هر اسفندماه که می آید، قلم از دست مورخ می افتد، چشمانش خسته می شود و پلک هایش فرومی آیند و او را تا به اعماق تاریک تلخی های روزگار با خود می برد. کودتای انگلیسی سوم اسفند 1299 به دست رضاخان پهلوی و سیدضیاءالدین طباطبایی و با رهبری سفارت و عوامل انگلستان، از آن جمله رویدادهاست که رنج های بی شمار آورد و تاریخ هشتاد ساله اخیر ایران را در پیچ و تاب های هولناکی ازتاریخ خود فرو برد. یک کودتا یک تاریخ و یک ملت.
کودتای سوم اسفند 1299 از آن نقطه های تاریک تاریخ است که هر چه بیشتر برای روشن شدن ابعاد و اعماق آن تلاش می کنیم، بیشتر اندوهگین و دل افگار می شویم؛ اما باید این اندوه را به جان خرید و با کنکاش در این گونه وقایع تاریخی، چراغی فراروی آیندگان برافروخت. مقاله حاضر از سر همین اندوه مسوولانه نگاشته و تقدیم شما شده است.
سوم اسفندماه، یادآور واقعه ای تلخ و سرنوشت ساز در تاریخ معاصر ایران است. هر فرد آشنا با تحولات ایران می داند که در سوم اسفند 1299 شمسی پایتخت کشور تهران براساس طرحی از پیش آماده شده به اشغال قوای قزاق درآمد و کودتاگران به سرعت و به راحتی موفق به قبضه کردن امور شدند. کودتاگران مدعی بودند برای سر و سامان دادن به وضعیت آشفته کشور قیام کرده و خواهان پیشرفت و ترقی کشور و قطع ریشه فساد هستند. استقرار امنیت از طریق ایجاد قشون قوی، اصلاح وضعیت اقتصادی، تامین حقوق کارگران، کنترل تورم، اصلاح امور شهری، لغو کاپیتولاسیون، الغای قرارداد 1919 برای حفظ دوستی با انگلستان و رفع سوءتفاهمات میان دو کشور، شعارهای دیگری بود که کودتاگران به عنوان اهداف خود اعلام کردند.(1)
این اظهارات هر چند بعدها دستمایه تاریخ نگاری رژیم پهلوی و مورخان وابسته به آنها شد، اما هیچ وقت نتوانست اذهان پرسشگر ملت ایران، به ویژه آگاهان سیاسی را نسبت به منشا و اهداف کودتا قانع کند. شواهد فراوانی حکایت از آن می کرد که دست پنهان انگلستان در ورای تحولات منجر به کودتا دخیل بوده است. لذا کودتای سوم اسفند 1299، برخلاف تمامی تلاش عوامل آن در پنهان کردن نقش انگلستان از همان ابتدا به کودتایی انگلیسی شهرت یافت.(2) گذر زمان نیز نه تنها این اندیشه را کمرنگ نکرد، بلکه با انتشار اسناد و شکل گیری اقدامات کودتاگران که منجر به تحکیم موقعیت انگلستان در ایران شد. این مساله در قالب یکی از مسلمات تاریخی تجلی پیدا کرد تا جایی که رضاخان نیز مجبور به اعتراف شد و گفت: «انگلیسی ها من را بر سر کار آوردند، اما ندانستند با چه کسی طرف هستند.» دکتر مصدق که خود شاهد این اعتراف بود، اضافه می کند: «همان کسی که او را آورد، چون دیگر مفید نبود او را برد.»(3)
متاسفانه در تاریخ نگاری عصر پهلوی و بقایای آن اعتراف صریح، عامل کودتا نه تنها در نظر گرفته نمی شود، بلکه کودتای 1299 را «قیام ملی» معرفی می کند. دربار پهلوی و وابستگان رضاخان در این زمینه گوی سبقت را از دیگران ربوده و به ستایش کودتا و عامل آن می پردازند. محمدرضا پهلوی اقدامات پدر خود را ناشی از ندای وجدان می داند.(4) برخی از ماموران انگلیسی نظیر اسکراین که مامور تبعید رضاخان بود نیز صراحتا دخالت انگلیسی ها را در کودتا منکر می شوند.(5) برخی دیگر عملیات هماهنگ و جهت دار کودتا را همسویی اتفاقی نیروهای ملی و وطن پرست ایرانی با سیاست انگلستان می دانند که در مجموع به نفع ایران تمام شد.
برای روشن شدن موضوع دخالت انگلستان در کودتا لازم است به سابقه حضور انگلستان و منافع آن کشور در ایران توجه و سپس با بررسی منابع مستند، عملکرد کانون های رسمی و غیررسمی وابسته به انگلستان را در این خصوص مورد بازبینی قرار دهیم.
ایران؛ کلید هندوستان
دخالت آشکار و مستقیم در امور ایران، به اوایل دوره قاجار باز می گردد. با تصرف هندوستان، ایران علاوه بر جایگاه اقتصادی و موقعیت استراتژیک، از جهت همسایگی با انگلستان در هندوستان و این که کلید تصرف هندوستان در دست ایرانیان بود، مورد توجه ویژه قرار گرفت. کشف نفت و ظهور قدرت جدید در روسیه، موقعیت استراتژیک ایران را برای حفظ منافع انگلستان در هند و منطقه افزایش داد. به همین دلیل انگلیسی ها در تمامی تحولات ایران، حضوری جدی و قوی پیدا کردند لرد کرزن درخصوص اهمیت ایران می گوید: «موقعیت جغرافیایی ایران، عظمت منافع ما در آن کشور و امنیت آتی امپراتوری شرقی ما، امروز هم درست مانند 50 سال گذشته به ما اجازه نمی دهد خود را از آنچه در ایران رخ می دهد برکنار نگه داریم.»(6) عظمت منافع انگلستان در ایران را با مروری بر فهرست امتیازات آنها در کشورمان به راحتی می توانیم به دست بیاوریم:
1. شعبه تلگراف هند و اروپا و کمپانی تلگراف هند و اروپا
2. بانک شاهنشاهی
3. تجارت دریایی در خلیج فارس
4. شرکت نفت ایران و انگلیس
5. امتیاز شرکت لینچ بروس در کارون و جاده اهواز به اصفهان
6. امتیاز سندیکای راه آهن در ایران
7. موسسات مختلف بازرگانی بریتانیا و هند
یکه تازی انگلستان در ایران پس از سقوط رژیم تزاری روسیه به منظور حفظ منافع فوق الذکر و تعمیق سلطه بر ایران، تمام تحولات ایران را تحت الشعاع خود قرار داد. طرح قرارداد 1919 از سوی لردکرزن در همین فضا صورت گرفت. لرد امپریالیست با تکیه بر روش های سنتی امپراتوری، قصد داشت ایران را در زمره مستعمرات رسمی انگلیس درآورد. با اجرای قرارداد، مالیه و ارتش ایران و به تبع آن تمامیت کشور در اختیار انگلیسی ها قرار می گرفت. اجرای این طرح مستلزم حضور نیروهای انگلیسی در ایران و تقبل هزینه هایی بود که از ابتدا با مخالفت بخش هایی از حاکمیت انگلستان مواجه شد. برخلاف این مخالفت ها، کرزن طرح خود را دنبال می کرد.
از همان زمان سیاست سابق انگلستان در ایران که بر تقویت گرایشات گریز از مرکز و تضعیف حکومت مرکزی استوار بود، تبدیل به تقویت حکومت مرکزی و از بین بردن گرایشات گریز از مرکز شد. شعار انگلیسی ها و حامیان داخلی سیاست آنها ایجاد «دولت مقتدر» و اولین نشانه های آن نیز با متلاشی کردن کمیته مجازات و سرکوبی شورش نایب حسین خان کاشی نمودار شد.
لازم به ذکر است که ایجاد دیکتاتوری منور و استفاده از مشت آهنین، شعار مشروطه خواهان غرب گرا نیز بود که چند سال قبل از کودتا از طریق روزنامه کاوه اشاعه داده می شد. این دسته از مشروطه خواهان عمدتا در جریان کودتا و پس از آن در زمره همکاران رضاخان قرار گرفتند. آنان تلاش می کردند با استفاده از قدرت نظامی رضاخان، کلیه خواسته های خود را در جهت غربی کردن جامعه ایران تحقق بخشند.
قرارداد 1919 به دلیل مقاومت و مخالفت گسترده ملت ایران، مخالفت کشورهای دیگر و مخالفت بخشی از هیات حاکمه انگلستان با شکست مواجه شد. هزینه بالای حضور مستقیم و آشکار انگلستان در ایران و خطرات این مساله که باعث مواجهه جدی مردم ایران با استعمارگران می شد، از همان ابتدا حکومت هند بریتانیا، وزارت مستعمرات و شاخه های اینتلیجنس سرویس را به مخالفت با قرارداد کشاند.
اختلاف دیدگاه شخص وزیر خارجه یعنی لردکرزن با سایر اعضای کمیته شرق که در سال 1297ش (1918 م) به منظور بررسی مسائل ایران، قفقاز، افغانستان، ترکستان و سرزمین های عربی شرق سوئز تشکیل شده بود، محدود به جلسات کمیته نشد و به عرصه های سیاسی و بیرونی نیز کشیده شد. درگیری اردشیرجی سرجاسوس انگلستان در ایران با حسن وثوق الدوله، عاقد قرارداد 1919، گوشه ای از بازتاب نزاع کانون های قدرت در انگلستان بود که در ایران بروز پیدا کرد.
مخالفان کرزن یعنی لرد بالفور، ادوین مونتاگ (وزیر امور هندوستان)، دریدینگ (نایب السلطنه و فرمانفرمای هندوستان)، سرهربرت ساموئل (نخستین کمیسر عالی فلسطین) و جرج چرچیل (وزیرجنگ) معتقد به دخالت محدود در ایران و کنترل سیاست ایران از طریق حکومت هند بریتانیا بودند. این گروه به نحو آشکاری در ارتباط با کانون های صهیونیستی قرار داشته و نقشه خاورمیانه را مطابق با منافع این کانون ها طراحی کردند. فروپاشی امپراتوری عثمانی، غصب اراضی فلسطین و تشکیل دولت غاصب اسرائیل، ایجاد حکومت لائیک در ترکیه و کودتای 1299 رضاخان شمه ای از اقدامات این گروه بود. اینان به این نتیجه رسیدند که کودتا بهترین گزینه در برابر قرارداد غیرعملی 1919 بود که می توانست منافع انگلستان را در ایران تامین کند. آیرونساید عامل اجرایی کودتای 1299 صراحتا اظهار می دارد که «کودتا و تشکیل یک دولت نظامی و مقتدر از هر چیز دیگر برای انگلستان بهتر است.»
برای آماده کردن زمینه های کودتا، عوامل انگلستان از مدت ها قبل دست به کار شدند. عده ای وظیفه داشتند با دامن زدن به بحران های سیاسی اقتصادی وضعیت کشور را بحرانی کرده تا تشکیل دولتی مقتدر به آرزویی همگانی تبدیل شود. ایجاد دیکتاتوری نظامی در کشوری که هنوز پانزده سال از تاسیس مشروطیت در آن نگذشته بود، احتیاج به زمینه سازی گسترده ای داشت. برخی دیگر وظیفه داشتند بانفوذ در بریگاد قزاق، قوه نظامی کودتا را تامین کنند. این دسته همچنین وظیفه داشتند از بین نیروهای قزاق، فردی را به عنوان فرمانده نظامی کودتا انتخاب و به افراد مافوق خود معرفی کنند. مجموعه اقدامات این گروه ها که شرح آن خواهد آمد، در نهایت منجر به وقوع کودتا و روی کارآمدن دولتی نظامی در ایران شد. موقعیت و نفوذ انگلستان در ایران در آن دوره به حدی بود که هیچ ناظر خارجی و داخلی تصور این که بتوان بدون موافقت آن کشور دست به تغییرات گسترده در ایران زد را به ذهن خود نیز راه نمی داد.
سیطره انگلستان به حدی بود که حتی تغییر نام کوچه ها نیز با نظر آنها میسر بود تا چه رسد به این که قوای قزاق بخواهند بدون اطلاع آنان دست به چنین اقدامی بزنند. حال برای روشن شدن دخالت انگلستان در کودتا به بررسی عملکرد اشخاص و موسسات وابسته به بریتانیا می پردازیم.
1. سفارت انگلستان در ایران
سفیر انگلستان در ایران مقارن با کودتای 1299 فردی است به نام هرمن کامرون نرمن، او در زمره اشخاصی بود که مخالف اجرای قرارداد 1919 و موافق انجام کودتا بود.(7)
او درحالی که به دروغ ادعا می کرد هیچ اطلاعی از کودتا ندارد، صبح سوم اسفند به دیدار احمدشاه رفته و از او می خواهد به کلیه خواسته های کودتاگران در اسرع وقت تن بدهد و در پایان تهدید می کند که شاید فردا دیر باشد.(8) او ضمن گزارشی که برای وزارت خارجه انگلستان در همان روز ارسال می کند، از اندرز دادن شاه برای پذیرش خواسته های کودتاگران و صدور فرمان رئیس الوزرایی سیدضیاء صحبت می کند.(9)
ژرژ دوکرو وابسته نظامی فرانسه در ایران درخصوص ادعای بی خبری از وقایع ایران، او را دروغگو می خواند و می نویسد: «کودتا به وسیله عناصری بسیار مطمئن رهبری شد عملیات سریع و تغییر ناگهانی آن شبیه صحنه تئاتری بود که از قبل تمرین و برنامه ریزی شده باشد...» به هر حال پذیرش کودتا و آرامش و سکوت انگلیسی ها نشان دهنده آن است که چنین حرکتی منافع انگلیس را مورد تهدید قرار نمی دهد. با وجود آن که این کودتا قرارداد 1919 را منحل اعلام نمود و با روسیه رابطه برقرار کرد، مقامات بریتانیا بلافاصله پیروزی کودتا را... به رهبران کودتا تبریک می گویند.(10)
نرمن، به وسیله حبیب الله رشیدیان قبل از کودتا با سیدضیاءالدین طباطبایی گفت وگو می کند. جلسات آن دو ادامه پیدا می کند و در دی ماه 1299 نیز جلسه ای بین آن دو با شرکت آیرونساید، دیکسن، و کلنل اسمایس درخصوص کودتا منعقد می شود.(11) نرمن به علت مخالفت با خواسته های کرزن، بعد از کودتا از سفارت انگلیس در ایران برکنار و به کشور خود فراخوانده می شود. حمایت های نرمن از سیدضیاء الدین طباطبایی، به قدری ناشیانه بود که پرده از روابط پنهانی او با رئیس الوزرای کودتا برمی داشت. او برای تحکیم موقعیت سیدضیاء به لرد کرزن پیغام می دهد که «الغای قرارداد واجد معنایی نیست؛ چراکه سید ضیاء محتوای قرارداد را از طریق افسران و مستشاران مالی انگلستان به اجرا می گذارد و قزاقخانه را با افسران انگلیسی تجدید سازمان می دهد.»(12)
فرد دیگری که از سفارت انگلستان در کودتا دخالت داشت، والتر الکساندر اسمارت بود. او از دوره مشروطه در ایران بود و در زمان کودتا به عنوان دبیر دوم سفارت فعالیت می کرد. همکاری او با عناصر افراطی مشروطه خواه مشهور بود و در جریان کودتای 1299 با همکاری کلنل هیگ و هنری اسمایس امور کودتا را هدایت می کرد. ملک الشعرای بهار مدعی است قبل از کودتا، اسمارت نزد او رفته و نظرش را درخصوص روی کار آمدن یک دولت قوی و دیکتاتور جویا شده بود.(13) شب قبل از کودتا او، ستداهل رئیس سوئدی نظمیه و از اعضای کمیته آهنی را احضار و به او گوشزد می کند که در صورت ورود قوای قزاق به تهران، نباید در مقابل آنها مقاومت کنند.
سرهنگ هنری اسمایس افسر رابط میان نیروهای قزاق و نیروهای انگلیسی مستقر در شمال ایران سومین عضو سفارت انگلستان بود که دخالت آشکاری در کودتا داشت. امور قزاقخانه پس از قبضه شدن امور آن به نفع انگلیس، کلاً در اختیار او بود. او همچنین جزو کمیته ای بود که به «کمیته کودتا» موسوم شد.(14) یحیی دولت آبادی معتقد است: اسمایس انگلیسی، دستوردهنده و اداره کننده این جنبش است. سیدضیاءالدین طباطبایی و رفقای کمیته ای او، قوه ایرانی سیاسی او هستند و رضاخان، سرتیپ قزاق قوه اجراکننده نظامی وی.(15) اسمایس با حضور در قزوین موجبات سپردن فرماندهی قوای قزاق به سردارسپه را فراهم کرد و با همکاری آیرونساید، توانست نیروی قزاق را برای انجام کودتا آماده کند. اسمایس و رضاخان از دوستان صمیمی هم بودند.(16)
سر ادموند آیرونساید ژنرال ارتش بریتانیا که وظیفه خارج کردن نیروهای انگلیس از ایران و اجرای کودتا را برعهده داشت، دیگر انگلیسی ای است که در کودتا نقش مهمی دارد. او در خاطراتش صراحتا از نقش خود و نرمن در برکناری استاروسلسکی، فرمانده روسی قزاقخانه که مانع تسلط انگلیسی ها بر قزاقخانه بود، و گماردن رضاخان به جای وی صحبت می کند. آیرونساید درخصوص کودتا و نامرئی کردن حضور انگلستان در ایران می گوید: «من همیشه چنین فکر می کردم حضور دولت ها مشکلی بود که می بایست از میان برداشته می شد. فکر می کنم وقتی کرزن بدون هیچ گونه حادثه ناخوشایند در برابر یک عمل انجام شده قرار گیرد، براعصاب خود مسلط خواهد شد.»(17) همچنین صراحتا می گوید: «فقط دیکتاتوری نظامی مشکلات ما را حل خواهد کرد.»(18)
آیرونساید، مجری سیاستی بود که حامی صهیونیست او چرچیل، در زمره طراحان آن به حساب می آمد. بنابراین وقتی از دیکتاتوری نظامی صحبت می کند، خواسته های افراد مافوق خود را بر زبان می راند. خاطرات آیرونساید آکنده از اطلاعات مربوط به هماهنگی او و اسمایس با رضاخان برای انجام کودتاست. او خود را معمار کودتای 1299 می داند.(19)
غیر از نامبردگان فوق، افراد دیگری نظیر کلنل هیگ و هادلستون نیز در کودتا شرکت داشتند که بعد از کودتا مورد تشویق قرار گرفتند. در میان این افراد، مهمترین و مرموزترین چهره، سِراردشیر جی سرجاسوس انگلستان در ایران بود که نقش مهمی در انتخاب و تقویت رضاخان برای رسیدن به فرماندهی قزاقخانه و کودتای 1299 ایفا کرد. او برای سازماندهی شبکه جاسوسی انگلستان در اواخر دوره ناصری به ایران آمد و از آن زمان تا پایان عمر، نقش فعالی در تحولات ایران به نفع سیاست انگلستان برعهده داشت. انحراف نهضت مشروطیت از اهداف دینی و ملی، تاسیس لژ بیداری و ترویج بهائی گری در میان زردشتیان ایران، از جمله اقدامات این جاسوس کهنه کار است.
35 سال پس از مرگ وی منتشر شود» به نقش خود در تربیت رضاخان برای بدوش گرفتن مسوولیت اداره ایران اشاره می کند. بنابر اعتراف اردشیر جی، او از 1296 ش (1917م) با رضاخان آشنا می شود. براساس منابع موجود، رضاخان از 1291ش (1913م) با شبکه اردشیر ریپورتر از طریق میرزا کریم خان رشتی مرتبط بوده است. پس از آشنایی رسمی این دو با یکدیگر، اردشیر جی آموزش رضاخان را برعهده می گیرد و به زبانی ساده تاریخ و جغرافیا و اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران را برای او تشریح می کند.
با آمدن آیرونساید به ایران، به دستور وزارت جنگ که در راس آن چرچیل قرار داشت و نایب السلطنه هند، اردشیر جی همکاری نزدیک خود را برای اجرای کودتا با او آغاز می کند و در همین ارتباط، رضاخان را به او معرفی می نماید.(20) آیرونساید نیز با اعتماد به اردشیر جی، برای انجام کودتا با رضاخان همکاری می کند. براساس روایتی دیگر ظاهرا وسیله آشنایی اردشیر جی با رضاخان، عین الملک هویدا، از سران بهائیت بوده است و عین الملک در پاسخ درخواست اردشیر جی، برای معرفی قزاقی که شیعه اثنی عشری خالص نباشد، رضاخان را به او معرفی می کند.(21)
2. بانک شاهنشاهی
نقش مخرب اقتصادی بانک شاهنشاهی در غارت ایران بر اهل نظر پوشیده نیست. این ارگان مالی انگلیسی ها که وابسته به خانواده یهودی ساسون بود، در طول دوران فعالیت خود در ایران علاوه بر غارت اقتصادی، از ابزار اقتصاد در جهت تامین خواسته های نامشروع سیاسی بریتانیا نیز استفاده می کرد. بارزترین نمونه این عملکرد، در کودتای 1299 به چشم می خورد. ایجاد مشکلات مالی برای دولت های ایران قبل از کودتا از سوی بانک، باعث بروز آشفتگی های سیاسی، اجتماعی و امنیتی در کشور شد. عدم پرداخت به موقع حقوق کارکنان دولت و اجزای قزاقخانه و ژاندارمری، باعث تشدید نارضایتی میان آنان و دیگر اقشار مردم شد. این بحران مالی، سقوط پی درپی دولت ها را به دنبال داشت و اداره سیاسی جامعه را با مشکل مواجه می کرد. علاوه بر این، بانک شاهی که نبض اقتصاد ایران را در دست داشت، در آستانه کودتا باب دادوستد را بر روی مردم بست و با اعلام این که بانک، شعبه های خود را تعطیل کرده، از مردم خواست برای دریافت امانت های خود به بانک مراجعه نمایند و اسکناس های خود را به طلا تبدیل کنند. حمل صندوق هایی به عنوان ذخایر مالی بانک در روز روشن به بنادر، باعث اضطراب مردم شد و آنان را نسبت به آینده خود و کشور نگران می کرد.(22)
علاوه بر اقدامات فوق، تامین مالی کودتاچیان از طریق سیدضیاءالدین طباطبایی که رابط دولت با بانک شاهنشاهی بود، باعث تقویت قوای قزاق و آماده سازی آنها برای انجام کودتا شد.
در مراحل مختلف از آماده سازی زمینه های کودتا تا ورود کودتاچیان به تهران و تشکیل دولت، کمک های مالی بانک شاهنشاهی که رئیس آن مک مورای از دوستان نزدیک رضاخان بود، گره گشای مشکلات کودتاچیان شد.
3. کمیته آهن یا کمیته زرگنده
یکی دیگر از سازمان های وابسته به انگلستان که در کودتای 1299 و تحولات مربوط به آن نقشی اساسی ایفا نمود، کمیته آهن بود که شعبه تهران آن به دلیل فعالیت در منطقه زرگنده به کمیته زرگنده معروف شد. کمیته مزبور ابتدا توسط کلنل هیگ انگلیسی در اصفهان تاسیس شد. همکار ایرانی او حسین کی استوان بود. با توجه به نفوذ فوق العاده انگلستان در ایران و نقش آنها در عزل و نصب مقامات، کمیته آهن خیلی زود توانست تعداد زیادی از افراد جویای نام و مقام را به عضویت خود درآورد. اندکی بعد از تاسیس کمیته، یحیی دولت آبادی از سران متنفذ بابیه به کمیته مزبور پیوست و مسوولیت تاسیس شعبه تهران به او محول شد. به دلایل نامعلومی نام دولت آبادی حذف و شعبه تهرانِ کمیته، موسوم به کمیته زرگنده، توسط سید ضیاءالدین طباطبایی، نصرت الدوله فیروز و چند تن دیگر تاسیس شد. کمیته زرگنده یا آهن، با دو هدف عمده آغاز به کار کرد:
1) نابودی جنبش جنگل 2) نفوذ در دولت و قوای نظامی برای به دست گرفتن اداره کشور. ارتباط نزدیک سران کمیته با مقامات سفارت انگلیس نظیر مسترهاوارد و اسمایس، حاکی از هماهنگی کامل آنها در اجرای نقشه های منتهی به کودتای 1299 است. یحیی دولت آبادی در این خصوص می نویسد:
«در تهران سفارت انگلیس و کارکنان ایرانی آنها که کمیته زرگنده در راس ایشان واقع شده است، انتظار کودتا را دارند و در قزوین اسمایس انگلیسی می داند [آگاه است].»(23)
نفوذ اعضای کمیته در دولت، قوای نظامی و انتظامی، ادارات و مجامع و گروه های سیاسی، حکایت از گستردگی اقدمات و فعالیت های آنها دارد. صعود فتح الله خان اکبر بر مسند رئیس الوزرایی در آستانه کودتا و تشکیل دولت محلل از برنامه های کمیته بود و فتح الله خان اکبر، خود از اعضای کمیته به شمار می آمد.(24) عزل استاروسلسکی از فرماندهی قوای قزاق و جایگزینی رضاخان به جای او نیز از اقدامات کمیته بود که با موفقیت به انجام رسید.
در آستانه ورود قوای قزاق به تهران وستداهل رئیس سوئدی نظمیه که خود از اعضای کمیته آهن بود، نیروهای دفاعی تهران را تشویق کرد تا در مقابل کودتاچیان مقاومت نکنند.(25) کاظم خان سیاح و مسعودخان کیهان از دیگر اعضای کمیته زرگنده بودند و با نفوذی که در قوای ژاندارم داشتند، توانستند امکان هر نوع مقاومتی را در مقابل کودتاچیان میان نیروهای ژاندارم از بین ببرند. این دو که از افسران ژاندارمری بودند با همکاری اسمایس انگلیسی توانستند قوای قزاق را به نفع انگلیسی ها تصفیه کنند و نیروهای مستقر در قزوین را برای کودتا آماده سازند. کاظم خان سیاح در روز سوم اسفند به عنوان فرمانده نظامی تهران وظیفه داشت رجال سیاسی مذهبی را برای پیشگیری از وقوع هر نوع مخالفت و مقاومتی دستگیر کند. مسعودخان کیهان نیز به وزارت جنگ کابینه سیدضیاء رسید که البته دولتش مستعجل بود و زودتر از سیدضیاء از کار برکنار شد. کمیته مزبور که هیچ شکی در انتساب آن به انگلیسی ها وجود ندارد، با برنامه ای دقیق توانست زمینه را برای کودتا و به دست گرفتن زمام امور مهیا نماید. ایوانف مورخ روسی درخصوص کمیته آهن می نویسد:
«انگلیس ها در تهران برای انجام کودتای دولتی فعالانه کوشش می کردند. به این منظور کمیته ای بسیار مخفی و به اصطلاح آهنین به ریاست سیدضیاءالدین طباطبایی که روابط نزدیکی با انگلیسی ها داشت و روزنامه رعد را منتشر می ساخت و با شرکت فیروزمیرزا نصرت الدوله تشکیل دادند.(26) احسان طبری نیز به نقل از لنچوسکی مولف امریکایی می نویسد: «سیدضیاءالدین، مدیر رعد، در تماس نزدیک با میسیون انگلیسی بود. کمیته آهن سازمان مناسبی بود که توانست بین سید ضیاءالدین و آن خونتای نظامی قزاق که از رضاخان سردارسپه حرف شنوی داشتند، پیوند ایجاد کند.(27) منطقه امن زرگنده که منزل سیدضیاء در آن قرار داشت و تحت الحمایه انگلیس بود، محیط مناسبی برای انعقاد جلسات اعضای کمیته ایجاد کرد. پاره ای از جلسات نیز در ولی آباد منزل آبکار ارمنی برقرار می شد. ایپکیان ارمنی، آبکار ارمنی، ماژور اسفندیارخان، عدل الملک دادگر، سلطان محمد عامری، میرموسی خان، میرزا کریم خان رشتی، ماژور مسعودخان کیهان، کاظم خان سیاح، معززالدوله، غفارخان سالار منصور قزوینی، دکتر منوچهرخان، سلطان اسکندرخان، منصورالسلطنه، مودب الدوله نفیسی، سیدمحمد تدین، محمود جم از اعضای کمیته آهن بودند. محمدتقی بهار ملک الشعراء هم گاهی در جلسات کمیته شرکت می کرد.(28)
4. سیدضیاءالدین طباطبایی
پس از وقوع کودتا، احمدشاه بناچار فرمان رئیس الوزرایی سیدضیاءالدین طباطبایی را امضا کرد.
سیدضیاء اصرار داشت شاه او را به عنوان دیکتاتور ایران منصوب کند که شاه این واژه را در فرمان نگنجاند. سیدضیاء، فرزند سیدعلی یزدی، از روحانیون عصر مظفرالدین شاه و محمدعلی شاه است که بین مشروطه خواهی و مخالفت با آن در نوسان بود. او در نوجوانی به انجمن ها و کمیته های مخفی نظیر کمیته جهانگیر پیوست. در جریان استبداد صغیر نامبرده به جرم بمب گذاری در بازار تهران تحت تعقیب قرار گرفت و نهایتا به سفارت اتریش پناهنده و شش ماه در آنجا بست نشست. پس از فتح تهران توسط مشروطه خواهان او نیز مجددا در عرصه سیاسی ظاهر شد و جریده شرق را منتشر کرد. به دلیل مواضع ضددینی جریده شرق، اعتراض علما و مردم مسلمان برانگیخته شد که منجر به تعطیلی شرق گردید. او اندکی بعد روزنامه برق را منتشر کرد و پس از توقیف برق به انتشار روزنامه رعد مبادرت کرد.
حمایت آشکار سیدضیاء از سیاست های انگلستان به ویژه قرارداد 1919، او را به عنوان چهره ای انگلوفیل مشهور کرد. چاپ 9 مقاله در تایید قرارداد 1919 اقدامی متهورانه در موافقت با مستعمره شدن ایران بود که توسط سیدضیاء صورت گرفت. همکار صمیمی سیدضیاء در رعد عین الملک هویدا از سران بهائیت در ایران و پدر امیرعباس هویدا بود. با مطرح شدن تاسیس شعبه کمیته در تهران، سیدضیاء نامزد اصلی تاسیس کمیته زرگنده در تهران بود. با تشدید فشارهای اقتصادی بانک شاهنشاهی نسبت به دولت های ایران او از سوی انگلیسی ها به عنوان رابط دولت با بانک شاهنشاهی معرفی شد. این امر کمک بزرگی به پیشبرد طرح کودتا کرد. جلسات مکرر او با نرمن، اسمایس، اسمارت، آیرونساید و اردشیر جی قبل از کودتا آنان را متقاعد کرد که وی را به عنوان رئیس سیاسی کودتا انتخاب کنند. از آن پس رفت و آمد مکرر سیدضیاء به قزوین برای گفت وگو و هماهنگی با رضاخان و رساندن کمک های مالی بانک شاهنشاهی به کودتاگران، منجر به بازسازی قوای قزاق و عزیمت آنان به تهران شد. او نه تنها نزد ایرانیان، بلکه نزد ناظران خارجی نیز به عنوان فردی انگلوفیل شهرت داشت.
کالدول وزیر مختار امریکا در ایران درباره سیدضیاء می نویسد: «ساعت به ساعت با سفارت انگلیس رایزنی می کند... درحقیقت همه می دانند که وقتی سردبیر روزنامه رعد بود مرتب از انگلیسی ها مقرری دریافت می کرد... شهرت دارد که او آلت دست صرف سیاست انگلیس است.»(29)
اردشیر جی نیز در وصیت نامه خود ضمن تقدیر از سیدضیاء اظهار می دارد: «پیش از آنچه لازم و یا مطلوب بود تظاهر به همگامی با سیاست انگلیس می کرد.»(30) حضور سیدضیای آشنا با سیاست در کنار رضاخان برای تحقق موفق کودتا لازم بود، اما از آنجا که انگلستان قصد داشت با کودتا یک دولت نظامی در ایران مستقر کند، دولت سیدضیاء بیش از سه ما نپایید؛ او ایران را به قصد اروپا ترک کرد و سپس در فلسطین مستقر شد. مروری بر آنچه ذکر شد به خوبی نشان می دهد کودتا ساخته لندن بود و به منظور حفظ منافع بریتانیا در ایران صورت گرفت. حسین مکی در این خصوص می نویسد: «کودتا مسلما و بی تردید ساخت لندن بود. لندن برای ساختن کودتا دستگاهی منظم و وسیع به وجود آورد و نقشه جامعی که هم آهنگ با سیاست عمومی لندن در شرق باشد طرح کرده بود. دستگاهی که کودتا را به وجود آورد، به قدری منظم و ماهرانه و بی صدا کار می کرد که هیچ کس جز سازندگان کودتا از این ابداع مطلع نشدند و چنان نعل وارونه زدند که حریف هم از ظواهر امر کار فریب خورد.»(31) با استقرار رژیم کودتا در ایران سایه شوم دیکتاتوری به مدت 57 سال بر ایران سایه انداخت و برای اولین بار در کشور ما رژیمی به قدرت رسید که منشاء قدرت او بیگانه ای متجاوز بود. در طی سلطه رژیم پهلوی بر ایران، استقلال فرهنگی، سیاسی، اقتصادی کشورمان دستخوش امیال بیگانگان شد و هزاران زن و مرد ایرانی به جرم مقابله با سلطه بیگانه به شهادت رسیدند. میراث رژیم پهلوی برای ایران وابستگی به بیگانگان در تمامی زمینه ها بود که جز با تکیه بر استعمارگران تحقق پیدا نمی کرد و این نکته ای بود که تا پایان عمر رژیم پهلوی ادامه داشت.
پی نوشتها:
1- حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، تهران، نشر ناشر، 1363، ج 1، صص 244 250 (اولین بیانیه سیدضیاءالدین طباطبایی).
2- تاریخ روابط ایران و انگلیس در دوره رضاشاه، علی اصغر زرگر، مترجم: کاوه بیات، تهران، انتشارات پروین معین 1372، ص 75.
3- صورت مذاکرات مجلس در دوره چهاردهم قانونگذاری روز سه شنبه 16 اسفند 1322، ص 40.
4- منوچهر شوکت صدری، پنجاه سال سلطنت بر دل ها. ناشر مستند، ص 81.
5- کلارمونت اسکراین، شترها باید بروند، مترجم: حسین ابوترابیان، تهران، نشر نو، 1362، صص 54 55.
6- دنیس رایت، انگلیسیان در ایران، مترجم: غلامحسین صدری افشار، تهران، دنیا، 1357، صص 17 18.
7- حسین مکی، تاریخ بیست ساله، کتابفروشی محمدعلی علمی، ج 1، ص 23.
8- استفانی کرونین، ارتش و حکومت پهلوی، مترجم: غلامرضا علی بابایی، تهران، خجسته، ص 156 157.
9- احمد آرامش، هفت سال در زندان آریامهر، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1358، ص 28.
10- فصلنامه تاریخ معاصر ایران، شماره 19 و 20، ص 63.
11- احمد آرامش، همان، صص 18 19.
12- سیروس غنی، ایران برآمدن رضاخان برافتادن قاجار، مترجم: حسن کامشاد، تهران: نیلوفر، 1377، ص 211.
13- سیروس غنی، همان ص 203.
14- استنانی کروئین، هان، ص 161.
15- روزنامه خاطرات عین السلطنه، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار، تهران، اساطیر، ج 7، صص 5722 5738.
16- یحیی دولت آبادی، حیات یحیی، تهران، نشر تاریخ، ج 4، ص 227.
17- خاطرات سری آیرونساید، تهران، موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی رسا، 1373، ص 363.
18- همان، ص 333.
19- همان، ص 167.
20- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، تهران، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، 1369، صص 148 و 151.
21- تاریخ معاصر ایران، کتاب سوم، موسسه پژوهش و مطالعات فرهنگی، 1370، ص 107.
22- حسین مکی، همان، ص 141./ حیات یحیی، ج 4، ص 200.
23- حیات یحیی، ج 4، ص 224.
24- همان، ص 227.
25- حیات یحیی، همان ص 288.
26- میخائیل. س. ایوانف، تاریخ نوین ایران. ترجمه هوشنگ تیزابی و حسن قائم پناهی [بی جا]، [بی نا]، 1356، ص 43.
27- احسان طبری، اوضاع ایران در دوران معاصر، [بی جا]، [بی نا]، 1365، صص 47 48.
28- سیروس غنی، همان، ص 75 و حسین مکی، همان ص 96 97.
29- سیروس غنی، همان، ص 205.
30- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2، ص 149.
31- حسین مکی، همان، ص ح.