ماهان شبکه ایرانیان

عملکرد یهود در برابر حکومت نبوی

دین یهود چند قرن پیش از ظهور اسلام در جزیرةالعرب نفوذ کرد و سبب شد که برخی مناطق یهودی نشین در آنجا پدید آید

مقدّمه

 

دین یهود چند قرن پیش از ظهور اسلام در جزیرةالعرب نفوذ کرد و سبب شد که برخی مناطق یهودی نشین در آنجا پدید آید. بیشتر یهودیان در منطقه حجاز و یمن مستقر شدند. در میان مناطق یهودی نشین از همه معروف تر «یهودیان یثرب» - به ویژه سه طایفه بنی نضیر، بنی قَیْنُقاع* و بنی قُریظه - بودند. در «تَیْماء»،(1) «طائف»، «فَدَک» و «خیبر» نیز مناطقی یهودی نشین وجود داشت. گفتنی است کیش یهود در میان برخی قبایل دیگر نیز پیروانی داشت. یهودیان در مدینه علاوه بر بازرگانی و کشاورزی، در حرفه هایی مانند: آهنگری، رنگرزی و ساخت اسلحه نیز مهارت یافته بودند.(2)

احبار و دانشمندان یهود، تعالیم تورات و افکار و عقاید خویش را ترویج و به تدریس احکام شرعی تورات می پرداختند.

آنها نفوذ زیادی بر یهودیان داشته اند؛ به گونه ای که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرموده بود:

«اگر ده تن از آنان به من ایمان آورند، تمامی یهودیان روی زمین به رسالتم ایمان خواهند آورد.»

آنان رسول خدا صلی الله علیه وآله را همچون پسران خویش می شناختند. قرآن کریم در این باره می فرماید:

«الَّذِینَ ءَاتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِیقًا مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ

الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ.»(3)؛ کسانی که به ایشان کتاب [آسمانی ]داده ایم، همان گونه که پسران خود را می شناسند، او (محمّد) را می شناسند؛ و مسلّماً گروهی از ایشان حقیقت را نهفته می دارند، و خودشان [هم ] می دانند.

از این رو، انتظار می رفت زودتر از دیگران مسلمان شوند، اما تنها چند نفر از یهودیان مسلمان شده و دیگران از پذیرش اسلام برتافتند:

«وَ لَمَّا جَاءَهم کِتابٌ مِن عِندِاللهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُم و کانوا مِن قَبلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلی الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جآءَهم ما عَرَفُوا کَفَروا بِهِ فَلَعْنَةُ اللهِ علی الکافِرِینَ»(4)؛ «هنگامی که از جانب خداوند کتابی، که مؤیّد آنچه نزد آنان است، بر ایشان آمد و از دیرباز [در انتظارش ]بر کسانی که کافر شده بودند، پیروزی می جستند؛ ولی همین که آنچه [که اوصافش ]را می شناختند، بر ایشان آمد، انکارش کردند. پس لعنت خدا بر کافران باد.

 

زمینه نفوذ اسلام در یثرب

 

یثرب که در حدود چهارصد کیلومتری شمال مکه قرار گرفته است، در آن زمان از نظر کشاورزی و باغداری اهمیت فراوانی داشت. در شهر یثرب - که وضع اجتماعی آن با مکه متفاوت بود - علاوه بر سه طایفه بزرگ یهودی، دو قبیله معروف «اوس» و «خزرج» نیز سکونت داشتند و در کنار یهودیان می زیستند. زمانی که پیامبر صلی الله علیه وآله در مکه سرگرم تبلیغ و دعوت مردم بود، حوادثی در یثرب می گذشت(5) که زمینه هجرت پیامبر را پس از سه سال فراهم ساخت.

شش تن از بزرگان خزرج - که از نبوّت حضرت آگاهی یافته بودند - در سال یازدهم بعثت، پیامبر را در منا و در موسم حج ملاقات کردند. رسول خدا صلی الله علیه وآله که زمینه مسلمان شدن آنها را مناسب دید، آنان را به اسلام دعوت کرد. آنان نیز که از پیش، از یهودیانِ یثرب نوید ظهور پیامبری را شنیده بودند، به یکدیگر گفتند: «بدانید این، همان پیامبری است که یهودیانْ ما را از بعثت او بیم می دادند؛ اینک بیایید در پذیرش آیین او بر آنها پیشی گیریم.»

از این رو، مسلمان می شوند و به یثرب بازمی گردند و بدین ترتیب، «آئین اسلام» حصار مکه را فرو ریخت و بذر اسلام در شهر یثرب کاشته شد. آنان مردم آن سامان را به دین جدید دعوت نمودند.(6)

 

پیمان نامه عمومی

 

 

پیامبراکرم صلی الله علیه وآله پس از هجرت به یثرب آشکارا می دانست که مدینه به زودی از سوی دو دسته عوامل بیرونی و درونی، تهدید خواهد شد. «قریش و نیروهای نظامی آنان» و نیز «تحریکهای آنها در میان بدویان متمایل به چپاولگری» را می توان جزء عوامل بیرونی و «بروز اختلاف و منازعه میان مسلمانان، مشرکان و یهودیان مدینه»، «هم پیمانی احتمالی یهودیان مدینه با مشرکان مکه»، «دسته بندی قومی و طایفه ای میان مهاجران و انصار» و نیز «گسترش و جهت گیری این دسته بندی ها به اقدامات خشونت بار علیه یکدیگر» را می توان در شمار عوامل درونی به حساب آورد.

برای سامان دادن اوضاع اجتماعی و سیاسی مدینه و برطرف کردن اختلافات دیرینه قومی و قبیله ای اوس و خزرج و یهودیان، در همان سال نخست هجرت به ابتکار پیامبر «پیمان نامه ای» نوشته شد که براساس آن، حقوق گروه های مختلف ساکن در مدینه معیّن گشت تا در کنار تضمین زندگی مسالمت آمیز مردم و ایجاد نظم و عدالت، از بروز هرگونه تشنّج نیز جلوگیری شود.

این عمل پیامبر صلی الله علیه وآله مهم ترین و بهترین اقدام سیاسی وی بود که نخست، میان مسلمانان به عنوان «امّت واحده» همبستگی ایجاد کرد و از دیگر سو، یهودیان را نیز در این امّت واحده جای داد تا با وحدت تمام به امر آنها رسیدگی شود.

مهم ترین موادّ این قرارداد - که نخستین قانون اساسی حکومت و تأمین کننده مصالح ملّی امّت اسلام به شمار می آمد و مورد تصویب همگان نیز قرار گرفت - چنین است:

- امّت واحده به شمار آمدنِ مسلمانان و یهودیانِ ساکن مدینه.(7)

- آزاد بودن مسلمانان و یهودیان در پیروی از مراسم دینی خود.

- مشخّص شدن روش پرداخت دیه.

- ممنوع بودن خونریزی در مدینه.

- تنها مرجع رفع اختلافات احتمالی در مدینه، پیامبر صلی الله علیه وآله است.

- دفاع مشترک از مدینه برعهده امضاکنندگان پیمان است.(8)

عمده هدف های رسول خدا صلی الله علیه وآله از نظام نامه مدینه را می توان چنین برشمرد:

1. آسودگی و آرامش خاطر مسلمانان از درگیری احتمالی با نیروهای داخلی.

2. جمع آوری نیرو و آماده سازی فکری و عقیدتی مسلمانان.

3. مناسب شدن زمینه برای وحدت مسلمین.

 

پیمان با سه قبیله یهودی

 

پیامبراکرم صلی الله علیه وآله علاوه بر پیمان نامه عمومی، پیمان جداگانه ای نیز با هریک از سه قبیله یهودی بنی نضیر، بنی قَیْنُقاع و بنی قُرَیْظَه منعقد ساخت؛ پیمان نامه ای که نمایندگان آنان، حُیِّی بن اخطب، مخیریق و کعب بن اسد، متن آن را امضا کردند.(9) برخی از مفاد این قرارداد به قرار زیر است:

1. با دشمنان مسلمانان همکاری نکنند.

2. هیچ ضرری به پیامبر و مسلمانان نرسانند.

3. اگر برخلاف قرارداد عمل کردند، پیامبر حقّ هرگونه مجازات آنها را دارد.(10)

 

انگیزه های مخالفت یهود با اسلام

 

در اوایل هجرت، یهودیان با مسلمانان روابطی عادّی داشتند، اما پس از سپری شدن مدّت زمانی از هجرت پیامبر صلی الله علیه وآله تغییر روش داده، کارشکنی های پنهان و آشکار خویش را نسبت به آیین جدید مطرح کردند؛ تا آنجاکه حتی با همکاری منافقان، دامنه فعالیت های خویش را نیز وسعت بخشیدند.

برخی از مهم ترین انگیزه های مخالفت و توطئه های یهود با اسلام را می توان چنین برشمرد:

1. تفکّر نژادپرستانه، و قوم خود را قوم برگزیده خدا پنداشتن.(11)

2. رو به ضعف نهادن و به خطر افتادن موقعیت اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و نظامی یهودیان:

«یا أیّها الّذینَ آمنوا إنّ کثیراً مِن الأَحبارِ و الرُّهبان لَیَأکُلونَ أموالَ النّاسِ بالباطلِ و یَصُدُّونَ عن سبیلِ اللهِ و الّذینَ یَکنِزونَ الذَّهبَ و الفِضَّةَ و لایُنفِقونَها فی سبیلِ اللهِ فَبَشِّرهُم بِعَذابٍ أَلیمٍ»(12)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! بسیاری از دانشمندان یهود و راهبان، اموال مردم را به ناروا می خورند و [آنان را] از راه خدا بازمی دارند و کسانی که زر و سیم را گنجینه می کنند و آن را در راه خدا هزینه نمی کنند، ایشان را از عذابی دردناک خبر ده.

3. حسادت:

«وَدَّ کثیرٌ مِنْ أهلِ الکتابِ لو یَرُدُّونَکم مِن بعدِ ایمانِکم کفّاراً حَسَداً مِن عندِ أنفُسِهِم مِن بعدِ ما تَبَیَّنَ لهم الحقُّ»(13)؛ بسیاری از اهل کتاب - پس از اینکه حق بر ایشان آشکار شد - از روی حسدی که در وجودشان بود، آرزو می کردند که شما را بعد از ایمانتان کافر گردانند.

4. مال اندوزی، دنیاطلبی و منفعت پرستی.

5. مخالف بودن بسیاری از عقاید، احکام و برنامه های یهود با مفاهیم قرآنی.

6. تغییر برخی دستورهای دینی یهود که از ابتدا مسلمانان بدان عمل می کردند.(14)

7. تغییر قبله از بیت المقدّس به کعبه.(15)

از جمله اقداماتی که در تثبیت «حکومت اسلامی» مؤثّر بود و استقلال فرهنگی مسلمانان را در پی داشت، مسئله «تغییر قبله» بود. پیامبراسلام صلی الله علیه وآله به امر خداوند در تمام دوره سیزده ساله مکّی و هفده ماه پس از هجرت،(16) به سوی «بیت المقدّس» نماز گزارد؛ اما پس از آنکه یهود، دشمنی خود را آشکار ساخت و نماز گزاردن پیامبر به سوی بیت المقدّس را دستاویزی برای تبلیغ آیین خود و ضعف دین اسلام قرار داد و از دیگر سو، آن را شاهدی برای برتری آیین یهود بر اسلام و تقدّم یهودیان بر مسلمانان پنداشت و با این کار، پیامبر صلی الله علیه وآله را آزرده خاطر ساخت،(17) در ذیحجّه سال دوم هجرت فرشته وحی فرمان «تغییر قبله» را ابلاغ کرد:

«قَد نَرَی تَقَلُّبَ وَجهِکَ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبلَةً تَرضیها فَوَلِّ وَجهَکَ شَطرَ المَسجدِالحرامِ و حیثُ ما کُنتُم فَوَلّوا وُجوهَکم شَطرَهُ و إِنَّ الّذینَ أُتوا الکتابَ لَیَعلَمونَ أَنّهُ الحقُّ مِن رَبِّهم و ما اللهُ بِغافِلٍ عمّا یَعمَلون»(18)؛ ما [به هر سو گردانیدن رویت در آسمان را نیک می بینیم. پس [باش تا] تو را [به سوی ]قبله ای که بدان خشنود شوی، برگردانیم؛ پس روی خود به سوی مسجدالحرام کن، و هر جا بودید، روی خود را به سوی آن بگردانید. در حقیقت، اهل کتاب نیک می دانند که این [تغییر قبله ] از جانب پروردگارشان [به جا و ]درست است و خدا از آنچه می کنند، غافل نیست.

این ابلاغ، هنگامی صورت گرفت که پیامبر با مسلمانان دو رکعت از نماز ظهر را به سمت بیت المقدّس خوانده بودند. پس از آن، ایشان در وسط نماز، جهت قبله را به سوی کعبه برگرداند(19) و نماز را بدین گونه به اتمام رساند.(20) تغییر قبله برای یهودیان و منافقان بسیار گران آمد؛ امری که فاصله میان مسلمانان و یهودیان را بیشتر کرد و از سویی، باعث توجّه اعراب به اسلام نیز شد.

خداوند، قبله نخستین را نوعی آزمایش برای مسلمانان بیان کرده است:

«وَ مَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیْهَا إِلّا لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلَی عَقِبَیْهِ وَ إِنْ کَانَتْ لَکَبِیرَةً إِلّا عَلَی الَّذِینَ هَدَی اللهُ»(21)؛ قبله ای را که [چندی ] بر آن بودی، مقرّر نکردیم جز برای آنکه کسی را که از پیامبر پیروی می کند، از آن کس که از عقیده خود برمی گردد، بازشناسیم؛ و البته [این کار ]جز بر کسانی که خدا هدایت [شان ]کرده، سخت گران بود.

 

شیوه های مخالفت با اسلام

 

پاره ای از مهم ترین شیوه های مخالفت یهود با اسلام، بدین قرار است:

1. نپرداختن قرضها و امانات مسلمانان و در تنگنا قرار دادن آنها:

«و مِن أهل الکتابِ ... مَن إن تَأمَنْهُ بِدِینارٍ لایُؤَدِّهِ إلیکَ الّا ما دُمتَ علیه قائماً»(22)؛ و از اهل کتاب ... کسی است که اگر او را بر دیناری امین شمری، آن را به تو نمی پردازد، مگر آنکه دائماً بر [سر] وی به پا ایستی.

2. شبهه افکنی و طرح ایرادها و سؤالهای انحرافی و حرکات عوام فریبانه:

«... یا أهل الکتابِ لِمَ تَلبِسونَ الحقَّ بالباطلِ و تَکتُمونَ الحقَّ و أَنتم تَعلَمونَ»(23)؛ ... ای اهل کتاب! چرا حق را به باطل درمی آمیزید و حقیقت را کتمان می کنید با اینکه خود می دانید؟

3. درخواست های نامعقول و غیرمنطقی:

«الّذینَ قالوا إنَّ اللهَ عَهِدَ إلینا ألّا نُؤمِنَ لِرسولٍ حتّی یأتِیَنَا بِقُربانٍ تأکُلُه النّار ...»(24)؛ همانان که گفتند: خدا با ما پیمان بسته که به هیچ پیامبری ایمان نیاوریم تا برای ما قربانی یی بیاورد که آتش [آسمانی ]، آن را [به نشانه قبول ]بسوزاند ...

«یَسئَلُکَ أهلُ الکتابِ أَن تُنَزِّلَ علیهم کتاباً مِن السّماءِ ...»(25)؛ اهل کتاب از تو می خواهند که کتابی از آسمان [یکباره ]بر آنان فرود آوری ...

4. تلاش برای تضعیف پایه های ایمان مسلمانان:

«وَ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِن أَهلِ الکِتَابِ ءَامِنُوا بِالَّذِی أُنزِلَ عَلَی الَّذِینَ ءَامَنُوا وَجهَ النَّهارِ وَاکْفُرُوا ءَاخِرَهُ لَعَلَّهُم یَرجِعُونَ»(26)؛ جماعتی از اهل کتاب گفتند: در آغاز روز به آنچه بر مؤمنان نازل شد، ایمان بیاورید و در پایان [روز] انکار کنید، شاید آنان [از اسلام ]برگردند.

5 . زنده ساختن کینه های قدیم اوس و خزرج:

«قل یا أهلَ الکتابِ لِمَ تَصُدُّونَ عن سَبیلِ اللهِ مَن آمَنَ تَبْغونَها عِوَجاً و أنتم شُهداءُ و ما اللهُ بغافلٍ عمّا تَعملون»(27)؛ بگو ای اهل کتاب! چرا کسی را که ایمان آورده است، از راه خدا باز می دارید و آن [راه ]را کج می شمارید، با آنکه خود [به درستیِ آن ]گواهید؟ و خدا از آنچه می کنید، غافل نیست.

6 . ایجاد تفرقه میان مهاجر و انصار.

یهودیان نزد مسلمانان انصار می آمدند و با اظهار خیرخواهی به آنها می گفتند که: اموال خود را به مهاجران ندهید تا تنگدست و بی چیز نگردید:

«اَلَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَ یَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ یَکْتُمُونَ مَا ءَاتَیهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُهِینًا»(28)؛ همان کسانی که بخل می ورزند و مردم را به بخل وامی دارند، و آنچه را خداوند از فضل خویش به آنها ارزانی داشته، پوشیده می دارند، و برای کافران عذابی خوارکننده آماده است.

7. تجسّس در امور مسلمانان و جاسوسی برای مشرکان و نیز افشای اسرار نظامی و عملیاتی مسلمانان برای اشراف قریش و مشرکان مکه.

8 . روابط و همکاری پنهانی نظامی و اقتصادی با مشرکان و منافقان و نیز تحریک مشرکان علیه اسلام، به ویژه قبل و در اثنای جنگ احزاب.

9. مسخره کردن رسول خدا صلی الله علیه وآله و مسلمانان.(29)

10. جنگ روانی و تبلیغاتی علیه مسلمانان، به ویژه پس از شکست در جنگ احد.

11. تهدید به جنگ با مسلمانان در جریان بنی قینقاع و توطئه حمله به مدینه از محلّه خیبر.

12. خیانت و پیمان شکنی.

13. توطئه ترور پیامبر.

 

برخورد پیامبر صلی الله علیه وآله با یهودیان

 

پس از آشنایی با برخی انگیزه های مخالفت یهودیان و چگونگی دشمنی آنان، به تبیین برخورد پیامبر صلی الله علیه وآله و مسلمانان با آنها می پردازیم:

 

1. برخورد مسالمت آمیز

 

بر اساس پیمانی که رسول خدا صلی الله علیه وآله اندکی پس از هجرت خود با هدف فراخوانی یهودیان به اسلام بسته بود، با آنها با ملایمت رفتار می نمود و همواره بر این حقیقت تکیه می نمود که دعوت اسلام در اساس، دعوت به یگانگی پروردگار است. یهودیان در مقابل برخورداری از امنیت و حفظ حقوق شهروندی، متعهّد شدند که: هیچ گونه اقدامی علیه پیامبر صلی الله علیه وآله و مسلمانان انجام ندهند و از سویی، با دشمنان پیامبر صلی الله علیه وآله نیز همکاری و مشارکت نداشته باشند و اگر برخلاف تعهّدات خود رفتار نمودند، پیامبر صلی الله علیه وآله در هرگونه مجازات آنها آزاد باشد.

گفتنی است: یهودیان تا زمانی که به تعهّدات خود عمل کردند، از حقوق شهروندی برخوردار بودند و حتی کمترین ستمی به آنها نرفت.

 

2. برخورد فکری و اعتقادی

 

شکست مسلمانان در غزوه احد، در شوّال سال سوم هجری، بر موقعیت دولت مدینه در میان ساکنان حجاز، تأثیر نامطلوبی بر جای گذاشت. در چنین اوضاعی، یهودیان به اقدامات تبلیغیِ وسیعی علیه مسلمانان و آیین آنان دست زدند. در مقابل، خداوند با نزول آیاتی چند، اهل کتاب را ضمن درک مبانی وحدتِ با یکدیگر و شناخت تعارض هایشان با بت پرستان و نیز ضرورت اتّحاد و همبستگی میان مسلمانان، یهودیان و مسیحیان حول اعتقاد مشترک، به «کلمه واحد» و «یکتایی خداوند» فراخواند:

«قُل یا أهلَ الکتابِ تعالوا إلی کلمةٍ سواءٍ بینَنا و بینَکُم ألاَّ نَعبُدَ إلّا اللهَ و لانُشرِکَ بِهِ شَیئاً و لایَتَّخِذَ بَعضُنا بعضاً ارباباً مِن دونِ اللهِ»(30)؛ بگو ای اهل کتاب! بیایید بر سرِ سخنی که میان ما و شما یکسان است، بایستیم که جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم و بعضی از ما، بعضی دیگر را به جای خدا، به خدایی نگیرد.

اما در این راستا، هر اندازه تلاش پیامبرصلی الله علیه وآله فزونی می یافت، کوشش های آنان به منظور بی اعتبار دانستن باورهای اسلامی نیز افزون تر می شد، تا اینکه با نزول آیات مربوط به «تحریم ربا»،(31) علاوه بر بت پرستان، یهودیانِ رباخوار نیز هرچه بیشتر به عناد با مسلمانان پرداختند.

سیاستِ مُدارای پیامبر با یهودیان مدینه در اوج تلاشهای تخریبی آنان علیه دولت مدینه و عقاید و باورهای مسلمانان، فضای پرالتهاب مدینه را آرام نساخت. اقدامات تبلیغی یهودیان در مدینه، گاه با نفی پیوند اسلام با آیین ابراهیمی، و زمانی با تحقیر مسلمانان برای اقامه نماز به سوی بیت المقدّس و گاه نیز با انکار پیامبری حضرت رسول صلی الله علیه وآله نمود و گسترش بیشتری می یافت.

از دیگر سو، دانشمندان یهود نیز درخواست های نامعقول و شبهات و پرسش هایی(32)را - به گمان اینکه پیامبر از پاسخ دادن به آنها ناتوان است - مطرح، و بر لزوم پاسخ به آنها تأکید می کردند.(33)اما از آنجا که این پرسش ها برای رسیدن به حقیقت نبود، با دریافت پاسخ صحیح آن، نه تنها ایمان نمی آوردند، بلکه چه بسا بر لجاجت خود نیز می افزودند.

 

3. برخورد نظامی

 

از ظاهر آیات برمی آید که تشدید موضع گیری اسلام در برابر یهودیان و اهل کتاب، به مقتضای موضع گیری آنان تغییر می کرده است. همان گونه که گذشت، یهودیان مدینه با شیوه های گوناگونی با اسلام به مخالفت برخاستند. پیامبر صلی الله علیه وآله نخست با فرمان خداوند از لغزش های آنان چشم پوشی نمود(34) و مسلمانان را به استقامت و تقوا در برابر اذیت و آزار اهل کتاب فرمان داد:

«مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ مِن قَبلِکُم و مِن الَّذِینَ أَشرَکُوا أذًی کَثِیراً و إِن تَصبِرُوا و تَتَّقُوا فَاِنَّ ذَ لِکَ مِن عَزمِ الأُمُور»(35)؛ از کسانی که پیش از شما به آنان کتاب داده شده و [نیز] از کسانی که به شرک گراییده اند، [سخنان دل ] آزار بسیاری خواهید شنید، و[امّا ]اگر صبر کنید و پرهیزگاری نمایید، این [ایستادگی ] حاکی از عزم استوار [شما] در کارهاست.

در مرحله بعد، از مسلمانان خواست با آنان قطع رابطه کرده و آنها را به عنوان یاور انتخاب نکنند:

«یَا أَیّها الّذِینَ آمَنوا لاَتَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُم هُزُواً و لَعِباً مِنَ الَّذِینَ أُوتوا الکِتابَ مِن قَبلِکُم و الکُفّارَ أَولِیاءَ و اَتَّقُوا اللهَ إِن کُنتُم مُؤمِنِینَ»(36)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! کسانی را که دین شما را به ریشخند و بازی گرفته اند - [چه ]از کسانی که پیش از شما به آنان کتاب داده شده و [چه از ]کافران - دوستان [خود ]مگیرید، و اگر ایمان دارید، از خدا پروا دارید.

علاوه بر این، پیامبر صلی الله علیه وآله با براهین عقلی به دفع شبهات آنها پرداخت و با ادامه مخالفت یهودیان، با «تعیین کعبه به عنوان قبله مسلمانان» از آنان فاصله گرفت و در نهایت - زمانی که مجبور شد - به صدور فرمان جنگ و فرونشاندن «فتنه یهودیان» اقدام کرد:

«قَاتِلُوا الَّذِینَ لاَیُؤمِنُونَ بِاللهِ و لاَ بِالیَومِ الأَخِرِ و لایُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللهُ و رَسُولُهُ و لاَیَدِینُونَ دِینَ الحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ حَتَّی یُعطُوا الجِزیَةَ عَن یَدٍ و هُم صَاغِرُونَ»(37)؛ با کسانی از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین ایمان نمی آورند و آنچه را خدا و فرستاده اش حرام گردانیده اند، حرام نمی دارند و متمایل به دین حق نمی گردند، کارزار کنید، تا با [کمالِ ] خواری به دست خود، جِزْیه دهند.

 

جنگ بنی قینقاع

 

پس از پیروزی مسلمانان در جنگ بدر، که برای یهودیان و منافقان مدینه باورکردنی نبود، قبیله یهودی بنی قینقاع - که شجاع ترین یهودیان ساکن مدینه به شمار می رفتند - پیمان عدم تجاوز به مسلمانان را نقض کردند و از سویی، به کینه جویی و گستاخی خود نسبت به مسلمین نیز ادامه دادند. آنان با اتّحاد پنهانی خود با ابوسفیان، نخستین همکاری و هماهنگی نظامی خود با قریش را آغاز کردند. در قرآن کریم در خصوص «پیمان شکنی یهود» آیاتی نازل شد و یهود را بدترین جنبندگان نامید:

«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ عَاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُوُنَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لَا یَتَّقُونَ»(38)؛ بی تردید بدترین جنبندگان پیش خدا کسانی اند که کفر ورزیدند و ایمان نمی آورند؛ همانان که از ایشان پیمان گرفتی، ولی هر بار پیمان خود را می شکستند و [از خدا] پروا نمی دارند.

در این میان، منافقان نیز آنها را تشویق می کردند تا به مقاومت و جنگ علیه رسول خدا صلی الله علیه وآله ادامه دهند و حتی برای این منظور، به آنها قول مساعدت و همکاری نیز داده بودند. از این روی، پیامبراسلام صلی الله علیه وآله به یهودیان اخطار کرد، ولی آنان اخطار پیامبر را جدّی نگرفتند و حتی طرح هایی را نیز برای رویارویی و درگیری با پیامبر صلی الله علیه وآله پیش بینی کرده و به اجرا گذاشتند.

 

علاوه بر این، مورّخان می نویسند:

روزی در بازار یهودیان، یک تاجر یهودی گوشه ای از لباس زن مسلمان را پنهانی به پشتش گره زد. هنگامی که زن به پا خاست، شرمگاه وی آشکار گشت و سپس یهودیان بر او خندیدند. زن مسلمان فریادی بر کشید و مرد مسلمانی که از آنجا می گذشت، تاجر یهودی را به قتل رساند. یهودیان نیز به تلافی آن، مرد مسلمان را به قتل رساندند و سپس به قلعه خود پناه بردند و در مقابلِ مسلمانان موضع گرفتند. پیامبر نیز دستور محاصره قلعه آنان را صادر کرد. پس از پانزده روز محاصره، عبدالله بن اُبیّ (منافق معروف)(39) پیش پیامبر وساطت کرد و از ایشان درخواست نمود که یهودیان بنی قینقاع سلاح های خود را تحویل داده، از مدینه خارج شوند.(40) پیامبر نیز موافقت نمود و بدین ترتیب، آنان در شوّال سال دوم هجرت به «اَذْرِعات» شام نقل مکان نمودند.(41)

 

جنگ بنی نضیر

 

 

رفت و آمدهای پنهانی بزرگانی از یهود بنی نضیر به مکه و طوایف بدوی از یک سو، و تشویق آنان برای حمله به مدینه و نیز اتحاد نظامی با مشرکان مکه از دیگر سو، سبب گسترش دشمنی میان یهودیان و مسلمانان شد.

از سویی دیگر، پس از چند ماه از غزوه احد، رسول خدا صلی الله علیه وآله در ماه صفر سال چهارم در تلاش برای گسترش دعوت در میان بدویان، دو گروه از معلّمان و مربّیان قرآن را با تقاضای دو دسته از بدویان به بادیه فرستاد تا به آنان قرآن بیاموزند و آنها را با عقاید و احکام اسلامی آشنا سازند.

 

در این اثنا، اعضای سریه رُجَیع، که تعدادشان بین 6 تا 10 نفر، و افراد سریه بئرمعونه، که شمارشان بین 40 تا 70 نفر گزارش شده بود، با تحریک قریش و متّحدان یهود مدینه، به شهادت رسیدند. رسیدن این اخبار به مدینه، بزرگان یهودی بنی نضیر را در این اندیشه انداخت که با استفاده از فرصتی مطلوب، پیامبر صلی الله علیه وآله را نیز به قتل برسانند. رسول خدا صلی الله علیه وآله در ربیع الاوّل سال چهارم به دنبال کشته شدن دو نفر از بنی عامر(42) به دست عمرو بن امیه،(43) اظهار تأسّف نمود و چون بنی عامر با قبیله بنی نضیر هم پیمان بودند، برای جلب یاری بنی عامر و پرداخت دیه به آنها، با تنی چند از مهاجران و انصار به قلعه آنان (بنی نضیر) رفتند و موضوع را با آنان در میان گذاشتند.(44) حُیِّی بن اخطب - رئیس بنی نضیر - با قبیله خود به گفت وگو پرداخت و پیشنهاد «ترور پیامبر» را مطرح ساخت، که به تأئید افراد قبیله رسید. آنان زمانی که پیامبر صلی الله علیه وآله در سایه دیوار قلعه نشسته بود، قصد اجرای توطئه خود را داشتند، اما با «امدادی غیبی»، این توطئه خنثی شد.(45)

پس از روشن شدن نقض پیمان، تؤطئه قتل و خطرساز بودن وجود آنها برای مسلمانان، پیامبر به آنها مهلتِ ده روزه داد تا مدینه را ترک کنند و در غیر این صورت، کشته خواهند شد. ولی آنها با وسوسه عبدالله بن ابیّ چنین نکردند.(46) رسول خدا صلی الله علیه وآله ناگزیر سپاهی را گرد آورد و قلعه های آنها را محاصره کرد. در این جریان، عبدالله بن ابیّ در پیامی به حُیِّی بن اَخطب اعلام نمود که با هم پیمانانش آماده همکاری با آنان است. ولی اوضاع به گونه ای بود که او نتوانست به وعده خود عمل کند.

خداوند از این حرکت منافقان، چنین یاد می کند:

«أَ لَم تَرَ إِلَی الِّذینَ نافَقُوا لإِخوانِهِم الَّذِینَ کَفَرُوا مِن أَهلِ الکِتَابِ لَئِن أُخرِجتُم لَنَخرُجَنَّ مَعَکُم و لانُطِیعُ فِیکُم أَحَدًا أَبَدًا وَ إِن قُوتِلتُم لَنَنْصُرَنَّکُم وَ اللهُ یَشهَدُ إِنَّهُم لَکَاذِبُونَ ...»(47)؛ مگر کسانی را که به نفاق برخاستند، ندیدی که به برادران اهل کتاب خود - که از راه کفر درآمده بودند - می گفتند: اگر اخراج شوید، حتماً با شما بیرون خواهیم آمد و بر علیه شما هرگز از کسی فرمان نخواهیم برد و اگر با شما جنگیدند، حتماً شما را یاری خواهیم کرد. و خدا، گواهی می دهد که قطعاً آنان دروغگویانند. ...

سرانجام با موافقت پیامبر، خانه های یهودیان «بنی نضیر» توسّط مسلمانان تخریب و یهودیان سلاح های خود را تحویل دادند و اموال و اثاث زندگی شان را بار شترها کردند و گروهی به اَذْرِعات شام و عدّه ای نیز از جمله حُیِّی بن أخطب به خیبر رفتند، که البته مورد استقبال خیبریان نیز قرار گرفتند.(48)

در قرآن کریم از این جریان، این گونه یاد شده است:

«هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِنْ دِیَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللهِ فَأَتَیهُمُ اللهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ»(49)؛ اوست کسی که از میان اهل کتاب کسانی را که کفر ورزیدند، در نخستین اخراج [از مدینه ]بیرون کرد. گمان نمی کردید که بیرون روند و خودشان گمان داشتند که دژهایشان در برابر خدا مانع آنها خواهد بود؛ سپس خدا از آنجایی که تصوّر نمی کردند، بر آنان درآمد و در دلهایشان بیم افکند، [به طوری که ]خود به دست خود و به دست مؤمنان، خانه های شان را خراب می کردند. پس ای دیده وران! عبرت گیرید.

ناگفته نماند: در پایان نیز همچنان شماری از بزرگان یهود تلاش خود را برای تشویق قریش و بدویان جهت هجوم یکپارچه به مدینه، استمرار بخشیدند.

 

جنگ بنی قُرَیْظه

 

درگیری با بنی قریظه نیز پیامد همکاری و مشارکت این گروه با مشرکان و اشراف قریش بر ضدّ مسلمانان در جنگ خندق (احزاب) بود. جنگ خندق از آنجا آغاز شد که حُیِّی بن أخطب،(50) برخی از سران یهودی که پس از خیانت به مسلمانان و شکست در برابر قدرت اسلام به خیبر پناهنده شده بودند و نیز گروهی از قبیله بنی وائل، در مکه با قریش دیدار کردند و آنان را به جنگ با پیامبر تشویق نمودند و حتی قول همه گونه همکاری را نیز به آنان دادند. سپس سران یهود بنی نضیر به سراغ قبیله بنی غَطْفان، بنی سُلَیْم و بنی اسد رفتند و موافقت آنها را نیز کسب کردند.(51) از این رو، یهودیان بنی قریظه پیمان عدم تجاوز با مسلمانان را نقض کردند و از سپاه احزاب پشتیبانی نمودند.

فاش شدن این توطئه، روحیه بسیاری از مسلمانان را که در وضعیت نامناسبی قرار داشتند، تضعیف کرد. بنی قریظه نه تنها به نقض پیمان بسنده نکردند، بلکه افزون بر رساندن آذوقه و خواروبار به سپاه احزاب - که سخت به آن محتاج بودند - برای ایجاد رعب و وحشت در درون شهر و در میان پناهگاه های زنان و افراد غیرنظامی، به یک سلسله عملیات دست زدند.(52) مثلاً در یکی از شبها، یهودیان بنی قریظه تصمیم گرفتند به کمک هزار نفر از قریش و هزار نفر از قبیله غَطفان به مرکز مدینه حمله کنند. وقتی گزارش این تحرّک ها به مردم رسید، رعب و وحشت شدیدی شهر را فراگرفت و شرایط حسّاس و شکننده ای بر مدینه حاکم شد. قرآن کریم از این اوضاع، چنین یاد کرده است:

«إِذ جَاءُوکُم مِن فَوقِکُم وَ مِن أَسفَلَ مِنکُم وَ إِذ زَاغَتِ الأَبصَارُ وَ بَلَغَتِ القُلُوبُ الحَنَاجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللهِ الظُّنونًا * هُنَالِکَ ابتُلِیَ المُؤمِنُونَ وَ زُلزِلُوا زِلزَالًا شَدِیدًا»(53)؛ هنگامی که از بالای [سر ]شما و از زیر [پای ]شما آمدند و آن گاه که چشم ها خیره شد و جان ها به گلوگاه ها رسید و به خدا گمان هایی [نابه جا] می بردید، آنجا [بود که ]مؤمنان در آزمایش قرار گرفتند و سخت تکان خوردند.

پس از ناکامی و عقب نشینی سپاه احزاب، پیامبر به دستور خدا به سراغ بنی قریظه رفت تا کارشان را یکسره کند. ارتش اسلام عصر همان روز، قلعه بنی قریظه را به محاصره خود درآورد. یهودیان پس از 25 روز مقاومت، پیشنهادی دادند مبنی بر اینکه پس از پذیرفتن اوسیان(54) و پذیرش پیامبر صلی الله علیه وآله، رئیس قبیله اوس، «سعد بن معاذ» در مورد چگونگی برخورد با یهودیان بنی قریظه داوری کند.

سعد بن معاذ نیز پس از اخذ تأیید از طرفین، حکم داد که: مردان آنان کشته، زنان و فرزندانشان اسیر، و اموالشان به غنیمت گرفته شود.(55)

گفتنی است: حُیِّی بن اخطب - رئیس قبیله بنی نضیر - که در تشویق یهودیان بنی قریظه به نقض پیمان با مسلمانان نقش بسیار مهمّی داشت، جزء کشته شدگان این جنگ بود.

قرآن کریم از فرجام تلخ آنان، چنین یاد کرده است:

«و أنزَلَ الّذینَ ظاهَرُوهم مِن أهلِ الکتابِ مِن صَیاصِیهِم و قَذَفَ فی قلوبِهِم الرُّعبَ فَریقاً تَقتُلونَ و تَأسِرُونَ فَریقاً * و أورَثَکُم أرضَهم و دِیارَهُم و أموالَهُم و أرضاً لم تَطَئُوها و کان اللهُ علی کلِّ شی ءٍ قَدیراً»(56)؛ و کسانی از اهل کتاب را که با [مشرکان ]پشتیبانی کرده بودند، از دژهایشان به زیر آورد و در دلهایشان هراس افکند؛ گروهی را می کشتید و گروهی را اسیر می کردید، و خداوند زمین ها، خانه ها و اموالشان و سرزمینی را که در آن پای ننهاده بودید، به شما میراث داد، و خدا بر هر چیزی تواناست.

با هزیمت قریش در جنگ احزاب و خاتمه غزوه بنی قریظه، مسلمانان پس از چند سال به آرامش رسیدند. در واقع آنان دریافته بودند که قریش به این زودی توانایی هجومی دیگر به مدینه را ندارد و از سویی، ایمان اسلامی نیز به اندازه ای در میان بدویان حجاز راه یافته که دیگر بسیج همه آنان علیه مسلمانان میسّر نیست.

افزون بر این، خطر تهدید درونی مدینه از سوی یهودیان نیز از میان رفته بود؛ تنها آنچه مانده بود، گروه هایی از بدویان و طوایف متمایل به غارتگری در جای جای حجاز بودند که طبعاً دولت مدینه در آن اوضاع، توانایی مقابله با آنان را داشت.

 

جنگ خیبر

 

یهودیانِ ساکن در قلعه های خیبر - که کینه های شکست قبیله های سه گانه یهودی را در دل داشتند - آخرین گروه یهودی بودند که با مسلمانان به مقابله برخاستند. به سبب کارشکنی های ساکنان خیبر و تهدید آنان برای حمله به مدینه، پیامبر صلی الله علیه وآله پس از «صلح حدیبیّه» به همراه سپاهی روانه این قلعه ها شد. یهودیان در این نبرد به سختی مقاومت کردند و حتی نفوذ در برخی قلعه ها نیز بسیار دشوار بود.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله گروهی را به فرماندهی ابوبکر به آنجا فرستاد، که وی موفّق به گشودن قلعه نگردید. در روزی دیگر، فرماندهی گروه مسلمانان را به دست عمر بن خطّاب داد، که وی نیز با شکست مواجه شد.(57) این بار، رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود:

«فردا پرچم را به کسی خواهم سپرد که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند.»

صبح روز سوم، پیامبر خدا صلی الله علیه وآله پرچم را به دست امام علی علیه السلام سپرد؛ کسی که پس از رحلت ایشان برای حفظ اسلام، قریب به بیست و پنج سال سکوت کرد، در حالی که خار در چشم داشت و استخوان در گلو. امام علی علیه السلام توانست مانند تمامی میادین نبرد گذشته، پیروزمندانه درِ قلعه خیبر را از جا بر کند و با کشتن مَرْحَب خیبری، شجاع ترین مرد یهود، پیروزی مسلمانان را حتمی گرداند.

پیامبر صلی الله علیه وآله پس از فتح قلعه ها و شکست یهودیان، با درخواست و پیشنهاد آنان مبنی بر ماندن در منطقه و کشت و زرع اراضی حاصلخیز آن و پرداخت نصف محصول سالانه به مسلمانان، موافقت کرد.

رسول خدا صلی الله علیه وآله غنائم به دست آمده را میان مسلمانان تقسیم کرد و بدین گونه وعده الهی(58) تحقّق یافت:

«وَعَدَکُمُ اللهُ مَغَانِمَ کَثِیرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَکُمْ هَذِهِ وَ کَفَّ أَیْدِیَ النَّاسِ عَنْکُمْ وَ لِتَکُونَ ءَایَةً لِلْمُؤْمِنِینَ وَ یَهْدِیَکُمْ صِرَاطًا مُسْتَقِیمًا»(59)؛ و خدا به شما غنیمت های فراوان [دیگری ]وعده داده که به زودی آنها را خواهید گرفت. و این [پیروزی ] را برای شما پیش انداخت، و دست های مردم [کافر و مشرک ] را از شما کوتاه ساخت، تا برای مؤمنان نشانه ای باشد و شما را به راه راست هدایت کند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان