پیشرفت و رکود، چگونگی و چسانی، حضور و انزوا، کارآمدی وناکارآمدی فکری، فرهنگی و اجتماعی حوزه های علوم دینی، دغدغه همیشگی اندیشه وران و اسلام شناسان روشن اندیش جهان اسلام در درازای تاریخ بوده است.
مصلحان دینی، در همه حال، دل نگران ترقی، تکامل و بالندگی حوزه ها بوده اند و از خمود و جمودی که در برهه ای از زمان، دامنگیر حوزویان می شد، به جدّ نگران می شدند و در زدودن ناهنجاریها ناآرام بودند، تلاش می کردند و با نستوهی رنج این راه مقدس را به جان می خریدند.»
تلاشهای برخی از قبیله احیاگران دینی، در عصر خود به فرجام رسید و به بار نشست و کام بنیادگذاران آن را شیرین کرد و رنج این تلاش طاقت سوز را از تن آنان زدود.
گروهی بذر بالندگی و تحوّل را پاشیدند و در دراز مدّت، جوامع اسلامی ثمره تلاش آنان را چیدند و شماری از آن بزرگمردان با نامهربانیها، اخمها و تیرهای تکفیر بسته ذهنان ناآگاه و آگاهان عوام زده، دست و پنجه نرم کردند و از سکوت و سکون قاعدین خون گریستند که خود سرگذشت شنیدنی و درس آموز دارد. درسهایی که نسل نو، پس از انقلاب ما، از هر زمانی به آن نیازمندتر است و تبیین آنها ضامن سلامت روند انقلاب.
رهبر معظم انقلاب، که ازجوانی، منادی فریاد علیه جمود بود واز پرچم داران نهضت پانزده خرداد، سکون و سکوت شماری از این بزرگان حوزه ها را در پانزدهم خرداد تجربه کرده بود، پیش و پس از انقلاب، تلاش و همّ خویش را دمیدن روح آزاد اندیشی، جامع نگری و پویایی در حوزه ها کرد. او، این مهمّ را پس از رهبری پی گرفت و حرکت جدید امام را در گشودن افقهای نو فراروی حوزویان، شتاب داد.
از هر فرصتی، برای بالندگی، توانمندی و کارآمدی حوزه ها، بهره برد و از حرکتهایی که در این راستا بود، پشتیبانی جدّی کرد.
به بهانه شروع درس خارج در هر سال، آفاقی جدید بر حوزویان نمود در کنفرانسها و سمینارهای مرتبط با حوزه، زاویه های تازه از رسالتها و وظیفه بانی حوزه ها را گوشزد کرد.
افزون بر توصیه ها، رهنمودها و پیامها، در عمل، به سامان دادن حوزه ها پرداخت و در انجام و پیاده کردن این مهم، به طور رسمی به حوزه بزرگ شیعه، حوزه علمیه قم، دو سفر کرد.
برکات و دستاوردهای سفر نخست آن فرزانه، گرچه مطلوب و به کمال نبود، ولی نسیم تحول را در حوزه ها وزاند. متولیان حوزه را تشکیلات پذیر کرد و به فاضلان نوگرا و عالمان نو اندیش روحیّه، شجاعت و میدان داد. درد و دغدغه به سازی علوم حوزه و کار آمدی آن عام شد و نسیم اندیشه تحوّل در حوزه وزیدن گرفت. و این خود، زمینه ساز حرکت بزرگ ایشان در سفر اخیرشان گردید.
او، در این سفر مبارک، طرحی جامع، واقع بینانه و ژرف در انداخت و خطابه ای جاودان درجمع نخبگان حوزه ایراد کرد. منشوری بلند که حوزویان مکانت والای آن را چنانکه باید نشناختند، ابعاد گسترده آن را به کمال نفهمیدند و معنای فخیم و رفیع آن را نوش نکردند و یا بر نتابیدند.
فریادی از سر درد و دغدغه، با ابعادی والا و توصیه هایی سرنوشت ساز. خطابه ای که هر فصلی از آن تفسیری مستقل و گسترده می طلبد.
در این نوشتار، بر گلبوته های رهنمودهای او، در بسامانی فقاهت می نشینیم و از شهد گوارای گهر کلماتش، حیات و شادابی می گیریم و در خور فهم خویش، تذکارهایی عرضه می داریم که: «انّ الذّکری تنفع المؤمنین ».
گرچه روح و جان این خطابه پر مایه، بازسازی حوزه ای سرفراز، توانا و برتر در عصر تکنیک، صنعت و ارتباطات است، ولی در فقه و فقاهت نیز رهنمودهایی شیرین، شنیدنی و درخور درنگ و مطالعه دارد. ژرف کاوی، بسط و بررسی آن رهنمودها مجال و مقالی دیگر می طلبد. در این مقال، پرتوی از انوار آن گفتار بر می گیریم در زمینه فقه و فقاهت، به شرح زیر:
1. تفسیر و بازفهمی حقیقت فقاهت.
2. عقب ماندگی فقه مصطلح.
3. تکامل پذیری فقه و فقاهت.
4. بالنده سازی فقاهت.
تفسیر فقاهت
فقاهت، مانند ولایت، فلاحت و کتابت درون مایه ای عملی دارد، پیشه ای است علمی و عملی.
نویسنده، با قلم، حروف را در خدمت می گیرد و معانی و اندیشه ها را بر صفحه ها و صحیفه ها جاودان می کند.
فقیه، با ابزار استنباط، از احکام، قوانین و تکالیف الهی، پرده بر می دارد. کشاورز، با تلاش، سینه زمین را می شکافد و در آن بذر می کارد. فقیه، با اجتهاد در بوستان همیشه بهار منابع دینی به تفرج می پردازد و گلبوته های احکام را به انسانها هدیه می کند.
ولیّ، با مدیریّتی خداگونه، اهل ولایات را نظم و انضباط می دهد و جامعه الهی را بسامان می کند.
فقیه، با شمّ فقاهت خود اصول و قواعد فقاهت را با سیاق و نظامی خاصّ در خدمت فهم احکام، مقرّرات و نظامات دین قرار می دهد.
این است که فقاهت آهنگی عملی و ابزاری دارد و فقه رنگ نظری. فقه، پذیرنده فزونی کمّی است، حکمی بر احکام از راه اجتهاد افزوده می شود و فرعی بر فروع اضافه می گردد، ولی فقاهت را اصول و ارکانی است انعطاف پذیر و پذیرنده تغییرات و دگرگونیها.
فقاهت باغبانی وحی است و فقه میوه باغ و بوستان اجتهاد.
بالندگی فقه، به افزودن مسائل جدید است و تکامل فقاهت به نو شدن راههای استنباط و تغییر در چگونگی آن. بی تردید، رشد کمّی فقه، در گرو رشد کیفی فقاهت است.
در سیر فقاهت، فراوردهای فقهی سلف ثابت است و زمینه کار برای فقیهان، ولی شیوه عملیاتی آن و دستگاه استنباط و اجتهاد، در تکامل است. ابزارهای پژوهش نو می شوند و همراه با نیازهای نو، روشهای جدیدی فرا راه مجتهد می نهد.
شریعت ثابت است و اصول تشریع جاودانه اند، ولی قالبهای تفریع و تشریع، ابزارهای پژوهش و تحقیق، همپای نیازهای زمان نو می شوند. روش استنباط برومند می گردد و قواعد جدید رخ می نماید.
در پرتو این بالندگی و چهره نمایی قواعد و مبانی نو، نظام حلال و حرام، مناسب با هر جامعه در پرتو زلال کوثر وحی و کلمات مفسران آن استنباط می شود. در نتیجه، هم اسلام بر فراز و حاکم بر جوامع مسلمان می شود و هم حلال و حرام محمد(ص) ابدی، جاودانه و همه گیر.
همین نکته باریک تر از مو است که فقیه بصیر و ژرف اندیش، مقام معظم رهبری، حضرت آیة اللّه خامنه ای، نخبگان حوزه را به تعبیری مجدّد از فقاهت فرا می خواند:
«فقاهت، یک شیوه و روش برای استنباط آن چیزی است که ما اسمش را «فقه » می گذاریم، همان چیزی است که تا این درس را نخوانید، یاد نمی گیرید که چگونه باید از کتاب و سنّت استنباط کرد. فقاهت، یعنی شیوه استنباط. خودِ دین هم، به پیشرفت احتیاج دارد... نمی شود ادعا کرد که ما امروز دیگر به اوج قله فقاهت رسیده ایم و این شیوه، دیگر بهتر از این نخواهد شد. نه، از کجا معلوم است؟
شیخ طوسی، ملاّی به آن عظمت، فقاهت داشت. فتاوای ایشان را در یک مساله فقهی ببینید. امروز کدام مجتهد حاضر است آن گونه بحث بکند؟ آن فتاوا، ساده و سطحی است. مجتهد امروز، هرگز، راضی نمی شود آن طور کار کند و استنباط نماید.»
واپس ماندگی در فقاهت
دو نگاه به کارکرد دانش فقه و قلمرو آن، وجود دارد:
1. نگاه فردگرایانه: این نگاه، فقه را دانش تنظیم ارتباط انسان با خدا می داند و حلال و حرام را به حوزه اعمال فردی انسان محدود می کند.
در این نگاه، فرد دو روی، دارد رویی به خدا که علم احکام سامان بخش آن است و رویی به مردم و جامعه که کار عقلای جامعه است.
اهل نظر، در هر جامعه ای با بهره گیری از فراورده های دانشهای اجتماعی، نظامات را شکل می بخشند و جامعه را نظام می دهند. با این نگاه، مدیریّت جامعه و موضوعهای بسیاری مرتبط با زندگی بشر، از قلمرو دانش فقه بیرون است.
این دیدگاه، نگاهی مجرّد به فقه است، نگاهی نه همسو ب بیان وحی. در این نگاه، انسانی محور است که به تنهایی و به دور از اجتماع، زندگی چادرنشینی خویش را ادامه می دهد، عبادتش را می کند، اخلاقیات را پاس می دارد و شیخ قبیله هم، حلّ دعاوی می کند.
با این نگاه، امامت و ولایت، تنها عامل گشایش مشکلات و دردهای فردی انسان هستند. در این اندیشه، ولایت در محبت امام و ماموم، مقتدا و پیرو خلاصه می شود. حجج الهی، تنها قدرتی فوق بشری دارند که در کائنات تصرّف می کنند، وجود آسمان و زمین به برکت وجود آنهاست، باران و رحمتهای الهی با واسطه آنان بر ما می بارد، عدل در چهارچوب حکم قاضی، امام جماعت، رابطه زن و مرد، پدرو مادر و بچه ها و عکس آن، محدود می شود. امّا چرا باید امامان از چنین قدرتی برخوردار باشند، چرا باید آخرین آنان غایب باشد و انتظار فرج آن عزیز عبادت، چرا عدل از اصول مذهب ماست، آن همه جنگهای پیامبر، فریادهای امام علی(ع) خونهای شهیدان کربلا، آوارگی، تبعید و قربانی هزاران علوی، درگیری عالمان غیور و شهیدان فضیلت در درازنای تاریخ و... پاسخی درخور ندارند.
با این نگاه، نه «فقه » توانایی اداره جامعه دارد و نه قدرت اجرای عدالت.
2. نگاه جمع گرایانه: در این نگاه، فرد در درون امّت، معنی پیدا می کند و امّت بدون امام، مفهومی ندارد. انسان در جمع و جامعه بالنده می شود. در درگیری و برخورهای اجتماعی آبدیده می گردد، تا آزمایشی که آفرینش مرگ و زندگی برای آن است، لباس وجود پوشد:
«تبارک الذّی بیده الملک و هُو علی کلّ شی ء قدیر الّذی خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایّکم احسن عملاً»
با این نگاه، بسیاری از مفاهیم بار معنایی جدید پیدا می کند و اصول قواعد و تعبیر از آیات و روایات چهره ای دیگر می نماید.
مثلا مواد مخدّر در بینش فرد گرایانه، چندان قبیح نمی نماید، ولی در نگاه جامعه نگر و جامع اندیش مصداق و موضوع گسترش فساد در برّ و بحر و تباهی گری می گردد.
افزایش جمعیّت، در بینش فرد گرایانه، کاری روای می نماید، ولی در نگاه جمع گرایانه، با توجه به امکانات موجود و گنجایش طبیعت، تعلیم و تربیت، بازار کار، محیط زیست و بسیاری مقوله هایی دیگر، با اصول و ارزشهای مورد نظر جامعه نمونه اسلامی برخورد می کند.
بسیاری از مقوله های مالی، احکام اقتصادی، داد و ستدهای تجاری، بزه کاریهای اجتماعی، نگاه به ارزشها و تفسیر فرهنگها، بار حکمی متفاوت با نگاه فرد اندیشی دارد. با این نگاه است که دین باید همه زوایای زندگی بشر را پوشش دهد، تا جامعه ای راست قامت، سربلند، عزّت مدار بزرگمنش و در قلّه، سر بر آورد.
نبود چنین نگاهی در دوره غیبت کبرا و نبود حکومتی اسلامی، فقه فردی را میدان دار و سالار کرد.
فقیهان بزرگ تلاشهایی شگفت انگیز کردند، آثاری چشم نواز بر میرات فقهی شیعه افزودند، مو شکافیهایی و ژرف کاویهای شگفت انگیزی از خود بروز دادند و در نگاهبانی میرات شریعت، حماسه ها آفریدند و....
امّا این تلاش و تپش، آهنگی فرد مدارانه داشت. مجتهدان مرجع شدند در پرسشهای فردی. پژوهشهای عمیق نظری و فارغ از واقعیّتهای بیرونی انجام گرفت. جامعه، بویژه در صد سال اخیر، دگرگونیهای پر شتاب داشت، روابط، نهادهای اجتماعی، نیازها و پرسشهای فکری دگرسان شدند، ولی فقه در گوشه حوزه ها و در شعاع رفتارهای فردی باید و نباید می کرد. حوزه و جامعه در دو سمت و سوی جدای از هم، به پیش می رفتند. گرچه گه گاهی مصلحانی بینش ناب شیعی را تبیین می کردند و حاکمان جور را به وحشت می افکندند، یا در برخی برهه ها حاکمانی، دینداری را شعار خویش می کردند و فقیهان، مجال طرح اندیشه های سیاسی - اجتماعی اسلام را می یافتند، ولی آنچه رخ داد در یک سو، حرکت پر شتاب جوامع به سوی همبستگی و همگونی و آمیخته با ابزار و وسائل نوظهور تکنیک و صنعت بود، و در سوی دیگر، حرکت عرضی و دایره ای نظری فقیهان در گوشه حوزه ها.
این است خاستگاه جدایی عمیق میان نمودها و بودهای اجتماعی با ابزار و دستگاههای استخراج بایدها و نیایدهای دینی. در این باره، رهبر فرزانه دردمندانه می گوید:
«امروز، حوزه علمیه از زمان خودش خیلی عقب است. حسابِ یک ذره و دو ذره نیست. مثل این است که دو نفر سوار بر اسب در وادیی، همراه یکدیگر بروند و یکی اسبش از دیگری تندروتر باشد و آن که اسبش کندروتر است، بعداً به اتومبیل دست پیدا کند. طبیعی است آن که اسبش تندروتر است، به گرد او هم نمی رسد. الان وضعیت این گونه است. در حال حاضر، امواج فقه و فلسفه و کلام و حقوق، دنیا را فرا گرفته است. ما وقتی به خودمان نگاه می کنیم، می بینیم با زمان خیلی فاصله داریم.»
آیا می شود حرکت و پیشروی در اندیشه فقهی آغاز کرد؟ دستگاه فقاهت حاکم بر حوزه ها، پیشرفت را بر می تابد؟ آیا می تواند در دستگاه خویش پرسشهای پیچیده امروز را هضم کند؟ در یک کلام، آیا دستگاه اجتهاد و فقاهت تکامل پذیر است.
تکامل پذیری فقاهت
تکامل پذیری فقاهت، قطعی و انکار ناشدنی است. افزایش فراوردهای فقهی و بایسته بودن تولیدات جدید فقهی مسلم است. در چسانی، چگونگی، قلمرو، عرصه، محدوده و زوایای آن پرسش و درنگ است.
اصل باز بودن باب اجتهاد، فلسفه وجودی تفقّه، تقلید از مرجع زنده، خاتم بودن دین اسلام، جهانی بودن رسالت اسلام، عزتّمندی جامعه اسلامی، حکومت موعود جهانی، ولایت فقیه عادل و دین شناس در غیبت کبرا، و دهها اصل و نصّ دیگر، گواهان گویایی بر تکامل و تحول پذیری دستگاه فقاهت و دانش فقه اند.
بی گمان، دگرگونی در رسالتها و اصول رسیده از معصومان، یا برداشت شده از قرآن نیست.
در گستره فقه نیز، تغییر و تکامل در عبادات نیست، زیر شکل عبادات، ارکان، ذکرها، اوقات و حتی جزئیات آن، در غرض جعل شارع نقش داشته است. اصل در عبادات دامن گرفتن از افزودن شطری و کلمه ای بر عبادات است، مگر به اذن خود شارع.
«ام لهم شرکاء، شرّعوا لهم من الدّین ما لم یاذن به اللّه »
چگونگی عمل در عبادات با تمام جزئیات از سوی شارع تبیین شده است. چه فکر عرف و عقلا آن را درک نمی کند.
البته منظور، عبادات ویژه است که همان نیایش و چگونگی رابطه انسان با خداست، نه عبادات مصطلح در زبان فقها. آنچه تکامل پذیر است و دگرگون شونده، احکام مربوط به روابط اجتماعی: سیاسی، اقتصادی، تجاری و در برخی موارد استنباط احکام جزایی و قضایی است.
در این بخش، آنچه ثابت است و چراغ راه فقیه، اهداف آفرینش انسان، اصول و تنظیم جوامع و خطوط کلّی شریعت و حفظ ارزشها و حدود الهی است. فقیه در این قلمرو باید تکلیف نهادهای اجتماعی و فرهنگی، روابط درونی و بیرون نظام را ترسیم کند و از این راه انسانهایی نمونه و پارسا، جامعه ای سالم، سرزنده و خداگرا تربیت کند. این مهم، جز با تحول دستگاه فقاهت و منطق استنباط امکان پذیر نیست.
اجتهاد، در درون خود، محرکّه ای دارد پویایی پذیر و رو به کمال. نگاهی به تاریخ فقاهت و تطور شیوه فقیهان در درازای تاریخ، گواه این مهم است، چه نوپیدای شیوه اجتهاد مصطلح و تطور آن، مطلبی است همه پذیر. مجتهد امروز، نمی تواند شیوه بسیط فقهای قدیم را بپذیرد، گرچه دیدگاههای آنان را باید بداند:
«فقاهت در دوره های متعدد، تکامل پیدا کرده است... من تصورم این است که زمان شیخ یک مقطع است و زمان علامه مقطع دیگری است... بعد یک دوره تقریباً 250 ساله می گذرد. زمان محقق کرکی، باز یک مقطع دیگر است و به طور واضح، انسان می فهمد که کیفیت استنباط محقق کرکی، با کیفیت استنباط علاّمه فرق می کند. همان فقاهت است، ولی کامل شده است. بعد به مقطع بعدی می رسد که مقطع تلامذه وحید بهبهانی است که آن، دوره شکوفایی فقاهت اصولی است. صاحب ریاض و صاحب قوانین و شیخ جعفر کاشف الغطا و سید بحر العلوم و... در این مقطع هستند. بعد به زمان شیخ انصاری و صاحب جواهر می رسد... امّا بعد از شیخ انصاری، به گمان قاصر این حقیر، اگر بخواهیم از مقطعی اسم بیاوریم و بگوییم تحولی در فقاهت انجام شده است، آن مقطع، مقطع مرحوم آیت اللّه بروجردی است که یک مقطع و باب جدیدی است که آن بزرگوار در کار فقاهت باز کرد...»
بر این اساس، فقاهت تکامل پذیر است پویایی فقه، عرضی نیست، طولی است. خلع و لبس نیست لبس بعد اللبس است. پوششی بر پوشش اول. شریعت، گوشه ای دیگر از جمال خویش می نماید و وحی گوشه ای دیگر از توانایی خویش را در اداره زندگی بشر و به سازی و بهروزی مسلمانان و امّت اسلامی را به معرض می گذارد.
تلاش برای دیدن آن جمال و نمودن این توانایی، فریضه است، نه بدعت. رسالت اصولی و کار متنی حوزه های فقاهت است، نه فضل و کاری اضافی و جانبی، ادامه رسالت و مسؤولیّت و وظیفه بانی فقهای بزرگوار گذشته است و عامل حیات و بقای حوزه ها:
«چه دلیلی دارد که فضلاء و بزرگان و محققان ما نتوانند بر این شیوه بیفزایند و آن را کامل کنند؟ ای بسا، خیلی از مسائل، مسائل دیگری را در بر بگیرد و خیلی از نتایج عوض گردد و خیلی از روشها دگرگون شود. روشها که عوض شد، جوابهای مسائل نیز عوض خواهد شد و فقه طور دیگری می شود. این از جمله کارهایی است که باید بشود.»
بنا بر این، باید روشهای فقاهت را شناخت، راه و رسم بالندگی فقه را یافت و در کار بالنده سازی فقاهت در دو عرصه: شیوه و فراورده فقاهت، اقدامی جدّی کرد.
بالندگی فقه و فقاهت
چاره کار چیست. اگر دستگاه اجتهاد، پرسشهای امروز را بر نمی تابد، چه باید کرد؟
اگر بار مفاهیم فرهنگ رایج در حوزه های فقاهت، توان هضم اشکال و فرمهای پیچیده زندگی امروز را ندارد، چه کنیم؟ راه و راز بر فراز داشتن فقه و فقاهت چیست؟ چه سازیم که دانش فقه ما، دانشیان دگراندیش، روشها و فراوردهای آنان را کم سو کند. از چه راهی و با چه دستگاه استنباطی تعالیم فطرت پذیر شریعت خاتم را از درون منابع دینی: قرآن و سنت، در آوریم.
رهبر انقلاب، چاره عقب ماندگی حوزه های فقاهت و جلو دار شدن شریعت را در بالنده سازی فقه و فقاهت می داند: «از آن (ترمیم) مهم تر، مساله بالندگی است. بالندگی به معنای پیشرفت و یک قدم جلو رفتن...»
سپس روشهای بالندگی فقاهت و پلکان رساندن فقاهت به قلّه توانمندی و آقایی بر قوانین و دستگاه قانونگذاری بشری را بر می شمارد:
الف. گشودن آفاق نو فرا راه فقه پژوهان.
ب. کشف مقوله ها و مفاهیم نو و عرضه تعبیرهای رسا و درخور فرهنگ امروز.
ج. مبنا سازی برای مایه وری، تکمیل و تکامل شیوه فقاهت.
رسیدن به آفاق نو
فقه و حقوق، در رسته علوم انسانی، متطّورترین دانشهایند. مهبط این دو علم، رفتار، سبک زندگی، چگونگی معیشت، تنظیم ارتباطات فردی اجتماعی و خانوادگی است و اینها ساختاری زمانی دارند و زود به زود، نو می شوند، چهره عوض می کنند و تغییر می پذیرند.
فقه و حقوق، در صورتی، به درستی ایفای نقش و سالت خویش را کنند که حضوری طبیعی در جامعه و زندگی مردم داشته باشند.
این رسالت، هنگامی به نیکویی انجام می گیرد که فقیهان و حقوقدانان همپای حرکت جامعه و بلکه چند قدم جلوتر باشند. نبض جامعه را در دست داشته باشند و هر تغییری را ثبت، محاسبه، ارزیابی و چاره سازی کنند.
آنان، باید در متن زندگی، حکومت، اقتصاد، تربیت و مدیریت جامعه بشری باشند، تا واقعیتها را لمس کنند و قانون و برنامه دهند.
با هر خورشیدی برآیند و آن گاه که روز به محاق رود، همنشین ماه گردند و منتظر خورشید فردا.
فقیهان، اگر چنین حال و هوایی پیدا نکنند، حوزه های فقاهت رکود پیدا می کنند و مرگ تدریجی خویش را می آغازند. این است که باید همیشه آفاق جدید فرا روی حوزه های فقاهت باز باشد، تا با ره یافت به فرهنگ، زبان، فراوردهای دانش بشری، ذهنیّت فقیهان مایه ور گردد و با شناخت زبان و فرهنگ و منطق زمان، تئوریهای اداره جوامع را از متون ناب وحی برآورند و از این راه، قواعد و اسلوب نوی را پی بریزند و فقه را به زمینه هایی نوظهور گسترش دهند این است بایسته ترین و فوری ترین کار، برای بالندگی حوزه های فقاهت، در روزگار ما:
«فقه که کار اصلی ماست، به زمینه های نوظهور گسترش پیدا نکرده، یا خیلی کم گسترش پیدا کرده است. امروز، خیلی از مسائل وجود دارد که فقه باید تکلیف اینها را معلوم کند، ولی معلوم نکرده است. فقه، توانایی دارد، لیکن روال کار طوری بوده که فاضل محقّق کارآمد، به این قضیّه نپرداخته است. مثل قضیّه پول. اصلاً پول چیست؟ درهم و دینار که این همه در ابواب مختلف فقهی، مثل: زکات، دیات و مضاربه، اسم آنها آمده، چیست؟ باید به موضوع درهم و دینار پرداخت و باید تکلیف آن روشن شود.خیلی راحت است که ما عملیّات بانکی (غیر از مساله پول و ودیعه گذاریها) را تحت عنوان قرض و آن هم قرض رَبَوی بگذاریم و دورش را خطّ بکشیم. آیا جای این نیست که قدری بیشتر در عمقش فرو برویم و ببینیم که آیا واقعاً قرض است یا خیر؟ ما در بانک پول می گذاریم و به بانک قرض می دهیم، بانک از ما قرض می گیرد، چه کسی این را قبول دارد؟ شما در بانک ودیعه می گذارید، قرض که به او نمی دهید. از این قبیل مسائل زیاد است...»
در روزگار ما، دهها موضوع نو، رخ نموده است که هر کدام خاستگاههای جدید دارد و در شعاع روابط با موضوعها و میدانهای دیگر، معنی می دهند به گونه ای که بازنگری در همه بابهای فقه را می طلبد. این است که رهبر معظّم انقلاب می گوید:
«بسیاری از مباحث حکومتی: مبحث دیات، مبحث حدود و دیگر مسائل قضا برای دستگاه با عظمت قضاوت ما، حلّ فقهی نشده... امروز، جهاد مورد ابتلای ماست. خود همین مساله جهاد، در فقه ما روشن نیست. بسیاری از مسائل امر به معروف و نهی از منکر، مسائل حکومتی و بسیاری از مباحث مربوط به زندگی مردم، همین مساله پیوندها و تشریحها، مباحثی هستند که فقه باید وارد این میدانها بشود. نمی شود با نظر سریعی به آنها نگاه کرد و خیال کنیم که حل خواهند شد...»
بی تردید، پاسخ به این پرسشهای نوپیدا، به گونه ای نیکو ب فقاهتی که رشدی افقی کرده است و به دور از رخدادهای نوظهور زندگی بشر امروز، به راه خویش ادامه داده و مبنای تغذیه و فربهی اش را قضایای شرطی تجریدی و فرضها و پیش فرضهای ذهنی قرار داده، نشاید. باید با صلابت و شجاعت مسؤولانه آفاق و گستره های نوی را در عرصه فقاهت گشود; چه لازمه حیات فقه بهره وری از کار آمدترین شیوه هاو کشف میدانها و ابزارهای بایسته برای استنباط و اجتهادی در خور و شایسته است:
«محقق، باید آفاق جدیدی کشف کند، این کار، در گذشته هم شده است... گشودن آفاق و گستره های جدید در امر فقاهت، لازم است. چه دلیلی دارد که بزرگان و فقها و محققّان ما نتوانند این کار را بکنند؟ حقیقتاً بعضی از بزرگان این زمان و نزدیک به زمان ما، از لحاظ قوّت علمی و دقّت نظر، از آن اسلاف کمتر نیستند، منتهی باید این اراده در حوزه به حرکت درآید، باید این گستاخی و شجاعت پیدا شود و حوزه آن را بپذیرد...»
کشف مقوله ها و مفاهیم نو
مفاهیم، بیان گر اندیشه ها و دیدگاههایند. هر مفهومی، در بستر و میدان ویژه ای، توان ارائه فکر و نظر گوینده را دارد. یک تعبیر در علوم گونه گون، مفاهیم متفاوت دارد. بار معنایی که از تفکر، اندیشه و مکتبی ویژه ای بر می خیزند، حتی یک مقوله از یک علم در روند تاریخ بار معنایش سعه و ضیق می یابد و یا یک مفهوم، تعبیرهای پرشماری پیدا می کند. این تطوّر و تجدد مقوله ها و تعبیرها، شیوه استدلال، متون و دیگر زوایای علوم را فرا می گیرد.
دانش فقه نیز، در بستر تاریخی خود، تطوّر و تکاملی چشمگیر، داشته است. اساس و جان مایه این بالندگی همان تجدّد مفاهیم و مقوله هاست.
هر فقیهی در عصر خویش، برای ایفای رسالت خود، تعبیرهای مناسب برای عرضه انظار خود استخدام کرد. چه بسا در این حرکت، برخی مفاهیم منسوخ شد و مفهومی دیگر جای آن را گرفت و اندک اندک بنای عظیم دانش فقه، استوار شد و میراث فقهی فخیم روزگار ما، دست داد.
رهنمود راهگشای رهبر فرزانه انقلاب را ببینید:
«... مفاهیم، کهنه می شوند و نشاط و شادابی را به تدریج و ب مرور زمان، از دست می دهند. بعد از آن که فکری، به خاطر ورود انظار و دقتهای گوناگون بر آن، به مرور زمان، دچار خدشه شد و از آن استحکام اولیّه افتاد، باید جای آن مفاهیم نویی گذاشته شود.
این کفایت نمی کند که ما، فرضاً در علم اصول، کتاب فصول یا قوانین را نگاه کنیم و بسیاری از مباحث آنها را منسوخ به حساب بیاوریم همچنان که این گونه هم هست...
پس مفاهیم منسوخ می شوند. در همه علوم، چنین چیزهایی هست. برای پر کردن خلا حرفها و مباحث و مسائل منسوخ، باید مباحث جدیدی مطرح شود و فضای ذهنی در هر علمی، از لحاظ حجم مفاهیم ذهنی لازم، به کمال برسد.»
بر این اساس، دیدگاهها و افکار صبغه زمانی دارند. تصلّب و جمود بر افکار و انظار گذشتگان و در درون نوشته های آنان گردیدن، ره به جایی نمی برد. باید اصول، قواعد و روشها را گرفت، رسالت دانش فقه را پیش دید داشت و برای ایفای مناسب و در خور زمان علم فقه، به منابع و دیدگاه سر زد، درنگ کرد و پرسشهای نو پیدا را پاسخ گفت. این مهم، نشاید جز آن که آخرین متون و دیدگاه فقهی را با بهره وری از جدیدترین دستاوردها در زبان، منطق و شیوه استدلال زیر ذره بین نقد و نظر قرار داد، تا به ابتکار و نوآوری دست یافت. ماندن در متون و غرق شدن در کتابهای فقهی، محصول و فراورده ای جز چند «الاحوط »، «الاقوی » و تدوین حاشیه های عروه ای مکرّر، در پی نخواهد داشت.
برای رساندن علم فقه به حجم لازمی از مفاهیم که ذهنیتی نوپدید آورد، گام آغازین، پالایش و بالنده سازی متون درسی و سامان دهی به نظام آموزشی حوزه های فقاهت است.
قضاوت رهبر را درمتون رایج حوزه ببینیم:
«چه لزومی دارد که ما کتاب «معالم » را بخوانیم که بر اساس اوّلین کتاب اصولی متعلّق به چندین قرن پیش است و...» برای سامان بخشی متون حوزه چنین رهنمود می دهد:
«باید لجنه ای از فضلای بزرگ حوزه علمیه بنشینند و یک دوره فقه از طهارت تا دیات، به زبان ساده بنویسند که کار «شرح لمعه » را بکند و کیفیت استدلال را نشان دهد.»
درباره بازسازی روش تعلیم و آموزش می گوید:
«امروز دنیا دارند تمرین می کنند که مشکل ترین مطالب ر به آسان ترین زبانها، بیان و فرموله کنند، رمز می گذارند تا با گفتن یک کلمه، مخاطب ده کلمه را بفهمد...»
در تدوین کتابهای درسی، فرموله کردن حرفهای گذشتگان مراد رهبر نیست، بلکه فقه را باید از مباحث، موضوعات و افکاری که در حال، مورد نیاز نیست، پیر است و مباحث کاربردی را با دسته بندی منظّم و آسان یاب با بیانی نو و ساده، همراه با تعبیراتی عصری، پیش دید طالبان فقه نهاد و دانشها و آگاهیهایی را که برای فقه پژوهی بایسته است به فقه پژوهان، آموخت: «... باید در کتب درسی، تغییر جدّی صورت گیرد، چون تحول از پایه باید شروع بشود و در خود کتب درسی باید کار شود و در درس خارج فقه هم، مباحث کاربردی و مورد استفاده باید مطرح گردد و بعضی از مباحث، مخصوصاً در اصول و در فقه وجود دارد که واقعاً مورد احتیاج نیست، ولی در این اصول و فقه، این مباحث را می خوانند، در حالی که یک فقیه، در تمام طول بیست سال هم که استنباط کند، ممکن است یک بار حاجتش به چنین بحثی و یا به مبنای معانی حروف، یا در حقیقت و مجاز و یا مبانی دیگر بیفتد. چه لزومی دارد این همه درمباحث غیر لازم اصول، معطّل بشویم.»
سپس کتاب «حلقات اصول » و روش اصولی شهید صدر ر نمونه می آورد و اسوه ای نیکو در کار تدوین کتابهای درسی حوزه، می شمارد:
«در این زمینه، مرحوم شهید صدر، رضوان اللّه علیه، کار خوبی کرده اند. آن کاری که ایشان در باب اصول کرده اند و آن پیشنهادی که در زمینه درس و تعلیم اصول دادند، پیشنهاد خوبی است.»
رهبر نازک بین انقلاب، برای بالندگی فقاهت و توانایی حوزه در ساختن مفاهیم و مقوله های نو، رهنمود دقیق دیگری به حوزه ها داد و آن، آشنایی طالب علمان با زبانهای بیگانه و باز شدن روی حوزه به حجم عظیمی از مفاهیم، دانشها، روشها و تجربه های درست دنیاست:
«... اگر کسی بخواهد به طور کامل مفید باشد، باید زبان خارجی بداند...»
چه حیات فقاهت، جلو داری و جهت بخشی علم احکام، به ساختن حوزه زنده و پویای فقاهتی است که خود به خود مفاهیم و مباحث منسوخ را کنار بزند، مفاهیم ذهنی لازم را تولید کند و در نتیجه فرهنگ و نگاهی در خور کار و وظیفه عصری فقه به فقه پژوهان بدهد. در این صورت، همگام با بازشدن آفاق نو و تولید مفاهیم و تعبیرات جدید در عرصه فقاهت، دانش فقه هم در گستره فقاهت و هم در فراوردهای فقهی بالنده خواهد شد و در فضای فرهنگی و حقوقی جهان امروز خواهد درخشید.
مبنا سازی
در کار بالنده سازی فقه، رفورم،رجوع به قانون عسر و حرج و مصلحت و قوانینی ثانوی،کار ساز نیست. طرح مبانی، روشهای نو و شناخت شیوه های جدید،علم فقه را شاداب خواهد کرد و دستگاه اجتهاد را زنده، فعّال و مولّد کرده و هر دم بر و باری نو را در تاریخ فقاهت گشودند. که توان ساختن مبانی در خور پرسشهای زمان را داشتند.
شیخ طوسی، علاّمه، محقّق کرکی، شاگردان وحیدبهبهانی، صاحب جواهر، شیخ انصاری،آیت الله بروجردی،امام خمینی، قدّس سرّه که مقام معظّم رهبری آنان را،بنیاد گذار شیوه فقاهتی دانسته اند،هنرشان در پی ریزی دهها مبانی نو در اصول، فقه، یا آفریدن اصول و قواعد جدید با عرضه روشی نو در اجتهاد بوده است.
برای بالندگی فقاهت،امروز نیز باید آن سیره را چراغ راه کرد. رهبر انقلاب نیز،در بر شماری موضوعهای فقهی بایسته پژوهش، به گشودن بابهای جدید در علم فقه توصیه کردند. بی تردید، گشودن چنین بابهایی بدن ساختن مبانی جدید در عرصه فقاهت، امکان پذیر نیست:
«باید برای این کاره، مبنی درست کرد. البته انسان می تواند کار خودش را به اطلاقات و عمومت آسان کند;اما مسائل این گونه حلّ نمی شود ...»
چگونگی روشهای بازسازی نظام فقاهت و تربیت فقه پژوهانی در این راستا،کاوشی پر دامنه می طلبد. ختام این مقال رابا اشارت به برخی عناوین آن پایان می دهیم تا اگر توفیق یار شد، در نوشتاری دیگر گسترش یابد.
ختام
این عرصه نو جولانگه ناپختگان در کوران فقاهت و ناآشنایان به مبانی ژرف شریفت است که کار فقیهان بصیر به روح و رسالت جهانی اسلام، ژرفکاران و غوّاصان در منابع و متون اقیانوس وش شریعت،آگاه به روابط پیچیده زمان، برخوردار از بینشی توحیدی است که با گردآوری فن شناسان حوزوی و بهره وری از انظار نخبگان خوزه فقاهت،طرحی شجاعانه در این زمینه دراندازند.
گامهای آغازین آن،تصفیه و تکمیل متون درسی حوزه ، بازسازی نظام آموزشی حوزه،بهره وری از روشهای جدید در تفهیم،تبین و انتقال مطالب،توسعه دانشهای حوزوی، گنجانیدن پیش درسهایی در علوم اسلامی و انسانی لازم برای استنباط و مبنی سازی،یاجاد فضای باز ردّ و نقد و طرح مطالب،آوردن موضوعهای جدید و نوپیدا در درسهای خارج و پژوهشهای فقهی،مقایسه منطق استنباط با روشهای پژوهشی در علوم مشابه در آغاز درسهای خارج فقه،مقارنه میان مبانی، شیوه ها و فراورده ها فقهی مذاهب دیگر برای چسانی حل پرسشهای اجتماعی و اقتصادی،گشایش کرسیهای بحث و بررسی حقوقی،فقهی برای ادیان الهی و حتی بالنده سازی بینش دینی فقه پژوهان و ... است.
تشکیلنشست های جمعی و کارشناسانه برای شناخت کاستیها در جهت بالنده سازی فقاهت، بررسی روشها برای زدودن کاستیها و اجرای بایستها،دومین گام این حرکت مبارک است .
ایجاد فضای باز فرهنگی و فکری،بها دادن به پژوهشها و راه حلهای فاضلان دلسوز،گرده آییهای علمی در زایای گوناگون فقاهت، بانک شبه شناسی فقهی و گردآوری اشکالها و نقدهای دگراندیشان،مخالفان و حتّی دشمنان، می تواند بسیری نیکو و کارآ،برای زدودن صیغه فردگرایی از سیمای فقاهت شیعی و کشف توانمندیها شریعت خاتم باشد،تا فقه پژوهان مستعد ببالند و تعالیم شریعت محمدی (ص) جهان گستر شود.
ان شاء الله