تفسیر آیه تبلیغ

یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکافرین(۶۷)

یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکافرین(67)

ترجمه آیه

ای فرستاده ما آنچه را از ناحیه پروردگار بتو نازل شده برسان و اگر نکنی(نرسانی)اصلا پیغام پروردگار را نرساندی و خدا تو را از(شر)مردم نگه می دارد زیرا خدا کافران را هدایت نمی فرماید(به مقاصدشان نمی رساند)(67).

بیان آیه

معنای آیه صرفنظر از سیاقی که آیات قبل و بعدش دارند روشن و ظاهر است، زیرا درآیه دو نکته بطور روشن بیان شده یکی دستوریست که خدای تعالی به رسول الله(ص)داده است(البته دستور أکیدی که پشت سرش فشار و تهدید است)به اینکه پیغام تازه ای را به بشر ابلاغ کند، و یکی هم وعده ای است که خدای تعالی به رسول خود داده که او را از خطراتی که در این ابلاغ ممکن است متوجه وی شود نگهداری کند، لیکن کمی دقت در موقعیتی که آیه دارد آدمی را به شگفت وامی دارد، زیرا آیات قبل و بعد آن همه متعرض حال اهل کتاب و توبیخ ایشانند به اینکه آنان به انحاء مختلف از دستورات الهی تعدی

کرده اند، و محرمات الهی را مرتکب شده اند، و این مضمون با مضمون آیه مورد بحث هیچ ارتباط ندارد، چه آیه قبلی آن آیه"و لو انهم اقاموا التوریة و الانجیل و ما انزل الیهم من ربهم لاکلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم" (1) است که روی سخن در آن با اهل کتاب است، و آیه بعدی هم آیه"قل یا اهل الکتاب لستم علی شی ء حتی تقیموا التوریة والانجیل و ما انزل الیکم..." (2) است که خطاب در آن نیز به اهل کتاب است، علاوه دقت درجملات خود آیه مورد بحث تعجب آدمی را در اینکه چطور هیچ ربطی بین این آیه و آیات قبل وبعدش نیست؟!!زیادتر می کند، و اگر آیه مورد بحث به همین ترتیبی که فعلا با سایر آیات قبل و بعد خود دارد نازل شده باشد و همه دارای یک سیاق بوده باشند در اینصورت از مجموع آنهااین مطلب بدست می آید که این دستور مؤکد به رسول الله(ص)برای تبلیغ پیغامی است که خدا در خصوص اهل کتاب نازل فرموده .

مراد از"ناس"در آیه شریفه، یهود نیست و موضوع ماموریت جدید امری بسیار مهم و خطیر می باشد

و از جهت وحدت سیاق بطور متعین مراد از آن پیام، همان چیزی خواهد بود که در آیه بعدش فرموده: "و ما انزل الیکم من ربکم و آنچه از جانب پروردگارتان بسوی شما نازل شده"لیکن سیاق خود آیه به هیچ وجه با این احتمال سازگار نیست، و این ناسازگاری دلیل براینست که این آیه جایش اینجا نیست، وجه ناسازگاری آن اینست که از جمله"و الله یعصمک من الناس "بر می آید حکمی که این آیه در صدد بیان آنست و رسول الله(ص)

مامور به تبلیغ آن شده، امر مهمی است که در تبلیغ آن بیم خطر هست یا بر جان رسول الله و یا برپیشرفت دینیش، و اوضاع و احوال یهود و نصارای آنروز طوری نبوده که از ناحیه آنان خطری متوجه رسول الله(ص)بشود تا مجوز این باشد که رسول الله(ص)

دست از کار تبلیغ خود بکشد، و یا برای مدتی آنرا به تعویق بیندازد و حاجت به این بیفتد که خدا به رسول خود در صورتی که پیغام تازه را به آنان برساند وعده حفظ و حراست از خطردشمنش را بدهد، علاوه بر این، اگر این خطر، چشم زخمی بوده که احتمالا ممکن بوده که ازاهل کتاب به آن جناب برسد جا داشت این سوره در اوایل هجرت نازل شود، زیرا در اوایل هجرت که رسول الله(ص)در شهر غربت و در بین عده معدودی از مسلمین آن شهر بسر می برد از چهار طرفش یهودیان او را محصور کرده بودند، آنهم یهودیانی که با حدت و

شدت هر چه بیشتر به مبارزه علیه رسول الله(ص)برخاسته و صحنه های خونینی نظیر خیبر و امثال آن براه انداختند، اگر در آیه مورد بحث مراد از"ناس"یهود بود جا داشت درآنروزها این آیه نازل شود، لیکن نزول این سوره در اواخر عمر شریف آن حضرت اتفاق افتاده که همه اهل کتاب از قدرت و عظمت مسلمین در گوشه ای غنوده اند، پس بطور روشن معلوم شد که آیه مورد بحث هیچگونه ارتباطی با اهل کتاب ندارد، علاوه بر همه، در این آیه تکلیفی که ازسنگینی، کمرشکن و طاقت فرسا باشد به اهل کتاب نشده تا در ابلاغ آن به اهل کتاب خطری از ناحیه آنها متوجه رسول الله(ص)بشود.

از همه اینها گذشته در سالهای اول بعثت، رسول الله(ص)مامور شدتکالیف بس خطرناکی را گوشزد بشر آنروز سازد، مثلا مامور شد کفار قریش و آن عرب متعصب را به توحید خالص و ترک بت پرستی دعوت کند، مشرکین عرب را که بسیار خشن تر وخونریزتر و خطرناکتر از اهل کتابند به اسلام و توحید بخواند، این تهدید و وعده ای که امروز به رسول الله(ص)می دهد آنروز نداد، معلوم می شود پیغام تازه، خطرناکترین موضوعاتی است که رسول الله(ص)به تازگی مامور تبلیغ آن شده است.

علاوه بر آنچه گفته شد آیاتی که متعرض حال اهل کتابند قسمت عمده سوره مائده راتشکیل می دهند، و این آیه هم بطور قطع در این سوره نازل شده است، و یهود همچنان که گفته شد در موقع نزول این سوره دارای قدرت و شدتی نبودند، آن قدرت و شوکت سابق خود را ازدست داده و آن آتش، رو به خاموشی می رفت، غضب و لعنت پروردگار هم شامل حالشان شده و هر آتش افروزی و فتنه ای به پا می ساختند، خداوند آن را خنثی و خاموشش می کرد، با این حال چه معنای صحیحی برای اینکه رسول الله(ص)در دین خدا از یهود بترسدمی توان تصور کرد؟!و با اینکه ایام نزول این سوره ایامی است که یهود به طوع و رغبت به حظیره اسلام قدم می گذارد، و یا مانند نصارا به حکومت اسلام جزیه می دهد، چه وجهی برای ترس رسول الله(ص)از یهود می توان جست؟و چه معنائی برای اینکه خدای تعالی اورا در این ترس محق بداند و به وعده حمایت خود دلگرمش سازد می توان یافت؟!با آن همه مواقف خطرناک و موقعیت های وحشت زائی که سابق بر این داشت؟!

بنا بر این هیچ شک و تردیدی نیست که این آیه در بین آیات قبل و بعد خود اجنبی وسیاق آن با سیاق آنها دو تا است، این معنا که روشن شد اینک به تجزیه و تحلیل خود آیه می پردازیم :  
آیه شریفه از یک امر مهمی که یا عبارتست از مجموع دین و یا حکمی از احکام آن

کشف می کند.و آن امر هر چه هست امری است که رسول الله(ص)از تبلیغ آن می ترسد، و در دل بنا دارد آن را تا یک روز مناسبی تاخیر بیندازد، چه اگر ترس آن جناب وتاخیرش در بین نبود حاجتی به این تهدید که بفرماید: "و ان لم تفعل فما بلغت رسالته"نبود، و لذا در آیات اول بعثت هم که آن جناب را به تبلیغ احکام تحریک می کند تهدیدی دیده نمی شود.بلکه بر عکس لحن آنها خیلی ملایم است، مثلا در سوره"علق"می فرماید: "اقرءباسم ربک الذی خلق ..." (3) و در سوره"حم سجده"می فرماید: "فاستقیموا الیه و استغفروه و ویل للمشرکین" (4) و در سوره"مدثر"می فرماید: "یا ایها المدثر قم فانذر" (5) و امثال این آیات.

خطری که رسول الله(ص)از آن نگران بوده خطر جانی نبوده بلکه پیامبر(ص)از خطر اضمحلال دین بیمناک بوده است

گفتیم رسول الله(ص)خطرات محتملی در تبلیغ این حکم پیش بینی می کند لیکن این خطر خطر جانی برای شخص آن جناب نیست، زیرا آن جناب از اینکه جان شریف خود را در راه رضای خدا قربان کند دریغ نداشت، آری او أجل از این است که حتی برای کوچکترین اوامر الهی از خون خود بخل ورزد، ترس او از جان خود مطلبی است که سیره خود آن جناب و مظاهر زندگی شریفش آنرا تکذیب می کند، علاوه بر این، خدای تعالی، خوددر کلام کریمش بر طهارت دامن انبیاء از این گونه ترس ها شهادت داده و فرموده: "ما کان علی النبی من حرج فیما فرض الله له سنة الله فی الذین خلوا من قبل و کان امر الله قدرامقدورا الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون احدا الا الله و کفی بالله حسیبا" (6) و در باره نظائر این فریضه فرموده: "فلا تخافوهم و خافون ان کنتم مؤمنین" (7) و نیز عده ای ازبندگان خود را به این خصلت ستوده که با اینکه دشمن آنان را تهدید کرده مع ذلک جز از خدا از

احدی باک ندارند و می فرماید: "الذین قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوکیل" (8) و این حرف هم از غلطهای واضح است که کسی(العیاذ بالله)بگوید رسول خدا برای اینکه مبادا چشم زخمی به وی برسد انجام امر خدا رابه تعویق بیندازد، زیرا برگشت این توهم و خیال لابد به این است که اگر رسول الله امر خدا راامروز انجام دهد او را خواهند کشت و در نتیجه کار خدا زمین خواهد ماند، و این حرف خودغلط فاحشی است، زیرا به فرض اینکه رسول الله(ص)هم چشم زخمی می دیدخدا کارش زمین نمی ماند، و با اینکه سبب ساز در عالم او است و با اینکه در قرآن کریم ازرسول الله(ص)سلب استقلال در تاثیر را کرده و فرموده: "لیس لک من الامرشی ء"آیا از پیش بردن کار خود به وسائل مختلف دیگر عاجز است؟!پس نمی شود خطرمحتمل، خطر جانی رسول الله باشد و لیکن ممکن است آن خطر را خطر اضمحلال و از بین رفتن دین دانست، به این بیان که بیم آن می رفت اگر آن جناب عمل تبلیغ آن پیغام را در غیر موقع انجام دهد او را متهم سازند، و هو و جنجال راه بیندازد و در نتیجه دین خدا و دعوت او فاسد وبی نتیجه شود، و این گونه اجتهادات و مصلحت اندیشی ها برای آن جناب جایز بوده است واسم این مصلحت اندیشی را نباید ترس از جان گذاشت.

این احتمال که آیه در اوایل بعثت نازل شده و مراد از: "ما انزل"مجموع دین باشد مردود است

از اینجا معلوم می شود احتمال اینکه آیه در اوایل بعثت نازل شده همانطور که بعضی ازمفسرین این احتمال را داده اند (9)احتمال صحیحی نیست، برای اینکه این احتمال با جمله"والله یعصمک من الناس"سازگار نیست .زیرا در اول بعثت هنوز دین تبلیغ نشده تا در تبلیغ این امر مهم بیم از بین رفتن دین و هدر رفتن زحمات پیامبر وجود داشته باشد، لابد همان خطر جانی و در نتیجه زمین ماندن کار خداست که آنهم گفتیم احتمال غلطی است، علاوه بر این اگر مراداز"ما انزل الیک من ربک"اصل دین یا اصل و فرع آن باشد آیه لغو و برگشت معنای آن به جمله معروف"آنچه در جوی می رود آب است"خواهد بود.زیرا معنای آیه این می شود: هان ای رسول!ابلاغ کن دین را زیرا اگر ابلاغ نکنی دین را ابلاغ نکرده ای دین را، بعضی هاگفته اند ممکن است به همین احتمال سر و صورتی داد و گفت مراد از جمله: "ما انزل"همان

دین باشد چیزی که هست آیه از قبیل گفتار ابی النجم باشد که گفته: "انا ابو النجم و شعری شعری منم ابو النجم و شعر من همان شعر من است"که در بلاغت و فوق العادگی معروف است.

و بنا بر این معنای آیه مذکور چنین خواهد شد: اگر رسالت را ابلاغ نکنی دچاراین شفاعت خواهی شد که در تبلیغ و سرعت عمل در انجام امر خداوند سبحان با آن همه تاکیدی که همراه داشت اهمال و کوتاهی کرده ای، کما اینکه شعر ابی النجم هم این معنا راداشت که: شعر من همان شعری است که به بلاغت و برتری شناخته شده است.همین معنا راداشت (10) .لیکن این توجیه هم صحیح نیست، زیرا این نکته ای که در کلام ابو النجم است درجائی مستحسن است که مقام اطلاق و تقیید و عام و خاص و نظائر آن باشد، به این معنا که درجائی که شنونده خیال کرده یکی از افراد عام یا مطلق یا یک فرد در برهه ای از برهه های زمان از تحت عموم افراد یا عموم زمانها بیرون شده گوینده برای رفع این توهم می گوید: این فردکما فی السابق در تحت عموم باقی است، مثلا معنای شعر ابی النجم این است که خیال نشودقدرت و قریحه شعری من فرسوده و از دست رفته و در نتیجه اشعار امروزم غیر اشعار برجسته سابق است، نه، اشعار امروزم واجد همه محاسنی است که اشعار سابقم بود.

و اما در آیه مورد بحث جای بکار بردن این نکته نیست، برای اینکه اگر مراد از رسالت مجموع دین و یا اصول دین باشد و نزول آیه هم در اوایل بعثت باشد کما اینکه فرض همین است، دیگر دو چیز در بین نیست، تا گفته شود اگر این رسالت را تبلیغ نکنی رسالت را تبلیغ نکرده ای، زیرا فرض شد یک رسالت است نسبت به سر تا پای دین، پس معلوم شد که سیاق آیه مورد بحث سیاقی نیست که بشود آنرا از آیات نازله اول بعثت شمرد، و مراد از"ما انزل"را هم مجموع و یا اصل دین دانست.

و همچنین روشن شد که نه تنها نمی شود مقصود از"ما انزل"را مجموع دین در اوایل بعثت دانست، بلکه در هیچ زمانی به این معنا نمی توان گرفت، زیرا اشکال از جهت لغو بودن جمله"ان لم تفعل"بود و این اشکال منحصر به یک زمان نیست.علاوه بر اینکه اگر مراد ازرسالت، مجموع و یا اصول دین بود، ممکن نبود تاریخ نزول آیه جز اول بعثت باشد، تازه محذورخوف رسول الله(ص)هم در دین بجای خود باقی است.

پس از همه این وجوه بخوبی استفاده شد که آن چیزی را که بتازگی به رسول الله

(ص)نازل شده و فشار و تاکید همراه دارد، بهیچ تقدیر و فرضی نمی توان آنراعبارت از اصل دین و یا مجموع آن گرفت، ناگزیر باید آنرا به معنای بعضی از دین و حکمی ازاحکام آن دانست، و آیه را بدین صورت معنا کرد: این حکمی که از ناحیه پروردگارت بتو نازل شده تبلیغ کن، که اگر این یکی را تبلیغ نکنی مثل اینست که از تبلیغ مجموع دین کوتاهی کرده باشی، و لازمه این معنا اینست که مقصود از"ما انزل"آن حکم تازه و مقصود از"رسالت"مجموع دین باشد، و گرنه دچار همان محذور سابق خواهیم شد که عبارت بود از لغوبودن آیه نظیر جمله: آنچه در جوی میرود آبست، زیرا همانطوری که گفتیم اگر مراد از کلمه"رسالته"همین رسالت مخصوصی باشد که تازه نازل شده است معنای آیه این می شود: این رسالت تازه را تبلیغ کن که اگر آنرا تبلیغ نکنی آنرا تبلیغ نکرده ای، و معلوم است که این کلامی است لغو و از ساحت مقدس خدای حکیم دور، پس مراد این است که این حکم راتبلیغ کن و گرنه اصل دین و یا مجموع آنرا تبلیغ نکرده ای، و این یک معنای صحیح و معقولی است که شعر ابو النجم هم در مقام افاده همانست.

این چه تکلیفی است که لازمه ابلاغ نکردن آن(به تنهائی)عدم ابلاغ اصل دین و مجموع آن می باشد؟در اینجا این سؤال پیش می آید که این چه تکلیفی است که لازمه تبلیغ نکردن آن به تنهائی این است که اصل دین و مجموع آن تبلیغ نشده باشد؟و ممکن است کسی هم در پاسخ بگوید : این بدان جهت است که اصولا احکام دین همه به هم پیوسته و مربوطند و بین آنهاکمال ارتباط و بستگی بر قرار است، بطوری که اگر در یکی از آنها اخلال شود در همه اخلال شده است، مخصوصا اگر این اخلال، در تبلیغ آن فرض شود، برای اینکه ارتباط بین احکام درناحیه تبلیغ شدیدتر و کاملتر از ناحیه عمل است، لیکن جواب آن سؤال این نیست، و این جواب با اینکه در جای خود حرف صحیحی است، لیکن با ظاهر جمله ای که در ذیل آیه موردبحث است یعنی جمله : "و الله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکافرین"سازگارنیست، زیرا از این جمله استفاده می شود که مخالفین این حکم از مسلمانها نبوده و مخالفتشان هم مخالفت علمی نبوده است، بلکه کسانی با این حکم مخالفت کرده و یا خواهند کرد که یاکافر باشند و یا از دین بیزاری جسته و مخالفتشان هم مخالفت اساسی است، کسانیکه با تمام وسایل برای ابطال و بی اثر گذاردن این حکم خواهند کوشید، و لذا خداوند وعده می دهد که رسول خود را به زعم آنها یاری نموده و فعالیتهای آنها را خنثی خواهد کرد، و در کارشان وبسوی هدفشان هدایت نخواهد نمود.

علاوه بر این، این مخالفت را نمی توان مخالفت عملی دانست، برای اینکه احکام اسلام همه در یک درجه از اهمیت نیستند، مثلا بعضی از واجبات دین از کمال مصلحت به

مثابه عمود دین اند، و بعضی به این درجه نیستند، مانند دعا در وقت دیدن هلال، کما اینکه درمحرمات هم این تفاوت دیده می شود، و همه در یک مرتبه از مفسده نیستند.مثلا یکی زنای محصنه است و یکی نگاه بنامحرم، و این هر دو حرام است لیکن آن کجا و این کجا، پس نمی توان گفت اگر کسی مثلا دعای در وقت دیدن ماه نو را نخواند(و لو همه عبادتهای واجبه راانجام داده باشد)و یا به نامحرم نگاه کند(و لو از تمامی محرمات دیگر پرهیز کرده باشد)

هیچیک از احکام اسلام را امتثال نکرده.بنا بر این ترس رسول الله را نمی توان توجیه کرد، زیرامخالفت یک یک احکام چیزی نیست که رسول الله(ص)از آن بترسد، و خداوندهم او را به نگهداری از شر آن مخالفت ها وعده دهد، بنا بر این جای تردید نیست که این حکم حکمی است که حائز کمال اهمیت است بحدی که جا دارد رسول الله(ص)ازمخالفت مردم با آن اندیشناک باشد و خداوند هم با وعده خود وی را دلگرم و مطمئن سازد،حکمی است که در اهمیت به درجه ایست که تبلیغ نشدنش تبلیغ نشدن همه احکام دین است،و اهمال در آن اهمال در همه آنها است، حکمی است که دین با نبود آن جسدی است بدون روح که نه دوامی دارد و نه حس و حرکت و خاصیتی .

این تکلیف تکلیفی بوده حائز کمال اهمیت و رسول الله(ص)در ابلاغ آن از ناحیه مسلمین اندیشناک بوده است نه از ناحیه کفار و مشرکین

و این مطلب بخوبی از آیه استفاده می شود، و آیه کشف می کند آن حکم، حکمی است که مایه تمامیت دین و استقرار آنست، حکمی است که انتظار می رود مردم علیه آن قیام کنند، و در نتیجه ورق را برگردانیده و آنچه را که رسول الله(ص)از بنیان دین بناکرده منهدم و متلاشی سازند، و نیز کشف می کند از اینکه رسول الله(ص)هم این معنا را تفرس می کرده و از آن اندیشناک بوده، و لذا در انتظار فرصتی مناسب و محیطی آرام،امروز و فردا می کرده که بتواند مطلب را به عموم مسلمین ابلاغ کند و مسلمین هم آنرا بپذیرند.

و در چنین موقعی این آیه نازل شده است، و دستور فوری و أکید به تبلیغ آن حکم داده است .

و باید دانست که این انتظار از ناحیه مشرکین و بت پرستان عرب و سایر کفار نمی رفته،بلکه از ناحیه مسلمین بوده زیرا دگرگون ساختن اوضاع و خنثی کردن زحمات رسول خدا(ص)وقتی از ناحیه کفار متصور است که دعوت اسلامی منتشر نشده باشد، اماپس از انتشار اگر انقلابی فرض شود جز بدست مسلمین تصور ندارد، و کارشکنی ها و صحنه سازیهائی که از طرف کفار تصور دارد همان افتراآتی است که قرآن کریم از اول بعثت تاکنون از آنان نقل کرده، که گاهی دیوانه اش خوانده می گفتند: "معلم مجنون" (11) و گاهی

می گفتند یادش می دهند: "انما یعلمه بشر" (12) و گاه شاعرش نامیده و می گفتند: "شاعرنتربص به ریب المنون" (13) و گاه ساحرش دانسته و می گفتند: "ساحر او مجنون" (14) ، "ان تتبعون الا رجلا مسحورا" (15) و یا قرآنش را از حرفهای کهنه و قدیمی خوانده و می گفتند: "ان هذا الا سحر یؤثر" (16) ، "اساطیر الاولین اکتتبها فهی تملی علیه بکرة و اصیلا" (17) ، "ان امشوا و اصبروا علی الهتکم ان هذا لشی ء یراد" (18) ، و امثال اینها از مزخرفاتی که در باره آن جناب گفتند و باعث وهن و سستی ارکان دین هم نشد، برای اینکه جواب همه این افتراآت یک کلمه است، و آن اینست که از این حرفها بر می آید صاحبان این افتراآت نسبت به دین اسلام متزلزلند، و هنوز حق بر ایشان روشن نشده و در باره اسلام و حقانیت آن استقامتی کسب نکرده اند.

این افتراآت و تهمت ها مختص به اسلام و پیغمبر عزیزش نبوده، تا رسول خدا از تفرس وبو بردن وقوع آن مضطرب شود، چه سایر انبیاء و مرسلین(ع)هم در این گونه ابتلاآت ورو برو شدن با این گونه گرفتاریها از ناحیه امت خود با آنجناب شریک بوده اند، کما اینکه خدای متعال در قرآن کریم اینگونه گرفتاریها را نسبت به حضرت نوح و انبیای بعد از نوح(ع)سراغ میدهد، پس خطر محتمل را نمی توان از قبیل گرفتاریها و افتراآت کفار دراوایل بعثت دانست، بلکه خطری اگر بوده(و مسلما هم بوده)امری بوده که از جهت کیفیت وزمان با آن گرفتاریها منطبق نمی شود، و وقوعش جز در بعد از هجرت و پای گرفتن دین درمجتمع اسلامی تصور ندارد .

آری مجتمع آنروز مسلمین طوری بوده که میتوان آنرا به یک معجون تشبیه کرد، چه

جامعه آنروز مسلمین مخلوط بوده از یک عده مردان صالح و مسلمانان حقیقی و یک عده قابل ملاحظه از منافقین که بظاهر در سلک مسلمین درآمده بودند، و یک عده هم از مردمان بیمار دل و ساده لوح که هر حرفی را از هر کسی باور می کردند و قرآن کریم هم بر این چند جور مردم آنروز اشاره صریح دارد، و به شهادت آیات زیادی از قرآن که تفسیر آن در مجلدات قبلی این کتاب گذشت، ایشان در عین اینکه به ظاهر و یا واقعا ایمان آورده بودند رفتارشان با رسول الله (ص)رفتار رعیت با شاه بوده، و همچنین احکام دینی را هم به نظر قانونی ازقوانین ملی و قومی می نگریسته اند، بنا بر این ممکن بوده که تبلیغ بعضی از احکام، مردم را به این توهم گرفتار کند(العیاذ بالله)که رسول الله(ص)این حکم را از پیش خود وبه نفع خود تشریع کرده، و خلاصه از تشریع این حکم سودی عاید آن جناب می شود، این توهم باعث این می شود که مردم به این فکر بیفتند که راستی نکند این شخص پادشاهی باشد که برای موفقیت خود خویشتن را پیامبر قلمداد کرده، و این احکام هم که به اسم دین مقرر نموده همان قوانینی باشد که در هر مملکت و حکومتی به انحای مختلف اجراء می گردد.

علت نگرانی رسول الله(ص)از ابلاغ آنچه بدان مامور شده است

و پر واضح است که اگر چنین توهم و شبهه در بین مردم پای گیرد و در دلهایشان جاگیرشود تا چه اندازه در فساد و از بین بردن دین تاثیر دارد، و هیچ نیرو و هیچ فکر و تدبیری نمی تواند آن اثر سوء را متوجه سازد، پس غیر این نیست که این حکمی که در آیه مورد بحث رسول الله (ص)مامور به تبلیغ آن شده حکمی است که تبلیغ آن مردم را به این توهم می اندازد که رسول خدا این مطلب را از پیش خود می گوید، و مصلحت عموم و نفع شان در آن رعایت نشده است، نظیر داستان زید و تعدد زوجات رسول و اختصاص خمس غنیمت به رسول الله(ص)و امثال این احکام اختصاصی، با این تفاوت که سایر احکام اختصاصی چون مساسی با عامه مسلمین ندارد یعنی نفعی از آنها سلب نمی کند و ضرری به آنها نمی رساند از این جهت طبعا باعث ایجاد آن شبهه در دلها نمی شود.

مثلا داستان ازدواج رسول خدای(ص)با همسر زید پسر خوانده خود تنها حکمی مخصوص به خود آن جناب نبوده، گر چه ممکن است توهم شود که این هم بمنظورانتفاع شخص رسول الله(ص)تشریع شده است، لیکن چون این حکم عمومی اعلام شده است و عموم مسلمین می توانند با زن پسر خوانده های خود ازدواج کنند، از این روخیلی به ذوق نمی زند، و در داستان ازدواج بیش از چهار همسر دائمی، گر چه حکمی است مخصوص به رسول الله(ص)لیکن باز هم باعث تقویت آن شبهه در دلهانمی گردد، زیرا بفرض اینکه(العیاذ بالله)رسول الله(ص)این حکم را از روی

هوای نفسانی و بدون دستور خداوند مقرر کرده باشد چون هیچ مانعی برای آن جناب بنظرنمی رسد که این حکم را توسعه دهد و هیچ فرضی تصور نمی رود که از این توسعه مضایقه نماید،از این رو باز هم به ذوقها نمی زند، مخصوصا رسول اللهی که سیره و رفتارش در ایثار بنفس بر مسلمان و کافر معلوم و معروف است، رسول اللهی که مردم را در آنچه خداوند از مال وچیزهای دیگر روزی فرموده بر خود مقدم می دارد، چگونه ممکن است مردم را محدود و محکوم کند به اینکه بیش از چهار همسر دائمی اختیار نکنند و لیکن خود تا 9 نفر اختیار کند؟!پس جای هیچ تردیدی نیست که اجرای این حکم نسبت به خصوص خود از ناحیه خداوند بوده نه ازروی هوا.

آن امر مهم و خطیری که پیامبر(ص)مامور به ابلاغ آن شده است"ولایت"و جانشینی امیر المؤمنین (ع)است

از اینجا و از همه آنچه تاکنون گفته شد بخوبی استفاده می شود که در آیه شریفه رسول الله (ص)مامور به تبلیغ حکمی شده که تبلیغ و اجرای آن مردم را به این شبهه دچار می کند که نکند رسول الله(ص)این حرف را بنفع خود می زند، چون جای چنین توهمی بوده که رسول الله (ص)از اظهار آن اندیشناک بوده، از همین جهت بوده که خداوند امر أکید فرمود که بدون هیچ ترسی آنرا تبلیغ کند، و او را وعده داد که اگر مخالفین در صدد مخالفت بر آیند آنها را هدایت نکند، و این مطلب روایاتی را که هم ازطرق عامه و هم از طرق امامیه وارد شده است تایید می کند، چون مضمون آن روایات اینست که آیه شریفه در باره ولایت علی(ع)نازل شده، و خداوند رسول الله(ص)

را مامور به تبلیغ آن نموده، و آن جناب از این عمل بیمناک بوده که مبادا مردم خیال کنند وی از پیش خود پسر عم خود را جانشین خود قرار داده است، و به همین ملاحظه انجام آن امر را به انتظار موقع مناسب تاخیر انداخت تا اینکه این آیه نازل شد، ناچار در غدیر خم آنرا عملی کرد ودر آنجا فرمود: "من کنت مولاه فهذا علی مولاه"یعنی هر که من مولای اویم، این علی بن ابیطالب نیز مولای اوست. (19) اما"ولایت": باید دانست همانطوری که در زمان رسول الله امور امت و رتق و فتق آن بدست آن جناب اداره می شده بطور مسلم و بدون هیچ ابهامی پس از در گذشت وی نیز شخصی لازم است که این امر مهم را عهده دار باشد، و قطعا هیچ عاقلی بخود اجازه نمی دهد که توهم کند دینی چنین وسیع و عالمگیر، دینی که از طرف خدای جهان، جهانی و ابدی اعلام ومعرفی شده است، دینی که وسعت معارفش جمیع مسائل اعتقادی و همه اصول اخلاقی و

احکام فرعی را که تمامی قوانین مربوط به حرکات و سکنات فردی و اجتماعی انسانی رامتضمن است بر خلاف سایر قوانین و استثنا احتیاج به حافظ و کسی که آنطور که شاید و بایدآنرا نگهداری کند ندارد، و یا توهم کند که مجتمع اسلامی استثناء و بر خلاف همه مجتمعات انسانی بی نیاز از والی و حاکمی است که امور آنرا تدبیر و اداره نماید، کیست که چنین توهمی بکند؟!و اگر کرد جواب کسی را که از سیره رسول الله(ص)بپرسد چه می گوید؟!زیرا رسول الله (ص)سیره اش بر این بود که هر وقت به عزم جنگ ازشهر بیرون می رفتند کسی را به جانشینی خود و به منظور اداره امور اجتماعی مسلمین جای خودمی گذاشتند، کما اینکه علی بن ابیطالب (ع)را در جنگ تبوک جانشین خود درمدینه قرار دادند، علی(ع)هم که عشق مفرطی به شهادت در راه خدا داشت عرض کرد: آیا مرا خلیفه و جانشین خود در مدینه قرار می دهی؟با اینکه در شهر جز زنان و کودکان کسی باقی نمانده؟!پیامبر فرمود: آیا راضی نیستی که نسبت تو، به من نسبت هارون باشد به موسی، با این تفاوت که بعد از موسی(ع)پیغمبرانی آمدند و پس از من پیغمبری نخواهد آمد؟!.

و همچنین آن حضرت در سایر شهرهائی که آنروز بدست مسلمین فتح شده بود مانندمکه و طائف و یمن و امثال آنها جانشینان و حکامی نصب می فرمود، و نیز بر لشکرها چه کوچک و چه بزرگ که باطراف می فرستادند امرا و پرچمدارانی می گماردند، این بوده است رفتار رسول الله (ص)در ایام حیات خود، و چون فرقی بین آنزمان و زمان پس ازرحلت آنجناب نیست، از این رو باید برای زمان غیبت خود هم فکری بکند، و شخصی را برای اداره امور امت تعیین بفرماید، بلکه احتیاج مردم به والی در زمان غیبت آن جناب بیشتر است اززمان حضورش، و با این حال چگونه می توان تصور کرد که آن جناب برای آنروز مردم هیچ فکری نکرده است؟!.

"یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک"

نکاتی که در آیه شریفه: "یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک"می باشد

چند نکته در این آیه شریفه هست که به یک یک آنها اشاره می کنیم:  
یکی اینکه در این آیه رسول الله(ص)با اینکه دارای القاب زیادی است بعنوان رسالت مورد خطاب قرار گرفته، و این از این جهت است که در این آیه گفتگو ازتبلیغ است، و مناسب ترین القاب و عناوین آن جناب در این مقام همان عنوان رسالت است،برای اینکه بکار رفتن این لقب خود اشاره ای است به علت حکم، یعنی وجوب تبلیغی که بوسیله همین آیه به رسول الله (ص)گوشزد شده است، و می فهماند که رسول، جز انجام

رسالت و رسانیدن پیام کاری ندارد، و کسی که زیر بار رسالت رفته البته به لوازم آن که همان تبلیغ و رسانیدن است قیام می کند.

دوم اینکه در این آیه از خود آن مطلبی که باید تبلیغ شود اسم نبرده، تا هم به عظمت آن اشاره کرده باشد و هم به آن چیزی که لقب رسالت به آن اشاره داشت، اشاره کند، یعنی بفهماند که این مطلب امری است که رسول الله(ص)در آن هیچ گونه اختیاری ندارد، بنا بر این، در آیه شریفه دو برهان بر سلب اختیار از رسول الله(ص)در تبلیغ کردن و یا تاخیر در تبلیغ اقامه شده است، یکی تعبیر از آن جناب به رسول، و یکی هم نگفتن اصل مطلب، و در عین اینکه دو برهان است دو عذر قاطع هم هست برای رسول الله(ص)در جرأتش بر اظهار مطلب و علنی کردن آن برای عموم، و در عین حال تصدیق فراست رسول الله(ص)هم هست، یعنی می فهماند که رسول الله(ص)درست تفرس کرده و در احساس خطر مصیب بوده است، و نیز می رساند که این مطلب از مسائلی است که تا رسول الله(ص)زنده است باید به زبان مبارک خودش به مردم ابلاغ شود و کسی در ایفای این وظیفه جای خود آن جناب را نمی گیرد.

جمله"و ان لم تفعل فیما بلغت رسالته"گر چه صورت تهدیدی دارد ولی در حقیقت مبین اهمیت موضوع است

"و ان لم تفعل فما بلغت رسالته"همانطوری که سابقا هم اشاره کردیم مراد از"رسالت"و یا به قرائتهای دیگر"رسالات"مجموع وظایفی است که رسول الله(ص)بدوش گرفته بود، و نیز سابقاگفتیم که از لحن آیه اهمیت و عظمت این حکمی که به آن اشاره کرده استفاده می شود، وفهمیده می شود که حکم مذکور حکمی است که اگر تبلیغ نشود مثل اینست که هیچ چیز ازرسالتی را که بعهده گرفته است تبلیغ نکرده باشد، بنا بر این می توان گفت گر چه کلام صورت تهدید دارد لیکن در حقیقت در صدد بیان اهمیت مطلب است، و می خواهد بفهماند مطلب اینقدر مهم است که اگر در حق آن کوتاهی شود حق چیزی از اجزای دین رعایت و ادا نشده است.

پس جمله"و ان لم تفعل فما بلغت"جمله شرطیه ایست که ریخت و سیاقش برای بیان اهمیت و تاثیر بود و نبود شرط است، و اینکه بود و نبود جزا هم متفرع بر بود و نبود شرطاست، و در حقیقت این جمله شرطیه که صورتا شرطیه است، در واقع شرطیه نیست، زیرا جمله شرطیه در محاورات مردم معمولا وقتی بکار می رود که تحقق جزا مجهول باشد به جهت جهل بتحقق شرط، و چون در جمله شرطیه مورد بحث یعنی"ان لم تفعل فما بلغت"نمی توان به خدای تعالی نسبت جهل داد از این رو اگر هم می بینیم جمله بصورت شرطیه بیان شده است

می دانیم که در حقیقت شرطیه نیست، علاوه بر اینکه ساحت مقدس رسول الله(ص)منزه است از اینکه خدای تعالی و لو بصورت شرطیه و"اگر"نسبت مخالفت و نافرمانی و ترک تبلیغ به او بدهد، با اینکه خودش در مدح او فرموده: "الله اعلم حیث یجعل رسالته یعنی خداوند داناتر است که رسالت خود را در کجا و به چه شخصی محول کند"، پس جمله"و ان لم تفعل فما بلغت ..."درست است که بظاهر تهدید را می رساندلیکن در واقع اعلام اهمیت این حکم است به آن جناب و به سایر مردم و اینکه رسول الله درتبلیغ آن هیچ جرمی و گناهی ندارد، و مردم حق هیچگونه اعتراض به او ندارند.

معنای عصمت در جمله: "و الله یعصمک من الناس"

"و الله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکافرین"راغب گفته است: "عصم"(بفتح عین و سکون صاد)به معنای امساک است، واعتصام به معنای آن حالتی است از انسان که در طلب حافظی که او را حفظ کند از خود نشان می دهد.راغب همچنین در معنای این کلمه بسط کلام می دهد تا آنجا که می گوید:  
"عصام"(بکسر عین)چیزی است که بوسیله آن چیزی بسته و حفظ می شود و عصمتی که درانبیا است به معنای نگهداری ایشانست از معصیت، و خداوند ایشان را با وسایل گوناگونی حفظ می کند : یکی با صفای دل و پاکی گوهری است که خدای تعالی ایشان را به آن کرامت اختصاص داده است و یکی دیگر با نعمت فضائل جسمانی و نفسانی است که به آنان ارزانی داشته و دیگر با نصرت و تثبیت قدمهای آنها است، و نیز سکینت و اطمینان خاطر و نگهداری دلهایشان و توفیقاتشان است، کما اینکه خدای تعالی فرموده: "و الله یعصمک من الناس".

و عصمت چیزی است نظیر دست بند که زنان در دست می اندازند، و از دست، آن موضعی را که عصمت(دست بند)بر آن قرار می گیرد معصم گویند، و بعضی به سفیدی مچ دست با پای چارپایان از نظر شباهتش به دست بند عصمت گفته اند، نظیر اینکه چارپائی راکه یک پایش سفید باشد به چارپائی که یک پایش بسته باشد تشبیه کرده و محجل می گویندو بر همین قیاس گفته می شود : "غراب اعصم کلاغ قلاده دار" (20) .

و اما معنائی را که راغب برای عصمت انبیا(ع)کرد، گر چه معنای صحیحی است لیکن مثال زدنش به آیه مورد بحث درست نیست، برای اینکه آیه مورد بحث مربوط به عصمت انبیا نیست، وی خوب بود برای عصمت انبیا به آیات دیگری مثل می زد نه به آیه مورد بحث، و آن معنائی که برای عصمت انبیا کرده است اگر بخواهیم با آیات قرآنی تطبیق

کنیم با آیه"و ما یضرونک من شی ء و انزل الله علیک الکتاب و الحکمة و علمک ما لم تکن تعلم و کان فضل الله علیک عظیما"(21) بهتر تطبیق می شود.

و اما عصمت در آیه مورد بحث ظاهرش اینست که به معنای نگهداری و حفاظت از شرمردم باشد، شری که انتظار می رفته متوجه نفس شریف رسول الله(ص)شده و یامانع مقاصد و هدفهای مقدس دینیش و یا موفقیت در تبلیغش و یا به نتیجه رسیدن زحماتش وسخن کوتاه آنچه مناسب ساحت مقدس اوست بشود، و این ربطی به مساله عصمت انبیا ندارد.

و بهر حال از موارد استعمال این کلمه بدست می آید که این کلمه به معنای گرفتن ونگهداری است، بنا بر این استعمالش در معنی حفظ از قبیل استعاره لازم است برای ملزوم، چه لازمه حفظ گرفتن است، و اینکه عصمت از شر مردم را معلق گذاشت، و بیان نفرمود که آن شرچه شریست و مربوط به چه شانی از شؤون مردم است؟آیا از قبیل کشتن و مسموم کردن وغافلگیر ساختن است؟یا مقصود آزارهای روحی از قبیل دشنام و افترا است؟یا از قبیل کارشکنی و بکار بردن مکر و خدعه است؟و سخن کوتاه از بیان نوع شکنجه و آزار مردم سکوت کرد تا افاده عموم کند، و همه انواع آزارها را شامل شود، و لیکن از همه بیشتر همان کارشکنی ها و اقداماتی که باعث سقوط دین و کاهیدن رونق و نفوذ آن است به ذهن می رسد.

مفهومی که کلمه"ناس"متضمن آنست و مراد از"ناس"در: "و الله یعصمک من الناس"

"الناس"به معنای نوع انسان است نه انسان خاص، جامعی است که در صدق آن نه خصوصیات تکوینی از قبیل نر و مادگی دخالت دارد، و نه امتیازات غیر تکوینی، مانند داشتن علم و فضل و مال و نداشتن آنها، و از همین جهت که به همه افراد این جنس صادق است بیشتر در جماعت استعمال می شود و کمتر دیده شده است که به یک فرد"ناس"گفته شود ونیز از جهت اینکه این کلمه متضمن معنای انسانیت است، چه بسا دلالت بر مدح کند، البته این دلالت در مواردی است که در آن فضیلت به معنای انسانیت ملاحظه شده باشد، مانند این آیه: "اذا قیل لهم آمنوا کما آمن الناس" (22) که در این آیه ناس ممدوح است، و مراد از آن کسانی اند که در آنها انسانیت که ملاک درک حق و تمیز آن از باطل است وجود داشته باشد،پس معنای آیه این می شود: وقتی به آنها گفته می شود ایمان آرید همانطوری که مردم کامل

ایمان آوردند، و چه بسا بر عکس دلالت بر نکوهش کند، یعنی در پاره ای از موارد خست و پستی افرادی را برساند، و این در جائی است که گفتگو از امری باشد که محتاج به لحاظ پاره ای ازفضائل انسانیت زائد بر آنچه در صدق اسم انسان لازم است باشد، مانند این آیه: "و لکن اکثر الناس لا یعلمون" (23) چون بیشتر مردم فضائلی زائد بر اصل معنای انسانیت ندارند، و نیزمانند اینکه به کسی بگوئی : خیلی به وعده های مردم اعتماد مکن و خیلی به جمعیت آنها غره مباش، و غرضت از این گفتار این باشد که وعده کسانی قابل اعتماد و جمعیتشان مایه پشت گرمی است که از فضلا و دارندگان ملکه وفا و ثبات عزم باشند، نه هر دو پائی که کلمه انسان بر او صادق باشد، گاهی هم نه بر مدح دلالت دارد و نه بر ذم، و این در جائی است که گفتگودر چیزی باشد که در آن تنها جنس انسانی بدون ملاحظه چیز دیگری دخیل باشد، مانند این آیه: "یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند الله اتقیکم" (24) .

زیرا در این آیه شریفه گفتگو از جنس انسانی است نه از انسان فاضل و یا ناقص، وبعید نیست که در آیه مورد بحث هم به همین معنا باشد، یعنی مراد از ناس سواد مسلمین باشد،سوادی که همه رقم اشخاص از مؤمن و منافق و بیمار دل بطور غیر متمایز و آمیخته با هم در آن وجود دارند، بنا بر این اگر کسی از چنین سوادی بیمناک باشد از همه اشخاص آن بیمناک خواهد بود، و چه بسا جمله"ان الله لا یهدی القوم الکافرین"هم این آمیختگی و عمومیت وبی نشانی را برساند، زیرا معلوم می شود کسانی از کفار بی نام و نشان در لباس مسلمین و در بین آنها بوده اند، و این هیچ بعید نیست، زیرا سابقا هم گفتیم که آیه مورد بحث بعد از هجرت و درایامی نازل شده است که اسلام شوکتی بخود گرفته و جمعیت انبوهی به آن گرویده بودند، ومعلوم است که در چنین ایامی صرفنظر از اینکه مسلمانان واقعی انگشت شمار بودند، سوادمسلمین سواد عظیمی بوده و ممکن بوده است کسانی از کفار خود را در بین آنها و بعنوان مسلمان جا بزنند، و عملیات خصمانه و کارشکنی های خود را بسهولت انجام دهند، و لذامی بینیم خداوند در مقام تعلیل جمله"و الله یعصمک من الناس"می فرماید: "ان الله لا یهدی القوم الکافرین "، چون بعد از اینکه وعده حفاظت به رسول خود می دهد، مخالفین را کفار

می خواند.

دو توضیح لازم در باره معنای جمله: "و الله یعصمک من الناس"و جمله: "ان الله لا یهدی القوم الکافرین"

در اینجا این سؤال پیش می آید: همانطوری که از آیه مورد بحث استفاده می شودخداوند رسول خود را از شر کفار حفظ فرمود؟و اگر چنین است پس آن همه آزار و محنت ها که از کفار و از امت خود دید چه بود؟!و آیا این آیه با سایر آیات قرآنی که صریح اند در اینکه رسول الله(ص)در راه تبلیغ دین محنت های طاقت فرسائی دیده منافات ندارد؟!وآیا جز این است که رسول خدا خودش فرمود: هرگز هیچ پیغمبری به مقدار و مانند آزارهائی که من دیدم ندیده و همچنین این سؤال پیش می آید که این آیه می فرماید: خداوند کفار را هدایت نمی کند، آیا این جمله منافی سراپای قرآن و مخالف صریح عقل نیست؟!خداوندی که خودتمامی وسایل هدایت را که یکی از آنها فرستادن انبیا و کتابهای آسمانی است فراهم فرموده،آیا معقول است همین خدای مهربان از طرفی به انبیای خود اصرار بورزد که بندگان مرا به خدایشان آشنا کنید و از طرفی خودش بفرماید: خداوند کفار را هدایت نمی کند مگر اینکه حجت خالص بر آنها تمام شود؟!و آیا جز این است که ما به چشم خود می بینیم که خداوندکفار را یکی پس از دیگری هدایت می کند؟!.

جواب سؤال اولی اینست که خدای تعالی که فرموده"ان الله لا یهدی القوم الکافرین"در حقیقت جمله"و الله یعصمک من الناس"را توضیح داده، به این معنا که درسعه اطلاق آن تصرف کرده و اطلاق آن را که شامل تمامی انواع محنت ها، چه آنهائی که ممکن بود در مقابل تبلیغ این حکم ببیند و چه غیر آن بود تقیید کرده است به آزارهائی که درخصوص این حکم و قبل از موفقیت به اجرای آن ممکن بود از دشمنان برسد، حالا یا به این بوده که آن جناب را در حین تبلیغ این حکم بقتل برسانند، و یا بر او شوریده و اوضاع را دگرگون سازند، و یا او را به باد تهمت هائی که باعث ارتداد مردم است گرفته و یا حیله ای بکار برند که این حکم را قبل از اینکه به مرحله عمل برسد خفه کرده و در گور کنند، و لیکن خدای تعالی کلمه حق و دین مبین خود را بر هر چه بخواهد و هر کجا و هر وقت و هر کس که بخواهد اقامه واظهار می نماید، کما اینکه در کلام عزیز خود فرموده: "ان یشا یذهبکم ایها الناس و یات باخرین و کان الله علی ذلک قدیرا" (25) .

و اما جواب از سؤال دوم: باید دانست که مقصود از کفر در اینجا، کفر به خصوص

آیه ایست که متضمن حکم مورد بحث است، حکمی که جمله"ما انزل الیک من ربک آنچه از پروردگارت بتو نازل شده"اشاره به آن دارد، کما اینکه در آیه حج، مخالفین خصوص حج را کافر خوانده و فرموده: "و من کفر فان الله غنی عن العالمین" (26) نه کفری که به معنای استکبار از اصل دین و از اقرار به شهادتین است، زیرا کفر به این معنا با مورد آیه مناسبت ندارد،مگر اینکه کسی بگوید مراد از"ما انزل الیک من ربک"مجموع دین و قرآن است، که ماسابقا جوابش را داده و این حرف را نپذیرفتیم، و بنا بر این مراد از هدایت هم هدایت به راه راست نیست، بلکه مراد هدایت به مقاصد شوم آنها است، و معنایش این است که خداوند ابزار کار واسباب موفقیت آنان را در دسترسشان قرار نمی دهد، نظیر این آیه که می فرماید: "ان الله لایهدی القوم الفاسقین" (27) و این آیه: "و الله لا یهدی القوم الظالمین" (28) که معلوم است مراد ازهدایت در این دو آیه هدایت به فسق و ظلم است، و ما سابقا در جلد دوم این کتاب راجع به این هدایت بحث کردیم.

پس معنای آیه اینست که خداوند آنها را مطلق العنان نمی گذارد تا هر لطمه که بخواهند به دین و به کلمه حق وارد آورده و نوری را که از جانب خود نازل کرده خاموش کنند، چون بطور کلی کفار و ظالمین و فاسقین از شومی و بدی که دارند همواره در پی تغییرسنت خداوند، و می خواهند سنتی را که بین خلق خدا جاری است و مسیر اسبابی را که یکی پس از دیگری در راه تحصیل مسببات در جریانند عوض کرده اسبابی را که همه اسباب هدایت و فضیلتند و بین آنها و اینکه نام گناه بر آنها اطلاق شود فرسنگ ها فاصله است، آلوده کرده وبسوی مقاصد باطل و فاسد خود منحرف کنند، آری آنان اینطور می خواهند و لیکن قدرت وشوکت شان که آنرا هم خدا ارزانیشان داشته خداوند را زبون و عاجز نمی کند، هر چندمساعی شان آنان را احیانا و در چند قدم کوتاه پیشرفت دهد و در نتیجه، کارشان سامان یابد و به مقاصد پلید خود نائل شوند و لیکن این استعلا و استقامت کارهایشان جز برای مدت کوتاهی دوام نیافته و بالاخره تباه خواهد شد، بلکه خداوند آنان را در چاهی که برای مسلمین کنده بودنددر خواهد انداخت، آری"و لا یحیق المکر السی ء الا باهله" (29) .

بحث روایتی

(روایاتی در ذیل آیه شریفه: "یا ایها الرسول بلغ..."، شان نزول آن و ابلاغ ولایت علی (ع)در غدیر خم)

در تفسیر عیاشی از ابی صالح از ابن عباس و جابر بن عبد الله روایت شده که گفته اند:  
خدای تعالی نبی خود محمد(ص)را مامور کرد که علی(ع)رابعنوان علمیت در بین مردم نصب کرده و مردم را به ولایت وی آگاهی دهد، و از همین جهت رسول الله(ص)ترسید مردم متهمش ساخته و زبان به طعنش گشوده بگویند: دربین همه مسلمانان علی را نامزد این منصب کرده است، و لذا خدای تعالی این آیه را فروفرستاد: "یا ایها الرسول..."ناگزیر رسول الله(ص)در روز غدیر خم به امرولایت علی(ع)قیام نمود. (30) و در همان کتاب از حنان بن سدیر از پدرش از امام ابی جعفر(ع)روایت می کند که آن حضرت فرمود: وقتی که جبرئیل در حیات رسول الله(ص)درحجة الوداع برای اعلان ولایت علی(ع)نازل شد و این آیه را فرود آورد: "یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک..."رسول الله(ص)سه روز در انجام آن مکث کرد تا رسید به جحفه، و در این سه روز از ترس مردم دست علی را نگرفت و او را بالای دست خود بلند نکرد، تا اینکه در روز غدیر در محلی که آنرا"مهیعة"می گفتند بار گرفته وپیاده شد، آنگاه دستور داد بانگ نماز سر داده و مردم را برای نماز دعوت کنند، مردم هم بر حسب معمول اجتماع کردند، رسول الله(ص)در برابرشان قرار گرفت و فرمود:  
چه کسی از خود شما به شما اولویت دارد؟همه به بانگ بلند عرض کردند خدا و رسول، آنگاه بار دیگر همین کلام را تکرار کرد و همه همان جواب را دادند، بار سوم نیز همان را پرسید وهمان جواب را شنید، و سپس دست علی را گرفته فرمود:  
هر که من مولای اویم علی مولای اوست، پروردگارا دوست بدار دوستداران علی را ودشمن بدار کسی را که با علی دشمنی کند و یاری کن هر که را که به علی یاری دهد، و تنهابگذار کسی را که در موقع حاجت علی را تنها بگذارد، چون که علی از من و من از علی هستم،و علی نسبت به من بمنزله هارون است نسبت به موسی، با این تفاوت که بعد از موسی

پیغمبرانی بودند و پس از من پیغمبری نخواهد بود (31) .

باز در همان کتاب از ابی الجارود از ابی جعفر(ع)روایت شده است که فرمود: وقتی خدای تعالی آیه"یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فمابلغت رسالته و الله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکافرین"را بر نبی خود نازل فرمود، رسول الله(ص)دست علی(ع)را در دست گرفته آنگاه فرمود:  
ای مردم هیچ کدام از انبیائی که قبل از من مبعوث شدند جز این نبود که پس از مدتی زندگی دعوت خدای را اجابت کرده و رخت به سرای دیگر می کشیدند، و من نیز در این نزدیکی ها پذیرای آن دعوت خواهم شد، و به سرای دیگر انتقال خواهم یافت.ای مردم من به نوبه خود مسؤولم و شما هم به نوبه خود مسؤولید، آنروزی که از شما بپرسند حال مرا چه خواهید گفت؟همگی عرض کردند: ما شهادت می دهیم که تو وظیفه تبلیغی خود را انجام دادی، و آنچه که باید به ما برسانی رسانیدی، و خیر خواه ما بودی، و آنچه بر عهده داشتی انجام دادی، خداوند به بهترین جزائی که به مرسلین داده است جزایت دهد آنگاه آن حضرت به خدای خود عرض کرد : پروردگارا تو بر شهادت اینها شاهد باش، آنگاه روی به مردم کرده فرمود: ای گروه مسلمین که در اینجا حضور دارید میباید غایبین را به ماجرا خبر دهید که من اینک به عموم مسلمین روی زمین و گروندگان به دین اسلام وصیت می کنم به ولایت علی(ع)، با خبر باشید که ولایت علی ولایت من است و این عهدی است که خداوند به من سپرده بود، و به من دستور داده بود که آنرا به شما ابلاغ کنم، آنگاه سه مرتبه فرمود: آیا همه شنیدید؟در آن میان یکی عرض کرد: آری به خوبی شنیدیم یا رسول الله. (32) و صاحب بصائر باسناد خود از فضیل بن یسار از ابی جعفر(ع)روایت می کند که آن حضرت در تفسیر آیه مورد بحث فرمودند: آنچه از ناحیه پروردگار نازل شده بودهمان ولایت علی(ع)بود. (33) مؤلف: مرحوم کلینی در کافی به اسناد خود از ابی الجارود از امام ابی جعفر(ع)نقل می کند که در حدیث مفصلی فرموده اند: آیه شریفه در باره ولایت علی(ع)نازل شده است. (34)

و صدوق(علیه الرحمه)در معانی الاخبار به اسناد خود از محمد بن فیض بن مختار ازپدرش از امام ابی جعفر(ع)نقل کرده که آن جناب در ضمن حدیث مفصلی همین معنا را فرموده است. (35) و نیز این معنا را عیاشی از ابی الجارود در حدیث طویلی و هم از عمرو بن یزید درحدیث مختصری از امام ابی عبد الله(ع)روایت کرده است. (36) و از تفسیر ثعلبی نقل شده که از امام جعفر بن محمد(ع)نقل کرده که آن حضرت فرمود: آیه شریفه"یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک"در باره فضیلت علی(ع)است، و از همین جهت وقتی این آیه نازل شد رسول الله(ص)دست علی(ع)را گرفت و فرمود: هر که من مولای اویم اینک علی مولای اوست. (37) و نیز از ثعلبی نقل شده است که در ذیل این آیه به اسناد خود از کلبی از ابی صالح ازابن عباس نقل کرده که گفت: آیه در باره علی بن ابیطالب(ع)نازل شده، زیراخدای تعالی به رسول خود دستور داد که در باره ولایت علی تبلیغ کند، آن جناب هم دست علی را گرفت و فرمود : هر که من مولای اویم علی مولای اوست، بار الها داخل کن بولایت خودآنکسی را که دارای ولای علی است، و دشمن بدار آنکس را که دشمن علی است (38) .

و در تفسیر برهان از ابراهیم ثقفی نقل می کند که به اسناد خود از خدری و از بریده اسلمی و از محمد بن علی نقل می کند که گفته اند: آیه در روز غدیر و در شان علی(ع)نازل شده است (39) .

و از تفسیر ثعلبی است که در معنای آیه گفته که حضرت ابی جعفر محمد بن علی(ع)فرمود: معنای آیه اینست که آنچه در باره علی(ع)از ناحیه پروردگارت به سویت فرود آمده تبلیغ کن (40) .

روایتی در مورد نصب امیر المؤمنین(ع)به ولایت و قصه حارث بن نعمان که صاحب تفسیر المنار نقل کرده و سپس بر آن اشکالاتی ایراد نموده

و در تفسیر المنار از تفسیر ثعلبی نقل می کند که گفته است: این گفتار رسول الله(ص)همه جا و در همه بلاد منتشر شد، تا به گوش حارث بن نعمان فهری رسید،حارث بی درنگ شتر خود را سوار شد و شرفیاب حضور رسول الله(ص)گردید، و

آن حضرت آن موقع در ابطح بودند، حارث از شتر خود فرود آمده و بند بر پای آن نهاد و نزدیک شد، آنگاه روی به آن جناب نموده و در حالی که آن حضرت در بین جمعی از اصحابش بودعرض کرد : یا محمد!تو از ناحیه پروردگارت به ما دستور دادی که به وحدانیت خداوند ورسالت تو شهادت دهیم، ما نیز پذیرفتیم، آنگاه به ما گفتی چه و چه(و همه احکام را ذکرکرد)و ما قبول کردیم، و این همه اطاعت از ما تو را کفایت نکرد تا دو بازوی پسر عمت راکشیده و او را بر همه ما سروری دادی، و گفتی: هر که من مولای اویم علی مولای او است،اینک آمده ام از تو بپرسم داستان سروری پسر عمت از ناحیه خود تو است یا از ناحیه خداست؟.

رسول الله(ص)فرمود: سوگند به آن خدائی که جز او معبودی نیست آن نیز مانند همه دستوراتم از ناحیه خداست، حارث بسوی مرکب خود برگشت و در حالی که می گفت: بار الها اگر این مطلب حق است و از ناحیه تو است سنگی از آسمان بر ما بباران، و یاعذابی دردناک بر ما نازل کن، هنوز به شتر خود نرسیده بود که خدای تعالی او را هدف سنگ ریزه ای قرار داده بطوری که از فرق سرش فرو رفت و از پائین تنش بیرون آمده و هلاکش ساخت، و در باره همین واقعه در سوره معارج این دو آیه"سال سائل بعذاب واقع.للکافرین لیس له دافع" (41) را فرستاد این بود پاره ای از آن حدیث که صاحب المنار از ثعلبی نقل می کند. (42) مؤلف: صاحب المنار بعد از نقل این حدیث در کتاب خود اینطور می گوید: و این روایت از روایات ساختگی و مجعول است، و لذا قابل اعتماد نیست، علاوه بر این سوره معارج در مکه نازل شده، و آیه"اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک" (43)در سوره انفال است، وسوره انفال بعد از هجرت و پس از جنگ بدر و چند سال قبل از نزول سوره مائده نازل شده است، چطور ممکن است دو آیه از دو سوره که یکی مکی و دیگر مدنی است در شان یک حادثه نازل شده باشند؟و حقیقت امر این است که دو آیه اول سوره معارج حکایت از مطلبی است که بعضی از کفار قریش قبل از هجرت می گفته اند، علاوه بر این ظاهر روایت این است که حارث بن نعمان فهری از مسلمانان بوده، و در این قضیه مرتد شده است، و حال آنکه در بین

صحابه کسی را به چنین نام و نشان سراغ نداریم، و دیگر اینکه این روایت می گفت داستان حارث در ابطح رخ داده، و ابطح نام موضعی است در مکه، و رسول الله(ص)بعداز حجة الوداع و غدیر به مدینه تشریف برد، و دیگر مکه را ندید تا از دنیا رحلت کرد (44) .

رد اشکالاتی که صاحب المنار بر روایت فوق الذکر ایراد نموده است

این بود چند خدشه که صاحب المنار به روایت وارد کرده، و خواننده محترم می داندکه وی چگونه در چند جا از کلام خود تحکم کرده، و سخن بیهوده گفته است.

یکی آنجا که گفته است: روایت ساختگی و مجعول است و سوره معارج مکی است،و لابد دلیل گفتارش مطلبی است که در روایات از ابن عباس و ابن زبیر نقل شده، و چه خوب بود می فهمیدیم با اینکه دلیل ما هم روایت و دلیل و اعتماد او هم به روایت است چه ترجیحی در روایت مورد اعتماد او هست با اینکه هر دو خبر واحدند؟و بر فرض که سوره معارج مکی باشدکما اینکه مضمون خیلی از آیاتش هم این احتمال را تایید می کند و لیکن او چه دلیلی دارد براینکه هیچ یک از آیات آن مدنی نیست؟ممکن است دو آیه اولش که مورد بحث ما هستندمدنی باشند، کما اینکه همین سوره مائده هم مدنی است، و در اواخر عمر رسول الله(ص)نازل شده، و در عین حال او و هم مسلکانش اصرار دارند که یکی از آیات آن یعنی آیه مورد بحث مکی و نزولش در اوایل بعثت اتفاق افتاده است.بنا بر این وقتی به اعتراف آقایان جایز باشد سوره مائده مدنی و آیه مورد بحث از آیات آن مکی باشد چه عیبی داردکه سوره معارج هم مکی باشد؟و دو آیه اول آن مدنی.

اما اینکه گفته است: آیه مزبور حکایت می کند گفتاری را که بعضی از کفار قریش قبل از هجرت گفته اند، این هم تحکم و بدون دلیل حرف زدن است، زیرا گیرم که سوره انفال قبل از سوره مائده نازل شده باشد، این کجا دلیل می شود بر اینکه در موقع تالیف قرآن بعضی از آیاتی که بعد از انفال نازل شده در انفال قرار نداده باشند، کما اینکه آیات ربا و آیه "و اتقوا یوماترجعون فیه الی الله" (45) که به نظر آقایان، آخرین آیه ایست که بر رسول الله(ص)

نازل شده است در سوره بقره قرار گرفته، با اینکه سوره بقره در اوایل هجرت نازل شده، و این آیات چند سال قبل از آن نازل شده اند.

و اما اینکه گفته است: آیه"و اذ قالوا اللهم ان کان هذا هو الحق..."حکایت ازگفتاریست که کفار قبل از هجرت می گفته اند، این نیز تحکم دیگری است، صرفنظر از اینکه

سیاق آیه دلیل بر خلاف آنست، برای اینکه کسی که عارف به اسلوب کلام باشد هیچ گاه شک نمی کند که آیه"اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجارة من السماء او ائتنا بعذاب الیم"از آنجائی که مشتمل است بر جمله"ان کان هذا هو الحق من عندک"که هم اسم اشاره "هذا"و هم ضمیر فصل"هو"و هم کلمه"حق"که بر سر آن"الف"و"لام"در آمده و هم کلمه"من عندک "در آن بکار رفته است، کلامی نیست که یک بت پرست آن را بگوید، بلکه این کلام، کلام کسی است که به مقام ربوبیت ایمان واذعان داشته و معتقد است که امور حقه از ناحیه آن مقام سرچشمه می گیرد، و جمیع شرایع ازآن ناحیه نازل می شود، چنین کسی است که اگر احیانا در باره امری که دیگری ادعا می کندکه آن امر حق است نه غیر آن و ادعا می کند که این امری است از ناحیه خدا، توقف کند و درتشخیص حقانیت و صدق گفتار او سر بگریبان فرو ببرد، و نتواند حق را بفهمد، ناچار از فرطخستگی و ملالت از زندگی سیر شده بجان خود نفرین کند، نه کسی که اصلا از این کوزه آب نمی خورد، و سر و کارش همه با بت و بتکده است، او چه باک دارد از اینکه این حرف حق باشد یا نه، او خدا و پیغمبر را قبول ندارد چه رسد به یک مساله جزئی.

و اما اینکه گفت: ظاهر روایت این است که حارث بن نعمان از مسلمانان بوده و دراین قضیه مرتد شده است، و حال آنکه در بین صحابه کسی را به چنین نام و نشان سراغ نداریم، این نیز تحکم دیگری است، برای اینکه از ایشان سؤال می شود کدام یک از علمای رجال چنین قدرتی بخرج داده که عموم اشخاصی را که رسول الله(ص)را دیدارکرده و به وی ایمان آورده و یا پس از ایمان مرتد شده اند بدست آورده و ترجمه آنها را ضبطکرده باشد؟و اگر شما چنین ضبطی را سراغ دارید چه مانعی دارد که روایت ثعلبی هم راجع به یکی از آن مرتدین باشد.

و اما اینکه گفت: ابطح نام موضعی است در مکه و رسول الله(ص)بعد ازحجة الوداع و داستان غدیر به مکه تشریف نبرده، از این کلام برمی آید که صاحب المنار لفظ"ابطح"را به معنای اصلی خود که عبارتست از ریگ زار نگرفته، بلکه به معنای مستحدث آن که نام موضعی است در مکه گرفته است، و دلیلی هم بر این مطلب ندارد، بلکه دلیل بر خلاف آن در دست هست، یکی همین روایت و روایات دیگری که مدینه را هم ابطح خوانده اند، و چه بسا از این شعر هم استفاده شود:  
نجوت و قد بل المرادی سیفه Sمن ابن ابی شیخ الاباطح طالب"من نجات یافتم در حالتی که مرادی (ابن ملجم لعنه الله)شمشیر خود را به خون سر

علی فرزند ابو طالب که شیخ و بزرگ ابطح ها است آب داد"، زیرا در این شعر، هم مکه و هم اطراف آن ابطح نامیده شده.

صاحب مراصد الاطلاع گفته است: "ابطح"(بفتح الف و سکون با و فتح طاء و حاءبی نقطه)به معنای بستر سیل است که دارای ریگهای ریز باشد، ابن درید هم گفته: ابطح وبطحا شن نرمی است که سیلاب آنرا بر روی زمین فرش می کند، ابو زید گفته: ابطح اثری است که از سیل باقی می ماند، چه بستر سیل وسیع باشد و چه تنگ، و شهر"مکه"و"منا"راابطح می گویند به ملاحظه اینکه فاصله بستر سیل از هر دو به یک اندازه است، بلکه فاصله آن نسبت به منا کمتر است، و بین آن و منا محلی است بنام محصب و بین آن و مکه خیف بنی کنانه است، و بعضی گفته اند بین آن و منا ذو طوی است، و صحیح نیست. (46) از همه اینها گذشته روایتی را که ثعلبی نقل کرده بعینه دیگران هم نقل کرده اند، و درنقل آنها کلمه ابطح دیده نمی شود و آن نقل همان است که بزودی از مجمع البیان و او از جمهورو هم چنین غیر آن خواهد آمد.

علاوه بر این، بعد از همه اینها می گوییم: روایت از اخبار متواتره و یا خبری که قرینه قطعی بر صحتش اقامه شده باشد نیست که قابل این همه بحث باشد، بلکه خبر واحد است که ما سابقا در ابحاث گذشته بنظر خواننده رساندیم که بنای ما بر این نیست که در غیر احکام فرعیه بر این گونه اخبار اعتماد کنیم، و این نه ما تنهاییم، بلکه اصولا همه عقلا بنایشان بر این است،اگر در همه طوایف بشری تفحص کنیم خواهیم یافت که همه آنها بنایشان بر این است که جزدر محاورات روزمره خود به اخبار آحاد اعتماد نکنند، این مقدار هم که ما بحث کردیم برای این بود که در قبال خصم که روایت را به باد خدشه و اشکال گرفته و می خواست بدون دلیل صحیح، روایت را ساختگی و مجعول قلمداد کند و با علم به اینکه اشکالاتش وارد نیست سکوت نکرده باشیم.

طبرسی در مجمع البیان می فرماید: سید ابو الحمد ما را خبر داد که حاکم ابو القاسم حسکانی از ابو عبد الله شیرازی از ابو بکر جرجانی از ابو احمد بصری از محمد بن سهل از زید بن اسماعیل مولای انصار از محمد بن ایوب واسطی از سفیان بن عیینه از جعفر بن محمد(ع)از پدران بزرگوار خود که وقتی رسول الله(ص)در روز غدیر خم علی را نصب کرد، فرمود: هر که من مولای اویم اینک علی بن ابیطالب مولای اوست، و این مطلب

در شهرها پخش شد تا به گوش نعمان بن حارث فهری رسید، حارث عرض کرد: به ما دستوردادی به کلمه"لا اله الا الله"و اینکه تو رسول اللهی شهادت دهیم، دستور دادی جهاد و حج کنیم، نماز و روزه و زکات را بجا آریم، به این همه اطاعت اکتفا نکردی تا اینکه این پسر را به سروری ما منصوب نموده و گفتی: هر که من مولای اویم علی مولای اوست، حالا بگو ببینم این مطلب از ناحیه تو است یا از ناحیه خداست؟حضرت فرمود آری، سوگند به آن خدائی که جز او معبودی نیست این نیز از ناحیه خداست، نعمان بن حارث در حالی که می گفت:  
"اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجارة من السماء"، از نزد رسول الله(ص)برگشت .

خداوند هم سنگی بر سرش کوبید و هلاکش نمود و آیه"سال سائل بعذاب واقع"را راجع به همین واقعه نازل فرمود. (47) مؤلف: همین مضمون را کلینی در کافی روایت کرده است. (48) و حافظ ابو نعیم در کتاب نزول القرآن حدیث زیر را با حذف چند نفر از وسط از سلسله سند تا علی بن عامر نقل می کند که او از ابی الحجاف از اعمش از عطیه نقل کرده (49) که گفت:  
این آیه شریفه در باره علی(ع)به رسول الله(ص)نازل شد: "یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک..."و خدای تعالی نیز فرمود: "الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا" (50) .

و نقل شده است که مالکی در کتاب فصول المهمه خود گفته است: امام ابو الحسن واحدی در کتاب خود موسوم به اسباب النزول به سند خود حدیثی را تا ابی سعید خدری رفع می کند (51) که او گفته آیه"یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک"در روز غدیر خم و درباره علی (ع)نازل شده است. (52) مؤلف: همین روایت را صاحب فتح القدیر از ابن ابی حاتم و ابن مردویه و ابن عساکر

نقل کرده که آنان نیز آنرا از ابی سعید خدری نقل کرده اند، در در المنثور هم همین طور نقل شده است. (53) و اما غدیر خم، "خم"(به ضم خاء نقطه دار و تشدید میم و تنوین آن)چنان که محیی الدین نووی گفته است، اسم بستانی است در سه میلی جحفه، که در کنار آن بستان،غدیر یعنی گودالی است معروف به گودال خم، یعنی گودال نزدیک به بستان خم، و در فتح القدیر نقل شده که ابن مردویه از ابن مسعود روایت کرده که گفت: ما در عهد رسول الله(ص)بسیار می خواندیم: "یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک ان علیامولی المؤمنین و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس". (54) مؤلف: آنچه از اخبار در اینجا نقل شد مختصری است از اخبار زیادی که دلالت داردبر اینکه آیه"یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک..."در باره علی(ع)در روزغدیر خم نازل شده است، و اما حدیث غدیر یعنی فرمایشی را که رسول الله(ص)

آنروز در باره علی(ع)فرمود، خود حدیثی است متواتر که هم از طرق شیعه و هم ازطرق اهل سنت به بیشتر از صد طریق و از جمع کثیری از صحابه نقل شده است، از آن جمله:  
نام جمعی از صحابه رسول الله(ص)که حدیث غدیر را نقل کرده اند

1 براء بن عازب، 2 زید بن ارقم، 3 ابو ایوب انصاری، 4 عمر بن خطاب، 5 علی بن ابیطالب(ع)، 6 سلمان فارسی، 7 ابو ذر غفاری، 8 عمار بن یاسر، 9 بریده،10 سعد بن ابی وقاص، 11 عبد الله بن عباس، 12 ابو هریره، 13 جابر بن عبد الله،14 ابو سعید خدری، 15 انس بن مالک، 16 عمران بن حصین، 17 ابن ابی اوفی،18 سعدانه، 19 همسر زید بن ارقم، .علاوه بر این، همه امامان اهل بیت(ع)برصحت آن اجماع دارند، مخصوصا علی(ع)در میدان کوفه(رحبه)مردم را راجع به این حدیث سوگند داد که هر کس در غدیر خم حاضر بوده و آنرا از رسول الله(ص)

شنیده برخیزد و شهادت دهد، جمع کثیری برخاستند و بر صحت آن و اینکه در روز غدیر خم به گوش خود از رسول الله(ص)شنیده اند گواهی دادند.

و در بسیاری از این روایات دارد که رسول الله(ص)فرمود: ایها الناس آیا مگر معتقد نبودید که من اولایم به مؤمنین از خود آنها؟گفتند چرا، فرمود: هر کس که من

مولای اویم علی مولای اوست، کما اینکه احمد بن حنبل (55) و همچنین دیگران بطرق زیادی حدیث را اینطور نقل کرده اند، و چه بسیار کتابهائی که تنها در خصوص این یک حدیث وبدست آوردن عده طرق روایتی آن و بحث در باره متن آن چه به قلم علمای اهل سنت و چه به قلم علمای شیعه تالیف شده است که بقدر کفایت در آن ها در باره حدیث شریف غدیر بحث شده است.

روایاتی دیگر از طرق عامه که شان نزول آیه شریفه را داستانهایی مختلف نقل می کنند

و جوینی در کتاب السمطین به اسناد خود از ابی هریره روایت می کند که گفت:  
رسول الله(ص)فرمود: در شب معراج وقتی مرا بطرف آسمان هفتم سیر دادند اززیر عرش ندائی بگوشم آمد که می گفت: راستی علی آیت خدا است و دوست مؤمنین، علی رابه مردم معرفی کن .وقتی رسول الله(ص)از معراج فرود آمد آن ندا را فراموش کرد، لذا آیه"یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکافرین"برای یادآوریش نازل شد. (56)

و در فتح القدیر است که ابن ابی حاتم از جابر بن عبد الله روایت می کند که گفت:  
وقتی رسول الله(ص)از غزوه بنی انمار برمی گشت در ذات الرقیع در محلی مشرف بر نخلستانی فرود آمد و در حالی که بر لب چاهی نشسته و پاهای مبارک را در چاه انداخته بودند مردی از بنی النجار بنام وارث به رفقای خود گفت: من محمد را خواهم کشت،رفقایش پرسیدند چگونه؟گفت : به او می گویم شمشیرت را به من ده، وقتی به من داد، باهمان شمشیر او را می کشم.این بگفت و نزدیک آن حضرت آمد و عرض کرد: ای محمدشمشیر خود را به من ده تا ببویم، حضرت شمشیر خود را به وی داد، در همان لحظه دستش به لرزه در آمد و شمشیر از دستش به زمین افتاد، رسول الله(ص)فرمود: خدا نگذاشت آنچه می خواستی انجام دهی، بعد از این واقعه خدای تعالی این آیه را فرو فرستاد: "یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک..." (57) .

مؤلف: صاحب فتح القدیر بعد از نقل این خبر گفته است که ابو حبان همین روایت رادر صحیح خود نقل کرده، و نیز ابن مردویه از ابی هریره نظیر این داستان را نقل کرده، و لیکن اسم آن مرد را نبرده.ابن جریر از حدیث محمد بن کعب قرظی نظیر آنرا روایت کرده، و قصه

غورث بن حارث هم در نقل صحیح ثابت و معروفست، این بود حکایت صاحب فتح القدیر ولی آنچه هست اینست که مضمون این حدیث هرگز به آیه شریفه قابل تطبیق نیست. (58) در کتاب در المنثور و فتح القدیر و غیر آن دو از ابن مردویه و ضیاء در کتاب المختارة ازابن عباس نقل شده که او گفته: از رسول الله(ص)پرسیدند کدامیک از آیات قرآنی تو را سخت تر آمد؟فرمود: من در ایام موسم حج(ذی حجه)در منا بودم و مشرکین عرب ویک عده ای از مردم ناشناس و اوباش هم در آنجا گرد آمده بودند که جبرئیل این آیه را فرودآورد: "یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک..."حضرت فرمود: برخاستم و نزدیک عقبه آمده وبه بانگ بلند ندا در دادم:  
ایها الناس!کیست مرا در تبلیغ رسالتم کمک و یاری کند، و در مقابل، بهشت برای اوباشد؟ایها الناس!بگویید"لا اله الا الله"و شهادت دهید بر اینکه من فرستاده خدایم بسوی شما تا رستگاری یافته و بهشت نصیبتان شود.این را که گفتم، هیچ مرد و زن و بچه ای نماندمگر اینکه مرا هدف سنگ و خاک قرار دادند و آب دهان برویم انداختند، و می گفتند: این دروغگوی بی دین است، در این میان شخصی به من گفت: اگر راستی رسول اللهی الان جادارد که بر این اوباش نفرین کنی، و به قهر خداوند دچارشان سازی، همانطور که نوح پیغمبر بانفرین قوم خود را هلاک ساخت.رسول الله(ص)بجای نفرین عرض کرد: بار الهاقوم مرا هدایت کن که مردمی نادانند، در این میان عباس عمویش رسید و او را از دست مردم گرفته و آنان را دور کرد. (59)

مؤلف: این روایت، روایتی است که بر آیه قابل تطبیق نیست، و آیه هم تمامیش بر این داستان تطبیق نمیشود، مگر اینکه کسی بگوید ممکن است آنروز تنها جمله"یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک"نازل شده بود، و ما بقی آیه وقت دیگری، این هم حرفی است که خود این روایت آن را تکذیب می کند، چون در روایت تمامی آیه نقل شده است، باز نظیر این روایت، روایتی است که بعدا می آید.

در کتاب در المنثور و فتح القدیر است که عبد بن حمید و ابن جریر و ابی حاتم وابو الشیخ از مجاهد نقل می کند که گفته است: وقتی آیه"یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک "نازل شد رسول الله(ص)عرض کرد ای پروردگار من!من یک نفر

بیش نیستم، با این حال چکار کنم اگر همه مردم بر سرم بریزند؟!در جوابش این آیه نازل شد:  
"و ان لم تفعل فما بلغت رسالته" (60) .

و در همین کتاب از حسن نقل می کند که گفته است: رسول الله(ص)

فرمود: خدای تعالی مرا به رسالت خود مبعوث فرمود و من از این موضوع نگران شدم، چون میدانستم مردم مرا تکذیب خواهند کرد، خدای تعالی مرا در صورتی که کوتاهی کنم بعذاب خود تهدید فرمود، و این آیه را فرو فرستاد: "یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک". (61) مؤلف: این دو روایت از نظر اینکه در آنها قطع و ارسال هست، یعنی همه آن نقل نشده و سندش هم اسقاط شده از این جهت مانند روایت قبلی غیر قابل اعتمادند و نظیر این دوروایت در بی اعتباری و تشویش، بعضی از روایاتی است که می گوید رسول الله(ص)همواره کسانی را به حفاظت و حراست خود می گماشت، تا آنکه این آیه نازل شد و حضرت نگهبانان خود را مرخص نمود، و فرمود: خدا وعده داده مرا حفظ کند، دیگرحاجت به حراست کسی ندارم.

در تفسیر المنار است که مفسرینی که تفسیرشان به روایت است و همچنین ناقلین اخبار مانند ترمذی و ابو شیخ و حاکم و ابو نعیم و بیهقی و طبرانی همگی از چند نفر از صحابه روایت کرده اند که رسول الله(ص)تا مدتی که در مکه بود و این آیه نازل نشده بود همواره کسانی را بر حراست و نگهبانی خود می گماشت، پس از آنکه این آیه نازل شد آن حضرت نگهبانان خود را مرخص نمود، و کسی که در میان نگهبانان آن حضرت از همه بیشتراهتمام بر حراستش داشت، ابو طالب بود، و عباس هم آن جناب را حراست می کرد. (62) و نیز در تفسیر المنار است که باز از روایاتی که در این باره نقل شده روایتی است که از جابر و ابن عباس نقل شده که رسول الله(ص)همواره به وسیله اشخاصی حراست می شده، مخصوصا عمویش ابو طالب همه روزه اشخاصی را از بنی هاشم برای نگهبانیش همراهش می گمارد، تا آنکه این آیه نازل شد و رسول الله(ص)به عمویش گفت: عمو جان اینک خدای تعالی مرا از هر گزندی حفظ کرد، دیگر حاجت ندارم به اینکه اشخاصی را به حراستم بگماری. (63)

مؤلف: این دو روایت همانطوری که می بینید دلالت دارند بر اینکه نزول آیه قبل ازهجرت بوده و چون قبل از نزول آیه حراست می شده و مدتی بعد از آن، نگهبانان را ترک گفته،معلوم می شود که این آیه در اواسط مدت اقامتش در مکه نازل شده است، و نیز دلالت دارندبر اینکه رسول الله(ص)مدتی تبلیغ می کرده، و از جهت اذیت و تکذیب دشمن کار بر آن جناب سخت شده، به حدی که بر جان خود ترسیده، و ناگزیر مدتی دست از تبلیغ کشیده و دو باره از طرف پروردگار مامور تبلیغ شده و خدای تعالی هم او را تهدید کرده، و هم به نگهداری و حفاظت خود او را نوید داده، و از این رو دو باره به کار سابق خود پرداخته است،این مطلبی است که از آن دو روایت استفاده می شود.و لیکن جلالت قدر رسول الله(ص)بیش از این است که ترک تبلیغ کند و یا بر جان خود بترسد، و این خودشاهد بر ضعف این روایات است.

و در"در المنثور"و فتح القدیر نقل شده است که عبد بن حمید و ترمذی و ابن جریر وابن منذر و ابن ابی حاتم و ابو الشیخ و حاکم و ابن مردویه و ابو نعیم و بیهقی نقل می کنند ازدلائل از عایشه که گفت: رسول الله(ص)همواره بوسیله اشخاصی حراست می شد تا آنکه آیه"و الله یعصمک من الناس"نازل شد، و لذا سر از قبه بیرون آورده و فرمود:  
ایها الناس!در پی کار خود روید که خدای تعالی مرا از هر گزندی حفظ فرمود. (64)

مؤلف: این روایت همانطوری که می بینید ظاهر است در اینکه آیه در مدینه نازل شده است.

و در تفسیر طبری از ابن عباس نقل می کند که در تفسیر آیه"و ان لم تفعل فمابلغت رسالته "گفته است: یعنی اگر کتمان کنی یکی از آیاتی را که به تو نازل شده است،رسالت خدا را تبلیغ نکرده ای. (65) مؤلف: اگر مراد از این کلام یک آیه و یک حکم معینی باشد از احکامی که به آن جناب نازل شده، برای روایت وجه صحیحی خواهد بود و گرنه اگر مراد تهدید باشد نسبت به هرآیه و حکمی که فرض شود، معنای صحیحی برای روایت نمی توان یافت، زیرا سابقا گفتیم که مضمون آیه با یک چنین فرضی تطبیق ندارد.

پی نوشتها:

(1)اگر ایشان تورات و انجیل و آنچه را که از ناحیه پروردگارشان بسویشان نازل شده بپا میداشتنداز بالای سر و زیر پاهاشان روزی میخوردند.

(2)بگو ای اهل کتاب هیچ چیز نخواهید بود مگر آنکه تورات و انجیل را و آنچه را که پروردگارتان بسویتان نازل کرده بپا بدارید.

(3)بخوان بنام پروردگارت، همان پروردگاری که عالم را آفرید.سوره علق آیه .1

(4)بنا بر این باید در وظایف خود استقامت بورزید و در عبادات متوجه و از کرده ها استغفار کنید، ووای بر حال مشرکین.سوره حم سجده آیه .6

(5)سوره مدثر آیه .1

(6)چنین نیست که بر نبی اکرم(ص)در آنچه که خدا واجب فرموده حرجی باشد،خداوند در باره او سنتی را مقرر فرموده که در باره همه انبیا همان را مقرر و اجرا نموده بود، و امر پروردگارهمواره بطور قضا و قدر حتمی بوده است، همان انبیائی که پیامهای او را به مردمی که بسوی شان مبعوث بودند می رساندند و از او می ترسیدند و از احدی جز خدا هراس نداشتند، و بس است خداوند برای حفظ وپاداش دادن به آنان.سوره احزاب آیه .39

(7)از آنان نترسید، بلکه از من بترسید اگر مردمی با ایمان هستید.سوره آل عمران آیه .175

(8)کسانی که مردم بانان گفتند: زنهار که دشمن، خلق کثیری علیه شما جمع آوری کرده،بترسید و از روبرو شدن با ایشان بپرهیزید، لیکن همین تهدید بجای اینکه در اراده آنان خللی وارد سازدایمانشانرا بیش از پیش محکم نمود، و گفتند: بس است برای ما خداوند، که او نیکو وکیلی است.سوره آل عمران آیه .173

(9)تفسیر المنار ج 6 ص .463

(10)تفسیر روح المعانی ج 6 ص .169

(11)او جن زده ایست که از همان جن الهام می گیرد.سوره دخان آیه .9

(12)مسلما انسانی او را تعلیم می دهد.سوره نحل آیه .103

(13)شاعریست که ما منتظریم او هم مانند سایر شعرا دستخوش حوادث روزگار شده خودش و نام ونشانش از یادها برود.سوره طور آیه .30

(14)یا ساحر است و یا جن زده.سوره ذاریات آیه .52

(15)شما پیروی نمی کنید مگر مردی را که ساحران جادویش کرده اند.سوره اسراء آیه .47

(16)این نیست جز همان سحری که سینه به سینه به او رسیده است.سوره مدثر آیه .24

(17)گفتند حرفهای او همان مطالب کهنه ایست که او استنساخ کرده و در هر صبح و شام برایش می خوانند .سوره فرقان آیه .5

(18)بزرگانشان می گفتند بروید و صبر کنید بر خدایان خود، این حرفها(که این مرد می زند)برای رسیدن به مقاصدی است که در سر پرورانده نه بمنظور حق.سوره ص آیه .6

(19)مجمع البیان ج 3 ص .223

(20)مفردات راغب ص 336 337(عصم).

(21)اینها با کید خود بتو ضرری نمی رسانند، چه خدای نگهدار تو است.قرآن و سنت را بتو نازل فرمود و شرایع و اخباری از پیغمبران گذشته بتو یاد داد که تو خود از آنها خبری نداشتی.آری فضل خداوند برتو عظیم است.سوره نساء آیه .113

(22)سوره بقره آیه .13

(23)لیکن بیشتر مردم نمی فهمند.سوره روم آیه .30

(24)هان ای مردم!آفریدیم شما را از نر و ماده ای.و قرارتان دادیم شاخه شاخه و قبیله قبیله تایکدیگر را بشناسید، محققا گرامی ترین شما پارساترین افراد شما است، براستی خداوند دانای با خبر است.

سوره حجرات آیه .13

(25)اگر بخواهد شما را هلاک نموده ملت دیگری را به وجود می آورد، و خداوند بر این معنا قادر بوده و هست.سوره نساء آیه .133

(26)و کسی که کفر ورزید(بداند)که محققا خداوند بی نیاز از همه عالمیان است.سوره آل عمران آیه .97

(27)محققا خداوند هدایت نمی کند فاسقین و تبهکاران را.سوره منافقین آیه .6

(28)و خداوند هدایت نمی کند قوم ستمگر را.سوره بقره آیه .258

(29)مکر بد و دامی که تنیده میشود جز گریبان صاحبش را نمی گیرد و جز بر او مسلط و محیطنمی شود .سوره فاطر آیه .43

(30)تفسیر عیاشی ج 1 ص 331 ح .152

(31)تفسیر عیاشی ج 1 ص 332 ح .153

(32)تفسیر عیاشی ج 1 ص 334 ح .155

(33)بصائر الدرجات ص 515 ح .40

(34)کافی ج 1 ص 290 ح .6

(35)معانی الاخبار.

(36)تفسیر عیاشی ج 1 ص 233 ح .154

(37 و 38)غایة المرام ص 80 ح .20

(39)تفسیر البرهان ج 1 ص 490 ح .11

(40)غایة المرام ص 80 ح .20

(41)سائلی از خدا عذابی را درخواست کرد که بر کفار نازل شدنی بود و کسی نمی تواند از وقوع آن جلوگیری کند.سوره معارج آیه .1

(42)تفسیر المنار ج 6 ص .464

(43)بار الها اگر این مطلب حق و از ناحیه تو است سنگی از آسمان بر ما بباران.سوره انفال آیه .33

(44)تفسیر المنار ج 6 ص .464

(45)و بپرهیزید از روزی که در آن روز به سوی خدا بر می گردید.سوره بقره آیه .281

(46)مراصد الاطلاع علی اسماء الامکنة ص .17

(47)مجمع البیان ج 10 ص .352

(48)کافی ج 8 ص 57 ح .18

(49)غایة المرام ص 335 ح .8

(50)امروز تکمیل کردم برای شما دین شما را و تمام نمودم بر شما نعمت خود را و از بین ادیان،اسلام را برای شما انتخاب نمودم.سوره مائده آیه .3

(51)رفع سند عبارتست از حذف قسمتی از روات آن.

(52)الفصول المهمه ص .42

(53)الدر المنثور، ج 2، ص .298

(54)فتح القدیر، ج 2، ص .57

(55)مسند احمد ج 5 ص .366

(56)فرائد السمطین ج 2 ص .57

(57)فتح القدیر ج 2 ص .57

(58)فتح القدیر، ج 2 ص .58

(59)در المنثور ج 2 ص 298 و فتح القدیر، ج 2 ص .57

(60)در المنثور ج 2 ص .298

(61)فتح القدیر، ج 2 ص .57

(62 و 63)تفسیر المنار ج 6 ص .473

(64)در المنثور ج 2 ص 229 و فتح القدیر ج 2 ص .57

(65)تفسیر طبری ج 6 ص .198

ترجمه تفسیرالمیزان جلد 6

استاد آیةالله محمد حسین طباطبائی

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر