اشاره :
در پیش شماره ماهنامه زمانه (ایران معاصر)، نویسنده به بررسی پیشینه خاندان جرج بوش دوم، رئیس جمهور آمریکا پرداختند در آن مقاله به چگونگی رشد و قدرت گرفتن خاندان بوش توسط خاندان «هریمن» و فعالیت آنان در قاچاق تریاک پرداخته شد و در پی آن پیوند خاندان بوش با فرقه شبه ماسونی «جمجمه و استخوان» مورد تحلیل قرار گرفت در این شماره ماهنامه آقای شهبازی به زوایای دیگری از پیوند خانواده بوش با کانون های قدرت صهیونیستی و تعاملات آنان در صادرات اسلحه پرداخته اند.
دلاّلی اسلحه: میراث خاندان بوش
اولین چهره سرشناس خاندان بوش، فردی به نام ساموئل بوش است که در اواخر سده نوزدهم و نیمه نخست سده بیستم میلادی می زیست. درباره نسل های پیشین خاندان بوش، جز چند نام، اطلاّعاتی در دست نیست، و از این رو، به ناچار باید وی را بنیان گذار این خاندان معرفی کنیم.(1) ساموئل بوش عمری طولانی نمود و در سال 1948 میلادی در 84 سالگی درگذشت.
پیوندهای صهیونیستی دولت ویلسون
شهرت و اقتدار خاندان بوش، از زمان جنگ جهانی اوّل و دوران ریاست جمهوری وودرو ویلسون و با ساموئل بوش آغاز می شود. ساموئل بوش با شبکه ای از زرسالاران وال استریت (2) مرتبط بود، که در انتخابات سال 1912 م با سرمایه گذاری بر روی ویلسون، (نامزد حزب دموکرات)، او را در جایگاه بیست و هشتمین رییس جمهوری ایالات متحده آمریکا (1913-1921 م) جای دادند.
در پیرامون ویلسون، کانون قدرتمندی از سوداگران یهودی و شرکای ایشان گرد آمده بودند، که در آن زمان، با نفوذترین شبکه دسیسه گر مالی سیاسی ایالات متحده شناخته می شدند. از اعضای یهودی سرشناس این کانون می توان به برنارد باروخ، هنری مورگنتو سایمون بامبرگر، استیون وایز، و لویی براندیز اشاره کرد. مورگنتو در انتخابات ریاست جمهوری سال 1912 م، ریاست کمیته مالی حزب دموکرات را به دست داشت که پس از صعود ویلسون، به قدرت، به عنوان سفیر ایالات متحده آمریکا در عثمانی منصوب شد. سال های مأموریت مورگنتو مقارن با حوادث مرموز و دسیسه گرانه ای است که به مشارکت عثمانی در جنگ جهانی اوّل و فروپاشی نهایی این دولت پهناور و اشغال فلسطین به دست یهودیان زرسالار انجامید. ویلسون و حلقه یاران او، از جمله مورگنتو، در این حوادث نقشی مؤثر ایفا نمودند. سایمون بامبرگر نیز از یاران نزدیک و مشاوران ویلسون بود که پس از پیروزی ویلسون به عنوان استاندار اوتاوا منصوب شد. استفن وایز، خاخام سرشناس و رییس سازمان جهانی صهیونیسم، سهمی بزرگ در صعود ویلسون داشت. زرسالار دیگر، یهودی سرشناس لوی براندیز بود که ویلسون او را در مقام دادستان کل ایالات متحده جای داد. وی نخستین یهودی بود که در ایالات متحده آمریکا به این مقام رسید.
برنارد باروخ به یک خانواده یهودی مهاجر از آلمان تعلق داشت. او در زمان انتخابات ریاست جمهوری سال 1912 یکی از سرشناس ترین و ثروتمندترین دلالان وال استریت بود؛ او رابطه نزدیک شخصی و کاری با خانواده «هریمن» داشت، و مؤسسه باروخ در امور بورس بازیِ سهام کمپانی های هریمن نیز فعال بود. باروخ از حامیان مالی اصلی حزب دموکرات به شمار می رفت، و در کنار سایر یهودیان زرسالار ایالات متحده، در موفقیت ویلسون، سهمی بزرگ داشت. در سال های پسین، باروخ و «کلنل هاوس» مشاوران اصلی ویلسون و گردانندگان واقعی دولت ایالات متحده بودند. پس از پایان جنگ جهانی اوّل، برنارد باروخ ریاست کمیته ای را به عهده داشت، که غرامت سنگین دوازده میلیارد دلاری را بر آلمان تحمیل کرد. در واقع محدودیت های سخت اقتصادی تحمیل شده دولت ویلسون بر جمهوری نوپای آلمان و برنارد باروخ و زرسالاران وال استریت، از جمله عوامل اصلی ای است که زمینه را برای ظهور هیتلر و جنگ جهانی دوم فراهم کرد.
برخی از مورّخان «کلنل ادوارد مندل هاوس» را قدرتمندترین مرد ایالات متحده در سال های 1912م تا 1920م می دانند کلنل هاوس پسر «توماس هاوس»، کارگزار خاندان زرسالار روچیلد در سال های جنگ داخلی آمریکاست. او، در سال 1912م، ریاست ستاد انتخاباتی ویلسون را به دست داشت و در همین زمان کتابی تحت عنوان «فیلیپ درو: مدیر» را منتشر کرد. این رُمان سرگذشت مردی به نام فیلیپ درو است که اداره ایالات متحده را به دست می گیرد و با اقتدار و استبداد، در مقام «یک دیکتاتور مصلح»، تحولاتی بزرگ پدید می آورد. بسیاری از اقداماتی که در دوران ریاست جمهوری ویلسون صورت گرفت، در واقع تحقق طرح های «کلنل هاوس» در این کتاب بود. از جمله این طرح ها، تاسیس سازمان ملل متحد است که در آن زمان «مجمع ملل» نام داشت. انگار «نظم نوین جهانی» نیز، که از زمان ویلسون در سیاست خارجی ایالات متحده مطرح شد، در واقع، تحقق آرمانی بود که کلنل هاوس در کتاب خود مطرح کرده بود.
این کانون یهودیان با همتایان انگلیسی و فرانسوی خود، رابطه ای نزدیک داشت و همین نفوذ را در دولت «لوید جرج» در انگلستان و دولت «ژرژ کلمانسو» در فرانسه اعمال می کرد.در آن سال ها، استفن وایز در کنار، مارکوس ساموئل ، هربرت ساموئل، سیمون مارکس، اسرائیل سیف و برادران اسحاق (روفوس و گادفری اسحاق) به عنوان رهبران تراز اوّل صهیونیسم شناخته می شدند و این شبکه تمامی حرکات «حییم وایزمن»، رییس جمهور بعدی دولت اسراییل و سازمان جهانی صهیونیست ها را هدایت می کرد. پیوند ویلسون با زرسالاران یهودی ایالات متحده تا بدان حد گسترده و عمیق بود که برخی از نویسندگان آمریکایی او را یهودی الاصل و از تبار آلمانی مارانو (یهودی مخفی) به نام «ویهلسون» می دانند.
ساموئل بوش و «سوداگری مرگ»
در سال های 1917م -1914م، جنگ جهانی اوّل با شدت تمام جریان داشت، در آن زمان هنوز دولت ایالات متحده آمریکا به طور رسمی بی طرف شناخته می شد. با این حال، در آن سال ها، زرسالاران وال استریت در پیوند با کمپانی های تسلیحاتی بریتانیا در تحولات جنگ به شدت ذی نفع بودند. آنان، از نظامی گری و فروش اسلحه، سودهای کلان می بردند و همینان بودند که سرانجام دولت آمریکا را به سود جبهه بریتانیا و فرانسه وارد جنگ کردند. در آن سال ها، «جان پیرپونت مورگان»، زرسالار نام دار آمریکایی، بزرگ ترین واسطه مالی و سیاسی بریتانیا در آمریکا بود، و به همراه شرکا و دوستان خود، خط اتحاد میان آمریکا و بریتانیا را مستحکم می کرد. در این زمان، بانک مورگان، نماینده رسمی مالی دولت بریتانیا در ایالات متحده به شمار می رفت. دو مشاور عالی رتبه و با نفوذ ویلسون، یعنی («کلنل ادوارد هاوس» و «برنارد باروخ»)، با این کانون دسیسه گر مالی پیوند نزدیک داشتند، که عملیات مالی مشکوک و سوداگرانه ای را سامان می دادند.
در جریان حوادث جنگ، دو متولّی «فرقه جمجمه و استخوان» یعنی «آورل هریمن» و «پرسی راکفلر»، جایگاهی برجسته در صفوف بورس بازان و دسیسه گران مالی سیاسی ایالات متحده آمریکا داشتند. پرسی راکفلر، پسر ویلیام راکفلر و برادر زاده جان راکفلر، تحصیلات خود را در دانشگاه ییل به پایان برده و در سال 1910 به عضویت فرقه درآمده بود. اعضای خاندان راکفلر، در مشارکت با کمپانی های «کوهن لوئب و مورگان»، اداره دو غول بزرگ نفتی و مالی ایالات متحده را به دست داشتند: استاندارد اویل و نشنال سیتی بانک. کوهن لوئب مؤسسه عظیم مالی ای بود که آن را سه زرسالار نامدار یهودی، «اتوکاهن یاکوب شیف و فلیکس واربورگ» اداره می کردند. هریمن ها در این شبکه مشارکت داشتند و عملیات آنها در عرصه راه آهن در پیوند با مورگان ها و راکفلرها و مجتمع کوهن لوئب صورت می گرفت.
با آغاز جنگ جهانی در سال 1914، برنامه ریزی و هدایت صنایع نظامی ایالات متحده را نهادی به نام «اداره صنایع نظامی» (3) به دست گرفت که برنارد باروخ ریاست آن را بر عهده داشت. باروخ مأموریت تجدید سازمان صنایع وابسته به ارتش آمریکا را به نشنال سیتی بانک محول کرد.در این زمان، پرسی راکفلر اداره کمپانی ریمنگتون را به دست گرفت و یکی از کارگزاران خود به نام ساموئل پریود را به مقام ریاست هیأت مدیره این کمپانی منصوب کرد. در آن دوران، رمینگتون بزرگ ترین کمپانی تسلیحاتی آمریکا به شمار می رفت.
در سال 1917، ایالات متحده رسماً وارد جنگ شد و باروخ در بهار 1918 ساموئل بوش را به عنوان رییس بخش تدارکات، سلاح های سبک، و مهمات در اداره صنایع نظامی آمریکا منصوب کرد. پرسکات بوش، پسر ساموئل، نیز به دلیل دوستی با آورل هریمن و پرسی راکفلر، در مقام رابط میان دولت و کمپانی رمینگتون و سایر کمپانی های تسلیحاتی ایالات متحده جای گرفت.بدین سان ساموئل بوش و پسرش در مواضعی مهم و سودآور استقرار یافتند. این جایگاه و ارتباط سطح عالی و استوار با زرسالاران وال استریت، پایه های انباشت ثروتی عظیم را فراهم نمود که بعدها پسر و نوه پرسکات بوش را در رأس دولت ایالات متحده آمریکا جای داد.
متأسفانه بیشتر اسناد و مکاتبات دولتی مربوط به معاملات تسلیحاتی برنارد باروخ و ساموئل بوش در سال های جنگ اول جهانی به بهانه کمبود قفسه در بایگانی های ایالات متحده معدوم شده است. این همان بهانه ای است که در رابطه با انهدام اسناد بایگانی آژانس مرکزی ایالات متحده (سیا) درباره کودتای 28 مرداد 1332 در ایران نیز عنوان می شود(4) و این در حالی است که امروزه شناخت جزئیات معاملات و روابط نیای خاندان بوش از اهمیتی فوق العاده برخودار است؛ زیرا می تواند ریشه های مناسبات دیرینی را عیان سازد که در اوایل هزاره سوم میلادی بار دیگر بشریت را با دور جدیدی از نظامی گری و جنگ افروزی لجام گسیخته مواجه ساخته است. با وجود این، اسناد به جای مانده، برای ترسیم چارچوب و کلیات روابط ساموئل بوش با زرسالاران نیویورک و لندن، کفایت می کند. این اسناد نشان می دهدکه بوش گزارش های خود را به برنارد باروخ و کلارن دیلون، زرسالار نام دار وال استریت، تقدیم می کرد و این کانون به سوداگری های مشکوک اسلحه اشتغال داشت. کمپانی رمینگتون مسلسل و تفنگ و سلاح های سبک و کمری خودکار تولید می کرد، و در طی سال های جنگ، میلیون ها تفنگ به روسیه تزاری فروخت. بیش از نیمی از کلّ تسلیحاتی را که متحدین انگلیس و آمریکا در جنگ جهانی اول مصرف کردند و 69 درصد تفنگ هایی را که ایالات متحده در دوران جنگ استفاده نمود، کمپانی رمینگتون تأمین می کرد.
تحرکات برنارد باروخ و دستیاران او، از جمله ساموئل بوش، در سال های جنگ اول جهانی چنان غیر اخلاقی بود که بعدها در سال 1943، کمیته تخصصی سنای آمریکا، به ریاست «جرالدنای»(5)، از اقدامات این شبکه با عنوان «تجارت مرگ» یاد کرد و از سودهای کلانی سخن گفت که از طریق زد و بندهای نامشروع نظامی به چنگ آورده بودند. سناتور «نای»، در گزارش خود، به شدت به این شبکه و به ویژه به کمپانی آمریکایی رمینگتون و کمپانی انگلیسی ویکرز آرمسترانگ حمله کرد و کارگزاران و دلاّلان این دو کمپانی را مسبّب بروز جنگ در بسیاری از کشورها و تغذیه تسلیحاتی طرفین درگیر دانست. ویکرز نیز متعلق به همان کانونی بود که برنارد باروخ و ساموئل بوش کارگزاران آن به شمار می رفتند. این مجتمع عظیم تسلیحاتی را، در اواخر سده نوزدهم، دو زرسالار نام دار یهودی، «سرارنست کاسل»،و «لرد ناتانیل روچیلد»، بنیان نهادند که، در طی سده بیستم میلادی، نقشی بزرگ و مرموز در بسیاری از عملیات جنگ افروزانه و نظامی گرایانه در سراسر جهان ایفا نمود. موّرخان ویکرز را، در کنار رمینگتون، زّرادخانه اصلی متفقین در دوران جنگ اول جهانی می دانند. سرشناس ترین کارگزار کمپانی های ویکرز و رمینگتون در اوایل سده بیستم میلادی، یک سوداگر مرموز یهودی به نام «سر بازیل زاهاروف» بود که، به عنوان بزرگ ترین دلاّل اسلحه زمان خود، شهرت افسانه ای یافته است. زاهاروف در سال 1918 عنوان شهسواری امپراتوری بریتانیا را دریافت کرد، و به نوشته دایرة المعارف آمریکانا، دوست صمیمی برخی از دولت مردان غربی، مانند «دیوید لوید جرج» (نخست وزیر بریتانیا)، «ژرژ کلمانسو» (نخست وزیر فرانسه)،«آریستید بریان» (نخست وزیر و وزیر امور خارجه فرانسه) و «ونیزلوس» (نخست وزیر یونان) بود.(6) تمامی این افراد، که با نفوذترین چهره های دوران جنگ اوّل به شمار می روند، به گرایش های صهیونیستی و پیوندهای مشکوک با سوداگران بزرگ مالی و تسلیحاتی شهرت فراوان دارند. از اقدامات مرموز این شبکه سوداگر مرگ، باید به فروش رزم ناو 23000 تنی «رشادیه» به دولت ترکان جوان در جبهه متخاصم با بریتانیا و فرانسه و ایالات متحده آمریکا اشاره کرد.
پرسکات بوش و «پروژه هیتلر»
فعالیت های تجاری و سیاسی پرسکات بوش از دوران اقتدار پدرش در سال های جنگ اوّل آغاز شد، و پس از جنگ، در پیوند با شبکه هریمن ها و به عنوان دستیار «هربرت واکر» تداوم یافت. هربرت واکر از دلاّلان بورس بود که با مجتمع مالی مورگان پیوند نزدیک داشت و از کارگزاران مورد اعتماد و سرشناس ادوارد و آورل هریمن به شمار می رفت. در نوامبر 1919، هربرت واکر بانک خصوصی و «آ. هریمن و شرکا» را در نیویورک تأسیس کرد، و خود، رییس و مدیر اجرایی این بانک شد. ریاست عالی بانک را آورل هریمن بر عهده داشت و شرکای اصلی او عبارت بودند از رولاند(بانی) هریمن، پرسی راکفلر و پرسکات بوش. پرسکات بوش، در این زمان، داماد هربرت واکر به شمار می رفت و این همان وصلتی است که در 1942 به تولد جرج هربرت واکر بوش انجامید. دو سال پس از تولد این پسر، در 1926، پرسکات بوش به عنوان نایب رییس بانک هریمن منصوب شد. در این زمان، هربرت واکر همچنان رییس بانک بود.
بخش مهمی از فعّالیت های مجتمع هریمن، در رابطه با آلمان صورت می گرفت. بنیان این فعالیت از زمانی نهاده شد که آورل هریمن و هربرت واکر، از طریق زد و بندهای مشکوک مالی با مقام های آمریکایی، کشتی های مصادره شده آلمان در زمان جنگ را به مالکیّت کمپانی خود در آوردند. بدین سان، یکی از بزرگ ترین خطوط کشتی رانی جهان به نام «خط هامبورگ آمریکا» تأسیس شد که به مدت بیست سال (1920-1940) کنترل تمامی فعالیت های کشتی رانی میان بندر مهم تجاری هامبورگ و بنادر ایالات متحده آمریکا را به دست داشت. اقدام بعدی آورل هریمن و هربرت واکر مشارکت با مجتمع مورگان بود که از طریق ادغام بانک هریمن و بانک مورتن صورت گرفت. بانک مورتن بخشی از مجتمع مالی «گارانتی تر است» مورگان ها بود.
کمپانی کشتی رانی هامبورگ آمریکا در سال های میانی دو جنگ جهانی نقش بزرگی در اقتصاد و سیاست آلمان ایفا نمود و در تخریب اقتصاد این کشور و فراهم آوردن زمینه های ظهور نازیسم مؤثر بود. این اقدامات در پیوند با خاندان واربورگ انجام می شد. در سال 1922، آورل هریمن و هربرت واکر شاخه برلین بانک خود را تأسیس کردند، و به کمک بانک واربورگ، ارتباطات مالی خود را با صنایع و معادن آلمان گسترش دادند. از سال 1925، که موج تبهکاری سازمان یافته در آمریکا آغاز شد، آورل هریمن و هربرت واکر نیز به سرمایه گذاری در این عرصه پرداختند و قمارخانه بزرگ خود را در میدان مدیسون شهر نیویورک برپا کردند. در سال 1931، بانک هریمن به دلیل مشارکت با «بانک برادران براون» به «بانک برادران براون- هریمن» تغییر نام داد. هربرت واکر و دامادش، پرسکات بوش، از مدیران اصلی این مجتمع عظیم مالی بودند که، در دهه های بعد، نقش بزرگی در حیات مالی و سیاسی ایالات متحده ایفا کرد.
مؤلفان در زندگی نامه غیر رسمی جرج بوش می نویسند:
«برای درک میزان خطری که جرج هربرت، واکر بوش برای بشریت دارد، باید به این امر به درستی توجه نمود که ثروت خاندان او در نتیجه پروژه هیتلر به دست آمده است. آن شبکه قدرتمند انگلیسی آمریکایی که بعدها جرج بوش را به آژانس مرکزی اطلاعات (سیا) و سپس کاخ سفید وارد کردند، همان شرکای پدر او در پروژه هیتلر هستند.»
طبق نظر مورخانی که در زمینه نقش زرسالاران وال استریت در ظهور و صعود نازیسم به پژوهش پرداخته اند، «پروژه هیتلر» از سال های 1920 میلادی آغاز شد. منظور از این عنوان، سرمایه گذاری مشترک کانون معیّنی از زرسالاران ایالات متحده آمریکا، بریتانیا و آلمان بر روی حزب نازی و به قدرت رسانیدن آدولف هیتلر است.
این پیوند عجیب از زمانی آشکار شد که، در 20 اکتبر 1942، ده ماه پس از ورود ایالات متحده به جنگ دوم جهانی، دستور توقیف کلیه عملیات بانکی و شرکت های متعلق به آلمان نازی در شهر نیویورک صادر شد. این عملیات را همان کانون آشنایی هدایت می کرد که درباره آن سخن گفته ایم: از مهم ترین شرکت های متعلق به آلمان نازی که در این زمان از سوی دولت ایالات متحده آمریکا مصادره شد، «یونیون بنکینگ کورپوریشن» که پرسکات بوش مدیریت آن را به دست داشت که... اسامی سهام داران چنین ذکر شده است: ای. رولاند هریمن [بانی هریمن [رییس و عضو هیئت مدیره با سه هزار و نهصد و نود و یک سهم، کونلیس لیونیس با چهار سهم، هارولد پنینگتون با یک سهم، رای موریس با یک سهم، پرسکات بوش با یک سهم، کوونهافن با یک سهم، و جان گرونینگر با یک سهم. افراد فوق کارگزاران مالی دولت آلمان و اعضای هیئت مدیره مؤسسه مالی فوق بودند و کوونهافن (7) از مأموران برجسته و فعال آلمان نازی به شمار می رفت.
در 28 اکتبر 1942، دو روز پس از ورود ارتش آلمان نازی به شمال آفریقا، دولت ایالات متحده، طی فرمانی، اموال دو مؤسسه دیگر متعلق به آلمان هیتلری را مصادره کرد: «هلند امریکن تریدینگ کورپوریشن» و «سیملس استیل کورپویشن». این دو مؤسسه را نیز بانک هریمن اداره می کرد و پرسکات بوش از مدیران آن بود. در 17 نوامبر 1942، «سیلیس امریکن کورپوریشن» به دلیل ارتباط با دولت آلمان مصادره شد. این شرکت را نیز پرسکات بوش و پدر زنش، جرج هربرت واکر، اداره کردند. در فرمان اخیر، تنها اموال متعلق به دولت آلمان مصادره گردید و سهام شرکای آمریکایی یعنی هریمن و واکر و بوش مصادره نشد.
یکی از شرکای اصلی آورل و بانی هریمن، هربرت واکر و پرسکات بوش در عملیات فوق، یک سرمایه دار بزرگ آلمانی به نام فریتز توسن بود که از اکتبر 1923 یکی از مهم ترین حامیان مالی هیتلر به شمار می رفت. در گزارش دولت ایالات متحده در زمان مصادره اموال توسن و هریمن در نیویورک چنین آمده است: آورل هریمن اندکی پیش از سال 1942 در اروپا فعال بود و در همان زمان با فریتز توسن، کارخانه دار آلمانی، آشنا شد. هریمن و توسن موافقت کردند که مشترکاً بانکی در نیویورک تأسیس کنند. برای تحقق این عمل، کوونهافن، کارگزار توسن، وارد نیویورک شد و با مدیران کمپانی هریمن ملاقات هایی انجام داد. تحقیقات مقام های قضایی ایالات متحده در سال 1942 حاکی از آن است که بانک هریمن در پیوند تنگاتنگ با «کورپوراسیون فولاد آلمان» قرار داشت که فریتز توسن و دو برادرش آن را اداره می کردند. این مجتمع بزرگ ترین غول فولاد آلمان به شمار می رفت و نزدیک به نیمی از آهن و فولاد و 35 درصد از مواد منفجره مورد نیاز آلمان نازی راتأمین می کرد. «کورپوراسیون فولاد آلمان» در سال 1926 تأسیس شد و مقارن با آن «کلارنس دلون»، زرسالار آمریکایی، با 70 میلون دلار سرمایه اولیه، سازمانی برای مشارکت در صنعت فولاد آلمان در نیویورک ایجاد کرد. «دلون» از زمان تجارت اسلحه در جنگ اول جهانی دوست صمیمی ساموئل بوش، پدر پرسکات، بود. در این زمان، آورل هریمن با سران فاشیست آلمان و ایتالیا ارتباط فعال داشت. برای مثال، او در یکی از نامه های خصوصی خود به هربرت واکر می نویسد: «که در ایتالیا با موسولینی ملاقات کرده و «او قرارداد پیشنهادی ما را تصویب کرده است.» در 1931، پرسکات بوش کار خود را در بانک جدید «برادران براون هریمن» آغاز کرد. شریک اصلی او در این مؤسسه «تاچر براون» از مالکان اصلی بانک برادران براون و دوست صمیمی «مونتاک نورمن»، بود. مؤسسه برادران براون پیشینه مستعمراتی مفصلی دارد. در زمان جنگ داخلی، کشتی های این کمپانی 75 درصد از پنبه جنوب آمریکا را به انگلستان حمل می کردند. مونتاک نورمن، دوست دیگر پرسکات بوش و تاچر براون، به خاندان زرسالار نورمن تعلق داشت و سالیان مدیدی رییس بانک انگلستان بود. نورمن یکی از شرکای پیشین مؤسسه برادران براون بود و پدربزرگ وی، در زمان جنگ داخلی آمریکا، ریاست این مؤسسه را بر عهده داشت. مونتاک نورمن در محافل حاکمه بریتانیا به عنوان حامی هیتلر شناخته می شد. مقام وی به عنوان رییس بانک انگلستان جایگاه مهمی در «پروژه هیتلر» داشت. نورمن، در سفرهایش به نیویورک، در خانه تاچر براون اقامت می گزید. در این شبکه، پرسکات بوش متولّی معامله با آلمان بود و تاچر براون با انگلستان.
از شرکای دیگر شبکه فوق، باید به اعضای خاندان بانک دار «شرودر» اشاره کرد که مانند هریمن و واکر و بوش با آلمان هیتلری پیوند داشتند و از رابطه نزدیک با آلن و جان فوستر دالس برخوردار بودند. این دو برادر، در آن زمان، وکلای دعاوی بانک شرودر بودند. بانک شرودر، از نیمه دوم سده نوزدهم، یکی از کانون های مهم سرمایه گذاری زرسالاران بریتانیا و شرکای ایشان بود و همین بانک بود که به همراه کمپانی یهودی ساسون و کمپانی والپول گرینول در تأسیس بانک شاهنشاهی ایران و انگلیس (بانک شاهی) شرکت نمود و امتیاز نشر اولین اسکناس های ایران را به دست آورد. «بارون کورت فن شرودر»، در کنار هریمن و واکر و بوش، از شرکای اصلی مؤسسات آلمان نازی در آمریکا به شمار می رفت. شرودر، در جمع شرکای خویش، مسئولیت تأمین مالی ارتش خصوصی حزب نازی رابر عهده داشت و به همراه «فردریک فلیک» و مونتاک نورمن در صعود نهایی هیتلر نقش مؤثری ایفا نمود. «بارون رودلف فن شرودر»، نایب رئیس و عضو هیئت مدیره کمپانی کشتی رانی هامبورگ آمریکا بود.
در سال 1932، سفارت آمریکا در برلین در گزارش های خود به واشنگتن از مبارزات انتخاباتی پر هزینه هیتلر و از پول هنگفتی که برای ایجاد ارتش 300 الی 400 هزار نفری حزب نازی صرف شده است، خبر داد و این پرسش را مطرح کرد که حامیان مالی حزب نازی چه کسانی هستند؟
در این سال، دولت قانونی آلمان دستور انحلال ارتش خصوصی حزب نازی را صادر کرد و سفارت آمریکا در برلین گزارش داد که کمپانی کشتی رانی هامبورگ آمریکا تبلیغات شدیدی را علیه دولت آلمان و به سود هیتلر آغاز کرده است. این در زمانی است که ارتش خصوصی این حزب، هزاران آلمانی مخالف حزب نازی را به قتل رساند. بعدها، گزارش کمیسیون تحقیق سنای آمریکا آشکار نمود که، در این دوران، کمپانی رمینگتون نقش مهمی در تسلیح حزب نازی ایفا می نموده است. در گزارش سنا، چنین آمده است: «تقریباً تمامی سازمان های سیاسی آلمان، مانند حزب نازی، مسلح به همه نوع تفنگ های آمریکایی هستند که از آمریکا به آنتْورِپ حمل می شود و از طریق خاک هلند وارد آلمان می گردد.»
در 27 مارس 1933، ماکس واربورگ از آلمان به شریکش پرسکات بوش در نیویورک نامه ای نوشت که متضمن تمجید فراوان از هیتلر بود. او دولت هیتلر را برای آلمان مفید توصیف کرد و نوشت: «در چند سال گذشته، تجارب بسیار بهتر از انتظار ما شده است. ولی متأسفانه تبلیغات شدید علیه آلمان فضای نامطلوبی پدید آورده است. مطبوعات خارجی فوق العاده درباره تحولات آلمان اغراق می کنند. دولت جدید با جدّیت به دنبال اعاده صلح و نظم در آلمان است و من از این نظر کاملاً احساس رضایت می کنم.» توجه کنیم که این مطالب را عضو یکی از سرشناس ترین خاندان های یهودی سده های نوزدهم و بیستم نگاشته است. در 29 مارس 1933، دو روز پس از نامه ماکس واربورگ، پسر او به نام اریش واربورگ تلگرامی برای پسر عمویش فردریش واربورگ به نیویورک فرستاد. فردریش واربورگ عضو هیئت مدیره کمپانی راه آهن هریمن در آمریکا بود. او از فردریش واربورگ خواست «که از تمامی نفوذ خود برای متوقف کردن فعالیت های ضد نازی در آمریکا از جمله تبلیغات غیر دوستانه در مطبوعات و اجتماعات» استفاده کند. فردریش واربورگ به اریش پاسخ داد: «هیچ گروه مسئولی در اینجا بایکوت کالاهای آلمانی را تبلیغ نمی کند.» در 31 مارس 1933، کمیته آمریکایی یهودی، (8) که تحت نفوذ واربورگ ها بود، و سازمان بنی بریث، (9) که تحت نظر شولز برگرها(10) اداره می شد، اطلاعیه رسمی مشترکی منتشر کردند و اعلام نمودند که «هیچ آمریکایی ای بایکوت آلمان را تشویق نمی کند.» یک دهه قبل، در سال 1922، نیویورک تایمز، که به خاندان یهودی سالز برگر تعلق دارد، «دولت موسولینی را جالب ترین تجربه حکومتی زمانه» معرفی کرده و از پیشرفت مقتدرانه کار او ابراز شادمانی نموده بود. تنها در سال های اخیر، در ژانویه 2001 است که آرتورسالز برگر (پسر)، مالک کنونی نیویورک تایمز، به همراه هاول رینز، سردبیر این روزنامه، به دلیل حمایت اسلاف شان از فاشیسم از جهانیان عذرخواهی کردند.(11)
در مه 1933، شبکه هریمن ها پیشنهادی به آلمان هیتلری برای تأسیس سندیکایی متشکل از 15 مؤسسه و فرد که صادرات تمامی کالاهای آلمانی به ایالات متحده را به دست داشته باشد، ارایه کردند. در مورد این پیشنهاد، در برلین مذاکره شد. طرف آلمانی هالمر شافت، وزیر اقتصاد هیتلر بود، و طرف آمریکایی «جان فوستر دالس» که وکیل دعاوی ده ها مؤسسه اقتصادی نازی بود. چنان که می دانیم، او بعدها به یکی از چهره های اصلی حزب جمهوری خواه تبدیل شد و در مقام وزیر امور خارجه مقتدر ایالات متحده جای گرفت. برادران دالس، هر دو، وکلای مؤسسات خاندان بوش نیز بودند. در طول دهه 1930، جان فوستر دالس برای سرمایه گذاری در بازسازی اقتصاد آلمان مذاکرات فراوانی با دولت حزب نازی داشت، و در نامه هایی، گزارش برخی از این مذاکرات را به پرسکات بوش ارایه می نمود. از جمله در 22 سپتامبر 1937، جان فوستر دالس، در نامه ای به پرسکات بوش، درباره قرار داد کمپانی تلگراف آلمان آتلانتیک توضیحات مفصلی ارایه کرد. این کمپانی از سال های 1920 با بانک هریمن واکر بوپ رابطه نزدیک مالی داشت و از آن وام می گرفت.
دوستی با جان فوستر دالس و برادرش آلن دالس، رییس بعدی سیا، در راه یابی پرسکات بوش به عنوان سناتور ایالت کانکتیکت به پارلمان آمریکا مؤثر بود و همین رابطه بعدها به جرج بوش اوّل کمک فراوانی کرد که مدارج ترقی را در آژانس مرکزی اطلاعات ایالات متحده آمریکا (سیا) به سرعت بپیماید.
از سال 1934، یاکوب چایتکین، وکیل دعاوی اهل نیویورک و پدر آنتون چایتکین (یکی از دو مؤلف کتاب زندگی نامه غیر رسمی جرج بوش)، وکالت تعدادی از سهام داران خرده پایی را بر عهده گرفت که در اثر بورس بازی های مشکوک شبکه هریمن بوش واربورگ، به سود هیتلر، ورشکست شده بودند. این گروه مبارزه سختی را برای تحریم آلمان هیتلری آغاز کرد، و اندکی بعد، فدراسیون کار آمریکا به این مبارزه پیوست. در جبهه مقابل، کسانی جای داشتند که سودهای کلانی از تجارت با آلمان هیتلری می بردند. در رأس این جبهه، شبکه هریمن جای داشت، و در این کارزار، پرسکات بوش به عنوان نماینده آورل هریمن، به شدت فعّال بود.
چنان که گفته شد، منوّیات واربورگ ها را کمیته یهودیان آمریکا و سازمان بنی بریث دنبال می کرد. «بنی بریث» همان سازمانی است که امروزه به «جمعیت ضد افترا» (ADL)(12) تغییر نام داده و به دلیل اقامه دعوی در محاکم قضایی، علیه نویسندگان و مورّخانی که درباره پیوند زرسالاران یهودی با آلمان هیتلری یا علیه افسانه «مالوکاست» سخن می گویند، شهرت جهانی یافته است. با وجود این، چنان که نویسندگان زندگی نامه غیر رسمی جرج بوش به درستی توجه کرده اند، این پرسش جدّی مطرح است که چرا سازمان هایی چون ADL و سایر «شکارچیان حرفه ای نازی ها»، به رغم اسناد و تحقیقات فراوان موجود، هیچ گاه منشأ ثروت خاندان بوش را کشف نمی کنند و درباره آن سخن نمی رانند؟
پرسکات بوش در سال 1972 در 77 سالگی درگذشت و پیوندهای استوار و عمیق او و پدرش، ساموئل بوش، با شبکه های مشکوک دسیسیه گران مالی و سیاسی و ثروت کلانی که به میراث نهاده بود، بستر صعود پسرش، جرج هربرت واکر بوش، را به مقام چهل و یکمین رییس جمهوری ایالات متحده آمریکا فراهم ساخت.
پی نوشت ها:
1-در تبار نامه خاندان بوش، نیای پدر ساموئل بوش تنها تا پدربزرگ او به نام «عوبَدیا» بوش مندرج است که در نیمه اول سده نوزدهم میلادی می زیست. همان گونه که در بخش اول این بررسی (ایران معاصر) مطرح کردیم، در آمریکای سده هجدهم، نام بوش به برخی از یهودیان فعال در پیمان کاری نظامی و فعالیت های ماسونی اختصاص داشت. عجیب است که در تبارنامه جرج بوش، هیچ تلاشی برای یافتن اسامی اسلاف عوبدیا بوش صورت نگرفته است؛ در حالی که تا سده نهم میلادی پی گیری شده و(Fay) تبار ما در ساموئل بوش، که به خاندان فای، به شاهان آنژو و، در نهایت، به دوک های بوهم وصل شده است. مراجعه شود به:
fdp.w -egroeG/ ygolaeneg/gro. 0002 uvs.www/:ptth
2-وال استریت نام خیابانی در شهر نیویورک است که از برادوی تا رود شرقی امتداد دارد. در زمانی که شهر نیویورک را کمپانی هند غربی هلند، در اراضی قبایل ایروکویی، ایجاد کرد، در این مکان حصار قلعه هلندی ها قرار داشت و، به این دلیل، خیابان فوق «وال استریت» (خیابان خصار یا دیوار) نامیده شد. در جنوب غربی این خیابان، بازار بورس نیویورک واقع است و در جنوب شرقی آن، ساختمان مجتمع مالی مورگان، محل استقرار دفاتر بزرگ ترین صرّافی های ایالات متحده آمریکا و جهان است و به این دلیل، نام فوق به معنی مرکز مالی ایالات متحده آمریکا به کار می رود.
3. War Industries Board
4- بنگرید به: عبداللّه شهبازی، نظریه توطئه: صعود سلطنت پهلوی و تاریخ نگاری جدید در ایران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، 1377، صص 23-25.
5. Gerald Nye (1896-1971)
6- سناتور جمهوری خواه از ایالت داکوتای شمالی. در سال های 1934-1936، ریاست کمیته سنا برای بررسی فعالیت صنایع تسلیحاتی در دوران جنگ اول جهانی را بر عهده داشت.
Enecyclopedia
Americana, 1975 , Vol, 29, p. 140
H.J.Koawenhoven
7. Fritz THyssen
8. American- gewish Committee
9. B, nai B, rith
10. Sulzberger
11-بنگرید به:
http://www. washigton- report sulzberger otg/backissues/010201/0101023. html
12. Anti - Defamation League