمناانه بالسریانیه ، ثم بکی فبکینا لبکائه ، ثم خرج الینا الغلام، فاذن لنا ، فدخلنا علیه ، فقلت : ( اصلحک الله ! اتیناک ، نرید الاذن علیک فسمعناک تتکلم بکلام لیس بالعربیه ، فتوهمناانه بالسریانیه ثم بکیت فبکینا لبکائک ) ، فقال : ( نعم ، ذکرت الیاس النبی و کان من عباد انبیاء بنی اسرائیل فقلت کما کان یقول فی سجوده ) ، ثم اندفع فیه بالسریانیه ، فلا و الله ماراینا قسا و لا جاثلیقا افصح لهجه منه به ، ثم فسره لنابالعربیه ، فقال : ( کان یقول فی سجوده : اتراک معذبی و قداظمات لک هواجری ؟ اتراک معذبی و قد غفرت لک فی التراب وجهی ؟ اتراک معذبی و قد اجتنبت لک المعاصی ؟ اتراک معذبی و قد اسهرت لک لیلی ؟ ) .

قال : ( فاوحی الله الیه ان ارفع راسک ، فانی غیر معذبک ) ،قال : ( فقال : ان قلت لا ا عذبک ، ثم عذبتنی ماذا ؟ الست عبدک و انت ربی ؟

[ قال: ] فاوحی الله الیه ان : ارفع راسک ، فانی غیر معذبک، انی اذا وعدت وعدا وفیت به (14) .

مفضل بن عمر گفت : ما به در خانه امام صادق ( ع ) رسیدیم ومی خواستیم که اجازه تشرف به محضرش را دریافت کنیم ; شنیدیم که آن حضرت ، به زبانی سخن می گوید که عربی نیست ; پنداشتیم که به زبان سریانی است . سپس آن حضرت گریست و ما هم از گریه او به گریه افتادیم . آنگاه غلامش بیرون آمد و به ما اجازه داد تا به خدمتش رسیدیم . من گفتم : خداوند ، سلامتت بدارد ! ما آمدیم تااز شما اجازه ورود بگیریم ، شنیدیم به زبانی که عربی نبود و به پندار ما سریانی بود ، سخن می گفتی . سپس شما گریه کردی و ماهم از گریه شما گریستیم .

فرمود : ( آری ، به یاد الیاس پیغمبر ( ع ) افتادم که ازپیامبران بسیار عبادت پیشه بنی اسرائیل بود . من دعایی را که او در سجده می خواند ، می خواندم ) . سپس آن دعا را به زبان سریانی پشت سر هم خواند . به خدا سوگند ، من هیچ کشیش وجاثلیقی را شیوا لهجه تر از او ندیده بودم . سپس آن را برای مابه زبان عربی ترجمه کرد و فرمود که [ ادریس ( ع ) ] در سجودش می گفت : آیا تو را بنگرم که مرا عذاب می کنی ، با آنکه روزهای آتشبار ، برای تو تشنگی کشیدم ؟ آیا تو را بنگرم که مرا عذاب می کنی ، با اینکه برای تو چهره بر خاک ساییدم ؟ آیا تو رابنگرم که مرا عذاب می کنی ، با این که برای تو از گناهان ،دوری گزیدم ؟ آیا تو را بنگرم که مرا عذاب می کنی ، با اینکه شبهایم را برای تو به بیداری سپری کردم ؟ خداوند به او وحی فرستاد : ( سر بردار ، بی تردید ، من تو راعذاب نمی کنم ) . الیاس گفت : ( آیا من بنده تو نیستم و توخدای من نیستی ؟ اگر گفتی که عذابت نمی کنم ، سپس در عذابم انداختی ، چه می شود ؟ ) . خداوند متعال به او وحی فرمود : حتما تو را عذاب نخواهم کرد . من وقتی وعده دادم ، به آن وفامی کنم . درباره امام باقر ( ع ) نیز نقل شده است :

حدثنا موسی بن عمر عن المیثمی ، عن سماعه عن شیخ من اصحابنا، عن ابی جعفر ( ع ) قال : جئنا نرید الدخول علیه ، فلما صرنابالدهلیز ، سمعنا قرائه بالسریانیه بصوت حسن ، یقرا و یبکی حتی ابکی بعضنا . (15)

موسی بن عمر از میثمی از شیخی از بزرگان شیعه نقل کرده است که می خواستیم به محضر امام باقر ( ع ) برسیم . وقتی در راهروخانه بودیم ، شنیدیم که آن حضرت به زبان سریانی می خواند ومیگرید ، به گونه ای که برخی از ما را به گریه انداخت .

و درباره نیایش غیر عربی امام رضا ( ع ) آمده است :

حدثنا احمد بن محمد عن الحسن بن علی الوشا ، قال : رایت اباالحسن الرضا ( ع ) و هو ینظر الی السماء و یتکلم بکلام کانه کلام الخطاطیف ، ما فهمت منه شیئا ساعه بعد ساعه ثم سکت (16) .

حسن بن علی وشا گفت : امام رضا ( ع ) را دیدم که به آسمان نگاه می کرد و به زبانی سخن می گفت که شبیه آوای پرستوها بود . من از آن چیزی نفهمیدم . ساعتها چنین کرد . سپس لب فرو بست .

در مورد نیایش غیر عربی حضرت امیر المومنین ( ع ) آمده :

ثم استقبل القبله ، فتکلم بثلاث کلمات ما هن بالعربیه و لابالفارسیه . (17)

سپس رو به قبله کرد و با سه واژه ای که عربی و فارسی نبود ،سخن گفت .

نیز آمده است :

( فتوضا ، ثم قام فنطق بکلام لا احسبه الا بالعبرانیه ، ثم نادی بالصلاه (18) .

وضو ساخت ; سپس ایستاد و به زبانی که پنداشتم زبان عبری بود، آوای نماز سر داد.

و باز نقل شده است :

حتی انتهی الی الفرات و هو یزخر بامواجه ، فوقف و الناس ینظرون ، فتکلم بالعبرانیه کلاما ، فنقص الفرات . (19)

وقتی به فرات رسید ، موجهای سرشار فرات می خروشید . حضرت ایستاد . مردم می نگریستند . آنگاه به زبان عبرانی سخنی گفت . آب فرات ، کاسته شد .

از مسائل شگفتی زا و درس آموز ، حرز نوشته هایی است که ازائمه ( ع ) رسیده و مسلما به زبان عربی نیست . به این حرزمنقول از امیرالمومنین ( ع ) بنگرید :

بسم الله الرحمن الرحیم

ای کنوش ای کنوش ارشش عطنیطنیطح یا میططرون فریا لسنون ماوما ساماسو یا طیطشالوش خیطوش مشفقیش مشاصعوش او طیعینوش لیطفیتکش . (20)

سخن گفتن امام زمان ( ع ) به زبانهای مختلف در تشرفها

یکی از واقعیت های تاریخی ، این است که در طول بیش از هزارسال دوران غیبت کبرای حضرت امام زمان ( ع ) ، افراد زیادی ازملتها و نژادهای مختلف و با زبانهای گوناگون ، با آن حضرت ملاقات کرده اند و آن حضرت ، به زبان خودشان با آنها سخن گفته است . برای آگاهی بیشتر از این واقعیت ها و رخدادهای جالب ، می توان به کتابهایی که در این زمینه نگاشته شده ، مراجعه کرد .

در کتاب ( جنه الماوی ) ، نوشته میرزا حسین نوری ، برخی ازنمونه های به فارسی سخن گفتن امام زمان ( ع ) ، ضبط شده است :

فاذا به ( ع ) واقفا علی راسی ، فالتفت الیه ( ع ) فقال : (چه می کنی ؟ ) او ( چه می خوانی؟ ). (21)

ناگهان دیدم که حضرت ، بالای سر من ایستاده است . من به آن حضرت ، توجه پیدا کردم . فرمود : ( چه می کنی؟ ) یا( چه می خوانی؟ ).

علامه مجلسی ، سخن گفتن آن حضرت را به زبان هندی در ضمن داستان تشرف یک هندی زبان به محضر آن حضرت ، نقل کرده (22) و دروصف آن حضرت آورده است :

و المکلم بالعبرانی و المترجم بالیونانی و المناجی بالسریانی. (23)

و آنکه به زبان عبرانی سخن می گوید و کلام را به یونانی بازمی گرداند و با زبان سریانی ، نیایش می کند .

و در آخر باید گفت بر اساس باور به زبان آگاهی امامان ( ع ) است که زائران ملل مختلف ( با زبانهای گوناگون ) هنگام زیارت مراقد شریف آنان می گویند :

اشهد انک تسمع الکلام وترد الجواب .

گواهی می دهم که سخن را می شنوی و پاسخ می گویی .

پی نوشتها:

1. بحارالانوار ، ج 48 ، ص 140 .

2. ترجمه الفهرست ابن ندیم ، ص 33 .

3. بحارالانوار ، ج 48 ، ص 249 .

4. لغت نامه دهخدا ( به نقل از قاموس الاعلام ترکی ) .

5. المنجد .

6. بحارالانوار ، ج 51 ، ص 6 .

7. اصول کافی ، ج 1 ، ص 329 330 ; بصائر الدرجات ، ص 360 ;بحارالانوار ، ج 26 ، ص 180 .

8. سوره آل عمران ، آیه 34 .

9. بریه ، مصغر ( ابراهیم ) است و در برخی از نسخه های این روایت ، ( بریهه ) نقل شده است. وی از دانشمندان کهنسال مسیحی بوده است .

10. بحارالانوار ، ج 49 ، ص 80 .

11. احتجاج ، طبرسی ، ج 1 ، ص 384 و از مناظره امام رضا ( ع ) نقل شده است : فاقبل الرضا ( ع ) یتلوا التوراه و راس الجالوت یتعجب من تلاوته و بیانه و فصاحته و لسانه ; فقال راس الجالوت لما فرغ من تلاوته : والله یا ابن محمد ! لولا الرئاسه التی حصلت لی علی جمیع الیهود ، لامنت باحمد و اتبعت امرک فوالله الذی انزل التوراه علی موسی و الزبور علی داوود ، ما رایت ا قرءللتوراه والانجیل والزبور منک ولا رایت احسن تفسیرا وفصاحه لهذه الکتب منک .

12. بحارالانوار ، ج 49 ، ص 175 و ج 10 ، ص 301 .

13. بحارالانوار ، ج 51 ، ص 27 ، روایت 37 .

14. اصول کافی ، ج 1 ، ص 131و 330 ; بحارالانوار ، ج 13 ، ص 392و 401 .

15. بصائر الدرجات ، ص 360. برای آن حضرت ، مناجات به زبان عبرانی نیز نقل شده است. ( ر. ک : بحارالانوار ، ج 13ص 400 و ج 26 ، ص 180 181 و ج 46 ، ص 254 و 294 .

16. همان ، ص 531 ; بحارالانوار ، ج 49 ، ص 88 .

17. بحارالانوار ، ج 80 ، ص 323 و ج 41 ، ص 184 .

18. همان ، ج 33 ، ص 439 و ج 41 ، ص 179 .

19. همان ، ج 41 ، ص 237 .

20. همان ، ج 91 ، ص 193 .

21. همان ، ج 53 ، ص 264 .

22. همان ، ج 52 ، ص 29 .

23. همان ، ج 91 ، ص 28 .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر