ماهان شبکه ایرانیان

قرآن و مسائل خانوادگی پیامبر(ص)

در قرآن آیات متعددی خطاب به پیامبر(ص) و همسران ایشان بوده، در این زمینه تکالیف، رهنمودها و توصیه هایی دارد

سرآغاز

در قرآن آیات متعددی خطاب به پیامبر(ص) و همسران ایشان بوده، در این زمینه تکالیف، رهنمودها و توصیه هایی دارد. در این مقاله برآنیم این آیات را بررسی کرده، نگاه قرآن در این زمینه ها را دریافته، از دریچه آیات، گوشه هایی از شخصیت پیامبر را دریابیم و در حد امکان از اخلاق خانوادگی حضرت درس بگیریم. در این مقاله آیات مزبور را در چند قسمت و زیر چند عنوان بررسی خواهیم کرد.

«مادران امت»

در سوره احزاب، چندین آیه در ارتباط با همسران پیامبر و وظایف و تکالیف آنان؛ همچنین دستور عمل هایی به رسول خدا(ص) در ارتباط با همسرانش هست، که به شرح آنها می پردازیم.

در آیه ششم پس از اینکه ولایت مطلقه پیامبر بر مؤمنان یادآوری می گردد، تصریح می شود: «همسران پیامبر مادران مؤمنانند» [و ازواجه امهاتهم]

چند سؤال:

1ـ چرا به عنوان «مادر» معرفی می شوند؟

2ـ آیا احکام مادر بودن آنان مساوی با احکام سایر مادران است یا در بعضی احکام شریکند؟

3ـ آیا مادر همه زنان و مردان مؤمنند یا فقط مادری نسبت به مردان است؟

پاسخ پرسش اوّل:

در این سوره و سوره مجادله با اشاره به سنت جاهلی «ظهار» تصریح می کند: هر گاه مردی همسرش را «ظهار» کرد و او را به منزله مادر خودش شمرد، اقدام او بی اثر است و همسر به منزله مادرش نمی گردد؛ بعد در سوره مجادله اضافه می کند:

«إنْ أُمَّهاتُهُم إِلاّ اللاّئی وَلَدْنَهُم؛ مادران شان فقط زنانی هستند که آنان را به دنیا آورده اند.»

بنابراین، تمام احکام مادری فقط برای زنی ثابت است که انسان را به دنیا آورده، هیچ زن دیگری در این حکم با وی شریک نمی گردد. خداوند چون قانونگذار است، می تواند کسان دیگری را به «منزله مادر» معرفی کند. وقتی کسی به منزله مادر معرفی می شود، معنایش این است که بعضی آثار مادری در حق وی جاری می گردد. آیات سوره احزاب همسران پیامبر را به منزله مادر معرفی می کند. با توجه به سیاق آیات که در صدد معرفی شأن و مقام رسول خداست و همسرانش به خاطر نسبت همسری با وی مورد توجه قرار گرفته اند، معلوم می شود معرفی آنان به عنوان «مادران مؤمنان» نه به عنوان شأنی معنوی، بلکه فقط برای حفظ حرمت و احترام رسول خداست. رسول خدا چنان پیش خدا مقام دارد که «اهل بیت» آن بزرگوار مورد عنایت خاص قرار می گیرند و برگزیده می شوند؛ نیز محبت خویشاوندان حضرت به عنوان اجر رسالت معرفی می گردد و همسران وی به عنوان مادر شمرده می شوند، که واجب الاحترام می باشند.

جواب سؤال دوم:

مادر، هم واجب الاحترام است و هم به فرزندان خود مَحرم است. بر او لازم نیست در برابر فرزندان، پوشش کامل داشته باشد و فرزندان می توانند اگر مادر بدون پوشش کامل بود، به وی نگاه کنند. همچنین ازدواج با مادر حرام است و بین او و فرزندانش ارث بردن وجود دارد، چنان که فرزندان او، خواهر و برادر مؤمنان شمرده می شوند که ازدواج با آنان هم حرام می باشد. حالا که همسران پیامبر(ص) به عنوان مادر معرفی شده اند، کدام یک از احکام بالا در مورد آنها جاری است؟

حکم اوّل که قطعا جاری است، زیرا اوّلین چیزی که در باره مادر به ذهن می رسد، وجوب احترام اوست. وقتی به خاطر رعایت حرمتِ رسول خدا، همسرانش به عنوان مادر معرفی می گردند، پس وجوب احترام همسران قطعی است، از این رو این مطلب در هیچ آیه دیگری تکرار نشده، مسلّم فرض شده است.

اما این آیه هیچ حکم دیگری را در مورد آنها ثابت نمی کند زیرا آیه در مقام وا داشتن مؤمنان به حفظ حرمت رسول خدا و خانواده اش می باشد، و این مقام با جواز کشف حجاب زنان رسول خدا و با حکم ارث بری دو سویه آنان و مؤمنان، سازگاری و مناسبت ندارد.

علاوه بر آن در آیه حجاب و آیه پوشش، زنان رسول خدا به رعایت پوشش بلکه بالاتر از آن به رعایت حجاب و حائل (پرده و مانع) هنگام رویارویی با مؤمنان مأمور شده اند، همچنان که مؤمنان به رعایت این حائل هنگام مواجهه با همسران رسول خدا، ملزم شده اند. پس مادر بودن آنها نه تنها لزوم پوشش را نفی نکرد و مَحرمیت را اثبات ننمود، بلکه حفظ حرمتِ بیشتری را طلب کرد و آنان و مؤمنان موظف به رعایت حجاب و حائل هنگام رویارویی گشتند.

ارث بری هم به حکم ادامه همین آیه «و اولوا الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب اللّه » نفی شد. همسران رسول خدا از مؤمنان ارث نمی برند، همچنان که مؤمنان از آنان ارث نمی برند.

فرزندانِ همسران رسول خدا نیز برادر و خواهر مؤمنان حساب نمی شوند و محرم نیستند، از این رو مؤمنان در صورت نبودن رابطه محرمیتی دیگر، می توانند با آنها ازدواج کنند، همچنان که امام علی(ع) با حضرت زهرا ازدواج کرد.

وقتی محرمیت در بین نباشد، به نظر می رسد پس از وفات رسول خدا یا بعد از طلاق می توان با آنها ازدواج کرد، چه اینکه حکم مادری فقط برای حفظ حرمت پیامبر بود، از این رو حرمت ازدواج با آنان جداگانه ذکر می شود: «و لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدَا»

پاسخ پرسش سوم:

وقتی حکم مادری فقط بزرگداشت و احترام و حرمت گذاری همسران را لازم می گرداند و ربطی به حرمت ازدواج ندارد، پس این حکم، کلی و عام است و مخاطب آن همه مردان و زنان مؤمن هستند. همسران پیامبر، مادر همه مردان و زنان مؤمنند و بر همه آنان (از زن و مرد) حفظ حرمت و احترام همسران پیامبر به عنوان «مادر» لازم و واجب است و آنان فقط نسبت به مردان مؤمن حکم مادری ندارند.

اعتبار دنیوی، نه شرافت اخروی و معنوی

«مادر مؤمنان بودن» برای همسران رسول خدا فقط یک اعتبار دنیوی بود و هیچ مقام و شرافت معنوی و اخروی برای آنان ثابت نمی کرد. این اعتبار بدان جهت لحاظ شد تا حرمت و حریم رسول خدا محفوظ و محترم بماند، از این رو این حکم مطلق بیان شد و قیدی در آن ذکر نشد (و ازواجه امهاتهم).

اگر شرافت و مقام معنوی بود، به صالح بودن آنان مقید می گشت. این زنان تا وقتی که همسر رسول خدا باشند و حضرت آنان را طلاق نداده و یا نکاح آنان را فسخ نکرده باشد، واجب الاحترام می باشند. وجوب احترام آنها حتی پس از مرگ پیامبر تداوم دارد.

این مادران حتی اگر مادران صالحی نباشند و مرتکب ستم و گناه شوند، باز عنوان مادری برای آنان ثابت است و حفظ حرمت شان بر همه مؤمنان واجب. همچنان که نسبت به مادر واقعی، حفظ حرمت و احترام لازم است، حتی اگر گناهکار یا کافر باشد. قرآن در باره حفظ حرمت پدر و مادر کافر می گوید:

«وَ وَصَّیْنا الإِنسانَ بِوالِدَیْهِ ... وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاتُطِعْهُما و صاحِبْهُما فِی الدُّنیا مَعرُوفا؛

به انسان در باره پدر و مادرش [= حفظ حرمت و احترام آنان] سفارش کردیم ... و اگر کوشش کردند تا چیزی را بدون علم، شریک من قرار دهی [در این مورد] از آنان پیروی مکن اما در دنیا با آنان به شایستگی همنشینی کن.»

پس همچنان که حفظ حرمت و بزرگداشت مادرِ واقعی، با گناهکار بودنش ساقط نمی شود، همسران پیامبر هم که به منزله مادر هستند، تا زمانی که این عنوان به طلاق یا فسخ، از بین نرفته، حکم تعظیم آنان وجود دارد، پس مقید کردن عنوان مادری مؤمنان و وظیفه بزرگداشت «مادامی که صالح باشند»، دلیل محکم ندارد و قابل قبول نیست.

سنت رسول خدا(ص) این گونه نبود که با سر زدن گناه و خطای (هر چند بزرگ) همسرانش، آنان را طلاق دهد و عنوان «مادریِ مؤمنان» و «همسریِ خود» را از آنان بگیرد. با توجه به صراحت آیات، بعضی از همسران حضرت مرتکب گناه عظیم شدند و حضرتش را آزردند، به حدی که خدا آن زنان را تهدید کرد و خود، جبرئیل و مؤمنان صالح را پشتیبان پیامبر در مقابل آنان معرفی نمود، با این وجود حضرت آنان را طلاق نداد و عنوان همسری خود و مادری مؤمنان را به خاطر عملکرد نادرست شان از آنان نگرفت.

از طرف دیگر عنوان «مادری مؤمنان» و وظیفه بزرگداشت آنان قطعا با آیه قرآن ثابت شده، تا زمانی که دلیل قطعی و حجت قاطع در کار نباشد، نمی توان این حکم و این وظیفه را ساقط شده فرض کرد.

عملکرد معصومان(ع) با همسران رسول خدا پس از وفات حضرت (حتی با همسرانی که مرتکب گناه عظیم شدند و با جانشین رسول خدا به جنگ برخاستند، مانند عایشه و حفصه که راضی به اقدام عایشه بود و از وی پشتیبانی می کرد) بیانگر آن است که تا آخر عمر حرمت همسران پیامبر را حفظ کردند، زیرا در حقیقت حفظ حرمت رسول خدا بود.

بنا بر نقلی روزی عمار و مالک به درِ خانه عایشه آمدند و اجازه ورود خواستند. ظاهرا این جریان پس از جنگ جمل بوده، برخورد عایشه بر این ادعا دلالت دارد. پس از ورود، عمار عایشه را «مادر» خطاب کرد. عایشه که از او کینه به خاطر جنگ جمل داشت، با عصبانیت گفت: من مادر شما نیستم! عمار جواب داد: هستی اگر چه از آن کراهت داشته باشی.

خدا، پیامبر و آخرت یا زندگی دنیا و زینت های آن

دومین موضوع مهمی که در ارتباط با همسران رسول خدا در سوره احزاب آمده، آزاد گذاشتن آنان بین انتخاب «زندگی دنیا و زینت های آن» از یک طرف و «خدا، پیامبر و آخرت» از سوی دیگر می باشد.

رسول خدا(ص) پس از بعثت و بعد از وفات همسرش خدیجه(س) که محبوب، یاور، پشتیبان، همراه راستین و مادر فرزندانش بود، با زنانی چند ازدواج کرد. علت بیشتر ازدواج ها سیاسی، کسب پشتیبان، حمایت از زنان مؤمن و بیوه ای بود که به خاطر ایمان به اسلام مشکل پیدا کرده بودند.

از آنجا که حضرت، رهبر جامعه اسلامی بود و جامعه نوپای اسلامی در وضع سخت و طاقت فرسای اقتصادی به سر می برد، به طور طبیعی زندگی خانوادگی ایشان خیلی ساده و خالی از رفاه و نعمت مادی بود. با گذشت زمان و قدرت یافتن مسلمانان و پیروز شدن آنان در جنگ ها، مقدار چشمگیری غنیمت به دست آمد و چشم طمع به سوی غنایم خیره گشت. همسران رسول خدا که در سختی زندگی می کردند، انتظار داشتند به عنوان همسران رهبر و زمامدار جامعه اسلامی، سهم بزرگی از غنایم نصیب شان شود و در زندگی آنان گشایش حاصل گردد، ولی پیامبر حل مشکل نیازمندان را ترجیح داده، غنایم را در آن راه مصرف کرد و خود و خانواده اش را به همسانی با فقیران و تنگدستان موظف دانست.

برآورده نشدن خواسته همسران، آنان را خشمگین کرده، به اعتراض وا داشت، که در پی آن آیه زیر نازل شد و زنان پیامبر به انتخاب آزادانه فراخوانده شدند:

«ای پیامبر، به همسرانت بگو: اگر خواهان زندگی دنیا و زینت های آن هستید، بیایید تا شما را بهره مند سازم و به وجهی نیکو رهایتان کنم اما اگر خواهان خدا و پیامبر و سرای آخرت هستید، خدا به نیکوکاران شما، پاداشی بزرگ خواهد داد.»

چرا انتخاب دوباره؟

رسول خدا با هیچ کدام از همسرانش به اجبار و بر خلاف میل ازدواج نکرده بود، بلکه همه آزادانه همسری ایشان را پذیرفته بودند، پس چرا پیامبر موظف می شود آنان را به انتخاب دوباره دعوت کند؟

برخی همسران رسول خدا گمان می بردند همسرشان علاوه بر پیامبری، رهبر و زمامدار جامعه است و به طور طبیعی و ظاهری، در آینده از زندگانی مرفهانه ای در کنار ایشان بهره مند خواهند شد یا حداقل زندگی آنان به سان طبقه متوسط جامعه خواهد بود، ولی به رغم گذشت سال ها، از رفاه در کنار رسول خدا خبری نبود! پیامبر خود را موظف می دانست از لحاظ زندگی مادی، در سطح افراد ضعیف اجتماع باشد و این وضع، تکلیف سنگینی برای همسران بود.

خداوند از بندگان پذیرش آگاهانه و آزادانه می خواهد، نه پذیرفتن اجباری و از سرِ ناچاری. به رغم رو آوردن گشایش نسبیِ اقتصادی به جامعه اسلامی، باز همسران رسول خدا بهره مند نمی شدند؛ گویا مجبور به پذیرش قناعت می شدند اما خداوند که پذیرفتن ناچاری را نمی خواهد، پیامبرش را موظف می کند آنان را به انتخاب دوباره فرا بخواند.

این بار انتخاب از بین کدام دو چیز است؟ پیش از این، آنان زندگی با پیامبر و همسری ایشان را پذیرفته بودند و انتظار گشایش مادی داشتند، ولی این بار انتخاب دیگری است. یک طرف زندگی دنیا و بهره مندی از زینت ها و مظاهر آن و گشایش مادی است اما چون رسول خدا باید همسطح افراد پایین اجتماع زندگی کند، پس از زینت ها و پدیده های مادی در زندگی ایشان خبری نیست، از این رو جدایی از پیامبر، راه رسیدن به آن می باشد. خداوند در توضیح این انتخاب می فرماید:

«ای پیامبر! به همسرانت بگو: اگر زندگی دنیا و زینت های آن را خواهانید، بیایید تا شما را طلاق دهم و قید همسری خود را از شما بردارم و با بهره مندی رهایتان کنم.»

و اما گونه دوم انتخاب نه «همسری رسول» خدا، بلکه «خدا، پیامبر و زندگی آخرت» است و راه رسیدن به آن، تداوم زندگی با رسول خدا همراه با «ایمان، تقوا، اطاعت کامل از خدا و پیامبر و آخرت طلبی» است:

اگر خدا، پیامبر و سرای آخرت را می خواهید، خداوند برای نیکوکاران شما اجر بزرگ آماده کرده است.

یعنی اگر انتخاب شما رسیدن به خدا، همراهی با پیامبر و سرای آخرت می باشد، راه رسیدن به آن، ایمان نیکوکارانه و تحمل سختی های زندگی با پیامبر است.

انتخاب همسران

به نقل تاریخ هیچ کدام از همسران رسول خدا، جدایی از ایشان را انتخاب نکرد بلکه همه خواستار تداوم زندگی زناشویی با ایشان و تحمل سختی ها شدند، ولی همان گونه که گفتیم تداوم زندگی با ایشان و تحمل سختی های زندگی زناشویی با حضرت، هیچ یک از دو قسمت انتخاب نبود، همچنان که جدایی از حضرت، گونه دیگر انتخاب نبود. جدایی از حضرت یا تداوم زندگی زناشویی با ایشان لازمه انتخاب اوّل و دوم بود، ولی خود انتخاب نبود. آنان با انتخابِ تداوم همسری و تحمل سختی های زندگی نمی توانستند ادعا کنند که «خدا، پیامبر و سرای آخرت» را برگزیده اند، زیرا زمانی به «خدا، پیامبر و سرای آخرت» می رسیدند که علاوه بر پذیرش همسری پیامبر و پذیرش سختی های زندگی با ایشان، انگیزه ای جز کسب رضای خدا و پیامبر و رسیدن به سرای آخرت نداشته، دنیاطلبی را رها کرده، پیرو فرمان های خدا و پیامبر باشند.

هر کدام از همسران رسول خدا که پس از نزول آیه، تا آخر عمرشان جز رضای خدا و پیامبر نجسته، بر اطاعت از فرمان های خدا و پیامبر (بخصوص دستورهایی که در ادامه همین سوره برای آنان آمده) همت گماشته و تخلف نورزیده و منحرف نشده باشد، می تواند ادعا کند که «خدا، پیامبر و سرای آخرت» را انتخاب کرده است، اما اگر همسرانی در دوران پیامبر یا پس از ایشان، با انجام خلاف و سرپیچی، در صدد کسب اعتبار دنیایی، مرجعیت علمی و سیاسی، محبوبیتِ اجتماعی، سردمداری حزبی و ... برآمده باشند، دنیا و مظاهر آن را انتخاب کرده اند اما نه صادقانه، بلکه منافقانه؛ نیز نه از راهی که خداوند اعلام کرد، بلکه از راهی که خدا نخواست.

خداوند اعلام کرد اگر طالب دنیا و نمود آن هستید (از جمله ریاست، محبوبیت، مرجعیت سیاسی اجتماعی و ...) از رسول خدا جدا شوید و به دنبال آن بروید، ولی مبادا بخواهید با سوء استفاده از عنوان «همسری رسول خدا و مادری مؤمنان» مادیات را کسب کنید. اگر انتخاب دنیا با جدا شدن از رسول خدا بدبختی است، انتخاب دنیا در پسِ عنوان «همسری پیامبر و مادری مؤمنان» شقاوتی به مراتب بالاتر می باشد و چنین کسی نه تنها «شقی» (بدبخت) بلکه «اشقی» (بدبخت ترین) می باشد.

فضیلتی برای عایشه؟!

در جریان مخیّر کردن همسران پیامبر، افرادی در صدد فضیلت تراشی برای عایشه بر آمده اند. یکی از علمای اهل سنت مدعی شده که زمینه نزول آیه تخییر این بود که همسران حضرت ـ جز عایشه ـ از ایشان طلب بهره های دنیایی را کردند. در حالی که این نقل مشهور است که ابوبکر می گوید: برای ملاقات رسول خدا عازم شدم، که دیدم مردم درِ خانه حضرت اجتماع کرده اند ... پس برخاستم و گردن دخترم عایشه را گرفتم و به او گفتم: آیا از پیامبر خدا در حالی که چیزی ندارد، خرجی می طلبید؟! ...

ابن عربی بعد از نقل این حدیث می گوید: این حدیث صراحت دارد که عایشه هم مانند دیگر همسران خواستار مظاهر دنیا بوده است. آیه اشاره دارد که همه همسران حضرت که آن زمان در قید همسری و حیات بوده اند، از ایشان تقاضا داشته اند، از این رو می فرماید: «به همسرانت بگو» و اگر بعضی خارج بودند، مناسب بود بفرماید: «به بعضی همسرانت بگو.»

در ادامه همین جریان تصریح کرده اند اولین همسری که رسول خدا او را در انتخاب مخیّر کرد، عایشه بود و او هم رسول خدا را انتخاب کرد.

علت را هم محبوبیت فوق العاده عایشه شمرده اند.

شرح ماجرا جالب توجه است:

رسول خدا ـ پس از نزول آیه تخییر ـ اوّل سراغ عایشه رفت، زیرا از همه همسرانش محبوب تر بود و به ایشان فرمود: «مطلبی را به تو می گویم و در آن باره پیش از مشورت با پدر و مادرت تصمیم مگیر.» بعد آیه را تلاوت فرمود. عایشه گفت: آیا در این امر با پدر و مادرم مشورت کنم؟! من خدا و پیامبر و سرای آخرت را می خواهم.

بعد عایشه از پیامبر خواست جریان انتخاب او را به دیگر همسرانش خبر ندهد (به زنانی که دوست دارند رسول خدا از عایشه جدا شود) ولی پیامبر فرمود: من به دروغگویی و پنهان کردن مبعوث نشده ام. هر کدام از آنان از من سؤال کند، به او خواهم گفت.

ناقلان این خبر در توجیه تقاضای رسول خدا از عایشه مبنی بر مشورت با پدر و مادرش قبل از تصمیم گیری گفته اند: چون رسول خدا علاقه فوق العاده ای به عایشه داشت، می ترسید جوانی و نیازهای آن، عایشه را به انتخاب مظاهر دنیا فرا بخواند و جدایی از پیامبر را انتخاب کند اما پیامبر می دانست پدر و مادر عایشه هیچ گاه او را به جدا شدن از پیامبر راهنمایی نخواهند کرد.

چند نکته در این باره شایان توجه است:

1ـ اینکه عایشه محبوب ترین همسر رسول خدا باشد، چندان مستند و مستدل نیست بلکه دلایل بر ضد آن فراوان است. مطابق نقل اهل بیت، برترین همسر رسول خدا پس از حضرت خدیجه(س)، ام سلمه بوده است. تاریخ نیز بیانگر عشق و وفاداری فوق العاده «ام سلمه» به رسول خدا و مرام حضرت و اهل بیت ایشان بوده، در حالی که در مورد عایشه حرف و حدیث بسیار است.

2ـ بنا بر نقلی پیامبر آیه را برای همسران ـ یکجا ـ قرائت کرد و اولین کسی که برخاست و انتخاب خود را اعلام کرد، ام سلمه بود.

3ـ چرا عایشه از پیامبر خواست انتخابش را به همسران دیگر نگوید؟ سیدقطب می گوید:

«می خواست در این انتخاب یگانه باشد و از همه همسران یا بعضی، در این زمینه ممتاز باشد.» اما باید گفت: این درخواست، انحصارگرایی در پیروی از حق و کمال طلبی است و در این مسیر انحصارطلبی ناپسند است. باید سعی کرد دیگران را هم به طی راه کمال دعوت و تشویق کرد، نه اینکه از همراه شدن آنان ناخشنود بوده، تنهاییِ خود در طی راه حق و حقیقت را خواست. رسول خدا(ص) هم این تقاضای ناپسند عایشه را اجابت نکرد.

4ـ چرا پیامبر از عایشه خواست پیش از تصمیم، با پدر و مادرش مشورت کند؟ آیا غیر از این است که می ترسید از انتخاب خدا و پیامبر و دار آخرت سر باز بزند؟ آیا عدم اطمینان به انتخاب عایشه فضیلت اوست؟

سازنده این حدیث توجه نکرده که با فضیلت تراشی برای ابوبکر و همسرش، در آخر حدیث، عایشه را بی اعتبار می کند و اطمینان پیامبر(ص) به وی را نااستوار می نمایاند.

ظاهرا حدیث جعلی است و رسول خدا آیه تخییر را در جمع همسران تلاوت فرموده، همگی ـ حداقل در ظاهر ـ رسول خدا و همسری با ایشان را پذیرفته اند.

طلاق نیکو

نکته آخر در این جریان، طلاقی است که توسط پیامبر در صورت تقاضای آنان واقع می شد. خداوند به پیامبر فرمود: آنان که دنیا و مظاهر آن را می خواهند، طلاق بده و با اینکه همه آنان مهریه خود را گرفته اند، با این وجود علاوه بر آن، آنان را از دنیا و متاع آن بهره مند ساز و خطّی به ایشان بده و آزادشان ساز. این گونه طلاق دادن، طلاق نیکوست. طلاقی است که زن مظلوم واقع نشود و از همسرش راضی جدا شود، بدون اینکه دشمنی و مشاجره و نزاعی صورت گیرد.

«فَتَعالینَ امتّعکنَّ و اسرّحکنَّ سراحا جمیلاً؛

پس بیایید شما را بهره مند ساخته و به نحو نیکو آزادتان کنم.»

این آیه درسی به زن و شوهرها و بخصوص به مردانی است که می خواهند همسران خود را طلاق دهند، که مبادا آنان را زیر فشار قرار دهند تا راضی گردند مهریه و حقوق خود را بخشیده، جان خود را آزاد سازند، بلکه باید جوانمردانه مهریه را بپردازند و علاوه بر آن، متاع و بهره دیگری هم به همسران بدهند و رهایشان سازند.

ازدواج های مکرر چرا؟

خداوند در آیه 50 احزاب می فرماید:

«ای پیامبر، ما همسرانت که مهرشان را پرداخت کرده ای و زنانی که خداوند به عنوان کنیز و غنیمت جنگی به تو ارزانی می دارد و دخترعموها و دخترعمه ها و دختردایی ها و دخترخاله هایی که با تو هجرت کرده اند و زن مؤمنی که خود را به تویِ پیامبر بخشیده، در صورتی که بخواهی با وی ازدواج کنی، بر تو حلال کرده ایم. این حکم (حلال بودن زنی که خود را می بخشد) ویژه توست؛ نه دیگر مؤمنان؛ تا برای تو مشکلی نباشد و خدا آمرزنده و مهربان است.»

در مورد این آیه در کتب احادیث بحث های فراوانی آمده، از جمله گفته اند: این آیه ناسخ آیه بعدی (آیه 52) است و با اینکه در قرآن پیش از آن آمده، ولی در نزول پس از آن نازل شده، حکم ذکر شده در آن آیه را نسخ کرده است. آیه 52 به این شرح است:

«بعد از این [پس از اینکه موظف شدی زنانت را مخیّر سازی و آنان تو را اختیار کردند] هیچ زنی بر تو حلال نیست و نمی توانی به جای آنها زن دیگری بگیری، هر چند از زیباییِ او خوشت آید مگر آنچه به غنیمت به دست تو افتد و خدا مراقب هر چیزی است.»

گفته اند آیه 52 پس از جریان تخییر نازل شد و در واقع پاداش انتخاب و اختیار زنان پیامبر بود، که دوام همسری با ایشان با وجود اوضاع سخت، آن زندگی را پذیرفتند. خداوند برای قدردانی از آنان، پیامبر را از گرفتن همسر جدید و یا جایگزین کردن آنها منع کرد و آیه 50 ناسخ آیه 52 شد و این منع را از پیامبر برداشت تا ازدواج نکردن ایشان، منّتی از جانب حضرت بر زنانش باشد.

بنا بر قولی دیگر آیه 50 برای پیامبر محدودیتی در ازدواج ایجاد کرد. حضرت پیش از نزول این آیه، با هر زنی که صلاح می دید، ازدواج می کرد و این کار برای زنانش سنگین بود. با نزول این آیه جز همسران، دیگر زنان بر حضرت حرام شدند، که سبب خوشحالی همسران شد. بنابراین، آیه منتهی بر همسران آن جناب می باشد، که شاید به خاطر قدردانی از انتخاب درست است.

مطالب دیگری هم در این زمینه گفته شده که پیگیری آنها چندان فایده بخش نمی باشد. نکته مهمی که در این آیه و آیات دیگر ـ که ذکر خواهد شد ـ آمده، سرّ ازدواج های مکرر رسول خدا می باشد. این بحث هر چند در مقاله ای جداگانه در ویژه نامه، به تفصیل بررسی شده است اما اشاره ای گذرا و اجمالاً متفاوت خالی از فایده نخواهد بود.

أ) خدیجه؛ بنا بر آنچه در تواریخ قطعی و مورد اتفاق همه مورخان آمده، پیامبر در دوران جوانی و میانسالی (که اوج قدرت و میل جنسی است) فقط یک همسر داشته، جز وی، از هیچ زن یا کنیزی بهره جنسی نگرفته است.

تاریخ مؤید آن است که حضرت خدیجه به پیامبر پیشنهاد ازدواج داد و عشق و دلدادگی از او شروع شد. پیامبر با توجه به مکارم اخلاقی و شخصیت معنوی خدیجه، به او جواب مثبت داد و در دوران زندگی، نهایت وفاداری را از ایشان دید. خود نیز بسیار به خدیجه علاقه مند و وفادار بود، به طوری که حتی بعد از مرگ او تا زمان وفات خودش، هیچ گاه خدیجه و محبت و ایثار و علاقه وی را فراموش نکرد! آنقدر یادآور او می شد که همسرانش بخصوص عایشه بارها بر وی خشم گرفت و اعتراض کرد، ولی همیشه با دفاع جانانه پیامبر(ص) از خدیجه روبه رو می شد و مجبور به سکوت می گردید.

با وفات حضرت خدیجه در سال دهم بعثت، ازدواج های مکرر رسول خدا شروع شد، ولی توجه به این ازدواج ها نشان می دهد انگیزه اصلی در هیچ کدام بهره بردن شخصی و دلدادگی نبوده است. انگیزه رسول خدا از ازدواج ها به شرح زیر است:

ب) سوده؛ با وفات خدیجه(س) خانه پیامبر بدون همسر شد و کسی نبود که امور داخلی را سر و سامان دهد. در آن زمان پیامبر در اوج تنهایی، بی کسی و غریبی بود. ایشان با دشمنی سرسختانه قریش از یک سو و طرد قبایل از سوی دیگر مواجه بود. هیچ قبیله و فامیلی حاضر به همراهی با ایشان نبود و همسر دادن در جامعه عرب به منزله قبول کردن فرد بود؛ از این رو در آن بُرهه هیچ قبیله ای حاضر به همسر دادن به ایشان نبود و این کار را اقدامی علیه قبایل دیگر و خطرناک می دانست. اما سوده دختر زمعة بن قیس سال ها پیش ایمان آورده، با همسرش به حبشه هجرت کرده بود. «زمعه» پس از بازگشت از حبشه در مکه وفات یافت و همسرش بیوه، بی سرپرست و بی پناه شد. در آن هنگام او می توانست به همسری پیامبر در آید و امور منزل ایشان را عهده دار شود.

البته سوده پیر بود و رغبتی به مردان نداشت، از این رو پس از هجرت به مدینه، پیامبر در صدد طلاق دادن او بر آمد و وی پیشنهاد کرد که حاضر است شبش را به عایشه ببخشد اما عنوان همسری پیامبر همچنان برای وی پایدار بماند، که حضرت قبول کرد.

پ) عایشه؛ او نیز در همان هنگام (پس از وفات حضرت خدیجه و پیش از هجرت) به عقد رسول خدا در آمد. با توجه به اینکه در آن زمان هفت ساله بود و از لحاظ سنی، شایستگی همسری نداشت، معلوم می شود انگیزه ازدواج با وی مسائل خاص زناشویی نبوده، بلکه ظاهرا پیامبر می خواسته با عقد کردن او حداقل از پشتیبانی قبیله تَیْم (قبیله ابوبکر) بهره مند گردد.

عایشه تنها دوشیزه ای بود که به عقد رسول خدا در آمد. در آغاز ازدواج حضرت با ایشان، بحث دلدادگی و نیاز زناشویی مطرح نبود. البته در زمان رسول خدا و بعد از ایشان تا امروز، افراد مختلف از جمله خودِ عایشه، طرفداران او، اهل سنت و مستشرقان سعی کرده اند عایشه سوگلی و محبوبه رسول خدا معرفی شود اما این مطلب بسیار سست و تردیدپذیر است، زیرا:

1ـ همه روایاتی که از جمال فوق العاده عایشه و علاقه بسیار رسول خدا به وی حکایت دارد، نقل شده از خودِ عایشه یا افراد طرفدار اوست! هیچ نقل تأیید شده ای از افراد بی طرف در این زمینه وجود ندارد، بلکه نقل های ناهمگون و مخالف از خودِ عایشه و دیگران در این مورد کم نیست.

2ـ برای اینکه زنی محبوبه همسرش باشد، عواملی موثر است، از جمله جمال؛ عایشه قطعا زیباترین همسر رسول خدا نبوده، بین همسران رسول خدا همسان ایشان یا زیباتر وجود داشته است. عایشه از زیباییِ خیلی از زنان رسول خدا یا زنانی که در معرض همسری ایشان قرار می گرفته اند، هراس داشته، همین پدیده بهترین دلیل است که زیبایی ایشان فوق العاده و بی نظیر یا کم نظیر نبوده است. البته به طور طبیعی، بهره ای از جمال داشته، ولی نه زیباترین همسر رسول خدا و نه زیباترین زن زمان خود بوده است. علاوه بر اینکه زیبایی فقط یک عامل است و اگر با عوامل دیگر جمع نگردد، صاحبش را محبوب نمی گرداند. در ضمن پیامبر مرتبه ای داشته که تحت تأثیر شهوات نبوده، کسی نمی توانسته با زیبایی خود قلب ایشان را تسخیر کند.

3ـ عامل دیگر محبوب شدن، مطیع و تسلیم شوهر بودن است. اگر زنی فرمانبر شوهر خود باشد و در مقابل تقاضاهای مشروع او فروتن بوده، مطابق میل شوهر رفتار کند، به طور طبیعی محبوب وی می گردد. اگر مردی چند زن داشته باشد، زنی که با هووهایش همیشه اختلاف و درگیری داشته، خودخواه و انحصارطلب باشد، مورد علاقه شوهر واقع نخواهد شد و قلب وی را تسخیر نخواهد کرد.

عایشه همسری بود که وقتی اظهار علاقه پیامبر به خدیجه یا دیگر همسران را می دید، برخوردهای ناشایست بروز می داد. درگیری های او با هووهایش آنقدر زیاد بود که یکی از دغدغه های پیامبر گشته بود! آنقدر پیامبر را آزار داد که بالاخره خداوند آیات سوره تحریم را نازل کرد و او و «حفصه» را تهدید نمود.

پیامبر به دخترش فاطمه(س) و عموزاده اش علی(ع) و فرزندان آن دو علاقه فوق العاده ای داشت اما عایشه با این محبوب های پیامبر ناسازگار بود و بارها با آنان درگیر شد و ... چگونه ممکن است چنین کسی محبوب همسرش گردد؟!

4ـ پیامبر به اراده خداوند از آینده آگاهی داشت و وقتی آینده همسری چون عایشه را می دید که از دستورهای او سرپیچیده، با وصیّ (جانشین) ایشان درگیر می شود، او را هشدار می داد و ...؛ محال است فردی که سرکشی همسرش را پس از خود می بیند، دلداده وی گردد و بر این دلدادگی بماند.

پیامبر در طول عمر خود دلداده عایشه نشده، اگر به ایشان در مواردی توجه خاص داشته، به خاطر این بوده که او را از سرکشی باز دارد و به میانه روی برگرداند. پس ازدواج با عایشه نه در آغاز از روی دلدادگی بود و نه در تداوم آن دلدادگی ایجاد شد.

ت) حفصه؛ دختر عمر بن خطاب و همسر خُنیس بن حذافه. خُنیس پس از هجرت به مدینه و بعد از بازگشت از جنگ بدر، بدرود حیات گفت. عمر پس از پایان عِدّه دخترش، جداگانه از ابوبکر و عثمان تقاضا کرد وی را به همسری بپذیرند، ولی آن دو نپذیرفتند. رسول خدا با توجه به عدم رغبت اصحاب و برای دلجویی از عمر و دخترش، با «حفصه» ازدواج کرد. عمر بارها به دخترش یادآوری می کرد که رسول خدا چندان علاقه ای به او ندارد.

ث) ام سلمه؛ او از مؤمنان ثابت قدم به پیامبر و همسر ابوسلمه بود. به شوهرش عشق می ورزید و همراه وی به حبشه و پس از او به مدینه هجرت کرد. قبیله اش به مدت یک سال بین او و همسرش جدایی انداخته، مانع مهاجرت او به مدینه شدند اما پس از یک سال در برابر بی تابی او تسلیم گشتند و وی را به شوهرش در مدینه رساندند. ابوسلمه در جنگ احد به شهادت رسید. پس از تمام شدن عِدّه ام سلمه، افراد زیادی خواستگار او بودند. او جایگاه بلندی داشت و آنان را در شأن خود و هم ردیف همسر سابقش نمی دید، که جواب مثبت دهد. در آن زمان مسلمانان در سختی و نداریِ زندگی بودند و مهاجران دچار تنگدستی بیشتری بودند. ام سلمه از مهاجران بود و در مدینه نه پشتیبان و خویشاوندی داشت و نه امکاناتی چشمگیر برای زندگی؛ علاوه بر آن دارای چند فرزند خردسال بود و به پشتیبانی یک مرد، نیازمندتر.

با توجه به موارد برشمرده، رسول خدا برای به عهده گرفتن سرپرستی او اقدام کرد. وی نیز با افتخار و سربلندی این ازدواج را پذیرفت، البته پس از اینکه عذر پیری، فرزندداری و ... آورد. گرچه زنی ارزشمند و زیبا بود، ولی ازدواج رسول خدا از سرِ دلدادگی نبود.

ج) ام حبیبه؛ دختر ابوسفیان و همسر عبیداللّه بن جحش. بر خلاف پدر و خانواده اش در مکه به پیامبر ایمان آورد و با شوهرش روانه حبشه شد. در آنجا شوهرش مسیحی شد و سپس «ام حبیبه» بیوه گردید.

تنهایی و بی کسی از یک طرف و عدم وجود خواستگار (با توجه به اینکه دخترِ دشمن ترین دشمن رسول خدا بود) از طرف دیگر او را در غم و اندوه فرو برد. رسول خدا با اقدام به خواستگاری، هم او را از اندوه و تنهایی رهانید و هم منّتی بر پدر و فامیلش پیدا کرد، به طوری که وقتی مخالفان به طعنه ابوسفیان را خبر دادند، او با افتخار اعلام کرد که رسول خدا دامادی است که نباید به خاطر وصلت با وی شرمسار شد.

چ) زینب دختر جحش و همسر مطلّقه زید بن حارثه؛ او از جانب خداوند به همسری رسول خدا در آمد. پذیرش این همسری از جانب پیامبر، اطاعت امر خدا و جهادی عظیم بود، زیرا بر خلاف مَنِش و باور جامعه بود و سبب سرزنش ایشان می گردید.

ح) جویریه دختر حارث و بیوه پسرعمویش؛ در جنگ بنی المصطلق در سال ششم هجری اسیر شد و در سهم یکی از مسلمانان قرار گرفت. او با صاحبش قرارداد آزادی نوشت و برای کمک گرفتن جهت پرداخت بهای آزادی، به رسول خدا رو آورد. پیامبر برای جذب نظر و دل افراد قبیله اش، نیز به جهت جلب عطوفت مسلمانان نسبت به اسیران قبیله «جویریه» به وی پیشنهاد ازدواج داد و او نیز قبول کرد. پس از ازدواج، مسلمانان اسیران قبیله اش را آزاد کردند و بسیاری از آنان به اسلام متمایل شده و ایمان آوردند.

خ) صفیه دختر حیّ ابن اخطب، بزرگ یهود خیبر؛ او بیوه پسرعمویش بود. پس از شکست یهود خیبر، در زمره اسیران بود. پیامبر برای تألیف قلب یهود، به وی پیشنهاد ازدواج داد و با پذیرش «صفیه» او را به همسری گرفت.

د) میمونه دختر حارث هلالی و بیوه ابورهم عامری؛ پیامبر در عمرة القضا با وی ازدواج کرد و ظاهرا به دست آوردن دل مشرکان مکه منظور حضرت از این ازدواج بود.

با توجه به این خلاصه معلوم شد هیچ کدام از همسران رسول خدا در زیبایی، فوق العاده نبود، که پیامبر بخواهد او را بدان خاطر به چنگ آورد. بیشتر ازدواج های پیامبر به مصلحت اسلام و مسلمانان بود. نکته مهم و افتخارآمیز اینکه پیامبر با هیچ کدام از این زنان (حتی آنان که در جنگ اسیر شده بودند) به زور و بر خلاف میل ازدواج نکرد، بلکه همه آنان را در ازدواج مخیّر کرد و با رضایت، آنان را به همسری گرفت. در جریان تخییر نیز همه را دوباره مخیّر ساخت. در آن جریان نیز همگی با کمال میل، تداوم همسری با وی را پذیرفتند. متأسفانه از صدر اسلام کسانی در صدد بودند انگیزه این ازدواج ها را مسائل جنسی و عیش طلبی و ... معرفی کنند! به مواردی توجه کنید:

وقتی عایشه شنید که خداوند وحی فرستاده، زینب را به ازدواج پیامبر در آورده [با توجه به تهمت دلبستگی پیامبر به وی که شرح آن در مقاله جداگانه آمده] خطاب به رسول خدا عرض کرد:

«می بینم خدایت در برآوردن خواهش دل تو سرعت دارد!»

در نقل دیگری عایشه مطرح می کند که وقتی سماء دختر نعمان بن اسود را دیدم تا به رسول خدا راجع به او گزارش دهم، ترسیدم که اگر پیامبر او را ببیند، دلداده وی شود و ... .

بنا بر نقلی دیگر عایشه گوید: رسول خدا در واقعه ای به او می گوید: ضرری برای تو نداشت اگر پیش از من می مردی و من بر تو نماز می خواندم و تو را کفن و دفن می کردم. عایشه از این کلام به غیرت آمده می گوید:

«به خدا قسم! گویا تو را می بینم که پس از کفن و دفن من به خانه بازگشته و با بعضی همسرانت در آویخته ای.»

باز عایشه گوید: وقتی جویریه را دیدم، ترسیدم که اگر پیامبر او را ببیند، مانند من تحت تأثیر زیبایی او واقع گردد و دلداده وی شود.

در حالی که قرآن در دو جا در باره ازدواج های پیامبر صحبت کرده و انگیزه را روشن ساخته است. ابتدا در مورد ازدواج با زینب به روشنی می فرماید:

«ما او را به ازدواج تو در آوردیم [با اینکه کراهت داشتی و ...] تا بر مؤمنان راجع به ازدواج با همسرانِ مطلّقه پسرخوانده هایشان حرج و سختی ای نباشد.»

در آیه 50 همین سوره پس از بیان زنانی که بر پیامبر حلال شمرده شده، ایشان حق ازدواج با آنها را دارد، می فرماید:

«لکیلا یکون علیک حرج؛ حلال شمردن ها و اجازه دادن ها برای برداشتن سختی و مشکل از تو است» نه برای خوشگذرانی و رعایت هوای دل!

علاوه بر این، در آیه اجازه ازدواج های مکرر به پیامبر با عنوان «نبوت» داده شده است، هم در ابتدای آیه از حضرت با عنوان «نبی» یاد کرده: «یا ایّها النبیّ ...» هم پس از بیان حلال بودن موهوبه می فرماید: «إنْ اراد النبیّ أنْ یستنکحها». بدین جهت مخاطب را با عنوان «نبی» خطاب کرد تا اعلام کرده باشد اگر به ایشان اجازه ازدواج های متعدد داده ایم، به خاطر رعایت وجهه نبوت ایشان است و در جهت پیشبرد اهداف نبوت می باشد، نه به جهت رعایت هوای دل پیامبر!

چقدر فرق است بین بیان قرآن و بیان آنان که پیامبر را از دایره تنگ چشم خود می بینند! خداوند می فرماید: ای رسولِ ما، تو برای مصالح اسلام و مسلمانان، نیز انجام بهتر وظایف رسالت و نبوت، لازم می بینی با افرادی ازدواج کنی و ما بر مسلمانان در مورد ازدواج، احکام محدودکننده نازل کرده ایم اما محدودیت ها را از تو برمی داریم و اجازه می دهیم برای انجام بهتر رسالت و نبوت و رعایت مصالح اسلام و مسلمانان، آزاد باشی و به مشکل و بن بست گرفتار نشوی.

هنگامی هم که می خواهد در مورد ازدواج پیامبرش محدودیت ایجاد کند می فرماید:

از این به بعد حق ازدواج جدید و جایگزین کردن همسرانت با همسر جدید را نداری، اگر چه [به فرض محال] از زنی هم خوشت بیاید.

در اینجا با آوردن حرف شرط «لو» (که امتناعی و محالی است) اعلام می کند که رسول خدا به هیچ زنی دلبسته نمی گردد، زیرا دلبسته خداست و پروردگار همه قلبش را فرا گرفته، جز به خدا و اراده و امر او تعلق خاطر ندارد اما اگر از آن پس، به فرض محال به زنی متمایل شود، حق ازدواج با او را ندارد.

بنابراین مطابق بیان قرآن، ازدواج های رسول خدا هیچ کدام از روی دلدادگی نبوده، خداوند در اجازه دادن به حضرت، در صدد برآوردن خواهش دل پیامبر نبوده، بلکه به جهت رعایت مصلحت اسلام و مسلمانان، به ایشان آزادی عمل داده است.

آزادی و اختیار پیامبر در معاشرت با همسران

علاوه بر اینکه به پیامبر در مورد ازدواج، اجازه و اختیارات ویژه عطا شد، در ارتباط با معاشرت با همسرانش نیز، به ایشان اختیارات فراوانی عطا شد، که دیگران از آن بی بهره اند. قرآن می فرماید:

«از زنان خود، هر کدام را که می خواهی، در نوبت مؤخر دار و هر کدام را می خواهی، با خود نگه دار و اگر از آنها که دور داشته ای، یکی را بطلبی، بر تو گناهی نیست. آنان نیز در این گزینش و اختیار باید شادمان و چشم روشن باشند و به آنچه بدانان ارزانی می داری، خشنود گردند و خداوند می داند که در دل های شما چیست و خدا دانا و بردبار است.»

چون رسول خدا تربیت یافته حق تعالی است و اراده او در اراده خداوند محو شده، خود را مختص پروردگار گردانیده، خداوند نیز او را عبد برگزیده خود قرار داده، رسالت عظیم بر عهده وی نهاده است، پس باید اختیارات ویژه در خانواده و اجتماع داشته باشد.

خداوند ابتدا همسران را بین پذیرفتن همسری پیامبر (با همه مشکلات و محدودیت هایی که دارد) یا طلاق و جدایی مخیّر کرد. حالا که آنان همسری را برگزیده اند، اعلام می کند پیامبرش در مورد آنان آزادی عمل کامل دارد و همسران باید بدانند که این آزادی عمل، دستور خداوند است، پس بدان راضی و چشم روشن باشند.

نکته مهم آن است که رسول خدا با وجود این اجازه ویژه سعی بسیار داشتند در ارتباط با همسران، عدالت را رعالیت کنند و با وجود اینکه اختیار تمام داشتند اما بر خود سخت می گرفتند و عدالت را در نهایت درجه ممکن، در حق آنان رعایت می کردند.

جایگاه مهم همسری با پیامبر

پس از اینکه همسران پیامبر در انتخاب دوباره، به ظاهر، دنیا و بهره های آن را کنار زدند و زندگی سخت اما در کنار پیامبر و حفظ عنوان همسری پیامبر را برگزیدند، خداوند به بیان جایگاه و وظایف سنگین همسری پیامبر می پردازد:

1ـ پاداش و کیفر دو برابر

«یا نِساءَ النَّبیِّ مَن یَأْتِ مِنکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ وَ کانَ ذلکَ عَلَی اللّه ِ یَسیرا و مَنْ یَقْنُتْ مِنکُنَّ للّه ِ و رَسولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحا نُّؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَیْنِ و أَعْتَدْنا لَها رِزْقا کریما؛

ای زنان پیامبر، هر کس از شما مرتکب کار زشتِ آشکار شود، خدا عذاب او را دو برابر می کند و این بر خدا آسان است اما هر کس از شما به فرمانبرداری خدا و پیامبرش مداومت ورزد و کار شایسته کند، دو بار به او پاداش دهیم و برای او رزقی کریمانه آماده کرده ایم.»

این آیه مطلب پیشین را تأیید و اعلام می کند: همه زنانی که تداوم همسری با رسول خدا را پذیرفته اند، این گونه نیست که «خدا، رسول و سرای آخرت» را پذیرفته باشند، از این رو بعضی که متأسفانه دنیا در نظرشان است، رهرو گناه خواهند بود و خداوند آنان را کیفر خواهد کرد اما بعضی به واقع خدا، رسول و سرای آخرت را پذیرفته اند و علامتش آن است که فرمانبردار محض خدا و پیامبر و انجام دهنده کارهای صالح می باشند و خداوند پاداشی دو برابر و اجر کریم را برای این افراد تهیه دیده است.

اما همسری رسول خدا درجه و جایگاهی است که آثار خود را در اجتماع دارد. اگر همسر صالح، مطیع، پاکدامن و نیکوکردار باشد، سبب اعتبار شویش در انظار عموم می گردد و اقبال عمومی به ایشان را سبب می گردد، به همین جهت شایسته پاداشی چند برابر می شود اما اگر ناصالح و گناهکار باشد، سبب ضربه خوردن شویش و پایین آمدن اعتبار اجتماعی و از بین رفتن اقبال عمومی به ایشان می گردد و مستحق است که کیفر او افزون تر شود.

«فاحشه»، به معنای هر کلام یا عملِ قبیح و ناپسند است. چون در آیه با قید «مبیّنه» آمده، یعنی کلام و عملی که زشتی آن آشکار باشد، که گناهان کبیره می باشد؛ در مقابل گناهان صغیره و «لَمم» و لغزش هایی که اتفاق می افتد.

حساب حضرت خدیجه(س) جداست اما همسران پیامبر، انسان های عادی و در معرض خطا، لغزش و گناه هستند. خداوند به آنان مانند همه مؤمنان، وعده بخشش و چشم پوشی از گناهان کوچک و لغزش ها را داده، این گناهان کوچک و لغزش های جزئی، چون طبیعی و مورد انتظار از همه آدمیان است، (به شرط عدم تکرار و رویه نشدن) به وجهه رسول خدا ضربه نمی زند اما اگر همسران مرتکب گناهان بزرگ و آشکار شوند، طبیعی است که اثر گناه و لغزش بزرگ آنان، بیشتر از دیگران بوده، مستحق کیفر بیشتری خواهند شد، همچنان که ایمان، تقوا و نیکوکاری آنان سبب تقویت حرمت و مقبولیت وجهه رسول خدا می شود و بدین جهت مستحق پاداش مضاعف می گردند.

2ـ برتری مشروط

در آیه ای همه افراد از لحاظ انسانی مساوی شمرده شده، معیار برتری نزد خدا فقط تقوا معرفی گردیده است: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر او انثی و ... إنّ اکرمکم عند اللّه اتقاکم»

در این آیات نیز خطاب به همسران رسول خدا می فرماید: «شما مانند دیگر زنان نیستید»! تا اینجا مخاطب و شنونده گمان می کند که عنوان «همسری رسول خدا» معیار برتری آنان است، خواه صلاحیت داشته یا نداشته باشند. هم اینکه صاحب این عنوان شده، از دیگران حساب شان جداست، ولی قرآن برای اینکه این توهّم پیدا نشود، بلافاصله قید اصلی را ذکر می کند:

«ان اتقیتنّ» (اگر تقوا بورزید) یعنی بدانید صرف این عنوان دردی از شما دوا نخواهد کرد و در گرو ایمان و عمل خویش هستید. اگر تقوا داشته باشید، آنگاه این عنوان ظهور و بروز پیدا می کند و شما را ممتاز می گرداند و گرنه نه تنها دردی دوا نخواهد کرد، بلکه بر دردهای شما خواهد افزود.

بنابراین معیار کلی ارزشمندی یعنی «تقوا» در همین جا هم معتبر است و فقط انتساب به رسول خدا نجات بخش نمی باشد.

رسول خدا خطاب به خویشاوندان نزدیک خویش فرمود:

«ای فاطمه، دختر محمد! ای صفیه، دختر عبدالمطلب [عمه رسول خدا]! ای فرزندان عبدالمطلب [نزدیک ترین خویشاوندان پیامبر]! من نمی توانم در پیشگاه خدا شما را کافی باشم [و در آخرت انتساب به من نجات بخش شما نخواهد بود. فقط در دنیا] از مالم هر چه می خواهید [می توانم به شما بدهم].»

3ـ وظایف سنگین تر

همسران رسول خدا مکلف به همه تکالیف یک زن مسلمان بودند و به خاطر عظمت جایگاه شان این وظایف در حق آنان سنگین تر بود، حتی گاهی وظایف اختصاصی می یافتند که شرح وظایف آنان در آیات احزاب به این شرح است:

أ) معروف و پسندیده سخن بگویید و از کرشمه و ناز در کلام (که مخاطبِ دل مریض را به طمع می اندازد) خودداری ورزید. این یک تکلیف عمومی برای همه زنان مسلمان است که در حق همسران پیامبر دوباره تأکید شده است.

خضوع در کلام یعنی نرم، لطیف، با ناز و ادا و فریبنده سخن گفتن که مخاطب دچار توهّماتی شود و طمع های خامی به دل راه دهد.

ب) خانه نشین باشید؛ نشستن در خانه و دوری گزیدن از فعالیت های اجتماعی برای زنان توصیه نشده است، بلکه آنان مانند مردان به وظایف اجتماعی مکلف و دعوت شده اند؛ البته با حفظ پوشش و عفاف.

در زمان رسول خدا(ص) زنان حتی در جنگ ها به عنوان نیروی پشتیبانی شرکت می کردند. در مواقع اضطراری دست به شمشیر برده و دفاع می کردند. هیچ گاه پیامبر آنان را از این میدان ها منع نکرد. شرکت در جمعه، جماعت، عیادت مریض، تشییع جنازه، سفر حج و امثال آن نیز بر زنان حرام نبوده و ممنوع نشده اند. همسران پیامبر در زمان ایشان ـ پس از نزول این آیات ـ و بعد از رحلت حضرت، برای این مقاصد از خانه خارج می شدند و نه خودشان آن را ممنوع می دانستند و نه دیگران آنان را به مخالفت با امر قرآن متهم می کردند.

پس منظور از «خانه نشینی» در آیه چیست؟ ظاهرا حکم اختصاص به همسران رسول خدا دارد و شاید بتوان با کشف علت و حکمت، استحباب آن را در باره همسران و نزدیکان رهبران دینی نیز مطرح نمود.

منظور از «قَرْنَ فی بیوتِکُنَّ» این است که: ای همسران رسول خدا! در خانه هایتان بنشینید و به عبادات فردی و اجتماعی، امر به معروف، نهی از منکر و هدایت گری، در همان جا اقدام کنید اما از حضور آشکار و سردمداری فعالیت های اجتماعی خودداری ورزید.

تنها کسی که به اعتراف شیعه و سنی این دستور را رعایت نکرد، عایشه بود که با حضور سردمدارانه در جنگ جمل، به نافرمانی این امر پرداخت، که مورد سرزنش خاص و عام و دوست و دشمن واقع شد. خودش نیز تا آخر عمر بر این خطا و نافرمانی دستور قرآن تأسف می خورد، به طوری که هر گاه، به یاد جریان جمل می افتاد، به حدی اشک می ریخت که مقنعه اش خیس می شد!

اما چرا این دستور صادر شد؟ طبیعی است که دشمنان پیامبر سعی داشتند به مرام حضرت ضربه بزنند. سوء استفاده از مقام و موقعیت نزدیکان پیامبر بهترین دستاویز برای آنان بود. اگر می توانستند همسر پیامبر را سپر بلای خویش ساخته، پشت او موضع بگیرند، طبیعی بود که بهتر می توانستند به اهداف شوم شان برسند؛ همان گونه که در نبرد جمل انجام شد. در این جریان بیشتر افرادی که جذب شدند، به عنوان دفاع از «مادر» و حرف شنوی از او پا به میدان گذاردند. در بحبوحه جنگ نیز حفظ «مادر» و مرکبش یعنی شتر سرخ موی، هدف مقدس مبارزان بود، و واقعا سرسختانه از مادر و مرکبش دفاع کردند و در پای آن جان دادند.

قرآن با این دستور می خواست مانع چنین حوادث تلخ و ناگواری شود.

پ) خودنمایی جاهلانه نکنید؛ اگر امر خانه نشینی مطلق بود و هر گونه حضور اجتماعی را منع می کرد، نهی از «خودنمایی جاهلانه» بیجا بود، زیرا وقتی کسی خانه نشین باشد، دیگر مجال خودنمایی پیدا نمی کند، تا نهی شود. اصلاً وقتی حضور اجتماعی ممنوع باشد، حضور عفیفانه هم ممنوع است و مقید کردن آن به «خودنمایی جاهلانه» صحیح نیست. پس معلوم می شود زنان پیامبر از حضور اجتماعی عفیفانه منع نشده اند، بلکه از سردمداری جریان های سیاسی و سوء استفاده قرار گرفتن، منع شده اند و حضور اجتماعی عفیفانه آنان ممنوع نیست.

«خودنمایی جاهلانه» در اجتماع و جلب کردن نظرها و توجه ها، برای همه زنان ممنوع می باشد اما برای زنان پیامبر تأکید شده است. «جاهلیت اوّل» جاهلیت پیش از اسلام است که زنان نیمه برهنه و فریبنده در جامعه حضور می یافتند. مقید کردن آن به «جاهلیت اوّل» اشاره دارد که در آینده نیز چنین جاهلیتی پیدا می شود. اکنون در زمان خود حتی در جهان اسلام شاهد ظهور چنین جاهلیتی می باشیم!

ت) برپایی نماز، دادن زکات و پیروی از رسول خدا؛ نماز به عنوان نماد عبادات فردی، و زکات به عنوان سمبل عبادات اجتماعی ذکر شده، اطاعت از پیامبر هم یعنی دینداری کامل در همه زمینه ها.

ث) یادآوری آیاتی که در خانه های شما بر مؤمنان تلاوت می شود؛ آیات غالبا در خانه های همسران پیامبر نازل می شد و از آنجا بر مؤمنان تلاوت می گردید. این پدیده نعمتی ارزشمند است که اقامتگاه فرد، محل نزول آیات باشد، پس باید یادآور این نعمت شد و قدر آن را دانست.

ج) رعایت پوشش بلکه حجاب؛ اولاً آنان مانند دیگر زنان مؤمن به پوشش صحیح مأمور شدند:

«ای پیامبر! به همسرانت و دخترانت و زنانِ مؤمنان بگو: چادر خود را بر خود فرو پوشند. این مناسب تر است [تا به عفت] شناخته شوند و مورد آزار [مردان هرزه] قرار نگیرند و خدا آمرزنده و مهربان است.»

علاوه بر آن مؤمنان موظف گردیدند از رویارویی مستقیم با آنان خودداری ورزند و در صورت لزوم، از پسِ پرده با آنان ملاقات کرده و تقاضای خود را مطرح کنند:

«و هر گاه از آنان چیزی خواستید، از پشت پرده بخواهید. این کار هم برای دل های شما و هم برای دل های آنان پاکیزه تر است.»

این دستور هم برای حفظ حرمت رسول خدا بود، تا نزدیکان حضرت از در افتادن در گناه و فساد و ضربه زدن به آبرو و حیثیت رسول خدا در امان باشند. مؤمنانی که می خواستند با همسران رسول خدا روبه رو شوند، نیز همسران پیامبر، انسان های جایزالخطایی بودند که ممکن بود شیطان و نفس اماره بر آنان چیره شود و آنان را بلغزاند. لغزیدن همسران رسول خدا به حیثیت حضرت لطمه می زد و برای دشمنان بهانه می ساخت. از این رو خداوند آنان را موظف به رعایت حجاب و پوشش کرد و بر آنان و مؤمنان واجب کرد از رویارویی مستقیم خودداری ورزند.

غیورتر از رسول خدا؟

با توجه به آنچه گذشت، فلسفه وجوب حجاب و حائل (مانع) هنگام رویارویی با همسران رسول خدا برای حفظ جایگاه و ساحت پیامبر بود، تا نزدیکان ایشان از هر زمینه انحرافی دور باشند، نیز دستاویزی برای دشمنان جهت ضربه زدن به ساحت حضرت پیدا نگردد.

بنا بر بعضی اخبار گویا افرادی بودند که از رسول خدا غیورتر بوده، از همسران ایشان هنگام معاشرت با دیگران رفتارهایی می دیدند که از نظر آنان با شأن رسول خدا و همسرانش منافات داشته، آرزو داشتند کاش بر همسران پیامبر حجاب و ایجاد مانع واجب گردد. خداوند در اجابت خواسته آنان یا در تأیید فکرشان آیه حجاب و حائل را نازل فرمود:

عمر خیلی دوست داشت که همسران رسول خدا پرده نشین باشند و بارها این مطلب را به پیامبر پیشنهاد داده بود. وی دوست داشت خداوند در این مورد آیه ای نازل کند. او به رسول خدا عرض کرد: آدم های پاک و ناپاک به محضر شما مشرّف می شوند، پس کاش به همسرانت دستور پرده نشینی می دادی! پس از تقاضای عمر، آیه حجاب نازل شد.

به نقل دیگر عایشه گوید:

با رسول خدا در یک ظرف غذا می خوردم، که عمر از کنارمان گذشت. رسول خدا او را دعوت کرد و عمر با ما بر سفره نشست. در حین خوردن [از یک ظرف] دست او به دستم خورد و گفت: اگر من در مورد شما [همسران پیامبر] صاحب اختیار بودم، هیچ کس شما را نمی دید. در پی این آرزوی عمر، آیه حجاب نازل شد.

به نقل دیگری عمر بر زنان رسول خدا در مسجد گذر کرد و آنان را با بانوان دیگر دید و گفت:

کاش پرده نشین می شدید، زیرا بر زنان دیگر فضیلت دارید، همچنان که شوهر شما بر مردان دیگر فضیلت دارد. پس طولی نکشید که آیه حجاب نازل شد.

به نقل دیگری:

عمر بارها به رسول خدا عرض کرد: زنانت را در پرده بدار، ولی رسول خدا اجابت نکرد، تا اینکه خداوند آیه حجاب را نازل کرد.

بنا بر این روایات، رسول خدا ابا نداشته همسرانش با افراد نامحرم معاشرت داشته باشند! حتی از نظر ایشان هم غذا شدن همسرانش با افراد نامحرم در یک کاسه اشکال نداشته، ایشان مانع نمی شده که هنگام ورود افراد پاک و ناپاک، همسرانش در همان اطاق حضور داشته باشند و میهمانان بر همسران ایشان نظر بیفکنند! در حالی که روایات مخالف این پندار است.

از امامان اهل بیت(ع) آمده که حضرت ابراهیم(ع) مردی غیرتمند بود و نسبت به عفت خود و خانواده اش توجه ویژه داشت. در آن جامعه فاسد وقتی از منزل بیرون می رفت، درِ منزل را قفل می کرد تا همسرش از مزاحمت اراذل و اوباش در امان باشد. وقتی به سوی سرزمین مصر هجرت کرد، در طول مسیر برای اینکه همسرش از نگاه ناپاک بیابانی ها در امان باشد، اتاقکی ساخت و خانمش را درون آن پناه داد. وقتی مرزبانان و مالیات بگیران حکومت قبط خواستند پرده اتاقک را کنار بزنند، حضرت فرمود: آن را پر از طلا و نقره حساب کنید و مالیات تان را بگیرید.

رسول خدا در مورد نیای بزرگوارش حضرت ابراهیم(ع) می فرماید:

«ابراهیم غیور بود و من از او غیورترم.»

در روایت دیگری آمده که عایشه و حفصه در محضر پیامبر بودند، که «ابن ام مکتومِ» نابینا اجازه شرفیابی خواست. حضرت به همسرانش فرمود: به اندرون بروید. آنان گفتند: یا رسول اللّه ! او نابینا است. حضرت جواب داد: اگر شما را نمی بیند، شما که او را می بینید.

چگونه ممکن است پیامبر(ص) که خود را غیورتر از همه غیرتمندان، حتی از اسوه آنان یعنی حضرت ابراهیم(ع) معرفی می کند، اجازه دهد بیگانه با همسرش در یک ظرف غذا بخورد و دست بیگانه به دست همسرش بخورد؟! یا یک مسلمان از رفتار پیامبر و همسرانش ناخشنود باشد و آرزو کند آیاتی نازل گردد و همسران پیامبر موظف به پرده نشینی گردند؟!

به نظر می رسد این روایت برای بالا بردن شأن و حرمت بعضی اصحاب جعل شده، جعل کننده آگاهانه یا ناآگاهانه به ساحت رسول خدا بی ادبی کرده، آن اصحاب را بافضیلت تر از پیامبر معرفی کرده است!

ممنوعیت ازدواج با همسران رسول خدا

با معرفی همسران رسول خدا به عنوان «مادر»، حفظ احترام آنان بر همه مسلمانان واجب شد، ولی هم دشمنان در باره همسران حضرت (بخصوص برای پس از وفات ایشان) نقشه ها کشیده بودند؛ هم ممکن بود رفتارهای نسنجیده خودِ آنان در زمان حیات یا پس از وفات رسول خدا به ساحت دین ضربه های جبران ناپذیر بزند، از این رو تکالیف ویژه ای متوجه همسران شد، نیز مسلمانان در ارتباط با آنان به آدابی امر شدند:

أ) زنان رسول خدا موظف به خانه نشینی شدند.

ب) تکالیف عفت و پوشش و عبادات فردی و اجتماعی در مورد آنان، با تأکید ویژه گفته شد.

پ) موظف شدند خانه نشینی اختیار کنند.

ت) مسلمانان هم موظف شدند هنگام ملاقات و تقاضا از آنان، از پسِ پرده با آنان روبه رو گردند.

ث) یکی دیگر از تکالیف و محدودیت هایی که متوجه همسران پیامبر گشت، منع آنان از ازدواج مجدد بود:

«حق ندارید پیامبر خدا را آزار دهید و هرگز حق ندارید با همسرانش پس از ایشان ازدواج کنید. اینها در نزد خدا گناهی عظیم است.»

چرا این محدودیت برای همسران رسول خدا و مسلمانان ایجاد گردید؟

أ) بعضی فضیلتی برای همسران پیامبر ساخته و جعل کرده اند و با توجه به آن، این منع را توجیه نموده اند. آنان گفته اند: هر زنی در بهشت همسر آخرین شوهر دنیایی اش خواهد بود. روایتی جعل کرده اند که «همسران رسول خدا در دنیا، همسران آخرتی او هم هستند.» پس اگر آنان پس از وفات مجاز به ازدواج بودند و دیگر مسلمانان مجاز به عقد کردن آنان، این امکان ایجاد می شد که رسول خدا از همسری با آنان در قیامت و بهشت و آخرت محروم باشد؛ از این رو ازدواج آنان بعد از پیامبر منع شد. گویا به خاطر اینکه رسول خدا(ص) در بهشت از همسری آنان محروم نشود، آنان از ازدواج پس از ایشان منع نشده اند.

در مورد این نظر چند ملاحظه وجود دارد:

اوّل: بنا بر روایتی اگر زنی مؤمن در دنیا چند بار شوهر کرده باشد، در آخرت مخیّر می شود هر کدام از شوهرها را که صلاحیت ورود به بهشت را داشته باشند، انتخاب کند. این روایت با روایت پیشین ناهمگون است و دلیلی برای ترجیح هیچ یک نداریم.

دوم: بعضی از همسران پیامبر صلاحیت ایمانی و تقوایی لازم برای همراهی با پیامبر را نداشته اند، چه رسد به اینکه شایستگی همسری حضرت در آخرت را داشته باشند!

سوم: در نقلی آمده که پیامبر فرمود: «من با خدا شرط کرده ام که ازدواج نکنم جز با کسانی که در بهشت با من باشند.» در حالی که رسول خدا با بعضی زنان ازدواج کرد و آنان به تقاضای خودشان از حضرت جدا شدند و حتی بعضی مرتد گردیدند!

ب) بعضی دیگر نظر داده اند که غیرت رسول خدا شدید بود و از اینکه همسرانش پس از ایشان ازدواج کنند، ناراحت می گردید. خداوند به جهت رعایت حال پیامبرش، ازدواج با همسرانش پس از ایشان را بر امت حرام کرد.

زمخشری می گوید:

«مرد به طور طبیعی و در ذهن خود نسبت به وضع همسرانش بعد از مرگ خود اهتمام دارد و فکرش بدان مشغول است. بعضی از مردم نسبت به حریم خود ـ یعنی همسران ـ غیرت شدید دارند، به حدی که دوست دارند قبل از خودش از دنیا بروند، تا مبادا دیگران بعد از آنها با آنان ازدواج نمایند. خداوند با اعلام حرمت ازدواج با همسران رسول خدا پس از ایشان، پیامبرش را از این نگرانی رهانید و قلبش را شاد کرد!»

در مورد سعد بن معاذ و غیرت او نقل کرده اند که جز با دختران باکره ازدواج نکرد و هیچ گاه زنی را طلاق نداد، مبادا که دیگری با او ازدواج کند. نیز گفته اند که رسول خدا(ص) به انصار فرمود:

«شما از غیرت سعد تعجب می کنید؟! همانا من از سعد غیرتمندترم!»

بنا بر این روایت، رسول خدا رفتار «سعد» را غیرت صحیح معنا کرده، خود را غیرتمندتر از وی معرفی نموده، پس طبیعی است که حضرت از ازدواج دیگران با همسرانش پس از مرگ خود ناراحت شود، در نتیجه خداوند برای رضای دل پیامبرش، ازدواج دیگران با همسران ایشان را حتی پس از وفاتش منع کرده باشد!

بنا بر نظر آنان، آیه 53 سوره احزاب نیز ازدواج دیگران با همسران رسول خدا بعد از ایشان را موجب اذیت پیامبر شمرده است:

«ما کانَ لَکُمْ أنْ تُؤذُوا رَسولَ اللّه ِ و لا أَنْ تَنکِحُوا أَزواجَهُ مِنْ بَعدِهِ أَبَدَا؛

شما حق ندارید که رسول خدا را آزار دهید و نه اینکه هرگز همسرانش را بعد از او به همسری در آورید.»

آنان قسمت اول آیه را حکم عام دانسته، قسمت دوم را مصداق و موردی از همان حکم شمرده اند، که مورد تأکید خاص قرار گرفته است، یعنی ازدواج با همسران پیامبر پس از وفات حضرت موجب اذیت ایشان می گردد.

ارزیابی

در مورد این نظر نیز چند ملاحظه وجود دارد:

اول: بنا بر روایت «لا غیرة فی الحلال» غیرت ورزی در مورد حلال جایز و صحیح نیست. وقتی یک مرد حق دارد چند زن بگیرد و غیرت ورزی زن در مقابل آن امر حلال، ناپسند است؛ به همان اندازه غیرت ورزی مرد در مورد زن سابقش (که از او طلاق گرفته) ناپسند می باشد.

آیا شایسته است مردی که همسرش را طلاق داده، به خود اجازه دهد ازدواج کند، ولی به همسرش چنین اجازه ای ندهد و از ازدواج دوباره آن زن اذیت شود و ناراحت گردد؟

پیامبر اسوه مکارم اخلاق است، آیا شایستگی اخلاقی است چیزی را که برای خود می پسندد، برای دیگران نپسندد؟! قطعا پیامبر که دیگران را از غیرت ورزی بیجا منع می کند، خود به طریق اَوْلی از آن خودداری می ورزد.

علاوه بر آن، غیرت ورزی نسبت به زنی که طلاق داده شده یا نسبت به همسر برای بعد از مرگ خود، چندان عقلایی نیست و از انحصارطلبی و خودخواهی ناشی می شود و رسول خدا از چنین انحصارطلبی ها و خودخواهی ها پیراسته می باشد.

دوم: سیره پیامبر در عمل بر خلاف سیره امثال «سعد» بود. رسول خدا با زنان بیوه که یک یا چند شوهر کرده بودند، ازدواج کرد و تعصب و غیرت مانند «سعد» را نداشت.

سوم: بنا بر آیه سوره احزاب، پیامبر موظف بود به همسرانش اعلام کند که اگر دنیا و زینت های آن را می خواهند، بیایند تا پیامبر آنان را به نیکویی رها کند و با گرفتن طلاق دنبال خواست خود بروند. طبیعی است که ازدواج و شوهر کردن یکی از زینت ها و پدیده های مطلوب دنیا است. معنا ندارد پیامبر همسران دنیاطلبش را طلاق دهد و رها کند، ولی امکان ازدواج مجدد را از آنان بگیرد و دیگران از ازدواج با آنان ممنوع باشند!

تعبیر قرآن هم بر آزاد بودن آنان در ازدواج پس از طلاق با پیامبر(ص) صراحت دارد: «اسرّحکنّ سراحا جمیلاً.»

البته چون آیه منع بعد از جریان تخییر زنان شده، باید مربوط به همسران حضرت پس از جریان تخییر باشد.

پ) مقابله با اقدام هتاکانه منافقان:

همسران رسول خدا(ص) در جامعه از حرمت برخوردار بودند و منافقان برای پس از درگذشت حضرت، نقشه های مختلف داشتند، از جمله از همسران ایشان برای اقدامات دنیاطلبانه خود سپر بسازند، همان کاری که در جنگ جمل انجام شد.

از طرف دیگر بعضی مسلمانان گرفتار ضعف ایمان یا منافق، ازدواج های پیامبر را از سرِ هوای نفس و عشرت طلبی و عیاشی می دانستند. اینان از اینکه رسول خدا زنان شوهرمرده را به عقد خود در می آورد، ناراحت بودند و آن را توهین به خود پنداشته، در صدد مقابله به مثل بودند. حتی بعضی این مطلب را آشکار می کردند. نقل شده وقتی آیه «النبیّ اولی بالمؤمنین مِنْ انفسهم و ازواجُه امّهاتُهم» نازل شد و ازدواج با زنان پیامبر حرام گشت، بر افرادی از جمله «طلحه» سنگین آمد و معترضانه گفتند:

با زنان ما [در صورت طلاق و فوت ما] ازدواج می کند، ولی زنان خود را بر ما حرام می کند! قسم که اگر خداوند او را از دنیا بُرد، در میان خیل همسرانش خواهیم دوید، همان گونه که میان خیل همسران ما دوید؛ پس خداوند با فرستادن آیه «ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسولَ اللّه ِ و لا أَنْ تَنکِحُوا أَزواجَهُ مِنْ بَعدِهِ اَبَدَا» نقشه او و همسرانش را ناکام گذارد!

احتمال سوم قوی است و دو احتمال قبلی از استحکام لازم برخوردار نیستند. خداوند برای اینکه منافقان به ساحت پیامبرش تعرّض و دست درازی نورزند و نقشه های شوم شان برای پس از پیامبر ناکام بماند، هم همسران را به خانه نشینی امر کرد؛ هم دیگران را از ازدواج با آنان منع نمود.

این منع برای مقابله با نقشه های شوم نفاق بود، نه به خاطر رعایت دل پیامبر و پذیرش غیرت ورزی های افراطی. شأن پیامبر از چنین غیرت ورزی هایی پیراسته است.

بحثی فقهی

در اینکه آیا همه همسران و زنانی که به عقد رسول خدا در آمده اند، مشمول این حکم می باشند یا نه، اختلاف است. همچنان که گفتیم به نظر می رسد این حکم پس از جریان تخییر نازل شده و شامل همسرانی که در آن جریان جدایی را انتخاب کردند، نمی شود، زیرا آنان همسری پیامبر را نخواستند، بلکه حیات دنیا و مظاهر آن را برگزیدند. ازدواج یکی از برترین نمودهای زندگی دنیا می باشد و صحیح نیست که آنان حیات دنیا را برگزینند، ولی از برترین مظهر آن محروم باشند.

اما دیگر همسران و عقدشده های رسول خدا به چهار دسته تقسیم می شوند:

ـ اول: کسانی که هنگام وفات رسول خدا در قید همسری حضرت بودند و پیامبر با آنان ازدواج کرده بود.

ـ دوم: کسانی که فقط عقد شده، ولی ازدواج نکرده بودند.

ـ سوم: کسانی که پیامبر آنان را طلاق داده، با آنان ازدواج نکرده بود.

ـ چهارم: کسانی که پیامبر با آنان ازدواج کرده و پس از آن طلاق شان داده باشد.

مشهور فقیهان (بخصوص فقیهان شیعه) ازدواج دیگران با همه افراد بالا را ممنوع می دانند و می گویند: حکم آیه مطلق است و کسانی که عنوان همسر پیامبر یافته اند، از ازدواج ممنوعند و همه افراد فوق عنوان همسر یافته اند.

اما گروه اول قطعا مشمول حکم بوده و ازدواج با آنان ممنوع است، زیرا به عقد رسول خدا در آمده، پیامبر با آنان ازدواج کرده و تا آخر عمرِ حضرت همسر ایشان بوده اند، نیز زمانی که رسول خدا از دنیا رحلت کرد، همسر پیامبر بوده اند و هیچ وجهی برای جواز ازدواج وجود ندارد.

گروه دوم نیز باید مشمول حکم باشند، زیرا به عقد رسول خدا در آمده، آنان را طلاق نداده، بنای بر ازدواج با آنان داشته، ولی اجل مهلت نداده است، پس در اینجا نیز وجهی برای جواز ازدواج با آنان نیست.

اما زنانی که به عقد رسول خدا در آمده، بعد از ازدواج یا قبل از آن ـ این مورد ظاهرا مصداق ندارد ـ طلاق داده شده اند؛ گروهی ازدواج با اینان را جایز شمرده و گفته اند: این گونه زنان چون در زمان حیات رسول خدا طلاق داده شده اند، در همان زمان عنوان زوجیت پیامبر(ص) را از دست داده، حضرت از آنان قطع علاقه کرده و دیگر اعتنای همسری بدانان نداشته است، پس ازدواج با آنان ممنوع نیست.

گروهی دیگر زنان طلاق داده شده را دو دسته کرده اند:

زنانی که پیامبر پیش از طلاق با آنان ازدواج کرده، که در مورد اینان ازدواج دیگران را جایز نمی دانند و می گویند: با ازدواج عنوان زوجیت پابرجا شده و طلاق، همه این عنوان را از بین نمی برد، از این رو پس از طلاق و وفات رسول خدا هم دیگران حق ازدواج با آنان را ندارند.

اما در مورد همسرانی که فقط عقد شدند، ولی پیش از ازدواج طلاق داده شدند، به استدلال بالا عنوان زوجیت رسول خدا را محقق شده ندانسته، ازدواج با آنان را جایز می شمارند.

همان طور که گفتیم مشهور منع مطلق است، که پسندیده ترین قول است، زیرا آیه فوق به همه زنان و مردان اعلام می کند که ازدواج با همسران رسول خدا ممنوع است؛ پس هر کس خود را در صدد و معرض ازدواج با پیامبر قرار دهد، در صدد و معرض این محرومیت قرار داده، با عقد شدن، عنوان حاصل می شود و حکم هم پدید می آید، چنان که با طلاق دادن توسط رسول خدا، حکم پدید آمده، زایل نمی گردد.

نکته دیگر اینکه قرآن نفرمود: «و لا أنْ تنکحوا أزواجه من بعد موته أبدا» بلکه فرمود: «و لا أنْ تنکحوا أزواجه من بعده ابدا» «بَعدیت» بعد از طلاق را هم شامل می گردد، یعنی هر کسی عنوان همسری پیامبر یافت، دیگر مسلمانان حق ندارند با او ازدواج کنند، حتی اگر رسول خدا او را طلاق دهد؛ خواه طلاق پیش از ازدواج باشد یا پس از ازدواج؛ و این حکمی ظالمانه در مورد همسران مطلّقه پیامبر نیست، زیرا هر زنی می داند که ممکن است توسط شوهر طلاق داده شود. وقتی (1.) با علم به اینکه طلاق احتمال دارد و (2.) دانستن اینکه همسر پیامبر شدن، محرومیت از ازدواج را در پی دارد و (3.) با اختیار خود همسری پیامبر را برگزیند، پس منع ازدواج دیگران با او پس از طلاق توسط رسول خدا، ظلم نیست. او می توانست از ابتدا با توجه به احتمال طلاق قبول نکند و چون با علم و اختیار پذیرفته است، پس ظلم و تحمیل نمی باشد.

روایات شیعه نیز نظر بالا را تأیید می کنند، زیرا بعضی از زنانی که به عقد رسول خدا در آمده، توسط ایشان طلاق داده شده بودند، پس از حضرت ازدواج کردند و حکومت وقت با استدلال هایی، ازدواج دیگران با آنان را حرام نشمرد و با این پدیده برخورد نکرد اما این اقدام مورد نکوهش ائمه(ع) واقع گردید.

احتمالی تفسیری

در آیه 50 سوره احزاب خداوند خطاب به پیامبر می فرماید:

«إِنّا أَحْلَلْنا لَکَ ... غفورا رحیما»

غالب مفسران در مورد این آیه گفته اند: خداوند در مقام معرفی زنانی است که ازدواج با آنها برای رسول خدا جایز است. در آیه بعد از معرفی زنانی از جمله: همسرانی که مهریه شان را داده است؛ کنیزانی که غنیمت جنگی بوده اند؛ دخترعموها و دخترعمه ها و دختردایی ها و دخترخاله هایی که هجرت کرده اند و زن مؤمنی که خود را به پیامبر بخشیده، دو قید ذکر شده است:

اول: «ان أراد النبی أنْ یستنکِحَها؛ اگر پیامبر اراده ازدواج با او را داشته باشد»؛

دوم: «خالصة لک مِنْ دون المؤمنین؛ مخصوص تو، نه مؤمنان.»

غالبا در مورد قید «إنْ اراد ...» گفته اند: این جمله به منزله قبول «هبه» است، به این معنی که وقتی زنی خود را به پیامبر می بخشد، فقط با «هبه» به پیامبر حلال نمی گردد و قبول هبه بر پیامبر الزامی نیست، بلکه حلال شدن او موقوف بر قبول هبه توسط رسول خدا و اراده حضرت بر نکاح آن زن است؛ بنابراین اگر زن مؤمنی خود را به رسول خدا بخشید، ولی حضرت اراده نکاح او را نداشت، آن زن بر پیامبر حلال نمی شود و جزو همسران ایشان به حساب نمی آید.

قید دوم دو گونه تفسیر شده است:

اول: زنی با هبه و قبول آن بدون نیاز به عقد ازدواج حلال گردد. این حکم مختص رسول خداست و در مورد دیگران حلال شدن او موقوف بر وقوع عقد است.

دوم: زنی که خود را به تو (پیامبر) بخشیده و تو اراده نکاح او را داری، مختص توست و دیگران حق ازدواج با او را ندارند.

به نظر می رسد که دو قید بالا عمومیت بیشتری دارند و به موارد قبلی هم باز می گردند؛ اما قید اول (إنْ أراد النبی أنْ یستنکحها) به همه موارد قبلی جز همسران حضرت (ازواجک الاتی آتیت اجورهن) برمی گردد اما به ازواج برنمی گردد، زیرا آنان پیش از این حلال شده بودند و در این آیه به حلال شدن آنها قید دیگری اضافه شده (که توضیح خواهیم داد).

پیامبر قبلاً با آنان ازدواج کرده و اراده خود را عملی ساخته، آنان بر پیامبر پیش از این حلال شده اند. پس در اینجا در مورد این گروه حلال شدن منظور نیست. زیرا تحصیل حاصل است اما در مورد بقیه، تا اراده پیامبر بر ازدواج با آنان نباشد، نیز تا پیامبر به صورت مناسب (ازدواج، اراده تملک یا قبول هبه) اقدام نکند، آنان ـ اعم از کنیزان و دخترعموها و دخترعمه ها و دختردایی ها و دخترخاله ها و زنان مؤمنی که خود را به ایشان ببخشند ـ حلال نمی گردند.

حلال شدن این گروههای شش گانه متوقف بر آن است که رسول خدا اراده ازدواج با آنان را داشته باشد. در این صورت با اقدام حضرت این شش گروه بر رسول خدا حلال می شوند.

اما قید دوم به همه موارد بالا برمی گردد و خداوند می خواهد بفرماید: ما همسرانت، کنیزانت، دخترعموها، دختردایی ها، دخترخاله ها، دخترعمه ها و زنان مؤمنی که خود را به تو می بخشند و تو اراده ازدواج با آنان را داری، بر تو حلال کردیم و اینان مختص تواند و دیگر مؤمنان در آنان حقی ندارند و نمی توانند با آنان ازدواج کنند.

این آیه در حقیقت تکرار آیه 36 و 53 همین سوره است. در آیه 36 فرمود:

«ما کانَ لِمُؤْمِنٍ و لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللّه ُ و رَسُولُهُ أَمْرا أنْ یَکونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ؛

هیچ مرد و زن مؤمنی حق ندارد در مورد حکم خدا و رسول در مورد وی، انتخاب دیگری کند (و موظف به تسلیم و پذیرش است)».

زیرا خدا و رسول از خودِ فرد به او سزاوارترند و بیشتر از خودِ او به منافع و مصالح او آگاه و علاقه مند می باشند، پس اگر در مورد وی تصمیمی گرفتند و حکمی کردند، به مقتضای ایمان موظف به پذیرش است.

در این آیه هم می فرماید: اگر رسول خدا اراده کند کنیزانی را که از «فی ء» و غنایم حاصل از مصالحه کفار به دست آمده اند، به نکاح در آورد، یا با دختران خویشاوند خود ازدواج کند، یا هبه زن مؤمنی که خود را به پیامبر بخشیده، قبول کند، این زنان مختص رسول می گردند و آنان حق ندارند ازدواج با پیامبر را رد کنند.

در اینجا پیامبر با شأن نبوت مورد حکم است؛ یعنی اگر رسول خدا اراده کرده، به خاطر مصالح نبوت است و به امر خدا می باشد، نه به خاطر دل خودش. اگر رسول خدا به خاطر مصالح نبوت، کاری را لازم و صلاح بداند، دیگران به حکم ایمان باید تسلیم باشند.

در آیه 53 که فرمود «حق ندارید با همسران پیامبر پس از ایشان ازدواج کنید» این مطلب، گویای مختص بودن آنان به پیامبر است. بنابراین قید «خالصة لک» به همه موارد قبلی برمی گردد و آنان را مختص رسول خدا ساخته و دیگر مؤمنان را از آنان محروم می سازد.

بنا بر این نظر، آیه در صدد بیان مطلب جدیدی غیر از حلال بودن است و آن حلال بودن اختصاصی است، یعنی همسران تو و بقیه مواردی که ازدواج با آنان بر تو حلال شده، در صورتی که اراده ازدواج با آنان داشته باشی، مختص تو هستند و دیگران در آنان حقی ندارند و آنان نیز موظفند به حکم تو تسلیم شوند.

بنا بر این احتمالی که ذکر کردیم، آیه در مقام بیان حکمی است که به رسول خدا اختصاص دارد. ظاهر و سیاق آیه نیز بر اختصاص، گواهی می دهد، زیرا آیه می فرماید: «انا احللناک ...» که ظهور در گرامیداشت رسول خدا به یک حکم اختصاصی و یک اجازه مخصوص دارد، در حالی که بنا به تفسیر دیگران فقط قسمت آخر آیه ـ حکم زنی که خود را به پیامبر بخشیده ـ اختصاصی است اما بقیه قسمت های آیه حکم عام است، یعنی در مورد دیگران نیز ازدواج با دخترعموها و دخترخاله ها و دختردایی ها جایز است، همچنان که همسران شان بر آنان حلال اند.

بنا بر این تفسیر هیچ دلیلی بر ذکر قسمت های اول آیه نیست، مگر تأکید حکم عمومی در مورد رسول خدا اما سیاق آیه دلالت بر امتنان خاص بر پیامبر دارد و باید به ایشان اجازه خاص داد شده باشد، اما بنا بر احتمال تفسیری یاد شده، آیه در مقام بیان حکمی مخصوص پیامبر است.

دوری از غیرت ورزی های نابجا

در سوره نور سخن از بهتان زدن به زنان مؤمن است. در این سوره ضمن چندین آیه ـ از آیه 11 به بعد ـ به جریان دردآور «افک» و اتهام به یک بانوی مسلمان اشاره شده، مسلمانان به خاطر موضع نگرفتن در مقابل این اتهام، نیز عمل نکردن به وظیفه شرعی خود (مبنی بر شاهدطلبی از اتهام زنندگان و کیفر آنان در صورت نداشتن شاهد، بلکه به خاطر شرکت غیر مشروعانه در این غوغای شیطانی) به شدت نکوهش و توبیخ می گردند.

در آیات این سوره هیچ اشاره صریح یا غیر صریحی بر اینکه طرف اتهام کیست، وجود ندارد، فقط به تصریح، طرف اتهام «زنی مؤمن، پاکدامن و غافل از اتهام» معرفی شده، که عده ای متحدانه برای لکه دار کردن دامن پاک او اقدام کرده اند.

این آیات پیام های صریحی دارد که توجه به آن، تکلیف بسیاری از روایات وارده در ذیل آن را روشن کرده، جعلی بودن آنها را روشن می سازد. پیش از اشاره به شأن نزول ها، به پیام های آیات اشاره می کنیم:

1ـ اتهام زنندگان جمعی متحد بودند و ضربه زدن به کیان جامعه اسلامی و اشاعه فحشا را مد نظر داشتند (إنّ الَّذینَ جاؤُوا بِالإِفْکِ عُصْبَةٌ مِنْکُمْ، إِنَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الفاحِشَةُ فِی الَّذینَ آمَنوا).

2ـ در این جمع متحد یک نفر محور و اصل بود و جریان را هدایت و رهبری می کرد. دیگران در پی او و ترویج دهنده افکار و مجری نقشه شیطانی او بودند. (و الَّذی تَوَلّی کِبْرَهُ).

3ـ طرف اتهام از زنان مؤمن و پاکدامن بود (إنّ الذین یحبّون أنْ تشیع الفاحشة فی الذین امنوا، إنّ الذین یرمون المحصنات الغافلات المؤمنات).

4ـ افراد جامعه اسلامی و مسلمانان در این مورد مرتکب خطای آشکار شدند و از چند جهت سزاوار توبیخ و قهر خداوند گردیدند:

أ) نسبت به همدیگر باید خوش گمانی می داشتند، ولی متأسفانه بدگمانی را پیش گرفتند. (لَّوْ لا اِءذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنونَ و الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیرَا).

ب) متأسفانه این گناه عظیم و اقدام خطیر را بی اهمیت دانسته، عظمت گناه را درک نکرده بودند. اینان نه تنها مقابله نکردند، بلکه به راحتی از آن سخن گفتند، در حالی که یقین و علم به آن نداشتند و فقط احتمال بود، حال آنکه این اتهام نزد خدا بسیار بزرگ است: «إذْ تلقونه بألسنتکم و تقولون بأفواهکم ما لیس لکم به علم و تحسبونه هیّنا و هو عند اللّه عظیم».

پ) موظف بودند به محض شنیدن این اتهامِ بدون دلیل، آن را تکذیب کنند و به خود اجازه صحبت در این باره و انتشار آن را ندهند و آن را بهتان عظیمی بشمرند، ولی متأسفانه به این وظیفه اقدام نکردند و عکس آن عمل نمودند. (و لو لا إذْ سمعتموه قلتم ما یکون لنا ان نتکلم بهذا سبحانک هذا بهتان عظیم).

5ـ این جریان یک اتهام دروغ و آشکار بود، زیرا زنی مؤمن متهم به فساد شد، بدون اینکه دلیل و شاهدی وجود داشته باشد؛ حتی به احتمال قوی قرائن و احوال، بر دروغ بودن آن گواهی آشکار می داد (لو لا ... قالوا هذا افک مبین).

6ـ اتهام زنندگان به حکم شرع موظف بودند چهار شاهد بیاورند و گرنه به حکم شرع و نزد خدا محکوم به اتهام زدن می باشند (لَوْ لا جاؤُوا عَلَیْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَداءَ فَإذْ لَمْ یَأْتُوا بِالشُهَداءَ فَأُولئِکَ عِندَ اللّه ِ هُمُ الکاذِبونَ).

7ـ اتهام زدن به زنان مؤمن و ترویج آن در جامعه و همراهی با اتهام زنندگان، چنان عظیم و ناپسند است که جامعه را سزاوار کیفر سخت خداوند می گرداند. اگر در جامعه آن روز کیفر نازل نشد، از فضل و رحمت خدا بود (لو لا فضل اللّه علیکم و رحمتهُ ... لمسّکم فیما افضتم فیه عذاب عظیم).

نگاهی به شأن نزول ها

بنا به قول مشهور بخصوص نزد علمای اهل سنت، این آیات در مورد جریان اتهام بر عایشه، نازل شده است. بنا بر نقل های متعددی که در این زمینه آورده اند، رسول خدا در سال ششم هجری در یکی از غزوات عایشه را همراه خود برد و هنگام بازگشت، در یکی از منازل، پیش از حرکت، عایشه برای قضای حاجت به گوشه ای رفت و تأخیر داشت. در این وقت، امرِ حرکت صادر شد و سپاه حرکت کرد. مأمورانِ نقل هودج عایشه، به خیال اینکه درون کجاوه است، هودج را بر شتر گذاردند و رفتند اما عایشه در بیابان از سپاه عقب ماند، تا اینکه یکی از افراد سپاه که وظیفه داشت عقب سپاه حرکت کند، او را دید و بر شتر سوار کرد و به سپاه رساند.

عقب ماندن و بودن عایشه در بیابان با یک مرد، زمینه ای فراهم آورد تا منافقان بر ضد او به شایعه پراکنی اقدام کنند و بر او تهمت بزنند! مدت ها این تهمت نقل شد. رسول خدا با شنیدن آن، از عایشه کناره گرفت و محبت سابق را نشان نداد، حتی با بعضی افراد از جمله «اسامة بن زید» و «علی بن ابی طالب» به مشورت نشست. علی بن ابی طالب او را به طلاق دادن عایشه راهنمایی کرد. بالاخره عایشه هم از جریان خبردار شد و راهی خانه پدرش گردید، تا اینکه آیات فوق نازل شد و بی گناهی عایشه و گناهکاری اتهام زنندگان را اعلام کرد.

نقد و بررسی این جریان در مقاله ای دیگر دیگر آمده، در این گفتار از بیان آن صرف نظر می کنیم اما اشاره به این نکته را لازم می دانیم: برخوردی که در این روایات به رسول خدا و امیر مؤمنان نسبت داده شده، قطعا دروغ و جعلی است. زیرا مؤمنان موظف به خوش گمانی نسبت به هم اما موضع گیری شدید در مقابل اتهام پراکنی و تکذیب اتهام زنندگان بوده اند، در حالی که پیامبر و امام علی (که اسوه مؤمنانند) بنا بر این نقل ها نه تنها خوش گمان نبوده، بلکه بدگمانی کرده؛ نه تنها تکذیب نکرده، بلکه تأثیر پذیرفته اند!

البته اصل جریان تهمت بر ضد عایشه ممکن است توسط منافقان اتفاق افتاده باشد، ولی نزول آیات در آن زمینه چندان قابل قبول نیست.

شأن نزول دوم، جریان تهمت بر «ماریه قبطیه» همسر رسول خدا و مادر فرزندش ابراهیم است. جریان تهمت بر «ماریه» مورد اتفاق شیعه و سنی است و در کتب روایی هر دو ثبت شده است. عایشه که در این اتهام نقش محوری داشته، گوینده این جریان است و اظهار می دارد: از سرِ حسادت، فرزند رسول خدا را به دیگری نسبت داد و پیامبر را به خشم آورد. طرف مقابل اتهام، غلامی از خویشاوندان ماریه بود که وظیفه خدمتگزاری او را داشت. معمولاً در آن زمان پادشاهان برای خدمتگزاری در حرمسراها، افرادی را از کودکی عقیم می کردند و آنان را به خدمت همسران خود می گماردند. پادشاه مصر نیز برای خدمتگزاری «ماریه» فردی از نزدیکان او ـ ظاهرا برادرش ـ را به غلامی گرفته، عقیم کرده و به خدمت وی گمارده بود. هنگام بخشیدن «ماریه» به رسول خدا، آن غلام در خدمت ماریه بود.

متهم کردن «ماریه» به رابطه نامشروع با غلامش (که هم برادرش بود و هم عقیم و فاقد قوای جنسی) دروغ آشکاری بود که عایشه از سرِ حسادت مرتکب شد. رسول خدا برای آگاه شدن او و روشن ساختن بی گناهیِ همسرش «ماریه» نزد عموم، به امام علی دستور داد برود و غلام را هر جا دید بکشد.

دستور قتل به طوری صادر شد که امام احساس کرد دستور واقعی نیست، از این رو از پیامبر پرسید: آیا به هر حال او را بکشم یا اگر دلیلی بر بی گناهی اش دیدم، از کشتن دست بردارم؟ رسول خدا راه دوم را تأیید کرد. وقتی غلام امام را دید که شمشیر به دست به سوی او می آید، ترسید و فرار کرد. در اثنای فرار اتفاقی ـ یا شاید به عمد ـ بدنش آشکار شد و امام به خواجه بودن او پی برد و مشاهده کرد که موضوع اتهام اساسا منتفی است. امام بازگشت و به رسول خدا خبر داد. حضرت شادان از آشکار شدن بی گناهی همسرش، از اتهام عایشه چشم پوشید.

البته یقین نداریم که آیات افک در مورد «ماریه» نازل شده باشد و روایات بیانگر این مطلب نیز کاستی هایی دارد ـ که چه بسا در اثر دستکاری ناقلان حدیث بوده که عمد در کتمان قسمت هایی از آن را داشته اند ـ ولی این جریان با آیات افک سازگارتر است، زیرا «اتهام دروغِ آشکار» (افک مبین) بود، چون «ماریه» زنی مؤمن و خداترس بود. غلام او نیز ظاهرا برادرش بود و فحشای محارم بعید است. علاوه بر آن غلامی خواجه بود که نیاز جنسی نداشت و امکان فحشا از او محال بود. عموم هم می دانستند که غلامانِ حرم پادشاهان خواجه هستند، با این وجود دروغ بودن تهمت به او آشکار بود. خداوند به تدبیر پیامبر(ص) به دست علی بن ابی طالب(ع)، بی گناهی و برائت «ماریه» را بر همگان آشکار ساخت.

اما در مورد عایشه این گونه نبود؛ او ساعت ها تنها با مردی بیگانه بود و آن مرد بیگانه از لحاظ جنسی مشکلی نداشت. البته عایشه همچون دیگر همسران پیامبر عفیف و پاکدامن بود، ولی منافقان از همین زمینه ای که پیدا شد، توانستند استفاده کنند و به او تهمت بزنند. البته آنان شاهد نداشتند و مردم موظف بودند آنان را دروغگو بشمرند. به حکم شرع هم دروغگو شمرده شده و مستحق کیفر بودند اما دروغ بودن این اتهام آشکار و واضح، به روشنی و آشکار بودن دروغ بر «ماریه» نبود.

علاوه بر آن با وجود اینکه عایشه پاکدامن بود و اتهام دروغ، ولی بی گناهی قطعی و یقینی عایشه، مانند برائت قطعی «ماریه» آشکار نشد، گرچه اتهام زنندگان به حکم شرع و به جهت نداشتن شاهد و بیّنه، دروغگو شمرده شدند و شلاق خوردند.

سخن پایانی

سیره و مَنِش رسول خدا در مقابل اتهام به خانواده اش

آنچه در این جریان ـ علاوه بر موارد گذشته ـ سزاوار توجه و عبرت گیری است، برخورد رسول خدا با این واقعه ناگوار است. معمولاً وقتی همسر یک فردِ غیرتمند مورد اتهام واقع می شود، به جهت غیرت ورزی افراطی، به قتل همسرش و اتهام زنندگان اقدام می کند، یا حداقل با طلاق دادن همسرش، دامن خود را از آلودگی نگه می دارد.

رسول خدا در هر دو رخداد ـ بر فرض که هر دو اتفاق افتاده باشد ـ از غیرت ورزی های بیجا خود را نگه می دارد.

در این جریان ها همسران رسول خدا متهم شده اند، ولی رسول خدا نسبت به آنان و کسانی که طرف دوم اتهامند (مردانی که متهم به رابطه با همسر وی شده اند) اقدام افراطی انجام نمی دهد.

در مورد طرف «ماریه» رسول خدا دستور به قتل می دهد اما دستور به گونه ای است که امام علی متوجه می شود کشتن منظور نیست، از این رو با اینکه هیچ گاه در مورد فرمان های پیامبر توضیح نمی طلبد، ولی در اینجا می پرسد: آیا در پی قتل او باشم یا اگر دلیل بر بی گناهی اش دیدم، منصرف شوم؟! چنین پرسشی گواه آن است که امر، صریح در کشتن نبود. رسول خدا برداشت امام را تأیید می کند و او را به رویگردانی از قتل در صورت دیدن دلیل بر بی گناهی، مأمور می سازد و زمینه طوری فراهم می شود تا بی گناهی غلام و ماریه آشکار گردد.

متأسفانه غیرت ورزی های افراطی از گذشته تا به حال در بین مردان وجود داشته، این قسمت های مهم و درس آموز از زندگی رسول خدا مورد توجه کافی واقع نشده است.

آیات سوره تحریم نیز بخش دیگری از این سیره حسنه را نشان می دهد. دو تن از همسران رسول خدا علیه او متحد شده اند؛ رازی که پیامبر نزد یکی از آنان گذارده، افشا شده است. و ...، ولی پیامبر با چشم پوشی از این جریان می گذرد، بدون اینکه همسرانش را آزار بدنی بدهد و آنان را کتک بزند، یا طلاق دهد. این حُسن خُلق و عفو و گذشت باید سرمشق مردان جامعه قرار گیرد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان