اغالبه

اموی ها در شرق، روم و مغرب به فتوحات ادامه دادند. سرزمین مغرب مدت یک قرن ناآرام بود و میان خوارج، اموی ها، عباسیان و کارگزاران ایشان دست به دست می شد

اموی ها در شرق، روم و مغرب به فتوحات ادامه دادند. سرزمین مغرب مدت یک قرن ناآرام بود و میان خوارج، اموی ها، عباسیان و کارگزاران ایشان دست به دست می شد. با حاکمیت اغالبه در افریقیه، از نزاع ها کاسته شد و آن سرزمین روبه عمران و آبادانی نهاد. عرب های مهاجر با بربرها، یعنی ساکنان بومی آن سرزمین، آمیختند و به عرب های افریقایی تبدیل شدند و نسل، فرهنگ و زندگی جدیدی به وجود آمد که از اسلام، سنت های قبایلی و شرایط منطقه ای متاثر بود.

محمد زینهم محمد عزب که کتاب «تاریخ مملکة الاغالبه » نوشته ابن وردان را تصحیح کرده، مقدمه و حواشی مفصلی به آن افزوده است. مقاله حاضر ترجمه این مقدمه است.

ایجاد حکومت اغالبه در افریقیه در سال 184ه / 800م با ناآرامی ها و هرج و مرج و درگیری مذهبی و شورش های سپاهیان عرب و بربر حاکم در منطقه، در مدتی طولانی، یعنی از خلافت هشام بن عبدالملک (105-125ه / 724-743م) تا پایان دولت اموی در سال 132ه / 750م، ارتباط تنگاتنگی دارد. (1)

در حقیقت خلافت عباسی در مشرق جهت تثبیت موقعیتش مشکلاتی داشت و بر خود فرض می دید که با زندیقان بجنگد و بر جنبش های علویان چیره شود و خطر رومیان را مرتفع نماید. از این رو خلیفه ابوالعباس سفاح نسبت به آن چه در سرزمین مغرب 2 رخ می داد، اهتمام زیادی به خرج نداد، زیرا اندیشه اش متوجه مشرق بود. با وجود این از جناح غربی حکومت اسلام که «مصر»، «برقه » و «افریقیه » را در برمی گرفت، غافل نشد و فقط درخواست عبدالرحمان بن حبیب را پاسخ گفت. عبدالرحمان بن حبیب بن ابی عبیدة بن عقبة بن نافع رهبر سیاسی فعالی بود. [خلیفه] به دلیل شهرت، فرمان بری و پیروزی های جنگی جدش (عقبة بن نافع) به او اعتماد داشت، ولی او از شیوه سیاسی جد خود عدول کرد. وی که چشم به حکومت دوخته بود، مانند عبدالرحمان بن معاویة بن هشام بن عبدالملک (138-172ه) حکومت را سر و سامان نداد و در همه حال به فکر باقی ماندن در مسند قدرت بود، بدون آن که از مشروعیت برخوردار باشد. (2)

عبدالرحمان بن حبیب یکی از رهبران بزرگ بومی افریقیه ای بود و از این رو، شدیدتر از آنان به حکومت افریقیه دلبسته بود. او به رغم بسیاری از هم طرازان خود، یعنی رهبران عرب بومی افریقیه ای، خود را سزاوار حکومت می دید. تا این زمان در تاریخ مسلمانان سابقه نداشته است که خلافت با استقلال یکی از کارگزارانش، چه استقلال کامل و یا ناقص، همراهی کرده باشد.

اوضاع در حکومت اسلام با هرج و مرج و بی ثباتی جریان داشت. در دوران انتقال حکومت از امویان به عباسیان که از نیمه حکومت مروان بن محمد جعدی شروع شد و در تمامی دوران ابی العباس سفاح و بخشی از دوران ابی جعفر منصور ادامه داشت و ده سال بعد از حاکمیت منصور ثبات یافت، منصور خلیفه، رئیس بلامنازع حکومت اسلامی شد. (3)

هنگامی که عبدالرحمان بن حبیب خود را امیر قیروان نامید برای اعلام فرمان برداری اش کسی را نزد ابی جعفر منصور فرستاد. خلیفه عباسی در آن هنگام برای دقت نظر در مسئله افریقیه وقت کافی نداشت. پس تا هنگامی که برای نگریستن در کار جناح غربی حکومت بزرگش، شرایط (4) ، فرصت کافی را در اختیار او قرار دهد، حکومت وی را به رسمیت شناخت و از او خواست اموالی را برای حکومت بفرستد. این کار از سوی منصور طبیعی بود، زیرا وی خلیفه مسلمانان بود و بر همه استاندارانش لازم بود که باقی مانده خراج سرزمینشان را برای حکومت مرکزی بفرستند تا خلافت برای انجام خواسته هایش از آن بهره مند شود. عبدالرحمان بن حبیب با این درخواست غافلگیر شد، زیرا او در آن هنگام در افریقیه آن اندازه قدرتمند نبود که بتواند دارایی کافی به دست آورده و آن را برای اداره کشور و کارهای عام المنفعه هزینه کند، و مقداری را هم برای مرکز خلافت بفرستد. او می توانست اوضاع را برای خلیفه منصور تشریح کند، اما به جای این کار، لباس سیاه را که شعار بنی عباس بود، از تن به در کرد و نام منصور را هم از خطبه انداخت. این نخستین خطای بزرگی بود که عبدالرحمان بن حبیب مرتکب شد، زیرا می پنداشت که می تواند بر همه رقبایش در سرزمین افریقیه چیره شود. در حالی که زمان مناسب نبود او می خواست با جدایی از دولت عباسیان کارش را تثبیت کرده و از دست سپاهیان آن ها در امان بماند; به ویژه که رقیبان زیادی در سرزمین افریقیه داشت. از سوی دیگر دولت عباسیان، به سرزمین افریقیه توجه ویژه ای داشت چون طرابلس، افریقیه و زاب را دربرگرفته و برای امنیت مصر اهمیت داشت و نیز یکی از استان های سیاسی، نظامی و مالی دولت اسلامی محسوب می شد. (5)

عبدالرحمان بن حبیب پس از اعلام جدایی از دولت عباسیان، به کمک سپاهیان عرب تحت فرمانش و افرادی که از اهالی افریقیه به خدمت در آورده بود، تثبیت حکومتش را شروع کرد. برادرش الیاس بن حبیب که رهبر نظامی توانمندی بود، در این مسئله او را یاری نمود. وی همان کسی است که کارهای دولت برادرش را تایید کرد. عبدالرحمان بن حبیب به جای این که با برادرش همکاری کرده و بر پیمان خویش با او مبنی بر ولایتعهدی الیاس وفا نماید، از او بیمناک شده و به فکر برکناری او از فرماندهی سپاه افتاد. الیاس موفق شد گروه قابل توجهی سوارکار و جنگجو از میان سپاهیان بومی افریقیه ای، در کنار خود آماده نماید. (6)

آن چه موجب ضعف بیشتر عبدالرحمان بن حبیب شد این بود که وی برای همگون کردن عناصر عرب موجود در کشور، فکری نکرد یا از عناصر بربر برای اداره کارهای حکومت کمک نگرفت تا بتواند موقعیتش را در مقابل رقیبان و کسانی که علیه او خروج می کنند، تثبیت نماید. عبدالرحمان بن حبیب در کار خود عجله کرد و برادرش را از فرماندهی عزل نمود و در صدد برآمد برای پسرش حبیب، به عنوان ولایتعهد، بیعت بگیرد (7) . این کار باعث شد تا الیاس اهالی افریقیه را علیه او بشوراند و همراه برادرش عبدالوارث جهت قتل او توطئه چینی کند.

در مقابل این خطاهای عبدالرحمان، از سوی دولت عباسی و افریقیه، اوضاع دگرگون شد و میان او و برادرش الیاس جنگ در گرفت. سران سپاهی همراه الیاس بودند، در نتیجه عبدالرحمان بن حبیب در سال 137ه کشته شد و فرزندش حبیب به تونس فرار کرد.

به این ترتیب بعد از گذشت ده سال و هفت ماه که بیشتر آن در جنگ با بربرها سپری شد، پرده ها برای عبدالرحمان بن حبیب فهری کنار رفت.

سپس فرزندش حبیب از گروه های بربر کمک گرفت تا بتواند پادشاهی پدرش را در افریقیه باز گرداند و موفق شد عمویش الیاس را بکشد، اما حکومتش دیری نپایید و عمویش عبدالوارث بر قیروان چیره شد. حبیب به سوی یکی از قبایل بزرگ بیابانگرد بربر به نام «ورفجومه » (8) فرار کرد، که قبیله طارق بن زیاد محسوب می شد و عاصم بن جمیل (9) ریاست آن را عهده دار بود. عاصم از خوارج صفریه و خواهرزاده طارق بن زیاد بود و توانست با چیره شدن بر حکومت از نفوذ بنی حبیب در افریقیه بهره مند شود. وی با مردان قبیله اش به قیروان یورش برد و حکومتی با مرام خوارج صفریه در آن جا ایجاد نمود و به شکنجه اهل سنت پرداخت. حتی گفته شده است که آنان با اسبانشان به مسجد جامع قیروان وارد شدند. هنگامی که این خبر به عبدالاعلی بن سمح معافری پیشوای خوارج اباضیه در «جبل نفوسه » رسید از اقدام آنان در مورد مسجد غضبناک شد، با همراهانش به سوی قیروان روانه شد و عاصم بن جمیل را کشت. با این اقدام، حکومت فرزندان عبدالرحمان بن حبیب در افریقیه به پایان رسید.

این حوادث، ابوجعفر منصور را به وحشت انداخت. لذا به استاندار مصر در آن دوران، محمد بن اشعث خزاعی دستور داد به افریقیه برود و اباضیه یعنی خوارج صفریه را که بر آن جا مستولی شده بودند، بیرون کرده و حکومت آن جا را به اهل سنت و جماعت باز گرداند. استاندار مصر با سپاه چهل هزار نفری توانست بار دیگر مذهب اهل سنت یعنی مذهب حکومت عباسی را به افریقیه برگرداند.

محمد بن اشعث فردی به نام اباالاحوص عمرو بن الاحوص عجلی را در افریقیه جانشین خود کرد اما وی نتوانست بر رخدادهای جاری در آن جا چیره شود. رهبر خوارج اباضیه، ابوالخطاب عبدالاعلی بن سمح بن مالک معافری وی را بیرون کرد و خطر خوارج اباضیه افزون شد نیز منصور خلیفه را واداشت تا بار دیگر از استاندار مصر بخواهد به سرعت متوجه افریقیه شود. در منطقه «تاورغا» (واقع در شرق طرابلس) جنگی رخ داد و ابوالخطاب رهبر اباضیه در آن جا کشته شد، و بعد از او یعقوب بن حاتم، معروف به ابی حاتم ملزوی، رهبری اباضیه را عهده دار شد. (10)

محمد بن اشعث خزاعی، استاندار جدید قیروان، دست به کارهایی زد که بوی خشونت و بی رحمی می داد، از جمله: وی پادگان جدیدی ساخت، با ساکنان قیروان به شدت رفتار کرد، حتی دستور داد هر مردی را که نام اموی داشت - مانند سفیان و مروان - بکشند. (11) علت این پدیده را نمی دانیم. شاید خواسته است بدین وسیله در افریقیه که صحنه حوادث بود از شخصیت هایی خلاصی یابد که بیم قیامشان علیه عباسیان می رفت. در این جا اندکی به این استان می پردازیم تا ببینیم در آن دوران اوضاع آن چگونه بوده است.

نگاهی گذرا به امارت افریقیه

بعد از این که مسلمانان در محل «سبیطله » برکشور روم پیروز شدند (27ه/ 648م) و عقبة بن نافع فهری مسجد جامع شهر قیروان (12) را در فاصله سال های 50-55ه / 670-675م بنا نهاد، استان افریقیه پا به عرصه وجود گذاشت. استان افریقیه اسلامی ولایت مستقلی شد که دارای استاندار و مدیریتی جدای از مصر بود.

هنگامی که حسان بن نعمان غسانی (71-85ه / 690-704م) استاندار آن جا شد، برای آن استان نظام اداری جدیدی پی ریخت. حدود جغرافیایی و سیاسی این استان با حدود استان افریقیه روم برابر است. افریقیه روم در برگیرنده استان طرابلس بود که خود افریقیه به آن اضافه شده بود و به طور تقریبی می توان محل آن را جمهوری فعلی تونس قلمداد کرد. بعدا بخشی از اقلیمی شد که جغرافی دانان اسلامی آن را «اقلیم زاب » نامیدند.

افریقیه روم، با این حدود، استان بزرگی بود که مساحت وسیعی از شمال افریقا را شامل می شد. اگر بخواهیم حدود غربی آن را به شکل دقیق مشخص کنیم، می گوییم: آن سرزمین در برگیرنده اقلیم قسطیلیه و ادامه شمالی آن تا ساحل دریا بود و از جانب غرب ادامه می یافت، نصف شرقی کوه های اوراس را شامل می شد و به مرزهایی ختم می شد که امروزه در سرزمین قبایل در بخش شرقی جمهوری الجزایر فعلی قرار دارد. قلعه لمبیزه یا قلاقل لمبیزه و باغایه داخل آن بود، به دریا وصل می شد و استان «بیجیا»ی فعلی را در برمی گرفت و به محل جریان رودخانه شلف می رسید. به گمان ما، این حدود استان افریقیه ای است که حسان بن نعمان آن را سامان داد. (13)

هنگامی که موسی بن نصیر لخمی استاندار افریقیه شد، او و فرزندانش مغرب میانه و مغرب الاقصی را به طور کامل فتح کردند. موسی سه استان جدید به وجود آورد: نخست استان مغرب الاقصی که نیمه شمالی کشور مغرب کنونی را شامل می شد. دوم، استان سجلماسة که نصف جنوبی کشور مغرب فعلی را در برمی گرفت. سوم، سرزمینی که از مرزهای غربی استان افریقیه تا مرزهای استان مغرب الاقصی ادامه داشت و بخش بزرگی از سرزمین جمهوری تونس فعلی را شامل می شد. (14)

در اواخر دوران اموی و در نتیجه آشوب های وسیعی که از سال 122ق در مغرب در استان حکومتی عبیدالله بن حبحاب شروع شد و تا پایان عصر اموی به طول انجامید و به رغم تلاش های فراوانی که هشام بن عبدالملک برای فرو نشاندن این آشوب ها و مهار شورش گروه های خوارج صفریه و اباضیه به خرج داد، مغرب میانه و مغرب الاقصی از تصرف خلافت اموی خارج گردید و قدرت امویان به رودخانه شلف محدود شد که از کوه های اوراس سرچشمه می گرفت و به سمت شمال تا جنوب شهر الجزایر فعلی ادامه می یافت، آن گاه در سمت غرب به دریا نزدیک می شد و از شرق شهر وهران فعلی به دریای مدیترانه می ریخت. از سخنان یعقوبی جغرافی دان (15) چنین فهمیده می شود که قدرت خلافت و به ویژه حکومت عباسی، از قسمت بالای این رودخانه تجاوز نمی کرده است. روشن است هنگامی که عباسیان وارث خلافت امویان شدند، دریافتند که حکومتشان سرزمین وسیعی را شامل می شود و نیروی آن ها قادر نیست سیطره کاملی بر آن داشته باشد; به ویژه که انتقال مرکز حکومت از دمشق به بغداد، مسئولیت های آسیایی این حکومت را افزون کرد و مسئولیت های جدیدی به دوش آن ها نهاد که امویان از آن جهت آسوده خاطر بودند.

از این رو عباسیان تلاششان را برای حفظ این بخش که در افریقیه برای حکومتشان باقی مانده بود، متمرکز کردند.

اما از آن چه در غرب رودخانه شلف یعنی میان مغرب میانه و اقصی واقع شد، چیزی که بیانگر قدرت عباسیان و یا تلاش آنان برای بسط نفوذشان باشد، در دست نداریم و این همان چیزی است که بعد از شکست خوارج اباضیه و قتل ابی خطاب عبدالاعلی بن سمح بن مالک معافری در سال 144ه ، عبدالرحمان بن رستم (16) را واداشت به غرب رودخانه شلف فرار کند و برای ایجاد کومت خوارج اباضیه در آن سرزمین که خارج از قدرت عباسیان بود، تلاش کرده و حکومتش را از دسترس سپاهیان ایشان در امان دارد.

حکومت مرکزی عباسی به دلیل بی ثباتی در استان افریقیه که ناشی از درگیری داخلی بود و عباسیان را مشغول می کرد، توانست بر آن جاتسلط پیدا کند و فرصتی نیز نیافت تا برای توسعه قدرتش در سایر بخش های سرزمین مغرب تلاش نماید.

هنگامی که محمد بن شعث خزاعی برکنار شد، ابوجعفر منصور استان افریقیه را به یکی از رهبران عرب به نام اغلب بن سالم بن عقال تمیمی (17) تفویض کرد. وی از بزرگان سپاه مصر بود. اغلب بن سالم و پسرش ابراهیم به افریقیه رفتند. اما رهبر خوارج، ابوحاتم، او را به قتل رساند و فرزندش ابراهیم به منطقه «زاب » فرار کرده و مهیا کردن زمینه های کارش را آغاز نمود.

عباسیان به افریقیه این گونه می نگریستند که آن جا سرزمینی است به دور از مرکز خلافت، و گروه های متعدد و متخاصم که برخی از آن ها دشمن اهل سنت اند، در آن جا زندگی می کنند; بعضی از ایشان پیرو مذاهب مختلف خوارج هستند، برخی عرب اند و بعضی بربر. منصور به این نتیجه رسید که زمام امور این استان را به فرد لایقی بسپارد، این فرد عمر بن حفص بن قبیسة بن مهلب، مکنا به ابوجعفر و معروف به هزار مرد - یعنی کسی که به سان هزار مرد در میدان جنگ است، (نوعی مبالغه) (18) - و فرمانده معروفی از طایفه بنی مهلب بن ابی صفره بود که پیروزی های نظامی چشمگیری در دوران اموی داشت.

هنگامی که عمر بن حفص نتوانست به نیروهای خراسانی مقیم در افریقیه و قبایل عرب ساکن در آن جا اعتماد کند، سپاه جدیدی با خود آورد و به رغم نفوذ سپاهیان عباسی در افریقیه، خوارج از اطاعت و نیروی مردمی عرب و بربر برخوردار شدند و سپاهیان عباسی را وادار کردند که در دژها و قلعه ها محصور بمانند، بی آن که با ساکنان افریقیه در آمیزند.

در دوران او انقلاب خوارج اباضیه به رهبری ابی حاتم یعقوب بن تمیم کندی شروع شد و آنان توانستند بر قیروان چیره شوند. آن گونه که ابن عذاری می گوید خوارج صفریه و اباضیه در «طبنة » زیر پرچم ابی قره صفری برای جنگ علیه سپاه عباسی متحد شدند. وی خودش را امام نامید و فرمانده عباسی، عمر بن حفص را محاصره کرد اما او توانست حصار را شکسته و به قیروان پناهنده شود. بعد از آن وحدت خوارج اباضی و صفری گسسته شد و نتوانستند بر آن جا مستولی شوند و قیروان در چنگ استاندار عباسی باقی ماند. (19)

عمر بن حفص به منصور نامه نوشت و از او کمک های جدیدی درخواست نمود، اما پیش از رسیدن نیروهای کمکی در سال 154ه / 771م کشته شد و ابو حاتم اباضی در سال 155ه / 772م قیروان را اشغال کرد، و بدین گونه خوارج توانستند بر افریقیه مسلط شوند و تعداد یارانشان به حدود چهل هزار جنگجو بالغ شد.

منصور، شور و علاقه دینی را با نام جهاد علیه خوارج به خدمت گرفت، و حکومت افریقیه را به یزید بن حاتم بن قبیضة مهلبی سپرد. مهالبه در جنگ با خوارج و شکست آنان در دوران اموی نقش آشکاری داشتند.

یزید بن حاتم مکنا به اباخالد، در جنگ و بزرگواری به جدش مهلب بن ابی صفره بسیار شباهت داشت. وی به شایستگی و مهارت سیاسی و حسن رهبری شهره بود و از سوی ابوجعفر منصور در مناطق ارمنستان، سند، مصر و آذربایجان استاندار شد. (20)

بزرگ ترین استانی که یزید بن حاتم در آن حکومت کرد، مصر بود. وی از سال 144-152ه استاندار آن خطه بود. منصور سپاهی پنجاه هزار نفری، همراه تعدادی جنگجو از شام و الجزیره به سوی او اعزام کرد و به او فرمان داد به افریقیه برود. برای مهیا کردن این سپاه، منصور با سخاوت تمام رفتار کرد و 63 میلیون درهم هزینه سپاه نمود. برای تاکید بر اهمیت این حمله، منصور سپاه را تا شهر قدس در فلسطین همراهی کرد. بعد از چندین جنگ شدید، استاندار، یزید بن حاتم توانست شورش های بزرگ خوارج را مهار کرده و در سال 155ه / 772م در نزدیکی شهر طرابلس ، اباحاتم اباضی را به قتل رساند. یاران اباحاتم به مناطق کوه های نفوسه که گروه های خوارج در آن جا سکنا داشتند، گریختند.

یزید بن حاتم مدت پانزده سال استاندار افریقیه بود. اقامت او در آن جا یکی از بهترین دوران های استانداران افریقیه محسوب می شود که به لحاظ اقتصادی یا اجتماعی و یا معماری، محاسن زیادی دربرداشت. وی مسجد اعظم قیروان را از نو بنا کرد، به فقهای مالکی جایگاه و اهمیت زیادی داد و در جنگ با خوارج به آن ها تکیه کرد و با آنان به مشاوره و نظر خواهی پرداخت. در نتیجه افریقیه پایگاه مذهب اهل سنت یا به عبارتی پایگاه سنی ها براساس مذهب امام مالک بن انس در سرزمین المغرب شد. (21) این مسئله مضمون عمیقی در تحول تاریخ مغرب اسلامی دارد که بعدا به تفضیل به آن می پردازیم.

بعد از یزید بن حاتم، پسرش داوود جانشین او شد، زیرا وی به هنگام مریضی و پیش از مرگش، برای او به عنوان ولیعهد بیعت گرفت. وی نه ماه و نیم حکومت کرد و طی این مدت با رهبران قبایل بربر خوارج جنگید. نصیر بن صالح اباضی رهبر قبایل بربر، علیه او شورش کرد. داوود ، برادرش مهلب بن یزید را به جنگ او فرستاد که شکست خورد و خود و اصحابش کشته شدند. سپس سلیمان بن یزید فرمانده سپاهش را با ده هزار نیروی جنگنده به سوی او فرستاد که بربر از معرکه فرار کردند، آن ها را دنبال نموده و نزدیک به ده هزار نفر از آنان را کشتند. داوود در افریقیه ماندگار شد تا این که هارون الرشید، روح بن حاتم ، عموی او را عهده دار افریقیه کرد. هارون داوود را هم استاندار مصر و سپس سند کرد. وی تا هنگام مرگش در آن جا ماند.

روح قبل از آمدنش به افریقیه، مناصب اداری متعددی را در استان های بصره، کوفه، طبرستان، فلسطین و سند عهده دار شد. وی از برادرش یزید بزرگ تر بود، اما حکومتش در افریقیه دوام نیاورد، زیرا هارون الرشید او را برکنار و نصربن حبیب مهلبی را جانشین او کرد.

آخرین امیر مهالبه در افریقیه، فضل بن روح بن حاتم بود که در سال 177ه / 793م به حکومت رسید و تقریبا یک سال و نیم در این سمت باقی ماند. سپاهیان افریقیه و مغرب به دلیل استبداد وی علیه او شوریدند. عبدالله بن عبدویه جارود، فرمانده سپاه تونس، توانست قدرت را به دست گرفته و در سال 178ه / 794م او را به قتل برساند. (22)

بدین ترتیب حاکمیت مهالبه بر افریقیه که مدت ربع قرن، یعنی از اواخر دوران ابو جعفر منصور تا زمان هارون الرشید ادامه داشت، به پایان رسید. تجربه تفویض حکومت به یک شخص که از خلافت پیروی نماید، تجربه موفقی بود. دوران مهالبه در افریقیه ثمر بخش بود و اوضاع و احوال این منطقه تثبیت شد. شهرها آبادان شد، مساجد به وجود آمد، کشاورز و تاجر امنیت یافت و در آمد منطقه به ویژه در ایام بزرگ این سلسله، یزیدبن حاتم که پانزده سال حکومت کرد، رو به فزونی نهاد.

بعد از پایان حکومت مهالبه، افریقیه به پیروی مستقیم از حکومت خلافت بازگشت و استانداران از بغداد به آن جا گسیل شدند. اما هرج و مرج بر آن جا حاکم شد و رهبران عرب در آن سرزمین، برای رسیدن به حکومت در قیروان یا کسب قدرت سیاسی در مناطقشان با یکدیگر به رقابت شدیدی پرداختند.

از آن جا که خلافت عباسی به امور استان افریقیه که در برگیرنده طرابلس، افریقیه و زاب بود، توجه ویژه ای می کرد - یعقوبی که در دوران اغالبه از افریقیه دیدن کرده است می گوید آخرین نقطه غربی قدرت عباسیان شهر «اربه » واقع در کناره بالایی رودخانه شلف بود - هارون الرشید کارگزار عرب بی نظیری مثل هرثمة بن اعین را استاندار این منطقه کرد. وی یکی از مردان بزرگ حزب عربی در سرزمین هارون الرشید و پیرمرد با تجربه ای در زمینه جنگ و حکمرانی بود. (23)

هرثمة بن اعین نزدیک به دو سال (180-181ه / 796-797م) در افریقیه حکومت کرد. طی این مدت اندک، آرامش و ثبات به منطقه بازگشت. هرثمه از نو شهرها، بندرها و اسکله ها را تجدید بنا کرد تا اعتماد مردم را به حکومت عباسی جلب کند. بندر تونس را از نو ساخت، مسجد قیروان را تعمیر کرد و بازارهایی در آن درست کرد و به ساختن خانه های مردم توجه نشان داد.

بعد از این دو سال - آن گونه که ابن خلدون می گوید - هرثمة بن اعین دید به دلیل اقداماتش در افریقیه امنیت و آسایش در این منطقه حاکم شده است، و در حقیقت او سختی فراوانی کشیده و خود را به تنگنا افکنده است، و خواست که به بغداد باز گردد. در سال 181ه/797م به بغداد بازگشت و از یاران و معتمدین هارون الرشید شد. هارون فرماندهی سپاه را به او واگذار کرد. (24)

در سال 181ه امیرالمؤمنین هارون الرشید محمد بن مقاتل عکی (25) را استاندار افریقیه کرد. وی برادر رضاعی هارون بود و پدرش از مردان بزرگ حکومتی محسوب می شد. اما وی در مقام استانداری برای هارون الرشید نیکو سیرت نبود. از این رو در افریقیه به گونه ای رفتار نکرد که رضایت مردم را جلب کند، و کارها در این استان به هم ریخت; به ویژه اقدام او در تازیانه زدن به فقیه، بهلول بن راشد که به مرگ او منجر گردید، موجب ناخرسندی و عصبانیت فقها، علما و اهالی افریقیه شد، زیرا این فقیه جایگاه و منزلتی در میان اهالی آن جا داشت. هم چنین سپاهیانش به دلیل کمبود مواجبشان علیه او شوریدند و به شورشی پیوستند که ابن تمیم تمیمی آن را رهبری می کرد. (26) هرج و مرج آن سرزمین را فراگرفت و میان رهبران سپاه جنگ در گرفت. در این اوضاع و احوال، ابراهیم بن اغلب در عرصه رخدادهای سیاسی افریقیه پدیدار گشت.

زندگی اجتماعی در افریقیه قبل از برپایی حکومت اغلبیان

برای روشن نمودن مسئله زندگی اجتماعی در افریقیه، پیش از برپایی حکومت اغلبیان، باید گزارشی از تاریخ گسترش اسلام در این منطقه بیاوریم تا مشخص شود که این کار مهم در دوران مهالبه (بنی مهلب) و پیش از شروع دوران اغالبه (بنی اغلب) چگونه صورت گرفت و چطور افریقیه، سرزمینی اسلامی - عربی شد که عرب و بربرهای عرب شده و اندکی از رومیان در آن زندگی می کردند؟

1- روم: اینان همان بیزانسی ها هستند که به عنوان حاکمان آن سرزمین بودند. با شروع فتوحات عربی بسیاری از ایشان مخفی شدند و فقط گروه اندکی از آنان در سواحل و شهرها و به ویژه در قرطاجنه و در سرزمین های بی آب و علف باقی ماندند. بسیاری از آنان اسلام را پذیرفته و در ساکنان آن جا ذوب شدند. فقط گروهی از آنان به سیسیل و دیگر سرزمین های جنوب اروپا مهاجرت کردند.

2- بربر: آنان ساکنان اصلی آن سرزمین بودند که به دو دسته تقسیم می شدند: طایفه بربر متمدن که به «برانس » مشهور بودند و در مناطق حاصل خیز و زراعتی کوهپایه ای زندگی می کردند و به زراعت و کارهای صنعتی اشتغال داشتند، و طایفه بربر«بتر» که در صحراها و واحه ها ساکن، و به دامپروری مشغول بودند و به نواحی آبادان مجاورشان هجوم می بردند.

3- افارقه: آنان توده مردم بودند که در نواحی ساحلی سکونت می کردند و به زراعت و کارهای صنعتی اشتغال داشتند. ابن عبدالحکم در کتاب تاریخش درباره آنان می نویسد: افارقه خدمتکار رومیان بودند و با هر کس که بر سرزمینشان چیره می شد، سازش می کردند. (27)

اما عنصر عرب، همراه فتوحات اسلامی به سرزمین المغرب وارد شد. آنان همانند سپاهیان پیروزمند وارد این منطقه شده بعد از تکمیل فتوحات در همه مناطق مغرب مستقر شدند سپس گروه های دیگری از سپاهیان و مهاجران عرب با ادامه فتوحات به آنان پیوستند. نتیجه این اقدام، برپایی جوامع عربی کوچکی بود که بزرگ ترین آن ها در شهرها و پادگان ها زندگی می کردند. همه این ها روی هم عرب های بومی (28) یعنی عرب افریقایی را تشکیل می دادند که در آن جا مستقر شدند و بدون این که از عروبتشان ست بکشند، آن جا را به مثابه وطن تلقی کردند. اینان به آیین پیشین خود تمسک می جستند و علیه سپاهیان عرب اعزامی جهت ایجاد امنیت از سوی حکومت مرکزی، متحد می شدند. این سپاهیان عرب «شامی » خوانده می شدند، نه از آن رو که اهل شام بودند، بلکه بدان سبب که از شام می آمدند و شام در آن دوران پایتخت امویان بود.

روشن است که بسیاری از مردان این سپاهیان عرب، در نتیجه استقرار در این سرزمین و آمیزش با اهالی آن، به عرب های بومی تبدیل می شدند. به این ترتیب تعداد این عرب های بومی تا پایان دوران اموی رو به ازدیاد نهاد، به طوری که بسیاری از این بومیان - با این که از عناصر مهم قدرت بودند - به مرور زمان و نسل به نسل، به عرب افریقایی تبدیل شدند، و از میان آن ها علما و فقهای بزرگی نظیر بهلول بن راشد و عبدالرحمان بن حبیب فهری و اسد بن فرات و حبیب بن سعید و برادرش سحنون و دیگران ظهور کردند. زمانی که عقبة بن نافع فهری نقشه فتح شهر قیروان را در سال های 50-55ه کشید، نهضت عربی شدن با گسترش اسلام و زبان عربی و علوم فقه و حدیث در قیروان شروع شد، به گونه ای که گروهی از اهالی بربر مسلمان شدند. ابن خلدون قبایلی را که در ساختن شهر قیروان مشارکت کرده و اسلام را پذیرفتند، یعنی قبایل لواته، نفوسه و نفراوه را نام می برد. (29)

در دوران حسان بن نعمان (30) - بنیان گذار نظام اداری در سرزمین مغرب - به رغم این که در آن دوران جنگ های ناشی از فتوحات و درگیری های سختی میان بربر و عرب های فاتح وجود داشت، تعداد بسیاری از اهالی بربر مسلمان شدند; در این جنگ ها فرماندهی مثل عقبة بن نافع، ابن ابی مهاجر و زهیر بن قیس کشته شدند با وجود این، برخی از قبایل بربر مثل قبیله اوربه به اسلام گرویدند.

بعد از حسان، با اشاره عبدالعزیز بن مروان، موسی بن نصیر استاندار شد. (31) وی در پی فتح مغرب میانه و اقصی بود، ولی برای این کار شیوه های سخت و خشن پیش گرفت و بسیاری از اهالی بربر از او بیزار شدند. موسی همتش را در جنگ با قبایل بربر و دستیابی به غنایم و ارسال اسیران زیادی به دمشق برای جلب رضایت خلیفه اموی، صرف نمود. این کار تاثیر بدی در میان مردم بربر داشت.

بعد که عمر بن عبدالعزیز خلیفه حکومت اموی شد، سیاستش گسترش اسلام و وارد نمودن مردم سرزمین های گشوده شده با نرمی و نیکی به اسلام بود. نخستین اقدام او در استان افریقیه این بود که به جای محمدبن یزید قرشی، زمام آن را به اسماعیل بن عبیدالله بن ابی مهاجر سپرد. محمد از سوی سلیمان بن عبدالملک این منصب را عهده دار شده بود و به دلیل خطاهایی که در حق مردم افریقیه نمود و به قیام اهالی بربر و قتل او منجر شد، نیکو سیرت قلمداد نمی شد. (32)

منابع و متون گذشته اتفاق نظر دارند که اسماعیل بن عبیدالله «از بقیه اهالی بربر خواست که به دین اسلام در آیند.» (33) وی «بهترین امیر و استاندار بود و همواره بربرها را به اسلام دعوت می کرد تا سرانجام عده زیادی از آنان در حکومت عمر بن عبدالعزیز اسلام آوردند. وی حلال و حرام را به اهالی افریقیه آموزش داد.» (34) او «شیفته دعوت اهالی بربر به اسلام بود تا این که بسیاری توسط او مسلمان شدند.» (35)

از استاندار جدیدش درخواست کرد تمام همتش را صرف گسترش اسلام در میان بربرها نماید. دباغ (37) این استاندار را چنین توصیف می کند: «وی مردی فقیه، صالح، فاضل و زاهد بود». عمر بن عبدالعزیز، اسماعیل بن عبیدالله بن ابی مهاجر را به همراه دو نفر از تابعین اعزام کرد. این ده نفر عبارت بودند از: ابوعبدالرحمان بن یزید معافری (38) افریقایی، ابو مسعود سعید بن مسعود تجیبی (39) ، اسماعیل بن عبید انصاری (40) ، ابو جهم عبدالرحمان بن رافع تنوخی (41) ، ابو سعید جعثل بن هاعان بن عمیر رعینی (42) ، اسماعیل بن عبیدالله بن ابی مهاجر مخزومی (43) ، حیان بن ابی جبله قرشی (44) ، عبدالله بن مغیرة بن ابی برده کنانی (45) ، موهب بن حبی معافری (46) ، و طلق بن جابان فارسی. (47)

این تابعین شروع به آموزش اصول و قواعد دین جدید به بربر و فرزندانشان نمودند. آشکار است که اهالی افریقیه به دلیل بردباری، برابری و عدالتی که در دین جدید یافتند، با رضایت به اسلام روی آوردند و عقاید مخالف اسلام را کنار گذاشتند. (48) ابن عذاری گفته است: «شراب در افریقیه حلال بود وقتی این تابعین - رضی الله عنهم - به آن جا رسیدند، حرامش کردند». (49)

ملاحظه می شود که بیشتر این تابعین مقیم قیروان بودند، از این رو مساجد بسیاری ساختند که در آن ها اصول اسلام را آموزش می دادند. قوم بربر به این مساجد روی می آوردند و به درس هایی که در آن جا تدریس می شد، گوش فرا می دادند. به دست این تابعین مساجد متعددی ساخته شد که از آن میان، مسجد «رباطی » را ابو عبدالرحمان حبلی عبدالله بن یزید معافرین افریقی و جامع «زیتونه » را اسماعیل بن عبیدالله ملقب به تاجرالله بنا کردند.

به همت این تابعین، بذرهای علم و فقه اسلامی کاشته شد; به گونه ای که توسط ایشان طبقه نخست علمای افریقیه مانند: ابی کریب معافری، عبدالله بن عبدالحکم بلوی، ابی خالد عبدالرحمن بن زیاد بن انعم معافری، ابی محمد خالد بن عمران تجیبی، سعید بن لبید معافری و ابی زکریا یحیی بن سلام و دیگران، پرورش یافتند.

این دانش اندوزان از اهالی افریقیه بودند که مقداری از وقتشان را در قیروان صرف پژوهش می کردند، سپس به سوی قبایلشان رفته و در مناطق خود به شغل قضاوت و امور دینی می پرداختند و به مردم اصول و مبانی اسلام را می آموختند. در خصوص زندگی اسد بن فرات بن سنان گفته شده است که پدرش «به افریقیه آمد و مادرش او را حامله بود. اسد در سال 145ه در تونس متولد شد و نزد علی بن زیاد درس خواند.» (50)

جالب این جا است که در این دوران وقتی اعراب به افریقیه آمدند اهتمام و علاقه شدیدی داشتند که برای پسرانشان حلقه های کوچک درسی در مساجد درست کنند تا آنان قرآن، حدیث، دین و زبان عربی را فرا گیرند. گفته استاد بزرگ حسن حسنی عبدالوهاب در تفسیر این پدیده، مرا شگفت زده کرده است: «هنگامی که آنان در پادگان هایشان اقامت گزیدند و قیروان را طراحی کردند، خانه ها و مساجد را ساختند سپس به آموزش فرزندانشان پرداختند. محل ساده ای را به نام «مکتبخانه » برگزیده و در آن جمع شده و به خواندن کتاب خدا می پرداختند.» (51)

با برپایی خلافت عباسی، عنصر عربی اعم از قیسی و یمنی [عرب شمالی و جنوبی] در افریقیه تکیه گاهی از سوی حکومت عباسی نیافت; به گونه ای که عباسیان در حملات خود خراسانیان را به سرزمین افریقیه گسیل می کردند.

درست است که در آغاز کار نا آرامی ها و برخوردهای مستقیمی میان سپاهیان عربی و خراسانی رخ داد و علاوه بر تهدید بقای قدرت عباسیان در افریقیه، موجب کشته شدن محمدبن اشعث خزاعی شد، اما با گذشت زمان، عنصر عربی خراسانی با اهالی اصلی این سرزمین (بربرها) از طریق پیوند خویشاوندی در آمیخت. از میان عنصر خراسانی تعدادی فقیه و عالم، مثل محمد بن عبدوس ظهور کردند که نقش مهمی در نهضت فقهی و علمی در افریقیه داشتند.

اما آن چه موجب تشویش خاطر حکومت عباسیان در افریقیه می شد، مذاهب مختلف خوارج بود، زیرا خوارج از عوامل اصلی سقوط حکومت اموی بودند. از این رو خلیفه منصور، دست استانداران مصر را برای حمله های پی درپی جهت پیروزی بر خوارج در مغرب، باز گذاشت; به عنوان مثال، محمد بن اشعث در حمله خود اموال فراوانی را هزینه کرد و موفق شد رهبر خوارج اباضیه، ابوالخطاب عبدالاعلی بن سمح بن مالک معافری را هلاک نماید. اما چیزی نگذشت که ابو حاتم اباضی بر قیروان چیره شد و با پیروزی بر استاندار عباسی، محمد بن اشعث ، او را کشت.

مشکل خوارج ادامه یافت و موجب ترس و وحشت بنی عباس گردید. منصور پی در پی یورش می برد و سرانجام این مهم را به مهالبه (بنی مهلب) سپرد که از دوران امویان با قدرت تمام در زمین گیر کردن خوارج زبردست بودند. (52)

مهالبه این کار مهم را به انجام رساندند، به گونه ای که خوارج، منطقه افریقیه را ترک کرده و به مناطق دیگری در سرزمین مغرب روی آوردند. بنی مدرار (که اصل آن ها بربر بود) حکومتشان را در سجلماسة بنا نهادند (140ه / 757م) وبنی رستم اباضی مذهب در مغرب میانه چنین کردند (گفته می شود اینان ایرانی الاصل بوده اند). (53)

در دوران مهالبه، بربر و عباسیان در جهت جلوگیری خوارج متحد شدند و این مسئله از نقش فقها و دانشمندان و تابعینی نشئت می گرفت که در کنار مکتبخانه کوچک علمی و مساجدی که در آن دروسی از بدی های خوارج و مذاهب تخریبی آن ها برای اسلام، یعنی آن چه که ما امروزه به آن ارشاد دینی می گوییم، آموزش می دادند و مذهب اهل سنت را به مثابه شعار حکومت بنی عباس برگزیدند.

دوران مهالبه به ویژه زمان یزیدبن حاتم مهلبی از دوران رفاه، ثبات و آرامش افریقیه به حساب می آید. یزید بن حاتم در رهبری استان افریقیه شایستگی نشان داد و به کارهایی موفق شد که مورخان و راویان آن را گواهی داده اند. از مهم ترین آن ها - همان گونه که گفتیم - پیروزی او بر شورش های خوارج بود. در دوران او هیچ انقلاب یا عصیانی از سوی خوارج گزارش نشده است. وی به سازندگی اهمیت می داد لذا مسجد اعظم قیروان را ساخت. هم چنین به فقها، علما و شعرا توجه می کرد; به عنوان مثال و نه منحصرا، عبدالرحمان بن زیاد بن انعم، بهلول بن راشد و ابن فروخ را نام می بریم. (54)

1) ایجاد حکومت اغالبه (184-296ه / 800م)

در میان اوضاع و احوالی که در فصل پیشین ذکر شد، ابراهیم بن اغلب در عرصه زندگی سیاسی در سرزمین افریقیه پدیدار شد. گفته شده که ظهور او نتیجه خدمتش در سپاهیان بنی مهلب بوده است. (55) ابن اثیر گفته است: ابراهیم بن اغلب در سال 180ه در استان زاب بود و با «هرثمة بن اعین » کنار آمد و هدایایی برای او فرستاد و هرثمه او را حاکم زاب کرد. سرزمین زاب اقامتگاه بسیاری از افراد قبیله تمیم و گروه بنی اغلب بود که بعدها برای ابراهیم بن اغلب پشتیبان نیرومندی شدند. (56)

هنگامی که هارون الرشید، هرثمة بن اعین را از استانداری افریقیه برکنار کرد، ابراهیم بن اغلب به او دلبستگی نشان داد. هم چنین در آن جا شرایط و عواملی وجود داشت که راه او را برای رسیدن به استانداری مهیا کرد; از جمله این که «محمد بن مقاتل عکی » با سپاهش بدرفتاری کرد و آن گونه که گفتیم مواجب آن ها را قطع نمود. سپاه علیه او شورید و در کنار اهالی قیروان به دشمنی با او برخاست. این دشمنی ریشه در روابط او با رومیان در سیسیل داشت. گفته شده است که وی از طریق ارسال مس، سلاح، شلاق و هدایای گران بها به رومیان با ایشان، سازش کرد. ما چیزی که این مطلب را ثابت نماید در دست نداریم، ولی به هر حال این نکته در بین مردم شایع شده بود. فقیه، بهلول بن راشد، وی را از ارسال این چیزها برای دشمنان دین که از جمله مواد نظامی محسوب می شود، برحذر داشته بود. این نشان می دهد که اقدام های فقها تنها به امور دینی محدود نمی شده است بلکه آنان مواضع قومی نیز داشته اند. (57)

علاوه بر این ها، مهارت ابراهیم بن اغلب در غلبه بر شورش تمام بن تمیم که اهالی افریقیه را دچار ترس و وحشت کرده بود، موجب شد که ابراهیم از اهالی آن جا کمک بخواهد و این از امتیازهای اغالبه نسبت به خاندان آل طولون است. مورخان و راویان در خصوص انگیزه ها و عللی که باعث شد هارون الرشید با سپردن استانداری افریقیه به ابراهیم بن اغلب موافقت نماید، اختلاف کرده اند. ابن ابار گفته است که رسیدن ابراهیم بن اغلب به استانداری افریقیه نتیجه پیروزی او بر نیرنگ ادارسه بود. (58)

در این باره نویری گفته است: هارون الرشید به دلیل آن چه که وی با «محمد بن مقاتل عکی » در کمک به او برای غلبه بر شورش تمام تمیمی انجام داد، حکومت افریقیه را به او سپرد. در این خصوص نظر دیگری می گوید: «امتیاز ابراهیم بن اغلب در کمک سالیانه ای که از مصر دریافت می کرد و به صدهزار دینار می رسید، و تعهد او به پرداخت سالانه چهل هزار دینار به خلافت عباسی، هارون را واداشت با خوشحالی پاسخ مثبت داده و استانداری افریقیه را به او واگذار نماید.» (59)

«یحیی بن زیاد» (60) در واگذاری افریقیه به ابراهیم نقش داشته است. وی در مورد کارها و اوضاع این استان و اخلاص و کفایت سیاسی و جنگی ابراهیم، به هارون الرشید خبر داده است.

دکتر حسین مونس (61) می گوید: هدف سیاست هارون الرشید، امنیت استان افریقیه بود، زیرا آن خطه تنها سرزمینی بود که از سمت غرب اسلامی برای حکومت بنی عباس باقی مانده بود. پیش تر گفتیم که مرزهای حکومت بنی عباس به کناره رودخانه شلف یعنی حدفاصل استان افریقیه و مغرب میانه ختم می شد. از این رو هنگامی که هرثمة بن اعین اندیشه حکومت ابراهیم بن اغلب را در افریقیه تایید کرد، براساس شروطی که ذکر شد و هارون الرشید با آن موافقت کرد به او اجازه استقلال محلی داد و استانداری افریقیه به خانواده ابراهیم بن اغلب واگذار شد. (62)

گزیده کلام این که: رخدداهای سرزمین مغرب، خلافت عباسی را به این فکر انداخت تا سرپرستی این استان را به مرد شاخصی بدهد که علاوه بر قدرت حکومت کردن، نسبت به خاندان عباسی دوست و صمیمی باشد. چیزی که عباسیان را برای واگذاری این استان به ابراهیم بن اغلب تشویق کرد، تجربه پیشین آنان با مهالبه بود; خاندانی که حکومتشان یکی پس از دیگری، با حفظ اطاعت از حکومت عباسی به طول انجامید، زیرا بنی عباس بر این باور بودند که افریقیه مسئولیت سنگینی بر دوش آنان می گذارد و مایل بودند که از آن ناحیه آسوده خاطر باشند، به ویژه که مال فراوانی را برای آن جا هزینه می کردند. پس وقتی یکی از مردانشان می توانست با حفظ اطاعت از ایشان، و تامین امنیت آن استان بدون هزینه مالی، این مسئولیت را تحمل کند، طبیعی بود که به چنین پیشنهادی راضی می شدند. پس اگر خاطر آن ها از ابراهیم بن اغلب که در این معامله پیشنهاد کرده بود از امتیاز صدهزار دینار مصر به عنوان هزینه استانداری افریقیه برخوردار است، آسوده باشد، در چنین شرایطی این مبلغ به خزانه حکومت عباسی باز می گردد. بنابراین حکومت عباسی با قرار گرفتن استانداری افریقیه در دست خاندان ابراهیم بن اغلب به شرط اطاعت و دوستی وی موافقت کرد.

ابراهیم بن اغلب توانست به تعهداتش در مقابل خلافت وفادار باشد. وی نیروی نظامی بزرگی از بربرهای عرب شده تشکیل داد. اینان همانند سپاهیان در سپاه اغالبه کار می کردند. ابراهیم بن اغلب سیسیلی های زیادی هم داشت. آنان سپاهیانی اروپایی الاصل بودند که از کوچکی از برده فروشانی خریداری می شدند که آنان را از اروپا می آوردند، سپس به شیوه عربی - اسلامی تربیت می شدند تا بعدها سپاهی شوند و در خدمت حکومت در قصرها به انجام وظیفه بپردازند، ابراهیم بعدها نیروهای سیاهان را هم به این سپاه افزود. (63)

هم چنین ابراهیم بن اغلب نیروی دریایی عظیمی تشکیل داد، این نیرو اغالبه را قادر ساخت که در سیسیل، مالت و سواحل ایتالیا به جنگ بپردازند. وی تا زمانی که این نیروها را به وجود نیاورده بود یعنی در خلال سال های نخستین حکومتش به حکومت خود مطمئن نبود. هم چنین ابراهیم بن اغلب بر فراز منبر به نام بنی عباس خطبه خواند و شعار آنان را برافراشت. مبلغ چهار هزار دینار خراج مقرری خود را هم پرداخت و اسم خلیفه را بر سکه ها منقوش کرد و شهر جدیدی ساخت و برای بزرگداشت ایشان آن را عباسیه (قصر قدیم) نام نهاد که در سه مایلی جنوب قیروان واقع شده است. در دوران ابراهیم بن اغلب یکی از مردان عرب به نام حمدیس در تونس قیام کرد و شعار بنی عباس را برانداخت. ابراهیم، فرمانده سپاهش، عمران بن مجالد را در راس سپاه بزرگی جهت غلبه بر آن جنبش اعزام کرد. در نزدیکی تونس عمران با او وارد نبرد شد و حمدیس و یارانش را شکست داد و نزدیک به ده هزار نفر از ایشان را کشت و بالاخره عمران توانست وارد تونس شود. به رغم این که در دوران بنی اغلب شورش ها و قیام هایی رخ داد، اما با شورش هایی که در اعصار قبل رخ می داد و افریقیه را ناآرام می کرد، قابل قیاس نیست . به هرحال ابراهیم بن اغلب به دلیل کفایت، شجاعت و تیزهوشی اش و نیروی گروه های یمنی و قیسی که او را تایید می کردند، توانست دولت جدیدی تشکیل بدهد که در سرزمین افریقیه، نماینده حکومت عباسی باشد. (64)

تربیت دینی ابراهیم بن اغلب در فرهنگ او اثر زیادی داشت. وی حافظ قرآن کریم، فقیه و دانشمندی بود که مذهب اهل سنت را تایید می کرد. بسیار به دیدار شیخش که او را تربیت کرده بود، یعنی لیث بن سعد فهمی می رفت. وی کنیزی به نام جلاجل به او بخشید و این کنیز مادر فرزندش زیادة الله بود. وی هم چنین شاعر، خطیبی صاحب نظر، مصمم، توانمند و آگاه به جنگ و حیله بود و همین باعث نزدیکی او به فقهای دین و تایید مردمی او می شد. وی از میان فقیهان مشاورانی برگزید که در کارهای حکومتی یاور او باشند و او را به راه دانش، تمدن و پیشرفت سوق دهند.

در چنین جوی از آسایش و ثبات، تعداد قابل توجهی فقیه دینی ظهور کردند که نقش مهمی در جنبش فقهی مذهب مالکی ایفا نموده و نیز راه خوارج را سد کردند; خوارجی که قبل از ایجاد دولت اغالبه و بعد از آن برای اهل سنت و نیز قدرت بنی عباس در افریقیه خطرناک محسوب می شدند. (65)

2) تمدن و آبادانی

پیش تر گفتیم که دوران اغالبه همان گونه که مورخان روایت کرده اند یکی از با عظمت ترین دوران ها در افریقیه به حساب می آید. این دوران بیش از یک قرن به طول انجامید و در آن زمان ثبات سیاسی نسبی در سرزمین افریقیه حاکم شد. مذهب سنی و شیوخ آن سهم زیادی در ایجاد و تثبیت پایه های این ثبات داشتند. فقها به کمک امیران اغالبه توانستند خوارج را از سرزمین افریقیه برانند. خوارج فقط در جبل نفوسه در جنوب استان طرابلس که بخشی از املاک اغالبه بود، زندگی می کردند. خود طرابلس شهر با شکوهی بود که فقه مالکی آن را هدایت می کرد. هنگامی که خوارج اباضیه حکومتی تشکیل دادند، آن را در خارج سرزمین اغالبه یعنی در منطقه تاهرت ایجاد کردند; تاهرت بخش غربی مغرب میانه است. (66)

ایجاد حکومت اغالبه ، افریقیه و اهالی آن را در میان همه سرزمین های مغرب، شاخص و متمایز کرد. شهرها و روستاهای افریقیه مورد توجه مردم بود و از مراکز دانش بزرگان و تجار به حساب می آمد. در آن جا حرکت به سوی آبادانی و سازندگی در کنار زراعت و دامپروری ، شروع شد. آنان از جایی به جای دیگر می رفتند. تونس با این اقدامات سریع جای شهر قرطاجنه و شاخص های زندگی را در برگرفت; از جمله ساختمان ها، بازارها، کارخانه کشتی سازی که حسان بن نعمان و استانداران بعد از او و حاکمان اغلبی درست کردند، باعث شد که عرب های ساکن افریقیه احساس غرور و بزرگی کرده و بر حاکمان قیروان بشورند. (67)

مشهور است که مهالبه در افریقیه به ایجاد بناها و ساختمان ها اهتمام زیادی داشتند و همین موجب شاخص شدن افریقیه شد; به ویژه در دوران یزید بن حاتم، (68) که نقش بزرگی در توسعه مسجد قیروان و ساختن بازارهای متعددی در شهرهای تونس، قیروان و ... داشت. هم چنین هرثمة بن اعین قصرهایی برای مرابطین، پارسایان و جنگجویان در ساحل ساخت. در مقابل، اغالبه موجب گسترش مدنیت و تمدن در افریقیه و مغرب میانه شدند.

از اقدامات معماری اغلبیان، باز سازی دو مسجد قیروان و تونس، معروف به مسجد عقبة بن نافع و مسجد زیتونه بود. مسجد قیروان از زمانی که عقبة بن نافع فهری آن را بنا نهاد تا پایان دوران اغالبه بارها باز سازی شد; در دوران حسان بن نعمان، حنظلة بن صفوان و زیادة الله بن اغلب، نوسازی های زیادی در آن صورت گرفت و قبه و مناره آن مرتفع تر شد و به شکل کنونی درآمد. ابن عذاری (69) می گوید: زیادة الله اموال فراوانی را در این راه هزینه کرد. وی به این کار افتخار می کرد و می گفت: روز قیامت به آن چه که پیش فرستاده ام، می بالم; در نامه اعمالم چهار کار نیکو وجود دارد: ساختن مسجد جامع قیروان، ساختن ساختمان مرتفع ام ربیع، ساختن دژ شهر سوسة و سپردن قضاوت افریقیه به احمد بن ابی محرز. (70)

استاد احمد فکری درباره مسجد جامع قیروان در کتابش «آثار تونس الاسلامیة و مصادر الفن الاسلامی » گفته است: برتری قیروان به تعیین حدود منحصر نمی شد. این مسجد بزرگ، عناصر معماری ای در برداشت که برای نخستین بار در تاریخ ساختمان ها پدیدار شد یا حداقل در آن بهترین نمونه ها به کار رفت که بعدها در سرزمین های شرق و غرب انتشار وسیعی یافت و از عناصر شاخص معماری اسلامی گردید، از این عناصر می توان طاق های مسجد قیروان را نام برد. (71)

هم چنین زیادة الله به نوسازی و گسترش مسجد جامع تونس اقدام کرد. ولی قبل از اتمام آن درگذشت. بعد از او ابراهیم بن احمد، به حکومت رسید. وی همان کسی است که دستور داد گنبد راه راه ساخته شود و در آن ستون های مرمری به کار برد و آن را با نقوش و وسایل تجملی و کتیبه های کوفی زیبا زینت داد. هم چنین ابراهیم بن احمد دستور ساختن گنبد بزرگی را داد که هم اکنون در مسجد جامع قیروان موجود است و یکی از زیباترین گنبدها در تاریخ مساجد اسلامی است. در مورد گنبدهای مسجد قیروان دکتر احمد فکری می گوید: «بی شک نخستین نمونه اسلامی برای نظام ابتکاری گنبدهای مبتنی بر طاق ها، در مسجد قیروان پدیدار شد. صرف نظر از این که امتیاز ایجاد چنین نظامی از آن ایرانیان یا رومیان باشد و نیز صرف نظر از این که اصل درست کردن این گنبدها به قبطیان مصر یا رومیان افریقایی برمی گردد، هرکدام از این ها که باشد چیزی از شان ساختمان قیروان نمی کاهد.» (72)

سپس ابوالعباس محمد بن اغلب به ساختن مسجد جامعه سوسه اقدام نمود که یکی از زیباترین آثار معماری اسلامی در افریقیه است. از بناهای او هم چنین رباط شهر سوسه، معروف به قصر الرباط است. (73)

اگر چه بنی اغلب به ساختمان های دینی توجه می کردند، اما ساختمان های نظامی و مدنی آن ها هم بی اهمیت نیست. اغالبه برای شهرها، به ویژه شهرهایی که در ساحل واقع شده بودند، حصارها و برج های بسیاری ساختند. کارخانه تونس را برای ساختن کشتی و کارخانه سوسه را برای ساختن اسلحه فراموش نمی کنیم. این دو در تاریخ دریانوردی اسلامی به ویژه در حوزه دریای مدیترانه جایگاه ویژه ای دارند و بهترین مثال برای این مهم، فتح جزیره سیسیل است. (74)

از مشهورترین ساختمان های نظامی در دوران اغالبه چنان که گذشت - رباط ها هستند که شبیه قصرها می باشند. این رباطها به مجاهدین و مرابطین (مرزداران) اعم از جنگجویان رسمی و افراد داوطلب اختصاص داشت، اگر چه معروف است که رباطها برای افراد و پادگان ها برای سپاهیان رسمی بنا می شدند. استاد دکتر حسین مونس رباطها را برای ما چنین توصیف کرده است: (75) به طور معمول حصارهای بلند رباط را در برگرفته است. برستون های دیوار و در فاصله های معین، برج هایی قرار دارد که نگهبانان در آن می ایستند و به هنگام خطر در آن جا آتش می افروزند. از رباطهای دوران اغالبه، رباط سوسه باقی مانده است. این رباط را زیادة الله بن اغلب در سال 206ه بنیان گذاشت. تاریخ بنای آن بر روی صفحه ای مرمری در بالای مناره ثبت و این متن روی آن نوشته شده است: به دستور امیر زیادة الله بن ابراهیم که خداوند طول عمرش دهد، به دست سرور خادم، غلام او، در سال 206ه [ بنا نهاده شد]. خداوند ما را به منزلگاه مبارکی فرود آر و تو بهترین فرود آورندگانی. رباط سوسه در کناره خلیج قابس واقع است و از سمت دریا در داخل حصار شهر قرار دارد و طول ضلع دیوارش تقریبا چهل متر است. در داخل حصار سه تالار وسیع به نام استوانه وجود دارد که بر ستون هایی استوار است و سقف آن از سه گنبد تشکیل شده است. این تالارها و استوانه ها به یکدیگر راه دارند و برای خواب و خوراک به کار می روند. به دنبال آن، حیاط رباط قرار دارد که مساحت وسیعی است و دور تا دور آن را دیوار فراگرفته است. در اطراف آن بوائک (در و پنجره) دو طبقه ای هستند که به حیاط رباط باز می شوند و بر آن اشراف دارند و در گوشه ای از حیاط، مسجد رباط قرار دارد. (76)

درباره رباط و قصر آن استاد حسن حسنی عبدالوهاب گفته است: (77) در سپیده دم قرن سوم، امیر زیادة الله به بازسازی دژی که ابوابراهیم اکبر در مکان خالی رباط ایجاد کرده بود، توجه کاملی مبذول داشت. وی به یکی از غلامانش دستور داد حوزه دژ نخستین را گسترش داده و آن را دو طبقه (بالا و پایین) نماید و علاوه بر حمام ها و دستشویی ها، سی اتاق برای سکونت مرزبانان بسازد. نیز در طبقه فوقانی مسجد جامعی جهت نماز و سخن رانی(خطبه) بسازد، به گونه ای که طاق های آن به هم پیوسته باشد. این نخستین مسجدی است که پیش از ایجاد حیاط آن و قبل از مسجد جامع بزرگ که ذکر آن خواهد آمد، ساخته شد. کسانی که در آن زمان ساکن سوسه بودند برای ادای نماز جمعه و شرکت در اعیاد به آن رباط می آمدند.

رباط سوسه شبیه به رباط منستیر (78) ولی به لحاظ مهندسی قدیمی تر و زیباتر از آن بود. این رباط توسعه پیدا کرد تا به شکل دژی با خانه های بسیار در آمد. این رباط دو طبقه دارد: طبقه اول آن مسجد و تالار درس و اجتماع و غذاخوری است که مرزبانان و اهالی رباط با هم در آن جا زندگی می کنند و طبقه دوم به حراست، عبادت و خلوتگاه اختصاص دارد. به طور معمول شیخ باتقوا و نیکوکاری مسئول رباط است که به تنظیم امور عبادی و حفاظتی آن جا می پردازد. (79)

اما ساختمان های مدنی(شهری) به ویژه شهر قصرقدیم (80) در فاصله سه کیلومتری جنوب قیروان قرار دارد. ابراهیم بن اغلب آن را ساخت تا این که پادگان سپاه و اقامتگاه خود و پناهگاه خانواده اش باشد. این شهر در برگیرنده ساختمان های باشکوه، باغ ها و پادگان ها و عبادت گاه هاست. اکنون چیزی از آثار این شهر باقی نمانده است. این شهر نخست عباسیه نامیده شد، سپس برای این که از شهر قصر جدید (رقاده) (81) که ابراهیم بن احمد در سال 264ه بنا کرد، تمیز داده شود، آن را قصرقدیم خواندند.

اغالبه هم چنین به ساختن آب انبارها (صهریج، جباب) توجه کردند. «صهریج » عبارت از مخزن های روی زمین است و «جب » به مخزن های داخل زمین گفته می شود. جب، مخزن بزرگی است که از سنگ ساخته شده و قطر آن به چهل متر و عمق آن به بیست متر می رسد. سپس در کنار آب، خانه یا گنبدهای بزرگی با سنگ یا آجر بهمنی یا کاشی می سازند به گونه ای که آب از آن رخنه نمی کند.

هم چنین اغالبه ماجل های زیادی ساختند. ماجل عبارت از حوض های آب بزرگ و عمیقی شبیه حوض های مرمری است که آب باران در آن جمع می شود و همواره رو باز است. در وسط ماجل قصری وجود دارد که امیر برای استراحت در آن می نشیند. ماجل های قیروان، سوسه و تونس از آثار زیبایی هستند که سزاوار دیدن اند. (82)

زیادة الله، سومین امر اغالبه، در دوران خودش برکه یا ماجلی ساخت که طول آن پانصد و عرض آن چهارصد ذرع بود و جوی های آب به سمت آن جریان داشت، این ماجل را «الفسیح بالبحر» می نامیدند. در کناره یکی از این رودها قصری وجود داشت چهار طبقه که به آن «عروس » می گفتند. گفته می شود برای ساختن آن 232000 دینار هزینه کردند. دیگر این که فاطمیان در دوران خودشان در سرزمین افریقیه رخنه کردند و سپاهیانشان فزونی یافت و به قیروان نزدیک شدند. در این حال زیادة الله هزار نفر از افراد خاندانش را جمع و با آنان به مصر فرار کرد و افریقیه را که پایتختش بود، به فاطمیان واگذار کرد. (83)

بی شک زندگی اقتصادی در افریقیه با ایجاد حکومت اغلبی ها شکوفا شد. آنان از اوضاع آن سرزمین استفاده کردند و ثروت هنگفتی جمع نمودند و به دلیل بندرهای مختلف در کناره دریای مدیترانه، مثل بندرهای سوسه، تونس و بجایه، اغالبه توانستند کشتی هایی ساخته و پیروزی هایی را به دست آورند. این مسئله بر ساکنان افریقیه تاثیر گذاشت و اقتصادشان نیرومند شد.

در نتیجه محکم گرفتن زمام بدون رقیب دریانوردی توسط اغالبه، آنان نقش واسطه انحصار تجاری را در تجارت جهانی میان شرق و غرب بازی کردند و از این رهگذر از دستاورد خوبی بهره مند شدند. هم چنین به تجارت با جنوب توجه کردند و راه های کاروان ها را برای آسوده کردن تجارت با «ملثمون » 4 و سرزمین «جرید» 5 فراهم نمودند. همان گونه که کارگاه های صنعتی با استفاده از آرامش نسبی کشور در تونس ، سوسه و غیره رونق پیدا کرد و شهر قیروان بزرگ ترین مرکز تجاری در غرب دریای مدیترانه شد، هم چنین شهرهای دیگری مثل سوسه، اربس، قفصه، رقادة و نیز عباسیه به داشتن بازارها، مسافرخانه ها و ساختمان های بزرگ، شهره شدند. اگر بغداد، دمشق و اسکندریه به داشتن بازاری تخصصی معروف بودند، قیروان نیز از دوران حاتم بن یزید شاهد چنین بازارهایی شد و راه اصلی آن از تجارتخانه ها و کارگاه ها پر گردید.

مالکی از دکان های رفایین و کفایین 6 که به دکان های جدید مشهور بودند و تجمع آن ها در یک جا، سخن می گوید. (84)

افریقیه در دوران اغالبه گندم و جو به اسکندریه و برده سیاه به سرزمین شام صادر می کرد همان گونه که پارچه، زیر انداز و قماش های نفیس را به بغداد صادر می کرد. (85)

اغالبه به محصولاتی که سرزمینشان به آنان ارزانی می داشت اکتفا نکردند بلکه محصولات زراعی دیگری مثل پنبه و نیشکر را از مشرق وارد می کردند. اغالبه از این داد و ستد کلان عایدات زیادی به دست آوردند که آثار آن در ساختن تاسیسات در افریقیه پدیدار شد. (86)

دوران ابراهیم به اغلب و فرزندش زیادة الله اول، از اعصار شکوفایی اغالبه محسوب می شود; به گونه ای که رفاه اقتصادی در آن زمان حاکم شد و دینار و درهمی که با عیار عباسی برابری می کرد، ضرب گردید. هم چنین دیوان هایی مثل دیوان خراج به وجود آمد که به شخصیت های عالی رتبه و مورد اعتماد در دربار اغلبی واگذار می شد، از جمله دیوان خاتم که ابراهیم ابن اغلب آن را به پسرش عبدالله سپرد و نیز دارالطراز که خلعت و هدایایی را فراهم می کرد، که امیر برای مشاهیر و بزرگان حکومتی در مناسبت ها می فرستاد، اغالبه با نظام حسبه(شهرداری) و عس (شهربانی) آشنا بودند و دربار اغالبه شکل کوچک شده دربار عباسی بود. (87)

پی نوشتها:

1. محمود اسماعیل عبدالرزاق، الاغالبة (قاهره، 1956م) ص 9.

2. ابن عذاری، البیان المغرب فی اخبار المغرب، ج 1، ص 63; ابن خلدون، العبر من دیوان المبتدا و الخبر، ج 4، ص 189-190 و عبدالواحد مراکشی، المعجب فی تلخیص المغرب، ص 16.

3. حسین مونس، معالم تاریخ المغرب و الاندلس، ص 67.

4. عبدالرحمن بن حبیب بن منصور نوشته بود: همه افریقیه امروز مسلمان است و اسیر و دارایی او قطع شده، لذا از من در خواست مال نکن. منصور به او جواب داد: من گمان می کردم که این خائن، به حق و پایداری بر آن دعوت می کند، تا این که خلاف آن چه که برای برپایی عدالت براساس آن با من بیعت کرده بود آشکار شد. از این رو من اکنون او را خلع می کنم همان گونه که این نعلین را از پای خویش بیرون می آورم و نعلین را به زمین انداخت (ر.ک: نویری، نهایة الارب فی فنون الادب، ج 24، ص 66; ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 28 و ابن عذاری، البیان المغرب فی اخبار المغرب، ج 1، ص 67).

5. ابن رقیق قیروانی، تاریخ افریقیه و المغرب (تونس، 1968م) ص 134; نویری، همان، ج 24، ص 67; ابن اثیر، همان، ج 4، ص 281; ابن عذاری، البیان المغرب، ج 1، ص 67 و محمد ضیاء الدین، الخراج، ص 149.

6. ابن ابار، الحلة السیراء، ج 1، ص 82.

7. رقیق قیروانی، همان، ص 134 و 139 و نویری، همان، ص 68.

8. ابن عذاری، همان، ج 1، ص 80; سید عبدالعزیز سالم، تاریخ المغرب فی العصر الاسلامی، ص 251; حسین مونس، همان، ص 69 و ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص 497.

9. عاصم بن جمیل رهبر پیش گویی بود که داعیه پیامبری و پیش گویی داشت. در دین تغییراتی ایجاد کرد، نماز را افزایش داد و ذکر پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم را از اذان انداخت. گفته شده که وی از عشایر نفزاوه است (ر.ک: ابن خلدون، همان، ج 4، ص 409; ابن اثیر، همان، ج 4، ص 280 و رقیق قیروانی، همان، ص 141).

10. ر.ک: نویری، همان ج 24، ص 70-74; ابن ابی دینار، المؤنس فی اخبار افریقیا و تونس، ص 46; ابن عذاری، همان، ج 1، ص 83; انصاری، المنهل العذب فی تاریخ طرابلس الغرب، ص 66 و محمود اسماعیل عبدالرزاق، الخوارج فی بلاد المغرب، ص 76.

11. حسین مونس، فتح العرب للمغرب (قاهره، 1947م) ص 82.

12. یاقوت حموی: قیروان کلمه ای معرب است که در فارسی به معنای کاروان است و این شهر بزرگی است در افریقیه که روزگار آن را عوض کرد. در مغرب تا هنگام ورود اعراب به افریقیه شهری از آن بزرگ تر وجود نداشته است. یعقوبی: شهر قیروان را عقبة بن نافع فهری در سال ششم خلافت معاویه بنا نهاد. ادریسی: مادر شهرها و مرکز کشورهاست. بزرگ ترین، پرجمعیت ترین، غنی ترین و آبادترین شهر منطقه غرب بود. بکری: مرکز قیروان دره پردرخت و بیشه زاری برای حیوانات وحشی بود. مورخ نویل بارور، :( Nevillebarour) قیروان پایتخت جدیدی بود که در سرزمین غرب به وجود آمد (به ترتیب ر.ک: معجم البلدان (قاهره، 1324ه/1906م) ج 7، ص 193; البلدان، ص 136 و نزهة المشتاق فی اختراق الآفاق، ص 284 و .A Survey of North the West Africal

13. ر.ک: یعقوبی، البلدان (لیدن، 1809م) ص 345 و نویری، همان، ج 24، ص 36.

14. ر.ک: ابن ابار، همان، ج 2، ص 332 و 333 و رقیق قیروانی، همان، ص 68 و 69.

15. ر.ک: حسین مونس، معالم تاریخ المغرب و الاندلس، ص 63 و یعقوبی، همان، ص 347.

16. جد عبدالرحمان بن رستم بن بهرام فارسی، بهرام، از موالی عثمان بن عفان بود. برخی از نویسندگان نوشته اند که نسب او به پادشاهان قدیم ایرانی می رسد. عبدالرحمن بن رستم در قیروان پرورش یافت و از فقهای آن جا کسب علم کرد و تحت تاثیر آموزه های سلامة بن سعید که مبلغ خوارج اباضیه بود، به این مذهب گرایش یافت. زندگی نامه او را ببینید در: درجینی، طبقات مشایخ افریقیه، ج 1، ص 19; ابن خلدون، العبر من دیوان المبتدا و الخبر (قاهره، بولاق، 1284م) ج 6، ص 121 و بکری، المغرب فی ذکر بلاد الفریقیة و المغرب (پاریس، 1911م) ص 67.

17. بلاذری گفته است اصل او به مرو رود برمی گردد. او از سپاهیان عربی خراسان یعنی از اصحاب ابومسلم خراسانی بود. همراه با نیروهای عباسی به مصر رفت و از سپاهیان آن ها شد. اغلب به شجاعت، آزمودگی و خوش فکری مشهور است و به شهید ملقب شده است. زندگی نامه او را ببینید در: سلاوی، الاستقصا لاخبار دولة المغرب الاقصی (مغرب، دارالبیضاء، 1954م) ج 1، ص 57; بلاذری، انساب الاشراف (1883م) ص 350 و سیدعبدالعزیز سالم، همان، ص 261.

18. ر.ک: حسین مونس، همان، ص 55; ابن حزم، همان، ص 370 و نویری، همان، ج 24، ص 79.

19. ر.ک: نویری، همان، ج 24، ص 81; رقیق قیروانی، همان، ص 143; ابن عذاری، همان، ج 1، ص 88 و ابن خلدون، همان، ج 4، ص 193.

20. ر.ک: ابن ابی دینار، الموسس فی اخبار افریقیا و تونس (تونس، 1967م) ص 46; نویری، همان، ص 82; محمود اسماعیل عبدالرزاق، همان، ص 11; ابن خطیب، اعمال الاعلام (مغرب، دارالبیضاء، 1964م) ج 3، ص 8; ابن عذاری، همان، ج 1، ص 93 و رقیق قیروانی، همان، ص 151.

21. ر.ک: حسین مونس، همان، ص 57; نویری، همان، ج 24، ص 86-88 و ابن ابار، همان، ج 1، ص 73.

22. ر.ک: ابن عذاری، همان، ج 1، ص 99-106; سید عبدالعزیز سالم، همان، ص 273; طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج 8، ص 273 و نویری، همان، ج 24، ص 89.

23. ر.ک: حسین مونس، همان، ص 79; ابن عذاری، همان، ص 110 و نویری، همان، ج 24، ص 95-96.

24. ر.ک: ابن خطیب، همان، ج 3، ص 11; احمد بن ابی ضیاف، اتحاف اهل الزمان باخبار تونس (تونس، 1963م) ج 1، ص 98; ابن خلدون، همان، ج 4، ص 419; ابن ابی دینار، همان، ص 48; طبری، همان، ج 8، ص 323; نویری، همان، ج 24 و رقیق قیروانی، همان، ص 203.

25. جعفر بن یحیی برمکی به محمد بن مقاتل عکی توجه بسیار داشت. وی در سال 181ه به قیروان وارد شد. پدرش از مبلغان بزرگ حکومت عباسی بود و همراه قحطبة بن شبیب در جنگ با مروان شرکت کرد. سپس هنگامی که برکنار شد و ادعای حکومت کرد، عبدالله بن علی او را کشت (ر.ک: ابن ابار، همان، ج 1، ص 88-89).

26. تمام بن تمیم تمیمی جد ابی العرب محمد بن احمد بن تمیم صاحب کتاب «طبقات فریقیه » و پسر عموی ابراهیم بن اغلب رئیس حکومت اغالبه است. وی در تونس علیه محمدبن مقاتل عکی استاندار افریقیه شورش کرد و توانست در رمضان 183 وارد قیروان شود. در این هنگام ابراهیم بن اغلب که حاکم زاب بود به یاری محمد بن مقاتل عکی برخاست. تمام، نامه ای به ابراهیم به اغلب نوشت تا رضایت او را جلب کند. ابن ابار چگونگی استقبال تمام از نامه ابراهیم و ترس و وحشتی که او را فراگرفت، به نقل از فلاح کلاعی برای ما چنین توصیف می کند: او گفت: روزی که نامه ابراهیم خوانده شد نزد تمام بودم. رنگش پرید و چنان به خود لرزید که نامه از دستش افتاد. تمام به قاطعیت و شجاعت معروف بود. ابن عرب از جدش نقل می کند: تمام بن تمیم جد ماست. او فرزند کسی است که از شرق آمد و در سال 178ه در بغداد در گذشت. در کتاب «المغرب فی اخبار المغرب » آمده است: زمانی که ابراهیم بن اغلب به قدرت رسید او را به همراه گروهی از بزرگان سپاه که قدرت برخورد با امیران را داشتند، نزد رشید فرستاد. اما تمام، دستگیر شد و در زندان در گذشت.

روایت دیگری می گوید: هارون الرشید به برادرش سلمة بن تمیم قول آزادی تمام را داد. هنگامی که این خبر به ابراهیم بن اغلب رسید، نامه ای به عمه اش نوشت تا او را در بغداد مسموم کند. تمام، هوس خوردن ماهی کرد. وی ماهی را مسموم کرد و تمام پس از خوردن آن کور شد و سپس مرد. رشید از این مسئله آگاه شد و بر وی رحمت فرستاد و از مرگ او اندوهگین شد و به برادرش نیکی کرد و او را به افریقیه اعزام نمود.

27. ر.ک: سیدعبدالعزیز سالم، همان، ص 333; حسین مونس، فتح العرب للمغرب، ص 284 و همو، معالم تاریخ المغرب و الاندلس، ص 23.

28. ابن عبدالحکیم، فتوح مصر و المغرب (بیروت، 1978م) ص 18.

29. ابن خلدون، همان، ج 6، ص 4.

30. این نخستین امیر شامی بود که در دوران امویان وارد افریقیه شد و به شیخ الامین ملقب بود. گفته شده است که خلیفه به هنگام فتح سرزمین مغرب دست او را در خراج مصر باز گذاشته بود. از قول او گفته شده است: اگر استانداری حسان ادامه یابد به دست او مغرب همراه با سود فراوان به ما می پیوندد (ر.ک: ابن ابی دینار، اخبار افریقیة و تونس، ص 17; مالکی، ریاض النفوس، ج 1، ص 11 و حسین مونس، همان، ص 239.

31. هنگامی که عبدالعزیز بن مروان، استاندار مصر، خواست که از حسان بن نعمان انتقام اشغال جایگاه جنگی اش را نزد خلیفه عبدالملک بن مروان بگیرد، به برادرش دستور داد، او را عزل کند و کار مهم فتوحات را به یکی از نزدیکان مورد وثوقش، موسی بن نصیر بسپارد. در مورد او گفته شده است که وی خراج استان بصره را چپاول کرد. پدر وی نصیر در خدمت و محافظت معاویة بن ابی سفیان بود.(ر.ک: محمد زینهم محمد عزب، الادارة المرکزیة للدولة الامویة (رساله فوق لیسانس (قاهره، آداب، 1981م) ص 67) .

32. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ (بیروت، دارصادر، 1385ه/1965م) ج 5، ص 55; ابن ابار، همان، ج 2، ص 335; سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 247 و نویری، همان، ج 22، ص 83.

33. ابن عذاری، همان، ج 1، ص 34.

34. سلاوی، همان، ج 1، ص 46.

35. حسین مونس، همان، ص 296.

36. ابن عبدالحکم، سیرة عمر بن عبدالعزیز، ص 57.

37. دباغ، معالم الایمان (تونس، 1914م) ج 1، ص 154.

38. وی در فتح اندلس همراه موسی بن نصیر بود. بعدها ساکن قیروان شد و نقشه خانه و مسجد را در ناحیه تونس کشید. وی در سال 100ه در قیروان درگذشت.

زندگی نامه اش را ببینید در: ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج 6، ص 81; ابن حبان، مشاهیر علماء الامصار، ص 121; مالکی، ریاض النفوس (قاهره، 1949م) ج 1، ص 64; بخاری، التاریخ الکبیر، ج 3، ص 1 و دباغ، معالم الایمان، ج 1، ص 180-181.

39. وی ساکن قیروان شد. او مرد صالح و از علمایی بود که به دینداری و فضیلت مشهورند. با پادشاهان کمتر نشست و برخاست داشت و در قیروان درگذشت.

زندگی نامه اش را ببینید در: ابوالعرب، طبقات علماء افریقیة (الجزایر، 1332ه/1914م) ص 21; دباغ، همان، ج 1، ص 184 و ابن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، ج 1، ص 94.

40. او اهل فضیلت، عبادت، ریاضت و فقیه و عالمی مطلع بود و بسیار صدقه می داد. ساکن قیروان شد و در زیتونه مسجد بزرگی بنا نهاد.

زندگی نامه اش را ببینید در: مالکی، همان، ج 1، ص 69; ابن حجر، همان، ج 1، ص 318 و ابوالعرب، همان، ص 25.

41. نخستین قاضی در قیروان، ثقه و از فضلای تابعین بود. در سال 113ه درگذشت (ر.ک: خزرجی، خلاصة تهذیب الکمال (بیروت، 1399ه/1979م) ص 92; ذهبی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال (قاهره، 1382ه/1963م) ج 2، ص 103; مالکی، همان، ج 1، ص 72; ابن حجر، همان، ج 6، ص 186; بخاری، همان، ج 3، ص 1 و ابن حیان، همان، ص 121).

42. وی فقیه نیکوکاری بود. هشام بن عبدالملک او را به منصب قضاوت سپاهیان افریقیه منصوب کرد. یکی از قاریان تابعین بود و در سال 115ه درگذشت. (ر.ک: مالکی، همان، ج 1، ص 72 و ابن حجر، همان، ج 2، ص 79).

43. وی فقیه نیکوکار، فاضل و زاهدی بود. در افریقیه منصب قضاوت داشت. بسیاری از اهالی بربر توسط او مسلمان شدند و در سال 122ه در گذشت.

زندگی نامه اش را ببینید در: ابن ابار، همان، ج 2، ص 335; بخاری، همان، ج 1، ص 366; ابن حیان، همان، ص 179 و ابو العرب، همان، ص 20.

44. وی با فضیلت و دین دار بود، ساکن قیروان شد و مردم از دانش او بهره مند شدند. وی درسال 125ه درگذشت (ر.ک: مقری، نفخ الطیب (1367ه/1949م) ج 2، ص 53; ابن حجر، همان، ج 2، ص 171; مالکی، همان، ج 1، ص 73 و ابن ابی حاتم، همان، ج 2، ص 248).

45. وی از فضلای پرهیز کار تابعین بود. از سوی سلیمان بن عبدالملک به منصب قضاوت قیروان رسید.

زندگی نامه اش را ببینید در: خشی، طبقات علماء افریقیه، ص 234; مالکی، همان، ج 1، ص 81; ابو العرب، همان، ص 22 و ابن ابی حاتم، همان، ج 2، ص 175.

46. از فضلای تابعین بود که ساکن قیروان شد و در آن جا دانش زیادش را نشر داد. زندگی نامه اش را ببینید در: بخاری، همان، ج 4، ص 2 و دباغ، همان، ج 1، ص 213.

47. وی فقیه و دانشمند نیکوکاری از اهالی مصر بود که در قیروان ساکن شد و در آن جا درگذشت(ر.ک: مالکی، همان، ج 1، ص 76; ابو العرب، همان، ص 20 و دباغ، همان، ج 1، ص 75).

48. حسین مونس، همان، ص 296.

49. ابن عذاری، همان، ج 2، ص 34.

50. مالکی، همان، ج 1، ص 65-66 و 107-108; دباغ، همان، ج 1، ص 138-148; حسن مونس، همان، ص 296 و ابن ابار، همان، ج 2، ص 380.

51. حسن حسنی عبدالوهاب، ورقات، قسمت اول و همو، آداب المعلمین، ص 9.

52. ابن ابار، همان، ج 1، ص 356-357; مالکی، همان، ج 1، ص 360و نویری، همان، ج 24، ص 72.

53. - برای اطلاع بیش تر ر.ک: ابن صغیر، تاریخ بنی رستم، ترجمه حجت الله جودکی(سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد) (مترجم).

54. محمود اسماعیل عبدالرزاق، همان، ص 112; ابن عذاری، همان، ج 1، ص 67; حسن حسنی عبدالوهاب، ورقات، قسمت اول، ص 68 و نویری، همان، ج 24، ص 86-87.

55. ابن عذاری، همان، ج 1 ص 112.

56. ابن اثیر، همان، ج 6، ص 154.

57. رقیق قیروانی، همان، ص 205 و محمود اسماعیل عبدالرزاق، همان، ص 22.

58. ر.ک: نویری، همان، ج 24، ص 99 و ابن ابار، همان، ج 1، ص 99. ادارسه منسوب به ادریس بن عبدالله بن حسن هستند که بعد از شکست برادرش در واقعه فخ در مکه، در سال 169ه به مغرب الاقصی فرار کرد و توانست همراه با غلامش راشد از مرگ نجات یافته و به مصر برود و از آن جا در سال 172ه به سمت غرب جهان اسلام، به سرزمین «دلیلی » پایتخت جبل زرهون رفت. قبیله بربر «اوربه » به عنوان امام با او بیعت کردند. وی موفق شد دولتی شیعی در این بخش از سرزمین مغرب تاسیس نماید. بعد قبایل دیگری از جمله زواغه، سدرنه، غیاثه، مکناسه و غماره به او پیوستند.

ادریس بن عبدالله به یکپارچه کردن مغرب چشم دوخت، طبیعی بود که خلفای عباسی از چشمداشت های ادارسه در مغرب و مصر می ترسیدند. هارون الرشید درخواست ابراهیم بن اغلب را برای تشکیل حکومت اغالبه در مغرب نزدیک اجابت کرد تا مانعی باشد میان سرزمین زیر سلطه حکومت عباسی و سرزمین ادارسه در مغرب الاقصی، که خواستار جدایی مغرب از بقیه جهان اسلام بودند. حتی هدفشان یکپارچه کردن مغرب و مشرق عربی تحت رهبریشان بودند.

استاد دکتر احمد مختار عبادی متن نامه ای را آورده که ادریس بن عبدالله برای مصریان ارسال کرده است. از این نامه می توان به حدود پیوند ادارسه با مصریان پی برد. ابن الخطب، اعمال الاعلام، ج 3، ص 17 و ابن عذاری، همان، ج 1، ص 298-299.

59. نویری، همان، ج 24، ص 100-101 و ابن خلدون، العبر من دیوان المبتدا و الخبر، ج 4، ص 196.

60. سلاوی، همان، ج 1، ص 147.

61. حسین مونس، همان.

62. خیزران، مادر هارون الرشید، از اهالی بربر مغرب بود و به عنوان دوست اعراب، پرورش یافت (ر.ک: محمدعلی دبوز، تاریخ المغرب الکبیر، ج 3، ص 131).

63. سید عبدالعزیز، تاریخ المغرب فی العصر الاسلامی، ص 334 و نویری، همان، ج 24، ص 102.

64. احمد مختار عبادی، سیاسة الفاطمیین نحو المغرب و الاندلس، ص 196; مجله دانشکده ادبیات، دانشگاه اسکندریه، شمار 1 و 2، 1957م; قلقشندی، صبح الاعشی، ج 5، ص 120; ابن عذاری، همان، ج 1، ص 117; سید عبدالعزیز سالم، همان، ص 289 و سعد زغلول عبدالحمید، تاریخ المغرب العربی، ج 2، ص 28.

65. ابن ابیک، الدرة المضیئة فی اخبار الدولة الفاطمیة (قاهره، 1380ه/1961م) ج 6، ص 23-25; باجی مسعودی، الخلاصة النقیة باامراء افریقیة، ص 22-23 و ابن عذاری، همان، ج 1، ص 116.

66. ر.ک: حسین مونس، معالم تاریخ المغرب و الاندلس، ص 95; انصاری، المنهل العذب فی تاریخ طرابلس الغرب، ج 1، ص 68 و ابن عذاری، همان، ج 1، ص 89.

67. حسن حسنی عبدالوهاب، ورقات، قسمت اول، ص 39.

68. رقیق قیروانی، همان، ص 15; حسن حسنی عبدالوهاب، همان، ص 60; سید عبدالعزیز سالم، همان، ص 276 و مالکی، ریاض النفوس، ج 1، ص 45.

69. ابن عذاری، همان، ج 1، ص 138.

70. احمد فکری، اثار تونس الاسلامیه و مصادر الفن الاسلامی (تونس، 1958م) ص 576.

71. حسن حسنی عبدالوهاب، همان، ص 113 و زکی محمدحسن، فنون الاسلام (قاهره، 1954م) ص 61.

72. احمد فکری، مسجد القیروان، ص 78.

73. سعد زغلول عبدالحمید، تاریخ المغرب العربی (اسکندریه، 1984م) ج 2، ص 71.

74. سید عبدالعزیز سالم، همان، ص 363.

75. حسین مونس، همان، ص 97.

76. ;Cresswell A short account, p.232 سیدعبدالعزیز، همان، ص 364 و حسن حسنی عبدالوهاب،

همان، ج 2، ص 24.

77. حسن حسنی عبدالوهاب، همان، ص 24.

78. منستیربندری است که میان سوسه و مهدیه واقع شده است. این محل در اصل رباط یا ساختمان بزرگی بوده که مسلمانان جهت حفاظت از مرزهای افریقیه در مقابل هجوم دریایی رومیان، در آن جا اقامت می کردند. استاندار افریقیه، هرثمة بن اعین که از سوی هارون الرشید در سال 180ه گماشته شده بود، آن را بنا کرد.

بکری، این رباط را چنین توصیف می کند: «در منستیر، خانه ها، حجره ها و آسیاب ها و مراجلی وجود دارد و آن دژ بلند و محکمی است. در طبقه دوم آن مسجد قرار دارد که از وجود شیخ فاضلی که محور قوم است، خالی نمی گردد. در آن جا گروهی نیکوکار و مرزبان هستند که بی زن و زندگی خود را وقف کار خویش کرده اند. آن جا ساختمان بزرگی هست که در داخل ربض دومین دژ بزرگ قرار گرفته است و بسیاری از خانه ها، مساجد و ساختمان های بزرگ چند طبقه را در برمی گیرد. در میانه حیاط بزرگ، گنبدهای بلندی وجود دارد که زنان مرزبان در آن جا اجتماع کرده و در روز عاشورا مراسم باشکوهی برگزار می کنند و مردم قیروان با اموال و هدایایی به آن جا می آیند. در نزدیک منستیر پنج مرکز دیده بانی مستحکم وجود دارد که انسان های نیکوکار در آن جمع اند» (ر.ک: همان ص 36 و ابن خطیب، همان، ج 3، ص 11).

79. حسین مونس، معالم تاریخ المغرب و الاندلس، ص 97.

80. پیداست که علت ساختن این شهر توسط ابن اغلب، به ساکنان قیروان برمی گردد. چون وی به دین داری و پرهیزکاری شهره بود، مردم به دلیل روی آوردن به میگساری و فرو رفتن در لذات دنیوی، بر او خشم گرفتند. ابن اغلب برای بهره مند شدن از یک زندگی به دور از انظار مردم، ناچار شد در این شهر اقامت گزیند. چیزی مبنی بر نکوهش و انتقاد فقها نسبت به رفتار او در دست نیست. چه بسا این کار او تقلیدی از خلفای بنی امیه و بنی عباس باشد که قصرهایشان را در خارج از پایتخت می ساختند یا ناشی از عدم تمایل به حضور در بین مردم باشد به دلیل این که خود را مظهر عظمت و ابهت می دیدند. اغلب، بدین منظور زمینی را از بنی طالون خرید و قصری را برای پادشاهی در آن ساخت و پنهانی سلاح و نیرو به آن جا برد و بندگان، جوانان، غلامان و خدمتکاران مورد وثوقش را نزد خود ساکن کرد. این مکان در مقابل قصری که ابراهیم بن احمد در سال 264ه در رقادره ساخت، قصر قدیم نام گرفت و نیز به دلیل رنگ دیوارهایش قصر سفید نامیده شد. [ابن اغلب] در این شهر به سال 185ه از نمایندگان شارلمان که برای انتقال جسد قدیس سال سیبرین به آن جا آمده بودند، استقبال کرد.

ر.ک: ابن عذاری، همان، ج 1، ص 117; یعقوبی، البلدان، ص 347; یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 24، ص 362 و Marcais L, Architecture Musulmane , p.26-27

81. بکری آن را چنین توصیف می کند: بیشتر آن جا باغ است و در افریقیه هوایی معتدل تر، نسیمی خنک تر، و خاکی حاصلخیزتر از رقاده وجود ندارد. امیر ابراهیم از آن رو، وی را رقاده نامید که زمانی بی خواب شد، خواب از سرش پرید، نخوابید و دستور قدم زدن داد. هنگامی که به این مکان رسید، آن را رقاده نامید. کسی که رقاده را بنا کرد و در آن منزل گزید، ابراهیم بن احمد بن محمد بن اغلب بود که از شهر قصر قدیم به آن جا نقل مکان نمود و کاخ های متعدد و مسجدهای جامعی در آن ساخت و بازارها، حمام ها و مسافرخانه هایی بنا نهاد. حصاری از آجر و گل، رقاده را در بر گرفته که امیر زیادة الله سوم، آن را تعمیر کرد و به هنگام محاصره ابو عبدالله شیعی به آن جا پناه گرفت (ر.ک: بکری، همان، ص 27 و (Marcais, op. ct. p.28

82. ادریسی می گوید ماجل بزرگ قیروان از بناهای عجیب است، زیرا بنایی است به شکل مربع که در وسط آن ساختمانی همانند صومعه قراردارد و هر ضلعش دویست ذرع طول داشته و پر از آب است.

اما بکری در توصیف ماجل بزرگ می گوید: به شکل دایره بزرگی است که برجی هشت ضلعی در وسط آن قرار دارد. در بلندای آن نشیمنگاه چهار دری وجود دارد که گنبد بالای آن را یازده ستون نگه می دارد. درکنار ضلع شمالی آن ماجل دیگری وجود دارد که کوچک تر از ماجل قبلی است و به فسقیمه معروف است و آب آن از طریق دره تامین می شود و سرعت جریان آب توسط آن کاهش می یابد. هنگامی که این ماجل به اندازه دو پا پر می شود، آب از طریق روزنه ای که به آن «صرح » گفته می شود به ماجل بزرگ سرازیر می گردد.

امیر ابراهیم بن احمد در سال 245ه شروع به ساختن آن نمود و در سال 248ه آن را به پایان رساند. روایت شده است هنگامی که وی ماجل را برای شهر قصرقدیم درست کرد مریض شد و می پرسید: آیا آب به آن وارد شده است؟ آب از دره آمد، خبر آن را به او دادند، خوشحال شد و دستور داد قدحی از آن آب برایش بیاورند، نوشید و گفت: خدا را سپاس که پیش از مرگم این کار پایان یافت، و بعد از آن مرد.

آن گونه که بکری می گوید در قیروان پانزده ماجل دایره شکل وجود داشت که از ملات بسیار محکمی ساخته شده بود (ر.ک: ابن الخطیب، همان، ج 3، ص 23; بکری، همان، ص 25 و ادریسی، همان، ص 110).

83. ابن عذاری، همان، ج 1، ص 186; سعد زغلول عبدالحمید، تاریخ المغرب العربی، ج 2، ص 167 و 182; محمود اسماعیل عبدالرزاق، همان، ص 40 و ادریسی، نزهة المشتاق فی اختراق الآفاق، ص 121.

84. سید عبدالعزیز سالم، همان، ص 323; بکری، همان، ص 27-28; حسن ابراهیم حسن، تاریخ الاسلام السیاسی، ج 3، ص 320 و 325 و مالکی، ریاض النفوس، ج 1، ص 195-196.

85. افریقیه در صنعت نساجی مشهور شد. ابن عذاری می گوید: هنگامی که ابو عبدالله شیعی، اغالبه را شکست داد، اموال، سلاح ها، ساز و برگ زین، لجام ها و... زیادی را به غنیمت گرفت و این نخستین غنیمتی بود که نصیب شیعی و یارانش شد. پس از این، لباس حریر پوشیدند، شمشیرهای طلاکوبی شده آویزان کردند و اسبانی سوار شدند که زین نقره ای و لجام طلایی داشتند. ر. ک، بکری، همان، ص 34; الاستبصار، ص 119; ابن عذاری، همان، ج 1 ص 185 و 187. ابن عذاری می گوید که زیادة الله سوم، حسن بن حاتم را به هدایایی به عراق فرستاد; ابن خلدون، مقدمه، ص 181.

86. Heyd Histoire Du commerce Vol.I. p.50

در آن جا ثروت معدنی وجود داشت، منطقه «بجانة » به معادن فراوانش به ویژه نقره، سرمه، آهن و سرب مشهور بود. استاد مارسیه معتقد است از نیمه قرن دوم به دلیل معادن زمینی از فعالیت اقتصادی بهره مند شد. ، op. cit. p. 79) (Marcais

87. استاد مارسیه براین باور است که مسئولین دارالضرب از موالی و رومی ها یا بردگان و غلامانی بودند که امیران بنی اغلب آن ها را به عنوان افراد مورد اطمینانشان در آن جا می گماردند. مارسیه برخی از اسامی این غلامان را نام می برد از جمله: موسی در دوران ابراهیم بن اغلب و مسرور در دوران زیادة الله اول. ابن عذاری می گوید علاقه زیادة الله سوم به غلامش خطاب، به اندازه ای زیاد شد که نام او را بر سکه های دینار و درهم نقش کرد (82. ;Marcais, op.cit. p ابن عذاری، همان، ج 1، ص 180; محمود اسماعیل عبدالرزاق، همان، ص 76; ابن اثیر: همان، ج 6، ص 14 و سیدعبدالعزیز سالم، همان، ص 326).

یادداشت ها:

1) پژوهشگر تاریخ.

2) عرب ها کلمه «المغرب » را به سرزمین های گسترده ای که از غرب مصر آغاز می شود و تا اقیانوس اطلس امتداد می یابد، اطلاق کرده اند. اما واژه المغرب، نزد فاتحان مسلمان که به این منطقه روی آوردند، ناشناخته بود. عرب ها در آن زمان این منطقه را «افریقیه » می نامیدند.

با گسترش فتوحات اسلامی تا ساحل اقیانوس اطلس و از آن جا تا اندلس، لفظ افریقیه به نظر مسلمانان کفایت نمی کرد، از این رو به تدریج لفظ المغرب متداول شد و افریقیه به منطقه ای بین قیروان تا طرابلس محدود گردید. در قرون بعدی جغرافی دانان عرب، سرزمین های دورتر از مغرب را «المغرب الاقصی » نامیدند و از این دوران به بعد لفظ «المغرب الاوسط » یا مغرب میانه متداول شد (مترجم).

3) احتمالا برید و صاحب دیوان برید درست باشد(مترجم).

4) ملثمون و ملثمین نام منطقه ای است در سرزمین مغرب الاقصی (مترجم).

5) منطقه ای است در مغرب الاقصی (مترجم).

6) احتمالا به ترتیب به معنای پاره دوزها و پالان دوزها باشد (مترجم).

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر