در دنیایی که برای کوچکترین مساله زندگی مادی به متخصص مراجعه می کنند و هرگز حاضر نیستند بدن یا لوازم منزل و ماشین خود را به غیر متخصص بسپارند ، آیا می شود مسایل دینی و اصل دین را که در نگاه واقع بینانه با دنیا و زندگی دنیایی قابل مقایسه نیست . از غیر متخصص یا غیر عالم به دین فراگرفت ؟
کتاب و سنت به ما تکلیف کرده اند که دین را از دین شناسان بیاموزیم . قرآن می فرماید : (فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون)
در سیره مسلمانان ، به ویژه شیعه ، این مساله همواره وجودداشته است که دین و اعتقادات خود را بر پیشوایان عرضه می کردندو از صحت و سقم آن با خبرمی شدند . در تاریخ آمده است : علی بن جعفر با محاسن سفید خدمت امام جواد (ع) شرفیاب شد و اعتقادات خود را بر آن حضرت عرضه کرد و گفت : اگر مشکلی در آن وجود دارد، اصلاح کنید . امام نیز برآن مهر تایید نهاد . متاسفانه درجامعه کنونی ما دو چیز تا حدودی فراموش شده است :
1- برخی از مردم ، بویژه نسل جوان ، در پی اخذ مبانی صحیح دین نیستند ، به آن اهمیت چندانی نمی دهند و حرف غیرمتخصصان را گوش می کنند . نتیجه این کار سست شدن اعتقاد و بی تفاوت شدن آنان دربرابر مبانی اصیل دین است .
2- متاسفانه هرکس به خود اجازه می دهد در باره دین و مسایل دینی اظهار نظر کند و به راحتی خیلی ازمسائل دینی را در نوشتارو سخنرانی ها مطرح کند و به رد یا قبول آن پردازد .
این موارد مخالف صریح تعالیم دینی اسلام است . در مورد اول قرآن می فرماید : (و لاتقف مالیس لک به علم)
در مورد دوم پیامبر (ص) فرمود : «من افتی الناس بغیر علم فلیتبوء مقعده من النار»
امروز مسایلی مانند قصاص ، دیه ، حکومت در اسلام ، ولایت فقیه، موسیقی ، ربا ، رقص ، غنا ، بانکداری تشریح و پیوند اعضا ،کنترل نسل و صدها مساله دیگر که در فقه اسلامی ، به ویژه تشیع، از ظرافت خاصی برخوردار است . در مجلات و روزنامه هایی که هیچ تخصصی در امور دینی ندارند ، مطرح می شود و بدون هیچ دفاعی به مذبح می رود . این که در احادیث آمده است : «من اصغی الی ناطق فقد عبده »کسی که به گوینده ای گوش دهد ، مانند این است که او را عبادت کرده است . (اگر گوینده از خدا بگوید شنونده خدا را عبادت کرده است و اگر ناطق از شیطان بگوید ، شنونده شیطان را عبادت کرده است .) تکلیف ما را روشن می کند .
آنچه تحت عنوان «اخذ معالم دین » در روایات آمده ، همه ناظر به این است که هم گوینده و مبین دین باید متخصص باشد و هم شنونده حق ندارد هرچیزی را به عنوان دین قبول کند . در متون دینی برای اظهار نظر کردن در امور و مسایل دینی ، دو نوع شرطوجود دارد :
الف- شرایط عمومی .
ب- شرایط خاص .
الف) شرایط عمومی تبیین کنندگان دین
1- ولایت پذیر باشند .
علی بن سویدی سابی ، از یاران امام موسی بن جعفر (ع)می گوید : امام زندانی بود و من در مورد این که از چه کسی معالم و اصول و مهمات دینم را اخذ کنم ، خدمت آن حضرت نامه ای نوشتم .
امام در پاسخ فرمود : معالم دینت را از غیر شیعه و کسانی که پیرو ما نیستند اخذ نکن . اگر چنین کنی ، دینت را از خائنان گرفته ای ; کسانی که هم به خدا خیانت کرده اند و هم به پیامبرش وهم به امانتهای خدا و رسول که قرآن و سنت است ، کسانی که کتاب خدا را تحریف و آن را به نفع خویش تفسیر کردند . لعنت خدا ورسولش و ملائکه و پدران پاکم و من و تمام پیروانم برچنین کسانی باد .
دراین بیان نورانی چند گروه از تبیین و تفسیر دین ممنوع شده اند :
1- کسانی که باولایت میانه ای ندارند .
2- کسانی که به قرآن بدون اهل بیت تمسک می کنند .
3- کسانی که قرآن را به راءی و نظر خود تفسیر می کنند .
2- ممارست در قرآن و حدیث
احمدبن حاتم ماهویه می گوید : خدمت حضرت امام هادی (ع)نامه ای نوشتم و عرض کردم : دینم را از چه کسی یاد بگیرم ؟امام فرمود : در مسایل دینی به کسی مراجعه کنید که در حب مامسن بوده و در ارتباط با مسایل دینی با ما رفت و آمد زیادی داشته باشند . به تعبیر دیگر ، کسی می تواند پرده از مهمات دین بردارد که محاسنش در این راه سپید شده باشد .
3- مورد اطمینان و ثقه باشد
در بسیاری از روایات آمده است : زمانی که مردم به امامان خوددسترسی نداشتند و از طرفی نمی توانستند به دین خود بی توجه باشند، به امام وقت خویش پیام می دادند : آیا فلان عالم منطقه مورداطمینان است یا خیر ؟
مثلا در مورد یونس بن عبدالرحمان آمده است : پسر علی بن یقطین به امام رضا (ع) عرض کرد : راه من دور است و نمی توانم برای هر مساله ای خدمت شما برسم ، آیا یونس بن عبدالرحمان مورداطمینان است تا به او مراجعه کنم ؟ امام فرمود : یونس ثقه ومورد اطمینان است . در بعضی از روایات دیگر در باره شخصی به نام عمری و پسرش یا در مورد ابوبصیر و زکریا بن آدم و دیگرشاگردان ائمه همین قضیه تکرار شده است و مردم تااز ثقه بودن شخصی مطمئن نمی شدند ، چیزی از وی نمی پذیرفتند .
4- محاسن و پیچ و خم های احادیث را بداند
کسی می تواند در مسایل دینی اظهار نظر کند که به اصطلاح فقها«شم الحدیث » داشته باشد ; یعنی تمام زوایای یک حدیث رابفهمد . زمان مدور حدیث ، جو سیاسی اجتماعی حدیث ، مکان حدیث ،افراد مستمع حدیث و دهها مساله دیگر را باید به خوبی بداند ;مثلا در حدیثی از پیامبر اسلام (ص) آمده است : «اختلاف امتی رحمه » امروزه بسیاری برای توجیه احزاب و گروههای سیاسی به این حدیث تمسک می کنند و اختلاف در دین را به عنوان بحث قرائتهای جدید از دین در جامعه مطرح می کنند . در حالی که اگر به تفسیرصحیح این حدیث مراجعه و در آن دقت شود ، منظور چیزی دیگری است. امام صادق (ع) می فرماید : منظور از اختلاف ، آمد و رفت مردم نزد پیامبر (ص) است که در مورد آیه «نفر» مطرح شده است ;یعنی مردم از شهرهای مختلف خدمت پیامبر (ص) می آمدند و مسایل دینی را یاد می گرفتند و سپس نزد قوم خویش برمی گشتند . پیحمبر (ص) فرمود : این آمد و رفتها از رحمت الهی است . امام صادق (ع) فرمود : در دین اختلافی نیست . دین یک چیز است . پس قرائت جدید از دین معنی ندارد .
ب) شرایط خاص
کسی می تواند احکام الهی را از کتاب و سنت استخراج کند که به درجه اجتهاد رسیده باشد و کسی می تواند ادعای اجتهاد داشته باشدکه ویژگیهای ذیل را دارا باشد :
1- آشنایی با ادبیات عرب
آشنایی با زبان و ادبیات عرب به اندازه ای که فهمیدن معنای ظاهری قرآن کریم و روایات معصومان (علیهم السلام) به آن نیازدارد ، برای متخصص و کسی که می خواهد اظهار نظر کند لازم است ;زیرا عدم آشنایی با زبان و ادبیات عرب و عدم آگاهی بر خصوصیات و ویژگیهایی آن به اشتباه و خلاف واقع افتادن و استنباط نادرست می انجامد .
2- علم اصول فقه
مسایل مختلفی در علم اصول فقه مورد بحث قرار می گیرد که می توان گفت مهمترین آنها دو گروه است :الف) مسایلی که در استنباط احکام موثر است اما نیاز به بحثهای طولانی مرسوم ندارد ، مانند بحث اجماع .
ب) مسایل مهمی که فهم احکام شرعی به دانستن و تحقیق درآنهابستگی دارد ، مانند بحث اوامر ، نواهی ، عام و خاص ، مطلق ومقید ، استصحاب ، برائت و تعادل و تراجیح .
3- معرفت کتاب و سنت
به جراءت می توان گفت : مهمترین کار برای متخصص در علم دین معرفت آیات و روایات فقهی است . متخصص باید خوب تفحص کند تا به معنای لغوی و عرفی مفردات آیه و روایات پی برد و نیز بر قرائن موجود که می تواند کلمه یا جمله را از معنی حقیقی اش به معنی دیگر برگرداند . واقف گردد . باید روایتهای معارض را به دست آورد و به شان نزول آیات و کیفیت استدلال و تمسک ائمه معصومان(علیهم السلام) به آیات قرآن توجه داشته باشد ; به عبارت دیگر، متخصص باید با انس با روایات رسیده از معصومان (علیهم السلام) و نیز انس با طرز بیان و لسان آنها و چگونگی گفتگو و خطابات آنها ، ملکه توانائی فهم مقاصد آیات و روایات را پیدا کند .
داودبن فرقه می گوید : از امام صادق (ع) شنیدم که می فرمود :شما فقیه ترین مردم هستید ، اگر معانی کلام ما را بشناسید ، زیراکلام گوینده می تواند بر معانی حمل متعدد شود .
4- علم رجال
یکی از دو منبع عظیم فقه اسلام روایات معصومان (علیهم السلام) است . برای استفاده از روایات باید با سلسله سند و صدورروایت از معصوم آشنا بود و برای تشخیص وثاقت راویان به کتابهای رجالی مراجعه کرد . علم رجال به اندازه ای مهم است که برخی آن را بطور مستقل تحصیل و تدریس می کنند .
5- دیدن کلمات و فتاوای فقها
قدمای فقها به زمان ائمه طهارین (علیهم السلام) نزدیک بودندو بسیاری از کتابهای حدیثی اولیه در اختیار آنان بود . این کتابها در زمانهای بعد مفقود شده است . روش آنها در تدوین کتابهای فقهی احتمالا این طور بوده که متون روایات را به عنوان فتاوا و نظریات فقهی خود می نوشتند ; یعنی متن کتابهای آنان متن روایات بوده است ; مثلا کتاب مقنع و هدایه صدوق این گونه است .
از این رو شهرت یک فتوا بین آنان می تواند کاشف از نص معتبر دال برآن فتوا باشد .
امام خمینی (ره) در مساله نجاست اهل کتاب پس از یک بحث طولانی و عمیق فرموده اند : حاصل مطالب گذشته این است که در آیات و روایات دلیلی بر نجاست غیر مشرکان از کفار نداریم و مقتضای اصاله الطهاره ، طهارت اهل کتاب و کفار غیر مشرک است ، بلکه باید بگوییم : طهارت اهل کتاب از ظاهر برخی از آیات و روایات استفاده می شود ، اما در عین حال فتوای قدما نجاست اهل کتاب است و خصوصیات ادله طهارت اهل کتاب که در دست مااست چنان نیست که بتوانیم بگوییم قدما فقط همین ادله را در دست داشته اند و به اشتباه نجاست اهل کتاب را از آن استنباط کرده اند ; زیرا ادله به کیفیتی است که یک مجتهد معمولی هم در آن دچار اشتباه نمی شودچه برسد به بزرگان فقه ، آن هم همه بزرگان گذشته . پس بایدبگوییم این شهرت نجاست اهل کتاب نزد آنان تا زمان ائمه اطهار (علیهم السلام) ادامه داشته است و این حکم جای تردید ندارد .
مبنای فتوای آنان مسلم بودن حکم به نجاست است که از ائمه (علیهم السلام) تلقی کرده اند .
6- توجه به نقش زمان و مکان
هرکس با آیات و روایات و محتوای اسلام آشنا باشد می داند که پیامبر اسلام (ص) آخرین پیامبر الهی و حلال و حرام احکام او تاقیامت باقی است ; «حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرامه حرام الی یوم القیامه »
بنابراین ، اگر کسی چنان پندارد که گذشت زمان و به اصطلاح ترقی و تعالی مردم و رشد فکری و علمی جوامع بشری موجب تغییراحکام الهی می شود ، یا نادان است یا بی ایمان . مقصود از توجه به نقش زمان در دین این است که چون ممکن است یک عمل در یک زمان موضوع حکمی باشد و در زمان دیگر از مصادیق آن موضوع نباشد ،متخصص باید این ظرافت را درک کند ; مثلا مساله خرید و فروش خون مطرح می شود ، ما می دانیم درزمانهای گذشته برای خرید و فروش خون هیچ نوع انتفاع معمولی جز خوردن متصور نبود و چون خوردن خون هم حرام است ، از این رو خرید و فروش آن حرام بود ، اما در زمان ماخون یک نفع عقلایی و معمول دیگر ، مثل تزریق به کسانی که نیازبه خون دارند ، پیدا کرده ، دلیل بر حرمت این انتفاع نداریم ،زیرا ادله حرمت انتفاع از خون به همان خوردن منصرف است و هنگام صدور آن روایات ، انتفاعی جز خوردن وجود نداشت . پس بادقت معلوم می شود که زمان در این حکم نقش دارد . یعنی دریک زمان ،خرید و فروش خون از مصادیق خرید و فروش اشیای بی نفع و حرام بودو درزمان دیگر از مصادیق منفعت حلال است .
یا در بعضی روایات آمده است : «لما تلبسوالباس اعدایی »در یک زمان کلاه مخصوصی ، لباس کفار و دشمنان خدا است و به مفاد این روایت به سرنهادن آن کلاه حرام یا مکروه است . اما باگذشت زمان آن کلاه از لباس رسمی کفار خارج می شود و اصلا از آن قبیل کلاه استفاده نمی کنند ، در این صورت نمی توان گفت این کلاه از لباس دشمنان خدا است و پوشیدن آن حرام یا مکروه است . زیراباگذشت زمان ، موضوع عوض شده است .
با توجه به این موارد و شرایط باید کار دین و اظهار نظر دینی را به اهل دین و مجتهدان و متخصصان واگذارد و برخی افراد مانندوزیر محترم ارشاد و دیگر مسئولان فرهنگی کشور یا باید به درجه تخصص و اجتهاد رسیده باشند و سپس اظهار نظر کنند و یا مواردحساس شبهات دینی را به اهل آن بسپارند تا کیان دین بیش از این آسیب نبیند .