به گزارش ایسنا بر اساس خبر رسیده از روابط عمومی بنیاد سعدی، در دورههای دانشافزایی بنیاد سعدی که هرساله با حضور گروه بزرگی از جوانان فعال و اغلب دانشجویان رشتههای ادبیات فارسی، شرقشناسی و ایرانشناسی از کشورهای مختلف به مدت یک ماه برگزار میشود، افرادی حاضر میشوند که با همه تفاوتهای فرهنگی، به «زبان فارسی» با هم صحبت میکنند.
بر خلاف تبلیغ سوء برخی رسانهها، در یک ترکیب کلی، همه آنها ایران را آنطور که هست، شناختهاند. تمام آنها با هر نیتی، در میان همه زبانهای زنده دنیا، روی فارسی دست گذاشته و برای یادگیری آن وقت صرف کردهاند. اینها هرطور که هست، دست و پاشکسته هم که شده، با تو بدون حضور مترجم سخن میگویند و حرفهایت را بدون وجود واسطهای فهم میکنند.
در موزه ایران باستان، «سرستون ساییده و پلکان جویدهشده تخت جمشید»،«نیمتنه مصری بدون سر داریوش»، «پیکره شیر سنگی بدون سر هخامنشی کاخ تچرا»، «سردار بیدست اشکانی (سورنا)» ، «آناهیتای سنگی بدون صورت کاوششده در حاجیآباد فارس» ، «نقش برجسته بیسر شاهزاده اشکانی کشفشده در شوش» و بسیاری دیگر از آثار، اشیائی بودند که نظر بازدیدکنندگان خارجی را بیش از همه به خود جلب کردند.
فارسیآموزی از آمریکا به کنایه میگوید «نمونههای باستانی متعلق به دوره هخامنشی موجود در مؤسسه خاورشناسی دانشگاه شیکاگو را بیشتر از اینجا دیدم». مهمانی از کشور آلمان در مورد پرترههای بیسر و دست این موزه میگوید که «بیش از 2000 هزار شیء از آثار تاریخی ایران باستان تنها در موزه لوور پاریس نگهداری میشود. سالن ایران در این موزه فرانسوی، قلب هر ایراندوستی را به درد میآورد که چطور میراث بازماندگان یک کشور هزاران کیلومتر آن طرف در مجموعهای بیگانه با فرهنگ آن کشور نگهداری میشوند».
به سراغ دانشجویی از کشور فرانسه میروم. نظرش را در مورد محل این موزه جویا میشوم که به دست آندره گدار، از جمله معماران نامدار فرانسوی بنا نهاده شده است. نظری ندارد الا اینکه جایی خوانده به تاسی از کاخ کسری در تیسفون سردر این موزه طراحی شده است.
ساختمان مربوط به آثار باستانی گویا بیشتر مطلوب اروپاییها افتاده است اما در بخش ایران پس از اسلام نیز فارسیآموزی نیست که روی نیمکتهای موزه ننشیند و در فضای دوطبقهای آنجا در مقابل محراب و کاشیهای لعابدار اسلیمی و کتیبههای خطاطیشده عکس یادگاری نیندازد.
مسئولین برگزاری دوره، با جدیتی پررنگتر از سالهای پیش، موضوع ممنوع بودن صحبت به زبانی غیر از زبان فارسی را پیگیری میکنند. در جمع خصوصی هم آن چه از نزدیک شاهد بودم وسواس در رعایت همین قانون بود. نزدیک گعده فارسیآموزان اردوزبان میشوم. امسال از کشور پاکستان از جمع هفتنفره، تنها یک آقا حضور دارد. اما همین یک آقا بسیار پرشور و پرتحرک است. تنها سخنور جمع یادشده همین جوان سیهچرده و خوشمشرب است. مهمانی از اربیل عراق نیز برای جمعی از دوستان هندی و پاکستانی خود از شباهتهای ورودی این موزه با ایوان خسرو یا همان طاق کسری در مدائن (واقع در جنوب شهر بغداد) میگوید.
محمدرضا، جوان 30 سالهای است که یک قرن پیش آبا و اجداد او از یزد عازم بمبئی میشوند و همانجا میمانند. پدر و مادر این فعال فرهنگی، هرچند هر دو در هندوستان متولد شدهاند و او نیز در همین کشور دیده به جهان گشوده اما خودش را یک ایرانی اصیل میداند که تنها در هند زندگی میکند.
او هر چند یک بار، آن هم در ششماهگی به ایران سفر کرده است، اما به دلیل رفت و آمد زیادش با ایرانیان مقیم هند، به خوبی فارسی را با لهجه تهرانی خودمان حرف میزند. البته طعم آن گویش خاص هندی در همه جملاتش پیداست اما بدون شک شبیهترین فارسی را با بیان خودمان را مهمان از هند آمده صحبت میکند.
با شوق خاصی گپ و گفت دوستانه این مهمانان را پیگیری میکنم که مدیر اجرایی این دوره با خانمی پا به سن گذاشته کنارم میآیند. در این چند ساعتی که با گروه همراه بودم دقت نداشتم در این جمع فارسیآموزی با سن بالا - البته به نسبت جمع حاضر که اکثر دانشجو و با میانگین سنی 25 سال هستند - هم حضور دارد. تفاوت خانم «خالده عالم اوا»، تنها در سن او با دیگران نیست. این خانم تاجیک که به نمایندگی از کشور ازبکستان به دوره دانشافزایی دعوت شده، یک دانشجو نیست؛ او خودش در تاشکند به خیل دانشجویان علاقهمند به فرهنگ و تمدن ایران زمین، فارسی تدریس میکند.
دوست دارم خانم «اوا» را هم وارد جمع دوستانه کنار دستمان کنم اما خستگی ناشی از بازدید سهساعته از مجموعه موزه ایران باستان، این دانشیار دانشکده شرقشناسی دانشگاه دولتی تاشکند را حسابی خسته کرده است. برای شنیدن صحبتهای این ایرانشناس تاجیک که به قول خودش به زبان دری حرف میزند، مجبور میشویم به بوستان مقابل موزه برویم تا روی سکوی حوض این محل به ادامه گفتوگویمان درباره وضعیت آموزش زبان فارسی در این کشور آسیایی بپردازیم.
تعجب و هیجان بازدید از سالنهای مختلف برای فارسیآموزان بنیاد سعدی و شوق آنها برای انداختن عکسهای دستهجمعی و تکی، نشان از آن داشت که علاقهمند هستند گوشههای تاریخی مختلف «ایران کهنتر از تاریخ» ما را بیشتر بشناسند و با گرفتن عکسهای یادگاری، پس از بازگشت به کشورشان به دوستان و اقوام خود نشان دهند.