واقعیت شرق به معنای عمیق آن از مرز آسیا گذشته و حتی قسمت اعظمی از آفریقا را دربر می گیرد. تعالیم فرهنگهای شرقی با تاکید بر برتری امور معنوی بر امور مادی و معنادار بودن زندگی، جایگاه رفیع انسان را در نظام الهی هستی روشن ساخته اند. ملاحظه ای گذرا بر تاریخ کهن تمدنهای پرعظمت شرقی، محرز می سازد که دین و معنویت مهمترین عامل وحدت بخش فرهنگهای شرقی است و حقایق جاویدی که پیامبران الهی در طول اعصار برای بشر به ارمغان آورده اند، رکن رکین تمدنهای شرقی به شمار می رود. شناخت زوایای پیدا و ناپیدای شرق، دغدغه تاریخی انسان غربی بوده است. چه، هنوز بر تعداد موسساتی که در غرب به دنبال شناخت شرق می باشند اضافه می شود. اما واقعیت این است که در خوش بینانه ترین فرض، یا غالب مستشرقان به تعالیم اصیل شرقی دسترسی نداشته اند و یا در داخل فضای ذهنی خود از درک آن عاجز بوده اند. و به همین خاطر فرهنگ و حکمت شرق برای غربیان چنان معیوب و ناقص توصیف شده که تصویری موهن و موهوم از سنت شرقی ساخته است.
از دیگر سوی، اگر از شرق شناسی به عنوان یک پروژه استعماری یاد کنیم، چه بسا به یک ادعای افراطی متهم شود، لکن تحریف و بی حرمت ساختن فرهنگ شرقی به دست شیادانی که با هدف تجاوز به مقدس ترین گنجینه های شرق در صددند تا تشنگی خود را به قدرت و ثروت فروبنشانند موضوعی نیست که بتوان به سادگی از کنار آن گذشت؛ و لذاست که برخی متفکران تفاوت شرق شناسی غربیان را با غرب شناسی شرقیان، در همین نقطه تفسیر کرده اند.
اگر به فرایند تاریخ نگاری در غرب نظری بیفکنیم، در تقویمِ تاریخ غربْ نگاشته، شرق به عنوان یک حیثیت مستقل در کنار غرب واقعیتی ندارد بلکه جزیره ای است که از تمدن غربی دور مانده و همواره برای غربیان دردسرساز بوده است.
تصویری که عمده مستشرقان غربی از شرق ارائه نمودند، موجب شد که بسیاری از شرقیان از تعلق خود به شرق شرمسار شوند و برای غربی نمایاندن خود، پذیرش کورکورانه فرهنگ غربی را برای خلاصی از میراث فرهنگی و معنوی خود، پیشنهاد کنند.
انسان غربی از زمانی که از مقام و منزلت بهشتی خویش محروم شد و عقل را از حق برخورداری از واقعیت محروم ساخت، استعمار جهانی را آغاز کرد و امیال و هوسهای سیریناپذیر خود را بر سرنوشت خود مسلط ساخت. از آن زمان بود که ثروت غرب به هزینه شرق به سرعت افزایش یافت...
وقتی که انسان غربی بر جنازه اخلاق میرقصید و مرزهای علم و فناوری را یکی پس از دیگری درمی نوردید، فراموش کرده بود که روزی اژدههای ماده گرایی ناشی از جهان بینی علم باورانه، آینده خویش را به طور جدی مورد تردید قرارمی دهد.
امروز جدایی علم و فناوری از اخلاق که جهان جدید به آن مبتلااست، شرایط نفرت انگیزی را برای زندگی بشر فراهم ساخته است و دشوار است که انسان امروز بتواند از این مهلکه خودْساخته جان سالم به در ببرد.
مضحک است اگر کسی تصور کند که این بیان، جایگاه دستاوردهای چشمگیر علوم و فناوری جدید را نادیده انگاشته است ولیکن مع الاسف امروز کاربرد علم فاقد چارچوبهای اخلاقی کاملا خارج از مهار خالقان و مبلغان آن است و اشاعه بیماریهای جدید و لاعلاج، تولید انواع سلاحهای کشتار جمعی و از همه فاجعه بارتر نابودی سریع محیط زیست، از مصادیق آن است. از همه اینها مهم تر اینکه تمدن جدید غربی، راه را بر هرگونه امکان دستیابی بشر به مراتب بالاتر وجود یا سطوح آگاهی بسته و از رسیدن به اعماق روح انسان عاجز است و کم ترین هزینه آن افسردگی و پوچ گرایی رایج در غرب می باشد.
امروزه در حالی که کسانی در غرب بر این باورند استفاده از عمیق ترین بینشهای فرهنگ شرقی برای رفع مشکلاتی که تمدن جدید غرب ایجاد کرده، برای بشریت ضروری است، داراییهای عظیم فرهنگ شرقی مورد تردید بسیاری از روشنفکران شرقی قرارمی گیرد و حس حقارت و خودکم بینی در مقابل غرب، که محصول فرایند استعماری تحریف گنجینه های مقدس شرقی از سوی غرب و جولان دنیاگرایی است، موجبات پذیرش کورکورانه فرهنگ و علم جدید غربی در کشورهای شرقی شده است. اما تقریبا در اکثر این موارد به پیامدهای خطرناک و آثار منفی اخلاقی که فرایند غربی شدن به دنبال دارد بی اعتنا اند.
شرقیان غرب زده از خود سوال نمی کنند که تقلید از غرب، پذیرش الگوی زندگی غربی و گسستن فرهنگ خودی به چه قیمتی صورت می گیرد. سطحی نگری است اگر تصور نماییم که میان فرهنگ شرقی و تمدن جدید غرب می توان همخوانی ایجادکرد. اصولا تاکنون از تلفیق فرهنگ شرقی با تعالیم علم جدید، نتایج خطرناکی حاصل شده است چرا که میان این فرهنگها نه از جهت محتوا و نه از جهت صورت اشتراک چندانی وجود ندارد.
به نظر می رسد بازگشت به خویشتن و درک داراییهای شرقی تنها راه جبران عقب ماندگیهای ماست. چه بسا انحطاط شرق در طول چند سده اخیر، از زاویه خودْفراموشی قابل توجیه باشد. مسلما اگر بخواهیم در مقابل تمدن دنیازده غرب که خواهان سلطه کامل جهانی است تسلیم نشویم، بهتر است تا فرهنگ شرقی خود را مورد بازپژوهش قرار داده و آن را جان تازه ای بدهیم.
سردبیر