نگاهی به سیمای امام صادق علیه السلام

ششمین امام شیعیان ، و پنجمین امام از نسل امیرالمومنین (ع) کنیه او ابوعبدالله و لقب مشهورش «صادق » است

یک کتاب در یک مقاله

تلخیص : محمد باقر پورامینی

ششمین امام شیعیان ، و پنجمین امام از نسل امیرالمومنین (ع) کنیه او ابوعبدالله و لقب مشهورش «صادق » است . لقبهای دیگر نیز دارد ، از آن جمله صابر ، طاهر و فاضل ، اما چون فقیهان و محدثان معاصر او که شیعه وی هم نبوده اند ، حضرتش رابه درستی حدیث و راستگویی در نقل روایات بدین لقب ستوده اند ،لقب «صادق » شهرت یافته است وگرنه امامی را که منصوب از طرف خدا و منصوص از جانب امامان پیش از اوست ، راستگو گفتن ، آفتاب را به «روشن » وصف کردن است .

ابن حجر عسقلانی نویسد : ابن حبان گوید : در فقه و علم وفضیلت از سادات اهل بیت بود .

ولادت او ماه ربیع الاول سال هشتاد و سوم از هجرت رسول خدا (ص) ، و در هفدهم آن ماه بوده است . ولی بعض مورخان و تذکره نویسان ولادت حضرتش را در سال هشتادم از هجرت نوشته اند و در ماه شوال سال صدوچهل وهشت هجری به دیدار پروردگار شتافت . مدت زندگانی او شصت و پنج سال بوده است .

ابن قتیبه نویسد : جعفربن محمد ، کنیه او ابوعبدالله است وجعفریه بدو منسوب اند ; به سال یکصد و چهل و شش در مدینه درگذشت.

از آغاز ولادت تا هنگام رحلت این امام بزرگوار ، ده تن ازامویان به نامهای : عبدالملک پسر مروان ، ولید پسر عبدالملک (ولید اول) ، سلیمان پسر عبدالملک ، عمر پسر عبدالعزیز ، یزیدپسر عبدالملک ، (یزید دوم) ، هشام پسر عبدالملک ، ولید پسریزید (ولید دوم) ، یزید پسر ولید (یزید سوم) ، ابراهیم پسرولید و مروان پسر محمد ، و دو تن از عباسیان ابوالعباس ،عبدالله پسر محمد معروف به سفاح و ابوجعفر پسر محمد معروف به منصور بر حوزه اسلامی حکومت داشته اند . آغاز امامت امام صادق (ع) با حکومت هشام پسر عبدالملک و پایان آن ، با دوازدهمین سال از حکومت ابوجعفر منصور (المنصوربالله) مشهور به دوانیقی مصادف بوده است . مدفن آن امام بزرگوار قبرستان بقیع است ،آنجا که پدر و جد او به خاک سپرده شده اند .

نام مادر او ، فاطمه یا قریبه دختر قاسم بن محمد بن ابی بکراست و ام فروه کنیت داشته است .

مادر ام فروه ، اسماء دختر عبدالرحمان ابن ابی بکر است .

امام صادق (ع) درباره مادرش فرموده است : مادرم مومن ،متقی و نیکوکار بود و خدا نیکوکاران را دوست می دارد .

کلینی به اسناد خود از عبدالاعلی آورده است : ام فروه را دیدم ناشناس گرد کعبه طواف می کرد و حجرالاسود را به دست چپ سود .

مردی از طواف کنندگان بدو گفت : در سنت خطا کردی . ام فروه پاسخ داد : ما از دانش تو بی نیازیم . و از این پاسخ می توان آشنایی او را به مسائل فقهی دریافت .

چنان که مشهور است فرزندان آن حضرت ده تن بوده اند ، هفت پسربه نامهای اسماعیل ، عبدالله ، موسی ، اسحاق ، محمد ، عباس وعلی و سه دختر به نامهای ام فروه ، اسماء و فاطمه .

اسماعیل پسر بزرگتر آن امام است و پدر ، وی را دوست می داشت .

گمان بعضی از شیعیان بود که اسماعیل بعد از پدرش به امامت خواهد رسید . اما او در روزگار زندگانی پدر درگذشت و امام وی را در گورستان بقیع به خاک سپرد و بر مردن او سخت گریان شد .

پیش از به خاک سپردن ، روی او را گشود تا مردم ببینند اسماعیل مرده است ، ولی پس از مرگ اسماعیل گروهی مردن او را باورنکردند و پس از امام صادق او را امام دانستند .

اسماعیلیان یا هفت امامیان که صدها سال بعد به دو فرقه نزاریه و مستعلویه تقسیم شدند ، بدین اسماعیل منسوب اند . هفت امامیان هم اکنون در کشورهایی از جمله ایران ، پاکستان وهندوستان به سر می برند . امام صادق (ع) سی ویک سال و به روایتی سی و چهار سال در کنار پدرش امام باقر (ع) بوده است . درسفری که امام باقر ، به خواست هشام پسر عبدالملک به شام رفت ،همراه او بود . از او روایت شده است : چون به دمشق رسیدیم ،هشام سه روز ما را نپذیرفت و روز چهارم اجازه دیدار داد . چون به مجلس او درآمدیم بر تخت نشسته بود و فرماندهان سپاه وی دردو صف ایستاده بودند . بزرگان خاندان او نیز حضور داشتند . پس پدرم را تکلیف تیراندازی کرد ، او عذر خواست و سرانجام بااصرار هشام پذیرفت و نه تیر پی همدیگر افکند و هر تیر بر تیرنخستین خورد . هشام را خوش نیامد و مدتی ما را ایستاده نگاه داشت . پدرم خشمگین گشت و هشام چون خشم او را دید ، وی را برسر تخت برد و دست در گردن او افکند و بر دست راست خود نشاند .

پس دست در گردن من درآورد و مرا بر دست راست پدرم جای داد .

چنان که اشارت شد ، امام صادق (ع) گذشته از منزلتی که نزدشیعیان دارد ، در دیده عامه مسلمانان نیز دارای مقامی والاست .

بزرگان اهل سنت و جماعت از روزگار وی تا امروز ، او را به کرامت خلق ، دانش فراوان ، بخشش بسیار و عبادت طولانی ستوده اندصدوق به اسناد خود از فقیه مدینه ، مالک پسر انس روایت کند :بر جعفربن محمد (ع) در می آمدم ، برای من بالش می نهاد و مراحرمت می داشت و می گفت : مالک ! تو را دوست می دارم . و من ازگفته او خشنود می شدم و خدا را سپاس می گفتم . او همیشه در یکی از سه حالت بود : روزه دار ، برپاایستاده به نماز ، ذکر گوینده. او از بزرگان ، عابدان و زاهدانی بود که از خدا می ترسند .

بسیار حدیث ، خوش محضر و بسیار فائدت بود . سالی با او به حج رفتم ، چون هنگام گفتن لبیک رسید ، سخن در گلوی او برید ونزدیک بود از شتر بیفتد ، گفتم : پسر رسول خدا ! می بایست لبیک بگویی ! گفت : پسر ابی عامر ! چگونه جرات کنم و بگویم : لبیک ،اللهم لبیک ، در حالی که می ترسم خدایم بگوید نه لبیک و نه سعدیک ؟ ! علی بن عیسی اربلی مولف کشف الغمه از محمدبن طلحه درباره او آورده است : شنیدن سخنانش موجب زهد دنیا می شد واقتدای به او بهشت را در پی داشت . نور چهره اش گواهی می داد ازسلاله نبوت است و پاکی کردارش آشکار می ساخت از ذریه رسالت است .

بزرگانی چون یحیی بن سعید انصاری ، ابن جریح ، مالک بن انس ،سفیان ثوری ، سفیان بن عیینه ، ابوحنیفه ، شعبه و ایوب سختیانی از علم او بهر گرفتند ، و آن بهره گیری را برای خود مباهات شمردند و بدان شرف یافتند و فضیلت کسب کردند .

او از بزرگان اهل بیت و سادات آنان بود . علمی فراوان وعبادتی بسیار و اورادی پیوسته و زهدی آشکار داشت و بسیار تلاوت بود . معانی قرآن کریم را تتبع می کرد و گوهرهای آن را بیرون می آورد و از عجایب آن بهره می گرفت . اوقات خود را بر انواع طاعتها قسمت کرده بود که در آن حساب نفس خویش می نمود . دیدن اوآخرت را به یاد می آورد . ابن شهر آشوب ازمالک بن انس روایت کند: ازجعفربن محمد در فضل و علم و پارسایی برتر ندیدم . یا روزه بود ، یا نماز می خواند ، یا ذکر می گفت . از بزرگان و اکابر وزاهدان بود و از آنان که از پروردگار می ترسند . بسیار حدیث ،نیکو محضر و پر فایدت بود . چون قال رسول الله می گفت رنگش دگرگون می گشت .

ابونعیم اصفهانی درباره او نوشته است : امام ناطق ، زمامدارسابق ، ابوعبدالله جعفربن محمد صادق بر عبادت و خضوع روی آوردو عزلت و خشوع را برگزید و از مهتری و ریاست دوری جست .

شهرستانی در ملل و نحل می نویسد : جعفربن محمدالصادق دارای علمی بسیار و ادبی کامل بود . زهد و پارسایی داشت . نه گردمهتری گردید و نه بر سر خلافت با کسی به جنگ برخاست . آنکه دردریای معرفت شنا کند در شط نمی افتد و آنکه به اوج حقیقت رسد ازفرود آمدن نمی ترسد .

ابن خلکان درباره حضرتش نوشته است : از سادات اهل بیت بود وبه خاطر راستی در گفتار به صادق ملقب گشت . فضل او مشهورتر ازآن است که گفته اند .

و عطار از عارفان بزرگ سده هفتم درباره حضرتش چنین نوشته است: آن سلطان مصطفوی ، آن برهان حجت نبوی ، آن صدیق ، آن عالم تحقیق ، آن میوه دل اولیا ، آن جگر گوشه انبیاء ، آن ناقد علی، آن وارث نبی ، آن عارف عاشق ، جعفرالصادق رضی الله عنه ، گفته بودیم که اگر ذکر انبیا و صحابه و اهل بیت کنیم کتابی جداگانه باید ساخت . این کتاب شرح اولیاست که بعد از ایشان بوده اند امابه سبب تبرک به صادق ابتدا کنیم .

و چون از اهل بیت بیشتر سخن طریقت ، او گفته است و روایت ازاو پیش آمد ، کلمه ای چند از آن حضرت بیاورم که ایشان همه یکی اند . چون ذکر او کرده اند ، ذکر همه بود . نبینی که قوم مذهب او دارند ، مذهب دوازده امام دارند . یعنی یکی دوازده است و دوازده یکی . اگر تنها صفت او گویم به زبان ، عبارت من راست نیاید که در جمله علوم و اشارت و عبادات بی تکف به کمال بود . وهمه الهیان را شیخ بود ، و همه محمدیان را امام بود . هم اهل ذوق را پیشرو بود و هم اهل عشق را پیشوا . هم عباد را مقدم بودو هم زهاد را مکرم . هم در تصنیف اسرار حقایق خطیر بود ، هم درلطافت اسرار تنزیل و تفسیر بی نظیر .

عمرو بن ابی مقدام گفته است : هرگاه جعفربن محمد را می دیدم می دانستم او سلاله پیمبران است و ابوجعفر منصور او را از کسانی دانسته است که از خدا به آنان الهام می شود (محدث) .

و خانقانی شروانی در منشات نوشته است : جعفر صادق عالم مطلق بود .

این چند گواهی را که اندکی از بسیار است برای آن نوشتم تاآنان که تتبعی چنان که باید در سیره معصومان ندارند و شرح زندگانی امامان شیعه را جز از گویندگان شیعی نشنیده و یا جز درماخذهای غیر شیعی نخوانده اند ، بدانند که قدر و منزلت این امام تنها در دیده شیعیانش بزرگ نیست ، هر که علمی و بصیرتی داشته برابر او فروتن بوده و بزرگش می داشته .

و زید عموی او درباره وی گفته است : در هر زمان مردی از مااهل بیت است که خدا بدو بر خلق خود احتجاج می کند و حجت زمان مابرادرزاده ام جعفر است آنکه او را پیروی کند ، گمراه نگردد وآنکه مخالف وی بود ، هدایت نشود .

در روزگار رسول خدا ، هر گاه یاران آن حضرت را به حکمی فقهی نیاز می افتاد به قرآن یا حدیث رجوع می کردند و یا از شخص پیغمبر(ص) می پرسیدند و پاسخ می گرفتند و اگر بدو دسترسی نداشتند به آنان که از فقه بهره ای داشتند روی می آوردند ، از یاران رسول (ص) آنکه می توانست حکم خدا را چنان که هست بگوید و هر مشکل فقهی را به سرانگشت علم بگشاید ، علی (ع) بود . علی پیوسته با پیامبر (ص) به سر می برد و معنی قرآن و حدیث را از او فرامی گرفت و خود در این باره چنین می گوید :گاه رسول خدا را سخنی است و آن را دو گونه معنی است ، گفتاری است خاص و گفتاری است عام ، آن سخن را کسی شنود که نداند رسول خدا از آنچه خواهد ، پس شنونده آن را توجیه کند بی آنکه معنی آن را بداند ، یا مقصود او را بشناسد ، یا آنکه بداند آن حدیث چراگفته شده است و همه یاران رسول خدا چنان نبودند که از او چیزی پرسند و دانستن معنی آن را از او خواهند . . . و از این گونه چیزی بر من نگذشت جز آن که آن را از او پرسیدم و به خاطر سپردم.

پس از رحلت رسول (ص) و دوران خلافت خلفا هرگاه در مسئله ای فقهی کار بر خلیفه یا صحابه رسول (ص) دشوار می شد ، به علی (ع) رجوع می کردند و او مشکل آنان را می گشود . چون علی به شهادت رسید ، دشمنان کار را بر فرزندان و شیعیان او تنگ کردند . ومیان مردم و آنان جدایی افکندند . از سوی دیگر ، دین به دنیافروختگان نیز برای خشنودی حاکمان وقت و یا سود خود ، به ساختن روایتها پرداختند ، تا آنجا که شناخت حدیث درست از نادرست برفقیهان دشوار گردید . می توان گفت از سال چهلم هجری تا نزدیک به پایان سده نخستین هجرت جز معدودی از صحابه و تابعان از فقه درست فقه آل محمد (ص) بی بهره بودند .

در روزگار امام باقر اندکی گشایش پدید آمد و سالیان 148 - 114(دوران امامت امام صادق (ع » عصر انتشار فقه آل محمد یا به تعبیر دیگر ، روزگار تعلیم و تدریس فقه جعفری بود . در این سالها مدینه نیز چهره دیگری یافته بود .

در کتاب زندگانی علی بن الحسین (ع) نوشته ام قتل عام این شهرمقدس به دست سربازان مسلم پسر عقبه ، در بازمانگان از کشتارحالتی شبیه به نومیدی پدید آورد ، تا آنجا که سست اعتقادان برای زدودن این حالت از خویش ، به خنیاگری روی آوردند و مدینه در سالهای 80 65 مرکزی برای صدور آوازخوانان شد . اما با گذشت زمان آن حالت از میان رفت و دیگر بار مردم به مسائل مذهبی روی آوردند و محدثان و فقیهان روی کار آمدند .

آنکه در اخبار فقه شیعه تتبع کند خواهد دید روایتهای رسیده از امام صادق (ع) در مسائل مختلف فقهی و کلامی مجموعه ای گسترده و متنوع است و برای همین است که مذهب شیعه را مذهب جعفری خوانده اند . گشایشی که در آغاز دهه سوم سده دوم هجری پدید آمد موجب شد مردم آزادانه تر به امام صادق (ع) روی آورندو گشودن مشکلات فقهی و غیر فقهی را از او بخواهند .

ابن حجر درباره حضرتش نوشته است : مردم از علم او چندان نقل کردند که آوازه آن به همه شهرها رسید . امامان بزرگ چون یحیی بن سعید ، ابن جریح ، مالک ، سفیان بن عیینه ، سفیان ثوری ،ابوحنیفه ، شعبه و ایوب سختیانی از او روایت کرده اند .

دانشمندان از هیچ یک از اهل بیت رسول خدا به مقدار آنچه ازعبدالله روایت دارند نقل نکرده اند ، و هیچ یک از آنان متعلمان و شاگردانی به اندازه شاگردان او نداشته اند ، و روایات هیچ یک از آنان برابر با روایتهای رسیده از او نیست . اصحاب حدیث نام راویان از او را چهار هزار تن نوشته اند . نشانه آشکار امامت اوخردها را حیران می کند و زبان مخالفان را از طعن و شبهت لال می سازد .

ذهبی از ابوحنیفه آورده است : فقیه تر از جعفربن محمد ندیدم .

و چنان که نوشته شد ، مالک گفته است از فضل و علم و پارسایی از او برتر ندیده است . سخن مالک بن انس که یکی از چهار پیشوای مذهبهای اهل سنت و جماعت است درباره امام صادق (ع) نوشته شد، ابوحنیفه را نیز با آن حضرت دیدار یا دیدارها بوده است .

زبیر بکار نویسد : ابوحنیفه را با امام صادق ملاقاتها دست داده است . او در دادن فتوا بیشتر به رای و قیاس عمل می کرد وکمتر به روایت . و از عبدالله بن شبرمه که در سال 120 هجری قضاوت کوفه داشت روایت کند : من و ابوحنیفه بر جعفربن محمد (ع) در آمدیم . بر او سلام کردم و گفتم این مردی از عراق است و اورا فقه و علمی است . جعفر گفت : گویا اوست که دین را به رای خود قیاس می کند . سپس رو به من کرد و گفت : او نعمان پسر ثابت است و من تا آن روز نام او را نمی دانستم . ابوحنیفه گفت : آری. جعفر بدو گفت : از خدا بترس و در دین قیاس مکن که نخست کس که قیاس کرد شیطان بود . خدا او را فرمود آدم را سجده کن گفت من از او بهترم . مرا از آتش و او را از خاک آفریده ای .

سپس پرسید : قتل نفس مهمتر است یا زنا ؟

قتل نفس !

چرا قتل نفس با دو گواه ثابت می شود ، زنا با چهار گواه ؟ باقیاس چه می کنی ؟ روزه نزد خدا بزرگتر است یا نماز ؟

نماز !

چرا زن چون عادت می بیند روزه را باید قضا کند و نماز را نه ؟. . .بنده خدا از خدا بترس و قیاس مکن .

آنچه متتبع از خواندن کتابهایی که درباره ابوحنیفه نوشته شده و در آن از امام صادق (ع) سخن به میان آمده در می یابد ، این است که ابوحنیفه هر چند خود را فقیهی بزرگ می دانست ، امام صادق را حرمت می داشته است و ظاهرا بلکه مطمئنا عبارتی را که مولف روضات الجنات از او آورده که «من داناتر از جعفربن محمد هستم چرا که مردانی را دیدم و از آنان حدیث شنیدم و جعفربن محمدصحفی است » سخن ابوحنیفه نیست و گفته عبدالله بن حسن پدر محمدنفس زکیه است . چنان که در روضه کافی آمده است : عبدالله بن حسن کسی را نزد ابوعبدالله (ع) فرستاد و گفت :بدو بگو ابو محمد می گوید من از تو شجاع تر ، بخشنده تر و داناترم. امام به پیام آورنده گفت : اما شجاعت نه ، چرا که هنوزحادثه ای پیش نیامده تا شجاعت یا ترس تو در آن معلوم شود . اماسخاوت او ، از یک سو مال را می گیرد و در جایی که نباید مصرف می کند . اما علم ، پدرت علی بن ابی طالب هزار بنده آزاد کرد نام پنج تن از آنان را بگو ، پیام آورنده رفت و بازگشت و گفت :می گوید تو صحفی هستی (علم را از صحیفه های پدرانت در می آوری). امام گفت : بدو بگو آری به خدا صحف ابراهیم و موسی و عیسی که از پدرانم به ارث برده ام .

امام صادق در آغاز حکومت عباسیان سفری به عراق کرده و روزی چند را در حیره بسر برده است محدث قمی در منتهی الامال نوشته است این سفر در حکومت سفاح بوده است ولی از برخی سندها معلوم می شوداو در خلافت منصور به عراق رفته است ومنصور خود او را به عراق خواسته است . در این سفر بوده است که امام صادق را باابوحنیفه ملاقاتی دست داده ؟ و یا هنگامی که ابوحنیفه به مدینه رفته است. می توان گفت ملاقات او با آن حضرت یک بار نبوده و در عراق وحجاز با او دیدار کرده است .

ابن شهرآشوب از حسن بن زیاد روایت کند از ابوحنیفه پرسیدند :فقیه ترین کس که دیده ای کیست ؟ گفت : جعفربن محمد ، چون منصور او را خواست ، پی من فرستاد وگفت : مردم فریفته جعفربن محمد شده اند چند مسئله دشوار برای پرسش از او آماده کن . من چهل مسئله فراهم کردم . منصور جعفربن محمد را که در حیره به سر می برد به مجلس خود خواست . من نزدمنصور رفتم و جعفر را دیدم بر دست راست او نشسته است هیبت اوبیش از منصور بر دلم راه یافت منصور به من رخصت نشستن داد . پس گفت : این ابوحنیفه است !او را می شناسم .

منصور گفت : مسائلی را که در خاطر داری به ابوعبدالله بگو .

من یک یک را می گفتم و او پاسخ می داد که شما چنین می گوئید ،مردم مدینه چنین می گویند و ما چنین می گوئیم در مسائلی گفته شمارا می پذیرم و در مسائلی گفته آنان را ، و گاه راءی ما مخالف شما و آنان است تا آنکه هر چهل مسئله را گفتم و او هیچ یک رابی پاسخ نگذاشت .

سپس ابوحنیفه گفت : آیا داناترین مردم داناتر آنان به اختلاف(آراء) نیست ؟

هنگامی که امام صادق در حیره به سر می برده است ، مردم چنان در خانه او گرد می آمده اند که ملاقت کننده را دیدار او دشوار بوده است .

و چون خواست به مدینه باز گردد ، عده ای اهل فضل از مردم کوفه، او را مشایعت کردند و در جمله مشایعت کنندگان سفیان ثوری بود.

چنان که نوشته شد ، شاگردان امام صادق را تا چهار هزارتن نوشته اند و مقصود کسانی است که در مدت افاضه امام به تناوب وتفریق از او علم فرا گرفته اند نه آنکه این چهار هزارتن همه روزدر محضر او حاضر بوده اند . مولف کشف الغمه نویسد شماری ازتابعین از او روایت کرده اند که از جمله آنان : یحیی بن سعیدانصاری ، ایوب سختیانی ، ابان بن تغلب ، ابو عمرو ابن العلاء ویزیدبن عبدالله است و از ائمه ، مالک بن انس ، شعبه بن الحجاج ،سفیان ثوری ، ابن جریح ، عبدالله بن عمرو ، روح بن قاسم ، سفیان بن عیینه ، سلیمان بن بلال ، عبدالعزیزبن مختار ، وهب بن خالد وابراهیم بن طهمان اند که از او روایت دارند .

یکی از کسانی که او را شاگرد امام صادق (ع) شمرده اند ،جابربن حیان کوفی است . درباره جابر سخنان گوناگون گفته اند ومطالب مختلف نوشته اند . ابن ندیم گوید : جماعتی از اهل علم وبزرگان وراقان گویند جابر حقیقت ندارد . و بعضی گفته اند او راتصنیفی نیست . گروهی گفته اند او از مردم کوفه بود و از اصحاب امام صادق بود و گفته اند از فیلسوفان بود و بعضی گفته اند وی به جعفربن یحیی برمکی اختصاص داشت و آنجا که سیدی جعفر گوید مقصودجعفر برمکی است .

اما شیعه گوید او شاگرد جعفر صادق (ع) بود . ابن خلکان درشرح حال امام صادق نویسد : شاگرد او ابوموسی جابربن حیان صوفی طرسوسی است . کتابی در هزار ورق تالیف کرده و رساله های جعفرصادق (ع) را که پانصد رساله است در آن فراهم آورده .

شاگردی جابر در محضر امام صادق در کتابهایی چون تاریخ الحکما، قفطی ، قاموس الاعلام ، روضات الجنات ریاض العلما و دیگر کتابهاآمده است . دایره المعارف اسلامی نیز بدان اشارت دارد .

از مجموع آنچه درباره جابر نوشته اند می توان دریافت که اوبرخلاف گفته آنان که وی را شخصی افسانه ای شمرده اند ، وجود داشته و در سده دوم هجری می زیسته . هر چند مجموع کتابهایی را که به وی نسبت داده اند نمی توان از آن او دانست ، اما کتابهایی درکیمیا (شیمی) نوشته که به زبان لاتین ترجمه شده است .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان