این فعال فرهنگی در گفتوگو با ایسنا اظهار کرد: برای هر امری زیرساخت و مقدمهای لازم است. برای توسعه مثلا راه میخواهیم، ریل میخواهیم، بندر و لنگرگاه میخواهیم و... . بی شک برای کودکانه نوشتن هیچ مسئلهای به اندازه «سادگی» تعیینکننده نیست و اما این سادگی ربطی به برخوردار بودن و نبودن ندارد یعنی نمیتواند داشته باشد.
او در ادامه گفت: مهدی آذریزدی بهغایت بکر و دستنخورده رشد و نمو میکند که حالا اسم این شانس آوردن را هرچه بگذاریم، نگارنده معتقد است از بختیاری آذر بوده که در محیطی مملو از سختگیریهای طاقتفرسا رشد کرده است! نمیتوان گفت«فقر» آذر را مسکوت گذاشته یا جلو پیشرفت او را گرفته، که مثل«آذریزدی» مثلا چند نویسنده دیگر داریم؛ همپایه و یا حتی نزدیک به او که بخواهیم پیشانی عجز و ناله به مشت و تحیر و تأثر بکوباینم؟! که اگر آذریزدی خانهای داشت فراخ و پدری تحصیلکرده و مادری خوشبین، فلان و چنان میشد که اگر آنگونه بود شاید اساسا «معمای آذریزدی بودن» در هیچ فرد و آفریده دیگری حلول پیدا نمیکرد.
بردستانی روستایی بودن این نویسنده فقید را عامل دیگر پیروزی او در حوزه ادبیات کودک دانست و بیان کرد: دوم امتیاز آذریزدی بودن در محیطی شبه روستا است. یعنی «بکر و دستنخوردگی» در محیط بیرون نیز دچار سادگی روستانشینی میشود و بکرتر و دستنخوردهتر باقی میماند. از سوی دیگر آنانی که مهدی آذریزدی را میشناسند هرچه را تأیید نکنند این پرتوقع بودن وی را قطعا تأیید میکنند و این پایهای شد برای زیر بار این و آن نرفتن و این یعنی انسانی ساده و صمیمی و بکر و دستنخورده، آزاد و رها، بزرگ و بزرگتر شد.
او افزود: اینکه آذریزدی فرصت نکرد به مدرسه برود، نتوانست، نگذاشتند و یا هرچیز دیگر، پس شروع کرد به خودآموختگی و رشد کردن در پناه بزرگانه مطالعه کردن. اسیر ابجد و دو دوتا چهارتا نشد، مجبور نبود پایتخت چین و بنگلادش را حفظ کند. برایش مهم نبود جنگهای صلیبی تا کی به طول انجامیده و یا اصلا نمیخواست بداند اولین و دهمین و بیستمین رئیسجمهور آمریکا کی بود و چه شد و... .
این فعال فرهنگی با تاکید بر اینکه این شانس کمی نیست که باسواد شوی اما گرفتار یک نظام آموزشی غلط نشوی به امتیاز دیگر آذریزدی پرداخت و گفت: جامعهگریز بودن آذریزدی نکته مهمی است، یعنی علاوه بر بکر و دستنخوردگی که پیشتر بدان اشاره کردیم، آذریزدی بهغایت جامعهگریز بود، اصلا بدبین بود، شاید بددل و مردد اما هرچه بود جامعهستیز نبود! آذریزدی آن هنگام که احساس امنیت میکرد خودِخویشتنی را که در صندقچه مهربانیهایش نهفته بود رو که میکرد تازه میفهمیدی عجب اعجوبه جامعهشناسی است! آذریزدی از جامعهگریزی لذت میبرد، فایدهها کسب کرد، بهرهها نصیب خود و خوانندگان قصه و نوشتههایش کرد و در این شانس پنجم، من و شما هم سهیم شدیم.
او تاکید کرد: مهدی آذریزدی زندگی در محلهای را تجربه کرد که بهدینان (زرتشتیان) و مسلمانان در کنار هم زندگی میکردند. این شانس بعدها باعث شد تا روح لطیف و صلحجویی و مهربانی، همه وجود آذریزدی را تسخیر کند. وقتی ببینی دو دسته که به یک گونه نمیاندیشند به خوشی و خرمی کنار هم زندگی میکنند، هیچ گاه تنگحوصله و... نمیشوی، میپذیری، یاد میگیری به عقاید دیگران احترام بگذاری و... .
رضا بردستانی گفت: برای آذر صدها شانس میتوان برشمرد اما به همین هفت شانس و این شانس هفتمین بسنده میکنیم و آن سیطره کودک درون بر آدم برون بود. همه کودک درون داریم اما کمتر کسی پیدا میشود که اجازه دهد یا بتواند کودک درون را بر آنچه هست برتری دهد و عنان به کف کودک درون، به زندگی روزمره بپردازد. اینکه ساده و صمیمی باشی، بزرگشده روستایی در دل شهر باشی، پرتوقع باشی، نتوانی به مدرسه بروی، در محیطی زندگی کنی که دو دین در کنار هم به سر برند و در نهایت کودک درون عنان و اختیار همه وجود و کالبدت را در اختیار بگیرد چارهای نداری که در نهایت بشوی «آذریزدی»، نویسنده نامآشنای کودک و نوجوان، بنیانگذار ادبیات کودکان و نوجوانان، پدیدآور روشی نوین در بازآفرینی، مبدع بسیاری از شیوههای نگارشی و... .
او در پایان اظهار کرد: آذریزدی را اگر بخواهی بشناسی کافی است از درون کتابهایش جستوجو کنی از زاویه دیدی که دارد از سمتوسویی که به داستانهای معروف زبان و ادب فارسی مینگرد. شناختن آذریزدی تنها و تنها از دل کتابهایش ممکن است وگرنه مراجعه به زندگینامههای رنگارنگی که از او برجای مانده است و نیز از لابهلای حرفهای این و آن، قطعا چیز زیادی به دست نخواهد داد و اما آذریزدی در دریایی از نوشتهها و نگاشتهها، آنچنان هنرمندانه به معرفی خود و خودنمایی مهربانانه میپردازد که هیچگاه نمیتوانی از دل تابلوهای بزرگترین نقاشان هم چنین نقش و نگار خلاقانهای به دست آوری.