ماهان شبکه ایرانیان

ماجرای جنگ بدر

اکنون به دنباله ماجرای جنگ بدر برگردیم:

قسمت ششم

اکنون به دنباله ماجرای جنگ بدر برگردیم:

× شب جنگ بدر

خدای تعالی در آیه ای از سوره مبارکه انفال وضع آن شب که فردای آن جنگ بدر واقع شد، یعنی شب هفدهم رمضان، را اینگونه بیان فرموده:

«اذ یغشیکم النعاس امنة منه، و ینزل علیکم من السماء ماء لیطهرکم به و یذهب عنکم رجز الشیطان ولیربط علی قلوبکم و ثبت به الاقدام; (1) هنگامی که شما را چرتی - که موجب امان از پروردگار بود - فرا گرفت، و از آسمان برای شما آبی نازل کرد که بدان پاکتان کند و پلیدی شیطان را از شما ببرد، و دلهاتان را محکم کند و گامهاتان را بدان استوار سازد .»

مفسران در تفسیر این آیه گفته اند: مسلمانان را در آن شب بی اراده خواب و چرتی عارض شد و همین سبب آرامش و رفع خستگی و آمادگی آنها برای جنگ شد، و گذشته نشانه آرامش قلبی آنها بود، و از زبیر بن عوام و سعدبن ابی وقاص نقل شده که گفته اند:

چنان چرتی ما را گرفت که بی اختیار سرهای ما به پایین می افتاد و خودداری نمی توانستیم . (2)

و از سوی دیگر، باران نرمی بارید که دلها را از وسوسه شیطان شستشو داد - و یا به گفته برخی - مسلمانانی که دچار احتلام و جنابت شده بودند با آب بارانی که در گودالها جمع شده بود غسل کردند - و دلها را محکم کرد، و زمین را نیز - که به صورت رمل و ماسه بود - زیر پای آنها محکم ساخت که قدمهاشان فرو نرود .

× دعا و نماز، مدد کار رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم

ابن جریر به سندش از علی بن ابی طالب علیه السلام روایت کرده که فرمود:

«اصابنا من اللیل طش من المطر - یعنی اللیلة التی کانت فی صبیحتها وقعة بدر فانطلقنا تحت الشجر و الحجف نستظل تحتها من المطر، و بات رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم یعنی قائما یصلی و حرض علی القتال; (3) در آن شبی که در صبح آن روز جنگ بدر اتفاق افتاد باران مختصری بر ما بارید و ما زیر درختان و خیمه رفتیم تا از باران محفوظ بمانیم، ولی رسول خدا آن شب را ایستاده در حال نماز به سر برد و مردم را به کارزار تشویق می کرد .»

و احمد بن حنبل از آن حضرت علیه السلام روایت کرده که فرمود:

«. . . و لقد رایتنا و ما فینا الا نائم الا رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم تحت شجرة یصلی و یبکی حتی اصبح; (4)ما را می دیدی که همگی خوابیده بودیم مگر رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم که در زیر درختی پیوسته تا به صبح نماز می خواند و می گریست » .

ابن کثیر پس از نقل دو حدیث فوق گوید: آن شب، شب جمعه هفدهم رمضان سال دوم هجرت بود، و رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم آن شب را زیر درختی که در آنجا بود به نماز به سر برد و در سجده خود بیشتر می گفت: «یا حی یا قیوم » و آن را بسیار تکرار می کرد . (5)

× درسی آموزنده

نگارنده گوید: بر طبق روایات دیگری نیز که رسیده: رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم در حوادث دشوار دیگر و پیش آمدها و جنگهای سخت دیگر نیز پیوسته از نماز کمک می گرفت . چنانچه در جنگ خندق نیز نمونه ای از این عمل رسول خدا در روایات دیده می شود .

و بطور کلی این یکی از دستورات رهبران الهی است که بر طبق آیه شریفه قرآنی که فرموده:

«واستعینوا بالصبر والصلاة » (6)

به ما دستور استعانت و استمداد از نماز را در مشکلات و گرفتاریها و سختیها داده اند که از آن جمله از امام صادق علیه السلام وایت شده که فرمود:

1 - «انه قال: ما یمنع احدکم اذا دخل علیه غم من غموم الدنیا ان یتوضا ثم یدخل المسجد فیرکع رکعتین یدعوا الله فیها، اما سمعت الله تعالی یقول: «واستعینوا بالصبر والصلاة » ; (7)

امام صادق علیه السلام فرمود: چه مانعی دارد که چون یکی از شما غم و اندوهی از غمهای دنیا بر او درآمد، وضو بگیرد و به مسجد برود و دو رکعت نماز بخواند و برای رفع اندوه خود، خدا را بخواند، مگر نشنیده ای که خدا می فرماید: «واستعینوا بالصبر والصلاة » .

2 - «و عن حذیفة قال: کان رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم اذا حزبه امر فزع الی الصلاة; (8) حذیفه گوید: شیوه رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم چنان بود که چون مشکلی برای او پیش می آمد به نماز پناه می برد و از آن استعانت می جست .»

3 - «و عن النبی صلی الله علیه وآله وسلم قال: کانوا یعنی الانبیاء یفزعون اذا فزعوا الی الصلاة; (9) از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم روایت شده که فرمود: پیامبران خدا چنان بودند که چون دچار نگرانی می شدند به نماز پناه می بردند .»

4 - «و عن ابی الدرداء قال: کان رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم اذا کانت لیلة ریح کان مفزعه الی المسجد حتی یسکن، و اذا حدث فی السماء حدث من کسوف شمس او قمر کان مفزعه الی الصلاة; (10)

ابودرداء گوید: رسم رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم چنان بود که چون شبی باد سهمگینی می آمد به مسجد پناه می برد . تا آرام گیرد و چون در آسمان کسوف و خسوفی اتفاق می افتاد به نماز پناه می برد .»

5 - و عن الصادق علیه السلام قال: کان علی علیه السلام اذا اهاله امر فزع قام الی الصلاة ثم تلا هذه الآیة: «واستعینوا بالصبر والصلاة » ; (11)

از امام صادق صلی الله علیه وآله وسلم روایت شده که فرمود: شیوه علی علیه السلام چنان بود که چون مشکل مهمی برای او پیش می آمد به نماز می ایستاد و این آیه را می خواند:

" «واستعینوا بالصبر والصلاة » " .

و در احوال اصحاب رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم و بزرگان نیز می نویسند که در سختیها و مشکلات و مصائب به نماز پناه می بردند و از آن استمداد می جستند که از باب نمونه به این روایت توجه کنید:

از ابن عباس روایت شده که در مسیری می رفت که خبر مرگ فرزندش را به او دادند . در این وقت او از مرکب پیاده شد و به کناری رفت و دو رکعت نماز به جای آورد و بازگشت و آن گاه گفت: ما همان کاری را که خدا به ما دستور داده بود انجام دادیم که می فرماید: «واستعینوا بالصبر والصلاة » . (12)

× صف آرایی دو لشکر در برابر یکدیگر

بر طبق نقل مشهور روز جمعه هفدهم ماه رمضان، جنگ بدر اتفاق افتاد و چنانچه پیش از این گفتیم رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم و مسلمانان پیش از رسیدن لشکر قریش وارد بدر شده و در آنجا اردو زدند . صبح روز هفدهم - همان روزی که جنگ میان دو لشکر در گرفت - لشکر قریش وارد بدر شد .

ابن هشام و دیگران نوشته اند: همین که لشکر قریش از تپه «عقنقل » سرازیر شد و در نظر رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم و مسلمانان نمودار گشتند آن حضرت سر به سوی آسمان بلند کرده عرض کرد:

«اللهم هذه قریش قد اقبلت بخیلائها و فخرها، تحادک و تکذب رسولک، اللهم فنصرک الذی وعدتنی، اللهم احنهم الغداة; بارالها این قریش است که با تمام نخوت و تکبر خود به سوی ما می آیند، تا با تو دشمنی کرده و رسول تو را تکذیب کنند، بارخدایا من اکنون چشم به نصرت و یاری تو دارم، همان نصرت و پیروزی که به من وعده کرده ای، پروردگارا تا شام نشده اینان را نابودساز» .

رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم این دعا را کرد و سپس نگاهش را به سپاه مجهز قریش برگرداند، در آن میان، چشمش به «عتبة بن ربیعة » که بر شتری سرخ مو سوار بود افتاد و فرمود: اگر خیری در این جماعت وجود داشته باشد در پیش صاحب این شتر قرمز است، و اگر این سپاه از او پیروی کنند روی سلامت و صلاح را خواهند دید .

سپاهیان قریش در آن طرف بدر فرود آمدند و به گفته ابن هشام چند تن از ایشان که از جمله حکیم بن حزام بود بطرف حوضی که مسلمانان ساخته بودند آمدند، رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم به مسلمانان فرمود: آنها را واگذارید و متعرضشان نشوید، و بجز حکیم بن حزام هر کدام که از آن آب خوردند در بدر کشته شدند .

تنها «حکیم بن حزام » بود که کشته نشد و بعدا که مسلمان شد هرگاه می خواست سوگند بخورد «می گفت:» سوگند بدان خدایی که مرا در جنگ بدر نجات داد .

× مشورت قریش برای بازگشت

پس از این که قریش در آن جا فرود آمدند «عمیر بن وهب جمحی » را فرستادند تا از وضع لشگر مسلمین و نفرات آنها اخباری به دست آورد و به اطلاع ایشان برساند .

«عمیر بن وهب » اسب خویش را به جولان آورده و بر اطراف سپاه مسلمین چرخی زده به نزد قریش بازگشت و به آنها گفت:

عدد اینها سیصد نفر چیزی کمتر یا بیشتر است ولی مهلت بدهید تا دور دیگری بزنم و ببینم آیا کمینی در پشت سر ندارند؟

سپس برای بار دوم اسب خود را به جولان درآورد و آن اطراف را گردش کرده بازگشت و گفت: کمینی ندارند و کسی برای امداد پشت سرشان نیست ولی ای گروه قریش اینهایی که من دیدم شترانشان مرگ بر خود بار کرده اند، و حیوانات آب کش ایشان نیز (به جای آب) حامل مرگ نابودکننده ای هستند، مردمی هستند که پناهگاه و تکیه گاهشان فقط شمشیرشان می باشد، و به خدا سوگند چنانچه من دیدم اینها مردمانی هستند که کشته نشوند تا حداقل به عدد نفرات خودشان از شما بکشند، و در این صورت (اگر فرضا ما بر آنها پیروز شویم و همه آنها را بکشیم) با کشته شدن افرادی به عدد آنها از سپاه ما، دیگر زندگی برای ما چه لذتی دارد؟ اکنون خود دانید این شما و این میدان جنگ!

سخنان «عمیر» تزلزلی در افکار قریش انداخت از این رو «حکیم بن حزام » برخاسته به نزد «عتبة بن ربیعة » آمد و گفت: ای ابو ولید! تو بزرگ قریش و پیشوای آنانی، آیا می توانی امروز کاری بکنی که برای همیشه نامت به نیکی بماند و مردم تو را بخوبی یاد کنند؟

عتبة گفت: چکنم؟

گفت: مردم را به مکه برگردان و از این جنگ خونین جلوگیری کن، و دیه عمرو حضرمی (13) را نیز به عهده بگیر و خونبهایش را بپرداز!

عتبة گفت: آری من این کار را انجام می دهم، و تو گواه باش که من خونبهای او را به گردن گرفتم و خسارت مالی را هم که به او رسیده است می پردازم اکنون به سراغ ابوجهل نیز برو زیرا تنها اوست که اختلاف ایجاد می کند و نمی گذارد مردم به مکه بازگردند .

این را گفت و به میان سپاه قریش آمده روی سنگی ایستاد و با صدای بلند گفت: ای گروه قریش! به خدا شما در جنگ با محمد و پیروانش کاری از پیش نخواهید برد و نفعی عایدتان نمی شود، زیرا بر فرض که بر آنها پیروز شوید و آنها را بکشید این کار موجب ناراحتی شما خواهد شد، (چون اینان اهل مکه و جزء قوم و قبیله شما هستند) و شما عموزادگان یا دایی زادگان یا یک تن از عشیره و فامیل خودتان را کشته اید و بعدها برای همیشه نمی توانید در روی هم نگاه کنید، پس بیایید و به مکه برگردید و کار محمد را به سایر اعراب واگذارید، تا اگر بر او پیروز شدند که مقصود شما حاصل شده، و اگر او بر آنها فایق آمد به شما زیانی نرسیده است!

«حکیم بن حزام » نیز از آن طرف به سراغ ابوجهل رفت تا او را هم قانع به بازگشت کند، گوید: من وقتی به نزد ابوجهل رسیدم که او زره خود را از میان بارها بیرون آورده بود و برای پوشیدن آماده می کرد، بدو گفتم: عتبة مرا نزد تو فرستاده و چنین و چنان گفته است .

ابوجهل (از این پیغام برآشفت و) فریاد زد: «انتفخ سحره » عتبة ترسیده است، و با دیدن محمد و اصحاب او ریه هایش باد کرد (و وحشت او را گرفت) ما که هرگز برنمی گردیم، این عتبة است که چون دید محمد و پیروانش لقمه ای بیش نیستند و پسرش نیز جزء لشگریان محمد است به فکر پسرش افتاده و از ترس کشته شدن او می خواهد ما را برگرداند؟

این را گفت و (برای تحریک سپاهیان قریش) نزد «عامر بن حضرمی » فرستاده گفت: این هم سوگند تو (عتبة) است که می خواهد مردم را به مکه بازگرداند در صورتی که اکنون وقت آن رسیده که تو انتقام خون برادرت را از این مردم بگیری!

عامر (که از سخنان ابوجهل تحریک شده بود) برخاست و سرخود را برهنه کرده فریاد زد: آه! برادرم عمرو . . . آه! برادرم عمرو . . . (آه که خون عمرو پایمال شد . .).

این فریاد کار خود را کرد و قریش را سر غیرت آورد و نگذارد سخنان خیرخواهانه عتبه در مردم کارگر شود و تصمیمشان را به جنگ با محمدصلی الله علیه وآله وسلم قطعی کرد .

عتبه نیز هنگامی که شنید ابوجهل او را ترسو خوانده ناراحت شد و گفت: «سیعلم مصفر استه من انتفخ سحره انا ام هو» ؟ این «ته زرد» (14) به زودی خواهد دانست که من ترسو هستم یا او!»

عتبه به دنبال این سخن کلاهخودی خواست تا بر سر نهد و به میدان جنگ رود ولی چون سرش بسیار بزرگ بود کلاهخودی که به سر او بخورد در میان سپاه پیدا نشد و به ناچار پارچه ای به سر خود بست و آماده جنگ شد .

ادامه دارد

پاورقیها:

1) انفال (8) آیه 11 .

2) مغازی واقدی، ج 1، ص 54 .

3 و 4 و 5) ابن کثیر، سیرة النبویة، ج 2، ص 401 و 402 .

6) سوره بقره (2) آیه 45 و 53 .

7) مجمع البیان، ج 1، ص 100 .

8) تفسیر در المنثور، ج 1، ص 67 .

9) همان، ص 67 .

10) همان، ص 67 .

11) المیزان، ج 1; ص 153 .

12) در المنثور، ج 1، ص 67 - 68 .

13) عمرو بن حضرمی، همان کسی است که در سریة «عبدالله بن جحش » به دست واقدبن عبدالله - یکی از مسلمانان - کشته شد . و یکی از چیزهایی که برخی از قریش را به جنگ بدر کشانده بود انتقام خون او بود، از این رو حکیم بن حزام به عتبة می گوید: تو خون بهای او را بپرداز و از انتقام صرفنظر کنید .

14) در میان عرب رسم بود که هنگام خوشی و سرور «خلوق » نوعی عطر زرد رنگ به بدن و لباسهای خویش می مالیدند، و اگر کسی در میدان جنگ خلوق به لباس و بدن خود می مالید بزرگترین عمل زشت را انجام داده بود، زیرا میدان جنگ به هیچوجه مناسب با استعمال خلوق نبود، چون ابوجهل به پیروزی قریش اطمینان داشت و چنان که گفته بود قصد داشت سه روز در آنجا بمانند و به باده گساری و خوانندگی و پایکوبی سرگرم شوند از این رو از همان بدو ورود خلوق به لباس خویش مالیده و زردی آن در جامه اش هویدا بود .

عتبة ضمن عیب جویی او بر این کار، نام «است » او را نیز بر زبان جاری کرد تا در ضمن فحش رکیکی نیز به او داده باشد .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان