احتجاج امیر المؤمنین علی علیه السلام در باره خلافت

 «سخنی است که امام(ع)در مورد انصار فرموده است »:

 «سخنی است که امام(ع)در مورد انصار فرموده است »:

هنگامی که جریان «سقیفه »را پس از در گذشت پیغمبر«ص »به امام(ع)گزارش دادندامام، پرسید:انصار چه گفتند؟پاسخ دادند انصار گفتند:از میان ما زمامداری انتخاب شود و از میان شما هم زمامدار دیگری![1]امام فرمود:چرا در برابر آنها به این استدلال نکردید که پیغمبر درباره انصار توصیه فرمود که:

«با نیکان آنها به نیکی رفتار کنید و از بدکاران آنها درگذرید»گفتند:این سخن چگونه انصار را محکوم می سازد؟

امام فرمود:اگر حکومت و زمامداری مربوط به آنان بود،توصیه کردن درباره آنها به(مهاجران) معنی نداشت.

سپس فرمود:پس قریش چه گفتند؟پاسخ دادند که:قریش استدلال کردند که ما ازدرخت رسالتیم!

«امام(ع)فرمود:

«به درخت استدلال کردند اما میوه اش را ضایع ساختند و فراموش کردند»!

توضیح ها:

[1]یک پرسش و پاسخ مهم در زمینه نصوص امامت «ابن ابی الحدید»پس از نقل جریان سقیفه در شرح سخن امام(ع)در جلد6 صفحه 12 می گوید:

اگر نص صریحی به وصیت پیغمبر نسبت به امام(ع)بود امام باید با آن استدلال می کرد،و وصیت پیامبر(ص)را یادآور می شد،و به دلیل وصیت پیامبر(ص)مقام خلافت را از آن خود می دانست،در حالیکه امام(ع)نه خودو نه هیچ کدام از یاران و شیعیانش به نص استدلال نکردند،بلکه از طریق فضائل و مناقب امام به استدلال پرداختند.

در پاسخ وی باید توجه داشت:

می دانیم امام(ع)در این مورد می خواسته است با منطق خود گردانندگان سقیفه،استدلال کند،که حتی از نظر چگونگی استدلال مهاجر و انصار نیز طرفین محکومند،و باید خلافت را به امام(ع)بسپارند.

و در عین حال بد نیست پاسخ سؤال بالا را که اتفاقا یکی از دانشمندان بزرگ «جامعه الازهر»یعنی «شیخ سلیم »از دانشمند بزرگ جهان تشیع یعنی مرحوم «سید شرف الدین »نقل نموده است در اینجا بیاوریم:

دانشمند مزبور اهل تسنن سؤال را چنین عنوان می کند:

«چرا امام(ع)در سقیفه به نصوص خلافت و وصایت در برابر ابو بکر احتجاج نفرمود؟»و دانشمند شیعه در پاسخ وی می گوید:

«همه می دانند که امام(ع)و دوستانش از بنی هاشم و غیر بنی هاشم شاهدبیعت ابو بکر نبودند و به سقیفه داخل نشدند بلکه مشغول تجهیز و دفن پیغمبر(ص)بودند،و این صیبت بزرگ آنها را از هر چیز منصرف نموده بود،تا اینکه اهل سقیفه کار خود را با دقت انجام دادند و ارکان آن را محکم ساختند که احیاناهیچگونه خدشه به آن وارد نشود،و برای مقابله با هر نوع اعتراض آمادگی کامل پیدا نمودند.

آیا در چنان وضعی کسی می توانست سخن بگوید که فتنه برنخیزد؟

بنابر این امام(ع)در سقیفه شاهد بیعت ابو بکر نبوده،علاوه بر این احتجاج در برابر آنها چیزی جز فتنه همراه نداشت لذا او در میان دو امر مهم قرارگرفته بود که باید یکی را انتخاب می کرد:

وصایای پیغمبر او را وادار می ساخت زمام خلافت را بدست بگیردولی از دیگر طرف فتنه و طغیانهائی که در شبه جزیره بوقوع می-پیوست و از انقلابی که عرب بر ضد اسلام براه می انداخت خصوصا وضع منافقان مدینه و اعراب اطراف آن که هر لحظه اسلام را تهدید می نمود او رادر این مرحله قرار می داد که موقتا از خلافت صرفنظر کند.

زیرا با رحلت پیامبر،مسلمانان هم چون گله بی چوپان بودند،«مسیلمه کذاب »،و«طلیحة ابن خویلد»،و«سجاح »ادعای نبوت داشتند و برای درهم شکستن اسلام قیام نموده بودند،و نیز بازماندگان کسراها و قیصرها،به کمین مسلمانان نشسته و آماده فرصت برای ریشه کن ساختن اسلام،این آئین جوان بودند.

با از میان رفتن پیغمبر و محکم نشدن پایه های خلافت،برای گروههای مخالف اسلام رصت خوبی بود تا در صورت اختلاف آئین اسلام را در هم بشکنند،اتفاقا خود امام(ع)بهمین معنی که گفتیم در نامه ای که برای مصریهاوسیله «مالک اشتر»فرستاده است اشاره نموده(نامه 62 نهج البلاغه)آری امام(ع)بین این دو امر مهم قرار گرفته بود و مسلم است او مسئله خلافت را قربانی حیات مسلمانان و اسلام می کند.

در عین حال او طوری رفتار می کرد و چنان استدلال می نمود که موقعیتش نسبت بخلافت محفوظ بماند و اختلاف و پراکندگی و شکاف بین صفوف مسلمین ایجاد نشود.

او در خانه نشست تا اینکه با اکراه و اجبار،ولی بدون جنگ و خون ریزی او را برای بیعت از خانه بیرون کشیدند،او خود اگر به سوی آنها می رفت دلیلش بر خلافت تمام نبود،و برای پیروانش نیز دلیلی بر خلافت او باقی نمی مانداما او با این طرز رفتار،اسلام را حفظ کرده و اعتراض خود را به عدم صلاحیت خلیفه اول بیان داشت،یعنی هنگامی که ملاحظه نمود،حفظ اسلام وپیش گیری از دشمنان موقوف بر مسالمت است بخاطر همین هدف بزرگ مسالمت را پیشه کرد و به اصطلاح «اهم »را بر«مهم »مقدم داشت.

در عین حال او خود و فرزندانش و راویان حدیث دلائل روشن خلافتش ونصوص صریح آن را آشکارا می گفتند بطوری که بر اهل اطلاع مخفی نیست (اقتباس از کتاب المراجعات صفحات 101 و 102.)

ما در اینجا مواردی را که امام(ع)به حدیث غدیر و نصوص دیگری درمورد خلافتش استشهاد کرده یا خاندان او و راویان حدیث به آن استدلال نموده اند نقل می کنیم تا پاسخ سؤال بالا کاملتر گردد.

الف:نخستین کسی که به حدیث «غدیر»به صورت موکد احتجاج نموده خود امام(ع)در مسجد پیغمبر پس از وفات رسول الله(ص)است،که «سلیم بن قیس هلالی »در کتاب خویش که بچاپ رسیده است آن را آورده است.

ب:امام(ع)به این حدیث در روز شوری استدلال فرموده و بزرگان اهل سنت آن را نقل کرده اند.

از جمله «ابو طفیل »،عامر بن واثله می گوید:

روز شوری بر درب خانه ای که اهل شوری در آن بودند نشسته بودم علی(ع)فرمود:

بطوری بر شما استدلال کنم که نه عرب و نه عجم قدرت تغییر آن رانداشته باشندپس از آن آنها را سوگند داد و از فضائل خود از آنها پرسید و همه پاسخ مثبت دادند و سرانجام فرمود:

فانشدکم بالله هل فیکم احد قال له رسول الله من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره لیبلغ الشاهد الغائب غیری؟قالوا اللهم لا«شما را بخدا سوگند می دهم آیا در میان شما کسی غیر از من یافت می شودکه پیغمبر درباره او چنین گفته باشد:

هر کس من مولا و سرپرست اویم علی مولا و سرپرست او است خدایا کسی که علی را دوست دارد دوست بدارهر کس علی را دشمن دارد با او دشمنی کن و آنکس که یاری علی را کند یاریش نماو باید حاضران به غائبان این مطلب را برسانند و خبر دهند؟!

همه گفتند نه...

این یکی از موارد معروف استدلال امام(ع)به حدیث غدیر است.

ج:باز امام خود در ایام عثمان به این مسئله استدلال فرموده است:(سلیم بن قیس هلالی) می گوید:

«علی(ع)در مسجد پیغمبر در زمان خلافت عثمان نشسته بود،و حدود 200نفر از اصحاب پیغمبر(ص)جمع بودند،هر کدام فضائل و مناقب خود و طائفه خویش را میشمردند و علی(ع) همچنان ساکت نشسته بود،پرسیدند تو چراسخنی نمی گوئی؟

امام پرسید:

فضائلی که بر شمردید به چه وسیله نصیب شما شده گفتند از ناحیه محمد(ص)پیامبر خدا!

امام(ع)در اینجا پرسشهائی از آنها کرد و برادری و خلافت خود رانسبت به پیامبر یادآور شد و فرمود:

خداوند برای سبقت جویان در اسلام فضیلتی قائل شده و هیچ کس در قبول اسلام بر من پیشی نگرفته است.

«شما را بخدا سوگند می دهم آیا می دانید هنگامی که آیه «السابقون السابقون » نازل شد و از پیامبر(ص)در مورد آن سؤال گردید که مربوط به کیست؟

پیامبر(ص)در پاسخ فرمود:

در مورد انبیاء و اوصیای آنها است،من از تمام انبیا افضل هستم وعلی «ع »وصی من از همه اوصیاء افضل است:

همه تصدیق کردند و گفتند بلی می دانیم!

امام(ع)پرسید:

و نیز می دانید که پیامبر(ص)در خطبه خود در«غدیر خم »فرمود:

خداوند مرا به رسالتی امر فرموده که سینه ام از آن تنگ شده و گمان کردم مردم تکذیبم کنند،ولی دستور اکید خداوند مرا واداشته که آن را به شماابلاغ نمایم.«فقال ایها الناس اتعلمون ان الله عز و جل مولای و انا مولی المؤمنین و انا اولی بهم من انفسهم قالوا بلی یا رسول الله قال:قم یا علی فقمت فقال من کنت مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه:

سلمان برخاست عرض کرد یا رسول الله چگونه ولایتی؟

فرمود ولایتی همانند ولایت من که از هر کس بر خود او اولی هستم.

همه گفتند:آری چنین بود ما این را شنیده ایم ».

د:استدلال امام(ع)در روز«رحبه »در سال 25 هجری قمری به امام(ع)خبر رسید که بعضی در مورد مقدم بودن امام بر دیگران که پیامبر به آن تصریح فرموده سخنی گفته اند لذا در«رحبه »(نام یکی از محله های کوفه بوده)در میان جمعیت حاضر گردید و آنها را چنین قسم داد:

«هر کس روز«غدیر»حاضر بوده و جریان آن روز را دیده برخیزد و نقل کند»بیش از ده نفر از جمله ابو ایوب انصاری،ابو عمره،عمرو بن محصن،سهل بن حنیف،و خزیمة بن ثابت،و...به پا خاستند و گفتند:

«نشهد انا سمعنا رسول الله یقول:

الا من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و اعن من اعانه »اما کسانیکه در جریان غدیر بودند و به پا نخاستند امام به آنها نفرین کردو به نفرین امام مبتلا شدند،از جمله «زید بن ارقم »بود که امام از خدا خواست نور چشمش را بگیرد و چنین شد.

این جریان را مرحوم علامه امینی در کتاب «الغدیر»از 18 طریق نقل کرده و 24 نفر را نام برده که به پا خاستند و فرموده امام(ع)را تصدیق نمودند.

ه:استدلال امام(ع)در روز جمل 36 هجری:

شخصی بنام «رفاعه »از پدرش و او از جدش نقل کرده که در جنگ جمل با علی(ع)بوده است و امام(ع)طلحه را طلبید و به او فرمود:

تو را بخدا سوگند می دهم آیا از پیغمبر شنیدی که فرمود:

«من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه »طلحه گفت بلی.

امام فرمود پس چرا با من می جنگی؟

(طلحه جواب را برگرداند)و گفت یادم نمی آید و به لشکرگاه خودبرگشت.

و:حدیث رکبان احمد حنبل از شخصی بنام «ریاح بن حارث »نقل می کند که گروهی در«رحبة »(یکی از محله های کوفه)خدمت علی(ع)رسیدند و گفتند:

«السلام علیک یا مولانا»امام فرمود:

شما عربید من چگونه مولای شما هستم؟

در پاسخ گفتند در روز«غدیر خم »از پیامبر شنیدیم که می فرمود:

«من کنت مولاه فعلی مولاه »ریاح می گوید پس از آنکه آنها گذشتنددنبال شان رفتم و پرسیدم اینها چه کسانی بودند به من گفتند:

گروهی از انصارند که «ابو ایوب انصاری »نیز در آنها است.

ز:استدلال امام(ع)در صفین سال 37 هجری:

«سلیم بن قیس »در کتاب خود نقل می کند:

امام در صفین به منبر رفت و تمام لشکرش از مهاجر و انصار حاضر بودند،پس از حمد و ثنای خداوند فرمود:

کدام یک از شما شنیده است که پیغمبر(ص)فرمود:

«من افضل پیامبرانم و وصی من علی بن ابیطالب افضل اوصیاء است »من از همه پیامبران برترم و وصی من از همه اوصیاء برتر است. حدود 70 نفر از کسانی که در جنگ بدر،حاضر بودند و اکثر آنها ازانصار و بقیه از مهاجران بودند به پا خاستند و گفتند:

ما شهادت می دهیم که پیغمبر همین گونه فرمود:

از جمله این افراد«ابو الهیثم بن تیهان »،«خالد بن زید»،«ابو ایوب انصاری »و«عمار یاسر»بودند.

سپس امام همه را سوگند داد و داستان «غدیر»را از آنها پرسید،12نفر از کسانی که در جنگ بدر حاضر بودند به پا خاستند و گفتند جریان غدیر راچنانکه شما فرمودید ما از پیامبر شنیدیم.

«فاطمه زهرا»،«امام مجتبی »،«سید الشهدا»(ع)»و«عبد الله بن جعفر»و حتی عمرو عاص در برابر معاویه،و عمار یاسر در سنه 37 در صفین دربرابر عمرو عاص،و«اصبغ بن نباته »در مجلس معاویه و جوانی در مسجد کوفه در برابر«ابو هریره »و شخص دیگری در برابر«زید بن ارقم »و مردی عراقی،وقیس بن سعد در مقابل معاویه و زنی بنام «دارمیة حجونیة »در مقابل معاویه ونیز«عمرو اودی »و«عمر بن عبد العزیز»و«مامون »خلیفه عباسی همه به حدیث غدیر که از نصوص معروف ولایت علی(ع)استدلال نموده اند.

برای توضیح بیشتر و دانستن مدارک آنچه گفتیم از طریق اهل سنت به کتاب نفیس «الغدیر»جلد 1 صفحه 159 تا213 مراجعه فرمائید.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر