ماهان شبکه ایرانیان

جرعه نوشان اقیانوس بیکران امام هادی علیه السلام

در قسمت نخست مقاله درباره حضرت عبدالعظیم حسنی و علی بن مهزیار سخن گفتیم. اینک به معرفی دیگر جرعه نوشان اقیانوس دانش امام هادی۷ می پردازیم.

در قسمت نخست مقاله درباره حضرت عبدالعظیم حسنی و علی بن مهزیار سخن گفتیم. اینک به معرفی دیگر جرعه نوشان اقیانوس دانش امام هادی7 می پردازیم.

 

3. خیران خادم قراطیسی

وی، خادم امام رضا(علیه السلام) و از شیعیان مخلص و مؤمنان به ولایت اهل بیت: بوده و در کتب رجال، او را جزء اصحاب مخصوص و صاحب سرّ حضرت رضا، جواد و هادی: برشمرده اند.

از بعضی روایات برمی اید که او وکیل حضرت جواد علیه السلام نیز بوده است؛ مانند روایتی که حضرت در پایان آن به او فرموده اند:

«اعمل فی ذلک برایک، فإنّ رایک رایی و من أطاعک أطاعنی؛ در آن مسئله مطابق نظر خودت عمل کن. پس همانا رای تو رای و نظر من است و کسی که از تو پیروی کند از من پیروی نموده است».

از خیران روایات و مسائل فراوانی در موضوعات مختلف برجای مانده که آنها را از حضرت جواد و هادی8 روایت کرده است. یکی از آن روایات نص بر امامت حضرت هادی7 می باشد و هنگامی بیان شده که خیران در خدمت و ملازم آن حضرت بوده و امام جواد علیه السلام در بستر بیماری قرار داشتند و اندکی بیشتر از عمر شریفشان باقی نبود.

در آن هنگام، شخصی از جانب امام(علیه السلام) نزد خیران می اید و به او می گوید: مولایت به تو سلام می رساند و می فرماید: همانا من درمی گذرم و امر امامت به فرزندم علی واگذار می شود. امامت او بعد از من بر شما واجب است، همان گونه که امامت من بر شما واجب بود بعد از پدرم تا به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) برسد.

آری، همان گونه که بیان شد، خیران از اصحاب نزدیک امام جواد و هادی8 بوده و ارادت و اخلاصش به این خاندان قابل توصیف نیست.

نقل شده: زمانی خیران در راه سفر حج به مدینه رسید و در آن شهر توانست خدمت امام جواد علیه السلام مشرف شود. در آن هنگام حضرت علیه السلام بالای ایوان و دکه ای نشسته بودند و خیران با دیدن هیبت و جلال ایشان، چنان دهشت و دلهره ای احساس کرد که متوجّه پلّه های ایوان نشد تا اینکه حضرت علیه السلام اشاره نمود و او را متوجّه ساخت. بعد از آنکه از پلّه ها بالا رفت و سلام نمود، دستان مبارک امام جواد علیه السلام را گرفت و پس از بوسیدن بر دیدگانش قرار داد و نشست و تا مدّتی بی اختیار دستان حضرت را به جهت هیبت و دهشتی که از ایشان در دل احساس کرده بود، نگاه داشت تا اینکه دلش آرام گرفت و دست امام(علیه السلام) را رها کرد.

4. ابوهاشم داود بن قاسم جعفری

محدثی از اهالی بغداد و مردی متّقی، صاحب زهد و ورع و عالمی برجسته در میان اصحاب بوده است. از ویژگی های دیگر او، نزدیکی و خویشاوندی با آل ابی طالب7 می باشد؛ زیرا پدرش قاسم بن اسحاق، امیر یمن و مردی جلیل القدر و مادرش ام حکیم، دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر بود و قاسم بن اسحاق پسر خاله امام صادق(علیه السلام) و برادرزاده ابوهاشم، محمد بن جعفر بن قاسم، همسر فاطمه دختر امام رضا(علیه السلام) است.

ابوهاشم نزد اصحاب، شخصی کاملاً مورد اطمینان و ثقه بوده و منزلتی والا داشته و نزد اهل بیت: نیز از احترام و جایگاهی خاص برخوردار بوده و توانسته طی عمر پر برکت خویش، امام رضا(علیه السلام) تا امام عصر (عج) را درک و از همه آنان کسب فیض و حدیث روایت کند.

این ارتباط با خاندان نبوت: در او آن چنان ریشه داشته که حتی برخی از علما، مانند سید بن طاووس او را جزء وکلای خاص حضرت بقیة الله (عج) برشمرده اند و ابـن عیاش کتابی در اخبار ابوهاشم نوشته که مرحوم شیخ طبرسی در إعـلام الوری از آن نقل می کند.

ابوهاشم به سبب دلباختگی و ارادت ویژه ای که به ائمه در دل داشت، از جانب آن بزرگواران نیز پیوسته مورد لطف و عنایت قرار می گرفت و از این رو، بین او و آن خاندان ارتباطی عمیق و نورانی برقرار بود.

در همین زمینه داستان هایی از ابوهاشم نقل شده که علاوه بر بیان جایگاه والای او، نشان دهنده برخی از معجزات ائمه: است که به عنوان نمونه به برخی از آنان اشاره می کنیم:

ابوهاشم جعفری گوید: روزی خدمت امام عسکری7 بودم و از ایشان شنیدم که فرمودند: از گناهانی که آمرزیده نمی شود، قول آدمی است که می گوید: «کاش مؤاخذه نمی شدم، مگر به همین گناه». (یعنی کاش گناه من فقط همین بود).

ابوهاشم می گوید: پس از این سخن حضرت علیه السلام، با خودم گفتم این مطلبی، بسیار دقیق و شایسته است که انسان هر چیزی در این زمینه را در وجود خود جستجو کند. در همین حال بودم که ناگهان آن حضرت به من رو کرد و فرمود: راست گفتی، ای ابوهاشم! به آن چیزی که در دلت گذشت، عمل کن. پس به درستی که شرک در میان مردم، پنهان تر است از حرکت مورچه بر سنگ سیاه در شب تاریک و بر روی پلاس سیاه.

مرحوم صدوق با سند خود از ابوهاشم جعفری نقل می کند که گفت: مدتی بسیار تنگدست شدم. خدمت امام هادی7 رسیدم؛ اجازه داد و نشستم. فرمود: اباهاشم! شکر کدام یک از نعمت های خدای سبحان را می خواهی به جا آوری؟ سر به زیر افکندم و ندانستم چه بگویم. حضرت خود آغاز به سخن کرد و فرمود: ایمان را روزی ات کرد و با آن بدنت را بر آتش حرام ساخت و عافیت را روزی ات کرد تا بر طاعت، تو را یاری رساند و قناعت را روزی ات کرد تا آبرویت را حفظ کند. اباهاشم! به این سخنان آغاز کردم؛ زیرا گمان بردم می خواهی از کسی که این همه نعمت به تو داده است، شکوه کنی. دستور دادم که صد دینار به تو بدهند، آن را بگیر.

همچنین وی می گوید: روزی امام عسکری7 سوار بر مرکب شد و به سوی صحرا حرکت کرد و من نیز ایشان را همراهی می کردم. در بین راه که من پشت سر حضرت حرکت می کردم به یاد قرض خود افتادم که وقتش رسیده بود و اینکه چگونه باید آن بپردازم.

در این افکار بودم که ناگهان حضرت رو به من کردند و فرمودند: خدا آن را ادا می کند. و در همان حال مقداری از روی مرکب خم شدند و با تازیانه ای که در دست داشتند، خطی روی زمین کشیدند و فرمودند: ای ابوهاشم! پیاده شو و آن را بردار و کتمان کن. هنگامی که پیاده شدم، دیدم که شمشی از طلا در آنجا قرار دارد و من آن را برداشتم و در کیف خود قرار دادم و دوباره همراه ایشان به حرکت پرداختیم.

ابوهاشم می گوید: مدّتی که از این ماجرا گذشت و ما در حال طی مسیر بودیم، باز هم به فکر فرو رفتم و به اندیشه مخارج فصل زمستان، مانند لباس و غیره افتادم. این بار هم، همین که این افکار در ذهنم خطور کرد، حضرت رو کردند به من و برای بار دوم از روی مرکب خم شدند و با تازیانه خطّی روی زمین کشیدند و فرمودند: پیاده شو و بردار و کتمان کن. هنگامی که پیاده شدم، باز هم دیدم که شمش طلایی در آنجا وجود دارد و آن را نیز برداشتم.

ابوهاشم در ادامه می گوید: پس از اینکه به مقصد رسیدم و از حضرت جدا شدم و به منزل رسیدم، مبلغ قرض خود را حساب کردم و دیدم که کاملاً با ارزش آن شمش طلای اوّلی برابر است. هنگامی که مخارج فصل زمستان را بدون افراط و تفریط حساب کردم، باز هم با کمال تعجّب دیدم که با شمش طلای دیگر، بدون هیچ زیاد و کمی برابر است.

این شیعه و یار با وفای ائمه: در سال261 هجری وفات یافت و در بغداد به خاک سپرده شد. از او علاوه بر روایاتی صحیح و بسیار در ابواب مختلف، اشعاری نیکو در حق اهل بیت: نیز به جای مانده است.

5 . علی بن جعفر همینیاوی (همانی)

وی مردی ثقه و دانشمند بود و وکالت امام هادی و امام عسکری8 را بر عهده داشت و کردارش مورد پسند آن دو بزرگوار بود. «ابو جعفر عمری» می گوید: ابوطاهر بن بلالدر سفر حج دید علی بن جعفر پول های زیادی انفاق می کند. پس از بازگشت در نامه ای موضوع را به امام عسکری7 گزارش کرد.

امام(علیه السلام) در پاسخ نوشت: «ما خودمان دستور پرداخت دویست هزار دینار را به او دادیم؛ ولی او تنها نیمی از آن را پذیرفت. مردم حق ندارند در کارها و اموری که ما اجازه اظهار نظر و دخالت در آنها را به آنان نداده ایم، دخالت کنند».

راوی می گوید: «علی بن جعفر بر امام هادی7 وارد شد و آن حضرت دستور داد تا سی هزار دینار طلا به او بدهند».

نکاتی که از این روایت استفاده می شود، این است که علی بن جعفر به نمایندگی از سوی امام هادی و امام عسکری8 پول هایی به افراد می داد تا به مصارف مورد نظر آن دو بزرگوار برسانند.

پول های پرداختی، فقط برای تأمین نیازهای فردی افراد نبود، بلکه به منظورهای دیگری که به اهداف امامت مربوط می شد، پرداخت می گردید. اینکه امام، کارهای علی بن جعفر را به خود نسبت می دهد، مؤید همین مطلب است.

ایام حج که مسلمانان برای انجام فریضه حج به مکه می ایند، بهترین فرصت برای این گونه کارهاست؛ زیرا از یک سو، دسترسی به یاران امام و تبیین رسالتی که برعهده آنان است و نیز انجام دادن مأموریتشان، در چنین ایامی آسان تر است و از سوی دیگر، دستگاه خلافت نسبت به آنان حسّاسیتی نشان نخواهد داد.

علی بن جعفر نزد پیشوای دهم علیه السلام از منزلت والایی برخوردار بود. بین او و فارس بن حاتم بر سر مسئله ای مشاجره درگرفت. ابراهیم بن محمد موضوع را به امام(علیه السلام) گزارش کرد و از آن حضرت خواست معین سازد که وی از کدام یک از آن دو پیروی کند. امام(علیه السلام) در پاسخ نوشت: سزاوار نیست در مثل چنین موضوعی سؤال یا شک شود. خداوند به علی بن جعفر مرتبتی والا بخشیده و ما را بازداشته از اینکه او با فردی مثل فارس بن حاتم مقایسه شود، بنابراین در هنگام نیاز، به علی بن جعفر رجوع کن و از فارس بن حاتم بیم کنید و او را در هیچ یک از امور خود داخل مکنید... .

آخرالامر درباره آن بزرگوار نزد متوکل سعایت کردند. آن نانجیب بعد از صدور دستور حبس او، اراده کشتن او را داشت. این خبر به علی بن جعفر رسید و از زندان برای حضرت هادی7 نوشت: سرورم! خدا را، خدا را به داد من برس! سوگند به خدا، نگرانم به شک بیفتم. حضرت وعده فرمود که برای تو در شب جمعه دعا خواهم کرد ، پس آن حضرت دعا فرمود. صبح آن روز متوکل تب کرد و تب او شدّت یافت تا روز دوشنبه که بانگ و شیون برای او بلند شد که می میرد. پس دستور داد تا هر زندانی که نام می برند آزاد کنند، تا خود او به یاد علی بن جعفر افتاد. به عبیدالله گفت: چرا درباره او چیزی نگفتی؟ عبیدالله گفت: دیگر هرگز از او یاد نخواهم کرد.

متوکل گفت: هم اکنون او را آزاد کن و او را بخواه تا مرا حلال کند. پس آزادش کرد و به دستور امام هادی7 به مکه رفت و در آنجا ساکن شد و متوکل نیز از بیماری بهبود یافت.

6 . ابن سکیت یعقوب بن اسحاق اهوازی

ابن سکیت، نزد امام جواد و امام هادی8 از احترام زیادی برخوردار بود و از یاران خاص ایشان به شمار می رفت. همچنین او از امام جواد علیه السلام روایات و مسائلی نقل کرده است.

محل ولادت او «دورق اهواز» بود. دورق یکی از مراکز علمی و فرهنگی کهن ایران اسلامی است و علما، خطبا و شعرای شهیری از این منطقه برخاستند؛ چنان که امروزه کلمه «دورقی» را در پی نام بسیاری از علمای بزرگ می بینیم.

البته برخی بغداد را محل ولادت این شخصیت بزرگ شیعی می دانند.

نام او را «یعقوب» و کنیه اش را ابویوسف نهادند. پدرش اسحاق نام داشت. این مرد صالح و درستکار در فنون ادبیات عرب، به ویژه لغت و شعر، استاد شمرده می شد. دوستدار دانشمندان بود و از اصحاب کسائی، یکی از قرای سبعه، به شمار می آمد.

اسحاق ادیبی فرزانه و شاعری زبردست بود؛ ولی براساس آموزه های اسلامی سکوت را بر سخن ترجیح می داد. به تدریج در سایه افراط درسکوت، به «سکیت» (بسیار سکوت کننده) شهرت یافت. بدین سبب، فرزندش را ابن سکیت خواندند.

ابن سکیت بر اثر دعای پدر و تلاش های مستمرش در علوم مختلف اسلامی صاحب نظر گردید؛ به طوری که وی از علمای برجسته ادبیات عرب به شمار می رفت و در علم فصاحت و بلاغت و اشعار عرب ید طولایی داشت و کتاب مشهور «تهذیب الالفاظ و اصلاح المنطق» در ادبیات، اثر او است.

ابن خلکان از یکی از علما چنین نقل می کند: کتابی در لغت بهتر از «اصلاح المنطق» از جسر (پل) بغداد نگذشته است. بدون تردید در این کتاب سودمند و جامع، بسیاری از لغات گردآمده است و در نوع خود با این حجم بی نظیر است. «وزیر مغربی» این کتاب را مختصر کرده و «خطیب تبریزی» به تنقیح و تهذیب این کتاب پرداخته است.

ابن خلکان به نقل از ابوالعباس المبرّد می گوید: «کتابی بهتر از اصلاح المنطق ابن سکیت در میان مؤلفین بغداد ندیدم».

و ثعلب می گوید: اصحاب ما اتفاق نظر دارند که پس از ابن اعرابی، کسی آگاه تر از ابن سکیت در علم لغت یافت نشده است.

سرانجام این یار وفادار و عالم بزرگ شیعی، به دست متوکل ملعون به شهادت رسید و در این هیچ اختلافی وجود ندارد؛ اما در چگونگی شهادتش اختلاف است.

عبدالرحمان بن محمد بن انباری در کتاب نزهةالالباء و محمد بن احمد ازهری در کتاب تهذیب اللغه چنین آورده اند:

علت خشم متوکل که باعث قتل ابن سکیت شد، این بود که روزی مردی قرشی و ابن سکیت و متوکل مشغول سخن گفتن بودند خلیفه که در پی آزار مرد قرشی بود، ابن سکیت را فرمان داد تا به وی دشنام دهد.

ابن سکیت که این را خلاف اخلاق می دانست، به امر خلیفه توجه نکرد و ناسزا نگفت؛ خلیفه این عمل ابن سکیت را ناپسند شمرده، به مرد قرشی گفت: همان کاری که ابن سکیت درباره تو انجام نداد، انجام ده.

مرد قرشی که از متوکل می ترسید، به فرمانش عمل کرد و لب به یاوه گویی گشاد. ابن سکیت با مشاهده این بی احترامی، از کرده خود پشیمان شد و گفت: ای خلیفه! اینک به فرمانت عمل می کنم و او را ناسزا می گویم.

متوکل گفت: آنچه اکنون می گویی، انتقام است، نه اطاعت امر من.

سپس به نوکران تُرکش فرمان داد تا ابن سکیت را بزنند. آنها چنان لگد بر شکمش کوفتند که بیهوش گردید. سپس او را بر دوش گذاشته، به خانه اش بردند. استاد دو روز بعد، به سبب صدمات و جراحات عمیق به شهادت رسید.

درباره شهادت این بزرگ مرد، روایت مشهور دیگری نیز وجود دارد که اکثر منابع نیز آن را تایید می کنند. روزی متوکل وارد کلاس فرزندانش شد و با ایشان گفتگو کرد و به ابن سکیت گفت: از تو می خواهم آنچه در دلت پنهان کرده ای، آشکار کنی. بگو بدانم ایا فرزندان مرا بیشتر دوست داری یا فرزندان علی بن ابی طالب: حسن و حسین را؟

ابن سکیت از این سخن گستاخانه سخت عصبانی شده و گفت: به خدایِ علیِّ اعلی سوگند، رتبه و مقام کمترین غلامان آن حضرت که قنبرحبشی است، از تو و فرزندانت بسی بالاتر و عظیم تر است. این عقیده با وجودم آمیخته و از من جدا نمی شود.

متوکل که انتظار چنین صراحتی را نداشت، خشمگین شد و به غلامانش دستور داد زبان استاد را از پشت سرش بیرون آورند.

گروهی براین عقیده اند که گردآوری اشعار «کمیت اسدی» بزرگ شاعر شهید شیعه، از سوی «ابن سکیت» سبب شهادت او شد؛ این کار، مذهب واقعی اش را نمایان ساخت. متوکل در پی بهانه ای بود تا ابن سکیت را به اظهار عقیده ناگزیر سازد. بنابراین به کلاس درس فرزندانش رفت و آن پرسش را مطرح کرد. افزون براین، گروهی سودجو و شیعه ستیز که چه بسا به مذهب واقعی ابن سکیت پی برده بودند، در پی تحریک متوکل علیه او بودند.

«ازهری» در «تهذیب اللغه» می گوید: پس از شهادت استاد بی درنگ ده هزار درهم دیه او را به خانواده اش پرداخت کردند.

این کردار نشان می دهد که نقشه قتل ابن سکیت از پیش طراحی شده بود.

شهادت آن بزرگوار در دوشنبه پنجم رجب سال 243 یا 244 یا 246هجری تحقق یافت.

7 . احمد بن اسحاق اشعری قمی

محدّثی عظیم الشّأن، عالمی بزرگوار و یکی از اصحاب، ثقه و کاملاً مورد اطمینان اهل بیت: بود و مانند بسیاری از اصحاب خاص ائمه: از شهر مقدس قم به خدمت آن بزرگواران شتافت.

احمد بن اسحاق طی عمر شریفش توانست خدمت امام جواد و هادی8 برسد و جزء اصحاب مخصوص امام عسکری7 قرار گیرد و پس از آن بزرگواران، به شرف زیارت حضرت صاحب الزمان (عج) نایل گردد.

یکی دیگر از افتخارات احمد بن اسحاق این است که جزء سفرای سفارش شده حضرت حجت (عج) قرار گیرد؛ زیرا حضرت مهدی (عج) در توقیع شریفی ایشان را مورد تایید و عنایت قرار داده اند. به همین سبب، در کتاب «ربیع الشیعه»،احمد بن اسحاق از وکلا و سفرا و ابواب معروف حضرت حجت (عج) معرفی شده است؛ چنان که بعضی از دانشمندان علم رجال، از او به عنوان رابط بین قمی ها و امام و از جمله اصحاب خاص آن حضرت یاد کرده اند.اما دانشمندان دیگر، او را وکیل و نماینده امام دانسته اند.از روایتی در بحارالأنوار استفاده می شود که او نماینده امام در موقوفات قم بوده است.

محمد بن جریر طبری می نویسد: احمد بن اسحاق قمی اشعری، استاد شیخ صدوق، نماینده امام عسکری7 بود. بعد از شهادت آن حضرت، وکالت حضرت صاحب الزمان (عج) را به عهده گرفت. از طرف حضرت نامه هایی خطاب به او صادر می شد و او وجوه و حقوق مالی قم و اطراف آن را گردآوری می کرد و به امام می رساند.احمد بن اسحاق 160 کیسه طلا و نقره را که از شیعیان قم گرفته بود، به امام تسلیم کرد.

سعد بن عبدالله در روایتی می گوید: زمانی همراه احمد بن اسحاق، در «سرّ من رأی» خدمت امام عسکری7 مشرف شدیم. هنگام خداحافظی، احمد از امام عسکری7 پارچه ای درخواست کرد تا برای کفنش از آن استفاده کند. پس از آن، حضرت سیزده درهم به او داد و فرمود: این پول را خرج مکن، مگر برای مخارج شخصی خودت و هر چه بخواهی، به تو خواهد رسید.

سعد بن عبدالله می گوید: پس از آنکه از نزد امام عسکری7 مراجعت کردیم و به سه فرسخی حلوان (که اکنون به پل ذهاب معروف است) رسیدیم، ناگهان حال احمد بن اسحاق دگرگون شد و به شدت تب نمود؛ به گونه ای که ما از سلامتی و زنده ماندن او قطع امید کردیم. هنگامی که به حلوان رسیدیم و در کاروان سرای آن مستقر شدیم، احمد گفت: امشب مرا تنها بگذارید و به اتاق های خود بروید و طبق خواسته احمد بن اسحاق، همه ما او را تنها گذاشتیم. هنگامی که صبح فرا رسید، به یاد احمد افتادم و سراسیمه از جای خود بلند شدم. ناگهان کافور خادم مخصوص امام حسن عسکری7 را دیدم که می گفت: «احسن الله بالخیر عزاکم و جبر بالمحبوب رزیتکم». پس از آن نیز گفت: غسل و کفنِ یار و همراهِ شما احمد را انجام دادیم، پس بلند شوید و به دفن او مشغول شوید. همانا که او عزیزترین شماست به جهت قرب به خداوند، نزد آقای شما. پس از آن سخنان، ناگهان از چشم ما غایب گردید. معلوم شد که او به امر و طی الارض امام حسن عسکری7 به آنجا آمده بود تا آن شخص بزرگوار را با احترام و عزّت غسل و کفن کند.

8 . ابراهیم بن مهزیار

شیخ طوسی او را از اصحاب امام جواد و امام هادی8 برمی شماردو نجاشی می گوید: کتاب «البشارات» از او است. کشّی به سند خود از محمّد بن ابراهیم بن مهزیار نقل می کند که گفت: «پدرم هنگام مرگ، اموالی به من سپرد و علامت و نشانه ای که جز خداوند آن را نمی دانست، به من داد و گفت: هر کس این نشانه را گفت، اموال را به او واگذار کن. محمّد می گوید: من نیز به بغداد رفتم و در کاروان سرایی منزل گرفتم. روز دوم پیرمردی آمده، در را کوفت. به غلامم گفتم: ببین چه کسی است. او بیرون رفت و برگشت و گفت: پیرمردی بر در است. من هم به او اجازه دادم داخل شود و او داخل شد و گفت: من «عمری» هستم، اموالی را که نزد خودت داری، به من بده و سپس مقدار اموال و نشانه را گفت. من نیز اموال را به او پرداختم.

این روایت دلیل بر آن است که ابراهیم بن مهزیار وکیل امام(عج) در گرفتن حقوق شرعیه بوده است و طبیعتاً امام(عج) کسی را وکیل قرار می دهد که ثقه و امین و عادل باشد.

9. ایوب بن نوح

وی مردی امین و مورد وثوق بود و در عبادت و تقوا رتبه والایی داشت؛ چندان که دانشمندان رجال او را در زمره بندگان صالح خدا شمرده اند. او وکیل امام هادی و امام عسکری8 بود و روایات زیادی از پیشوای دهم علیه السلام نقل کرده است.

ایوب به هنگام درگذشت فقط 150 دینار از خود به جای گذاشت؛ در حالی که مردم گمان می کردند او پول زیادی دارد.

عمرو بن سعید مدائنی می گوید: در «صریا» نزد امام هادی7 بودم که ایوب بن نوح داخل شد و پیش روی آن حضرت ایستاد. امام(علیه السلام) دستوری به او داد، سپس بازگشت. امام(علیه السلام) رو به من کرد و فرمود: ای عمرو! اگر دوست داری به مردی از اهل بهشت بنگری، به این مرد (ایوب بن نوح) بنگر.

10. ابوعلی حسن بن راشد

وی از اصحاب امام جواد و امام هادی8 شمرده شده و نزد آن دو بزرگوار از منزلت و مقام والایی داشته است. شیخ مفید او را از زمره فقیهان برجسته و شخصیت های تراز اول دانسته که عالم به حلال و حرام الهی بود و راهی برای مذمت و طعن بر آنان وجود نداشت.

شیخ طوسی نیز به هنگام بحث از سفرا و وکلای ممدوح امامان:، از حسن بن راشد به عنوان وکیل امام هادی7 نام برده و نامه های آن حضرت را به او یاد آور شده است.

شیخ طوسی2 نقل می کند که: امام هادی7 در سال 232 به علی بن بلال نوشت:

«به نام خداوند بخشنده مهربان

در نزد شما خدا را ستایش می کنم و او را بر بخشندگی و منّت دیرینش سپاس می گویم و بر پیامبرش محمّد و آل او ـ که صلوات و رحمت خدا بر ایشان باد ـ درود می فرستم. من، ابوعلی [راشد] را به جای حسین عبدربّه نصب کردم و او را ـ که فضل و ایمان بی نظیرش را می شناسم ـ امین خود قرار دادم و می دانم که تو بزرگِ دیار خود هستی. دوست داشتم به تو احترام گذارم و در این باره به تو نامه بنویسم. پس، از او پیروی کن و همه حقوق پیش خود را به او بسپار و اصحاب مرا نیز بر آن ترغیب کن و ایشان را در این باره چنان آگاه ساز که به یاری او برخیزند که این، رعایت احترام کامل ما و محبوب پیش ما خواهد بود و در برابر آن، از جانب خدا اجر و پاداش خواهی داشت که خدا به رحمت خود، بهترین بخشش و پاداش خود را به هر که خواهد، می دهد. در پناه خدا باشی!

این نامه را با خط خود نوشتم و بسیار خدا را سپاس گزارم».

محمد بن فرج، می گوید: «در نامه ای به امام هادی7 از ابوعلی و ... پرسیدم؟ امام(علیه السلام) در پاسخم نوشت: از ابن راشد ـ که رحمت خدا بر او باد ـ یاد کردی. او سعادتمندانه زندگی کرد و شهید از دنیا رفت...»

11. عثمان بن سعید (نایب اوّل از نوّاب اربعه)

وی، در سن جوانی و در حالی که یازده سال از عمرش می گذشت، افتخار شاگردی امام دهم علیه السلام را پیدا کردو در اندک زمانی از آن چنان رشد و تعالی ای برخوردار شد که امام هادی7 از او به عنوان «ثقه» و «امین» خود یاد می کرد.

احمد بن اسحاق قمی می گوید: «به محضر امام هادی7 رسیدم و عرض کردم: سرورم! کار من طوری است که گاهی (در منزل) هستم و گاهی نیستم، زمانی هم که هستم، دسترسی به شما برایم میسّر نیست. (در چنین مواقعی) گفتار چه کسی را بپذیریم و دستور چه کسی را فرمان بریم؟

امام(علیه السلام) فرمود: ابوعمرو، ثقه و امین من است. هر چه به شما بگوید، از سوی من گفته و هرچه به شما القا کند، از ناحیه من القا کرده است. وی می گوید: بعد از شهادت امام هادی7، روزی خدمت فرزند بزرگوارش امام حسن عسکری7 رسیدم و همان سؤال را کردم. در پاسخ فرمود: این ابوعمرو که ثقة و امین است، هم مورد وثوق امام هادی7 و هم مورد وثوق من در زندگی و مرگ است. پس آنچه به شما می گوید و آنچه به شما می رساند، از من می رساند. این روایات منزلت والای ابوعمرو و موقعیت برجسته او را نزد ائمه اطهار علیه السلام نشان می دهد و دلیل علم، فضل و امانت در فتوای او است و حاکی از آن است که او مرجع فتوا و بیان احکام بوده است.

12. حسین بن سعید بن حمّاد اهوازی

از اصحاب ممتاز و یاران مخصوص اهل بیت: و از راویان ثقه و مورد اطمینان، نزد محدّثین و علما است. اصالت او به کوفه باز می گردد، ولی همراه برادرش حسن به اهواز نقل مکان کرد و پس از مدتی از آنجا به قم شهر فقه و فقاهت رفت و به خدمت حسن بن ابان رسید و در همان جا بود؛ تا اینکه بدرود حیات گفت.

حسین بن سعید، این شیعه راستین در طول عمر شریفش پیوسته محبّ و خدمت گزار آستان ولایت و امامت بود و توانست نزد سه امام بزرگوار به کسب فیض بپردازد. امام رضا و حضرت جواد و هادی: امامانی بودند که حسین بن سعید آنان را درک کرد و به روایت حدیث از آنان پرداخت.

در زمینه علمی نیز حسین بن سعید را باید از چهره های ممتاز و شاخص به حساب آورد؛ زیرا او توانست در ابواب مختلف فقه سی جلد کتاب ارزشمند تألیف کند. کتاب هایی که در میان همه اصحاب و علما معروف و مشهور است؛ تا آنجا که سایرین را به او مثال می زنند و می گویند که کتب فلانی مانند حسین بن سعید، سی مجلّد است.

یکی دیگر از خدمات ارزشمند حسین بن سعید، هدایت برخی مسلمانان متعهّد و با استعداد به حریم و آستان اهل بیت: است.

آری، حسین بن سعید، شخصیت های برجسته ای مانند علی بن مهزیار و اسحاق بن ابراهیم را شناسایی و به خدمت امام رضا(علیه السلام) معرفی کرد و پس از آن علی بن ریان را نزد آن حضرت برد و با این عمل سبب هدایت آنان به مسیر حق و عدالت شد. همچنین روایات کتبش را برای آنان بیان و آنان را با معارف و حقایق ناب اسلام آشنا نمود و به همین سبب است که آن سه نفر به روایت حدیث از او مشهور شده اند.

13. حسن بن علی ناصر

شیخ طوسی او را از اصحاب امام هادی7 شمرده است. وی پدر و جد سید مرتضی; از سوی مادر است. سید مرتضی در وصف او می گوید: مقام و برتری او در دانش و پارسایی و فقه، روشن تر از خورشید درخشان است. او شخصی بود که اسلام را در «دیلم» نشر داد؛ به گونه ای که مردم آن سامان به وسیله او از گمراهی به هدایت راه یافتند و با دعای او به حق بازگشتند. صفات پسندیده و اخلاق نیکوی او بیش از آن است که شمرده شود و روشن تر از آن است که پنهان بماند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان