در این مقاله به معنای «تقوا» و آثار و برکات و سازندگیهای آن در زندگی دنیوی و اخروی اشاره می شود.
تقوا یعنی: پرهیزکاری، خداپرستی، دوری کردن از گناه، احتیاط کردن و دربرابر گناه ورع داشتن.
معنای اصطلاحی و رایج تقوا:
دوری از گناه و عصیان در برابر خدای متعال است امیر المؤمنین علی(ع) در دریای عمیق و امواج بی پایان نهج البلاغه در اهمیت تقوی می فرماید: ای مردم روزها به سرعت می گذرند و هفته ها وماه ها شما را پشت سر می گذارند. چه شتابنده است سالها و چه سریع می گذرند عمرها، از این گذشت زمان سرمشق گیرید و از این گذرگاه برای منزلگاه ابدی زاد و توشه بردارید که بهترین ذخیره و پس انداز تقوی و ترس از گناه و پرهیزکاری است.
مومن پیشانی عزت را برخاک ذلت در برابر خدای با عظمت در خاک می گذارد و با عروه الوثقی عبادت و اطاعت به رواق ربوبی اش،نزدیک شده و برای رسیدن به وصال بی پایان دوست از هر عمل زشت وپلید دوری می کند. در ستیز و مبازره با نفس خود همیشه چشم انتظار و امید به فضل خدا دارد. امام خمینی(ره) در مناجات عارفانه خویش می فرمایند:
پروانه وار بر در میخانه پر زدم در بسته بود با دل دیوانه در زدم
خوابم ربود آن بت دلدارتا به صبح چون مرغ حق زعشق ندا تا سحر زدم
مؤمن بنا و زیور کننده ساختمان وجودی خود است آن را به ایمان و تقوا آراسته است. اما این آراستگی با طوفان گناه در هم فرومی ریزد لذا چون نگهبان بیدار، طبیعی هشیار مراقب تمام اعمال ورفتارش است. تا مبادا در دام گناه گرفتار آید. وقتی به عواقب دهشتناک گناه می اندیشد، خوف سراپای وجودش را فرا می گیردمبادر خانه ایمانم ویران گردد مبادا با گناه از حمایت محبوبم خارج شده در زندان و جهنم نفسم گرفتار آیم این همان تقوای الهی است. متقی ملاحظه حضور خدا می کند و خود را از هر ناپسندای باز می دارد و خدا نیز یاور اوست. سراسر زندگی آدمی بسان کوره ای آتشین است که محصول و ثمره آن طلای ناب تقواست. هر آنچه این طلای گرانبهای معرفت، صافتر و صیقلی تر شود، عیار و ارزش وعظمت آن نیز بالاتر می رود.
اگر درباره تعالیم دین مبین اسلام مطالعه و دقت کافی کنیم درمی یابیم که هدف از نزول قرآن و ادیان گذشته و فرستادن 124هزار پیغمبر و امام و رهنما تنها جهت تربیت انسان واقعی بوده است «هدی للمتقین » طبق این ایه قرآن فقط هدایتگر متقین است.
کسانیکه از خدا حیا می کنند و خودشان را از منجلاب گناه نجات می دهند; آنان متقیان واقعی هستند که خلقت آسمان و زمین و آنچه در اوست به یمن وجود آنها است. تقوا تنها میوه ای شیرین انسانیت است. برای دست یابی به این گوهر گرانبها و بارور شدن این ارزش بی نظیروبی بویل تلاش و مراقبت فراوان و گذشت زمان لازم است:یعنی برای خوب شدن یک عمر مجاهده لازم است. خدا ترس خودش را به گناه آلوده نمی کند.
این ترس یا از شوق وصال یار است و یا از ترس از فرو افتادن دوآتش جهنم. به هر حال شب و روزبسان نگهبان همیشه بیدار اززوایای پستی بلندیهای وجودش نگهبانی ونگهداری می کند. گهرهای گرانبهای فراوانی در دریای وسیع وعمیق تقوا نهفته که طالب دین و دنیا را سیراب می کند. اگر کسی کمر همت بسته و تقوای الهی رارعایت کند، در واقع گنج های آسمان و زمین در ید قدرت او قرارمی گیرد به طوری که خداوند مهربان می فرماید: اگر مردم شهر و روستاها ایمان می آوردند و خدا ترس و پرهیزکارمی شدند ما برکات آسمان و زمین را برای آنان می گشودیم تقوابه سان چراغی پرنور نزد مومن است که در پیچ و تاب های زندگی وفراز و نشیبهای آن راه را از بی راهه نمایان می کندو صاحبش رابه سرمنزل هدایت می رساند. تا از پستی وبلندیهای آن به آسانی عبورکند و درک معارف و معانی بلند الهی وتشخیص حق از باطل او را یاری می دهد «یاایهاالذین آمنواان تتقواالله یجعل لکم فرقانا» متقی همواره دراطاعت خداست وسعی می کند از صراط مستقیم خارج نشده و از فرامین خدا وائمه اطهار(علیهم السلام) اطاعت کند. آنان عاشقان و معشوقان خدایند و فقط از او یاری می طلبند و تنها خدا یاور آنهاست امام خمینی دراین باره می فرمایند:
مده از جنت و از جور و قصورم خبری جز رخ دوست نظیرسوی کسی نیست مرا
بتو دل بستم و غیر تو کسی نیست مرا جزتو جان جهان داد رسی نیست مرا
متقی استوارتر از کوه چنان صلابت دارد که تمام توطئه دشمنانش را متلاشی می کند و هیچ ضرری دشمنان به او نمی رسانند چرا که نمی توانند برسانندزیرا که خداوند دشمن دشمنان آنهاست. قله بلند ارزشهای انسانیت تقوا است.
ملاک و معیار و ارزش آدمی در هر مقام و جایگاه و جنسیت که باشدرعایت تقوا و عبدکامل ومطیع محض خدا بودن است.
خداوند می فرماید «ان اکرمکم عندالله اتقاکم » یعنی گرامی ترین شما نزد خدا با تقواترین شماست. متقی درجلب رضای خدای هستی، بی وقفه تلاش می کند و دست قدرت و عظمت خدا با او بوده و هرگزگرفتار بن بست ها و ناامیدی ها نمی شود. تمام بندهای شیطانی راشکافته و از تنگناهای دنیا و آخرت به آسانی عبور کرده و به سرمنشا سعادت، هدایت، رستگاری و نجات واقعی می رسد.
به فرموده خداوند سبحان: «اءولئک هم المفلحون » قرآن کتاب روشنگر و قانون هدایتگر انسانهاست.اگر کسانی از این قانون ناب الهی تبعیت کنند البته باید تنها آنها رستگاران باشند. اماهمه انسانها به یک میزان از دریای مواج رحمت قرآن بهره ندارندچرا که تنها پرهیزکاران هستند تکیه بر تختهای سعادت زده و ازمیوه های شیرین هدایت آن تناول می کنند.
تقوا چون بهاری پر توان است که بادستان سخاوتمندومعجزه گرش مردگان خفته در خاک غفلت را بیدار نموده و به نهایت درجه کمال و بالندگی بالا می برد.
تقوا روزی مادی و معنوی را زیاد کرده و کارهای صعب و دشوار راآسان می کند و موجب قبولی کارهای نیک و پسندیده در نزد خدای متعال می شود.امیرالمومنین(ع) در اهمیت تقوا می فرماید: «تقوا کلید در نجات، ذخیره روز معاد، آزادی از آتش دوزخ وباب رستگاری و هدایت از تباهی و گمراهی است. پرهیزگاری سبب نجات نیازمندان، و برآوردن حاجات، رسیدن به هدیه های الهی وکمال مطلوب است.»
رسیدن به تقوا سفارش خدا و رسولش و امیرالمومنین است توشه ای است که صاحبش را به مقصد می رساند.
اولین بانوی اسلام
احمد محیطی اردکانی
به مناسبت دهم ماه مبارک رمضان سالروز رحلت حضرت خدیجه(س)
حضرت خدیجه (س)
پیامبر اکرم(ص) به خدیجه(س)، اولین و برترین همسرش، عشق می ورزید و علاقه نشان می داد; هرگاه در طول زندگی اش نام خدیجه به میان می آمد، از او به بزرگی یاد می فرمود و برایش استغفارمی کرد. ابن عباس می گوید: روزی رسول خدا(ص) چهار خط روی زمین کشید و فرمود: آیا می دانید اینها چیست؟ عرض کردیم: خدا و فرستاده اش داناترند. پیامبر(ص) فرمود: برترین زنان بهشت، چهار نفرند: خدیجه دخترخویلد، فاطمه دختر محمد، مریم دختر عمران، و آسیه دختر مزاحم (همسر فرعون)
حضرت در روایتی دیگر فرمودند:خداوند چهار زن را از میان زنان برگزید:مریم، آسیه، خدیجه و فاطمه.
عایشه می گوید: به هیچ کس به اندازه خدیجه حسرت نبردم; چون پیامبر(ص) بسیار او را یاد می کرد.
پیامبر اکرم(ص) به حضرت خدیجه بسیار مهر می ورزید; چون می دیدجبرئیل سلام الله علیه و خدا او را دوست دارند.
امام باقر(ع) می فرماید: پیامبر(ص) هنگام بازگشت از معراج ازجبرئیل پرسید: چه حاجتی دارید؟ جبرئیل گفت: تقاضای من این است که از جانب خدا و خودم به حضرت خدیجه سلام برسانید.
وقتی پیامبر(ص) سلام جبرئیل و خدا را به حضرت خدیجه ابلاغ کرد،خدیجه گفت: خداوند خود سلام است، سلام از او و به سوی اوست; و برجبرئیل سلام باد.
جبرئیل همچنین فرمود: من مامورم خدیجه را به خانه ای بلورین در بهشت که با گوهرهای مختلف آراسته است. بشارت دهم.
راز محبت
تاریخ راز محبت رسول خدا(ص) به خدیجه را چنین بازگفته است:اخلاق پسندیده.
حضرت خدیجه(س) حتی در عصر جاهلیت از اخلاق نیک بهره می برد.حضرت ابوطالب(ع) هنگام ازدواج پیامبر با خدیجه(س) که 15 سال قبل از بعثت پیامبر(ص) بود. وی را چنین ستود: «ان خدیجه امراه کامله میمونه فاضله تخشی العار و تحذرالشنار» همانا خدیجه، بانویی کامل، پرمیمنت و مبارک و زیبنده است. بانویی که ساحتش از هر ننگ و بدنامی دور بوده، با شخصیت وآبرومند است.
پیامبر(ص) هنگام ازدواج با خدیجه به عموهایش فرمود: «ای عموها! بروید او را برایم خواستگاری کنید... آنچه من در باره خدیجه می دانم، شما نمی دانید.» نبی گرامی اسلام، با این جمله حضرت خدیجه را در اوج عظمت قرار داد. حضرت خدیجه با وجودزیبایی ظاهر و برخورداری از تمام صفات عالی زنانه، هرگزدر جامعه فاسد آن روزگار خود را نباخت و به چنان درجه ای ازکمال و پاکی دست یافت که به وی لقب (طاهره) دادند.
در کتابهای تاریخ و سیره چنین می خوانیم: «حضرت خدیجه باشرافت ترین و ثروتمندترین و زیباترین زنان قریش بود و درجاهلیت به «طاهره » و «سیده قریش » معروف بود و هر قبیله ای اصرار داشت به وی تقرب جوید.»
افتخار مادری فرزندان رسول خدا (ص)
حضرت خدیجه(س) افتخار مادری فرزندان خاتم پیغمبران(ص) رادارد.پیامبر(ص) تنها از «ماریه » و خدیجه دارای فرزند شد.«ابراهیم »، فرزند ماریه، در کمتر از دو سالگی درگذشت.بنابراین تمام فرزندان رسول خدا(ص) از حضرت خدیجه(س) است.
امام صادق(ع) فرمود: روزی پیامبر خدا(ص) داخل خانه شد. ناگاه دریافت عایشه بر فاطمه(س) فریاد می زند و می گوید: و الله ای دختر خدیجه! تو را هرگز نمی بینم مگر اینکه مادرت بر ما برتری داده می شود، در حالی که او هیچ برتری بر ما نداشت و مثل ما بود.پیامبر(ص) سخنهای وی را شنید. وقتی حضرت فاطمه (س) پدربزرگوارش را دید، گریست، پیامبر(ص) فرمود: دخترم! چرا گریه می کنی؟! فاطمه گفت: مادرم را یاد کردم، تحقیرش کردند.پیامبر(ص) غمگین شد و فرمود: حمیرا! ساکت باش. خداوند متعال زنی را مبارک قرار داده است که از همه دوست داشتنی تر باشد وفرزند بیشتری بیاورد. تمام فرزندان من از خدیجه است; عبد الله،قاسم، فاطمه، رقیه، ام کلثوم و زینب همه از خدیجه متولد شدند.اما خداوند تو را نازا قرار داد و من هیچ فرزندی از تو ندارم.
دوست داشتن صفات پیامبر (ص)
حضرت خدیجه، بعد از وفات دو شوهرش (عقیق بن خالد مخزومی و ابن هاله بن منذر اسدی) خواستگاران زیادی داشت. طبری می گوید: تمام قریش خواستگار خدیجه بودند.سران و ثروتمندان عرب به خواستگاری اش شتافتند اما جواب رد شنیدند.
به تصریح بیشتر تاریخ نویسان، بانوی قریش خود به طور مستقیم تقاضای ازدواج با محمد (ص) را با وی در میان گذاشت و به امین قریش گفت: «ای پسر عمو! من به خاطر خویشاوندی، شرافت تو در میان مردم،امانت، خوشی خلقی و راستگویی ات، به تو تمایل پیدا کردم.»
گروهی از زنان جاهل و مغرض قریش او را سرزنش کردند و گفتند: «خدیجه با آن همه شوکت با یتیم ابو طالب محمد (ص) که تهیدست وفقیر است، ازدواج کرده، آیا این ننگ نیست؟»
خبر این سرزنش هاو یاوه سرایی ها به خدیجه رسید، آن بانوی خردمند دستور دادغذای مطبوعی آماده کنند و آن زنان را به صرف نهار فرا خوانند.وقتی میهمانان غذا خوردند، به آنها گفت: «ای گروه زنان! شنیدم شوهران شما(و شما) در مورد ازدواج من با محمد(ص) خرده گرفته اید. من از شما می پرسم آیا در میان شماشخصی نظیر محمد(ص) وجود دارد؟ آیا در سراسر مکه و اطراف آن،شخصیتی با جمال و کمال همانند محمد (ص) از جهت فضایل و اخلاق نیک می یابید؟! من به خاطر این کمالات عالی او با او ازدواج کردم...بنابراین، سزاوار یست بیهوده سخن بگویید.»
دوست داشتن دوستان پیامبر(ص)
حضرت خدیجه در پرتو هوش و ایمانش به دقت به پیامبر گرامی اسلام (ص) می نگریست; هرکس را که پیامبر دوست داشت او نیز دوست می داشت، مهر می ورزید و از دشمنانش دوری می جست.
وقتی دریافت پیامبر(ص) به علی که کودکی خردسال بود، بسیارعلاقه نشان می دهد و او را در دامان خود می پرورد، به علی(ع) مهرورزید و در مراقبت از وی کوشید. او کنیزهایش را به یاری علی(ع) می فرستاد.
خدمتکارانش را وا می داشت علی(ع) را بر دوش خویش نشانند و خودنیز او را نوازش می کرد. محبت او به علی(ع) چنان بود که مردم می گفتند: «علی(ع) نور چشم محمد و خدیجه است.» او برای آشکارساختن محبت خویش به علی(ع) و خاندانش، هدایای بسیار به خانه ابوطالب می فرستاد....»
اولین زن مؤمن
اولین زنی که به پیامبر(ص) ایمان آورد، حضرت خدیجه است.امیر المؤمنین(ع) فرمود: «من اولین کسی هستم که به پیامبرایمان آوردم و تا سه سال کسی جز من و خدیجه دختر خویلد که خداوند او را رحمت کند. آن حضرت را تصدیق نکرد و با او نمازنخواند.» روزی یکی از همسران پیامبر (ص) گفت: چرا گریه می کنی؟!آیا برای پیرزنی گندمگون از فرزندان اسد، گریه می کنی؟! پیامبرفرمود: «صدقتنی اذ کذبتم امنت بی اذ کفرتم و ولدت لی اذ عقمتم.» هنگامی که شما مرا تکذیب می کردید، او تصدیقم کرد و هنگامی که کافر بودید، به من گروید و برایم فرزندانی آورد، در حالی که شما نازایید.
ایثار و مقاومت
حضرت خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر(ص) ثروتمندترین زن جزیره العرب بود. حدود هشتاد هزار شتر داشت و کاروانهای تجاری اش شب و روز در طائف، یمن، شام، مصر و دیگر مناطق درحرکت بودند. او غلامان و کنیزان و اموال بسیار داشت که همه رابدون هیچ اکراه و منتی در اختیار پیامبر(ع) قرار داد. به پسرعموی خود ورقه بن نوفل گفت: برو به مردم اعلام کن که خدیجه تمام اموالش را به حضرت محمد(ص)هدیه کرده است. خداوند متعال نیز هرگز در مقابل این همه ایثارو مقاومت در راه حبیبش رسول خدا(ص)، خدیجه(س) را از یاد نبرد،او را در دنیا به مادری حضرت زهرا(س) مفتخر ساخت و در آخرت جایگاهی ویژه به وی بخشید. امام صادق(ع) می فرماید: «وقتی حضرت خدیجه از دنیا رفت، فاطمه(س) گرد رسول خدا(ص)می گشت و می گفت: پدر! مادرم کجاست؟ جبرئیل نازل شد و گفت: پروردگارت تو را مامور ساخته تا سلامش را به فاطمه(س) ابلاغ کنی و به او بگویی که حضرت خدیجه(س) درخانه ای بلورین که با طلا زینت شده و ستونهایی از یاقوت قرمزدارد. ساکن است. و آسیه و مریم بنت عمران با اویند. حضرت فاطمه(س) گفت: خداوند خود سلام است; سلام از او و به سوی اوست.» 2یاور پیامبر(ص)2 پیامبر خاتم(ص) بعد از آشکار ساختن اسلام، از طرف مشرکین و کفار آزار بسیار می دید تا جایی که فرمود: «ما اوذی نبی بمثل ما اوذیت » هیچ پیامبری به اندازه من آزرده نشد. ابن اسحاق می گوید: «خدیجه برای اسلام وزیری راستین بود و پیامبرخدا(ص) به وسیله او آرامش می یافت و تسلای خاطرپیدامی کرد.
درسال پنجم یا ششم بعثت، پیامبر گرامی اسلام در موسم حج از کوه صفا بالا رفت و با صدای بلند فرمود: «یا ایها الناس انی رسول الله رب العالمین.» «ای مردم! من فرستاده خداوند پروردگار جهانیان هستم.» مردم به سوی اونگریستند. سپس رسول خدا بر کوه مروه رفت، دست برگوش نهاد و سه بار با صدای بلند فرمود: ای مردم! من فرستاده خدا هستم. دراین هنگام، بت پرستان با چهره خشم آلود به او چشم دوختند وابوجهل و مشرکان سنگبارانش کردند.
در این هنگام، مردی به حضرت علی(ع) گفت: «محمد(ص) کشته شد.»حضرت علی(ع) سراسیمه به سوی خانه خدیجه(س) دوید و در را کوفت.خدیجه(س) فرمود: کیست؟ علی(ع): من هستم. خدیجه: محمد(ص) کجاست؟ علی(ع): خبر ندارم، ولی مشرکان سنگبارانش کردند. نمی دانم زنده است یا نه. مقداری آب و غذا بده و بیا به جستجویش بپردازیم که اکنون تشنه و گرسنه است. خدیجه(س) با برداشتن غذا و آب ازخانه بیرون آمد و همراه علی(ع) به طرف کوه حرکت کرد. او درکوه می گفت: «چه کسی از پیامبر برگزیده برایم خبر می آورد؟ چه کسی از بهارپسندیده ام آگاهم می سازد؟ چه کسی از آن که در راه خدا رانده شده، برایم سخن می گوید؟ چه کسی مرا از ابوالقاسم با خبرمی کند؟» خداوند پیامبر(ص) را نجات داد و جبرئیل در کنارش حضور یافته، به حضرت خدیجه(س) نگاه کرد و به رسول خدا(ص) عرض کرد: «آیا به خدیجه(س) نمی نگری که فرشتگان آسمان از گریه اش گریستند. او را به سوی خود بخوان، سلام مرا به او برسان و به وی بگو: خداوند به تو سلام می رساند; و او را به خانه ای دربهشت، که از قطعه ای بلورین ساخته شده و به سه طلا آراسته شده است و در آن هیچ گونه رنج و نگرانی نیست، مژده بده.»
آنگاه پیامبر(ص) خدیجه(س) را دید و فرا خواند. وقتی خدیجه به رسول خدا(ص) نزدیک شد و چهره خونین او را دید، با آهی جانکاه گفت: «پدر و مادرم به فدایت، بگذار قطرات خون چهره ات بر زمین بریزد.» پیامبر(ص) فرمود: «می ترسم پروردگار بر اهل زمین خشم گیرد.»
سرانجام شب فرا رسید و پیامبر(ص) در تاریکی شب همراه علی(ع) وخدیجه(س) به خانه باز گشت.
حضرت آدم فرمود: «من در روز قیامت سید و سرور هستم ولی شخصی از فرزندان من به نام محمد(ص) که یکی از پیامبران است.
ازجهاتی برمن برتری دارد. از جمله، او همسری به نام «خدیجه »خواهد داشت که یاور اوست; ولی همسرمن «حوا» چنین نیست.»