اخلاق و عرفان اسلامی / کشف و کرامت

گذشت که: درنهاد انسان نوعی میل فطری به سوی کمال مطلق وجود دارد که آن را حس مذهبی می نامیم و هدف انبیا این بوده که مقدمات وصول به این مقصد را برای انسان فراهم کنند. سپس، فطری بودن تقرب به خدا و ویژگی های عرفان حقیقی و مسلک حق عرفانی رابررسی نمودیم.

اشاره

گذشت که: درنهاد انسان نوعی میل فطری به سوی کمال مطلق وجود دارد که آن را حس مذهبی می نامیم و هدف انبیا این بوده که مقدمات وصول به این مقصد را برای انسان فراهم کنند. سپس، فطری بودن تقرب به خدا و ویژگی های عرفان حقیقی و مسلک حق عرفانی رابررسی نمودیم.

اینک ادامه این مجموعه از سخنرانی راپی می گیریم.

کشف و کرامت

دو لفظ "کشف وکرامت"مترادف نیستندبلکه کشف مقوله ای غیراز مقوله کرامت است. مکاشفه عبارت است ازاین که:انسانی در حال هوشیاری و بیداری، یا در حالت بین خواب و بیداری، که از آن، به «خلسه » تعبیر می شود، چیزهایی را ببیند یا درک کند که دیگران درک نمی کنند.گاهی گفته می شود: فلان شخص،در عالم مکاشفه، فلان مطلب را دیده است; منظور، همین حالت کشف است.حالتی برای انسان پیش می آید،گاهی شبیه خواب است. ولی خواب نیست; ممکن است حتی چشم انسان هم باز باشد و چیزهایی را ببیند، شبیه این که شخص خواب می بیند. مثلا شخصی را در حالی یا در کاری می بیند، حادثه یااتفاقی را می بیند، صدایی را می شنود. این حال را، حال مکاشفه می گویند.

اما منظور از کرامت این است که از شخص، کارهای خارق العاده ای سربزند، دارای قدرتی روحی باشد که بتواند تصرفاتی در عالم طبیعت یا در اشخاص، انجام دهد; مثلا، مریضی را شفا بخشد، یاطی الارض کند،یابدون اسباب ظاهری، چیزی را از مکانی به مکان دیگر منتقل کند. به هرحال، کارهای خارق العاده ای انجام دهد که اگر مستند به اذن الهی و نشانه ارتباط باخدا باشد، کرامت نامیده می شود.

مرتبه والای آن، که به وسیله اولیاء و انبیاء و ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین برای اثبات نبوت و امامتشان انجام می گیرد، معجزه نام دارد. اما ممکن است بندگان صالح خدا هم کارهای خارق العاده ای انجام دهند، بدون این که برای اثبات ادعایی باشد; این، موهبتی است خدایی که «کرامت » نام دارد. یکی ازمسائلی که مدعیان عرفان و مقامات عالی انسانی علم اخلاق می کنند وآن را دست آویزی برای تبلیغ مسلک و مکتبشان قرار می دهند، همین ادعاست که، فلان شخص، صاحب کشف و کرامت است; لذا برحق است و فرقه و مسلکش، مسلک صحیحی است.

ولی آیا واقعا کشف و کرامت در مورد او واقعیت دارد؟ واگر واقعیت دارد، دلیل بر این است که او از اولیاء خداوند است و خدای متعال نظر خاصی نسبت به او دارد؟ و اگر کسی واقعا کرامت الهی داشت، این دلیل می شود که همه مطالبی که او ادعا می کند، درست است؟

اگر این مساله، روشن نشود، سوء استفاده هایی که از ادعای کشف و کرامت می کنند از بین نمی رود.

این مطلب که بعضی از افراد، در حالاتی، چیزهایی را ببینید یا بشنوند که دیگران از دیدن یا شنیدن آنها عاجزند، امری واقعی است. چنین حالاتی برای بسیاری از انسانها پیش می آید و درک فوق العاده ای برایشان حاصل می شود. اما این ادراکات، دارای انواعی هستند، دسته ای از آنها شناخته شده اند و در روان شناسی، به نام «تله پاتی » نامیده می شوند.

فرض کنید، شخصی نشسته است و ناگهان به ذهنش خطور می کند: فلان شخص در فلان جا کاری انجام داده، یا مریض شده یا تصادف کرده و یا از دنیا رفته است و بعدا معلوم می شود که واقعا هم صحیح بوده است یا به ذهنش می آید که، مثلا، کسی در شهر دیگری دارد با او سخنی می گوید و او نیز می شنود، بعد معلوم می شود که آن شخص، در آن حال، به او توجه داشته است و دلش می خواسته چنین مطلبی را به او بگوید، ولی به او دسترسی نداشته است و فقط ازذهنش خطورکرده است این، نوعی ارتباط روحی است.

هیچ یک از اینها دلیل براین نیست که این اشخاص، از اولیای خدا یا از دشمنان خدا هستند. زیرا هر دو صورتش ممکن است. حتی ممکن است چنین روابطی میان اشخاصی که منکر خدا هستند پیدا شود. این، حالتی خارق العاده است; یعنی دیگران نمی توانند و در اختیارشان نیست، ولی واقعیت است. حال چه اسراری در کار است و این کار، چه فرمولی دارد، هنوز علم، آن را کشف نکرده است و به هیچ وسیله، فرمول این ارتباط به دست نیامده است که چه کار باید کرد تا این رابطه برقرار شود. این امری اتفاقی است.

پیداست، چنین رابطه و درکی، هرگز نشانه این که شخصی، مقام و منزلتی نزد خدای متعال دارد، نیست. چنان که بعضی از افراد، به وسیله چشم ظاهری، چیزهایی را می بینند که دیگران نمی توانند ببینند و یا به وسیله گوش ظاهری، صداهایی را می شنوند که دیگران نمی توانند بشنوند. اینها، تاحدودی، از نظر فیزیولوژیکی نیز قابل توجیه اند; یعنی، یک ویژگی در اندام چشم یا اندام گوش و مغز و اعصابشان هست که در سایرین نیست; مثلا صداهایی که معمولا باید فرکانس معینی داشته باشد تا ما بشنویم، آنها با فرکانس کمتری می شنوند. یامثلا، ما نورهایی را که تواتر خاصی دارند می بینیم اما آنها می توانند انوار ماوراءبنفش را هم ببینند. این یک خاصیت فیزیولوژیکی است که در بدنشان وجود دارد.

در کتاب " فوق طبیعت" آمده است که: خانمی روسی که ظاهرا مارکسیست و کمونیست است، چشمانش ویژگی خاصی دارد که درون بدن اشخاص را می بیند; به شخص که نگاه می کند، اندامهای داخلی بدنش را می بیند و گاهی به جای این که مریض را به آزمایشگاه و رادیولوژی ببرند و ببینند که چه آفتی در بدنش هست، این شخص، به بدن او نگاه می کند ومی گوید که در کجای بدنش اختلالی وجود دارد وبه این وسیله مرض او کشف می شود. گاهی دید او به حدی دقیق است که از دستگاههای عکس برداری هم دقیق تر می بیند، مثلاممکن است دستگاه تشخیص ندهد که فلان غده درکجای روده شخص است، اما او با یک نگاه می گوید: غده، در فلان جای روده مریض است.

این زن، هیچ ادعایی ندارد و هیچ ارتباطی هم با عالم غیب ندارد، فقط خاصیتی در اندام چشم او یا در سیستم عصبی اش هست که چیزهایی را درک می کند که دیگران درک نمی کنند.

بعضی از دانستنیهای غیر متعارف، باابزارها و مقدماتی حاصل می شوند;یعنی اشخاصی زحمت ها و ریاضت هایی می کشند و تمرین هایی را انجام می دهند تا چنین قدرتی رابه دست می آورند.این هم امری مشترک بین حق و باطل است.

در مناطقی از هند مثل تبت و کوههای هیمالایا، فرقه هایی از مرتاضان زندگی می کنند، که اعتقادی به خدا و دین و روز قیامت ندارند - البته به بقاء روح، معتقدند - آنها ریاضت ها و گاه، اعمال سخت و خرد کننده ای را انجام می دهند که در نتیجه آن، قدرتی روحی پیدا می کنند که می توانند مسائلی را بفهمند و ببینند که دیگران از درک آن عاجزند و حتی می توانند از حوادث گذشته خبر دهند. عده ای از آنان پیشرفتهای خاصی دارند و می توانند از آینده خبر دهند. نمونه های زیادی از این پیشگویی ها، سراغ داریم. افرادی هستند که بدون واسطه با آنان ملاقات و سؤال و جوابهایی داشته اند;مثلا،شخصی راکه هرگز ندیده و نمی شناخته است با اسم صدا زده و گفته است که شما اهل فلان جا هستی، فلان نیت را داری،به فلان منظوربه این جا آمده ای، تا فلان وقت، در فلان جا اقامت خواهی کرد وبه فلان منطقه، خواهی رفت.

شخصی تعریف می کردکه به یکی از مرتاضین برخورد کردیم، او گفت: شما روز پنج شنبه از این شهر خواهید رفت. من که برای روز چهارشنبه بلیط گرفته بودم، باخود گفتم: خوب، این یک اشتباه است، ولی به رویش نیاوردم روز چهارشنبه که می خواستیم با هواپیما حرکت کنیم، اعلام کردند که پرواز هواپیما به روز پنج شنبه موکول شده است.پیشگویی آن مرتاض درست ازآب در آمد بااین که هیچ اطلاعی از زمان پرواز هواپیما نداشت. به هر حال، افرادی از راه ریاضت، می توانند چنین توانایی هایی پیدا کنند و یا ارتباطات روحی با افراد برقرار کنند که انواع و اقسام مختلفی دارد. نظیر اینها، مساله احضار ارواح و ارتباط با آنها و احضار جن و استفاده از اطلاعات او و از این قبیل چیزها است. خلاصه این که انسان می تواند آگاهیهای خارق العاده ای از راههای غیر متعارف داشته باشد، آگاهیهایی که از راه چشم و گوش و تعلیم و تعلم عادی میسر نیست.برای کسب آن اطلاعات، تمرین و ریاضتهای خاصی لازم است و کسانی که آن ریاضتها را بکشند به چنین قدرتی دست می یابند. البته همه، این همتها را ندارند و گاهی شاید خیلی هم عاقلانه نباشند. در صورتی که کارهای عاقلانه تری وجود دارد و آدم می تواند با زحمت کمتری به کمالات بالاتری نایل شود، تحمل این ریاضت هابرای این که صرفا اطلاعاتی پیدا کند، چه فایده ای دارد؟ مگر مااز همان اطلاعاتی که از راه چشم و گوش به دست می آوریم چقدراستفاده می کنیم؟ خوب، ما می بینیم که مردم در حال رفت وآمد هستند، حالا کسی ببیند که دیروز مردم داشتند می رفتند و می آمدند، این چه امتیازی است؟

البته،این نوعی کمال است،یعنی امری وجودی است که آنها دارند و دیگران ندارند.آری چنین چیزی امکان دارد و وجود هم دارد. راهش نیزبازاست،قابل تعلیم وتعلم است، استاد دارد. ازاو دستور می گیرند وعمل می کنند وچنین حالاتی برایشان پیدا می شود.

در این زمینه ها، مدعیان کاذب، خیلی بیشتر از آنهایی هستند که واقعا زحمتی کشیده اند و چیزی به دست آورده اند. حال، از ادعای دروغش که بگذریم، احضار روح و ارتباط باجن فی الجمله ممکن است.

اشخاصی هستند که جن تسخیرمی کنند،مقدمات و کارهایی انجام می دهند که یک یا چند جن در اختیار آنها قرار می گیرد. و اطلاعاتی در اختیارشان قرار می دهند. کسب اطلاعات برای جن بسیار آسانتر از انسان است زیرا جن، سریع از مکانی به مکان دیگر منتقل می شود و اطلاعات را کسب می کند و می تواند در فاصله کوتاهی اطلاعات را در اختیار کسی قرار دهد که با او ارتباط دارد. بله، این ها امکان دارد، اما این بدان معنا نیست که شخصی از اولیاء خداست بلکه گاه، کارهایی که برای احضار ارواح و تسخیر جن و یا سایر ریاضت ها، انجام می دهند خلاف شرع است; حتی لازمه ارتباط بابعضی از اجنه (اگر از کفار باشند)، توهین کردن شخص احضار کننده به دین حق است. یعنی او باید کارهای توهین آمیزی نسبت به مقدسات انجام دهد تا بتواند با آن جن ارتباط برقرار کند. افراد موثق نقل کرده اند، که آنهابرای این که رابطه شان را با یک جن کافر، حفظ کنند «العیاذبالله » نمازشان را ترک می کردند، و کارهای توهین آمیزی نسبت به مقدسات، از جمله قرآن، انجام می دادند تا به این وسیله، توجه آن جن را جلب کرده و اطلاعاتی کسب کنند.

اینها یک قسم از اطلاعات غیر عادی است، و دلیل منزلت شخص نزد خدا نیست. اعمالی خارق العاده است، اما از مقوله مکاشفه نیستند. تله پاتی، احضار روح، ارتباط با جن و ریاضت های مرتاضان، هیچ کدام از مقوله مکاشفه نیست.

مکاشفه و انواع آن

مکاشفه حالتی روحی است، بین خواب و بیداری (خلسه) که برای شخص پیش می آید، و در چنین حالتی چیزهایی را مشاهده می کند. اما این حالت چگونه پیدا می شود؟

این حالت، نوعی لطافت روحی لازم دارد، روح باید نوعی وارستگی داشته باشد تا این حالت برای شخص پیدا شود. بزرگان از عرفا، که همه فرق متصوفه به آنها احترام می گذارند نوشته اند که مکاشفات بر دو گونه اند: مکاشفات ربانی یا رحمانی، و مکاشفات شیطانی. گاهی چیزهایی را که آدمی در حالتی خلسه گونه می بیند یا می شنود و درک می کند، القائاتی از سوی شیطان است. آدم صدایی می شنود که دیگران نمی شنوند. گاهی هم این صدا، یک خبری است و واقعیت هم پیدا می کند اما اینها مقدمه ای برای فریفتن شخص است، تا وادارش کند که به آن راهی که می خواهد برود.

قرآن کریم از زبان ابلیس، می فرماید: «فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک المخلصین »(سوره ص:82) به عزت خدا قسم خورده است که تا می تواند بنی آدم را فریب دهد و فقط طمعی در فریب دسته ای از بندگان خدا که از مخلصین و معصومین هستند ندارد; اما قسم خورده است که سایرین را تا جایی که می تواند گمراه کند و یکی از راه های گمراه کردن، این است که اول کارهایی را انجام می دهد که شخص خیال کند اعمال صحیحی است; مثلا، هاتفی غیبی که به بنده بگوید: امشب از خواب برخیز و نماز شب بخوان! پیش خود می گوید: این صدای ملک است، زیرا شیطان، به کسی نمی گوید نماز شب بخوان. نیمه شب برمی خیزد و می گوید: الحمدلله خداوند توفیق داد که بیدار شوم و نماز شب بخوانم. شب دوم، سوم، چند شب می گذرد، بعد می گوید: این را کنار بگذار و برو قرآن بخوان. کسی که مدتی دستورات عبادی را شنیده که نماز شب بخوان و قرآن بخوان و دعا کن و به اینها عادت کرده است، با خود می گوید که ثواب آن قرائت قرآن بیشتر از آن درسی است که من می گویم. غافل از این که دستورات مستحب به او داده و فریبش می دهد، تا این که تکلیف واجب را ترک کند. خوب، بسیاری از افراد ممکن است فریب بخورند و بگویند: همان گونه که آن دستورات و سفارشاتش درباره عبادت خدا صحیح بود، او که نمی گوید: برو العیاذبالله فلان معصیت را انجام بده، این هم که می گوید: درس نرو، و بنشین قرآن قرائت کن، معلوم می شود که این هاتف غیبی، صلاح ما را بهتر از ما می داند.

این یک نوع مکاشفه است. گاهی نیز در حالت خلسه و حالتی بین خواب و بیداری یادر حالتی که انسان مشغول ذکر است، چنین چیزهایی رامی بیند.گاهی نوری، انواری رنگارنگ و گاهی شخصی را می بیند یاصدایی رامی شنود. اینها همه واقعیت دارد، اما اهل فن می گویند: این مکاشفات، گرچه در حال ذکر، دعا، سجده و یا در حال نماز باشند به دو دسته تقسیم می شوند:

1- مکاشفات شیطانی

2- مکاشفات رحمانی(ربانی)

عامل مکاشفه گاه شیطان است و گاه ملک. تشخیص این که کدام یک شیطانی و کدام یک رحمانی است، کار هر کسی نیست. محققین از عرفا گفته اند که برای تشخیص مکاشفه صحیح از ناصحیح، باید مضمون مکاشفه را بر کتاب و سنت عرضه کرد; اگر موافق قرآن و حدیث باشد، صحیح است و اگر مخالف کتاب و سنت باشد، شیطانی وناصحیح است. پس ملاک برای شناختن مکاشفه صحیح از ناصحیح، قرآن و سنت است، این را نیز محققین از عرفا گفته اند که صرف حصول مکاشفه برای کسی، دلیل براین نیست که او از اولیا خداوند است. حال اگر شخصی اهل ریاضتهای باطل نیست، اعتقاداتش صحیح است و دین و مذهب درستی دارد، عباداتش، نماز و روزه اش، صحیح است، در حال عبادت، نماز شب، سجده و یا در حال ذکر، مکاشفه ای رحمانی برایش واقع شد که مضمونش صحیح و مطابق کتاب و سنت است، آیا این شخص به مقام قطبی و مرشدی رسیده است؟ آیا حرفهایش در مورد سایر مطالب حجت است؟ آیا صلاحیت تربیت دیگران را دارد؟

به هیچ وجه چنین نیست، گاهی برای بعضی از کودکان، قبل از رسیدن به سن تکلیف، مکاشفاتی پیش می آید، گاهی افراد عامی، بی ریا و صاف و ساده، از بازاریها، کشاورزان، در نمازشان انواری را مشاهده می کنند، (نمونه هایش را سراغ داریم). وقوع مکاشفه در این افراد، صرفا دلیل براین است که در آن حالت،لطافتی روحی وجود داشته است. نه این که، این شخص، تبدیل به یک قطب یا مرشد یا مربی کامل شده، و سخن او در همه مسائل حجت باشد. حتی اگر ثابت شود که مکاشفه اش رحمانی و ربانی بوده است; مثل این است که خواب صادقی دیده باشد، حالت مکاشفه، حالتی شبیه حالت خواب است.

حال اگر کسی رویای صادقه ای دید، خواب صحیحی دید، آیا دلیل براین است که او از اولیاء است؟ خیر. افراد معصیت کار بسیاری نیز هستند که خواب صادقه می بینند. بله، نوعی لطافت روحی باید داشته باشد. همه این گونه نیستند، ولی داشتن چنین لطافتی که اسمش را صفای روحی می گذارند،معنایش این نیست که او از اولیاء است و درک و فهمش در مورد همه مسائل صحیح است; قدرت تربیت دارد و همه باید از او اطاعت کنند. خیر، این گونه نیست.

حاصل آن که: بعضی از مکاشفات ربطی به اعمال شخص و حالات انسان ندارد و بر اثر ریاضتهایی باطل حاصل می شود. مثل، حالات و اطلاعاتی که مرتاضین دارند و بعضی دیگر، با ریاضتهای شرعی و صحیح حاصل می شود که اینها هم دو دسته اند، حتی آدمی که شخصی صالح است، عبادات شرعی و ریاضتی صحیح دارد گاهی ممکن است ریاضتهای شیطانی داشته باشد، شیطان او را رها نمی کند و برای تشخیص آن باید به کتاب وسنت مراجعه کرد، حتی اگر ثابت شود که مکاشفه رحمانی بوده است و مطابق کتاب و سنت است، دلیل براین نیست که او به مقام عظیمی رسیده است.

کرامت

همان طور که اطلاعات خارق العاده از راههای مختلف به دست می آید، کارهای خارق العاده نیز چنین است. بعضی هستند که به طور طبیعی، افرادی استثنایی هستند، کارها و تصرفاتی انجام می دهند که دیگران نمی توانند انجام دهند این گونه افراد البته خیلی نادرند. از اینها که بگذریم، کارهای خارق العاده ای هست که معمولا در اثر ریاضت ها حاصل می شود و انواع مختلفی دارد، از قبیل «سحر» و «تسخیر جن » که در اثر انجام عملیاتی از قبیل ریاضت هایی که جوکی های هند می کشند، و بالاخره بخشی نیز از اینها، کراماتی است که براثر عبادات صحیح و ریاضت های شرعی حاصل می شود. جای هیچ انکاری نیست که بشرکارهای خارق العاده را با تمرین ها و ریاضت ها انجام می دهد. بارها تیم های پزشکی و دانشمندان علوم مختلف اسلامی و علوم طبیعی و تجربی از کشورهای مختلف به خصوص از آمریکا و آلمان رفته اند و مدتها در میان مرتاضان زندگی کرده اند، وضع آنها را بررسی کرده و نهایتا تصدیق کرده اند که کارهایی که مرتاضان انجام می دهند مطابق با هیچ قانون علمی نیست; یعنی چنین کارهایی بدون علل و عوامل طبیعی و اقتصادی ایجاد می شوند و هیچ دلیلی بر این که این اعمال را با استفاده از قانون طبیعی انجام می دهند وجود ندارد.

دانشمندان بعد از تجربیات زیاد، حاصل تحقیقاتشان را منتشر کرده اند مبنی بر این که کارهایی که مرتاضان انجام می دهند غیر عادی است و با قوانین طبیعی، فیزیکی و فیزیولوژی و روان شناسی مطابقت ندارد.البته ممکن است بعضی انواع آن، با این علوم ارتباط داشته باشد; یک جوکی جلوی قطاری که در حال حرکت است می ایستد، قطاری که با سرعت صد یا صدوبیست کیلومتر در حال حرکت است، کنار ریل قطار می ایستد و با حرکت دستش ناگهان قطار را سر جایش میخ کوب می کند، و تادستش را برندارد با هیچ وسیله ای قطار حرکت نمی کند. یا مثلا هواپیمایی آماده حرکت است، موتور آن کاملا آزمایش شده و آماده حرکت است، یک جوکی می آید و دست می گذارد، مهندسین هرکاری می کنند، نمی توانند آن را راه بیندازند. تا این که او دستش را بر می دارد و اجازه حرکت می دهد، آن وقت راه می افتد. اینها مسائلی واقعی است، و نشانه آن است که خدای متعال به روح انسان آن چنان قدرتی داده که اگر تقویت شود، برقوای طبیعت غالب می شود این عظمت روحی انسان است. خوب، آیا اینها دلیل براین می شود که آن جوکی با آن آلودگی روحی اش از اولیاء الله است و باید از او اطاعت کرد؟ آیا باید آب دهانش را برای تبرک برد؟ این جوکی مثل پهلوانی است که تمرین کرده و بازوانش قوی شده است. چیزی را بر می دارد که شما نمی توانید بردارید، این یکی تمرین بدنی است و آن دیگری تمرین روحی است، که با کم خوردن، نفس را در سینه حبس کردن و با تمرینهای دیگر، با فشارهایی که به خودشان وارد می کنند، روحشان راتقویت می کنند.

با رابطه ای که از این راه یا به صورت هایی دیگر کشف کرده اند توانسته اند اراده را تقویت کرده تا بر قوای طبیعت غالب شود که بستگی به این دارد تا چه اندازه، قدرت اراده و قدرت نفس در شخص حاصل شده باشد.

پس هرکار خارق العاده ای که کرامت الهی نباشد،دروغ نیست; اینها واقعیت دارد و یک قسم آن هم سحر است.

حال این که ماهیت سحر چیست وچگونه برای اشخاص حاصل می شود وچند نوع است خود بحثهای زیادی دارد. ما واقعیت سحر را نمی دانیم، اما گاهی ممکن است آموختن سحر برای ابطال سحر، واجب باشد. البته سحر وجود دارد و در قرآن هم داریم: «لسحرواعین الناس » سحره فرعون سحر می کردند. اینها درقرآن هست و سحر فی الجمله واقعیت دارد، اما آیا کسی که کار خارق العاده ای انجام می دهد که دیگران نمی توانند انجام دهند، تصرف در قوانین طبیعت می کند، طبیعت را مقهور می کند، حتی در دلهای مردم نیز اثر می گذارد، بین دو دوست، زن و شوهر کدورت یا محبت ایجاد می کند; ساحر شد واز اولیاءالله است؟ خیر چنین نیست. فی الجمله در قرآن کریم داریم که جن وجود دارد و سحر هم واقعیت دارد و از نظر علمی، سحر و تاثیر آن هم واقعیت دارد.

نقل می کنند که در زمان امام صادق علیه السلام شخصی ادعا می کرد که هرکس چیزی را در دست خود پنهان کند من می گویم که آن چیست! مردم هم جمع شدند، برای تفریح و سرگرمی و هرکس چیزی را در دستش پنهان می کرد و می گفت که این چیست؟ اونیز جواب درست می داد. حضرت،وارد مسجد شدند و دیدند که مسجد شلوغ است. فرمودند: چه خبر است؟ جریان را برای ایشان شرح دادند. حضرت جلو رفتند و دستشان را مشت کردند و فرمودند که در دستم چیست؟ آن شخص فکری کرد و حالت تحیر و تعجب به او دست داد. حضرت فرمودند: چرا جواب نمی دهید، مگر نمی دانید چیست؟ گفت می دانم چیست. ولی تعجب می کنم که شما آن را از کجا به دست آورده اید. حضرت فرمودند: آن چیست؟ گفت: در تمام روی زمین هرچیزی سرجای خودش هست، ولی دریک جزیره ای، مرغی دوتا تخم گذاشته بود، یکی از آنهانیست، تنها چیزی که روی زمین تغییر کرد، همین است و این باید همان تخم باشد. حضرت دستشان را باز کردند و تخم آن پرنده را نشان دادند. بعد حضرت فرمودند: تو چگونه این علم را پیدا کرده ای؟ گفت با مخالفت با هوای نفس، هرچه دلم می خواست، خلافش را انجام می دادم. حضرت فرمودند:دلت می خواهد مسلمان شوی؟ گفت نه. حضرت فرمودند: شما گفتید که هرچه دلم نمی خواهد انجام می دهم، طبق قول خودت باید مسلمان شوی! او محکوم شد و گفت: خوب، قول داده ام و انجام می دهم. البته از این که دید حضرت توانستند تخم مرغی را از جزیره ای دور در اقیانوس، بیاورند ودر دست بگیرند، فهمیدکه ایشان شخصی عادی نیستند دینی که ادعا می کنند دین صحیحی است. این زمینه ای برای پذیرش دین اسلام بود. هنگامی که مسلمان شد، اشخاصی می آمدند و می گفتند در مشت ما چیست؟ ولی او نمی توانست جواب بدهد. از حضرت پرسید: آقا چه شد که تا حالا که دینم باطل بود و راهم غلط بود، چنین قدرتی را داشتم، اما حالا که مسلمان شده ام و دین حق را پذیرفته ام، پرده ای جلوی چشمم افتاده است و دیگر واقعیت را نمی بینم. این چه دینی است؟ حضرت فرمودند:تاکنون زحمتی کشیده بودی وخداوندمزدت را در همین عالم به تو می داد، از حالا به بعد هم اگر زحمتی را متحمل شوی خداوند متعال اینها را برای آخرتت ذخیره می کند که درعالم ابدی سعادتمند باشی. بنابراین، قدرت بر تصرف در طبیعت و انجام کارهای خارق العاده، دلیل مقام و منزلتی نزد خدا نیست. همان طوری که دلیل برعدمش هم نیست.

ممکن است شخصی،باتمرینهایی که انجام می دهد و قدرت اراده ای که پیدا می کند، این گونه قدرتهایی را پیدا کند و گاهی ممکن است که این، یک موهبت الهی باشد. اگر بخواهیم تشخیص دهیم که موهبت الهی هست،یانه، ممکن نیست مگرآن که آن شخص را بشناسیم و ببینیم که اعتقاداتش درست بوده است. رفتارش چگونه بوده است، آیا طبق دستور خدا و پیغمبر "صلوات الله علیه" رفتار کرده است که خدا این موهبت رابه او عطا کند یا اهل ریاضتهای باطل بوده است؟ آن گاه می توان فهمید که این کارها شیطانی است یا الهی.

حاصل این که، مقوله کشف و مکاشفه و نیز مقوله تصرفات و انجام کارهای خارق العاده که مجموعا در اصطلاح عرفی به آنها، «کشف و کرامت » می گویند، هم حق دارد و هم باطل. گاهی شیطان، اطلاعات صحیح را نیز در اختیار انسان قرار می دهد که بعدا او را فریب دهد و وادار به انجام گناهی یا ترک واجبی کند.

همچنین ممکن است تصرفات خارق العاده ای باشد که خداوند به عنوان کرامت الهی، به بنده ای از بندگان شایسته خود، طبق مصالحی که می داند عطا فرماید و ممکن است در اثر ریاضت هایی باشد که شخصی کشیده است و خدا مزدش را در همین عالم به او داده است و او این قدرت روحی را پیدا کرده که می تواند تصرفاتی را انجام دهد. در حالی که از اخوان شیطان است، اعتقاداتش فاسداست.اعمال او،اعمال اهل معصیت است، رفتارش نادرست است،اما زحمتی کشیده است و خدا مزدش را دراین عالم به او داده است.

بنابراین، شناختن اشخاص از راه داشتن قدرت برتصرفات غیرعادی، یااز راه داشتن اطلاعات غیر عادی، شناخت صحیحی نیست، زیرا خداوند چنین قدرتی را هم به شیطان و هم به ملائکه داده است. دراین عالم تعادل، محفوظ است. راه حق و راه باطل را خداوند جلوی پای انسان می گذارد، «فالهمها فجورها و تقویها» تا ما گزینش کنیم.اگر خداوند آن قدرتها رابه شیطان داده است، ملائکه را هم موکل فرموده تا اولیای خدا را یاری کنند. همه عرشیان، کارشان استغفار برای مؤمنین است. در آیات قرآن، تصریح شده است که ملائکه مقرب الهی که حامل عرش الهی هستند، کارشان استغفار برای مؤمنین است، «ولیستغفرن للذین آمنو»(اعراف،آیه 7)

آنها، مؤمنین را تایید، حمایت وکمک می کنند.ازطرف دیگر، شیطان هم به اهل باطل کمک می کند. پس دو راه وجود دارد. مجری، یک مجری است، چه آب شیرین در آن جاری باشد، چه آب شور، جلوی فریب های شیطانی را نمی گیرند، زیرا خداوند حق را بیان کرده و دلائل روشن به انبیاء داده است. اگر کسی طالب حق باشد می تواند تشخیص دهد. البته شیطانها هم فریب هایی دارند. بسیاری از مردم را نیز گول می زنند، اما تقصیر خود مردم است، زیرا باید بروند از اهلش سؤال کنند. پس هم عرفان صحیح داریم و هم عرفان دروغین.

ادامه دارد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر