به مناسبت 17 ماه رمضان سال دوم هجرت
آیات فوق بیانگر مقام شهید و شهادت ، بویژه «شهیدان بدر» ، است ; مقامی که خاکیان و دورماندگان ازوصال ، از درک آن عاجزند و چشمان آنان از دیدن افقهای بیکرانه آن ناتوان .
زمانی که در جنگ بدر چهارده تن به شهادت رسیدند ، گروهی چنان تصور کردند که آنان مرده اند و از زندگی محروم شده اند . قرآن کریم براین گمان خط بطلان کشیده ، برای شهیدان حیاتی ویژه اثبات کرد و فرمود :به آنها که در راه خدا کشته می شوند ، مرده مگویید بلکه زنده اند ولی شما درک نمی کنید .
هرگز گمان مبر آنها که در راه خدا کشته شده اند ، مردگانندبلکه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند . آنهادر سایه نعمتهای فراوانی که خداوند از فضل خود به آنها بخشیده است . خوشحالند و به خاطر کسانی (مجاهدانی) که هنوز به آنهاملحق نشده اند ، شادمانند ; (زیرا) می دانند که نه ترسی برآنهاست و نه اندوهی .
البته حیات پس از مرگ به شهیدان اختصاص ندارد ; اما شهیدان راه خدا از ویژگی حیات پاکیزه و متفاوت بادیگران برخوردارند .
خصوصیات حیات شهیدان عبارت است از :
1ک برخورداری از روزی ویژه نزد پروردگار ; (عندربهم یرزقون)
2ک شادمانی به آنچه خداوند از فضل خویش بدانان ارزانی داشته است ; (فرحین بما آتیهم الله من فضله)
3ک دریافت بشارت و مژده در باره سرنوشت نیک مجاهدان راه خدا ;(و یستبشرون بالذین لم یلحقوابهم)
4ک برخورداری از نعمت و فضل خاص الهی ; (یستبشرون بنعمه من الله و فضل)
این مقام والا به پاس رشادتها ، مجاهدتها و ایثار شهیدان گرانقدری است که در تنهایی و غربت اسلام ، پیامبر عظیم الشان رایاری کردند ، از ستمها نهراسیدند و بر کفر و استکبار هجوم بردند . عمیرابن وهب ، جاسوس مشرکان و نیروی ارزیابی آنان ، پس از تحقیق در باره حالات مسلمانان در جنگ بدر ، آنان را چنین وصف کرد :شتران یثرب با خویش مرگ حمل کرده اند و زهر مهلک با خود دارند. «مالهم ملجا الا سیوفهم و ما اریهم یولون حتی یقتلوا و لایقتلون حتی یقتلوا بعددهم .»
پناهی جز شمشیرهای خود نداشته ، هرگز پشت به جنگ نکنند تاکشته شوند و کشته نشوند تا به تعداد خویش دشمن بکشند .
این واقعیتی است که قبل از آن مسلمانان در جلسه مشورتی پیامبر (ص) بیان داشته بودند . زمانی که پیامبر (ص) ازمسلمانان خواست نظر خویش را در باره جنگ با کفار اعلام دارند ،مقداد گفت : ای پیامبر ! دلهای ما باشماست . آنچه خدا به تودستور داده ، همان را تعقیب کن . به خدا سوگند ، هرگز سخنی که بنی اسرائیل به موسی گفتند ، به شما نخواهیم گفت . بنی اسرائیل در پاسخ به دعوت موسی به جهاد ، گفتند : ای موسی ! تو وپروردگارت جهاد کنید و ما در همین جا نشسته ایم . ولی مامی گوییم در ظل عنایات پروردگار جهاد کن و ما نیز در رکاب شمانبرد می کنیم .
سعد بن معاذ ، به نمایندگی از انصار ، بیان داشت : ای پیامبر! به آن خدایی که تو را به رسالت برگزیده است هرگاه وارد این دریا (بحر احمر) شوید ، ما نیز پشت سرشما وارد می شویم و حتی یکی از ما از پیروی شما روی نخواهد گرداند ; «فسر بنا علی برکه الله » ما را به فرمان خدا به هرنقطه ای که صلاح است ،روانه کن .
روز نبرد
روز هفدهم ماه رمضان ، سپیده دمان از حادثه ای سرنوشت ساز خبرمی داد . زمان تجلی گلواژه های عشق و ایثار فرارسیده بود . در یک سو جبهه حق به رهبری پیامبر خاتم (ص) که نمادی دل انگیز ازاستمرار حق را ترسیم می کرد و در سویی کفر ابوسفیانی و ابوجهلی که قامت شیطانی خویش را بر افراشته و عزم خاموش کردن انوار حق داشت . به زودی هماورد خواستن عتبه بن ربیعه و شیبه بن ربیعه وولید بن عتبه آغاز شد . عوف و معوذ پسران عفرا ، از طایفه بنی مالک ابن نجار و معاذ ابن عمر و به نقلی عبدالله ابن رواحه اعلام آمادگی کردند و سمت دشمن رهسپار شدند . عتبه بن ربیعه که دریافت آنان از جوانان مدینه اند . به آنان گفت : ما با شماکاری نداریم . سپس سخنگوی مشرکان فریاد برآورد : ای محمد ! ازقوم ما کسانی را که با ما همشان و همتایند ، به مبارزه بفرست. رسول خدا ، به بنی هاشم فرمود : اینک که آنها باطلشان راآورده اند تا نور خدا را خاموش سازند ، برخیزید و به وسیله حقی که پیامبرتان را به آن برانگیخته است ، بجنگید . حمزه بن عبدالمطلب ، علی بن ابی طالب (ع) و عبیده پسرحارث بن عبدالمطلب به میدان رفتند . علی و حمزه (علیهما السلام) در همان لحظات نخست نبرد ، ولید و عتبه را کشتند .
و عبیده بن الحارث تیغی بر فرق شیبه وارد ساخت . او بادم شمشیر به عضله ساق عبیده زد و آن را قطع کرد . حمزه و علی (علیهما السلام) به سوی وی حمله بردند و او را کشتند . آنهاعبیده بن الحارث را به صف مسلمانان بازآوردند . عبیده در حالی که خون از ساق پایش روان بود ، به پیامبر (ص) گفت : آیا من شهید نیستم ؟
رسول خدا (ص) فرمود : آری . آنگاه عبیده گفت : به خداسوگند ، اگر ابوطالب زنده بود ، می دانست ما بدانچه او در حمایت از محمد (ص) سروده است ، از وی سزاوارتریم .
بر اساس نقلی دیگر ، پیامبر (ص) سرش را درکنار گرفت و چنان گریست که اشک مبارکش بر چهره عبیده ریخت . عبیده به رسول گرامی اسلام نگاه کرد و گفت : آیا من شهید نیستم ؟
حضرت فرمود : آری ، تو نخستین شهید از اهل بیت من هستی .
عبیده هنگام مراجعت از بدر ، در سرزمین «روحاء» یا «صفراء» به خاک سپرده شد و پرچم هدایتی گشت که برای همیشه الهام بخش عاشقان و مبارزان راه دین و آزادی خواهد بود .
خداوند متعال در باره این شش تن آیات ذیل را نازل فرمود : این دو گروه «مومن و کافر» که در دین خدا با یکدیگر به جدال برخاستند . مخالف و دشمن یکدیگرند . کافران را (عتبه ، شیبه ،ولید) لباسی از آتش دوزخ به قامت بریده اند و بر سر آنان آب سوزان جهنم ریزند . . . آنان که ایمان به خدا آوردند (علی ،حمزه (علیهما السلام) و عبیده بن الحارث) و نیکوکار شدندالبته خدا همه را در بهشت هایی داخل گرداند که زیر درختانش نهرها جاری است و در آنجا طلا و مروارید بر دست زیور بندند و تن به جامه حریر بیارایند .
حتی ابوذر سوگند یاد می کرد که این آیات در باره این شش تن نازل شده است .
اکنون ببینیم آن سه تن (عوف ، معوذ و معاذ) که در آغازشجاعانه دل درگرو مبارزات داشتند . کیانند . عوف و معوذ پسران عفرا ، اگرچه با بدرقه دعای پیامبر (ص) از میدان بازگردانده شدند ، اما پاداش خویش را گرفته ، در همین جنگ به شهادت رسیدندو همراه یاورشان معاذبن عمروبن جموح برگ زرینی در تاریخ اسلام پدید آوردند . عوف بن عفرا از عبدالرحمان بن عوف سراغ ابوجهل را گرفت . او در جواب گفت : پسرم ، از او چه می خواهی ؟
پاسخ داد : به من گفته انداو به رسول خدا دشنام می دهد ; من سوگند خورده ام اگر او را ببینم ، بکشم یا کشته شوم .
عبد الرحمان ابوجهل را به او نشان داد . معوذ بن عفرا نیز چنین پاسخ و پرسشی با عبدالرحمان داشت . آنان ابوجهل را تعقیب کردند. در این هنگام ، معاذ پسر عمروبن جموح مشاهده کرد بنی مخزوم کسی را درمیان گرفته ، می گویند : نمی گذاریم دست کسی به ابوالحکم (ابوجهل) برسد . گمان کرد او ابوجهل است . کمین کردو در فرصتی مناسب ضربه ای به ساق پای او زد . عکرمه ، پسرابوجهل، به معاذ حمله کرد و ضربه ای برشانه اش فرود آورد . دستش ازشانه جدا شد . عوف و معوذ که در تعقیب ابوجهل بودند . خود رابه ابوجهل رسانده ضربه هایی بر او وارد ساختند و در همان جا به شهادت رسیدند و عبدالله بن مسعود ابوجهل را در حال جان دادن گردن زد . پس از جنگ ، پیامبر اسلام (ص) از پیکر شهیدان اسلام دیدن کرد . درکنار پیکر پسران عفرا ایستاد و فرمود : خدابیامرزد پسران عفرا را که در کشتن فرعون این امت و رئیس پیشوایان کفر شرکت داشتند .
از دیگر شهدای بدر ، سعدبن خیثمه است . او پس از اعلام پیامبر(ص) همراه پدرش راهی جنگ شد و به پدرش گفت : «اگر پای بهشت درمیان نبود ، می گذاشتم تنها نصیب تو شود ; اما من امیدوارم که دراین سفر به شهادت نایل آیم .» پدر گفت : «تو نزدخانواده بمان .»
سعد نپذیرفت . پدر گفت : «چاره ای جز این نیست که یکی از مابرای سرپرستی خانواده بماند .»
آنگاه قرعه کشیدند و قرعه جهاد به نام سعد افتاد . کارزارفزونی گرفت . یکی از مشرکان سعدبن خیثمه را به شهادت رساند وعلی (ع) را به جنگ تن به تن دعوت کرد . او ضربه ای به سوی علی(ع) نشانه رفت . حضرت آن را دفع کرد . آنگاه ضربه ای بر پیکراو وارد ساخت . زره شکافته شد و با ضربه حمزه استخوان سرش برزره پدیدار گشت . حمزه هنگام فرودآوردن شمشیر می گفت : از من که پسر عبدالمطلب هستم ، این ضربه را بگیر .
از دیگر شهدا ، عمیربن ابی وقاص است . او که شانزده سال بیشتر نداشت . خود را میان سپاه پنهان کرد . وقتی برادرش سعدبن ابی وقاص علت آن را جویا شد ، گفت : می ترسم پیامبر (ص) به خاطر سن کم اجازه جهادم ندهد .
او را خدمت پیامبر (ص) بردند . حضرت از او خواست برگردد .
عمیر گریست و بدین ترتیب ، اجازه همراهی با سپاه را دریافت داشت .
حارثه بن سراقه ، شهید دیگر بدر است . تیرمشرکان برگلویش نشست و به شهادت رسید . چون مادرش از شهادت او آگاه شد ، گفت :به خدا قسم ، بر او نمی گریم تا از رسول گرامی بپرسم جایگاهش کجاست ؟ اگر در بهشت باشد ، بر او گریه نخواهم کرد . چنانچه درآتش باشد ، برایش می گریم . وقتی پیامبر (ص) به مدینه برگشت ،به حضورش شتافت و سوگند خویش را یادآور شد . پیامبر (ص)فرمود : «اجنه واحده ؟ ! انها جنان کثیره والذی نفسی بیده انه لفی الفردوس الاعلی .»
چقدر غافلی ، چرا می گویی در یک باغ بهشتی است ؟ ! او درباغهای بهشتی است . سوگند به خدایی که جانم در دست اوست ،حارثه در فردوس برین جای دارد .
سپس حضرت آبی را طلبید . دست خود را در آن فرو برد و از آن مضمضه کرد . آنگاه به مادر و خواهر حارثه دستور داد از آن بیاشامند و آن را در گریبان خویش بریزند . آنها چنان کردند ودر حالی که دیدگانشان روشنتر و دلهایشان از دیگران شادمان تربود ، به خانه باز گشتند . شهیدان سرافراز بدر که در هفدهم ماه رمضان به سوی معبود شتافتند . چهارده تن بودند ; شش مهاجر و هشت انصار . نامهای این بزرگان عبارت است از :
1ک عبیده بن حارث بن عبدالمطلب .
2ک عمیرابن ابی وقاص .
3ک عمیرابن عبد عمرو . (ملقب به ذوالشمالین)
4ک عاقل ابن ابی بکیر .
5ک مهجع (نخستین شهید مهاجر .)
6ک صفوان ابن بیضاء .
7ک مبشربن عبدالمنذر .
8ک سعدبن خیثمه .
9ک حارثه بن سراقه .
10ک عوف بن عفرا .
11ک معوذبن عفرا .
12ک عمیربن حمام .
13ک رافع ابن معلی .
14ک یزید بن حارث .
ابن عباس آنسه ، آزاد شده رسول خدا (ص) را نیز در شمارشهدای بدر ذکر کرده است .
چهارتن از شهدا در تنگه صفراء «سیر» به خاک سپرده شدند وسه تن دیگر پایین تر از چشمه مستعجله .
درود و سلام و صلوات خدا بر شهیدان والامقام بدر که تمدن عظیم اسلامی وامدار مجاهدتها و رشادتهای آنان است . درود خدابروارثان صالح آنان ، به ویژه شهدای عملیات رمضان ، که پرچم عزت دینی و دفاع از ارزشها را برافراشته نگاه داشتند .
والسلام .