مثل شانزدهم:
دانشمند بد فرجام
تنها «بلعم باعورا» نبود که بر اثر هواپرستی بدفرجام شد، بلکه همه
کسانی که با داشتن دانش و حکمت، و برخورداری از الطاف الهی، به دنبال مادیات و
هواپرستی بروند، طعمه شیطان می شوند و فرجامشان تلخ و تاریک خواهد بود . از این رو
در داوری در مورد اشخاص، باید کارنامه تمام عمر آنها را در نظر گرفت .
هماهنگی گفتار و رفتار
درست است هر کس که دانشی را بیاموزد، او را دانشمند می نامند، ولی
از نظر امام صادق علیه السلام دانشمند کسی است که رفتارش، گفتار او را تصدیق کند،
در غیر این صورت یک چنین دانش، وبال هر گردن است چنانکه می فرماید:
«العالم من صدق فعله قوله و من لم یصدق فعله قوله فلیس بعالم » .
«دانشمند کسی است که رفتار او گفتارش را تایید کند، آن کس کردارش،
گفتار او را تایید نکند، او عالم نیست » .
قرآن مجید با شدیدترین لحن، چنین گروه را توبیخ می کند و می فرماید:
«یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون » .
«ای افراد با ایمان چرا چیزی را که انجام نمی دهید، به مردم
می گویید» .
«کبر مقتا عند الله ان تقولوا ما لا تفعلون » (1) .
«در نزد خدا مبغوض و گناه بزرگ است که کاری را که خود انجام
نمی دهید، به دیگران بگویید» .
ترسیمی گویا از گفتار بی کردار
مثل معروفی است که با گفتن حلوا، حلوا، دهن شیرین نمی شود،
همچنانکه پهنه تار یک شب با نام چراغ روشن نمی شود، و با گفتن گل، گلستان پدید نمی آید
و به قول گوینده:
نام فروردین نیارد گل به باغ
شب نگردد روشن از اسم چراغ
اسم گفتی رو مسمی را بجوی
ماه در بالاست نی در آب جوی
هیچ اسم بی مسمی دیده ای
یار «گاف » و «لام » گل چیده ای
تا قیامت عارف ار می می کند
تا ننوشد باده مستی کی کند
«واتل علیهم نبا الذی آتیناه آیاتنا فانسلخ منها فاتبعه الشیطان
فکان من الغاوین » (2) .
«برای آنان سرگذشت کسی را بخوان که آیات خود [و معارف و دانشهای
الهی] را به او دادیم ولی سرانجام او از آنها برهنه گشت و شیطان او را پیرو خود
ساخت و از گمراهان گشت » .
«و لو شئنا لرفعناه بها و لکنه اخلد الی الارض واتبع هواه فمثله
کمثل الکلب ان تحمل علیه یلهث او تترکه یلهث ذلک مثل القوم الذین کذبوا بآیاتنا
فاقصص القصص لعلهم یتفکرون » (3) .
«اگر می خواستیم مقام او را با این آیات بالا می بردیم، اما او به
پستی گرایید و از هوای نفس پیروی کرد، مثل او همچون سگی است که اگر به او حمله کنی
زبانش را بیرون می آورد و اگر او را رها کنی باز هم این کار را انجام می دهد .
این، مثل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند . [ای پیامبر] این داستانها را برای
آنان بازگو کن شاید بیندیشند» .
«ساء مثلا القوم الذین کذبوا بآیاتنا و انفسهم کانوا یظلمون » (4)
.
«چه بد مثلی دارند گروهی که آیات ما را تکذیب کردند ولی آنها به
خود ستم می کنند» .
نکات آیات
سلخ در لغت عرب به معنی کنارنهادن پوشش است . از این جهت پوست کندن
گوسفند را سلخ می گویند (5) ، چنان که به کنار نهادن چادر یا لباس زن
را سلخ می نامند (6) .
قرآن در مورد این شخص واژه «انسلخ » به کار برده، تا برساند که
آیات و معارف، بسان لباسی است که سراپای او را پوشانیده بود، ولی متاسفانه پیروی
از شیطان سبب شد که از پوشش بیرون آید، و از شیطان پیروی کند .
2 . «اخلد الی الارض » ، واژه اخلد به معنای میل و گرایش است و
گرایش به زمین به معنای آن است که شخص یادشده، به مادیات چسبید و از معنویات که
جنبه آسمانی دارند، باز ماند .
3 . «یلهث »: لهث در لغت عرب به معنی بیرون آوردن زبان سگ است .
تا اینجا با لغات آیات آشنا شدیم، اکنون باید دید این فردی که آیات
الهی به او داده شده بود، خدا او را چگونه معرفی می کند؟ قرآن درباره او، این
جمله ها را به کار برده است:
1 . سرگذشت او یک سرگذشت بزرگ و عظیم بوده است به گونه ای که
درباره او کلمه «نبا» را به کار برده و می گوید: «واتل علیهم نبا الذی آتیناه
آیاتنا» ، و نبا به خبر بزرگ و بااهمیت گفته می شود، نه هر خبر، حتی در آیه مبارکه
«ان جاءکم فاسق بنبا» (7) ، مقصود از «نبا» ، خبر عظیم و بااهمیت است،
نه هر خبر; هر چند جزئی و پیش پا افتاده باشد .
2 . این فرد، از نظر علم و دانش به پایه ای رسیده بود که بر حجج و
بینات الهی احاطه داشت، تو گویی آیات الهی بسان لباسی بود که بر اندام او پوشانیده
شده و سراپای بدن او را فراگرفته بود .
3 . «فانسلخ منها» ، این آیات که بسان جلد یا پوشاک بر بدن او بود
که بر اثر پیروی از شیطان، از این کمالات برهنه گشت، تو گویی علم و دانش و تقوا
لباسی است بر اندام انسان، و لذا قرآن درباره تقوا می گوید: «... و لباس التقوی
ذلک خیر» (8) . «اما لباس پرهیزگاری بهتر است!» .
4 . «فاتبعه الشیطان »: این جمله حاکی از آن است که شیطان از
گمراه کردن او به حد یاس و نومیدی رسیده بود . ولی آنگاه که از هوا و هوس پیروی
کرد، شیطان به او رسید و او را پیرو خود ساخت .
تا اینجا از تفسیر آیه نخست فارغ شدیم . این آیه می رساند که این
فرد مقام بزرگی از علم و دانش در امتهای پیشین را دارا بوده است . مفسران
می گویند: مقصود، بلعم بن باعورا است که از علمای بنی اسرائیل به شمار می رفت .
برخی می گویند: او یکی از علمای کنعانی است که به او علم کتاب داده شده بود . برخی
می گویند: مقصود امیة بن ابی الصلت ثقفی است که کتاب های پیشینیان را خوانده بود و
می دانست که خدا پیامبری را می فرستد و امید آن داشت که او همان رسول نوید داده
شده باشد . آنگاه که پیامبر صلی الله علیه و آله به امر الهی برانگیخته شد، او به
رسالت پیامبر کفر ورزید .
در هر حال، آیات قرآنی با مرور زمان کهنه و فرسوده نمی شود و در هر
زمان مصداقی دارد، و اگر شان نزول خاصی داشته باشد، هرگز مقید به آن فرد نیست .
امام باقر علیه السلام بسیار سخن نیکویی در این مورد دارد، و
می فرماید: «الاصل فی ذلک بلعم، ثم ضربه الله مثلا لکل مؤثر هواه علی هدی الله من
اهل القبلة » (9) .
«اصل این آیه درباره بلعم است سپس خدا آن را به عنوان یک مثل
درباره همه کسانی که هواپرستی را بر سر دارد، بر خداپرستی و هدایت الهی در این
امت، مقدم بشمارد، بیان کرده است » .
تفسیر آیه دوم
در حالی که آیه نخست از سقوط و تنزل این دانشمند گواهی می دهد، آیه
دیگر یادآور می شود که خدا می توانست به نیروی جبر او را از سقوط و لغزش باز دارد،
ولی چنین هدایت جبری بی ارزش است . هدایت در صورتی ارزشمند است که از روی اختیار
بوده، و انسان با کمال آزادی پویای راه حق باشد، چنانکه می فرماید: «و لؤ شئنا
لرفعناه بها» . «اگر ما می خواستیم با همان آیات او را از انحطاط نجات داده و بالا
می بردیم اما نکردیم، زیرا شرط هدایت این است که فرد، آماده آن باشد، ولی هرگاه،
انسان فاقد چنین آمادگی شد، هدایت الهی نصیب او نمی شود» .
و این حقیقت از دو جمله یادشده در زیر استفاده می شود:
«و لو شئنا لرفعناه بها ...» .
«اگر می خواستیم او را با آن آیات بالا می بردیم » .
چرا نکردیم؟ زیرا;
«و لکنه اخلد الی الارض » .
«او فاقد چنین شایستگی بود، و گرایش به مادیات را، بر امور معنوی
مقدم داشت » .
تبیین مثل
کرارا یادآور شده ایم که در مثل مشبهی لازم است و مشبه به و
وجه شبهی .
مشبه در این آیه بلعم بن باعورا است که از دانش خود در راه سعادت
بهره نگرفت . مشبه به، سگ است که پیوسته دهان باز کرده و زبان بیرون می آورد .
وجه شبه این است: همان طوری که آن کار سگ، نتیجه خلقت و فطرت اوست،
و بالذات این کار را انجام می دهد، خواه تشنه باشد و خواه سیراب، همچنین است
افرادی که با بودن چراغهای هدایت، راه ظلمانی را پیش می گیرند، به نوعی به خواسته
درونی خود عمل می کنند . مسلما این فطرت فطرت ثانوی است که در طول سالها، از طریق
کارهای زشت به دست آورده، و الا فطرت نخستین انسان، فطرت پاک و پاکیزه است .
پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله فرمود: «کل مولود یولد علی الفطرة، ثم ان ابواه
یهودانه و ینصرانه و یمجسانه » (10) .
سرانجام از این آیه، استفاده می شود که هر نوع قضاوت درباره فرد
باید به طور موقت باشد و قضاوت قطعی در گرو این است که انسان، زندگی را به پایان
برساند، و درحالی که در صراط مستقیم بوده، جان به جان آفرین بسپارد، چه بسا کسانی
در آغاز زندگی و یا نیمه های آن، لباس تقوا بر تن کرده و در صراط مستقیم قرار
داشته اند، ولی در پایان زندگی از صراط مستقیم لغزیده و پیرو کژراهه شده اند .
از این بیان می توان درباره یاران پیامبر چنین گفت: در این که
آنها، نور هدایت را دیده، و شرفیاب محضر رسول خدا شده اند، شک و تردیدی نیست، ولی
قضاوت قطعی درباره هر یک بستگی به پای بندی آنها به اصول شریعت تا پایان عمر دارد
.
برخی از آیات که از رضایت خدا نسبت به برخی از صحابه خبر می دهد
رضایت خود را مقطعی اعلام می کند نه پیوسته . و می گوید به هنگام بیعت با پیامبر،
خدا از آنان راضی شد نه تا آخرین لحظه زندگی چنانکه می فرماید:
«لقد رضی الله عن المؤمنین اذ یبایعونک تحت الشجرة فعلم ما فی
قلوبهم فانزل السکینة علیهم و اثابهم فتحا قریبا» (11) .
«خداوند از مؤمنان راضی و خشنود شد خدا آنچه را در درون دلهایشان
نهفته بود دانست، از این رو آرامش را بر دلهایشان نازل کرد و پیروزی نزدیکی به
عنوان پاداش نصیب آنها فرمود» .
درست است در برخی از آیات خدا از سه گروه اظهار رضایت نموده:
الف: پیشگامان از مهاجران .
ب: پیشگامان از انصار .
ج: کسانی که از آنها پیروی کردند .
«و السابقون الاولون من المهاجرین و الانصار و الذین اتبعوهم
باحسان رضی الله عنهم و رضوا عنه و اعد لهم جنات تجری تحتها الانهار خالدین فیها
ابدا ذلک الفوز العظیم » (12) .
«پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار و کسانی که به نیکی از آنها
پیروی کردند، خداوند از آنها خشنود گشت و آنها از او خشنود شدند و باغهایی از
بهشت برای آنان فراهم ساخته که نهرها از زیر درختانش جاری است، جاودانه در آن
خواهند بود و این است پیروزی بزرگ » .
ولی اظهار رضایت خدا از این گروه ها نمی تواند دلیل بر عصمت یا
عدالت آنان تا روز بازپسین زندگی آنان باشد، بلکه چه بسا ممکن است بسان بلعم
باعورا بعدها بلغزند .
گواه بر این که هدایت مقطعی دلیل بر هدایت مطلق نیست این است که
قرآن پس از ستودن یاران پیامبر تنها به برخی از آنان وعده مغفرت و پاداش می دهد نه
به همگی; چنانکه می فرماید:
«محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم تراهم
رکعا سجدا یبتغون فضلا من الله و رضوانا سیماهم فی وجوههم من اثر السجود ذلک مثلهم
فی التوراة و مثلهم فی الانجیل کزرع اخرج شطاه فآزره فاستغلظ فاستوی علی سوقه یعجب
الزراع لیغیظ بهم الکفار وعد الله الذین آمنوا و عملوا الصالحات منهم مغفرة و اجرا
عظیما» (13) .
«محمد فرستاده خداست و کسانی که با او هستند در برابر کفار سرسخت و
شدید و در میان خود مهربانند، پیوسته آنها را در حال رکوع و سجود می بینی درحالی
که همواره فضل خدا و رضای او را می طلبند . نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده
نمایان است، این، توصیف آنان در تورات و توصیف آنان در انجیل است همانند زراعتی که
جوانه های خود را خارج ساخته و به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پای خود
ایستاده است و زارعان را به شگفتی وا می دارد این برای آن است که کافران را به خشم
آورد، کسانی از آنها را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، خداوند
وعده آمرزش و اجر عظیمی داده است » .
پی نوشت:
1) صف: 2 و 3 .
2) اعراف: 175 .
3) اعراف: 176 .
4) اعراف: 177 .
5) سلخ الخروف »: بره را پوست کند .
6) سلخت المراة درعها»: زن، پیراهن خود را درآورد .
7) حجرات: 6 .
8) اعراف: 26 .
9) مجمع البیان: ج 4، ص 500 .
10) التاج الجامع للاصول: ج 4، ص 180; تفسیر البرهان: ج 3، ص 261،
حدیث 5 .
11) فتح: 18 .
12) توبه: 100 .
13) فتح: 29