ماهان شبکه ایرانیان

جویبار جاوید

۲۴ آبان ماه، سالروز رحلت مفسّر گرانمایه و فیلسوف جهان تشیع، استاد علامه سید محمد طباطبایی می باشد، نوشتار حاضر که در خصوص شیوه های تفسیری ایشان می باشد، بدین مناسبت تدوین و تهیه گردید که امید است مورد توجه علاقه مندان قرار گیرد.

(بررسی هایی درباره سبک و ابتکارات علامه طباطبایی در المیزان)

مقدمه

24 آبان ماه، سالروز رحلت مفسّر گرانمایه و فیلسوف جهان تشیع، استاد علامه سید محمد طباطبایی می باشد، نوشتار حاضر که در خصوص شیوه های تفسیری ایشان می باشد، بدین مناسبت تدوین و تهیه گردید که امید است مورد توجه علاقه مندان قرار گیرد.

مفسری گرانمایه و تفسیری بلندپایه

مفسر عالیقدر، علامه طباطبایی، در زمره حکیمان وارسته ای است که انوار الهی بر وجودش تابیدن گرفت و وی را به مقامات بالای معنوی و علمی رساند و به فرزانه ای برجسته مبدّل کرد. او اسوه فضیلت و بحری سرشار از معارف و عرفان اسلامی بود. وی این مراتب و کمالات را به سادگی به دست نیاورد و در راه اعتلای حق، تزکیه درون، صفای باطن و زُهد، با اخلاصی کم نظیر و صداقتی خاص گام برداشت و با چنین ویژگی های پسندیده و توانایی های علمی و کوشش های فکری، به ساحل قرآن و عترت رسید و به تبیین کلام وحی پرداخت.

با قرآن، معارف ملکوتی را درک کرد و با استناد به آیات این کتاب جاوید و برهان رسالت رسول اکرم(ص) به تشریح مباحث اعتقادی و کلامی دست زد و به برکت این توانمندی کوشید تا افکار را بیدار کند، اندیشه ها را غنا بخشد و با نوری قرآنی درمیان آحاد جامعه پرتوافشانی کند.

در تشریح نکته های تفسیری و روایی، شرح صدر داشت و بر این باور بود که علوم و دانسته های بشری نباید چون باری بر دوش ذهن حمل شود و سپس آدمی آنها را بر کلام خداوند و سخن معصوم تحمیل کند و درواقع دانش های گوناگون باید این زمینه را به وجود آورد تا تشنگان حقایق ناب با آمادگی افزون تری به خدمت قرآن بروند و از این اقیانوس مقدس و بی انتها جرعه هایی جانبخش بنوشند.(1)

علامه طباطبایی دربرابر مسائلی که بر اجتماع می گذشت، احساس مسئولیت کرد و با شناخت موقعیت حساس و درک مقتضیات زمان، تکلیف خویش را به خوبی فهمید و با تحمل رنجی مداوم تصمیم گرفت احتیاجات واقعی و اساسی نسل جوان را برآورده سازد و از این جهت در زمانی که تدریس فقه و اصول، مهم تلقی می شد و زمینه ساز اشتهار اجتماعی و تحکیم موقعیت علمی بود، تمامی توان خود را به کار گرفت تا به تکلیف خویش عمل کند و به موضوعات قرآنی با سبکی ابتکاری و شیوه ای جالب و جاذب رویکرد داد. (2)

ایشان در این باره می نویسد:

هنگامی که از تبریز به قم آمدم، مطالعه ای در نیازهای جامعه اسلامی و وضع حوزه علمیه قم کردم و پس از سنجیدن آن به این نتیجه رسیدم که این حوزه، نیاز شدیدی به تفسیر قرآن دارد تا مفاهیم والای اصیل ترین متن اسلامی و عظیم ترین امانت الهی را بهتر بشناسد و بهتر بشناساند.(3)

انگیزه دیگر علامه این بود که در دهه های اخیر تفاسیری نوشته می شد که مؤلفان آنها دربرابر تهاجم فرهنگی غرب، سعی می کردند به جامعه چنین القا کنند که هدف اصلی قرآن تربیت انسان ها است. شیخ محمّد عبده که تفسیرالمنار را نگاشت و سیّد قطب که تفسیر فی ظلال القرآن را نوشت، به جنبه های اجتماعی و تربیتی قرآن پرداختند. اگرچه این آثار دارای نکات آموزنده ای بودند، دو اشکال داشتند: نخست اینکه صرفا به یکی از ابعاد قرآن روی آورده بودند، دوم این که دیدگاهشان از سرچشمه های حکمت اهل بیت(ع) بی بهره بود. افرادی چون "طنطاوی" هم صرفا به جنبه های علمی قرآن توجه کرده بودند. علامه از این وضع احساس نگرانی کرد و دیدگاه این مفسران را تصحیح، و تشخیص های اشتباه آنان را روشن ساخت. مؤلف گرانمایه تفسیر المیزان از جایگاه رفیع مفسّری محقق و حکیمی سترگ با اشراف به ابعاد مختلف فرهنگ اسلامی، اثری ماندگار پدید آورده است که جامع و ناظر بر همه آن چیزی است که در عرصه تفکر زمان می گذشته است. به دیگر سخن، المیزان از تحولاتی که در آن عصر رخ داده، بهره گرفته و براساس واقعیت ها و نیازها و در راستای پاسخگویی به مشکلات جوامع اسلامی پدید آمده است.

مؤلف این اثر گرانسنگ چون دیده بانی بصیر و بافراست تمامی حرکت های فکری و فرهنگی را در این عرصه زیر ذرّه بین پژوهش های پُرمایه خود قرار داد و با استفاده از نور قرآن و فرهنگ عترت، اجتماع را با کتابی آشنا ساخت که ضمن آنکه قداست معنوی دارد، می تواند راهنمای بشریت هم باشد و نیز منبعی عظیم برای کاوشگران معارف الهی قلمداد شود.

علامه، افزون بر تبیین آیات و تفسیر ظاهر قرآن، غموض و ابهام هایی را که در فهم آیات مطرح است، در قالب بحث های مستقلی مطرح کرد و با تکیه بر کلام وحی، صدها معضل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را گشود و بن بست های موجود در این زمینه ها را برطرف ساخت.(4)

این ژرف کاوی، وسعت نظر و مقاصد هوشمندانه، در تفسیر المیزان با حالاتی چون تزکیه و فضایل اخلاقی مؤلفش در هم آمیخت و اثری پدید آورد که بی گمان در سیر تفسیرنگاری نظیر ندارد. آن مفسر عالی مقام از چنان روح و معنویت باصفایی برخوردار بود که وقتی به آیات رحمت، غضب و توبه برمی خورد، دگرگون می شد و سرشک از دیدگان می بارید.

استاد سیّدمحمّدباقر موسوی همدانی می گوید:

در یکی از روزهای سرد زمستانی که زیر کرسی نشسته بودیم و من تفسیر فارسی را می خواندم و ایشان متن عربی را، وقتی بحث به آمرزش گناهان و رحمت پروردگار متعال رسید، تأثرشان به حدّی رسید که نتوانستند به گریه بدون صدا اکتفا کنند و با صدای بلند می گریستند.(5)

این ویژگی ها از صداقت، پاکی نفس و اخلاص مؤلف المیزان حکایت دارد و همین خصال پدیدآورنده اثر مزبور موجب شد تفسیر المیزان درمیان تفاسیر دیگر برجسته و ممتاز شود.

علامه طباطبایی با تألیف این کتاب، درس تفسیر المیزان را که قبلاً در حوزه ها سابقه نداشت، متداول ساخت. چنین طرحی با آن مایه های والای علمی، از سوی دانشمندی مهذب، مخالفت گروهی تنگ نظر تُنُک مایه را که دچار انجماد فکری بودند و هرگونه تحول و ابتکاری را برنمی تابیدند، برانگیخت و حتی کتابی تحت عنوان حول المیزان علیه تفسیرالمیزان نوشتند و به قدری این ابرهای تیره و تار و غبار غوغاگران برای خورشید فروزانی چون علامه طباطبایی، مانع و مشکل ایجاد کرد و به حدی فضای فکری آشفته و پریشان شد که وی ناگزیر شد از برخی مراجع تقلید برای تفسیر مذکور تقریظ بگیرد تا از این رهگذر بتواند آتش ناگواری را که رشک ورزان برافروخته بودند، خاموش سازد.(6)

شایان ذکر است هنگامی که علامه در تبریز به سر می برد، تفسیری از آغاز تا سوره مبارکه اعراف بر قرآن کریم نوشت که مختصر بود و از روی همان، تفسیر را تدریس می کرد.

ولی بعدا تفسیر المیزان را به سبک نوین نگاشت. شروع این حرکت بزرگ در سال 1374هـ.ق. و خاتمه آن در شب قدر بیست و سوم رمضان المبارک سال 1392ه . ق. انجام شده وی ضمن نگارش، برخی مفاهیم و مضامین آن را به طلاب تدریس می کرد.(7)

اقدام خالصانه و عالمانه علامه طباطبایی در عرصه قرآن و تفسیر موجب شد تا محصولِ اهتمامش پایدار بماند و حتی دانشوران به مطالعه آن نیاز مبرمی پیدا کنند؛ چنانچه شهید مطهری متذکر شده است:

اصولاً بیشتر مطالبی را که در کتاب ها و نوشته های خود دارم، ریشه هایش را از علامه طباطبایی و خصوص از المیزان گرفته ام. علامه شخصیت عجیبی است. ایشان یک سبک بیان و اسلوب خاص دارند. عالی ترین مسائل معارف را آن چنان به راحتی و در جملات کوتاه بیان می فرمایند که وصف ناشدنی است. به نظر من، ایشان مطالب را در یک حالت الهام مانند می نویسند.(8)

امام موسی صدر از دانشمند برجسته لبنانی شیخ محمّدجواد مغنیه، نقل کرده که او می گفته است: "از وقتی المیزان به دستم رسید، کتابخانه ام تعطیل شد و پیوسته این کتاب روی میز مطالعه من قرار دارد."

شیوه ای شایسته

تفسیرالمیزان جامع ترین تألیف تفسیری جهانِ تشیع در عصر حاضر تلقی می شود که از نظر سبک نگارش درمیان شیعه و سنی، اثری برتر است.(9)

این اثر ثمین در اوج تحولات تفسیرنگاری قرن چهاردهم هجری به رشتة تألیف درآمد و پدیدآورنده اش اگرچه از فضای این ایام متأثر، اما هیچ گاه همچون برخی، مرعوب و مجذوب چنین دگرگونی هایی نشد.(10)

علامه طباطبایی برای تدوین تفسیرش به منابع و مراجع متعددی مراجعه کرد امّا هرگز با تسامح و تساهل از این آثار نگذشته و آنچه را نقل کرده با شیوه نقد و تحلیل ارزیابی و مطالب درست را از نادرست تفکیک کرده است. داوری وی درمورد اقوال دانشمندان و نیز رد یا قبول اظهارات آنان در پرتو قرآن است.

دلیل عمده شهرت المیزان در این است که تفسیر مزبور حاوی جوانب و مسائل گوناگون است درحالی که تفاسیر دیگر از دیدگاه خاصی یا جنبه ای کلامی و احیانا از زاویه فلسفی و تمایلات عرفانی به نگارش درآمده اند. علامه در روش های تفسیری از علوم گوناگون بهره گرفته و به همین دلیل المیزان در موضوعات کلام، فلسفه، علوم اجتماعی، اقتصاد، اصول، فقه، ادبیات، روایت و عرفان مطالب خواندنی دارد. عامل دیگری که المیزان را برجسته می کند مربوط به پدیدآورنده اش است؛ زیرا علامه در بسیاری از موارد فوق صاحب نظری ریزبین، دقیق و نکته پرداز به شمار می رود. ازاین رو هر صاحب فنی با رجوع به این تفسیر می تواند مطالب مطلوب خود را بیابد.

شیوه تفسیری علامه "قرآن به قرآن" است که طیّ آن، به کمک آیات دیگر، از آیه ای رفع ابهام کرده است. درواقع در این زمینه، المیزان احیاگر روش تفسیری ائمه هدی علیهم السلام است. آنچه عظمت این اثر را ارتقا می دهد بهره مندی گسترده از چنین سبکی است و برخی از محققان معاصر، آن را نوعی الهام تلقی کرده اند. آیت ا... سیّدمحمّدحسین حسینی تهرانی گفته است: به علامه عرض کردم وقتی به مطالعه این تفسیر مشغول می شوم، در برخی اوقات که آیات را به هم ربط می دهید و زنجیروار آنها را با یکدیگر موازنه و از راه تطبیق، معنا را استخراج می کنید، جز آنکه بگویم قلم الهام الهی آن را به دست شما جاری ساخته است تعبیر دیگری ندارم.(11)

علامه، خود، در این باره چنین می نویسد:

"تفسیر آیه با استمداد از تدبر و استنطاق معنای آیه از مجموع آیات مربوطه و استفاده از روایت درمورد امکان. طریق سوم (تفسیر قرآن به قرآن) همان روشی است که در گذشته استنتاج کردیم و آن روشی است که پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله و اهل بیت علیهم السّلام او، در تعلیمات خود به آن اشاره فرموده اند. چنان که رسول اکرم صلّی الله علیه وآله می فرماید: «و انّما نزّل لیصدق بعضه بعضا»(12)

امیرمؤمنان(ع) می فرماید: «ینطق بعضه ببعض و شهید بعضه علی بعض»(13)

و از بیان گذشته روشن است که این طریق غیر از طریقه ای است که پیامبر فرموده اند: «هر که قرآن را به رأی خود تفسیر کند، جای خود را در آتش مهیّا نماید»؛ زیرا در این روش، قرآن با قرآن تفسیر می شود، نه با رأی تفسیرکننده.(14)

خداوند سبحان که در قرآن تجلی کرده، کلام خود را به عنوان «نور مبین» معرفی می کند.(15) امکان ندارد چیزی نور باشد، ولی نکاتی مبهم در آن دیده شود. علامه در مقدمه ای که بر تفسیر المیزان نوشته، یادآور می شود:

روشی که در پیش گرفته ایم این است که قرآن را با قرآن تفسیر کنیم و آیه را با تدبر در نظیر آن روش سازیم و مصادیق را به وسیلة خواصی که خود آیات بدست می دهند بشناسیم. خداوند به صراحت می فرماید: «... وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیانا لِکُلِّ شَی ءٍ ...»(16)

چگونه می شود پذیرفت که قرآن بیانگر همه چیز باشد ولی بیانگر خودش نباشد؟ آنچه از تتبع در روایات به دست می آید، مؤید این است که پیامبر صلّی الله علیه وآله که تعلیم یافتة قرآن و معلّمِ آن است و اهل بیت آن حضرت علیهم السّلام که به تصریح حدیث ثقلین، مقام معلمی و تفسیری قرآن را دارا هستند، قرآن را بدین شیوه تفسیر می کردند و کاوشگر نیرومند حتی یک مورد نمی یابد که پیامبر و یا ائمه در تفسیر قرآن از نظریه های عقلانی و یا علمی سود جسته باشند. بدین سان راه روشن و همواری که راهنمایان کلام وحی پیموده اند ما نیز تا آنجا که می توانیم به یاری خداوند، این روش را دنبال خواهیم کرد و هرگز در تبیین و تفسیر آیات، به نظریه های فلسفی، آرای، علمی و مکاشفات عرفانی بهره نخواهیم بُرد.(17)

بنابراین هیچ نکته مبهمی در قرآن وجود ندارد تا بخواهیم آن را به کمک غیرقرآن بشناسیم. البته تأکید قرآن بر این است که معارف مکنون مندرج در این کلام را جز پاکان و افراد مطهر درنمی یابند.(18) در کلام قرآن، مطهرون نیز معرفی شده اند.(19)

طبق آن، دست همگان به کلام وحی نمی رسد. تنها پاکان چنین لیاقتی را به دست می آورند. از سوی دیگر، قرآن اصرار دارد که هرچه رسول اکرم(ص) به شما امر فرمود آن را فرا بگیرید و آنچه را نهی کرد، از آن اجتناب کنید!(20)

و در این ارجاع نیز نکتة مبهمی وجود ندارد. همچنین قرآن، پیامبر را به عنوان بیان کنندة حدود و جزئیات آیات وحی معرفی می کند:

«... وَ اَنْزَّلْنَا اِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ مَانُزِّلَ اِلَیْهِمْ ...»(21)

بر این اساس، قرآن در کمال وضوح، پیامبر(ص) و اهل بیت او را مرجع فهم معارف، حدود و قوانین و مانند آن قرار داده است. شیوة خاص المیزان هم به تأسی از روش خاندان عترت در تفسیر قرآن است و نیز علامه در بحث های تفسیری از روایات این بزرگان کمک گرفته است.

ریشه های روشنایی

علامه کوشیده است آیات کلیدی و ریشه ای قرآن را شناسایی کند و با آنها درهای بسیاری از آیات دیگر را بگشاید. در این مسیر، سخن از کلمه یا کلام مشابه نیست تا فهرست ها و لغت نامه ها راهگشا باشند، بلکه باید از چنین آثاری پرواز کرد و به کنگرة «وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ»(22)

رسید و اسراری را که بر روی نامحرمان مغالیق است، به چهرة خود به عنوان گشاینده ها دید و از چنین آیات کلیدی گره های بسته را گشود.

این مفسر که آگاهی فراگیری نسبت به تمامی ظواهر قرآن به دست آورده بود هر آیه را که مطرح می ساخت به گونه ای درباره اش بحث می نمود که در سراسر قرآن کریم مطمع نظر بود، زیرا یا از آیات موافق به عنوان استدلال یا استمداد سخن به میان می آمد و یا اگر دلیل و احیانا تأییدی از آیات دیگر وجود نداشت آیة محلّ بحث به نحوی تفسیر می شد که با هیچ آیه ای متناقض نباشد و هرگونه احتمال یا وجهی را که منافی سایر آیات بود، مردود می دانست، زیرا بر این باور بود که تناقض با انسجامِ اعجازآمیز کتاب الهی ناسازگار است.

آشنایی کامل علامه با قرآن نه تنها موجب شد که وی آیات و کلمات را با ارجاع به یکدیگر حل کند بلکه در تفسیر حروف مقطعه نیز همین روش را اعمال می کرد، زیرا به کمک بررسی سوره هایی که دارای حروف مقطعة بسیط هستند، مانند «الم» و «ص» و نیز بررسی سوره هایی که دارای حروف مقطعه مرکب اند، مانند «المص» پی می برد که حرف مقطع رمزی است به محتوای سوره ای و اشاره ای سری به مضمون آن دارد. حتی انس فراوان علامه با قرآن کریم موجب شد که وی با تدبر در متن سوره با قطع نظر از مسائل تاریخی، اطمینان حاصل کند که آن سوره مکی یا مدنی است، سپس شواهد نقلی را در این باره تأیید می کرد.

وی از آیات کلیدی قرآن به عنوان «غرر آیات» یاد می کرد و خاطرنشان می ساخت که درخشش چشمگیر چنین آیاتی نه تنها راهگشای بسیاری از آیات دیگر قرآن است بلکه پایة محکمی برای حلّ بسیاری از غموض احادیث خواهد بود.(23)

این شیوه، یعنی پی بردن به کثیری از آیات ازطریق آیه های زیربنایی و معارف کلیدی همان روش ائمه اطهار علیهم السّلام است که به قول علامه طباطبایی، اگر چنین سبک سابقه داری به نسیان سپرده نمی شد و ادامه پیدا می کرد، بسیاری از اسرار قرآنی آشکار می شد.(24)

روش مذکور، بهترین مصداق برای آیة «... وَ لَوْکَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِاللهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافا کَثِیرا.»(25)

است که به صورت قیاس استثنایی بیان شده است، یعنی: هیچ گونه اختلافی در سراسر قرآن مجید نیست. منظور این کلام، فقط بیان عقاید سلبی قضیه نیست که بین معانی قرآن اختلافی وجود ندارد، بلکه مقصود بیان عقد اثباتی آن است؛ یعنی همه مفاهیم قرآنی با هم منسجم و هماهنگ اند و به یکدیگر تمایل و گرایش دارند و هر آیه در محتوای خود، صادق و نسبت به مضمون آیات دیگر، بدون واسطه یا باواسطه مصدّق است، چرا که حضرت علی علیه السّلام تصریح فرموده اند: «اگر آیات قرآن مصدّق هم نبودند در آنها اختلافات زیادی مشاهده می شد.» و سپس به آیة شریفة فوق استناد کرده اند.(26)

علامه در روش تفسیر قرآن به قرآن تا سوره مبارکة یوسف پیش رفته و بعد از این سوره، روش مذکور را ادامه نداده است. زیرا زمانی که آیات اولیه را توضیح می داده و تفسیر می کرده، به ناچار تمامی آیات مربوط به آن را از اواسط یااواخر قرآن ذکر کرده و برای تبیین آیات نخستین از آنها کمک گرفته است. از این رو، زمانی که همین روش استمرار می یافت، کم کم به آیاتی می رسید که قبلاً توضیح کافی دربارة آنها ارائه شده بود و هرگونه توضیح اضافی موجب تکرار مکررات می شد؛ بدین جهت علامه در اواخر قرآن به توضیح مجدد آیاتی که قبلاً و شاید بارها تفسیر شده بود نیازی ندید و این راز اصلی عدم توضیح آیات در اواخر است.(27)

تأسی به سیرة ائمه علیهم السّلام

با بررسی هایی که صورت گرفت، روشن می شود تنها روش معقول و مقبول، تفسیر قرآن به قرآن است و صحّت تفسیر به سنّت قطعی نیز به نوعی به قرآن بازمی گردد؛ زیرا طبق نصوص معتبر، احادیث باید به قرآن عرضه شوند و روایات معارض با کلام وحی کنار گذاشته شوند. رسول اکرم صلّی الله علیه وآله فرموده اند:

هر حقی حقیقتی و هر مطلب درستی، درخشندگی و برجستگی خاصی دارد؛ پس هرچه موافق کتاب خدا بود، بگیرید و هرچه غیر از آن بود، رهایش کنید.(28)

امام صادق علیه السّلام نیز فرموده اند:

پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله فرموده اند: «ای مردم! آنچه از من به شما می رسد و موافق کتاب خداست، آن را گفته ام و اگر چیزی از ناحیة من به شما رسید که مخالف کتاب خدا بود، نگفته ام (صحّت ندارد).»(29)

آن حضرت به هنگام تفسیر آیات از قرآن کمک می گرفت و حضرت علی علیه السّلام هم در این باره فرموده اند:

از بیان الهی استفاده کنید و بدانید قرآن یگانه ناصحی است که خیانت نمی کند و تنها راهنمایی است که گمراه نمی سازد و سخنگویی است که دروغ نمی گوید و کسی با او همنشین نشد مگر آنکه با فزونی و کاستی از کنارش برخاست. فزونی از رشد و هدایت و کاستی در گمراهی. پس درمان خود را از قرآن بخواهید، با دوستی قرآن به خداوند روی آورید و توسط آن از مخلوقات چیزی نخواهید.(30)

سیره امامان و صحابه و تابعین نیز این بوده است که به هنگام تفسیر قرآن از کلام وحی استمداد جویند.(31)

استواری این سبک چنان بدیهی است که اهل تسنن به استحکام آن اذعان کرده اند و زمخشری می گوید: «محکم ترین معانی آن است که قرآن به آن دلالت کند.»(32)

طبری در دیباچه تفسیر خود نوشته است: «و کان تعالی ذکره و تقدست اسماءه احکم الحکما و احلم الحکماء و کان معلوما ان ابین البیان بیانه و افضل الکلام کلامة.»(33)

البته این مفسران ضمن آنکه لزوم تفسیر قرآن به قرآن را پذیرفته اند، در تفاسیر خود از به کاربردن این سبک درمانده اند. علامه طباطبایی در جلد اول و نهم تفسیرش یادآور می شود:

این مجموعه (قرآن) در تبیین خودش نیازی به غیر ندارد، اما این گونه نیست که همة افراد این توان را داشته باشند که از خود قرآن مفاهیم آن را استخراج کنند ولی کسانی که راسخ در قرآن و معارف آن هستند و از دقت خاصی برخوردارند و مقدماتی از نظر فنون ادبی و لغت قرآنی را می دانند و برای ورود در قرآن اهلیت دارند با تفکر و تأمل می توانند قرآن را با قرآن تفسیر کنند جز مواردی که نادر و استثنایی است.

دلایل سه گانه ایشان برای اثبات ضرورت رویکردشان به این شیوه چنین است: نخست اینکه قرآن نور مبین است و به غیر خود نیازی ندارد؛ دوم تحدّی قرآن منوط به این است که کلام وحی از غنا و روشنی لازم برخوردار باشد و این تحدّی زمانی کامل است که اولاً فهم قرآن برای مخاطبانش میسر باشد و ثانیا فهم قرآن متکی به دیگری نباشد، سوم در احادیث بسیار تأکید شده است که به قرآن تمسک جویید و روایات را به آن عرضه کنید و این سفارش مؤکد هنگامی صحّت دارد که هرچه در حدیث آمده و از رسول اکرم صلّی الله علیه وآله نقل شده است، از قرآن استفاده شود و اگر فهم قرآن به روایات متوقف باشد، دور لازم می آید.

استاد آیت الله محمّدهادی معرفت می گوید:

علامه می فرماید: قرآن در القای مطالب و بیان مقاصد خود شیوه ای غیر از روش متعارف عقلا پیش گرفته است و لذا اگر کسی بخواهد قرآن را با همین سبک و اصول و مقررات متداول در محاوره، تفسیر کند، تفسیرش به رأی است. من وقتی درباره تفسیر و شرایط آن، آفات و منابع تفسیر بررسی می کردم و می نوشتم که اکنون به نام التفسیر و المفسرون چاپ شده است، به این نکته که رسیدم فرمایش علامه را نقل کردم ولی در این اندیشه بودم که چه می خواهد بگوید؟! ازاین رو در کنارش نوشتم: جای تأمل است و باید دقت شود. بدون مبالغه ده سال تمام روی این موضوع فکر می کردم که علامه چه می خواهد بگوید. پس از این مدت به فرمایش ایشان پی بردم. علامه مسئلة نوی را مطرح کرده که هم اکنون هم با عنوان شناخت زبان وحی در اروپا مطرح است وهرمنوتیک (تأویل متن) نامیده می شود. می گویند اساسا وحی زبان مخصوصی دارد و عادی نیست. نمی توان همان گونه که برای تفهیم و تفهم سخنان مردم به سراغ آنان می رویم، به دنبال زبان وحی باشیم. ایشان می خواهد بفرماید اساسا قرآن زبان خاص و اصطلاحاتی مختص خود دارد و گاه مطالب خود را در قالب واژه هایی مطرح ساخته نه براساس عرف عام، بنابراین باید قرآن با فرهنگ خودش تفسیر گردد.(34)

ظرافت ها و دقت ها

آیت الله جوادی آملی که از روش مذکور در تفسیر قرآن استفاده کرده است، می نویسد:

بهترین و کارآمدترین روش تفسیری قرآن که شیوة اهل بیت علیه السّلام هم هست، سبک

خاصی دارد که به کمک آن، هر آیه از قرآن کریم با تدبّر در سایر آیات قرآن و بهره گیری از آنها باز و شکوفا می شود.

وی می افزاید:

از گفتار، رفتار و نوشتار اَقْدَمین، قُدما، مُتأخران و معاصران، عطر دل انگیز قرآن به شامه جان می وزد، لیکن چنین نافه ای را باید در سوق کالای گرانبهای المیزان جست وجو کرد.

هزار نقد به بازار کاینات آرند یکی به سکة صاحب عیار ما نرسد

المیزان و ما ادراک ما المیزان «ذَلِکَ فَضْلُ اللهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ ...»(35)

راز کامیابی مؤلف بزرگوار المیزان در تفسیر قرآن به قرآن بعدا روشن خواهد شد.(36) تفسیر کاشف نیز با الهام از روش المیزان به نگارش درآمده است و مؤلفش در مقدمه آن می نویسد:

از آنجا که پاره ای از قرآن پاره دیگر را تفسیر می کند، سعی ما بر آن خواهد بود که قرآن را با قرآن تفسیر کنیم. در پذیرش نظریه ها و آرای تفسیری در معانی ظاهری و باطنی، قرآن را میزان قرار دهیم.(37)

شهید آیت الله مطهری نیز در بحث های تفسیری خود که تحت عنوان «آشنایی با قرآن» مجلداتی از آنها به زیور طبع آراسته شده است به سبک علامه طباطبایی نظر دارد.

از ویژگی های المیزان جمع کردن میان دو شیوه تفسیری ترتیبی و موضوعی است؛ یعنی با رعایت ترتیب در تفسیر آیات به صورت آیه به آیه و سوره به سوره، از جایگاه رفیع تفسیر موضوعی غافل نبوده است و هر دو جنبه را با کمال دقت و ظرافت دنبال کرده و تفسیری کامل و جامع عرضه داشته است.

علامه طباطبایی تا آنجا که قلم توانای ایشان فرصت یافته، مقاصد عالی و معارف والای قرآن را دسته بندی کرده و آماده و کامل به پژوهشگران روشن ضمیر تحویل داده است. وی از طفره رفتن و گریز به مطالب بیرونی اجتناب کرده و نکات مطروحه را فقط از دیدگاه قرآن و با عرضه کردن آیات، بر یکدیگر، ارزیابی کرده است. از جنبه تفسیر ترتیبی هرآنچه مشتاقان معارف قرآنی، از نکته ها و ظرافت های ادبی، اشارات علمی، ارزش ها، شرح و تفسیر و رفع ابهام ها که بدانها نیاز دارند، برآورده ساخته، با ذوقی سرشار و قدرتی شگرف تمامی ابعاد آن را بررسی کرده است.(38)

نواندیشی، جست وجوی نیازهای فکری و روحی افراد اجتماع در پرتو قرآن، دفاع از مبانی دینی و اثبات کارآیی اعتقادات در اداره زندگی بشری و هدایت جوامع انسانی به سوی کمال و سعادت از خطوط برجسته المیزان است. گذشته از اینکه اصل تفسیر، سبک موضوع را دنبال می کند در جای جای این اثر گرانبها مباحث و موضوعات مستقلی به چشم می خورد که به تناسب مفهوم آیات درجهت حلّ معضلات فکری، فرهنگی و اجتماعی عنوان شده است.

منظور از تفسیر موضوعی آن است که آیات گوناگونی را که دربارة موضوعی خاص در سراسر قرآن، در حوادث و فرصت های مختلف آمده است جمع آوری و جمع بندی کرده است تا و از مجموع آن، نظر قرآن در موضوع و ابعادی خاص روشن شود. جوانه های این نوع تفسیر در خود قرآن قابل مشاهده است زیرا در تفسیر آیات متشابه از آیات محکم استفاده شده است. سپس ائمة هدی علیه السّلام این شیوه را به طالبان معارف وحی آموخته اند. از افرادی که در این زمنیه پیشگام هستند علامه مجلسی است که در هریک از فصل های کتاب گرانسنگ بحارالانوار وقتی به بحث های مورد نظر می پردازد، آیات مربوط به آنها را هم می آورد. سپس با دیدی کلی به آنها می نگرد و در مواردی نظریات مفسران را نقل می کند و در تبیین آیات می کوشد.(39)

تفسیر پیام قرآن که زیر نظر آیت الله ناصر مکارم شیرازی توسط گروهی از محققان حوزه تألیف شده است، نمونه ای از رویکرد به تفسیر موضوعی علامه طباطبایی است. تفسیر موضوعی آیت الله جوادی آملی نیز این ویژگی را دارد. کاوش هایی که شهید آیت الله مطهری در آثاری چون مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، فطرت، جهاد، سیره نبوی، خاتمیّت و نظایر آنها انجام داده است نوعی تفسیر موضوعی به حساب می آیند که متأثر از سبک علامه طباطبایی است.

مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای در کتاب طرح کلی اندیشه های اسلامی، شهید آیت الله بهشتی در کتاب خدا از

دیدگاه قرآن، آیت الله دکتر مفتح در کتاب آیات اصول اعتقادی قرآن، آیت الله مصباح یزدی در کتاب معارف قرآن، آیت الله سبحانی در کتاب مفاهیم قرآن و آیت الله دکتر احمد بهشتی در مجموعة چهار جلدی حکومت در قرآن، انسان در قرآن، خانواده در قرآن و مستضعف در قرآن از سبک علامه طباطبایی پیروی کرده اند. سیدعلی اکبر قرشی در کتاب نگاهی به قرآن، در مبحث عالم خلق و امر، از نویسندگانی است که آرای تفسیری علامه را نقل کرده و به عنوان نظر برتر، برگزیده است.

شناسایی آیات کلیدی

مزیت دیگر المیزان در آن است که تفسیر ظاهری و باطنی و نیز مباحث تأویلی هم دارد، آن هم از سنخ حقایق خارجی نه مفاهیم و معانی؛ آن سان که بین ظواهر قرآن همگونی، میان بواطن آیات هماهنگی، و در تأویل آیات همسانی، با رعایت انسجام کامل دیده می شود.

آری! علامه موفق شده است آیات کلیدی قرآن را نیک بشناسد، آنگاه با این مفاتیح در خزاین تأویل را بگشاید و حقایق فراتر از مفاهیم و معانی عادی را دریابد و چراغی فراروی طالبان شناخت معارف اصیل قرآنی برافروزد. علامه با اینکه قبل از هر چیزی به عنوان شخصیتی فلسفی و عرفانی شناخته می شد، برخلاف بسیاری از فیلسوفان مفسر و عارفان تأویل گرا و یا علم گرایان توجیه گر، کوشید تا قلمرو آرا و فرضیه های علمی و فلسفی را از ساحت قرآن و تفسیر ممتاز کند و آنها را درهم نیامیزد. او نه می توانست تطبیق قرآن بر فرضیه های جدید را بپذیرد و نه تأویل قرآن بر پایه مکاشفات عرفانی و تصورات اهل تصوف و نه اعتماد کردن بر روایاتی را که از نظر سند، ضعیف، مخدوش و مناقض قرآن اند.

علامه معنای متداول تأویل را نمی پذیرد که عبارت است از معنای خلاف ظاهری که مراد باشد و اعتقاد این مفهوم برای تأویل بعدها در جامعه اسلامی رایج شده است. به باور وی، مفهوم تأویل قرآنی عبارت است از: روح حقیقت و معنای مهمی که کلام بازگوکننده آن است و گوینده از آن موضع سخن می گوید و این حقایق تنها دراختیار رسول اکرم صلّی الله علیه وآله و ائمه طاهرین علیه السّلام است و هم اکنون نزد حضرت ولی عصر(عج) است.

اساسا تأویلی که صوفیان به دنبالش رفته اند با آنچه مورد نظر قرآن است فاصلة زیادی دارد و انحراف این فرقه از همین بدفهمیدن کلمه تأویل و جایگزین کردن آن به جای تنزیل آغاز شد و به آنجا کشید که هرچه دلشان خواست گفتند و نامش را تأویل قرآن نهادند. همچنین علامه از آنهایی که در علوم اجتماعی و طبیعی غرق شده اند و می خواهند با دیدگاه های محدود قرآن را درک کنند و آیات قرآنی را با یافته های علمی تطبیق دهند، انتقاد می کند و خاطرنشان می سازد که آنان با این ذهن تنگ و دربند و مایل به ماده گرایی و باورنکردن چیزی سوای امور مادی و خواص آن، می خواهند کلام وحی را بفهمند! از این جهت گفتند عرش، کرسی، لوح و قلم و جود خارجی ندارند و چنین کلماتی باید تأویل شوند زیرا با این شکل درک نمی شوند. حقایق مربوط به عالم برزخ و معاد را به بهانه اینکه علوم طبیعی، آنها را بررسی نکرده و نمی تواند بررسی کند و ابزارش را هم ندارد، با قوانین و نظام های مادی توجیه کردند.

علامه این سؤال را مطرح می کند که اگر این گونه مفسران نمی خواهند چیزی را بر قرآن تحمیل کنند چرا نظریات علمی را مسلّم می پندارند و به خود اجازه نمی دهند از آنها تخطی کنند؟ لذا این گروه، تباهی هایی را به بار آوردند که در گذشته برخی تفسیرنویسان مرتکب شدند. درنتیجه، روش های تفسیری قدیم و جدید در یک نارسایی اشتراک دارند و آن عبارت از این است که نتایج بحث های فلسفی و علمی را بر مفاهیم قرآنی تحمیل کرده اند و تفسیرشان به تطبیق تبدیل شده است و از عوارض این انحراف آن است که بسیاری از حقایق محتوم قرآنی مجاز می گردند و تنزیل آیات جایشان را به تأویلات می دهند.

علامه می افزاید: سرچشمة این اعوجاج و کژفهمی از اختلافات مفسران در درک مفهوم کلمات و آیات نیست زیرا قرآن به لسان عربی مبین است و هیچ فرد عرب زبان و نیز غیر آن که به زبان و ادبیات عرب آشنا باشد در فهم آن درنمی ماند، بلکه این تصورات ناقص خطورات فکری و برخی پیش فرض هایی است که به قرآن عرضه می شود.

به باور ایشان، با کنار هم نهادن آیاتی که قرینه و مشابه هم هستند باید قرآن را بفهمیم و مصداق های آنها را مشخص کنیم، آنگاه به سراغ بحث ها و پژوهش های علمی برویم. معنای واقعی تدبر این است که خود را در معرض تدبیر قرآن قرار دهیم و آن را بپذیریم و همگام و همسو با آن حرکت کنیم تا به مقصد مطلوب و مورد پسند قرآن برسیم. همان تدبیر که در امر جهان آفرینش جریان دارد و نظام های پیچیدة هستی را به یکدیگر می پیوندد در تنظیم و تربیت آیات موجود است. دست تدبیر خداوندی همچنانکه در جزء و کلّ جهان هستی دخالت دارد، در تفصیل آیات به وضوح دیده می شود.

تدبّر در قرآن، آدمی را به کشف نظام های حیرت انگیز قرآنی و نظمی مهم می رساند. برای رسیدن به این هدف مقدس باید مفاهیم هریک از آیات را به یاری نظایر آنها توضیح دهیم و بفهمانیم. این راه درست و مسیر هموار فهم قرآن همان روش تفسیری المیزان است و همان مسیری است که معلمان راستین قرآن، یعنی عترت رسول اکرم(ص) هادی آن هستند.(40)

ابتکاری شگفت

علامه طباطبایی هنگام تفسیر هر سوره، آیات را به بخش هایی تقسیم کرده است، زیرا آیات دارای سیاق واحدی هستند و یا یکی از اهداف سوره را در بردارند. هر بخش امکان دارد مشتمل بر یک یا چند آیه باشد و حتی ممکن است بیش از ده یا بیست آیه را شامل شود؛ اما ایشان سوره های کوتاه را غالبا یکجا بررسی کرده اند. وی در آغاز تفسیر هر سوره، هدف اساسی آن سوره و آیاتش را بیان می کند و می کوشد تا هر سوره را به طور مستقل، براساس مضامین و مقاصدش شرح دهد.

علامه بر این باور است که تمامی سوره ها از نوعی هماهنگی و تمامیت برخوردارند که میان قسمت های یک سوره یا میان یک سوره و سوره های دیگر یافت نمی شود. بر این اساس، هر سوره درصدد بیان معانی خاصی است و هدف آن جز با درنظرگرفتن تمامی معانی آن تأمین نمی شود. همچنین ایشان در آغاز تفسیر هر سوره، آیات مکی و مدنی را مشخص می کند و گاهی آرای مختلف را در این باره ارزیابی می کند و چه بسا برخی از آنها را که با سیاق کلی آیات در تعارض هستند مردود می شمارد.

علامه مباحث اعرابی را تا آنجا که به فهم آیه و رفع پیچیدگی ها کمک کند، مطرح می سازد و از زیاده روی در بیان اقوال و حالات مختلف نحوی اجتناب می کند. گاهی یک حالت یا بیش از آن، از اشکال و حالات بلاغت، مانند روش التفات و نکره آوردن، حذف و استعاره و شیوه های دیگر را در آیه ای ذکر می کند تا نکته یا مطلبی روشن شود.(41)

علامه طباطبایی می گوید علمای بیان در گذشته برای هر سوره مسئلة حسن افتتاح و حسن اختتام مطرح کرده اند و این را یکی از دلایل اعجاز قرآن دانسته اند و می گویند قرآن بدون مقدمه وارد مطلبی نمی شود بلکه در آغاز دیباچه ای لطیف و ظریف می آورد تا ذهن و روح خواننده را مهیا سازد و سپس به مطلب اصلی می پردازد. آنگاه که سوره می خواهد به پایان برسد، جمع بندی می کند و مطالب را ناقص رها نمی کند.

علامه می افزاید: آیا امکان دارد بین آیات هر سوره انسجامی وجود نداشته باشد؟ و توجه مخاطبان را به این نکته معطوب می سازد که ملاحظه کنید اختلاف تعداد آیه های هر سوره روی چه حسابی است؟! چرا یکی 286 آیه دارد و دیگری 3 آیه؟ آیا این وضع بی حساب است؟

علامه متذکرمی شود این واقعیت امری اتفاقی نیست و هر سوره هدفی را دنبال می کند و تا آن هدف کامل نشود،سوره به پایان نمی رسد و اختلاف تعداد آیات هر سوره مبتنی بر هدفی است که در آن سوره دنبال شده است.

این نکات تازه و ابتکاری را علامه طباطبایی مطرح کرده است که پاسخگوی بسیاری از سؤالات است و گوشه هایی از حکمت الهی را در تعیین تعداد آیات هر سوره روشن می سازد.(42)

علامه طباطبایی از آیات اصلی و کلیدی قرآن به عنوان "غرر آیات" یاد می کند. میزان شناسایی آیات زیربنایی برای همة معارفی که علامه ارقام آنها را در تفسیر خود به هفت محور بحثی رسانده است.(43)

همان آیات صریح یا ظاهر معارف توحیدی است، زیرا تمامی مسائل اسلامی که در قرآن، اعم از عقاید، اخلاق و احکام مطرح است به توحید خدای سبحان برمی گردد و با استنباط آیات زیربنایی بر محور یادشده علامه، هر وجه احتمالی را که در بین وجوه و احتمالات گوناگون دربارة آیة مورد بحث شده، مخالف توحید بود، باطل می دانست و هر دیدگاهی را که به توحید نزدیک تر بود، می پذیرفت. ایشان از آن جهت که براساس توحید، تمامی فیض ها از سوی خداوند سبحان تنزّل می یابد و هیچ موجودی نه خود مستقل است و نه به غیر خداوند اتکا دارد و نه در محدودة طبیعت خلاصه می شود؛ بلکه تمامی موجودات ریشة غیبی دارند. علامه آیه ای را که بر این اصل دلالت دارد و نیز آیاتی را که بر صیانت قرآن کریم از هر گزند تحریف آور مهر تأیید می زند، از غرر آیات می دانست و با استناد به آیة شریفة «وَ اِنْ مِنْ شی ءٍ اِلّا عِنْدَنا خَزائِنُه...»(44)

نه تنها مسئلة انزال حدید، پوشاک و پر مرغان و انزال هشت زوج از چهارپایان و مانند آنها را از باب تفسیر قرآن به قرآن حل می کرد بلکه مسئلة تنزیل وحی، فرشته و قرآن و نیز هدایت ملکوتی که مختصِّ مقام امامت است که مصداق «... اَئِمَّة یَهْدُونَ بِاَمْرِنَا ...»(45)

هستند و نیز موضوع ایمان در عالم ذر و اخذ میثاق به وحدانیت خداوند سبحان و سبق بر قضا و قدر، پیوند لوح و اثبات لوح محفوظ و دیگر مسائل غیبی را در پرتو درک والای خود حل می کرد.(46)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان