در این مقاله به بررسی پاره ای از نکات تاریخی، تفسیری و کلامی سفر مهم و با ارزش امیرالمؤمنین(ع) می پردازیم تا با تحقیق بهترو بیشتر با ارزش و جایگاه «سفر برائت » آشنا گردیم. مباحثی که خواهد آمد، با این سرفصلها و عنوانهااست:
1- نوع و دامنه ماموریت امیرالمؤمنین(ع).
2- امیرالمؤمنین(ع)در آیات برائت.
3- بررسی تاریخنگاری اهل بیت: وپاره ای مباحث کلامی اعتقادعلیهم السلام.
4- دیدگاه مستشرقان و بررسی آن.
1- نوع و دامنه ماموریت امیرالمؤمنین(ع)
در این که مهمترین وظیفه امیرالمؤمنین(ع)در این سفر «ابلاغ برائت » بوده، مورخین اتفاق دارند; اما از بعضی روایات برمی آید که رسول خدا(ص) امیرالمؤمنین(ع)را در آن سال امیرالحاج هم قرار داده است. اگرچه در سنت امیرالحاج بودن تردید است; چرا که این سنت پس از پیامبر(ص)رسم شد. اما آنچه بعضی روایات به آن تصریح دارند و منافاتی هم ندارد، این روایت از تفسیر عیاشی است که:
... و آنگاه رسول خدا(ص)به امیرالمؤمنین(ع) فرمود: زود است که مردم برای قضاوت به سوی تو بیایند. پس اگر دو خصم نزد توآمدند، پس برای یکی قضاوت نکن تا سخن دیگری را هم بشنوی که این به حق نزدیکتر است. (1)
از این روایت و بعض روایات دیگر برمی آید که امیرالمؤمنین(ع)منصب قضاوت راهم داشته است و این با حوادث آن سال هم بسیار تناسب دارد که از طرفی رسول خدا(ص) مکرر می فرمود: «اقضاکم علی » ; و از طرفی در مکه تازه مسلمان و اجتماع مسلمان و مشرک، جای مخاصمه و اختلاف بود و در نتیجه نیاز به یک قاضی خبره(ولو موقتا در ایام حج)مشاهده می شد.
نکته جالب دیگر این که امیرالمؤمنین(ع)در این ابلاغ موظف بوده بفرماید: داخل بهشت نمی شود مگر مؤمن.
این سخن نه از احکام تکلیفی و فقهی بلکه مساله ای کلامی واعتقادی است و قرآن بارها برآن تاکید داشته است، این که این هم جزو ماموریت حضرت بوده، می رساند که ماموریت حضرت صرفا ابلاغ یک حکم تکلیفی نبوده است; به ویژه که او والاترین نماینده رسول خدا(ص)بود و با تعیین وحی اعزام شد; و همین دلیل برفضیلت این سفر برای امیرالمؤمنین(ع) است; چرا که فرشته وحی بیاید وبفرماید: خداوند فرموده: این را ابلاغ نکند مگر تو(ای پیامبر)یامردی از خاندانت; و آنگاه رسول خدا(ع) امیرالمؤمنین(ع)رابفرستد و بفرماید: «علی منی » ; علی از من است. می رساند که این تبلیغ با تبلیغ یک حکم ساده توسط اصحاب یا علما فرق دارد،علامه طباطبایی در المیزان در این باره می نویسد: (2)
پس فرق آشکاری است بین تبلیغ احکام توسط افراد معمولی باتبلیغ برائت و همانند آن; چرا که محتوا و قرائت آیات برائت وهمچنین نهی از طواف با بدن برهنه و یا...; همه و همه تبلیغ احکام الهی در مرحله اولیه و ابتدایی است که تاکنون ابلاغ وگفته نشده بود. چون این ابلاغ در حکم رسالت ابتدایی است پس محقق نخواهد شد مگر از رسول الهی(یا کسی که همانند اوست.)بله، درسایر موارد که رسول خدا(ص)ابتدا خود حکم خدا را بیان می فرمودسپس عده ای را برای تبلیغ آن به اطراف می فرستاد، دیگر نیازمندخود پیامبر(ص)یا همانند او نبود، چون این تبلیغ دوم بعد ازتبلیغ پیامبر(ص)است. و بعد از تبلیغ پیامبر، وظیفه تمام مسلمین حفظ اسلام و تبلیغ و رساندن آن به دیگران است.
... و خلاصه سخن این که طبق فرموده فرشته وحی این تبلیغ نشایدمگر از رسول خدا(ص)یا کسی که همانند او باشد. و شاءنیت ابلاغ وحی و رسالت ابتدایی را داشته باشد.»
و همین دلیل فضیلت امیرالمؤمنین(ع)در واقعه است. البته غیراز دیگر فضایلی که در این سفر داشته همانند شجاعت و حضور یک تنه در میان قریش و مشرکین و به همین دلیل است که در احتجاج طبرسی از خود امیرالمؤمنین(ع)در موارد متعددی اشارات واستشهادات به این فضیلت شده; (3) چرا که این وحی غیر قرآنی «علی منی » مقدمه ای است برای وحی قرآنی. «انفسنا و انفسکم » و... .
2- امیرالمؤمنین(ع)در آیات برائت:
سومین آیه سوره برائت این است:(و اذان من الله و رسوله الی الناس یوم الحج الاکبر ان الله بری من المشرکین و رسوله...
و این اعلام و ندایی است از جانب خدا و پیامبر به مردم در روزحج اکبر که خدا و پیامبر از مشرکین تبری و بیزاری می جویند و دربرابر آنان تعهدی ندارند...
در روایتی از امام صادق(ع)آمده که: به درستی که برای امیرالمؤمنین(ع)اسمایی است که نمی دانند آنها رامگردانایان(عالمون)که از آنهاست. اذان که در این آیه آمده (4) وخود امیرالمؤمنین(ع)هم در احتجاجاتی با ابوبکر بعد از سقیفه داشته است که: به خدا قسم می دهم ای ابوبکر! آیا من «اذان »خدا و رسولش برای حاجیان و جمیع امت بوده و هستم یا تو؟ ابوبکرگفت: تو. (5) و همچنین خود حضرت در خطبه ای می فرماید: من در قرآن دارای اسمایی مخصوص هستم، از جمله این که من موذن هستم به این آیه(فاذن موذن بینهم ان لعنه الله علی الظالمین(6)
من اذان هستم به این آیه:(و اذان من الله و رسوله)
خلاصه سخن این که چه فضیلتی بالاتر از این که به تصریح قرآن،فردی اذان و صدای رسای خداوند و رسولش قرار گیرد. رسول هیچ گاه از هوای نفس صحبت نمی کند بلکه گفتار او وحی است.(لاینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی)
همچنین است کسی که اذان خدا و رسولش باشد، آن هم به تصریح حضرت در احتجاج بالا به این که اذانی است برای جمیع امت پیامبر(ص)در گذشته و اکنون، بنابراین، برما است که به این اذان گوش جان سپرده و به گفتارش مخلصانه عمل کنیم.
3- بررسی تاریخنگاری مورخین عامه
باوجود این که تمامی نقلهای تاریخی خاصه و نقلهای صحیح عامه تصریح دارند که ابوبکر بعد از دادن نامه پیامبر(ص) به امیرالمؤمنین(ع)به سرعت به سوی مدینه بازگشت تا از خودپیامبر(ص)علت عزل را بشنود و آنگاه بدون هیچ اعتراضی و بلکه شادمان از عدم انجام این ماموریت سخت، آن هم مقابل قریش، به خانه و زندگی خود بازگشت.
اما امویان و عامه بعدها که متوجه شدند این واقعه بدین صورت فضیلتی مهم برای حضرت علی(ع)به ویژه در برابر ابوبکر است; سعی کردند به شیوه های گوناگون این رخداد را تحریف کنند. ازمهمترین آنها این که: «عزلی در کارنبوده; بلکه ابوبکر از ابتداامیرالحاج بوده بعد آیات نازل شده و علی(ع)فقط مامور ابلاغ آیات بوده، آن هم بایست تحت امر ابوبکر عمل می کرده است.»
این ادعا کاملا مردود است. چرا که از طرفی با گروه عمده روایات ضدیت دارد و مهمتر این که راوی همه آنها ابوهریره است که کارخانه حدیث سازی درخدمت امویان داشت; ومهمتر این که محتوای خود این قصه های ساختگی کذب آنها را می رساند; چرا که مضمون آنها نقل یک رخداد معمولی و بسیار عادی است که علی(ع)هم بی ارتباط با آن نبود; در حالی که این ادعا با شرائط مکه و قریش و مشرکین و آنگاه با آثار و برکات عظیم آن که مهمترین آن وحشت تمام مشرکین حجاز و اعزام نماینده به مدینه بود. سازگارنیست; به ویژه که مدعای اینان آن است که ابوبکر اگرچه مامورابلاغ برائت نبوده اما امیرالحاج بوده; در حالی که به اتفاق مورخین سنت امیرالحاج انتخاب کردن برای اعمال حج از بعد ازرسول خدا(ص) شروع شد. مهمتر این که تا آن سال اصولا مسلمین چیزمشخصی به نام حج نداشتند و حج سال نهم هم مخلوط مشرکین ومسلمین بود و اکثر تعالیم حج مربوط به سال بعد در حجه الوداع است. پس چگونه حجی که خود مشخص نیست، امیرالحاج داشته است؟!
بعضی دیگر می گویند: عزل ابوبکر درست است، اما علت آن یک رسم کهن عربی بوده که اگر کسی می خواست عهدو پیمان خود را باطل کند،باید آن را خود یا یکی از خویشاوندانش اعلام می کرد و الا عهد وپیمان برحال خود باقی می ماند.
بعضی دیگر می گویند: علت عزل، شفقت ابوبکر در برابر شجاعت علی(ع)بود و در اینجاهم شجاعت لازم بود نه شفقت.
هردو ادعا باطل است، زیرا در هردو، دلیل وحی را که تنها دلیل عزل ابوبکر است، نادیده گرفته و(به این آیه که(الله اعلم حیث یجعل رسالته)توجه نداشته)تا ازاین جهت نه فضیلتی باشد نه منقصتی. آنگاه برای توجیه عزل یا به رسوم جاهلی یا به ویژگی های افراد دلیل آورده اند
در حالی که خود رسول خدا(ص)از مهمترین رسالتش، نفی و ابطال سنن و رسوم خود ساخته جاهلی بود، آیا صرف یک رسم جاهلی می تواندمستند یک فرمان رسول الهی باشد؟ ! و یا صرف یک سری توجیهات روانشناسی و جامعه شناختی می تواند توضیح دهنده فعل یک معصوم باشد؟! و یا این که همه اینها افکار وحی ای است که تصریح دارد: «علی منی; علی از من است.» ؟
به ویژه از سوی متاخرین آنها این گونه گفته شده: برفرض قبول قول خاصه، این تبلیغ دین بوده و تبلیغ دین هم یک وظیفه عمومی مسلمین است. بنابراین به خودی خود فضیلتی برای کسی شمرده نمی شود.
جواب آن از علامه طباطبایی گذشت که: فرق است بین تبلیغ معمولی ای که بعد از ابلاغ رسول خدا(ص)صورت بگیرد و بین این که آیاتی خطاب به یک گروه فکری خاصی نازل شود و آنگاه رسول خدا(ص)شخصی انتخاب کند که آیات را برای اولین بار در مقام تبلیغ ابتدایی و در جایگاه اولیه رسول خدا(ص)برای آنها بیان کندکه به نص وحی این مرتبه، جز برای رسول خدا(ص)یاامیرالمؤمنین(ع)برای کسی دیگر نبوده است.
و خلاصه سخن در این فصل این که: این فضیلت بارز و آشکارامیرالمؤمنین(ع)چون هم مربوط به تاریخ اسلام است و هم مربوط به قرآن، بنابراین، به صورت مستحکمی هم با تاریخ اسلام و هم باقرآن و تفسیر قرآن پیوند خورده است.
و به فرموده علامه امینی در الغدیر: طبق احادیث(صحیح)این واقعه و این فرموده جبرئیل از طرف خداوند که: «انه لایودی عنک الا انت او رجل منک » که بعد از آن رسول خدا(ص)فرمود: «وعلی منی و لا یودی عنی الاعلی.» تصریح به این است که کسی که حتی صلاحیت ابلاغ چند آیه از آیات قرآن را نداشته و ندارد. پس چگونه می تواند بعد از رسول خدا(ص) متولی تمام امور دینی و تبلیغ واجرای احکام و مصالح دین الهی بشود؟! (7)
4- دیدگاه مستشرقین و بررسی آن
خاورشناسان که این عمل رسول خدا(ص)را با اصل آزادی عقیده «پلورالیسم دینی » مخالف دیده اند و نتوانسته اند با مبانی «لیبرالیستی » خود آن را وفق بدهند، سخت به آن تاخته اند واسلام را به سرکوبی عقیده متهم کرده اند. چیزی که به تازگی اززبان بعضی خودی ها هم بازگو می شود.
در حالی که این ادعا ناشی از غفلت و جهالت است; چرا که اسلام خود مدافع آزادی عقیده است اما در حیطه ضوابط خاص و مشخص ومادام که به سعادت فرد و جامعه لطمه نزند; به ویژه آنگاه که آزادی عقیده با آزادی افکار آلوده و هوسناک مخلوط گردد.
در اینجاهم: نزول و اجرای این آیات بعد از 20 سال از بعثت وطی مراحل گوناگون و مباحث مختلف بین مسلمین و مشرکین بوده به گونه ای که نه ابهامی برای آنها بماند و نه حجتی داشته باشند ومشخص گردد که باقی ماندن آنها بر مرام خود، نه براساس حقانیت وعدم اقناع بلکه براثر لجاجت و عناد است; چرا که حتی خود مشرکین به پوچی مرام خود علم داشته و گاه آن چنان شیفته حق می شدند که ناخواسته و شبانگاه به استماع تلاوت قرآن محمدی می پرداختند.
حال بعد از این همه اتمام حجتها، وقتی غده ای سرطانی شد،چاره، عمل است; به ویژه آنگاه که جامعه اسلامی از سوی مظاهر زشت و منحط جاهلی و خلاف فطرت انسانی در معرض آسیب باشد و به حکم عقل، روش همه متفکران عالم، این آزادی دیگر محکوم به مخالفت است که آزادی نیست بلکه اسارت هوس و غرض و لجاجت و عناد است.