چون از افق هلال محرم شد آشکار رفت از دل زمین و زمان طاقت و قرار شادی ز چهر عالمیان گشت ناپدید اندوه و غم گرفت ز کف صبر و اختیار پشت فلک خمید ز بار غم حسین علیه السلام اشک شفق دوید به چشمان روزگار نیلی رخ سپهر شد از سیلی ستم وز دود آه گشت فلک را دو دیده تار افسرد از سموم خزان گلشن بتول زانرو سحاب تیره کند گریه هر بهار زین غصه گل بناخن غم پیرهن درید زین غم بطرف باغ بود لاله داغدار زین غم بود که کار فلک برجنون کشید زین غصه اوفتاد به سر چرخ را دوار برچیده شد بساط طرب از بسیط خاک رخت عزا نمود به بر خرد تا کبار بشکست نوک خامه تیر از فشار غم افتاد زهره را زکف از غصه عود تار شال عزا به گردن خود بسته قدسیان سکان عرش، دل همه خون و دیده اشکبار تنها نه چشم عالم ازین غصه خون گریست ریزد زنافه، خون دل آهوی تتار ایکاش بی فروغ شدی چشم آسمان زان پس که دید آل علی را به چشم خوار دخت علی به دیده تحقیر بنگرند؟! ای خاک غم به فرق سر روز و روزگار!! کعبه سیاهپوش از آن شد دراین عزا گوید که ذات لم یزلی هست سوگوار خون شد دل فرات چو اندر برابرش سیراب شد ز خون گلو طفل شیرخوار فریاد از آن زمان که حسین بن فاطمه حجت تمام کرد به قوم ستم شعار استاد در برابر آن قوم و زد ندا هل من نصیر، ینصرنی، هل من انتصار؟! برقتل من برای چه جرمی مصمم اید من بر شما چه کرده ام ای فرقه شرار گفتند می کشیم به کین پدر ترا جرمت بس این که هست ترا اب قسیم نار ماتم نه ایستاد چرا قلب کاینات بوسید قلب عالم، چون تیر جان شکار در حیرتم حسین علی خواست چون مدد دست علی نرفت چرا سوی ذو الفقار؟! دشمن حسین را چو نگین در میان گرفت آماج تیر، گه زیمین شد، گه از یسار در خاک و خون فتاد ذبیحا من الفقا آن پیکری که فاطمه پرورد در کنار تا حشر خون ببارد اگر آسمان رواست قاتل به حال کشته خود می گریست زار غیرت نگر چو دید تمنای خواهرش با قاتل ستمگر خود« شمر نابکار» فرمود جز به درگه حق التجا مکن حاجت مبر به پیش ستم پیشه زینهار تو دختر علی اسد الله غالبی از تو سزد مقاومت و صبر و اصطبار تا بشکنی اراده خصم زبون، برو بر ابروی تحمل خود هیچ خم میار تو مظهر تحمل و صبر و متانتی تو اسوه مقاومتی، معدن وقار سرمشق استقامت آل علی توئی در پیش سیل حادثه، سدی تو استوار گر سد استقامت تو بشکند، یقین در چهر کاینات پدید آید انکسار مسؤول امر جمع پریشان من توئی این امر را بجز تو کسی نیست عهده دار بر دوش تست پرچم نهضت ز بعد من چون جان خود ازین علم سرخ پاس دار بر دست توست پرچم ازین پس، بدست تو باید نهال نهضت خونین رسد به بار تو پاسدار خون شهیدان امتی خون علی اکبر و عباس نامدار زین خون بود که می شود اسلام سرخ رو زین خون بود که دین خدا یابد اعتبار این خون برای مرد کند حفظ آبرو این خون برای مرد کند کسب افتخار این خون بنای ظلم کند در جهان خراب این خون زروزگار ستمگر کشد دمار این خون بود که در دل تاریخ می طپد این خون بود که آورد آزادگی به بار این خون نهال گلشن دین بارور کند این خون زتیغ عدل کند پاک زنگ عار (1)
پی نوشت:
1- این 40 بیت شعر از قصیده غرا و بلند« هلال محرم » که توسط ادیب فرزانه و شاعر اهل بیت علیهم السلام جناب آقای آرنگ سروده شده، انتخاب گردیده است.