باورهای دینی و آزادی در انتخاب دین
لا
اِکْراهَ فِی الدّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ
بِالطّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی
لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمُ اللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا
یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا
أَوْلِیآؤُهُمُ الطّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ اِلَی الظُّلُماتِ
أُولآئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ.
اجبار و
اکراهی در دین نیست. هدایت از گمراهی مشخص شده پس هر کس به طاغوت کفر ورزد و به
خدا ایمان بیاورد، پس او به محکمترین دستگیره چنگ زده که پاره شدنی برای آن نیست و
خدا شنوا و داناست. خدا سرور کسانی است که ایمان آورده اند. آنها را از تاریکیها
به سوی روشنایی می برد و کسانی که کافر شدند، دوستان آنها طاغوت است که آنها را از
روشنایی به سوی تاریکیها می برند. اینها اهل آتش هستند و در آن جاویدان اند.سوره
بقره آیات 256 - 257
جایگاه
ایمان و اعتقاد و باورهای دینی در وجود انسان قلب و روح انسان است و شک نیست که
فشار خارجی و زور و اجبار، راهی در آنجا ندارد و ممکن نیست کسی را به داشتن یک
اعتقاد مجبور کرد. این آیه در صدد بیان همین حقیقت است و برای کسانی که
می پنداشتند که با زور و تهدید می توان کسی را وادار به قبول یک عقیده کرد، تذکر
می دهد که دین یک امر قلبی و باطنی است و زور و تهدید در آن راهی ندارد و انسان
باید با عقل و درک خود و با توجه به دلائل و حجتها، دینی را باور کند. البته ممکن
است که این دلیل سست و بی پایه باشد مانند استدلال به اینکه چون پدران ما این
عقیده را داشتند ما نیز این عقیده را داریم، ولی به هر حال این هم برای خود دلیلی
است و می تواند معیار و ملاک انتخاب باشد.
آنچه مسلم
است، این است که بشر در انتخاب دین آزاد است و باورهای دینی را نمی توان با زور و
شلاق به کسی تحمیل کرد هر چند که گاهی شرایط محیط و جامعه طوری است که انسان فرصت
اندیشیدن درباره باورهای خود را ندارد و کاملاً پیرو محیطی است که در آن زندگی
می کند ولی باید توجه داشت که این خود ناشی از علاقه ای است که شخص به سنتهای قومی
خود دارد و این علاقه معیاری برای انتخاب سریع شخص می شود و در عین حال الزام آور
نیست و هیچ کس مجبور به پذیرش باورهای جامعه خود نیست و ممکن است عوامل مختلفی در
شخص اثر بگذارد و او انتخاب خود را عوض کند.
قرآن کریم
در عین حال که از این حقیقت مسلم خبر می دهد، دلیل آن را هم بیان می کند و آن
اینکه راه از بیراهه و هدایت از گمراهی مشخص شده است و با آمدن پیامبران الهی و
وجود عقل و اندیشه در بشر، دین حق برای همه شناخته شده است و بشر با اندکی توجه و
تعقل و تدبر می تواند راه درست را تشخیص بدهد و دین حق را پیدا کند منتهی گاهی
نیروهایی سد راه انسان می شوند و مانع تشخیص درست افراد می گردند که در این صورت
پیامبران وظیفه دارند که با آن نیروها مبارزه کنند و موانع سعادت را از سر راه
انسانها بردارند. این مبارزه ممکن است از راه تبلیغ و ارشاد باشد و ممکن است حتی
از طریق جنگ باشد.
پیامبران
هیچ گاه به وسیله جنگ؛ دین را تحمیل نمی کنند، بلکه اگر جنگی اتفاق می افتد، برای
برطرف کردن موانع و نیروهای شیطانی از سر راه توده های مردم است تا زمینه برای
اندیشیدن درست آنها فراهم شود و آنها بتوانند آگاهانه دین حق را پیدا کنند و به آن
ایمان بیاورند.
در ادامه
آیه، سرنوشت و عاقبت سعادتبار کسانی را که با انتخاب درست ، دین خدا را به چنگ
می آورند، بیان می کند و می فرماید: کسانی که به طاغوت کافر شوند و به خدا ایمان
بیاورند به دستگیره محکمی چنگ زده اند که هرگز قطع نمی شود.
طبق این
بیان، ایمان محکمی که انسان را نجات می دهد دو مرحله دارد: مرحله اول کفر به طاغوت
است و مرحله دوم ایمان به خدا. منظور از طاغوت، تمام نیروهایی است که در مقابل حق
صف بسته اند و سد راه انسانها در رسیدن به دین حق هستند مانند شیطان و افراد
طغیانگری که یا به جهت کج اندیشی و یا به جهت جاه طلبی و سودجویی، انسانها را از
رسیدن به دین حق منع می کنند و همچنین تمام معبودهای دروغین.
این
نیروها دربرابر حق طغیان کرده اند و لذا به آنها «طاغوت» گفته می شود. فرد مؤمن در
درجه اول باید تمام آنها را نفی کند و خود را از قید آنها آزاد سازد و در درجه دوم
چون بیگانه را از خانه دل دور کرد، ایمان به خدا بیاورد و خانه دل را دربست در
اختیار خدا بگذارد. در چنین صورتی است که کاری عظیم کرده و به محکمترین دستگیره
چنگ زده که زوال و نابودی ندارد. او نیروی اندک خود را به نیروی بی پایان الهی
متصل کرده و به کمال مطلق پیوسته است.
درپایان،
آیه از دو صفت خداوند یاد می کند و اینکه او شنوا و داناست. آنچه را که می گویند
می شنود و آنچه را که در دل دارند می داند و برای او به خوبی روشن است که چه کسی
ایمان واقعی دارد و چه کسی از نور ایمان خالی است.
این آیه
نظیر آیه دیگری از قرآن است که می فرماید:
«وَ لَوْ
شاءَ رَبُّکَ لآمَنَ مَنْ فِی الأَرْضِ کُلُّهُم جَمیِعاً اَفَأنْتَ تُکْرِهُ
النّاسَ حَتّی یَکُوُنُوا مُؤمِنین» (یونس/ 99).
«و اگر
پروردگار تو می خواست، البته همه کسانی که در زمین هستند، ایمان می آوردند، پس آیا
تو مردم را مجبور می کنی که مؤمن باشند»؟
طبق این
آیه، خداوند به حکمت خود نخواست که همه مردم را خواه و ناخواه و به ناچار مؤمن کند
و هر کس باید با میل و رغبت خود مؤمن شود. آنگاه از پیامبر می پرسد که تو می خواهی
مردم را مجبور به ایمان کنی؟ در حالی که چنین چیزی امکان ندارد.
با توجه
به این آیات و آیات مشابه دیگر، بی پایگی سخنان کسانی که اسلام را دین شمشیر و زور
قلمداد کرده اند به خوبی روشن می شود، زیرا از نظر قرآن چنین چیزی امکان پذیر نیست
و مردم باید از روی میل و اراده خود ایمان بیاورند و اگر اسلام شمشیری کشیده فقط
برای دفاع از کیان خود و نیز برای از بین بردن نیروهایی بود که سدّ راه سعادت مردم
بوده اند. اسلام این موانع را در جامعه هایی که به آنها دسترسی پیدا کرد، از بین
برد تا مردم بتوانند آزادانه دین خدا را انتخاب کنند و در عین حال مجبور نبودند
ولذا کسانی از آنها مسلمان نشدند و اسلام، کاری به کار آنها نداشت منتهی از آنها
جزیه می گرفت تا از آنها دفاع کند و آنها آزادانه در جامعه اسلامی دین خود را حفظ
کنند.
قرآن کریم
پس از تأکید بر آزادی انسان در انتخاب عقیده، در ادامه سخن، سرانجام هر دو گروهی
را که با استفاده از آزادی خود راه خدا و یا راه شیطان را برگزیده اند، بیان
می کند: از دیدگاه این آیه، افرادی که به خدا ایمان آورده اند، برای خود سرور و
یاور و سرپرستی دارند و افرادی که کافر شده اند نیز برای خود دوستان و سرورانی
دارند. سرور و یاور مؤمنان، خداست که آنها را از تاریکیها و گمراهیها نجات می دهد
و به سوی نور می برد، نور هدایت و راهیابی که مؤمنان همواره با آن زندگی می کنند.
ولی دوست و سرور کافران همان طاغوت است که در آیه پیش ذکر آن گذشت یعنی طغیانگرانی
چون شیطان و یا معبودهای دروغین و افراد طغیانگری که سدّ راه ایمان مردم هستند.
اینها دوستان کافران اند و نتیجه این دوستی آن است که آنها را از نور ایمان به سوی
تاریکیهای جهل و ضلالت می برند و آنان در روز قیامت وارد جهنم خواهند شد و در آن
جاویدان خواهند بود.
تشبیه
ایمان به نور، و کفر به تاریکی ، تشبیه بسیار جالبی است زیرا نور، خواصی دارد که
ایمان هم همان خواص را دارد. بعضی از خواص نور ظاهری عبارت است از اینکه نور باعث
رشد و نموّ گلها و گیاهان می شود، نور سرعتی فوق العاده دارد (در هر ثانیه
سیصدهزار کیلومتر) و نور عامل تشخیص راه از چاه و دوست از دشمن و تشخیص چهره ها و
قیافه هاست که در تاریکی تشخیص داده نمی شود. عین همین خواص در ایمان به خدا هم
وجود دارد: ایمان به خدا باعث رشد و شکوفایی استعدادهای مؤمنان می شود و آنان را
با سرعتی هرچه تمامتر به سوی کمال و خوشبختی می برد و باعث تشخیص حق از باطل و
صلاح از فساد می گردد. ایمان نور است و مؤمن از این نور بهره می برد و این در حالی
است که کافر در ظلمت به سر می برد و از این همه خواص و آثار نور، ایمان بی بهره
است.
در پایان
توجه خوانندگان محترم را به دو روایت جلب می کنیم:
1 در
بعضی از روایات، «عروة الوثقی» به ایمان و یا حب اهل بیت پیامبر و یا ائمه و یا
امیرالمؤمنین(ع) تفسیر شده است.
(کنز
الدقائق، ج 1، ص 612 615).
همه اینها
به معنای واحدی بازگشت می کند و آن ایمان به خدا و آن چیزی است که رسول خدا از
جانب خدا آورده است.
2 عن
علی بن ابیطالب (ع) قال: المؤمن ینقلب فی خمسة من النور: مدخله نور و مخرجه نور و
علمه نور و کلامه نور و منظره یوم القیامة نور.(الخصال، ص 277).
امیر
المؤمنین(ع) فرمود: مؤمن در پنج نور حرکت می کند: محل ورود او نور است و محل خروج
او نور است و علم او نور است و کلام او نور است و دیدگاه او در روز قیامت نور است.
مستمندم بسته زنجیر و زندان یا علی!
|
دستگیری، دستگیر مستمندان یا علی!
|
بندی زندان روباهانم ای شیر خدا!!
|
می جوم زنجیر زندان را به دندان یا
علی!
|
دردمندی روسیاهم با شفاعت مستحق
|
ای درت دارالشفای دردمندان یا علی!
|
زنده یاد
استاد شهریار