ماهان شبکه ایرانیان

فلسفه دین(بخش ۱۳)

پیوندها بر دو گونه است: عمودی و افقی.

پیوند زناشوئی

پیوندها بر دو گونه است: عمودی و افقی.

پیوندهای عمودی، مربوط است به اولاد و نوه ها با پدران و مادران و اجداد پدری ومادری و بستگان افقی آنها مانند عموها و عمه ها، داییها و خاله ها.

پیوندهای افقی به سببی و نسبی تقسیم می شود.

پیوندهای نسبی افقی مربوط است به برادرها و خواهرها و بستگان آنها یعنی فرزندان ایشان.

پیوندهای سببی افقی، خود دارای اقسامی است (1) . ولی مهمترین آنها -به لحاظتاثیری که در رشد و تکامل و تهذیب انسانها دارد- پیوند زناشوئی است.

این پیوند مبارک و پرمیمنت، رمز سعادت انسان و اصل همه پیوندهای نسبی و رضاعی است.اگر این پیوند نباشد، هیچ پیوند دیگری هم نخواهد بود. با استحکام این پیوند، پیوندهای دیگر هم مستحکم است و با تزلزل این پیوند، پیوندهای دیگر هم سست و بی بنیاد است. چنان که اگر این پیوند نباشد، پیوند دیگری هم نخواهد بود (2) .

بی جهت نیست که همه ادیان الهی بر اهمیت تشکیل خانواده و بر ضرورت ازدواج و قبول مسوولیتها و تکالیف ناشی از آن، تاکید داشته و بر آن، اصرار ورزیده اند.

دین مبین اسلام، تنها اطفاء شهوت را در چارچوب ازدواج، تجویز کرده و راههای دیگر را ممنوع و در خور کیفر و مجازات دنیوی و اخروی شناخته است.

قرآن کریم، هنگامی که در صدد برشماری اوصاف مومنان است، تنها به مسائل عبادی و خشوع در نماز و محافظت و مراقبت بر شرائط و اجزاء واحکام و مقدمات واوقات واماکن آن و پرهیز از لغو و مراعات عهد و امانت، اکتفاء نمی کند، بلکه مبنای کرامت و شرافت و سعادت آنها را حفظ فروج قرار داده و طی سه آیه می فرماید:

(والذینهم لفروجهم حافظون. الا علی ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیرملومین. فمن ابتغی وراء ذلک فاولئک هم العادون) (3) .

«و آنان که حافظ عورتها و فروج خویشند; جز بر همسرانشان یاکنیزانشان، که دراین صورت، مورد ملامت نیستند; بنابراین، کسانی که برای اطفاء شهوت، چیزی ورای این بجویند، متجاوزند و از حریم خود خارج شده اند».

این که گفتیم: دین مبین اسلام، تنها اطفاء شهوت را در چارچوب ازدواج، تجویزکرده، منافاتی با بیان قرآن ندارد، بلکه الهام از تعلیمات قرآن و پیشوایان معصوم است.

چرا که انتخاب کنیز نیز نوعی ازدواج است و در شرع مقدس اسلام، احکامی مخصوص به خود دارد. همانگونه که «متعه » نیز نوعی دیگر از ازدواج است و خود دارای احکامی است.

در حقیقت، باید بگوئیم: آئین مقدس اسلام، سه نوع ازدواج دارد: یکی ازدواج دائم که بیشتر و به طور عمده، مورد توجه زنان و مردان است و دیگری ازدواج موقت، که جنبه اضطراری دارد و کمتر مورد توجه زنان و مردان است و سومی ازدواج به صورت آمیزش مرد با کنیز خود، که در شرائط کنونی به دلیل الغاء بردگی از سوی مجامع بین المللی، به هیچ وجه مطرح نیست. آئین مقدس اسلام -هرچند که احکامی در ارتباط بابردگان دارد- با برده داری موافقت ندارد و قوانین آن، در جهت الغاء بردگی است ونه ابقاء آن (4) .

هر سه نوع ازدواج، دارای ضوابط و احکام و مقرراتی است و هیچ کدام، به زن ومرد، اجازه خروج از حدود و مرزها را نمی دهد.

اما در این میان، مطلوب ترین و پسندیده ترین آنها ازدواج دائم است. چرا که زن ومرد را برای یک عمر به یکدیگر پیوند می دهد.

ازدواج موقت

در چارچوب ازدواج موقت و آمیزش با کنیزان، هیچ کدام از زن و مرد،گمشده اصلی خود را نیافته اند و -طبعا- در کنار یا در آغوش یکدیگر، احساس امنیت مستمر و سکون و آرامش که لازمه یک زندگی سعادتمندانه است، نمی کنند و به همین لحاظ است که فرزندان آنها هم ممکن است از مزایائی که فرزندان ازدواج دائم برخوردارند، برخوردار نشوند. هرچند به لحاظ مزایای قانونی میان فرزندان ازدواج دائم و ازدواج موقت و کنیزان، فرقی نیست.

در عین حال، آئین حنیف و سمح و سهل اسلام، با توجه به ضرورتهای زندگی بشر،ازدواج را در شکل دائم آن، منحصر نکرد و ازدواج موقت و آمیزش با کنیزان را هم اجازه داد و این، درحالی است که اصل، ازدواج دائم و بقیه، فرع است.

در باره ازدواج موقت فرمود:

(فما استمتعتم به منهن فآتوهن اجورهن فریضه) (5) .

«در مدتی که از زنان، متمتع می شوید، اجرت آنها که فریضه ای است الهی، به آنهابدهید».

این جمله آیه شریفه، متفرع است بر جمله : (و احل لکم ما وراء ذلکم ان تبتغواباموالکم محصنین غیر مسافحین) (6) .

جمله «احل لکم ماوراء ذلکم » دلالت دارد بر این که به جز زنانی که در آیه قبل و بخشی از همین آیه، حرام شمرده شده اند، بر شما حلالند. گیرم حلال بودن آنها منوط به این است که حقوق مالی آنها داده شود و آمیزش با آنها از راه زنا و سفاح، نباشد.

هنگامی که زنا و سفاح، خارج شود، باقی می ماند: ازدواج دائم و ازدواج موقت وآمیزش با کنیزان.

قبل از نزول سوره نساء و آیه متعه، عمل متعه به همین نام، در میان مسلمانان معمول بوده (7) . و البته نه به صورت چیزی که در ردیف ازدواج دائم باشد. بنابراین،همانگونه که واژه هائی از قبیل: حج، صوم، زکات، نماز و... برای مخاطبان وحی، مانوس بوده، واژه متعه هم واژه شناخته ای بوده و آنها منظور را درک می کردند.

نقل شده است که «ابوحنیفه » از ابو جعفر مومن الطاق سوال کرد که: آیا متعه حلال است؟

گفت: آری. «ابوحنیفه » گفت: پس چرا زنهای فامیل خود را تشویق به متعه نمی کنی؟

وی در پاسخ گفت: هرکار حلالی مطلوب نیست. مردم از نظر مقام و منزلت، مختلفند وهرکسی در صدد بالا بردن قدر و منزلت خویش است، نه پائین آوردن آن (8) .

در ازدواج، دو چیز مطلوب است: یکی آمیزش روحها و دیگری آمیزش بدنها.

اصل بر این است که هر دو مطلوب انسان در این پیوند مقدس، تامین و حاصل گردد.

اگر تامین هر دو ممکن نیست در عین حال، انسان دستخوش التهاب غریزه و جوشش بی مهار شهوت جنسی است، چاره ای جز تامین دومی نخواهد بود.

به همین جهت است که «فتح بن یزید» می گوید: از حضرت ابوالحسن(ع) درباره متعه سوال کردم. فرمود:

«هی حلال مباح مطلق لمن لم یغنه الله بالتزویج فلیستعفف بالمتعه » (9) .

«این ازدواج برای کسی که ازدواج دائم نکرده است، حلال و مطلق است. چنین کسی باید عفت خود را از راه ازدواج وقت حفظ و پاسداری کند».

«علی بن یقطین » می گوید: از حضرت ابوالحسن(ع) -یعنی امام هفتم- درباره متعه سوال کردم. فرمود:

«ما انت و ذاک؟! و قد اغناک الله عنها» (10) .

«تو را با متعه چه کار؟! خداوند تو را - به واسطه داشتن همسر دائم - از آن،بی نیاز کرده است.

ازدواج با کنیزان

معمولا انسانهای آزاد از ازدواج با کنیزان، خودداری می کنند،چرا که این کار را مایه تنزل و شکست خود می پندارند و رفعت شان خود را در این می بینند که با زنان آزاد و متشخص ازدواج کنند.

قرآن کریم به سبک دل نشینی، مردان را به ازدواج با کنیزان تشویق کرده و فرموده است:

(و من لم یستطع منکم طولا ان ینکح المحصنات المومنات فمن ما ملکت ایمانکم من فتیاتکم المومنات والله اعلم بایمانکم بعضکم من بعض فانکحوهن باذن اهلههن وآتوهن اجورهن بالمعروف محصنات غیر مسافحات و لا متخذات اخدان..) (11) .

«هر کس از شما نتواند از نظر توانائی و تمکن، با زنان عفیف آزاد و مومن،ازدواج کند، با کنیزان مومن، ازدواج کند. خداوند به ایمان شما داناتر است. ازشما با بعضی -از نظر ایمان- پیوند دارید. بنابراین، با آنها به اجازه مالکانشان ازدواج کنید و اجرت آنها را -درحالی که پاکدامنی پیشه کرده و دنبال زنا ورفیق بازی نیستند- به نیکی بدهید».

با این دستور، از یکسو طلسم تکلفات را شکسته و ازدواج با کنیزان را راه حل مشکلات مالی و اقتصادی قرار داده و از سوی دیگر با جمله (بعضکم من بعض) شان کنیزان را بالا برده و برای آنها شرائط جذب و انجذاب را در محیط انسانهای آزاد وعضویت در خانواده هائی که در شرف تشکیلند، فراهم ساخته است.

ائمه معصوم علیهم السلام کنیزان شایسته را خود خریداری و آزاد می کردند و آنها را به عقدهمسری خود یا فرزندان خود درمی آوردند. به همین جهت است که به شهادت مسلم تاریخ و حدیث، چند تن از آن بزرگواران، از مادرانی که در اصل کنیز و برده بوده اند، به دنیا آمده اند.

امام سجاد(ع) کنیزی داشت که او را در راه خدا آزاد کرد. آنگاه با او پیمان همسری بست. «عبدالملک مروان » خلیفه اموی نامه ای جسارت آمیز به آن حضرت نوشت واو را بر این کار ملامت کرد و با بودن زنان نجیب و متشخص قریش چنین ازدواجی را دور از شخصیت آن امام همام دانست.

حضرت به او پاسخ دندان شکنی دادند و خاطرنشان کردند که ازدواج با زنان قرشی مایه فخر و مباهات نخواهد بود. کنیزی که آزاد شده و با امام پیمان همسری بسته،زنی شرافتمند و پرهیزکار است. فقر و گمنامی و سابقه بردگی به شخصیت او ضرری نمی زند و در پایان نوشت:

«فلا لوم علی امرء مسلم، انما اللوم لوم الجاهلیه، والسلام » (12) .

«بر هیچ مرد مسلمانی ملامت نیست. ملامت، تنها ملامت جاهلیت است ».

هنگامی که «سلیمان بن عبدالملک »، نامه حضرت را می خواند، برآشفته می شود.

ولی پدر به او توصیه می کند که دم فرو بندد. چرا که ازدواج با کنیز برای شخصیت والائی چون امام سجاد(ع) مایه رفعت و عظمت و الگوئی برای دیگران است.

در حقیقت، امام -به طور غیر مستقیم- شیوه زندگی «عبدالملک » و سایر امویان را محکوم و درخور ملامت، معرفی می کند. آنها رفتار و گفتارشان بر مبنای جاهلیت است و هرکس چنین باشد، در خور ملامت است.

رفتار امام، رفتاری -به تمام معنی- اسلامی و رفتار عبدالملک، رفتاری -به تمام معنی- جاهلی است. هرکس رفتار اسلامی دارد، درخور تمجید و هرکس رفتار جاهلی دارد،در خور ملامت است.

آمیزش با کنیزان

آمیزش باکنیزان، غیر از ازدواج است. ممکن بوده است که افرادی با کنیزان با اذن مالکانشان، ازدواج دائم یا موقت کنند. ولی شخصی که مالک کنیزاست. می تواند در چارچوب مقررات شرع، با کنیز خود درآمیزد. در این صورت، اگرفرزندی به دنیا بیاید، در ردیف فرزندانی است که از طریق ازدواج به دنیا آمده اند.

با این فرق که پس از مرگ مالک، کنیز از سهم الارث فرزند خود آزاد می شود. دراصطلاح فقهی، چنین کنیزی «ام ولد» -یعنی مادر فرزند- نامیده می شود.

به هرحال، آمیزشی که در چارچوب مقررات و قوانین شرعی واحیانا عرفی صورت می گیرد، منشا تکالیف و وظائفی می شود. این آمیزش مشروع خود، یک تکلیف و در عین حال، منشا تکالیفی است.

زناکاران تنها به ارضاء شهوت می اندیشند و مخصوصا مردان زناکار، گریز ازمسوولیت دارند. حال آن که ممکن است زن زناکار، به خاطر بارداری و عوارض دیگر بامشکلات زیادی رو به رو شود و قهرا اگر فرزندی به دنیا بیاید، از مشکلات کمرشکن مادر بی نصیب نخواهد ماند و چوب آن را خواهد خورد.

اسلام، گریز از مسوولیت را دون شان انسان می داند. ارزش انسان به قبول مسوولیت است. آمیزش بدون مسوولیت و خارج از محدوده مقررات، جنایتی بزرگ و عملی شوم است.

آن آمیزشی محترم و مقدس و با میمنت است که همراه با قبول مسوولیت باشد. آن هم مسوولیتی همه جانبه که هم سعادت زن و مرد را تامین کند و هم سعادت فرزندان را.

در آمیزشهائی که اسلام تجویز کرده، به سرنوشت فرزندان کاملا توجه شده.

هرچند که پیوند زن و مرد در متعه، موقت و زودگذر است.

پی نوشتها:

1- در فقه اسلامی ازپیوند سببی دیگر نیز یاد می شود که یکی از آنها «ولاء عتق » و دیگری «ولاء ضمان جریره » و سومی «ولاء امامت » است. در کتاب ارث، موجبات ارث را به نسب و سبب، وسبب را به همسری و ولاء، و ولاء را به سه قسم مزبور، تقسیم کرده اند. ولاء عتق ازآن کسی است که بنده ای را آزاد کند. و ولاء ضمان جریره، از آن دو شخصی است که بایکدیگر عهد کنند که اگر یکی از آنها مرتکب جنایتی شد، دیه آن را دیگری بپردازدو ولاء امامت، از آن امام است. اگر کسی بمیرد و هیچ وارثی نداشته باشد، میراث اوبه ترتیبی که ذکر شد، به یکی از ولاءهای سه گانه می رسد و امام وارث کسی است که هیچ وارث نسبی و سببی ندارد.(ر.ک. فقه مقدماتی 3، ص 194، به همین قلم، دانشگاه پیام نور).

2- در خصوص ولاء امامت، این توضیح لازم است که در میان پیوندهای سببی، دو نهاداست که در خور اهمیت بسیارند: یکی نهاد خانواده که مبتنی بر قوانین ازدواج است و دیگری نهاد امامت که مبتنی بر نصب مستقیم یا غیر مستقیم خداوند و بیعت مردم است. این دو پیوند به هیچ وجه قابل قیاس با دو پیوند سببی دیگر نیستند. اینهاهمزاد بشرند. تا بشری در روی زمین باشد، به امامت و خانواده نیاز دارد. مادرباره ولاء امامت و مقایسه آن با خانواده، بحث جداگانه ای خواهیم داشت. درحال حاضر، از ولاء عتق و ولاء ضمان جریره، در جامعه ما و شاید جوامع دیگر اسلامی خبری نیست. تحقق جامعه ایده آل و سعادتمند، منوط به تحقق این دو نیست. حال آن که بدون امامت و خانواده، تحقق جامعه سعادتمند غیر ممکن است.

3- المومنون: 5 تا 7.

4- در اسلام یکی از مصارف زکات و یکی از کفارات، آزاد کردن بردگان است. موارد دیگری هم هست که فعلا مجال تفصیل آن نیست.

5- النساء: 25.

6- النساء: 24.

7- المیزان، ج 4، ص 290.

8- رجوع شود به تفسیر کنزالدقائق از میرزا محمد مشهدی، ج 2، ص 419، ازانتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. به نقل از الکافی، ج 5، ص 450، کتاب النکاح.

«ابو جعفر محمد بن علی بن نعمان احول » ملقب به مومن الطاق از شاگردان مکتب امام سجاد و امام باقر و امام صادق علیهم السلام است و سخنش برای ما حجت است.

9- الکافی، ج 5، ص 337.

10- مستدرک الوسائل، ج 2، ص 588.

11- النساء: 25.

12- بحارالانوار، ج 11، ص 45. 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان