وصف منافقان در قالب مثل
هدف در این مقالات مسلسل، بیان مثلهای زیبای قرآن مجید است . و ما این مثلها را به ترتیب سوره های قرآن شروع کرده و نخستین مثل را که درباره منافقان است، مطرح می کنیم .
مثل یکم
«مثلهم کمثل الذی استوقد نارا فلما اضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم و ترکهم فی ظلمات لا یبصرون » (1) .
«وصف آنان (منافقان) داستان کسی است که آتشی برافروخته (تا در سایه آن راه پیدا کند یا گرم شود) . وقتی اطراف او را روشن ساخت، (ناگهان آتش او خاموش گردد) خدا نور آنان (منافقان) را برد و آنان را در تاریکی ها رها ساخت که نمی بینند» .
«صم بکم عمی فهم لا یرجعون » (2) .
«آنها کر، گنگ و کورند; از گمراهی باز نمی گردند» .
×××
قرآن در آغاز سوره بقره، مردم را نسبت به پذیرش آیین اسلام به سه گروه تقسیم می کند و مجموع بحث او درباره این سه گروه در آیه بیستم از سوره پایان می پذیرد . این سه گروه عبارتند از:
1 . متقیان و پرهیزگاران . گفتگوی او درباره این گروه در آیه پنجم به پایان می رسد .
2 . کافران . کسانی که درست نقطه مقابل گروه متقیان می باشند و بحث او درباره این گروه در آیه هفتم، به پایان می رسد .
3 . منافقان و گروه دوچهره . کسانی که به ظاهر ایمان آورده و در باطن، جزء کافران می باشند و حکم ستون پنجم در میان مسلمانان را دارند . بررسی قرآن درباره این گروه از آیه هشتم آغاز شده و در آیه بیستم پایان می یابد .
بنابراین درباره متقیان، پنج آیه; در مورد کافران دو آیه; و درباره منافقان سیزده آیه; در آغاز سوره بقره نازل گردیده است . این که خداوند گفتار خود را درباره کافران در دو آیه، ولی درباره دو چهره ها در سیزده آیه خلاصه می کند، خود گواه روشن بر همیت شناخت منافقان است که از نظر موضع گیری، به مراتب خطرناک تر از کافران می باشند .
دشمنان نقاب دار و ناشناخته، دوست نمایانی هستند که از گرگ وحشی بیابانی، درنده ترند . آنان در سنگر دوستی از پشت خنجر می زنند، به ظاهر دوستند و غمخوار، اما در باطن دشمنی خوشحال، اصرار می ورزند که امین و رازدارند، ولی در واقع خائن و جاسوسند، و از اسرار زندگی و نقاط ضعف و قوت انسان، کاملا باخبرند . پرهیز از چنین دشمنان ناشناخته بسیار مشکل و احیانا محال است .
چنین دشمنی، همان نفاق و دورویی است که قرآن در مورد آن در سوره های مختلفی بحث و گفتگو نموده و حتی سوره ای مستقل درباره منافقان فرو فرستاده است . امیر مؤمنان علی علیه السلام از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله درباره این گروه چنین نقل می کند:
«من از هیچ یک از ملل جهان بر اسلام نمی ترسم، بلکه فقط از یک گروه می ترسم و آن کافران مسلمان نما و گروه منافق و دوچهرگانند که شیرین زبان و خوش گفتارند ولی در واقع از دشمنان اسلام هستند، در گفتار با شما هماهنگی دارند، ولی یک گام با شما برنمی دارند» (3) .
بنابراین نباید تعجب کنیم که قرآن کریم درباره منافقان در سوره بقره، آل عمران، نساء، انفال، توبه، عنکبوت، احزاب، فتح، منافقون، حدید و تحریم بحث و گفتگو نموده است . و سیمای این گروه به ظاهر شرین و در باطن تلخ را نشان داده است .
×××
دو آیه مذکور در آغاز بحث از طریق تمثیل وضع منافقان را روشن می سازد .
فرض کنید در شب تاریکی که سیاهی همه جا را فرا گرفته و احتمال هجوم گزنده ها و درنده ها روح و روان انسان را رنج می دهد، وی برای پیدا کردن راه گریز و مسیر صحیح آتش را روشن کند تا اطراف خود را ببیند و راه را از کوره راه تشخیص دهد .
در این حالت که انسان با نیم امیدی به سر می برد، طوفانی برمی خیزد و آتش را خاموش کند و امید انسان به ناامیدی، و نشاط او به غم و دلهره تبدیل می شود .
قرآن وصف چنین شخصی را که در این گیرودار در اثر برافروختن آتش، روح جدید در کالبدش دمیده می شود و می خواهد از آن بهره بگیرد آنگاه طوفان تمام سرمایه را از او می گیرد، چنین بیان می کند:
«کمثل الذی استوقد نارا فلما اضاءت ما حوله » .
«بسان کسی که آتش را برافروخته آنگاه که اطراف او را روشن کرد، (ناگهان خاموش می شود)» .
بنابراین جمله «فلما اضاءت » ، نیاز به جواب دارد و جواب آن محذوف است یعنی (طفئت ناره) یا (اطفاالله نوره) و جواب «لما» به خاطر جمله بعدی حذف شده است .
قرآن یادآور می شود که حال منافقان در این جهان نیز بسان همین گروه است، زیرا گروه منافق روزی که پیامبر صلی الله علیه و آله وارد مدینه شد، به او ایمان آوردند، آنگاه به او کفر ورزیدند، چنان که می فرماید: «ذلک بانهم آمنوا ثم کفروا» (4) . «این به آن خاطر است که آنان ایمان آوردند و سپس کفر ورزیدند» .
آنان در تاریکی شرک و جهالت بودند، ایمان آنان بسان نوری بود که در دل ظلمت و کفر درخشید، و راه و چاه را به آنان نشان داد . و تا مدتی نیز از نور ایمان بهره گرفتند، ولی آنگاه که راه کفر را زیر نقاب نفاق در پیش گرفتند، خدا نور را از آنان برگرفت و آنها به صورت انسانهای گمراه درآمدند که نمی توانند راهی برای نجات بیابند .
بنابراین تشبیه یادشده، وضع زندگی آنان را در همین جهان تبیین می کند، امید و ناامیدی، ایمان و کفر همگی در این جهان صورت پذیرفته، و ارتباطی به جهان دیگر ندارد، ولی برخی از مفسران بخش نخست از مثل را مربوط به این جهان دانسته و بخش دیگر را به پس از مرگ; یعنی منافقان در سایه تظاهر به اسلام در این جهان بهره مند می شوند ولی به خاطر کفر و خاموش شدن چراغ ایمان، در جهان دیگر معذب می گردند .
این گروه به خاطر از دست دادن تفکر، از ابزار شناخت بهره نمی گیرند گوش دارند اما با آن نمی شنوند، زبان دارند ولی در واقع گنگند، چشم دارند، ولی با آن نمی بینند . چنان که می فرماید: «صم بکم عمی فهم لا یرجعون » .
در پایان دو نکته را یادآور می شویم:
1 . در این تمثیل مشبه هست و یم مشبه به .
مشبه جمله «الذی استوقد نارا» و مشبه به «ذهب الله بنورهم » می باشد . و اگر مشبه مفرد و مشبه به به صورت جمع است، به خاطر این است که حال دو طرف به هم تشبیه می شود، خواه هر دو طرف گروهی باشند یا یکی گروهی; و طرف دیگر به صورت فرد .
2 . از آنجا که این افراد از ابزار شناخت بهره نمی گیرند، امید به اصلاح آنان نیست، زیرا دستگاه تفکر از طریق ابزار شناخت کمک می گیرد و به قول گوینده:
چشم باز و گوش باز و این عمی
حیرتم از چشم بندی خدا
پی نوشت:
1) بقره: 17 .
2) بقره: 18 .
3) نهج البلاغه: نامه 37، پاراگراف 7 .
4) منافقین: 13 .