اشاره
تشکیل حکومت و به عهده گرفتن زمام اداره امور جامعه از مواردی است که علاوه بر هدایت و نجات انسان ها، نقش قابل تأمّلی را در جهت حفظ آیات الهی و آرمان های جامعه مسلمین ایفا می کند.
از این رو نبیّ مکرم اسلام (ص) بلافاصله پس از هجرت برای تشکیل حکومت و دولت اسلامی اقدام نمود.
این حکومت اسلامی هر چند بعد از ارتحال آن حضرت (ص) عمرش کوتاه بود، امّانمونه کامل حکومت دینی با ویژگی های خاص خود بود که در این نوشتار بر جسته آن به عنوان شاخصه های آموزنده و سازنده اشاره می شود:
عدالت خواهی
مطالعه تاریخ زندگی پیامبر (ص) بیان گر این است که آن حضرت (ص) در روزگاری که در مدینه قدرت بزرگی پدید آورد، تمام سعی و تلاشش برقراری عدالت و احیای ارزش های الهی و انسانی بود. ایشان در یک منشور جهانی، عدالت خواهی و تساوی حقوق انسان ها را در جوامع اعلام کرده و ملاک احترام به حقوق بشر رامعین نمود.
آن منادی راستین عدالت و آزادی هنگامی که مشاهده کرد یکی از اصحاب عرب وی «سلمان فارسی» را به خاطر غیر عرب بودن تحقیر می کند، در کلمات حکیمانه و معروفی می فرمود: «انّ الناس من عهد آدم الی یومنا هذا مثل اسنان المشط لافضل للعربی علی العجمی و لا للاحمر علی الاسودالا بالتقوی؛(1) همه مردم از زمان حضرت آدم(ع) تا به امروز همانند دانه های شانه مساوی و برابر هستند. عرب بر عجم و سرخ برتری ندارد مگر با تقوی».
آن حضرت در اجرای قانون عادلانه الهی اهتمام خاصّی داشت و اگر کسی از ایشان تقاضای غیر قانونی می کرد، شدیداً ناراحت می شد.
بعد از جنگ احزاب در مورد تقسیم غنایم بعضی از همسران پیامبر(ص) تقاضای غیر معمول کردند، لذا آن بزرگوار ناراحت شد و حدود یک ماه از آنان فاصله گرفت. خداوند متعال نیزبه این مناسبت آیاتی را بر آن حضرت نازل کرد وفرمود: «یا ایهّاالنبی قل لازواجک ان کنتن تردن الحیوة الدنیا و زینتها فتعالین امتعکن و اسرحکن سراحا جمیلا؛(2) ای پیامبر به همسرانت بگو: اگر شما زندگی دنیا و زرق و برق آن را می خواهید، بیایید با هدیه ای شمارا بهره مند سازم و شما را به طرز نیکویی رها سازم». و به این ترتیب پیامبر اکرم (ص) حتی به نزیک ترین افراد خانواده اش اجازه نداد از قانون الهی تخطّی کرده و عدالت اجتماعی را در حکومت اسلامی آن حضرت خدشه دار سازند.
قاطعیّت و شهامت
در سیره حکومتی رسول گرامی اسلام قاطعیّت و شهامت در مورد اجرای قانون و حدود الهی به بهترین وجه انعکاس یافته است. در فتح مکه زنی از قبیله «بنی مخزوم» مرتکب سرقت شد و از نظر قضایی جرمش محرز گردید . خویشاوندان آن زن که هنوز رسوبات نظام طبقاتی دوران جاهلیت در مغزشان ماند ه بود، اجرای مجازات (حد سرقت) را نسبت به آن زن، ننگ خانواده اشرافی خود می دانستند؛به همین دلیل برای متوقف ساختن اجرای حد سرقت به تلاش افتادند و به همین منظور «اسامة بن زید» را- که مانند پدرش نزد پیامبر (ص) محبوبیت داشت ـ وادار به شفاعت نمودند. اما همین که اسامه زبان به شفاعت گشود، آن حضرت (ص) خشمگین شد و فرمود: چه جای شفاعت است ؟مگر می توان حدود و قانون را بلااجراگذاشت و فوراً دستور مجازات صادر نمود.اسامه متوجه لغزش خود شد و عذرخواهی نمود. پیامبر (ص) برای این که فکر تبعیض در اجرای قانون را از ذهن مردم بیرون نماید، عصر همان روز به ایراد خطبه ای پرداخت و به مسأله اجرای قانون الهی اشاره نمود وفرمود: «اقوام و ملل پیشین دچار سقوط وانقراض شدند؛ زیرا در اجرای قانون تبعیض روا می داشتند. هرگاه یکی از طبقات بالا مرتکب جرم می شد، او را از مجازات معاف می کردند و اگر کسی از زیر دستان به جرم مشابه آن مبادرت می ورزید، او را مجازات می کردند. قسم به خدایی که جانم در دست اوست در اجرای قانون در باره هیچ کس کوتاهی و سستی نمی کنم. اگر چه مجرم از نزدیکان من باشد»(3) چنان که ملاحظه می شود رسول گرامی(ص) در اجرای قوانین هیچ گونه تبعیضی روا نمی داشتند؛ شفاعت احدی را نمی پذیرفت و تحت تأثیر نظرات دیگران قرار نمی گرفت. آن حضرت به شدّت مسلمانان را از تعطیل شدن حدود الهی نهی می کرد و می فرمود: «انّما هلک بنو اسرائیل لانّهم کانوا یقیمون الحدود علی الوضیع دون الشریف؛(4)بنی اسرائیل نابود شدند از آن جهت که حدود الهی را برای زیر دستان اجرا می کردند نه برای اشراف!»
وفاق اجتماعی
با آغاز دولت رسول خدا(ص) در مدینه، وفاق اجتماعی به عنوان یک ساز وکار مهم از سوی پیامبر(ص) مطرح گردید.
با درنگ در حیات سیاسی آن حضرت پس از تشکیل حکومت اسلامی و هم پای سامان دهی به ساختار دولت، نمونه های فراوانی از وفاق اجتماعی را می توان یافت که در جهت یک دلی و سازگاری مسلمانان شکل گرفت ؛ همچون ساختن مسجد، پیمان عمومی میان مسلمانان، یهودیان و مشرکان یثرب، هم دلی با قبایل عرب و قرار داد برادری.
وفاق اجتماعی در دولت کریمه پیامبر اعظم (ص) بر چند اصل راهبردی و بدون تغییر استوار بود که عبارت است از:
1ـ ایمان به خدای یکتا و اعتقاد به آموزه های دینی و قوّت بخشیدن به گرایش توحیدی که پیامبر(ص) آن را مهم ترین رکن وفاق و اتحاد می دانست.(5)
2ـ پیامبر(ص) بهترین و استوارترین راستی را تنها در گروه مؤمنان می دانست و با چنین دیدگاهی وفاق را در محدوده آنان تلقی می نمود. این اصل در سال نهم هجری و در اوج اقتدار دولت اسلامی و با الهام از آیه: «انّما المؤمنون اخوةٌ...»(6) نهادینه گردید؛ آیه ای که تمامی مؤمنان را بایکدیگر برادر می داند.
3ـ سازگاری با غیر مسلمانان به عنوان یک تاکتیک و در جهت پیش برد منافع اسلام وجود داشته است و چنین وفاقی عاری از امتیاز دهی یک سویه بوده و برتری اسلام و مسلمانان در آن لحاظ شده است.(7)
شایستگی معنوی
معیار مورد نظر پیامبر(ص) در انتخاب مدیران و مسؤولان، تقوا، سابقه خوب و پای بندی به ارزش های دینی و سایر ملاک های شایسته بود.آن چه برای آن بزرگوار در انتخاب
رسول گرامی(ص) در اجرای قوانین هیچ گونه تبعیضی روا نمی داشتند؛
شفاعت احدی را نمی پذیرفت و تحت تأثیر نظرات دیگران قرار نمی گرفت.
آن حضرت به شدّت مسلمانان را از تعطیل شدن حدود الهی نهی می کرد.
مدیران اهمیت نداشت، ملاک خویشاوندی و قوم گرایی بود؛ چنان که اصحاب خاص آن حضرت یعنی ؛ سلمان فارسی، بلال حبشی، ابوذر غفاری و عمّار عربی هر یک از یک منطقه و نژاد بودند و وقتی آیه زکات(توبه ـ آیه 160)نازل شد چون سهمی برای کسانی که زکات جمع آوری می کردند، داده شد، عده ای از بنی هاشم نزد پیامبر(ص) آمدند و از ایشان تقاضا کردند که به سبب خویشاوندی جمع آوری زکات را به آنان واگذار نماید. رسول خدا(ص) به آنان فرمود: صدقه و زکات بر من و بنی هاشم حرام است، یعنی نه تنها به سراغ زکات نیایید، بلکه انتظار آن را هم نداشته باشیدکه از کارمندان جمع آوری آن شوید. سپس فرمود: آیا گمان می کنید من دیگران را برشما ترجیح می دهم؟ خیر بلکه من خوبی و صلاح شما را می خواهم.(8)
خدمت رسانی
یکی از برنامه های زندگی رسول خدا(ص) رسیدگی به کارها و گرفتاری های مسلمانان بود. آن حضرت در بر آوردن حاجات مردم کوشش بسیار داشت و در این مورد اهل فضل و تقوا را بر دیگران ترجیح می داد و نیازهای آنان را برآورده می ساخت .
روزی بایکی از یاران خود درصحرای مدینه قدم می زد که پیرزنی رابر سر چاهی مشاهده کرد؛ او می خواست از چاه آب بکشد و به خیمه اش ببرد، امّادر کار خود ناتوان بود. پیامبر (ص) نزدیک رفت و فرمود: ای مادر آیا می خواهی برایت از چاه آب بکشم ؟آن بانوی سالخورده از پیشنهاد رسول خدا (ص) خوشحال شد.
حضرت رسول (ص) بر سر چاه آمد و مشک را پر از آب کرد و تا خیمه آن پیرزن حمل نمود. شخصی که همراه پیامبر (ص) بود، هر چه اصرار کرد که مشک را از پیامبر(ص) بگیرد، آن حضرت قبول نکرد و فرمود: من به تحمّل مشقت و زحمات امت خود سزاوارترم!
بعد از این که پیامبر (ص) خداحافظی کرد و به راه افتاد، پیرزن به فرزندانش گفت، مشک را از بیرون خیمه به داخل بیاورید
آن ها با تعجب پرسیدند: ای مادر! این مشک سنگین را چگونه به خیمه آوردی؟ او پاسخ داد: جوانمردی زیبا روی و خوش سخن با کمال مهربانی آن را به این جا آورد.
آن ها وقتی پیامبر را شناختند، به دنبالش دویدند و به دست وپای آن حضرت افتادند و عذرخواهی نمودند. پیامبر (ص) آنان را دعا کرد و با لطف ومهربانی خویش نوازش داد.(9)
آری! روش زندگی پیامبر اکرم (ص) گره گشایی و نیکی و احسان بود، سیره حکومتی آن حضرت نشان می دهد که ایشان پیروان خود را به کارگشایی و برآوردن حاجات برادر مؤمن تشویق و ترغیب می کرد.
آن حضرت می فرماید: «من قضی لاخیه المؤمن حاجة کان کمن عبدالله دهرا؛(10) هر کس یک حاجت برادر خود را برآورد، چنان است که در همه روزگار خدا را عبادت کرده است».
تفقد واحوال پرسی
بزرگواری و عنایت نبی اکرم (ص) به افراد را نباید فقط به خدمت رسانی جهت پیش برد امور جامعه دانست، بلکه تمام اقشار جامعه به نوعی از لطف و بزرگواری آن حضرت برخوردار بودند و دراین میان تکریم آن رهبر بزرگوار نسبت به اصحاب از همه چشم گیرتر است. سیره کریمانه ایشان با اصحاب باعث ایجاد ارتباط عاشقانه و وحدت فکری و اجتماعی می شد که همه، خود را وابسته به این کانون عشق و ایثار و کرامت می دیدند.و هیچ گاه پیامبررااز خود جدا نمی دانستند.
«انس بن مالک» نقل می کند: هرگاه پیامبر(ص) یکی از اصحاب را سه روز نمی دید،
معیار مورد نظر پیامبر(ص) در انتخاب مدیران و مسؤولان، تقوا،
سابقه خوب و پای بندی به ارزش های دینی و سایر ملاک های شایسته بود.
آن چه برای آن بزرگوار در انتخاب مدیران اهمیت نداشت،
ملاک خویشاوندی و قوم گرایی بود.
در باره او سؤال می کرد ؛ اگر آن فرد در شهر نبود برایش دعا می کرد؛ اگر حضور داشت به دیدن او می رفت و اگر مریض بود از او عیادت می نمود.(11)
احترام به نظرات دیگران
در مسایل مربوط به جامعه با این که پیامبر (ص) هوش سرشارش در تشخیص امور بر همگان برتری داشت، امّا هرگز با تحکّم و استبداد رأی به افکار مردم بی اعتنایی نمی کرد.
نظر مشورتی دیگران را مورد توجه قرار می داد و دستور قرآن مجید را در عمل اجرا می کرد و از مسلمانان می خواست که این سنت را نصب العین قرار دهند.
یکی از نمونه های مشورت آن حضرت با اصحاب در جنگ «بدر» است. مسلمانان به قصد مصادره کردن اموال کاروان تجاری قریش که از شام برمی گشت از مدینه بیرون آمدند،امّادر حال حرکت به سمت بدر خبر رسید که سپاه قریش عازم آن منطقه است. با این خبر اوضاع به کلی دگرگون شد و مسلمانان که خود را برای حمله به کاروان قریش آماده کرده بودند، در مقابل یک لشکر مسلح که در تعداد افراد سه برابر بودند، رو به رو شدند.
رسول خدا (ص) از همراهان پرسید که آیا حاضرند در این شرایط در برابر قریش بایستند یا نه ؟
«ابوبکر» و «عمر» هر کدام برخاستند و سخنانی گفتند که بوی تهدید و ترس می داد، ولی پیامبر(ص) به حرف آن ها اعتنایی نکرد.
سپس «مقداد بن عمرو» سخنانی در اطاعت از حضرت بیان کرد، امّا باز پیامبر(ص) از مردم مشورت خواست، مخاطب آن بزرگوار در اصل «انصار» بودند، زیرا آن ها در بیرون مدینه نسبت به پیامبر(ص) تعهدی نداشتند. درنهایت با اعلام حمایت انصار، رسول اکرم (ص) دستور حرکت صادر نمود و پرچم جنگ برافراشته شد.(12)
دیگر مشورت رسول خدا(ص) با اصحاب در جنگ «احد» بود. وقتی خبر لشکرکشی قریش درمدینه به پیامبر(ص) و مسلمانان رسید، آن حضرت با مسلمانان مشورت کرد. عده ای که تعدادشان اندک بود و درمیان آن ها «عبدالله بن ابی» حضور داشت، معتقد بودند در مدینه بمانند و از شهر دفاع کنند، اما عده ای از جوانان و کسانی که در بدر نبودند وبرخی بزرگ سالان مانند حضرت «حمزه» و «سعد بن عباده» اصرار داشتند که در بیرون مدینه با دشمن روبرو گردند تا مبادا متهم به ترس شوند.
پیامبر (ص)نظر اکثریت را قبول کرد و زره جنگ پوشید. در این هنگام، صحابه ـ که احساس کردند با خواست رسول خدا(ص) مخالفت کرده اند ـ پشیمان شدند و نزد حضرت رفتند و اظهار ندامت کردند، ولی پیامبر (ص) فرمود: اکنون که زره به تن کرده ایم، سزاوار نیست آن را بیرون بیاوریم.(13)
پس از اتمام جنگ و شکست مسلمانان شبهه ای مطرح شد که در این موضوع جای مشورت نبوده است، لذا آیه «... وشاورهم فی الامر...»(14) نازل شد تااین شبهه را بر طرف کند؛ زیرا در هر صورت فایده مشورت بالا بردن شخصیت و تکریم آن هاست .
مهر و عطوفت
راز پیروزی رسول خدا (ص) در مدیریت حکومتی، مهرورزی و عشق به مردم بود.اگر این شیوه کارآمد در مدیریت رسول خدا نبود، هرگز توفیق رفع مشکلات و موانع طاقت فرسا را پیدا نمی کرد.به همین جهت خداوند فرمود: «فبما رحمةٍ من اللّه لنت لهم و لو کنت فظّاً غلیظ القلب لا نفضّوا من حولک... ؛(15)به موجب رحمتی که خداوند به تو عنایت کرده بود، برای آنان نرم شدی که اگر تندخو و سخت دل بودی،
همه از اطراف تو پراکنده می شدند...» در سال هشتم هجری که پیامبر گرامی اسلام (ص) با اقتدار و پیروزی کامل به شهر مکه وارد شد و آن را از دست کفّارو مشرکان خارج نمود، طرفداران جبهه باطل به ویژه کسانی که در مدت بیست سال گذشته، بدترین ستم ها و جسارت ها و دشمنی ها را در حق آن حضرت و یارانش کرده بودند، در هاله ای از رعب و وحشت گرفتار شدند و بعد از فتح مکه منتظر انتقام و عکس العمل متقابل پیامبر(ص) بودند. این نگرانی و اضطراب هنگامی به اوج خود رسید که اهل مکه از سعدبن عباده (پرچم دار پیامبر) شنیدند که فریاد می زد: امروز روز جنگ و خونریزی و اسارت است.(16)
هنگامی که این شعار به گوش رسول خدا(ص) رسید، آن حضرت ناراحت شد و دستور داد پرچم اسلام را از او گرفته و به دست حضرت علی (ع) بسپارند، سپس با سخنان آرام بخش و ملاطفت آمیز خود، دشمنان دیرینه خویش را آرامش داد.آن حضرت فرمود: شما در مورد من چگونه می اندیشید؟ مشرکان گفتند: ما جز نیکی و محبّت از تو انتظاری نداریم!ما تو را برادری بزرگوار و فرزند برادر بزرگوار خود می دانیم .رسول خدا (ص) فرمود: من آنچه را برادرم یوسف (ع) در مورد برادران ستمگر خود انجام داد، همان می کنم و همانند او می گویم: «... لا تثریب علیکم الیوم...؛(17) امروز ملامت و سرزنشی بر شما نیست...»
هنگامی که آن رهبر مهربان، مردم هراسناک و نگران را آرام نمود، اضافه کرد که امروز روز نبرد و انتقام نیست، بلکه روز رحمت و محبت است و من از تمام جنایات و گناهان شما گذشتم .آن گاه جمله معروفش را فرمود: «اذهبوا فانتم الطّلقاءُ ؛(18) به دنبال زندگیتان بروید که همه شما آزاد هستید».
تمامی آنان گویا دوباره متولد شدند ؛
بنابراین نفس راحتی کشیدند وبه غیر از افراد معدودی، همگی محبت و عشق رسول خدا در اعماق وجودشان نفوذ کرد و مسلمان شدند.
مدارا با مخالفان
عصر نبوی، عصر تأسیس نظام اسلامی و تکوین اعتقادات اسلامی در میان مردم بود. به همین دلیل رفتارهای پیامبر (ص) بیش تر با مدارا همراه بود تا مردم بتوانند اصل دین را در جامعه بپذیرند.
به همین جهت مخالفت ها، استهزاها و تمسخرها با گذشت نبی مکرم (ص) همراه بود.
بیش ترین تحمل و مدارای پیامبر(ص) با منافقان مدینه بود؛ زیرا برخورد شدید با آن ها خطری جدّی علیه حکومت اسلامی به شمار می آمد. عبد بن ابی رئیس منافقان مدینه بود که به رغم اقدامات و خیانت هایش در مراحل گوناگون، پیامبر(ص) علیه او اقدامی نکرد. او در مدینه از جایگاهی بر خوردار بود و پیامبر(ص) بااو مدارا می کرد. پس از غزوه «بنی مصطلق» او گفت: اگر به مدینه برگردیم، پیامبر را از آن جا بیرون می کنیم!
این خبر به آن حضرت رسید و اصحاب خواستار بر خورد شدید با او شدند تا جایی که مسأله قتل او شایع گردید ؛ بنابراین پسرش از پیامبر (ص) خواست: اگر چنین است، او خود عامل این حکم باشد تا مبادا او بخواهد قاتل پدرش را بکشد و دستش به خون مسلمانی آغشته گردد، امّا رسول خدا(ص) در پاسخ او فرمود: چنین حکمی مطرح نیست.(19)
زهد و ساده زیستی
زهد و ساده زیستی از کردارهای ستوده ای است که موجب بسیاری از کمالات روحی در وجود انسان می باشد.
از بارزترین صفات نبی مکرّم اسلام (ص) که ایشان را در امر تشکیل حکومت موفق ساخت، زهد و ساده زیستی بود.
سیره کریمانه ایشان با اصحاب باعث ایجاد ارتباط عاشقانه و وحدت فکری
و اجتماعی می شد که همه، خود را وابسته به این کانون عشق و ایثار
و کرامت می دیدند. و هیچ گاه پیامبررااز خود جدا نمی دانستند.
حضرت علی (ع) در تشریح سیره نبوی به این ویژگی آن حضرت می پردازد و می فرماید: «رسول گرامی اسلام همواره بر روی زمین غذا می خوردو همانند بندگان می نشست و بادست خود کفشش را وصله می زد و لباس خود را می دوخت و بر الاغ برهنه سوار می شد و شخص دیگری را نیز به همراه خود سوار می کرد. روزی متوجه شد که پرده ای بر خانه اش آویخته شده که نقش ونگاروتصویر داشت. به یکی از همراهانش فرمود:این پرده را از برابر چشمانم دورکن که هرگاه نگاهم به آن می افتد، به یاد دنیا و زینت های آن می افتم». (20)
«زید بن حارث» روایت کرده است که در یکی از روزها رسول خدا(ص) روی حصیر خوابیده بود و نشانه های زبری حصیر بر بدن مبارکش اثر گذاشته بود. عایشه از روی دلسوزی به آن حضرت عرضه داشت: یارسول الله!پادشاهان ایران وروم از همه گونه نعمت دنیوی برخوردار هستند، ولی شما که رسول خدا وپیامبر الهی هستید، از همه چیز تهی دست می باشید تاآن جا که روی حصیر استراحت می کنید و لباس ارزان قیمت می پوشید!حضرت فرمود: عایشه! چه خیال می کنی! هرگاه من بخواهم، کوه ها طلا می شوند و با من به حرکت در می آیند .
روزی جبرئیل(ع) بر من نازل شد و کلید خزینه و گنجینه های جهان را در اختیار من گذاشت، اما من نپذیرفتم. سپس حضرت رسول(ص) برای این که این حقیقت را آشکارا به عایشه نشان دهد، به او فرمود: ای عایشه! حصیر را بلند کن. او نیز دستور آن حضرت را اجرا کرد و مقدار زیادی طلا را مشاهده نمود. سپس به عایشه فرمود: نگاه کن و طلاها را از نزدیک ببین! اما بدان که دنیا و تمام زیبایی های فریبنده و ظاهری آن از نظر خداوند متعال ارزش بال یک پشّه را ندارد.(21)
البته بهره گرفتن از دنیابرای آخرت امری مذموم نیست، بلکه علاقه به دنیا و دوست داشتن آن در مقابل آخرت و ارزش های معنوی ناپسند است .
فرجام سخن
پیامبر (ص) با هجرت به مدینه حکومت و دولت اسلامی را تشکیل داد و وجود خود را وقف اصلاح جامعه مسلمانان نمود، اما متأسفانه عمر این حکومت کوتاه بود و با ارتحال جانگداز آن رسول گرامی، مردم به عقب برگشتند؛ افراد نالایقی روی کار آمدند و جامعه مسلمین را به هر سویی که می خواستند، کشاندند؛ دل ها از یاد خدا غافل و احادیث نبوی دستخوش کتمان و تحریف قرار گرفت.
در چنین وضعیّتی جامعه از نور هدایت منقطع گردید و معنویت افول کرد و سرانجام آن باعث شد که حضرت علی (ع) خانه نشین شده؛ امام مجتبی (ع) مسموم و سر منّور امام حسین(ع) در گودال غربت با تیغ کین ازبدن جدا شد.