برخلاف نظر معتزله، بسیاری از متکلمین اهل سنت و جماعت، روح را جوهر (ونه عرض) و یک واقعیت غیر قابل تقسیم می دانند و دلائلی بر این معنا اقامه کرده اند .
عقیده برخی از متکلمین از برادران اهل سنت و جماعت درباره روح و حقیقت آن، این است که: «روح و عقل از موجودات واقعی در عالم خلقت بوده، امر عرضی نیستند، برخلاف آنچه فرقه «معتزله » از متکلمین اهل سنت و غیر آنها گمان کرده اند و نیز روح و عقل از صفات حسنه و قبیحه، زیادی و کمی را می پذیرند، همان طور که بینائی چشم انسان، کم نوری و پرده پوشی و آفتاب، انکساف را غزالی (2) یکی از متکلمین بزرگ اهل سنت و جماعت می گوید: «حقیقت روح از قبیل جسم نیست که حلول در بدن کرده باشد . (مانند داخل شدن آب در ظرفی) و باز روح از قبیل عرض نیست که داخل در قلب و مغز شده باشد (مثل حلول علم در عالم) بلکه روح از قبیل جوهر است برای اینکه خودش را و خالقش را می شناسد و معقولات را درک می کند و به اتفاق تمام عقلا، روح جزء لا یتجزی است و قابل تقسیم و تجزیه نیست حتی استعمال لفظ جزء در مورد حقیقت روح سزاوار نیست زیرا که جزء نسبت به کل داده شده و در مورد روح و حقیقت آن کلی وجود ندارد مگر اینکه گوینده آن کلام به قول خودش اراده این نحو جزء کند که واحد جزء عدد 10 می باشد» (3) .
سپس چنین ادامه می دهد:
«اگر در انسانیت انسان همه آنچه را که قوام بدن انسان به آن متوقف است جمع بکنی روح نیز یکی از موارد آن بشمار می رود . روح نه داخل در بدن بوده، (مثل سایر اعضاء و جوارح) و نه خارج از آن و نه روح جدا از بدن بوده و نه متصل به آن، بلکه حقیقت روح به ملاحظه دانش از حلول در یک محلی و اتصال به اجسام، منزه می باشد و دارای جهت و مکان خاصی در بدن نیست ... پس ارواح نزد ما انسانها اجسام لطیف غیرمادی هستند . بخلاف عقیده فلاسفه، حال که روح یک موجود غیر مادی است پس او موجودی لطیف و نورانی و غیرقابل انحلال و در عین حال در تمام اعضاء و جوارح بدن انسانها جاری و ساری است و روح به ملاحظه ذاتش دارای هستی است، زیرا او قادر است که بدن و اعضاء بدن را حرکت بدهد» (4) .
پس روح جوهری است علوی و آسمانی که در شان آن آیه: «... قل الروح من امر ربی » (5) . «... روح از عالم امر پروردگار می باشد» . نازل شده است یعنی او به امر پروردگار موجود گشته، امری که در غیر مادیات به کار می رود پس وجود او زمانی است نه به صورت خلق که در مادیات به کار برده می شود پس وجود او آنی است و بامر پروردگار موجود گشته و جسم و بدن همراه او به نحو خلق و موجود مادی پدید آمده است، چنانکه خداوند تبارک و تعالی در قرآن مجید می فرماید: «و من آیاته الی القوم السماء و الارض بامره ر» (6) «از نشانه های اوست که آسمان و زمین به فرمان خدا برپا است » . و نیز آیه مبارکه: «... الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره ...» (7) «خداوند، خورشید و ماه و ستارگان را آفرید که مسخر فرمان او هستند» .
نظریه فخر رازی
امام فخر رازی (8) در کتاب خود: «النفس و الروح و شرح قوامها» تحت عنوان: «البحث عن ماهیة جوهر النفس » . در حدود هفت دلیل و حجت اقامه می کند که روح و نفس انسانی مادی نبوده، حقیقت آن از قبیل جسم و بدن نمی باشد .
از جمله می نویسد: بدانکه آنچه انسان هنگامی که می گوید: «من آمدم، من شنیدم و من فهمیدم و من انجام دادم و ... مراد او این بدن جسمی و مادی نیست زیرا دلیل عقلی و نقلی برای این کار فراوان است » (9) . سپس شروع می کند به بیان دلائلی روشن از آیات قرآن برای اثبات اینکه روح و نفس انسانی عبارت از جسم و بدن نبوده، مادی نمی باشد:
دلیل اول: مشتمل بر چند آیه شامل بر صفات شهدا و صفات معذبین .
الف: «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون ...» (10)
«ای پیامبر! هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند مردگانند بلکه آنان زنده اند و نزد پرودگارشان روزی داده می شوند» .
ب: «... النار یعرضون علیها غدوا و عشیا ...» (11) درباره صفت معذبین خداوند می فرماید: «کافران هر صبح و شام بر عذاب آتش عرضه می شوند» .
ج: «مما خطیئاتهم اغرقوا فادخلوا نارا» (12) «آری سرانجام، همگی به خاطر گناه هایشان غرق شدند» .
بدیهی است در این آیات اشاره به انسانی است که بعد از موت این بدن، باقی بوده و رنج و عذاب را ادراک می کند و معلوم است که این بدن بعد از موت، دیگر حیات نداشته و به هنگام زنده شدن برای روز رستاخیز اجزاء و اعضای دیگری غیر از این اجزاء بدن، همراه نفس و روح می باشد . غیر از این آیات، آیات دیگری از قبیل «... اخرجوا انفسکم ...» (13) یعنی هنگامی که فرشتگان به ظالمان می گویند: «جان خود را خارج سازید ...» .
و آیه: «یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة » (14) یعنی خطاب به نفس، خداوند می فرماید: «بسوی پروردگارت بازگرد در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است » .
و نیز آیه: «... حتی اذا جاء احدکم الموت توفته رسلنا و هم لا یفرطون ثم ردوا الی الله مولاهم الحق ...» (15) «... خداوند بر شما مراقبانی می گمارد تا زمانی که یکی از شما را مرگ فرا رسد در این موقع فرستادگان ما، جان او را می گیرند و آنها در نگاه داری حساب عمر و اعمال بندگان کوتاهی نمی کنند» .
و آیات دیگر از قبیل: «ثم انشاناه خلقا آخر فتبارک الله احسن الخالقین » (16) «نطفه را به صورت علقه و علقه را به صورت مضغه و مضغه را به صورت استخوانهائی درآوردیم و بر استخوانها گوشت پوشاندیم سپس آنرا آفرینش تازه ای ساختیم پس بزرگ ست خدائی که بهترین آفرینندگان است » .
و غیر از اینها از آیات که همه آنها دلیل بر این است که نفس انسان غیر از بدن و جسم مادی است قرآن در سوره سجده پس از آیه نهم، اعتراض برخی از مشرکان را درباره امکان بازگشت به حیات مجدد نقل می کند و می گوید: «... و قالوا ااذا اضللنا فی الارض اننا لفی خلق جدید» (17) یعنی «کافران می گویند: «اگر ما مردیم و اجزای بدن ما در جهان پخش و گم گشت آیا ما دارای آفرینش مجدد خواهیم بود؟» . آنگاه قرآن در پاسخ این سؤال و اعتراض می فرماید: «بل هم للقاء ربهم کافرون » . «آنان به لقاء پروردگار خود کفر می ورزند» . و نیز می فرماید: «... قل یتوفاکم ملک الموت الذی وکل بکم ثم الی ربکم ترجعون » (18) «بگو ای پیامبر: فرشته مرگ که بر شما مامور شده (روح) شما را می گیرد سپس شما را به سوی پروردگارتان باز می گرداند» .
زیرا مراد از توفی در آیه گذشته میراندن نیست بلکه قبض و اخذ و گرفتن است و این لفظ در این آیه و در آیات متعددی در قرآن در این معنا به کار رفته و مفاد آن با مراجعه به موارد این لفظ در آیات روشن می گردد به این معنی که بدنهای شما در جهان ماده و دنیا پخش و گم می گردد ولی آنچه واقعیت شما را تشکیل می دهد حقیقت شما و آن همان روح شماهاست که پیش خداوند محفوظ می باشد و فرشته مرگ که بر شما گذارده شده است آنرا می گیرد و در اختیار ما قرار می دهد و هر موقع که آنرا به جهان ماده بازگردانیم همان باشد که در آغاز بود .
پس معلوم می شود که واقعیت انسانها همان روح آنها است که فرشته می گیرد و اگر واقعیت انسانها چیز دیگری بود صحیح نبود بفرماید: یتوفاکم یعنی «شما را خداوند قبض می کند» .
و باز از آیه مبارکه زیر: «و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم اولئک هم الفاسقون » (19) یعنی: «مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و آنگاه خدا آنها را به خودفراموشی دچار کرد، آنان گروه فاسق می باشند» استفاده می شود یعنی مراد از کلمه «انفسهم » در آیه بالا و مقصود از این خود و خویشتن، جسم و تن و لذایذ جسمان نیست زیرا گروه فاسق غیر از اطاعت خدا آنچه را هرگز فراموش نمی کنند، تن است بلکه جزء به تن پروری و غور در لذائذ مادی به چیزی نمی اندیشند پس مقصود از خود و خویشتن در آیه همان روح است که حقیقت «من » و «او» و «خود» و «خویشتن » است پس روح با فنای جسد فانی نمی گردد و آن جوهر است نه عرض و اهل تحقیق برآنند که نحوه تعلق روح به بدن به گونه جزئیت و حلول نمی باشد بلکه نحوه تعلق روح به بدن نحوه تدبیر و تصرف است یعنی روح همراه جسد است تا آنرا اداره و در آن تصرف نماید و اکثر متکلمین امامیه مانند شیخ مفید (ره) و «بنی نوبخت » و محقق طوسی و علامه و از اشاعره «راغب اصفهانی » و ابوحامد غزالی بر این عقیده اند . (20)
استقلال روح، از نظر روایات شیعی
از امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه: «الله یتوفی الانفس حین موتها ...» (21) «خداوند روح را هنگام مرگ و در حال خواب دریافت می دارد و آنکه مرگش نرسیده دوباره به بدنش برمی گرداند تا گاهی که مرگش فرا رسد» . آمده که فرمود: چون یکی به خواب می رود روح (حیوانی) او در بدنش می ماند و میان آندو رابطه ای مانند شعاع خورشید برقرار می باشد» (22)
از امیرالمؤمنین علی (ع) روایت شده که جسم را شش حالت است: صحت، مرض، مرگ، زندگی، خواب، بیداری و همچنین روح نیز دارای چنین حالاتی می باشند که حیات او دانش و مرگش، جهل و بیماریش، شک و صحتش، هستی و خوابش، غفلت و بیداریش حالت توجه می باشد» (23) . بدیهی است که حالات شش گانه شمرده شده برای جسم جز از طریق روح که یک موجود مستقل مجرد که در رابطه با جسم قرار دارد انجام نمی گیرد .
در حدیث معتبر آمده است که ارواح مؤمنان در میان باغی از بهشت به هیئتی همانند اجسام دنیوی زندگی می کنند و در حدیث دیگر معتبر: ارواح بشکل اجساد در باغی در بهشت زندگی می کنند و از حال یکدیگر می پرسند و با یکدیگر تعارف می کنند .
و در حدیث دیگری نقل شده است که ارواح در اطاقهایی در بهشت می باشند و از غذای آن می خورند و از نوشابه هایش می نوشند و در روایت دیگری ذکر شده است که چون خداوند روح مؤمن را بستاند آنرا به کالبدی مانند کالبد دنیوی اش منتقل می سازد و آنان می خورند و می آشامند و چون یکی از آشنایان بر آنان وارد شود او را به صورت دنیوی اش بشناسند . (24)
پی نوشت:
1) ان الروح و العقل من الاعیان لیس بعرضین کما ظنته المعتزله و غیرهم و انها یقبلان الزیاده و من الصفات الحسنة و القبیحة کما یقبل العین الناظرة غشاوة و رمدا و الشمس انکسافا و لهذا وصف الروح بالامارة بالسوء مرة و بالمطمئنة اخری » (دائرة المعارف تالیف بستانی، ج 8 - ماده روح ص 745/746).
2) ابو حامد محمد بن غزالی متولد سال 415 ه . در طایران از قراء طوس خراسان و متوفای سال 505 ه . ق .
3) ان الروح لیس بجسم یحل البدن حلول الماء فی اناء و لا هو عرض یحل القلب و الدماغ حلول العلم فی العالم بل هو جوهر لانه یعرف نفسه و ظائقة و یدرک المعقولات و هو باتفاق العقلاء جزء لا یتجزی و شی ء لا ینقسم الا ان لفظ الجزء غیر لایق به لان الجزء مضاف الی الکل هیهنا فلا جزء الا ان یراد به ما یرید القائل بقوله: الوحدة جزء من العشرة ...» (دائرة المعارف بستانی، ج 8، ماده روح، ص 746).
4) الارواح عندنا اجسام لطیفة غیر مادیة خلافا للفلاسفة فاذا کان الروح غیر مادی کان لطیفا نورانیا غیر قابل للانحلال و ساریا فی الاعضاء اللطیفة و کان حیا بالذات لانه عالم قادر علی تحریک البدن ...» (دائرة المعارف بستانی، ص 746، ماده روح، ج 80).
5) سوره اسراء آیه 85 .
6) سوره روم آیه 25 .
7) سوره اعراف آیه 54 .
8) متوفای 606 ه . ق . تا ص 27 تاریخ چاپ سال 1364 . ش .
9) اعلم ان الذی یشیر الیه کل احد بقوله: انا جئت یقول انا انصرف و انا سمعت و انا فهمت و انا فعلت » شی ء غیر هذه البینة الظاهرة المحسوسة و یدل علیه المعقول و المنقول » (همان، ص 27) .
10) آل عمران آیه 169 .
11) سوره غافر آیه 46 .
12) سوره نوح آیه 25 .
13) سوره انعام آیه 93 .
14) سوره فجر آیه 27 و 28 و 29 .
15) سوره انعام آیه 61 و 62 .
16) سوره مؤمنون آیه 14 .
17) سوره سجده آیه 10 .
18) سوره سجده آیه 11 .
19) سوره حشر آیه 19 .
20) معارف و معاریف تالیف: سید مصطفی حسینی دشتی ج 3، ماده روح، تاریخ چاپ: سال 1369 . انتشارات اسماعیلیان قم چاپ اول .
21) سوره زمر آیه 42 .
22) تفسیر صافی ص 325 - 467 . تالیف مرحوم فیض کاشانی .
23) بحارالانوار تالیف: مرحوم محمد تقی مجلسی ج 61 ص 40 .
24) مجمع البحرین تالیف مرحوم فخرالدین طریحی متوفای سال 1085 ه . ق ص 1086 و کتاب: معارف و معاریف ج 3 .