ماهان شبکه ایرانیان

کوثر محمد صلی الله علیه و آله

امام صادق علیه السلام می فرمود: «وقتی خدیجه علیهاالسلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را به همسری برگزید، زنان مکّه به دلیل دشمنی با آن حضرت، از او دور شدند، آنان نه تنها به خدیجه علیهاالسلام سلام نمی کردند؛ حتّی از رفت و آمد زنان دیگر هم جلوگیری می نمودند

بازخوانی فرازهایی از زندگی فاطمه ی زهرا علیهاالسلام به مناسبت میلاد آن بانوی نور

ا. آشوری
باز امشت قدسیان سرمست بوی مکّه اند شب نشینان فلک در گفتگوی مکّه اند
می رسد انسیه ی حورا که حوران بهشت هر طرف دامن کشان مشتاق بوی مکّه اند
از گریبان سحر خورشید عصمت می دمد زین جهت ذرّات عالم رو به سوی مکّه اند
کهکشان ها در طواف کعبه اند امشب زشوق تا سحر منظومه ها تسبیح گوی مکّه اند
مهبط وحی و نبوت پر شد از عطر بهشت زین سبب گلواژه ها در جستجوی مکّه اند
با وجود زهره ی زهرا چه جای حیرت است مریم و حوّا اگر مهمان کوی مکّه اند
در شب میلاد کوثر از شعف کرّوبیان در نماز عشق و مستی رو به روی مکّه اند
یازده کوکب که از دامان او برخاستند آبروی آفرینش آبروی مکّه اند(1)

* * *

تولد نور

امام صادق علیه السلام می فرمود: «وقتی خدیجه علیهاالسلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را به همسری برگزید، زنان مکّه به دلیل دشمنی با آن حضرت، از او دور شدند، آنان نه تنها به خدیجه علیهاالسلام سلام نمی کردند؛ حتّی از رفت و آمد زنان دیگر هم جلوگیری می نمودند. به این ترتیب وحشتی عجیب بر وجود خدیجه مستولی شد؛ البته او بیشتر از این می ترسید که به پیامبر صلی الله علیه و آله آسیبی برسانند.

وقتی خدیجه به فاطمه حامله شد، فاطمه در شکم مادر با او سخن می گفت و مونس مادر بود و او را به صبر توصیه می فرمود امّا خدیجه این حالت را از پیامبر مخفی می داشت تا آن که روزی حضرت داخل شد و شنید که خدیجه با کسی سخن می گوید. حضرت به اطراف نگریست؛ امّا کسی را ندید، پرسید:, ای خدیجه! با چه کسی سخن می گویی؟، خدیجه در پاسخ به کودکی که در شکم داشت، اشاره کرد و پاسخ داد:, فرزندی که در شکم دارم، با من سخن می گوید و مونس من است.، حضرت فرمود:,در همین لحظه جبرییل به من خبر داد که این فرزند دختر است. او و نسل او طاهر، بابرکت و خجسته است و خداوند نسل مرا از او به وجود خواهد آورد. از نسل او امامان دین متولّد می شوندو حق تعالی بعد از قطع وحی، آن ها را جانشین خود در زمین قرار می دهد.،

خدیجه علیهاالسلام همواره در چنین حالتی بود تا آن که موعد ولادت فرا رسید و درد زایمان را احساس کرد. شخصی را نزد زنان قریش و فرزندان هاشم فرستاد که به سوی او بشتابند؛ امّا همان فرستاده بازگشت و چنین جواب آورد که:, تو به حرف ما گوش ندادی و به همسری یتیم عبدالله درآمدی؛ مردی که فقیر است و دارایی ندارد. حالا ما نیز به سخن تو گوش نمی دهیم و به خانه ات نمی آییم.، شنیدن این پیغام، خدیجه را به شدت اندوهگین کرد؛ امّا در همان لحظات غم و اندوه به یک باره چهار زن گندمگون بلند بالا را دید که پیش رویش ایستاده اند. خدیجه از مشاهده ی آنان ترسید؛ امّا یکی از آن بانوان گفت:, ای خدیجه! نترس ما فرستاده ی پروردگار و پشتیبان تو هستیم. من ساره همسر ابراهیم خلیل، دومی آسیه دختر مزاحم، رفیق تو و همسر شوهرت در بهشت، سومی مریم دختر عمران و چهارمی کلثوم خواهر موسی بن عمران هستیم. خداوند ما را فرستاد تا در وقت ولادت، نزد تو باشم و تو را کمک کنیم.، بعد از این گفت وگو بانوان اطراف حضرت خدیجه را گرفتند و فاطمه پاک و پاکیزه به دنیا آمد.

هنگامی که فاطمه متولّد شد، نوری از او ساطع شد چنان که خانه های مکّه را روشن کرد و در مشرق و مغرب جایی نماند که از آن نور، روشن نشود. ده نفر از حورالعین به آن خانه وارد شدند، هر یک دو ظرف پر از آب کوثر به دست داشتند. بانویی که پیش روی خدیجه بود، فاطمه را برداشت و با آب کوثر غسل داد. او لباس سفیدی را که از شیر سفیدتر و از مشک و عنبر خوشبوتر بود، بیرون آورد، فاطمه را در یک پارچه پیچید و پارچه دیگر را مقنعه ی او کرد. آن گاه با او سخن گفت. فاطمه فرمود:

, اشهد ان لا اله الا الله و انَّ ابی رسول الله سید الانبیاء و ان بَعْلی سید الاوصیاء ووُلدی سادَةُ الأسباط؛ گواهی می دهم به یگانگی خدا و این که پدرم رسول الله، بهترین پیامبران و همسرم بهترین جانشین پیامبران و فرزندانم بهترین فرزندزاده های پیغمبران هستند.، آن گاه به یکایک آن بانوان سلام کرد و هر یک را به اسم صدا زد. آن زنان نیز شادی کردند و حوری های بهشتی خندان شدند و به یکدیگر بشارت دادند. اهل آسمان ها نیز ولادت سیده ی زنان عالمیان را به یکدیگر بشارت دادند. در آن لحظه، نور روشنی در آسمان پیدا شد که تا آن روز چنان نوری دیده نشده بود. این بار بانوان رو به خدیجه کردند و گفتند:, این دختر را بگیر که پاک کننده، پاک شده (طاهر و مطهر) و با برکت است. خداوند به او و نسل او برکت داده است.،

خدیجه آغوش گشود و چون کودک دلبندش در دامن او جای گرفت، خوشحالی از سیمایش نمودار شد و سینه اش را در دهان فرزندش جای داد.(2) و این چنین بود که فاطمه علیهاالسلام دختر رسالت در سال پنجم بعثت، بیستم جمادی الثانی به دنیا آمد.(3)

پاکیزه نسب (پیوند آسمانی)

فاطمه علیهاالسلام در خانه ی پدری متولّد شد که خود بهترین مربی و راهنمای بشریّت و از حیث کمالات شخصیتی اشرف انسان ها بود؛ اما مادرش خدیجه بانویی پاکدامن و دختر خُویلد بود. خدیجه علیهاالسلام از دوران طفولیّت تجربیات گرانسنگی اندوخته بود، او با ترتیب دادن کاروان های تجارتی به کسب درآمد می پرداخت و با مدیریّت قوی و به دور از رباخواری که رسم زمانه بود به تجارت مضاربه ای روی آورده بود. برخی معتقدند قبل از روی آوردن به تجارت با عقیق بن خالد مخزومی و بعد از مرگ او با ابن هالة بن منذر اسدی ازدواج کرد و از وی صاحب فرزندی به نام هند شد.(4)

نسبا و اعظمهم شرفا و اکثرهم مالاً.(5)

برمی دارد.

کمالات روحی و عقلی و حسن ظاهر وی سبب شد گروه زیادی از مردان همچون عقبة بن ابی معیط، صلت بن شهاب، ابوجهل و ابوسفیان اندیشه ی همسری اش را در سر بپرورانند؛ اما خدیجه همه ی این درخواست ها را رد کرد. او در بخشی از گفت وگوی خود با «ورقة بن نوفل اسد بن عبدالعزی» پسر عمویش، نیافتن شخص مورد نظر را دلیل عدم تمایل به ازدواج می دانست. خدیجه بر آیین حنیف ابراهیم باقی بود و از همین رو اوقاتی از روز را با علمای مذهبی به گفت وگو می گذراند و از سخنان و معارف آنان بهره می برد. در این نشست ها گاه صحبت از ظهور پیامبری از قریش به میان می آمد که خدیجه را سخت به فکر فرو می برد.

روزی همراه گروهی از زنان با یکی از علمای یهود گفت وگو می کرد که رهگذری جوان و بلند قامت توجّهشان را جلب کرد. عالم یهودی از خدیجه خواست او را به مجلس خود دعوت کند و او نیز رهگذر را به منزل آورد. عالم یهودی از جوان خواست که کتف خود را نشان دهد. رهگذر گونه پیراهنش را کنار زد. او به دقّت نگریست. درخشش نور نبوّت را که در کتاب هایشان بشارت داده بودند. در کتف او دید و گفت:, این مُهر پیامبری است.، خدیجه بعد از سؤال از دلیل عالم یهودی و دریافت پاسخ، گفت:, اگر عموهایش این جا بودند، اجازه نمی دادند تو چنین کاری انجام دهی. زیرا به شدّت از وی مراقبت می کنند.، عالم یهودی سخنانش را پی گرفت و گفت:, این جوان با زنی از قریش که بزرگ قبیله ی خود است ازدواج می کند... .، خدیجه یک بار نیز در خواب دید خورشید بالای مکه چرخید و در خانه اش فرود آمد. او این خواب را با پسرعمویش «ورقة» که مسیحی بود در میان گذاشت. وی که با کتب آسمانی آشنایی داشت در پاسخ گفت:, با مردی بزرگ و صاحب شهرت جهانی ازدواج خواهی کرد.،

این شواهد خدیجه را به فکر انداخت و او نتیجه گرفت که باید با شیوه ای عاقلانه گمشده اتش را به سوی خود بکشاند. پس شخصی را نزد محمّد فرستاد و پیام داد که با مقداری از اموال او به تجارت بپردازد. خدیجه شرح موفّقیّت محمّد در تجارت را توسط غلام خود شنید و به این ترتیب جوانه ی مهر او را به دل نشاند. چنان که خود تقاضای ازدواج کرد و گفت:, ای پسر عمو! من به خاطر خویشاوندی، شرافت نسب تو در میان مردم، امانت، خوش اخلاقی و راستگویی ات به تو تمایل پیدا کرده ام.،

محمد صلی الله علیه و آله پیشنهاد خدیجه را پذیرفت و عمویش ابوطالب را از آنچه رخ داده بود، آگاه کرد. ابوطالب نزد «عمر بن اسد» عموی خدیجه رفت و تقاضای ازدواج کرد و به این ترتیب خورشید مکّه که بیست وپنج سال از عمرش می گذشت (15 سال قبل از بعثت) با خدیجه ازدواج کرد.

خدیجه بارها علاقه اش به محمّد امین را به اثبات رساند و البته در کنار این، تلخی هایی را نیز به جان خرید.

زنان آن روزگار عموما با مفاهیم چون خوش رفتاری، راستگویی و امانتداری بیگانه بودند، لذا فلسفه ازدواج خدیجه با یتیم عبدالله را نمی توانستند درک کنند. از این رو لب به طعنه می گشودند و خواسته و ناخواسته سرور زنان را در اندوه فرو می بردند تا جایی که روابط خود را با او قطع کردند. خدیجه علیهاالسلام در مقام تذکّر به زنان قریش، بزرگ بانوان را گردآورد و گفت: «از زنان عرب شنیده ام شوهران شما بر من خرده می گیرند که چرا با محمّد وصلت کرده ام؟ اینک از شما می پرسم آیا مانند محمّد در جمال، خوش رفتاری، ویژگی های پسندیده و فضل و شرف در اصل و نسب در مکّه و غیر آن سراغ دارید؟» و به این ترتیب ثبات خود را در مسیری که برگزیده بود به طور مستدل به آنان اطلاع داد.

شکوفه ی خدیجه

روایات فراوان و گوناگونی در باب چگونگی حمل، دوران حمل و ... از سوی معصومان علیهم السلام نقل شده است که همه حکایت از اهمیّت موضوع تولد کوثر رسول صلی الله علیه و آله دارند.

تنها به تعدادی از این روایات اشاره می کنیم.

پیامبر صلی الله علیه و آله در جمع یارانی چون حضرت علی علیه السلام عمار، حمزه و... نشسته بود که ناگهان فرشته وحی بر او نازل شد و پیام آورد که چهل شبانه روز از خدیجه دوری کن. پیامبر صلی الله علیه و آله به این دستور عمل کرد و به غار حرا رفت.

حضرت در این دوره ی چهل روزه، روزها را به روزه و شب ها را به نیایش گذراند. به خدیجه صلی الله علیه و آله نیز پیام فرستاد که «نیامدن من نه از روی بی مهری که به حکم وظیفه و تکلیف الهی است».

به تدریج آخرین شب میقات فرا رسید هنگام افطار غذایی بهشتی برایش نازل شد و حضرت با آن افطار کرد و دیگر بار برای عبادت برخاست.

امّا فرمان الهی چنین رسید که:

«به سمت خانه برو و با خدیجه باش» و این چنین بود که پیامبر صلی الله علیه و آله به سوی خانه آمد و نور فاطمه در دامان خدیجه جای گرفت.(6) رسول خدا صلی الله علیه و آله خود در موقعیت های مختلف از نحوه ی شکل گیری نور فاطمه علیهاالسلام سخن می گفت و از تمام آن ها به یک حقیقت واحد؛ یعنی، آسمانی بودن فاطمه تأکید می نمود.(7)

نذر خدیجه

هنگامی که خدیجه علیهاالسلام فاطمه علیهاالسلام را باردار بود، مانند «حنّه» مادر مریم علیهاالسلام چنین نذر کرد:

«خدایا من از مادر مریم بهترم و محمّد صلی الله علیه و آله ، شوهرم، از عمران، شوهر مادر مریم، برتر است. این کودکی را که در رحم دارم، برای تو «مُحَرَّر» کردم.» به این معنا که: آزادش کردم پس از رشد تا آخر عمر در خدمت مسجد و دین بماند و از عبادت کنندگان مسجد شود. جبرییل از طرف خداوند بر پیامبر نازل شد و عرض کرد: «به خدیجه بگو. خداوند فرمود:, «لا اعتاقَ قَبْلَ المُلکِ. خَلّی بَینی و بین صَفِیّتی فَاِنّی اَمْلکُها و هی اُمُّ الائمةِ و عَتیقی من النارِ؛ آزاد کردن قبل از ملکیت روا نیست. این فرزندِ برگزیده ام را به من واگذار. او مملوکه ی من و مادر امامان است و من او را از آتش آزاد کرده ام.»،(8) و البته این چنین مهر و علاقه ی مادری به واگذاری فرزندش جهت خدمت و بندگی خدا، خود گویای بعدی دیگر از فضایل بی کران خدیجه ی کبری است.

مونس مادر

همان گونه که شکل گیری وجود فاطمه علیهاالسلام شگفت انگیز است، دوران حمل او نیز قضایای عجیبی را در پی داشت که سخن گفتن او با مادر از جمله ی این شگفتی هاست. از جمله زمانی که کفّار از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله خواستند ماه را دو نیم کند، خدیجه از چنین درخواست عجیبی هراسان شده بود و در دل احساس ناراحتی می کرد. او با خود گفت: «زهی تأسف برای کسانی که محمّد را تکذیب می کنند، با این که او از طرف پروردگارم فرستاده شده است.»

در این لحظات که خدیجه علیهاالسلام دلشوره عجیبی داشت به ناگاه فاطمه لب به سخن گشود ـ خدیجه با تمام وجود صدای او را شنید که ـ می گفت:

, ای مادر! نترس و محزون نباش خدا با پدر من است.،(9)

نامگذاری

روایات فراوان حکایت از آن دارند که نام آسمانی «فاطمه» از سوی خداوند متعال برای دختر رسول الله علیهاالسلام انتخاب شد و حضرت محمّد صلی الله علیه و آله بر این اساس نام او را فاطمه نهاد تا همه بدانند او از بدی ها برکنار است،(10) شیعیان راستین او در پناهش از آتش جهنّم محفوظ می مانند،(11) به سبب او، طمع دشمنان اسلام از وراثت پیامبر صلی الله علیه و آله قطع می شود(12) و دانش همراه شیر به او ارزانی می گردد.(13)

خود چسباندم، جبرییل به من گفت:

, خداوند می فرماید این سیب را بخور.، وقتی سیب را پاره کردم، نوری از آن برخاست که من ترسیدم.

جبرییل پرسید:, چرا نمی خوری؟ بخور و نترس. این نور کسی است که نام او در آسمان منصوره است و در زمین فاطمه.، من از علّت آن پرسیدم، گفت:

, چون در زمین شیعیانش را از آتش جهنم و دشمنانش را از محبت خود قطع کرده و در آسمان دوستداران خود را یاری می کند. چنان که خدا می فرماید:, یومئذٍ یفرح المؤمنون، بنصرالله ینصره من یشاء.،(14)

شد.»(15)

پیامبر صلی الله علیه و آله القاء شد.

او نام دخترش را فاطمه گذاشت. حضرت می فرماید: «وقتی حضرت «سیدة النساء» متولّد شد خداوند فرشته ای را فرستاد، او بر زبان پیامبر صلی الله علیه و آله جاری گردانید که آن حضرت را فاطمه بنامد. پس به فاطمه خطاب کرد که: تو را به علم بریدم از جهل و تو را بریدم از حائض شدن... .»(16)

نام ها و القاب فاطمه علیهاالسلام

نام ها و القاب فاطمه علیهاالسلام هر یک بیان کننده ی گوشه ای از شخصیت نورانی او هستند، از این روی می توان آشنایی با این نام ها را سرفصل و منبعی مختصر و مطمئن برای شناخت همه جانبه ی او دانست. در این بخش برخی از نام ها و القاب او را برمی شمریم.

سیدة (بانو)، انیسه حوراء (انسان بهشتی)، نوریه (موجودی از نور)، حانیه (دلسوز فرزندان)، عذراء (دوشیزه)، کریمه (بزرگوار)، رحیمه (با محبت)، شهیده (شهید شده ـ گواه)، عفیفه (پاکدامن)، قانعه (قانع ـ کم توقع)، رشیده (به حد رشد رسیده)، شریفه (شرافتمند)، حبیبه (دوست)، محرّمه (گرامی)، صابره (پایدار)، سلیمه (بی عیب)، مکرّمه (بزرگوار)، صفیّه (برگزیده)، عالمه (دانشمند)، علیمه (دانا)، معصومه (بی گناه)، مغصوبه (حقش غصب شده)، مظلومه، میمونه (با برکت)، منصوره (یاری شده)، محتشمه (با احترام)، جمیله، جلیله، معظّمه، حاملة البلوی بغیر شکوی (بلاکش بی شکایت)، حلیفة العبادة و التقوی (قسم خورده پرستش و پرهیزکاری)، حبیبة الله، بنت الصفوة (دختر برگزیده)، رکن الهدی (پایه هدایت)، آیة النبوّة، شفیعة العصاة (شفاعت کننده ی گناهکاران)، أمّ الخیره (مادر نیکوکاران)، تفّاحة الجنة (سیب بهشتی)، مطهره، سیدة النساء، بنت المصطفی، صفوة ربها (برگزیده ی پروردگار)، موطن الهدی (جایگاه هدایت)، قرّة العین المصطفی (نور چشم پیامبر)، بضعة المصطفی (پاره ی تن پیامبر)، مهجة قلب المصطفی، بقیة المصطفی (بازمانده پیامبر)، حکیمه، فهمیه، محزونه، مکروبه (دل شکسته)، علیله (بیمار)، عابده، زاهده، قوامه (شب زنده دار)، باکیه (گریه کننده)، بقیة النبوة، صوّامه (بسیار روزه گیر)، عطوفه، رئوفه، حنّانه (غمخوار و با محبت)، برّه (نیکوکار)، شفیعه، انّانه (دردمند)، والدة السبطین (مادر دو نواده پیامبر)، دوحة النبی (شاخسار پیامبر)، نور سماوی (نور آسمانی)، زوجة الوصی (همسر جانشین پیامبر)، بدر تمام (ماه شب چهارده)، غرّة غرّاء (سپیدروی نورانی)، روح ابیه، درّة بیضا (گوهر تابناک)، واسطة قلادة الوجود (حلقه اتصال زنجیره هستی)، درّة بحر الشرف و الجود (درّ دریای شرف و سخاوت)، ولیّة الله (دوست خدا)، سرّالله، امینة الوحی (امین وحی الهی)، عین الله (دیده ی خدایی)، مکینة فی عالم السماء (دارنده ی جایگاه در عالم آسمان)، جمال الآباء (موجب زیبایی پدران)، شرف الابناء، درّة بحر العلم و الکمال، جوهرة العزّة و الجلال، قطب رحی المفاخر السّنیة (چرخ آسیای افتخارات والا)، مجموعة المآثر العلیة (گرد آورنده ی یادگارهای برین)، مشکوة نور الله (چراغدان نور خدا)، زجاجة (شیشه نور خدا)، کعبة امال اهل الحاجة، لیلة القدر، لیلة مبارکة، ابنة من صلّت به الملائکه، قرار قلب امّها، عالیة المحل (بلند جایگاه)، سرّ العظمة، مکسورة الضلع (پهلو شکسته)، رفیض الصدر (سینه شکسته)، مغصوبة الحق، خفیّ القبر، مجهولة القدر، ممتحنه (آزمایش شده)، المظلوم زوجها، المقتول ولدها و کوثر.(17)

از چشمه ی نور

در این بخش به تعدادی از القابی که براساس نزول آیات قرآن به حضرت فاطمه اعطا شده است می پردازیم.

1 ـ کوثر

«انّا اعطیناک الکوثر. فصلّ لربّک وانحر. انّ شانئک هوالابتر»

زمانی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دو تن از فرزندان پسر خود (عبدالله ـ قاسم) را از دست داد، دشمنان او لب به کنایه و شماتت گشودند. از جمله عاص بن وائل،(18) حضرت را «ابتر» (مقطوع النسل) خواند، چنین شماتتی برای پیامبر سخت آزار دهنده بود، لذا خداوند به وسیله ی نزول سوره ی کوثر پیامبرش را خشنود کرد. برای «کوثر» بیست وپنج معنا ذکر کرده اند و علامه ی طباطبایی معتقد است با توجّه به معنای آخرین آیه که دشمن پیامبر صلی الله علیه و آله را ابتر معرفی می کند، فقط «کثرت نسل پیامبر صلی الله علیه و آله » منظور خواهد بود.(19)

می مانند...»(20)

2 ـ مطهره

«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»(21)

(22)(23)

فرمود.»(24)

3 ـ محبوبه

«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی و من یقترف حسنة نزد له فیها حسنا ان الله غفور شکور»(25)

بندگان است»

محی الدین عربی در تفسیر آیه می نویسد: «معنای آیه به طور کلی نفی پاداش خواستن است. زیرا ثمره ی دوستی و محبت اهل بیت نصیب دوستداران آنان است، روشن است که محبت اقتضای تناسب روحانی بین محب و محبوب دارد و سبب حشر آنان با یکدیگر است... بنابراین دوستدار آنان جز کسی که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند نیست، چرا که اگر محبوب خدا نبودند، رسول الله هم آنان را دوست نمی داشت. مراد از اهل بیت همان چهار نفری هستند که در روایت ذکر شده اند.»(26) سپس روایت ابن عباس را ذکر می کند که از رسول خدا پرسیدیم: «قربی» که دوست داشتن شان بر ما واجب شده چه کسانی هستند؟ فرمود: «علی، فاطمه و دو فرزندش»(27)

فرمود.»(28)

4 ـ برّ (نیکوکار)

«ان الابرار یشربون من کأس، کان مزاجها کافورا، عینا یشرب بها عبادالله یفجّرونها تفجیرا. یوفون بالنذر و یخافون یوما کان شرّه مستطیرا و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا»(29)

خود نذر می کردی!،

علی، فاطمه (بنابر قولی حسن و حسین) و فضه نذر کردند که اگر آن دو شفا یابند، سه روز روزه بگیرند. چندی نگذشت که آن دو شفا یافتند. خانواده نیز به نذر خود عمل کرد و چون در منزل چیزی نبود، علی علیه السلام سه مَن جو قرض کرد. فاطمه یک سوم آن را آسیاب کرد «به تعداد اعضای خانواده نان پخت؛ امّا لحظه ی افطار مسکینی آمد و تقاضای نان کرد. آن ها نیز نان خود را به او دادند. روز دوم یتیم و روز سوم نیز اسیری آمد و آنان باز طعام خود را به آن ها دادند و خود با آب افطار کردند. روز بعد علی علیه السلام دست فرزندانش را گرفت و نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله رفت. پیامبر صلی الله علیه و آله مشاهده کرد که آنان از شدت گرسنگی بر خود می لرزند. فرمود: چقدر ناراحت شدم که شما را این گونه دیدم. آن گاه برخاست و به همراه آنان به خانه ی دخترش فاطمه آمد. فاطمه را دید که از شدت گرسنگی شکمش به پشت چسبیده ولی با این حال در محراب عبادت است. در این لحظه جبرییل نازل شد و گفت:, بگیر ای محمد! خداوند تو را درباره ی خاندانت تبریک می گوید و آن گاه حضرت را به خواندن آیاتی از سوره دهر واداشت.،(30)

5 ـ بحر

«مرج البحرین یلتقیان * بینهما برزخ لایبغیان»(31)

بر یکدیگر سرکشی نمی کنند.»(32)

فاطمه دانسته اند.(33)

6 ـ مشکوة

«الله نور السموات والارض مثل نوره کمشکوة فیها مصباح* المصباح فی زجاجة* الزجاجة کانّها کوکب دری یوقد من شجرة مبارکة زیتونة لاشرقیه ولاغربیة...»(34)

شمرده اند.(35)

7 ـ ذریه

«والذین یقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قرّة اعین واجعلنا للمتّقین اماما»(36)

علی است.»(37)

8 ـ سیدة النساء

«فمن حاجّک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین»(38)

شأن نزول این آیه چنین است که:

مسیحیان نجران که عیسی را فرزند خدا می دانستند و تولّد فرزند را بدون پدر باور نمی کردند، به سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله درباره ی تولّد حضرت عیسی ایراد می گرفتند. پس از لجاجت آن ها دستور مباهله نازل شد.

و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «طرفین دست به سوی آسمان بلند کنیم و از خدا بخواهیم حق را پیروز و باطل را ریشه کن کند.

پس از قرار مباهله، اسقف نجران به نمایندگانش رو کرد و گفت:, اگر دیدید محمد تنها با فرزندان و اهل بیت خود آمد،، مباهله نکنید، همین طور هم شد و روز موعود همه پیامبر صلی الله علیه و آله را به همراه فاطمه، علی، حسن و حسین علیهم السلام دیدند. پیامبر فرمود:, اللهم هؤلاء اهلی.

سپس به آن ها گفت:, وقتی دعا کردم. آمین بگویید.، رئیس گروه

نجرانی ها وقتی آن ها را شناخت به همراهانش گفت: «ای جماعت نصاری، صورت هایی را می بینم که اگر از خدا بخواهند کوهی را از زمین برکند، به دعای آنان این کار را می کند. با اینان مباهله نکنید که هلاک خواهید شد و تا روز قیامت دیگر هیچ نصرانی روی زمین نخواهد ماند.»(39)

نظر دارند.(40)

(41)

بود:

«ابنتی فاطمه سیدة نساء العالمین؛

دخترم فاطمه بانوی زنان عالم است.»(42)

دوران زندگی

دوران کوتاه زندگی فاطمه زهرا علیهاالسلام را می توان به ترتیب زیر ترسیم کرد (بر اساس سال بعثت)

  واقعه سال سن فاطمه
1 تولد فاطمه علیهاالسلام 20 جمادی الثانی، پنجم بعثت تولد
2 محاصره ی شب سال هفتم بعثت 2 ساله
3 وفات ابوطالب وخدیجه سال دهم بعثت 5 ساله
4 هجرت به مدینه سال سیزدهم بعثت 8 ساله
5 ازدواج حضرت زهرا علیهاالسلام سال شانزدهم بعثت 11 ساله
6 وفات پیامبر سال بیست و سوم بعثت 18 ساله
7 شهادت فاطمه 75 روز بعد از رحلت پیامبر 18 سال و...

دوره ی کودکی (قبل از هجرت)

این دوره همزمان با اوج دعوت رسول خدا صلی الله علیه و آله و از طرف دیگر فشارهای مشرکان مکه بود. زیرا حدود یک سال از دعوت علنی پیامبر صلی الله علیه و آله می گذشت و مشرکان به دلیل رویکرد طبقه ی فقیر به پیامبر، بی اندازه به خشم آمده بودند. ما در صفحات تاریخ موارد زیادی از این آزار و اذیت ها را می یابیم که گاه در حضور فاطمه ی زهرا علیهاالسلام انجام می شده است که یک نمونه ذکر می شود.

عبدالله بن مسعود می گوید: «هیچ وقت رسول خدا صلی الله علیه و آله را ندیده بودم که به قریش نفرین کند، مگر یک روز که پیامبر صلی الله علیه و آله در حال نماز بود و یک عده از قریش نشسته بودند و نزدیک آن ها

بچه دان شتری افتاده بود. آن ها با خود گفتند آیا کسی می تواند این بچه دان شتر را بردارد و بر پشت پیامبر صلی الله علیه و آله بگذارد. یکی از آن جمع برخاست و بچه دان را برداشت و بر پشت پیامبر صلی الله علیه و آله انداخت. در این لحظه پیامبر صلی الله علیه و آله در حال سجده بود. فاطمه علیهاالسلام خود را به پدر رساند و آن را از پشت پدر برداشت و سر و صورت او را تمیز کرد.

صحنه ی غمباری بود و پیامبر صلی الله علیه و آله چنان از این بی حرمتی غمگین شد که بعد از نماز عرض کرد: «خدایا! خودت به حساب این ها برس» آن گاه یک به یک اهانت کنندگان را اسم برد و فرمود: «خدایا! بر توست جزای عتبه فرزند ربیعه، خدایا! بر توست جزای شیبه فرزند ربیعه، خدایا! خودت کار ابوجهل را تمام کن. خدایا! خودت به حساب عقبه فرزند ابی معیط برس. خدایا! خودت ابیّ بن خلف و امیّة بن خلف را نابود فرما.»

ابن مسعود در ادامه می گفت: دعای پیامبر صلی الله علیه و آله به اجابت رسید و در جنگ بدر همه ی این افراد به دست پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام کشته شدند. جنازه های آن ها را بعد از قتل به چاه ریختند و ابیّ و امیه چون قوی هیکل بودند، ابتدا پیکرشان را قطعه قطعه کردند، سپس در چاه انداختند.(43)

می گذراند.

او هنوز کودکی 2 ساله بود که واقعه ی تلخ شُعب ابی طالب علیه السلام را نیز تجربه کرد. براساس ای واقعه که به ابتکار ابوسفیان در جلسه ی مشورتی دار الندوه اتخاذ شد، آنان تعهد نامه ای در سال هفتم هجری نوشتند که به موجب آن قرار شد؛ هیچ نوع مواد غذایی به محمّد و پیروانش نفروشند؛ هیچ چیز از آن ها نخرند؛ هیچ نوع معامله ای ننمایند؛ با آنان معاشرت و رابطه ای نداشته باشند؛ به آن ها دختر ندهند؛ از آنان دختر نگیرند؛ و در هر حادثه ای که روی داد به طرفداری از مخالفان آنان برخیزند. جمعیّت حاضر بعد از امضای تعهدنامه برخاستند و به سوی کعبه رفتند. ورقه ی تعهد را در داخل کعبه نهادند و در برابر بت ها قسم یاد کردند که به پیمان وفادار بمانند. این پیمان موجب شد حتّی به مسلمانان آذوقه هم نفروشند. و عرصه را چنان برایشان تنگ کردند که آنان ناچار شدند، از مکّه خارج شوند و در درّه ای به نام شعب ابوطالب پناه گیرند.

ابوطالب، خدیجه، فاطمه و ... نیز در بین این جمع بودند.

دوستان ابوطالب و خدیجه برایشان به طور مخفیانه غذا می آوردند و پیامبر صلی الله علیه و آله این آذوقه را بین اصحاب تقسیم می کرد. این سکونت اجباری سه سال طول کشید و البته در تمام سختی ها و گرفتاری ها فاطمه ی کوچک نیز همراه پدر و شریک سختی های او بود.(44)

وفات مادر

به فاصله ای اندک از پایان محاصره ی شعب ابوطالب عموی پیامبر و خدیجه همسر او وفات یافتند و به این ترتیب فاطمه در پنج سالگی مادر خود را از دست داد. آری آن شب دیگر چشمان مهربان خدیجه نمی توانست چشم معصوم فاطمه را ببیند، به همین جهت بانوان حاضر او را بیرون بردند و سرانجام اولین بانوئی که اسلام را پذیرفت درگذشت.

امام صادق علیه السلام می فرمود: «وقتی خدیجه از دنیا رفت، فاطمه نزد پدر آمد او که مضطرب بود، پرسید:, مادرم کجاست؟، حضرت به او جواب نداد؛ اما فاطمه دست بردار نبود و پشت سرهم از مادر می پرسید. از اهل خانه نیز سراغ مادرش را می گرفت. در آن حال جبرییل از جانب خداوند نازل شد و به پیامبر گفت:, پروردگارت امر می کند به فاطمه سلام برسان و بگو مادر تو در خانه ای از خانه های بهشت است که از نی ساخته شده است و نی ها را در طلا نصب کرده اند، ستون های آن از یاقوت سرخ است و در میان قصر آسیه زن فرعون و مریم دختر عمران هستند.،

و این چنین بود که قلب فاطمه آرام گرفت و گفت:, حق تعالی سالم از نقص و عیب است و سلامتی ها از اوست و سلام ها به او برمی گردد.»(45)،

مصیبت ها را این گونه نقل می کند:

«پس از رحلت ابوطالب روزی یکی از سفیهان جلوی پیامبر صلی الله علیه و آله را گرفت و مقداری خاک بر سرش ریخت.

رسول خدا هم چنان که خاک ها روی سرش بود به خانه آمد. در این وقت یکی از دختران ـ که فاطمه بود ـ برخاست و خاک ها را از سر و روی پدر پاک کرد و آن گاه گریست. رسول خدا او را دلداری داد و فرمود:, دخترکم گریه نکن، خدا پدرت را محافظت خواهد کرد.،(46)

پیامبر صلی الله علیه و آله به مدینه هجرت کرد.

حضرت بعد از خروج خود از مکه به علی علیه السلام پیام فرستاد که فاطمه علیهاالسلام و تعدادی از زنان را به مدینه بیاورد و مسلمانان را نیز به هجرت دعوت کند. وقتی پیام رسید، فاطمه علیهاالسلام همراه فاطمه بنت اسد وفاطمه بنت زبیر با کمک علی سوار بر اشتران عازم مدینه شدند.

البته در مسیر راه کفّار راه را بر کاروان بستند امّا علی با رشادت یکی از مهاجمان را به هلاکت رساند و به این ترتیب کاروان سلامت به منزل رسید.(47)

فاطمه بعد از هجرت

ازدواج با علی علیه السلام

در این دوره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با ام سلمه ازدواج کرد و سرپرستی و تربیت فاطمه علیهاالسلام را به او سپرد ولی فاطمه نوری الهی بود که خود به دیگران نور می بخشید، ام سلمه می گوید: «به خدا قسم من از او ادب می آموختم و او را نیازی به آموختن آداب از من نبود و همه چیز را بهتر از من و دیگران می دانست.»(48)

(49)

محرم سال سوم هجری دانسته اند.(50)

خواستگاران فاطمه علیهاالسلام

انس بن مالک می گوید:

«روزی عبدالرحمن بن عوف زهری و عثمان بن عفّان که در بین اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله از همه مشهورتر بودند، نزد حضرت آمدند عبدالرحمن عرض کرد: , یا رسول الله! دخترت را به همسری من در آور، من مهریه او را صد ناقه ی سیاه کبود چشم که همگی از شتران باردار مصری هستند، همراه با ده هزار دینار قرار می دهم.،

عثمان هم گفت:

, من نیز به همان اندازه مهریه قرار می دهم به علاوه من پیش از عبدالرحمن اسلام آورده ام.،

رسول خدا صلی الله علیه و آله از سخنان آن دو ناراحت شد و... به عبدالرحمن فرمود:

, تو اموال خود را به رخ من می کشی.»(51) عمر و ابوبکر هم از خواستگاران فاطمه بودند که پیامبر صلی الله علیه و آله در پاسخ آنان فرموده بود: اختیار او در دست خداوند است.(52)

خواستگاری علی علیه السلام از

ابوبکر و عمر و سعد بن معاذ در مسجد بودند که سخن از ازدواج فاطمه علیهاالسلام به میان آمد. ابوبکر گفت:

, بزرگان قریش از او خواستگاری کرده اند ولی پیامبر صلی الله علیه و آله جواب داده که امر او با پروردگار است. اگر بخواهد او را تزویج خواهد کرد. ولی این علی پیرامون خواستگاری تا به حال چیزی نگفته است. کسی هم به علی پیشنهادی نکرده است. فکر می کنم چیزی جز تنگدستی مانع تقاضای او نیست و البته می دانم خدا و پیامبر هم فاطمه را فقط برای او نگاه داشته اند.، ابوبکر به عمر و سعد بن معاذ گفت:, برخیزید به نزد علی برویم و از او بخواهیم به خواستگاری برود و اگر تنگدستی را بهانه کرد، ما کمکش می کنیم.، سعد بن معاذ گفت: , بسیار درست گفتی.،

آن گاه برخاستند و به خانه ی علی علیه السلام رفتند امّا او را در خانه اش نیافتند. در آن موقع روز علی علیه السلام شتر خود را برای آب کشی به باغ مردی از انصار برده بود تا اجرتی بگیرد. آن ها نیز به باغ رفتند و خدمت او رسیدند. ابوبکر گفت:, ای علی هیچ ویژگی وجود ندارد که تو در آن از همه پیشی نگرفته باشی، رابطه ی تو با پیامبر صلی الله علیه و آله هم از جهت خویشاوندی، همنشینی دائمی، نصرت و یاری و روابط معنوی معلوم است. همه ی بزرگان فاطمه را خواستگاری کرده اند ولی پیامبر صلی الله علیه و آله هیچ یک را نپذیرفت و فرمود امر او با پروردگار است. پس چه مانعی وجود دارد که نمی توانی خواستگاری کنی؟ من گمان دارم خدا و حضرت، او را برای تو نگاه داشته اند.،

امام با شنیدن این جملات متأثر شد و گفت:... کیست که فاطمه را نخواهد امّا به خاطر تنگدستی از اظهار تمایل خود شرم دارم. آن گروه به هر صورت بود او را راضی کردند. علی علیه السلام شتر خود را گشود و به خانه آورد.

آن گاه نعلین پوشید و راهی منزل رسول خدا صلی الله علیه و آله شد. تا علی در زد، ام سلمه پرسید: کیستی؟ امّا قبل از آن که علی جواب دهد، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:, ای ام سلمه! برخیز و در را باز کن. او مردی است که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند.،

ام سلمه پرسید:, پدر و مادرم فدای تو باد! کیست که تو در حق او چنین می گویی، با این که او را هنوز ندیده ای.،

حضرت فرمود:, ساکت باش ای ام سلمه! که این مردی است که سفاهت ندارد و زود از جا به در نمی رود.

این برادر و پسر عم من و محبوب ترین خلق خدا به سوی من است.،

ام سلمه می گفت:, من برجستم تا

زود در را باز کنم که لباسم به پایم پیچید و چیزی نمانده بود که به زمین بخورم. وقتی در را باز کردم علی علیه السلام را دیدم. از حیا و شرم سر به زیر افکنده بود.

بعد از درخواست پیامبر پیرامون حاجت خود گفت:, پدر و مادرم فدای تو باد. می دانی یا رسول الله که وقتی من کودک بودم مرا از عموی خودت ابوطالب و فاطمه بنت اسد گرفتی. از غذای خود به من دادی و با آداب خود مرا تربیت کردی؛ نسبت به من از پدر و مادر مهربانتر بودی؛ حق تعالی مرا به برکت تو هدایت کرد و .... یا رسول الله به درستی

که تو ذخیره ی من در دنیا و آخرت هستی. به آن کرامت ها که حق تعالی به برکت تو نسبت به من کرده می خواهم همسر و خانه داشته باشم و نزد شما برای خواستگاری آمده ام.،

ام سلمه گفت در این هنگام چهره ی رسول خدا صلی الله علیه و آله از شنیدن آن سخنان شکفته شد و با تبسّم به او گفت:, آیا خود چیزی داری که او را به تو تزویج کنم؟، حضرت پاسخ داد:, پدر و مادرم فدایت، به خدا سوگند چیزی از دارایی من از شما پنهان نیست، شمشیری دارم و زرهی و شتری که با آن آب می کشم و مالک چیز دیگری نیستم.، رسول خدا فرمود:, شمشیر تو برای جهاد و شتر برای آب کشی نخلستان و رفع نیاز اهل خود و سفر لازم است. تو را به زره تزویج کردم و به آن راضی هستم. ای علی! می خواهی بشارتی به تو بدهم. علی علیه السلام عرض کرد:, بلی یا رسول الله.، پیامبر فرمود:, بشارت باد بر تو به درستی که خداوند فاطمه را به تو تزویج کرد در آسمان پیش از آن که من او را به تو در زمین تزویج کنم. ... .»(53)

برد.(54)

فاطمه و زندگی مشترک

همان گونه که ازدواج فاطمه و علی بر پایه ی ملاک های انسانی و کمالات آسمانی شکل گرفت، ادامه و قوام زندگی آن دو نیز خود حکایت از ایثار و گذشت و فداکاری و خداجویی آن دو دارد. در این بخش به برخی از ارزش ها در زندگی مشترک حضرت زهرا علیهاالسلام اشاره می کنیم:

1 ـ رضایت شوهر

امیرمؤمنان علیه السلام می فرمود: «تا فاطمه زنده بود کاری نکردم که او را به خشم آورد و بر هیچ کاری او را مجبور نکردم. او نیز هیچ گاه مرا به خشم نیاورد و در هیچ کاری از من نافرمانی نکرد. به راستی هر وقت به او نظر می کردم، غم و اندوهم برطرف می شد.»(55)

2 ـ تقسیم کار

حضرت علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند و تقاضا کردند کارهای خانه و زندگی را برای هریک معین کند. حضرت، کارهای داخلی منزل را برای فاطمه علیهاالسلام و بیرون از خانه را برای علی علیه السلام تعیین کرد. حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود: «فقط خدا می داند که من چه قدر خوشحالم از این که رسول خدا مرا مأمور به کارهایی نکرد که فقط از عهده مردان بر می آید.»(56) در عمل نیز چنین شد. امام صادق می فرمود:

«رسم این بود که علی آب و هیزم می آورد و فاطمه آرد آسیاب می کرد... .»(57)

3 ـ ساده زیستی

سلمان از ملاحظه ی لباس های ساده و کم قیمت و کهنه ی زهرا علیهاالسلام تعجب کرد.

حضرت زهرا علیهاالسلام به نزد رسول خدا رفت و فرمود:

«یا رسول الله! سلمان از لباس من تعجّب کرده است. سوگند به خدایی که تو را به حق مبعوث کرد، من و علی پنج سال است که چیزی نداریم به جز پوست قوچی که روزها شترمان روی آن علف می خورد و شب آن را فرش خود می کنیم و نیز بالش ما چرمی است که اطرافش از لیف خرما درست شده است.»(58)

و اما سلمان خود می گوید:

«روزی حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام را دیدم که چادری وصله دار و ساده بر سر دارد. در شگفت ماندم و گفتم: عجبا! دختران پادشاه ایران و قیصر روم به کرسی های طلایی می نشینند و پارچه های زربفت به تن می کنند و این دختر رسول خداست که نه چادرهای گران قیمت بر سر دارد و نه لباس های زیبا. فاطمه در جوابم فرمود:

, ای سلمان! خدای بزرگ لباس های زینتی و تختهای طلایی را برای ما در روز قیامت ذخیره کرده است.»،(59)

4 ـ تحمل سختی کار

روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله به خانه حضرت فاطمه آمد، او را دید که لباسی از پشم شتر دارد و با دست آسیاب را می گرداند و در همان حال فرزند خود را شیر می دهد. پیامبر صلی الله علیه و آله با دیدن این وضع، متأثر شد و گریست و فرمود: «ای دخترگرامی امروز تلخی های دنیا را برای شیرینی های آخرت بچش.

فاطمه فرمود:, یا رسول الله! حمد می کنم خدا را بر نعمت هایش و شکر می کنم بر کرامت هایش. آن گاه این آیه نازل شد. «و لسوف یعطیک ربّک فترضی» حق تعالی در قیامت آن قدر به تو خواهد داد که راضی شوی.(60) ـ (61)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان