در بحث گذشته به بررسی علل تعدد همسران پیامبر پرداختیم و آن را به سبب اوضاع نابسامان و آشفته اقتصادی و فرهنگی دانستیم. همچنین نقش این ازدواجها را در پیوند بین قبایل مختلف و ایجاد وحدت بیشتر میان مسلمانان بررسی کردیم. اینک به تفصیل، به بیان ثمرات و دستاوردهای ازدواجهای پیامبر می پردازیم و به چند پرسش در باره زندگی خصوصی پیامبر در قسمت آینده پاسخ می دهیم.
* *
اولین ازدواج
اولین همسری که پیامبر اکرم انتخاب کرد، خدیجه دختر خویلد بود. پیامبر اکرم در سن 25 سالگی با زنی که چهل ساله و قبل از پیامبر دو شوهر کرده و از آنان دارای فرزندانی بود، ازدواج کرد. او از خدیجه صاحب شش فرزند شد. پیامبر اکرم تا سن 52 سالگی که خدیجه فوت کرد، همسر دیگری اختیار نکرد و پانزده سال قبل از رسالت و دوازده سال بعد از رسالت را با او به سر برد. او بهترین زن پیامبر بود که در صفحات آینده از زبان عایشه قسمتی از اوصافش بیان می شود. اگر اموری که مغرضان یا ناآگاهان زمان ما مطرح می کنند، وجود داشت، پیامبر اکرم به جای خدیجه که بیوه زنی دو شوهر کرده بود، با دختری ازدواج می کرد و اگر شهوترانی مطرح بود، در کنار او همسران دیگری انتخاب می کرد در حالی که در آن زمان پیامبر اکرم وقت زیادی از عمر خود را در غار حرا و به چلّه نشینی می گذراند و کوشش حضرت به تبلیغ رسالت معطوف بود، با اینکه در مکه هنوز حکومت و جنگ و صلح و روابط تجاری و اقتصادی و نزاعهای انصار و مهاجران و غیره مطرح نبود. پس از فوت خدیجه و در حالی که حدود پنجاه سال از عمر شریف پیامبر اکرم گذشته بود و تمام این مدت را تا حدود 25 سالگی بدون همسر و از آن مدت تا پنجاه سالگی با همسری که سنش بالاتر از پیامبر اکرم بود، سپری کرد، هیچ گاه مسایلی از قبیل بزرگتر بودن عمر و بیوه بودن همسر و امثال آن مطرح نبود؛ حتی تا آخر عمر، پیوسته به یاد خدیجه بود و از او ـ هنگام شنیدن نام یا با یادآوری خاطره ای از او ـ تکریم می کرد. به هر حال پس از زندگی بسیار خوب و شیرین و در اوج فداکاری که داشتند، باید پیامبر همسری انتخاب می کرد، تا هم از طرفی همسر وی باشد و هم زن خانه و هم مادر و یا هَمنَفَسی برای فاطمه زهرا، ولی بعید بود کسی بتواند تمامی این وظایف را انجام دهد و از طرفی مشاوری امین و یاور رسالت پیامبر اکرم(ص) باشد.
توصیف خدیجه(س) از زبان عایشه
آری، جایگزین یافتن برای خدیجه که عایشه این چنین او را وصف می کند، بسیار مشکل است. عایشه می گوید: «هرگاه پیامبر می خواست از خانه خارج شود، به یاد خدیجه می افتاد و او را به نیکویی یاد می کرد. روزی از ایام، حسادتم تحریک شد و گفتم: آیا او غیر از زنی پیر، چیز دیگری هم بود؟ خداوند به جای او بهترش را نصیبت کرده است. پیامبر غضبناک شد، به طوری که موهای جلوی سرش از شدت غضب می لرزید و گفت: نه، به خدا سوگند! بهتر از او را به من نداد. او به من ایمان آورد، در حالی که مردم کفر ورزیدند. مرا تصدیق کرد، در حالی که مردم تکذیبم کردند. با مال خودش مرا یاری و همراهی کرد، در حالی که مردم محرومم کردند و خداوند از او فرزندهایی روزی من کرده، در حالی که مرا از فرزندان زنان دیگر محروم کرد. [عایشه می گوید:] عهد کردم دیگر هیچ گاه از خدیجه به بدی یاد نکنم.»(1)
ازدواج با عایشه و سوده
به هر حال پیامبر اکرم(ص) در سال وفات خدیجه یا سال بعد با عایشه و سوده ازدواج کرد. «خوله» این دو نفر را پیشنهاد داد و خودش نیز به خواستگاری رفت. عایشه در آن زمان شش ساله بود(2) و سوده زن بیوه ای بود.(3)
اگر عایشه از همان زمان عقد ازدواج ـ که در مکه صورت پذیرفت ـ به خانه پیامبر اکرم راه یافته و در خانه ایشان سکنی گزیده باشد، با توجه به اینکه پیامبر اکرم(ص) مراسم عروسی با او را در مدینه انجام داد، او دو یا سه سال در خانه پیامبر بود، بدون اینکه بتوان از او بهره زناشویی برد.
نکته هایی در باره ازدواج پیامبر با عایشه
1ـ پیامبر اکرم(ص) تنها یک دختر را به ازدواج در آورد و آن عایشه بود. پیامبر در آن هنگام بالای پنجاه سال سن داشت و عایشه حدودا شش ساله بود.
2ـ مراسم عروسی در مدینه و پس از نه ساله شدن عایشه انجام شد. بنابراین سه سال عایشه در عقد پیامبر اکرم بود. در آن زمان دخترهای بالغ و زنهای بیوه جوان نیز وجود داشت؛ بنابراین اگر به انگیزه زناشویی بود، باید پیامبر با یکی از آنان ازدواج می کرد تا لازم نباشد سه سال صبر کند تا عایشه بالغ شود. از این رو می توان گفت اموری نظیر پیوند با قبیله تمیم، برداشتن مشکل از سر راه ابوبکر و دلگرم کردن بیشتر او به اسلام هدف بوده است.
یادآوری:
1ـ از تاریخ برمی آید شوهر دادن دختر در سنین کم، امر متداولی بوده است و در آن محیط گرمسیر زنان و مردان دارای رشد سریع و زنان در نه سالگی قابل ازدواج بودند. حضرت زهرا(س) نیز بنا به قول مشهور در نه سالگی به خانه شوهر رفت.
2ـ از برخی تاریخها و نقل قولها به دست می آید ازدواج پیامبر اکرم(ص) با عایشه به پیشنهاد و درخواست ابوبکر، پدر عایشه بود.
ازدواج با حفصه دختر عمر
همسر دیگری که رسول اللّه (ص) انتخاب کرد، حفصه دختر عمر بن خطّاب بود. حفصه از زنانی بود که به مدینه هجرت کرد و همسر «خنیس بن خدافة سهمی» از مجاهدان بدر بود. پس از وفات شوهر حفصه، چنان که گفته اند عمر به ابوبکر پیشنهاد کرد او را به همسری قبول کند، ولی او قبول نکرد و عمر غضبناک شد. او را به عثمان پیشنهاد کرد ـ بعد از اینکه رقیه دختر پیامبر، که همسر عثمان بود، وفات یافت ـ او نیز قبول نکرد، عمر زبان
شکایت نزد رسول اللّه (ص) گشود. پیامبر اکرم(ص) فرمود: حفصه با کسی که بهتر از عثمان است، ازدواج می کند و عثمان با همسری بهتر از حفصه ازدواج می کند. سپس پیامبر اکرم(ص) او را از پدرش خواستگاری کرد و با او ازدواج کرد. این ازدواج در سال سوم هجرت رخ داد.(4)
نکته ها:
1ـ با توجه به مباحث گذشته و مقایسه دوران جاهلیت و دوران حاضر، روشن شد که یک فرد ـ خصوصا زن، نیازهای گوناگونی داشت که خود به تنهایی از عهده آنها برنمی آمد؛ مثلاً زن نفقه و خوراک و پوشاک می خواست که در اوضاع صدر اسلام که مسلمانان مکه به مدینه هجرت کردند و مانند آوارگان بی پناه در روی سکویی بیرون مسجدالنبی مسکن گزیدند و جایی برای استراحت، لباسی برای پوشیدن و غذایی برای خوردن نداشتند، تهیه نفقه زن، اعم از لباس و مسکن و خوراک کاملاً عمل مشکلی بود.
یادآور می شود لباس اصحاب صفّه گاه تکه پارچه ای بود که امکان پوشش از ناف تا زانو را نداشت. پیامبر اکرم فرموده بود: در نماز جماعت مردان قبل از زنان از سجده بلند شوند، تا خود را کاملاً بپوشانند.
2ـ برای زنان ممکن نبود همچون مردان در صفّه اجتماع کنند و حتما می بایست مسکنی که دارای امنیت کامل باشد، برگزینند، زیرا اراذل و اوباش در مدینه وجود داشتند که پیوسته مزاحم زنان می شدند؛ به طوری که آیه های 59 و 60 سوره احزاب علاوه بر دستور حجاب به زنان، به منافقان و اراذل و اوباش هشدار می دهد: اگر از مزاحمت زنان دست برندارند، درگیر جنگ شدید با پیامبر و اخراج از مدینه خواهند شد.
3ـ زنان نمی توانستند چونان مردان از خود دفاع کنند؛ حتی مردان به تنهایی نمی توانستند از خود دفاع کنند و همان طور که قبلاً بیان شد، هر فردی با کمک قبیله خود می توانست از خویش دفاع بکند. پیوندهای قبیله ای محکمترین پیوندها بود. مردان و زنانی که هجرت کرده بودند و در واقع از قبیله خود جدا شده و از آنها بریده بودند، هیچ گونه حامی نداشتند. پیامبر اکرم(ص) بین مردان مهاجر و انصار پیمان اخوت بست و مشکل امنیت مردان را تا حدودی حل کرد، ولی مشکل امنیت زنان بی شوهر همچنان باقی ماند.
در این میان ازدواج با زنان بیوه تنها راه حل مشکل بود و پیامبر اکرم(ص) با این ازدواجها اوج فداکاری خود را نسبت به پیروانش نشان داد و ثابت کرد غمخوار اصحاب است. از جمله مشکل بزرگی را که برای عمر پیش آمده بود و ابوبکر و عثمان حاضر به حل آن نبودند، پیامبر اکرم(ص) حل کرد.
ازدواج با ام سلمه
همسر دیگر رسول اللّه (ص) ام سلمه بود که قبل از رسول اکرم نزد اباسلمه بود و برای او چهار فرزند به نامهای سلمه، عمر، درّه و زینب به دنیا آورد. او از زنانی بود که به حبشه و مدینه هجرت کرد. پس از فوت ابی سلمه ابوبکر از او خواستگاری کرد، ولی وی قبول نکرد. پیامبر اکرم(ص) عمر را فرستاد تا او را برای حضرت خواستگاری کند. ام سلمه گفت: من زنی غیرتی هستم (نمی توانم همسران دیگر را تحمل کنم) دارای پسر هستم و هیچ یک از سرپرستان من در مدینه حاضر نیست [تا اجازه دهد].
عمر به رسول اللّه (ص) خبر داد. حضرت فرمود به او بگو: راجع به غیرت (حسادت) تو دعا می کنم برود. پسردار بودنت مشکلی ندارد و از آن ناحیه تأمین می شوی. نبودن اولیائت اشکالی ندارد، چون هیچ کدام از چنین امری کراهت ندارند و آن را ناپسند نمی شمارند. ام سلمه به فرزندش گفت: بلند شو و مرا به ازدواج پیامبر درآور.(5)
چرا ابوبکر پیشنهاد عمر برای ازدواج با حفصه را قبول نکرد، ولی خودش به خواستگاری ام سلمه رفت؟ شاید ابوبکر خبر از اخلاق تند و خشن حفصه داشت، زیرا او اخلاق تندی داشت که از پدرش به ارث برده بود و به همین جهت ابوبکر تمایل به ازدواج با او نداشت. اما ام سلمه زنی بااخلاق و مؤدب بود که علاوه بر داستان شنیدنی هجرتش به مدینه، همین کلمات رد و بدل شده بین او و رسول خدا، اخلاقیات او را آشکار می کند:
روحیات ام سلمه
الف ـ خودش به عیب خود اعتراف کرد و گفت: من غیرت (حسادت) دارم و نمی توانم زنان دیگر را تحمل کنم و رسول اکرم(ص) نیز فرمود: دعا می کنم این حالت از بین برود. اما چرا برای زنان دیگر چنین دعایی را نکرد و تنها ام سلمه مشمول این دعا شد؟ شاید پیامبر به این خاطر چنین دعایی را کرد که ام سلمه عیب خود را شناخت و به فکر اصلاح آن افتاد. هر کس عیب خود را فهمید و به فکر اصلاح آن افتاد، کوشش می کند و مقدمات آن را فراهم می نماید. اگر دعای رسول اللّه (ص) نیز ضمیمه شود، آن صفت پلید از زندگی رخت برمی بندد، اما کسی که هنوز معیوب بودن خود را نمی داند و بر عیب خود اصرار می ورزد، چگونه دعای پیامبر آن را برطرف سازد؟!
ب ـ جملات دیگری که ام سلمه گفت، نشانگر این است که نمی خواست بارش بر دوش دیگران باشد و مزاحم دیگران شود، لذا بچه دار بودن خود را عذری می دانست که به نظر خودش مانع ازدواج بود.
اگر داستان هجرت او به مدینه ملاحظه شود، روشن می شود تا چه حدی می خواسته مزاحم دیگران نباشد. خود، این واقعه را این گونه بیان می کند: «وقتی خواستیم هجرت کنیم، ابوسلمه مرا و فرزندم را بر شتری سوار کرد و افسار آن را به دست گرفت، اما طائفه من (بنی مغیره) آمدند و زمام شتر را از او گرفتند و گفتند: تو خود می توانی بروی، ولی فردی از افراد طایفه ما را اجازه نمی دهیم به همراه ببری. طایفه شوهرم (بنی عبدالاسد) وقتی وضع را چنین دیدند، آمدند و بچه ام را به زور گرفتند و بردند و گفتند: نمی گذاریم فرزند ما نزد بنی مغیره بماند. به هر حال آنان مرا منع کردند و بین من و شوهرم و فرزندم جدایی افتاد. شوهرم به مدینه رفت. هر روز صبح خارج می شدم و در اَبْطَح می نشستم و می گریستم، و یک سال گذشت تا یکی از پسرعموهایم بر من گذشت و دلش به حالم سوخت و به قبیله ام گفت: چرا این زن مسکین را رها نمی کنید؟ چرا بین او، شوهرش و فرزندش جدایی افکنده اید؟ آنان مرا رها کردند و گفتند: اگر خواستی، به شوهرت ملحق شو. طایفه بنی عبدالاسد نیز بچه ام را دادند و شترم را سوار شدم و بچه ام را در دامنم گذاشتم. سپس به سوی مدینه خارج شدم. هیچ کس را همراه نداشتم. وقتی به تنعیم [محلّه ای نزدیک شهر مکه] رسیدم، «عثمان بن ابی طلحه» را دیدم. گفت: کجا می روی؟ گفتم: به سوی شوهرم در مدینه. گفت: کسی با تو هست؟ گفتم: نه، سوگند به خدا! غیر از خدا و فرزندم کسی با من نیست. گفت: به خدا سوگند! رهایت نمی کنم. افسار شترم را گرفت و شتر را می کشید، تا مرا به مدینه رساند. سوگند به خدا! کریمتر از او در بین عرب ندیدم. هرگاه به منزلی می رسیدیم، شتر را می خواباند و خودش زیر سایه درختی می رفت، تا وقت سفر می رسید ... تا مرا به قبا رساند. گفت: شوهرت در اینجا است و سپس به سوی مکه برگشت.»(6)
روشن است که چرا او تنها با فرزندش تصمیم دارد راه طولانی چند روزه را بدون همراه بپیماید. او دوستدار شوهر خود و علاقه مند اسلام است. او دارای اراده ای محکم و عزمی راسخ است و در عین حال نمی خواهد برای کسی سختی ایجاد کند. امثال این ویژگیهاست که او را در بین زنان ممتاز می کند، تا ابوبکر برای خواستگاری او برود و در پیشگاه پیامبر آن عذرها را بیاورد.
به هر حال ام سلمه ویژگیهای خاصی داشت که سزاوار بود همسر رسول اللّه (ص) شود و در بیت نبوت وارد گردد. اگر برکاتی که در خانه پیامبر داشته و وصایایی که نزد او گذاشته شده، چه از ناحیه پیامبر(ص) و چه از سوی امام حسین(ع) و علامتهایی که برای کشته شدن حسین نزد او گذاشته و نیز نزول آیه تطهیر در بیت او و نصیحتهایی را که به
عایشه کرده، جمع آوری شود، معلوم می گردد او باید به بیت نبوی راه می یافت، تا همه این برکات از او حاصل شود. علاوه بر اینکه او دارای چهار فرزند یتیم بوده که پیامبر به عنوان رهبر امت اسلامی باید برای تغذیه و امنیت و سرپرستی آنها فکری می کرد.
او وارد خانه نبی اکرم شد، ولی علی رغم اینکه خود را غیور و حسود می دانست، دیگران بودند که بر او غیرت ورزیدند و او را مسخره کردند، تا آیه «یا ایها الذین امنوا لا یَسْخَر قَومٌ من قَومٍ عَسی اَنْ یکونوا خیرا منهم و لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عسی اَنْ یَکُنَّ خیرا مِّنْهُنَّ»(7) آنان را از مسخره کردن بازداشت و با اشاره گفت: ام سلمه از آنان بهتر است و در آخر آیه با صراحت بیشتری القاب بدی را که برای ام سلمه به کار می بردند، «فسوق» نامید (بئس الاسم الفسوق بعد الایمان) تا شاید دیگر چنین القاب بدی را برای او به کار نبرند.
ازدواج با ام حبیبه
یکی از همسران رسول اللّه (ص) ام حبیبه دختر ابوسفیان است. او همسر عبیداللّه بن جَحش بود. هر دو در مکه مسلمان شدند و در اثر فشار مشرکان و آزار و اذبت آنان با گروهی از مسلمانان به حبشه هجرت کردند. در آنجا دارای فرزندی به نام «حبیبه» شدند، که کنیه «ام حبیبه» از همین فرزند گرفته شده است. در حبشه عبیداللّه مسیحیت را برگزید و نصرانی شد و در همان جا از دنیا رفت. ام حبیبه بدون همسر در کشوری غریب باقی ماند و روحیه وی در اثر این دو حادثه تضعیف شد:
شوهرش مسیحی شده و فوت کرده است و خود در غربت زندگی می کند. پیامبر اکرم(ص) مصلحت دید او را به ازدواج خود درآورد تا به گونه ای روحیه او را تقویت کند؛ از این رو به نجاشی نامه ای نوشت و از او خواست ام حبیبه را برای ایشان خواستگاری کند، و او چنین کرد. آنقدر «ام حبیبه» از این خبر خوشحال شد که تمامی النگوهای خود را به غلامی که این خبر مسرّت بخش را به وی داد، بخشید.(8) پیامبر با زنی ازدواج کرد که نه او را می توانست ببیند و نه در شهر او بود و نه رسیدن به وی برایشان ممکن بود.
ازدواج با زینب بنت جَحْش
ایشان خواهر عبداللّه جحش و دخترعمه پیامبر اکرم(ص) است، که از سابقان در اسلام بود. پیامبر اکرم او را به ازدواج زید درآورد. زید فرزند حارثه، غلامی بود که پیامبر او را آزاد ساخت و او را به فرزندی قبول کرد. زینب مدتی نزد زید بود، اما به خاطر اختلافهای سلیقه ای و قبیله ای و شخصیتی نتوانستند زندگی را ادامه دهند و زید وی را طلاق داد. وقتی که عده زینب تمام شد، پیامبر اکرم(ص) زید را فرستاد، تا او را برای حضرت خواستگاری کند. زینب گفت: تصمیمی نمی گیرم، تا خدایم فرمان دهد، و به نمازخانه خود رفت و به عبادت پرداخت، تا آیه قرآن نازل شد: «فَلَمَّا قَضَی زَیدٌ مَنْها وَطَرا زَوَّجْناکَها؛ وقتی زید بهره خود را از او برگرفت، ما وی را به ازدواج تو درآوردیم.»(9)
به همین جهت رسول اللّه (ص) بدون اذن بر او وارد شد و وی بر سایر زنان افتخار می کرد که خداوند او را به ازدواج پیامبر(ص) در آورده است. در این ازدواج پیامبر، با نان و گوشت ولیمه داد.
زینب از زنان نیکوکار و بخشنده بود. به برکت او ازدواج با همسر پسرخوانده جایز شد و سنت جاهلی شکست و آیه حجاب نازل شد.(10)
توضیح آیه 37 سوره احزاب
در باره زینب و سبب ازدواج پیامبر با ایشان و زمینه های قبلی آن بحثهای گوناگونی مطرح است که برای رفع پاسخ به برخی پرسشها، آیه 37 سوره احزاب را توضیح می دهیم:
«وَ اِذْ تَقُولُ لِلَّذی اَنْعَمَ اللّه ُ عَلَیْهِ وَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِ اَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللّه َ و تُخْفی فی نَفْسِکَ مَا اللّه ُ مُبْدِیهِ و تَخْشَی النّاسَ وَ اللّه اَحَقُّ اَنْ تَخْشاهُ فَلَمّا قَضی زِیدٌ مِنْها وَطَرا زَوَّجْناکها لِکَیْ لا یکونُ عَلَی المؤمنینَ حَرَجٌ فی اَزواجِ اَدْعِیائِهِم اِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرا و کانَ اَمر اللّه مفعولاً؛ و یاد آور هنگامی که می گویی به آن کس که خدا به او نعمت داده است و تو به او نعمت داده ای، همسرت را برای خودت نگه دار و از خدا بترس. و در نفس خود چیزی را مخفی می کنی که خداوند ظاهرکننده آن است و از مردم می ترسی، در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی. هنگامی که زید خواسته و آرزویش را برآورد، ما همسرش را به ازدواج تو درآوردیم، تا برای مؤمنان ازدواج با همسران فرزندخوانده هایشان سختی نداشته باشد، وقتی که آنان به کامیابی خود پایان دادند و امر و فرمان خدا انجام شده است.»
نکته هایی که از این آیه استفاده می شود:
1ـ ازدواج بین پیامبر و زینب را خداوند برقرار کرده و تصمیم خداوند بر آن بود.
2ـ هدف از این ازدواج شکستن رسم غلط حرمت ازدواج با همسر فرزندخوانده، پس از طلاق بود.
3ـ پیامبر از مسأله ای خوف داشت که خداوند به او می گوید: ترسی ندارد و باید فرمان و خواست خدا مبنی بر ازدواج با زینب صورت پذیرد.
4ـ زید کامیابی خود از زینب را به پایان رسانده و دیگر نمی خواست از او کامیاب شود.
5ـ پیامبر چیزی را در درون خود مخفی می کرد که خداوند خواستار علنی شدن آن است.
خرافه های اسرائیلی در تفسیر آیه
پیامبر چه چیز را مخفی می کرد؟ افسانه گویان و داستان سرایان، اموری را گفته اند که از صدر و ذیل آیه، بطلان آن به طور کامل روشن می شود. مثلاً گفته اند: هنگامی که نزاع خود را پیش پیامبر آوردند یا هنگامی که پیامبر به طرف خانه زید رفت و از سوراخ در نگاه کرد، چشمش به زینب افتاد و محبت او در دل پیامبر جای باز کرد! و ایشان می خواست به نحوی زید او را طلاق دهد، تا پیامبر با او ازدواج کند! ولی این حرف با دلایلی از آیه و غیر آیه مردود است؛
اولاً: پیامبر معصوم است و نگاه کردن از سوراخ در خانه و امثال آن حرام است، که از پیامبر سر نمی زند.
ثانیا: بر فرض محال که پیامبر معصوم نباشد، این گونه امور خلاف اخلاق است. کارهای ضد اخلاقی از انسانهای عادی صادر نمی شود، تا چه رسد به پیامبر اکرم!
ثالثا: آیه تصریح دارد خداوند این ازدواج را ترتیب داده است. اگر شخصی گناهی شرعی و یا امری خلاف اخلاق انجام دهد، خداوند او را طرد می کند، نه اینکه خودش ازدواج را بر پا کند.
رابعا: آیه تصریح دارد زید، کامیابی خود را از زینب تمام کرده بود، نه اینکه به خاطر پیامبر ـ با اینکه همسرش را دوست می داشت ـ وی را طلاق داده باشد.
خامسا: از لحاظ تاریخی روشن است زینب دخترعمه پیامبر بود و خودش پیشنهاد ازدواج به پیامبر اکرم را داده بود. اگر زیبایی و جمال و این گونه امور مطرح بود، هنگامی که او دختر بود، پیامبر می توانست با او ازدواج کند.
اساسا زینب می خواست همسر پیامبر باشد، ولی پیامبر اکرم می خواست او را به ازدواج زید درآورد و زینب مخالفت کرد، تا آیه نازل شد: «هیچ مؤمنی را نرسد که وقتی خدا و رسول خدا حکمی کردند، آنان خودشان اختیاردار باشند.» در آن هنگام بود که زینب به ازدواج با زید تن داد. بنابراین اگر پیامبر(ص) زینب را به جهت زیبایی و امثال آن می خواست و این مسأله بود که مخفی می کرد، روشن است که قبل از ازدواج وی با زید و در زمانی که زینب دختر جوانی بود، پیامبر می توانست با وی ازدواج کند.
سادسا آیه اصرار دارد ازدواج پیامبر(ص) برای سنت شکنی است، نه به جهت زیبایی و مسایل شخصی. در نتیجه این ازدواج به خاطر مصالحی که خدا می خواست و یکی را بیان کرده است، انجام شد و چیزی که پیامبر(ص) مخفی می کرد، شاید این بود که خداوند قبلاً او را از این مسأله باخبر ساخته بود که زینب جزء همسرانش خواهد بود و چون پیامبر دید زینب همسر پسرخوانده اش است، از این مسأله بیم داشت و می خواست زید وی را طلاق ندهد تا زمینه ازدواج پیامبر فراهم نشود، ولی خداوند می خواست این امر محقق شود. آخرین جواب در باره این ازدواج و شبهات آن، این است که در سوره احزاب هم داستان زینب و زید را مطرح کرده ـ که بیشترین خرافات را داستان سرایان در ذیل همین آیات بیان کرده اند ـ و هم بهترین آیات مربوط به پیامبر را نازل کرده است، از جمله «اِنّ اللّه وَ ملائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبیِّ یا ایّها الّذین آمَنوُا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّموا تَسْلیما؛ همانا خدا و فرشتگان بر پیامبر درود می فرستند. شما نیز ای ایمان آورندگان! بر او درود بفرستید و بر او به نحوی خاص سلام کنید.»(11) همچنین در همین سوره است: «لَقد کَانَ لکُم فی رَسولِ اللّه ِ اَسْوَةٌ حَسَنَةٌ،(12) به تحقیق برای شما در (سیره و عمل) رسول اللّه اسوه و سرمشق نیکویی است.» آنان که خرافه های اسرائیلی را ذیل برخی آیات این سوره مطرح می کنند، آیا فکر نمی کنند آن خرافه ها با اسوه بودن پیامبر و با درود خدا و فرشتگان سازگار نیست؟! پیداست همه اینها خیالاتی است که دشمنان پروریده اند و دوستان با جهالت تمام در برخی کتابهای تفسیری آورده اند، در صورتی که قراین موجود در خود آیات و در کل سوره این افسانه ها را رد می کند.
ازدواج با جویریه
در غزوه بنی المصطلق، جویریه دختر حارث (رییس قبیله بنی المصطلق) همراه با عده ای از زنان و مردان اسیر شد. در تقسیم غنایم، جویریه، سهم ثابت بن قیس شد. جویریه با مولای خود عقد کتابت نوشت؛ یعنی جویریه در قبال پرداخت مقدار معینی از پول آزاد شود. جویریه برای تهیه پول نزد پیامبر آمد و گفت: من جویریه دختر حارث رییس قبیله بنی المصطلق هستم. بلاها و مصایبی که به من رسیده، بر شما مخفی نیست. من عقد مکاتبه برای آزادی خود نوشته ام. سپس سر خود را از خجالت پایین انداخت و بغض گلویش را گرفت و با صدایی حزین گفت: مرا برای تهیه پول یاری کن!
پیامبر اکرم(ص) فرمود: یا بهتر و بالاتر از کمک برای تهیه پول؟ سپس پیامبر اکرم(ص) ادامه داد: آیا حاضری آن مقداری را که با ارباب خود مکاتبه کرده ای، بپردازم و تو را به ازدواج خود درآورم؟ جویریه گفت: بله، حاضرم. و رسول اکرم(ص) چنین کرد. وقتی خبر به مسلمانان رسید، گفتند: پیامبر داماد این قبیله شد. پس ما خویشان رسول اللّه را به اسارت نزد خود گرفته ایم. عجب کار بدی است. فورا هر چه اسیر از قبیله بنی المصطلق نزد آنان بود، آزاد کردند و به این ترتیب حدود صد اسیر آزاد شدند.(13)
زنی بابرکت تر از جویریه برای قبیله خود سراغ دارید؟! بنابراین همان گونه که روشن شد ازدواج پیامبر با جویریه، آزادی اسرای بنی المصطلق و سپس مسلمان شدن آن قبیله را به همراه داشت. شایان ذکر است جویریه قبل از پیامبر، همسر پسرعموی خود (ابن ذی الشفر) بود. او از رسول اللّه صاحب فرزند نشد.(14)
ازدواج با صفیه
یکی دیگر از همسران پیامبر اکرم(ص) صفیه دختر حیی بن اخطب بود، که در غزوه خیبر به اسارت مسلمانان در آمد. پس از فتح خیبر بلال، صفیه و دخترعمویش را به اسارت گرفت و آنان را نزد پیامبر اکرم(ص) آورد. در مسیر آنان را از کنار کشته شدگان یهود عبور داد. دخترعموی صفیه همین که کشته ها را دید، بر سر و صورت خود زد و خاک بر سر خود ریخت، ولی صفیه آرامش و وقار خویش را حفظ کرد. وقتی نزد پیامبر اکرم(ص) رسیدند، حضرت به بلال فرمود: مگر رحمت و عطوفت از دلت رخت بربسته است؟! چرا آنان را از کنار کشته شدگان عبور دادی؟!
سپس حضرت دخترعموی صفیه را دید که شور و شیون سر داده و خاک بر سر ریخته است؛ از این رو فرمود: این شیطان را از من دور کنید.
در این لحظه چشم حضرت به صورت کبودشده صفیه افتاد و پرسید: چرا صورتت کبود شده است؟ صفیه جواب داد: شبی در خواب دیدم که ماه در دامان من واقع شده است. صبحگاهان خواب خود را برای شوهرم (کنانة بن ابی حقیق) بیان کردم. او سیلی محکمی به صورتم زد و گفت: مثل اینکه آرزوی محمد را در دل می پروری؟!
پیامبر اکرم(ص) به پاس جبران ضربه ای که او خورده بود، فرمود: اگر اسلام را قبول کنی، تو را به همسری خود برمی گزینم و اگر بر یهودیت باقی باشی، تو را آزاد می کنم، تا نزد قبیله ات برگردی.
صفیه جواب داد: قبل از اینکه مرا به اسلام دعوت کنی، ایمان آورده ام و ماندن نزد رسول خدا برایم ارزشمندتر است.(15)
در صفحات آینده عشق وافر صفیه به پیامبر اکرم و گریه بی تابانه وی هنگام فوت آن حضرت و دعای سوزناک او را ـ که از صمیم دل از خدا می خواست دردهای پیامبر را به جان او بیاندازد و او به جای پیامبر در بستر مرگ قرار گیرد ـ بیان خواهیم کرد.
زن فداکاری که پیش از رسیدن لشکر اسلام به سرزمینشان ایمان می آورد و دلش به عشق اسلام می تپد، به طوری که در آن راه سیلی می خورد، سزاوار مرد دیگری غیر از پیامبر نیست. خانمی که با بزرگواری از کنار کشتگان طایفه خود عبور می کند و اگر چه دلش آتش می گیرد، ولی فریاد برنمی آورد و خطایی مرتکب نمی شود، سزاوار این است که در زمره همسران رسول اکرم(ص) باشد.
علت ازدواج پیامبر با صفیه، علاوه بر تمامی ثمرات عمومی که ازدواجهای پیامبر داشت ـ نظیر ایجاد دوستی بین یهودیان و مسلمانان، تشویق و ترغیب یهودیان به پذیرش اسلام، رضایت دادن مسلمانان به اینکه اهل خیبر در آنجا بمانند و کشاورزی خیبر را به عهده بگیرند ـ دارای نکته دیگری نیز بود که به آن می پردازیم:
صفیه دختر رییس قبیله است و او نباید مانند سایر زنان به اسارت رود و در خانه هر کسی وارد شود، بلکه باید شخصیت اجتماعی او لحاظ و حفظ شود.
در احادیث اسلامی داریم که «للامام صفو المال؛ برگزیده مال، سهم امام است». در توضیح، امور و اشیای کم نظیر و غیر قابل تقسیم و گرانبها را ذکر می کنند.(16) بانویی همچون صفیه که از رؤیا و خوابش روشن می شود از قبل عشق اسلام را در سر داشته و در همان خیبر ـ در کنار کشته های پدر و اقوامش ـ مسلمان شده(17) و حتی با عبور از کنار آنان ـ اگر چه قلبش حزین شده ـ ولی فریاد و فغان راه نینداخته و وقتی پیامبر او را مخیر بین ماندن در خیبر یا اسلام آوردن و همسر پیامبر شدن می کند، دومی را انتخاب کرده است(18)، این چنین زنی سزاوار نیست در خانه هر فردی قرار بگیرد؛ خصوصا که برخی مسلمانان، ضعیف الایمان یا منافق بودند و صفیه نمی توانست در آنجا اخلاق اسلامی را فرا گیرد.
محبتهای متقابل پیامبر اکرم(ص) و
صفیه
در یکی از سفرهای حج که همسران پیامبر اکرم(ص) همراه وی بودند، شخصی شترهای زنان پیامبر را با سرعت می راند ... در بین راه شتر صفیه به زانو درآمد و از راه رفتن ایستاد. او شروع به گریه کرد. پیامبر اکرم(ص) وقتی شنید، آمد و با دست اشکهای او را پاک کرد. گریه صفیه شدت یافت و حضرت ایشان را دلداری داد، تا او آرام شود، ولی بیشتر گریه می کرد. حضرت او را از گریه کردن بازداشت و به مردم دستور داد همان جا فرود آیند، در حالی که تصمیم به فرود آمدن در آن مکان را نداشت. صفیه می گوید: آن روز سهم من بود و پیامبر می بایست پیش من باشد. وقتی که خیمه رسول اکرم بر پا شد، ترسیدم که در درونم کمی از او ناراحت باشم. پیش عایشه رفتم و گفت: می دانی که من روز و سهم خودم از پیامبر را به هیچ قیمتی نمی فروشم، ولی اکنون روزم را به تو می بخشم، تا رسول اللّه را از من راضی کنی. او قبول کرد و روسری پوشید که آن را زعفرانی کرده بود. بر آن آب پاشید تا بوی خوش آن بیشتر شود و لباسهایش را پوشید و پیش رسول خدا رفت. پرده خیمه را بالا زد. رسول اکرم فرمود: ای عایشه! چه شده است؟ امروز سهم تو نیست. عایشه جواب داد: ذلک فضل اللّه یؤتیه من یشاء؛ این بخشش خداست. به هر که خواست، می دهد.
وقتی صبحگاهان شد، پیامبر به زینب بنت جحش گفت: ای زینب! آیا خواهرت صفیه را بر شترت میهمان می کنی؟ زینب با تعجب گفت: من زن یهودی تو را میهمان کنم؟! پیامبر اکرم با شنیدن این سخن غضبناک شد و با او قهر کرد، و تا مکه و در ایام منی و در بازگشت تا مدینه و ماههای محرم و صفر با او اصلاً حرف نزد و سهمی هم برای او قرار نداد. زینب کم کم مأیوس شد و فکر کرد پیامبر برای همیشه او را رها کرده است، ولی در ماه ربیع الاول پیامبر بر او وارد شد و با دست خویش خانه را مرتب کرد. زینب می گوید: از خوشحالی نمی دانستم چه انجام دهم. به هر حال پیامبر از او راضی شد.(19)
نکته های اخلاقی ـ اجتماعی
1) در سفر و حضر زنان پیامبر سهم مشخصی داشته و عدالت در بین آنان رعایت می شد.
2) پیامبر با همه مشکلات و گرفتاریهایی که یک رهبر دینی، سیاسی داشت و علاوه بر آن مشکلات سفرهای آن روز، باز از کوچکترین امور غفلت نمی کرد و برای دلداری صفیه شخصا اقدام نمود و با پاک کردن اشک چشم و صحبت کردن با او و یک شب رحل اقامت گزیدن به خاطر او مهربانی زایدالوصف خود را نشان داد.
3) این همسران پیامبر بودند که می خواستند پیش پیامبر باشند و آن را به هیچ قیمتی معامله نمی کردند.
4) صفیه ادب را در حضور پیامبر بسیار رعایت می کرد و وقتی کمی از پیامبر دلگیر بود یا فکر می کرد پیامبر از او دلگیر است، سهم خود را به عایشه می دهد، به این شرط که عایشه پیامبر را از صفیه راضی کند.
5) زنان پیامبر حق داشتند نوبت خود را به یکدیگر ببخشند.
6ـ پیامبر با ادب تمام از زینب می خواهد صفیه را بر شتر خود سوار کند و صفیه را خواهر او قلمداد می کند.
7ـ زینب به خاطر اموری از صفیه عصبانی است، که عبارتند از: غیرت زنانه که معمولاً همسران یک مرد نسبت به یکدیگر دارند؛ ملاطفتهای نبی اکرم به صفیه که غیرت زینب را بیشتر تحریک کرده و او را به اهانت باز داشته است؛ صفیه با اینکه دیرتر از دیگران به بیت پیامبر راه یافته، ولی ادب و اخلاق او برای وی جایگاه خاصی باز کرده، آن چنان که زینب را به عکس العمل وا می دارد.
8ـ با اینکه صفیه در همان لحظه اول اسارت، مسلمان شد و پیامبر را برگزید، ولی با این حال عصبانیت زینب باعث می شود او را یهودی بنامد و موجب ناراحتی پیامبر، زینب و محرومیت خود بشود.
9ـ پیامبر اکرم با تکلم نکردن با زینب و قهر کردن از او، وی را متوجه اشتباه خود ساخت و درسی به او داد تا وی و دیگران بدانند نباید با آبروی مردم بازی کرد و با زبان، اسباب آزار و اذیت آنان را فراهم ساخت.
10ـ با اینکه پیامبر از زینب آزرده خاطر شد، ولی کلام نابهنجار یا خشم آلودی نفرمود و تنها با سکوت و قطع مراوده به تربیت او پرداخت، و این یکی از راههای موفق در تربیت بدگویان است.
11ـ پس از گذشت مدتی و ادب شدن زینب پیامبر شخصا به خانه او رفت و خانه را مرتب کرد، نه اینکه منتظر باشد کسانی واسطه شوند و آنان را آشتی دهند و یا اینکه بخواهد با کبر و غرور از ادامه زندگی، خودداری کند و به خاطر داشتن همسران متعدد یکی را رها سازد.
صفیه و خاطره ای از پیامبر اکرم(ص)
«تا حال شخصی را نیکوسیرت تر از رسول اللّه نیافته ام. شبی مرا پشت سر خود روی شترش سوار کرده بود. داشتم کسل و خسته می شدم. رسول اللّه با دستش مرا گرفت، تا نیفتم و آسیبی نبینم و گفت: مقداری صبر کن، تحمل کن، کم کم می رسیم، ای دختر حیَّی! و گفت، ای صفیه! من از رفتارم با تو عذرخواهی می کنم.»(20)
نکته ها:
1ـ رسول اکرم حتی بعد از فتح خیبر و به دست آوردن غنایم زیاد، باز برای خود مرکبی جدا و برای همسرش مرکبی دیگر قرار نمی دهد و او را بر مرکب خود سوار می کند و از افتادن او جلوگیری می کند.
2ـ در وقت جنگ به حکم وظیفه شرعی و رفع فساد، با مفسدهای خیبر می جنگد و آنان را قلع و قمع می کند، ولی در حیطه اخلاق از زنش عذرخواهی و بیان می کند: این قلع و قمع به خاطر حرفها و کارهای خود آنان بود.
3ـ صفیه انسان جهان دیده ای است. او دختر رییس قبیله است و قبلاً یهودی بوده و از تعالیم آنان آگاه است. پیامبر اکرم از بین برنده قوم او بود، ولی با این حال او را دارای نیکوترین اخلاق می داند.
ماریه قبطیه
ماریه و خواهرش شیرین را ـ مقوقس مصری ـ حاکم اسکندریه و مصر ـ با اشیایی دیگر در سال هفتم هجرت به عنوان هدیه برای پیامبر فرستاد. آنها در سال هشتم به مدینه رسیدند. این دو خواهر قبل از رسیدن به مدینه مسلمان شدند. پیامبر اکرم(ص) ماریه را برای خود گرفت و شیرین را به حسان بن ثابت داد.(21)
پیامبر اکرم از ماریه دارای فرزندی به نام ابراهیم شد که در ذی الحجه سال هشتم متولد شد و پس از شانزده یا هیجده ماه وفات یافت. پیامبر اکرم(ص) ماریه را به همسری نگرفت. او به عنوان کنیز در بیت رسول اللّه بود، ولی پیامبر او را زیاد دوست می داشت. از طرفی پیامبر اکرم غیر از حضرت خدیجه، از هیچ یک از همسرانش دارای فرزند نشد. تنها از ماریه فرزنددار شد و او نیز در زمان رسول اکرم ـ تنها چند ماه قبل از وفات پیامبر ـ از دنیا رفت.(22)
عجایب زندگی انبیا
یکی از عجایب زندگی پیامبر اکرم(ص) این بود که وی از خدیجه هفت فرزند داشت که عبارت بودند از: زینب، ام کلثوم، فاطمه، رقیه، قاسم، طاهر و طیب.(23) ولی از سایر زنان ـ با اینکه از شوهرهای قبلی فرزند داشتند و می توانستند دوباره بچه دار شوند، رسول اللّه از آنان بچه دار نشد.
پیامبر از اول تا آخر عمر از نظر مزاجی سالم بود و زنان پیامبر نیز سالم بودند، چون از شوهر یا شوهرهای قبلی صاحب فرزند شدند، ولی خداوند نخواست آنان از پیامبر صاحب فرزند شوند؛ همان طور که در مورد پیامبران قبلی نوع دیگری را خواسته بود؛ مثلاً حضرت ابراهیم در دوران پیری و کهولت سن از زنی پیر و نازا بچه دار می شود؛ زکریا نیز همین طور. در قرآن به هر دو واقعه اشاره شده است. «قالت یا ویلتا ءَأَلِدُ و انا عجوزٌ و هذا بَعْلیِ شیخا ان هذا لَشَیْ ء عجیب(24)؛ همسر ابراهیم گفت: ای وای! آیا من می زایم در حالی که پیرزنی عاجزم و این شوهر من است که پیر است. واقعا این خبر عجیبی است.»
«قال رَبِّ اَنّی یَکونُ لی غُلامٌ و کانَتِ امْرَأَتی عاقِرا و قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الکِبر عِتِیَّا؛(25) و زکریا گفت: ای پروردگار من! چطور من پسردار می شوم در حالی که همسرم نازا بوده و من به پیری مفرط دچار شده ام؟!»
و پیامبر دیگری بدون پدر به وجود می آید و در گهواره سخن می گوید، و پیامبر دیگری را دشمنش نگهداری و محافظت می کند. بودن ماریه در بیت رسالت علاوه بر برخی ثمرات عمومی که قبلاً ذکر شد، برای نشان دادن امور ذیل نیز بوده است:
1ـ شخصیت دادن به ماریه و با او معامله زن حرّ و آزاده کردن، با اینکه به عنوان کنیزی فرستاده شده بود.
2ـ ثابت شدن صحت مزاجی پیامبر
3ـ فرزنددار شدن از پیامبر قابلیت خاصی را می طلبد که در هیچ یک از زنان متعدد پیامبر در مدینه یافت نمی شد.
4ـ امتحان زنان پیامبر که چگونه با ماریه و فرزند او برخورد می کنند.
چکیده بحث
رمز تعدد همسران پیامبر اکرم(ص) با توجه به عوامل محیطی و جغرافیایی و اجتماعی روشن شد و معلوم گشت در آن وضع که زنان سرپناه نداشته و موجود مزاحم و بی ثمری تلقی می شدند، ازدواج با زنان متعدد نه تنها بد نبود و از دید شهوانی مورد نظر قرار نمی گرفت، بلکه نوعی شخصیت دادن به زن و رعایت او بود.
و نیز روشن شد ازدواج می توانست پیوندهای قبیله ای را مستحکم کند و از کینه توزیها بکاهد و مشکلات اقتصادی افراد را برطرف کند. مسؤول جامعه در مدینه باید فکری به حال بیوه زنان فقیری که از فامیل و قبیله خود دور بودند بکند، به طوری که آبرو و شخصیت و روحیه آنان حفظ شود و احساس حقارت نکنند و لازم نباشد مانند مردان فقیری که در صُفه جای می گرفتند، آن جا بروند. علاوه بر این ازدواج پیامبر اکرم با هر یک از همسرانش، اثراتی داشت.
یادآوری: تا اینجا همسران معروف پیامبر(ص) معرفی شدند، ولی حضرت همسران دیگری نیز داشته که برخی در زمان خود او وفات یافته اند و برخی را پیامبر قبل از مراسم عروسی رها کرده است، که چون در این بحث حایز اهمیت نبودند، از ذکر آنها خودداری شد. در ادامه به مناسبت، از برخی آنان ذکری به میان می آید.ادامه دارد.