7- اسلام و صلح
«صلح » کلمه بسیار مقدسی است، محور آرزوها و امیدهاست، همه می دانند که آزادی کامل تنها در سایه «صلح » به وجود می آید، همه از اهریمن مهیب جنگ گریزانند، همه فرشته و همای زیبای صلح را تقدیس می کنند. شرق و غرب، دنیای سرمایه داری و کمونیسم همه و همه خواستار صلح اند، خاطره بسیار تلخ و ناگوار جنگهای گذشته به ویژه جنگ جهانی دوم هنوز از دلها محو نشده و خرابیهای ناشی از آن هنوز مرمت نگردیده است. بزرگترین مساله ای که در دنیای امروز مطرح است و هم اکنون در مجامع بین المللی گفتگو درباره آن زیاد است، مساله «خلع سلاح » عمومی می باشد زیرا: رقابتها و مسابقات تسلیحاتی جهان بشریت را بر سر دوراهی قرار داده است: محو و نابودی یا همزیستی مسالمت آمیز.
آری لزوم «صلح و سازش » در دنیای امروز بیش از هر وقت دیگر به جهت اختراع سلاحهای ویرانگر، احساس می شود و بشر فهمیده است که باید هرچه زودتر به این جنگها و کشمکشها خاتمه داده شود.
گرچه ممکن است، به نظر بعضیها عنوان «صلح و همزیستی مسالمت آمیز» یک موضوع ابتکاری و یک کشف جدید محسوب شود، ولی اتفاقا هیچ مطلب تازه و کشف جدیدی نیست، بلکه یکی از مسایلی است که با تاریخ بشر برابری دارد، عینا همان چیزی است که از مفهوم انسانیت استفاده می شود به این معنی همزیستی مسالمت آمیز اساس انسانیت است. این که می گوئیم افراد بشر می توانند زندگی مسالمت آمیز داشته باشند، درست مثل این است که بگوئیم انسان می تواند انسان بوده باشد.
این که بشر به خود آمده و تازه فهمیده است که بشر می تواند با کمال صلح و صفا و برادری و صمیمیت باهم زندگی کند، هیچ جای تعجب نیست زیرا تازه معنی انسانیت را فهمیده است و تازه به فطرت و طبیعت خدادادی خود پی برده است، انسان در درک این مطلب بسیار دیر کرده است و می بایست هزاران سال پیش، این مطلب را درک می کرد البته بیگانه بودن بشر از فطرت و بیعت خود او را از مسیر اصلی زندگی باز داشته است و به قول یکی از روانشناسان غرب (ژاک شوالیه) :
«اگر ما یک دهم تلاش خود را که برای درک طبیعت به کار برده ایم، در راه درک و شناختن خویش صرف می کردیم، به چه ترقیات شگرفی در زمینه وظیفه و رفتار که تابع آن است، نایل می گشتیم » (1) .
دکتر «الکسیس کارل » زیست شناس معروف می نویسد:
«بنای منظم و خیره کننده تمدن جدید به وضع اسفناکی درآمده چون بدون توجه به سرنوشت طبیعت و احتیاجات حقیقی انسان بالا رفته است و چون مولود اکتشافات، اتفاق علمی و تصورات و تئوریها و تمایلات آدمی است با آن که به دست ما ساخته شده معهذا در خور ما نیست... اگر گالیله و نیوتن و لاوازیه نیروی فکری خود را صرف مطالعه روی بدن و روان آدمی کرده بودند، شاید نمای دنیای ما با امروز فرقهای زیادی داشت، مردان علم و رهروان طریق دانش، از پیش نمی دانند به کجا کشانده می شوند و چه نتیجه به دست می آورند» (2) .
هرگاه دنیای امروز تازه فهمیده است که افراد بشر می توانند با کمال صلح و صفا باهم زندگی کنند، قرآن مجید چهارده قرن قبل دنیای نوینی بر اساس صلح و صفا و برادری و صمیمیت پی ریزی کرده است.
آری موضوع «صلح » و زندگی مسالمت آمیز از مسائل عمیق و ریشه دار اسلام است و تمام نظامها و قوانین و دستورات و مقررات اسلامی روی آن پی ریزی شده است، بدون اغراق می توان گفت: صلح و صفا روح اسم اسلام است زیرا کلمه «اسلام » از ماده «سلم » گرفته شده و بدین جهت متضمن معنای سلامتی و آرامش است.
اسلام پیروان خود را به یک زندگی مسالمت آمیز دعوت می کند و از تبعیت گمراهان و گمراه کنندگان برحذر می دارد «یا ایها الذین آمنوا ادخلوا فی السلم کافة و لا تتبعوا خطوات الشیطان انه لکم عدو مبین » (3) .
با توجه به این که (سلم) خیلی عالیتر و با دوام تر از صلح است، به معنای سلامتی و امنیت است و صورت یک صلح موقت ظاهری را ندارد. قرآن مجید در طی یک جمله کوتاه و رسا «الصلح خیر» گمشده بشر را بیان فرموده و صلح را خیر معرفی کرده است (4) .
و در موارد متعددی مسلمانان را به ایجاد صلح موظف نموده، اساس ظلم را بر ایمان و اخوت استوار ساخته است آنجا که فرموده: «انما المؤمنون اخوة فاصلحوا بین اخویکم..» . (5)
. «مؤمنان برادر یکدیگرند، پس میان برادران خود صلح دهید» .
قرآن مجید صلح و سازش را تنها مخصوص مسلمانان نمی داند، بلکه در مورد غیر مؤمنان که ظلم و تعدی به مسلمین نکرده و عهد و پیمانها را محترم شمرده اند، جایز می داند که مسلمانان با آنان دوستی و همزیستی نمایند: «لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین. انما ینهاکم الله عن الذین قاتلوکم فی الدین و اخرجوکم من دیارکم و ظاهروا علی اخراجکم ان تولوهم..» . (6)
«خداوند شما را منع نمی کند که با کسانی که با شما در کار دین نجگنیده و از خانه و شهرتان بیرون نکرده اند، دوستی نمائید و با عدالت و انصاف با آنان رفتار کنید، به یقین خداوند مردم عادل را دوست می دارد، فقط خداوند شما را از دوستی و اتحاد با آنهائی که در کار دین با شما جنگ کرده اند، و از شهرتان بیرون نموده اند و با یکدیگر بر ضد شما همکاری کرده اند، نهی می کند و کسانی که آنها را برای خود دوست انتخاب کنند همانا ظالمند» .
قرآن مجید علاوه بر این که ادامه جنگ را تا آنجا که به مرحله «یکون الدین لله » نهائی برسد مجاز و واجب می داند و می گوید: همین که طرف از جنگ دست کشید، به جنگ خاتمه دهید، از این مرحله نیز جلوتر رفته، به پیامبر دستور می دهد به محض پیشنهاد صلح بدون نگرانی، صلح دوستی را برقرار سازید.
«و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل علی الله انه هو السمیع العلیم. و ان یریدوا ان یخدعوک فان حسبک الله هو الذی ایدک بنصره و بالمؤمنین » (7) .
«و اگر تمایل به صلح نشان دهند تو نیز از در صلح درآی و بر خداوند توکل کن، که او شنوا و داناست و اگر از فریب آنها بیم داری پس (بدان) خدا تو را کفایت می کند، او همان کسی است که تو را، با یاری خود و مؤمنان تقویت کرد و میان دلهای آنان الفت انداخته است...» .
امیر مؤمنان علی علیه السلام در نامه خود به مالک اشتر این جمله را خاطرنشان می سازد که : «و لا تدفعن صلحا دعاک الیه عدوک لله فیه رضی، فان فی الصلح دعة لجنودک و راحة من همومک و امنا لبلادک..» . (8)
و از صلح و آشتی که رضا و خوشنودی خدا در آن است و دشمنت تو را به آن بخواند سرپیچی مکن، زیرا در آشتی راحت لشگریان و آسایش اندوهها و آسودگی برای اهل شهرهاست » .
این همان روحی است که به اسلام اجازه می دهد که صلح عمومی را در روی زمین برقرار سازد و تمام ملتها و ادیان را باهم بپیوندد و هر قسمت از تاریخ اسلام این روح بزرگواری را مجسم می سازد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله هنگام فتح مکه، دستور داد که سپاه او به چهار ستون تقسیم شوند و از چهار دروازه به مکه وارد گردند به همه آنها فرمان داد که جز به هنگام اضطرار به کسی تعرض نکنند، خون کسی را نریزند و به احدی تجاوز ننمایند. قشون از چهار دروازه مکه بدون خونریزی وارد شهر شد، سپاهیان از چهارسو، در میعادگاه به هم رسیدند و پیرامون مسجدالحرام حلقه زدند. سیل جمعیت سراپا باالتهاب و هیجان، کعبه را در میان گرفته بود ده هزار سپاهی و هزاران تن از زن و مرد مکه، پایان کار را بی تابانه انتظار می کشیدند. در همین موقع بود که سردار قشون بر بالای یک بلندی رفته، فریاد برآورد: «الیوم یوم الملحمة » ! امروز روز عذاب و انتقام است! این نعره های پی درپی، ترس و وحشت عجیبی در دل مردم مکه و سران آنها - که رفتارهای وحشیانه و ظالمانه نسبت به مسلمانها و شخص پیامبر کرده بودند - به وجود آورده بود. قریش مرگ و حیات خود را با چشم می دیدند که در میان دو لب پیامبر است، لحظه های حساسی می گذرد.
حضرت محمد صلی الله علیه وآله رسالت بزرگ خویش را که بیست سال در آن راه کوشیده است، پایان داده و اینک او در پیروزی بزرگ و در اوج آرزوی دیرین خویش، با ده هزار شمشیر زن که همه در زیر فرمان او هستند، سرنوشت شهری را که سیزده سال او را رنج داده و مرگ و حیات قومی را که بیست سال او را در زیر ضربات تهمت و دشنام و شمشیر گرفته اند، به دست دارد. او می خواهد سخن بگوید، دلها می تپد، دهها هزار تن سپاهی و غیر سپاهی زن و مرد، کوچک و بزرگ، دشمن و دوست، چشم به لبان وی دوخته اند.
هنگامی که نعره «الیوم یوم الملحمة » سردار قشون به گوش پیامبر رسید، حضرت بسیار آشفته گردید و فورا علی علیه السلام را فرستاد تا پرچم را از او بگیرد و اعلام دارد: «الیوم یوم المرحمة » ! امروز روز مرحمت و محبت است! در آن موقع حساس که دلها می تپید، سخن آغاز کرد و قسمتی از تعالیم عالیه اسلام را بیان نمود، سپس خطاب به قریش فرمود: «ای گروه قریش، فکر می کنید که چه رفتاری با شما خواهم کرد؟ گفتند: ای رسول خدا از تو جز نیکی و خوش رفتاری انتظاری نداریم تو برادر کریم و فرزند برادری کریم هستی.
پیامبر صلی الله علیه وآله با خوشروئی گفت: بروید، شما آزاد هستید و کسی مزاحم شما نخواهد شد. این جمله را فرمود و عفو عمومی را درباره قریش و مردم مکه که آنهمه سوابق دشمنی و مخالفت با وی داشتند، صادر کرد.
شهری که بیست سال مردم آزاری کرده است، اکنون در اوج پیروزی او آزاد گردید محمد صلی الله علیه وآله انتقام نگرفت دشمنان کینه توز خود را شکست داد ولی از آن اسیر نگرفت و کسی را به قتل نرساند و اموال آنها را غارت نکرد، با کمال مهر و محبت و صفا و صمیمیت شهر را فتح کرد. رفتار پیغمبر دلهای سخت ترین دشمنان خویش را به هیجان آورد، کینه های کهنه را شست و جای آن را محبت وی پر کرد.
آری او، هرگاه که به اوج قدرت و پیروزی می رسید، متواضع تر و مهربانتر می شد و این یکی از برجسته ترین خصال او بود. پس از اعلام عفو عمومی غالب کسانی را که به علت خیانتهای نابخشودنی استثنا کرده بود، بالاخره آنها را عفو کرد و کوچکترین بهانه کافی بود که او از خون خطرناکترین دشمنش درگذرد.
مردم مکه در برابر روحی بدین بلندی و دلی بدین پاکی مجذوب شدند و برای پذیرش یک فکر انقلابی که همه پیوندهای آنان را با گذشته قطع می کرد، در زیر ضربه های اخلاقی و عاطفی شدید نرم گشتند و به آرامی در برابر پیامبر تسلیم شدند.
داستان فتح مکه بهترین نمونه عفو و گذشت پیامبر اسلام است. چقدر قیافه فاتح بزرگ اسلام، با قیافه های فاتحین دیگر تفاوت دارد. و این قیافه حقیقی اسلام است که در زمان رسول اکرم صلی الله علیه وآله جلوه گر شد و با لشگرکشیهای دیگران اختلاف روش دارد و با تمام جنگهای ملی و مسلکی قرون جدید نیز تفاوت اساسی دارد.
در اینجا تذکر این نکته لازم است و آن این که: نظام صلح اسلامی، اساسی و ریشه دار است و از اعماق دلها سرچشمه می گیرد و حقوق همه در نظر گرفته شده و حق هیچ فردی پایمال نگشته است و با حفظ امتیازات ملتها، اسلام اعلان صلح می دهد. البته معلوم است صلحی که بر این پایه محکم و استوار باشد، مسلما اساسی و شکست ناپذیر خواهد بود ولی «صلح » در دنیای امروز نمی تواند پایدار و ریشه دار باشد زیرا سران بزرگ دنیا تصور می کنند تنها با مذاکرات و کنفرانسها و یک سلسله مشاجرات لفظی می توان فرشته فراری «صلح » را باز گردانید و به این آرزوی بزرگ انسانی تحقق بخشید، غافل از این که تنها با حرف نمی توان دنیای کنونی را از لب پرتگاه جنگ رهانید. باید علل و عواملی که باعث بروز جنگهای سرد و گرم و تشدید اختلافات و وخامت اوضاع جهان می شود، با فعالیتهای پی گیر و حسن نیت تمام آنها را سوزانید زیرا بدیهی است که حوادث اجتماعی مانند حوادث جهان طبیعت معلول یک سلسله علل واقعی است که تا آنها وجود دارد، چنین حوادثی را خواه ناخواه به دنبال خود می کشاند. و می توان گفت: علت وخامت دنیای فعلی این است که همه یا غالب دولتها به حقوق خود قانع نیستند و به نام (حفظ منافع خود) همواره سعی دارند حقوق دیگران را پایمال کرده و تا آنجا که امکان دارد، دیگران را استثمار و استعمار کنند.
از اینجاست که می گویند: سازمان ملل متحد قدرت حل این بحرانها و داوری عادلانه درباره اختلافات کشورها را ندارد زیرا اساس این سازمان بعد از جنگ جهانی دوم به وسیله قدرتهای بزرگ و صاحبان بزرگترین نیروی تولیدی و صنعتی و تجارتی جهان به وجود آمد. آری قدرتهای بزرگ، مناطق نفوذ و حریم امنیت خود را در قلمرو مرزهای جغرافیائی جهان در کنفرانس بر سر میز مذاکره مطرح کردند و به نوعی توافق ضمنی و غیر مدون برای به رسمیت شناختن حقوق ناشی از قدرت دول فاتح جنگ دوم در سرزمینهای ملل کوچک رسیدند و به همین جهت سازمان ملل براساس این حقوق شناخته شده سیاسی تحت الشعاع نفوذ قدرتهای بزرگ جهان قرار گرفت.
دولتهای بزرگ درحالی دم از صلح می زنند که کاملا دستهای خود را از اموال ملتهای ضعیف پر کرده و ثروتهای کلان و بیرون از حد اندوخته اند و ملتهای ضعیف و کم رشد را به فقر و فلاکت انداخته اند و برنامه های اقتصادی خود را طوری تنظیم کرده اند که برای ملل ضعیف و عقب مانده یک دنیا بدبختی به وجود می آورد. آیا در چنین شرایطی صلح! و زندگی مسالمت آمیز چه معنی می تواند داشته باشد؟ !
قدرتهای بزرگ که سرنوشت کشورها و ملتهای عقب مانده را در دست دارند، هر روز سخنرانی می کنند، شعار می دهند، کبوتر صلح هوا می کنند و به نام «صلح » منابع زرخیز کشورها را بین خود تقسیم می کنند و با شکل جدید استعمار «نئکلنیالیسم » به استعمار و استثمار ملتها ادامه می دهند. اگر ثمره «صلح » در دنیای امروز این باشد که 23 جمعیت دنیا از گرسنگی رنج برند و لوازم اولیه زندگی رانداشته باشند مسلما مرگ و نیستی برای گرسنگان از زندگی مسالمت آمیز عصر ماشین بهتر است.
برای این که قیافه زشت و کریه دنیای امروز رامجسم کنیم، خوب است نظری به قسمت دوم مقاله «رانول فومرو» دانشمند معروف بیفکنیم او می نویسد:
«در هندوستان حد وسط سن 30 سال است در صورتی که اهالی کشورهای اروپائی به طور متوسط بین 60 تا 70 سال عمر می کنند، علت اختلاف چیست؟ یک نفر انگلیسی سالیانه برای تامین بهداشت خود معادل 7500 فرانک سابق فرانسه، خرج می کند در صورتی که یک نفر از اهالی اندونزی سالیانه فقط معادل 150 فرانک در این راه به مصرف می رساند و تازه اگر بخواهد بیش از این از خدمات درمانی استفاده کند، با کمبود پزشک مواجه خواهد شد» .
در اروپا برای هر هزار نفر جمعیت یک پزشک وجود دارد در صورتی که در آسیا برای هر بیست هزار نفر یک پزشک یافت می شود. یکی از محققان امریکائی می نویسد:
«اگر مقدار غذائی که یک نفر بنگالی مصرف می کند به یک موش داده شود، آن موش از گرسنگی خواهد مرد» . ممکن است این سخن مبالغه باشد ولی حکایت از نهایت کمبود غذا در میان این جمعیت می کند.
چندی پیش یکی از خبرنگاران می گفت که: چندین کودک را دیدم که گرد لاشه سگی جمع شده و برای ربودن قطعه گوشتی جهت سد جوع با یکدیگر نزاع می کردند.
درست است که همواره فقر و جنگ در جهان وجود داشته است، ولی هیچ وقت تعداد فقرا به اندازه امروز نبوده است در سال 1935 گرسنگان 38درصد کل جمعیت جهان را تشکیل می دادند امروز دوسوم جمعیت دنیا از گرسنگی رنج می برند تا ده سال دیگر سه چهارم جمعیت جهان را گرسنگان تشکیل خواهند داد. اگر در آتیه بسیار نزدیکی عاطفه بشردوستی، انقلابی در روحیه انسانها به وجود نیاورد، گرسنگی نسل بشر را از بین خواهد برد ولی باید دید علت این همه بی عدالتی و بی توجهی و قساوت چیست؟ چرا قرن اتمی فورا به قرن بمب اتمی تبدیل گردید؟ علت آن است که محبت و بشردوستی از جهان رخت بربسته است. زیرا واژه «محبت » برای بسیاری از افراد کلمه بی معنی پوچ و یادگاری از دوران گذشته به نظر می رسد و حتی نشانه حماقت به شمار می رود. لذا موقعی که دو میلیارد نفر از جمعیت جهان فریاد گرسنگی برمی آورند (و در همین کشور مرفه فرانسه هر سال 85000 نفر سالخورده بدون سر و صدا در نتیجه فلاکت جان می سپارند) . مجلات مبتذل خبر می دهند که در آمریکا سالیانه معادل 2000 میلیارد فرانک سابق فرانسه برای خرید محصولات زیبائی و آرایش به مصرف می رسد.
در بعضی از سالنهای آرایشی محله «مانهاتان » نیویورک گاهی بعضی از زنان برای بازیافتن جوانی از دست رفته خود، روزی 600000 فرانک خرج می کنند در این مورد هم آمریکا مانند سایر موارد حد نصاب را شکسته است » (9) .
با چنین طرز فکر مادی که بر دنیای امروز حکومت می کند، نباید انتظار پیروزی صلح و پیشرفت ایده های صلح طلبانه انسانها را داشت.
در صورتی که اسلام طرفدار و خواهان صلحی است که به طور تجزیه ناپذیر، بین همه ملتهای جهان اعم از کوچک و بزرگ، ضعیف و قوی باید عملی شود و اساس آن بر پایه تساوی حقوق ملتها استوار باشد.
8- مقررات مربوط به اسیران جنگی
از جمله ثمرات بسیار تلخ و ناگوار جنگ، موضوع اسیران جنگی است و گرفتن اسیران جنگی به عنوان غنیمت از دوران قدیم میان ملتها معمول بوده است و تاریخچه آن به اعصار بسیار کهن منتهی می گردد.
قبل از اسلام در جنگها هیچ اصول اخلاقی و انسانی مراعات نمی شد و با اسیران جنگی، خیلی ظالمانه رفتار می کردند و هرقدر می توانستند از شکنجه و آزار مضایقه نمی گردید و بعد از دادن هر نوع شکنجه و آزار، به وضع بسیار دلخراشی می کشتند.
چنان که «توماس واکر» دانشمند غربی در کتاب خود می نویسد: «در دوران ساسانیان یا پیش از آن نسبت به اسیرانی که می گرفتند، خیلی ظالمانه رفتار می کردند و آنها را کور می نمودند و شکنجه می دادند و بالاخره آنها را می کشتند یا دار می زدند» (10) .
شدت عملی را که قانون عبری قائل بود کمتر از عمل خشونت آمیز ایرانیان نبود (11) .
انتظار می رفت دین یهود به داد اسیران جنگی برسد و نسبت به آنان حس ترحم و شفقت مردم را تحریک کند، نه تنها به داد آنها نرسید، بلکه خشونت و شدت عمل بیشتری درباره آنان مقرر داشته است.
در فصل بیستم از تورات آمده است:
«وقتی که برای جنگ به نزدیک شهری می رسی ... هر یک از افراد ذکور ساکن آن شهر را با شمشیر بکش ولی زنها و کودکان و مواشی و آنچه در شهر است، حتی آنچه غنیمت در آنجاست مانند یک شکاری! برای خود، بگیر» (12) .
قانون اسلام درباره اسیران جنگی کاملا منطقی و انسانی است، مسلمانان بعد از پایان جنگ، تمام اسیران را تحت الحفظ به نزد رهبر مسلمانان می آوردند، او نیز طبق وظیفه مذهبی، یکی از سه موضوع را با در نظر گرفتن مصالح درباره آنان اجرا می نماید یا دستور می دهد آنان را بدون قید و شرط آزاد کنند و یا اگر صلاح دانست در مقابل پرداخت غرامتی به عنوان فدیه دستور آزادی آنها را صادر می کند و یا اگر مصلحت اقتضا کند حکم به بردگی آنان می نماید و در صورت لزوم امام می تواند اسیرانی را که دستگیر شده اند، با اسیران مسلمان مبادله کنند. این قانون کلی اسلام درباره اسیران جنگی است.
در قانون اسلام کشتن اسیر به هیچ وجه جایز نیست و به این حکم قرآن صراحت دارد آنجا که می فرماید: (بعد از آن که جنگ تمام شد) یا اسیران را آزاد کنید یا غرامت و فدیه بگیرید» (13) .
آیه صراحت دارد در این که بعد از غلبه بر دشمن و اسیر گرفتن، کشتن اسیر جایز نیست زیرا که «من و فداء» یعنی آزاد کنید یا فدیه بگیرید را ذکر نموده اما قتل را ذکر نکرده است، اگر کشتن اسیر جایز بود، می بایست فرموده باشد.
چنانکه «فاضل مقداد» در «کنزالعرفان » می نویسد:
«ولی اگر پس از خاتمه جنگ اسیر شد، امام مختار است که او را آزاد کند و یا این که فدیه بگیرد به هر حال کشتن اسیر بعد از جنگ جایز نیست و در هر صورت چه در حال جنگ اسیر شود و چه بعد از جنگ، اگر مسلمان شود، او را نمی توان کشت » (14) .
سیره و عمل پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نیز به همین طرز بود و در بعضی از جنگها مصلحت مسلمین اقتضا می کرد که اسرا فدیه بدهند و آزاد گردند چنانکه در جنگ بدر فدیه گرفتن را ترجیح دادن. آنان که ثروت و مال داشتند، با پرداخت فدیه آزاد گردیدند و چند تن از اسیران که خواندن و نوشتن می دانستند، به دستور پیامبر به آموزش کودکان مسلمان پرداختند، قرار بر آن بود که هر یک از آنان پس از آن که ده تن از کودکان مسلمان را خواندن و نوشتن آموختند، بدون پرداخت فدیه آزاد گردند و این برای نخستین بار و آخرین بار در تاریخ بشر بود که به فرمان پیامبر، آموزش و دانش به جای غنیمت جنگی پذیرفته گشت نه پیش از آن و نه بعد از آن، کسی ندیده و نشنیده بود یک فرمانده که در جنگ پیروز شده است آموزش کودکان را به جای فدیه و نیمت بپذیرد. و در بعضی از جنگها هم اسیران جنگی را بدون قید و شرط آزاد می ساخت چنانکه با اسیران قبیله (طی) اینچنین رفتار کرد.
ارباب سیره نوشته اند: علی بن ابیطالب علیه السلام را با سریه ای به سرزمین قبیله طی فرستاد تا بتهایشان را بشکند. علی علیه السلام بر آنان تاخت و آنان را شکست داد و با اسیرانی که خواهر عدی بن خاتم، بزرگ قوم، در آن میان بود، به مدینه باز گشت.
پس از آن که مسلمانان اسرای طی را به مدینه آوردند و در جنب مسجد در خانه ای نگاه داشتند، پیغمبر بر آنها گذشت و دختر حاتم که زنی بلند بالا بود، برخاست و گفت: ای رسول خدا پدرم مرده است و سرپرستم غایب، بر من منت نه که خدا بر تو منت نهد. پیامبر فرمود: سرپرست تو کیست؟ گفت: عدی بن حاتم. فرمود: آن که از خدا و رسولش فراری است؟ ! دختر حاتم می گوید: فردا پیغمبر بر من گذشت و سخنم را تکرار کردم و او نیز پاسخ دیروزش را تکرار فرمود. فردا طبق معمول که هر روز پیغمبر هت سرکشی اسرا می آمد بر من گذشت و من چون نومید بودم برنخاستم، مردی از پی او مرا اشاره کرد که: برخیز با او گفتگو کن.
دختر حاتم باز گفته خود را تکرار کرد پیغمبر فرمود: انجام می دهم اما در رفتن عجله مکن تا از خویشانت کسی را که بر او اعتماد کنی، بیابی که تو را به دیارت برساند. وی می گوید: از کسی که پشت سر پیغمبر بود، جویا شدم گفتند: او علی بن ابیطالب علیه السلام است. کاروانی از طایفه طی یا قضاعه رسیدند، پیش پیغمبر رفتم و گفتم: ای رسول خدا عده ای از قوم من آمده اند که در آن میان کسی که مورد اعتماد من باشد، هست. پیامبر لباسهای نوی به من داد و بر مرکبی نشاند و مخارج سفرم را داد و به شام روانه کرد» (15) .
آری اسلام درباره اسیران جنگی، جنبه های اخلاقی و انسانی را نادیده نگرفته است، اسیری که تا چندی پیش دشمن سرسخت اسلام و مسلمین بوده و به روی آنان شمشیر کشیده بود، اکنون بی چاره و بی پناه شده و تمام هستی خود را از دست داده است، بازهم هر چه باشد انسان است و بعد از آنهمه رنج و مصیبت که دیده، قابل ترحم می باشد. اسلام در همه حال طرفدار بی پناهان و بیچارگان است توصیه می کند و به مسلمانان دستور می دهد که تا می توانند با اسیران جنگی مدارا کنند.
یکی از یاران پیغمبر نقل می کند که هر موقع پیامبر خدا صلی الله علیه وآله می خواست اسرا را بین مسلمانان تقسیم کند (چون در آن زمان زندانی که قابل نگهداری آنان باشد، وجود نداشت) درباره آن خطاب به مسلمانان کرده و می فرمود: «استوصوا بالاساری خیرا» توصیه کنید که با اسیران خوشرفتاری کنند (16) .
مسلمانان طبق توصیه پیامبر با اسیران خوشرفتاری می کردند.
برادر مصعب در جنگ بدر به دست یکی از مسلمانان اسیر شده بود. او می گوید: روزی برادرم مصعب بر من گذشت و به آن کسی که مرا اسیر کرده بود، توصیه نمود که از او محافظت کن، مادرش زن پولداری است ممکن است فدیه او را بیاورد و به تو تقدیم کند. او گفت: من همراه یک دسته از انصار بودم وقتی که مرا از بدر آوردند، همین که غذای شام و ناهارشان آماده می شد، نان را به من اختصاص می دادند و خودشان خرما می خوردند و این خوشرفتاری بر اثر توصیه پیامبر خدا صلی الله علیه وآله بود که درباره ما به آنها امر کرده بود. حتی اگر یک لقمه نانی به دستشان می افتاد، آن را به من می دادند و هم او می گفت: من حیا می کردم آن را رد کنم یا به یکی از آنان بدهم زیرا به محض این که غذائی به دستشان می افتاد، فوری به من می دادند (17) .
علی علیه السلام می فرمود: غذا دادن و نیکی نمودن به اسیر در اسلام واجب است و کشتن او ناجوانمردی محسوب می شود و بعد به آیه شریفه «و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا» استشهاد می نمود یعنی از جمله اوصاف مؤمنان این است که به فقیر و یتیم و اسیر اطعام می کنند (18) .
آری «اسیر» در اسلام به اندازه یتیم و فقیر قابل ترحم و شفقت است نیکوئی و احسان به اسیران به قدری مورد توجه اسلام است که قرآن کریم غذا دادن به آنان را در شمار صفات برجسته ابرار و مقربین ذکر کرده است.
در قانون اسلام، نفقه اسیر به عهده آن کسی است که او را اسیر کرده است و او شرعا موظف است تمام وسائل آسایش و راحتی اسیر خود را فراهم کند.
امام صادق علیه السلام می فرماید: مؤنه (هزینه زندگی) اسیر به عهده آن کسی است که او را دستگیر کرده است بدین ترتیب سرباز اسلامی موظف است عداوت و احساسات را کنار بگذارد و با آن کسی که چندی پیش قصد قتل او را داشت، احسان و نیکی کند، لازم است او را طعام دهد و سیراب سازد و در محل راحت و زیر سایه جای دهد، اسیر کافر هم باشد باید با او مدارا کرد (19) .
این بود مختصری از اصول و تعالیم اخلاقی اسلام که در میدان جهاد به ارتش و سربازان اسلام تعلیم می دهد و همین مقدار برای نمایاندن چهره اسلام در میدان جنگ و رافت و مدارای فوق العاده کافی است.
خلاصه، مقررات اخلاقی و انسانی از نظر اسلام به قدری مهم است که حتی اگر منافع آنان را هم تهدید کند، باز مقدس و محترم است و رعایت اصول اخلاقی حتی تا آنجا که خسارتهای فراوان برای مسلمین پدید آورد، لازم است.
به طور کلی، اسلام مبادی و اصول عالی اخلاقی و انسانی را در روی زمین محکم و پابرجا ساخته است و بدین وسیله به اخلاق و انسانیت عظمت خاصی بخشیده است و آن مقدار از خسارات و مشکلات مادی که فرضا به جامعه بشریت وارد کرده، به وسیله نیروی «اخلاق » جبران نموده است.
پی نوشت ها:
1) خلاصه فلسفه: ص 102.
2) انسان موجود ناشناخته، ص 35.
3) سوره بقره: آیه 208.
4) سوره نساء: آیه 127.
5) سوره حجرات: آیه 10.
6) سوره ممتحنه: آیات 7- 8.
7) سوره انفال: آیه 61- 62.
8) نهج البلاغه، فیض الاسلام، ج 2، ص 1018.
9) مجله خواندنیها به نقل از چهره جهاد در اسلام، ص 170.
10) تاریخ قانون عمل، ج 1، ص 61.
11) جنگ و صلح در اسلام: ص 193.
12) تورات، فصل بیستم، جمله 1017.
13) سوره محمد صلی الله علیه وآله آیه 4.
14) کنزالعرفان: ص 188.
15) سیره حلبی: ج 3، ص 231- 232، چاپ قاهره.
16) سیره ابن هشام: ج 2، ص 299- تفسیر صافی: ذیل آیه «فاما منا بعد و اما فداء» .
17) سیره ابن هشام: ج 3، ص 300.
18) وسائل الشیعه: ج 11، ص 69.
19) فروع کافی: ج 1، ص 337.