Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA
MicrosoftInternetExplorer4
در عزای حسین علیه السلام
روشن آن
دیده که هر شب به عزای تو گریست
صبح زد
چاک گریبان و برای تو گریست
خواست آدم
شود آسوده ز گرداب بلا
خواند نام
تو و بر کرب و بلای تو گریست
نوح، کشتی
چو بنا کرد بر آن خشک زمین
آسمان آن
همه دریا به هوای تو گریست
شعله سرکش
آتش به خلیل ره دوست
تف او سرد
شد و گل به صفای تو گریست
زمزم آن
روز که جوشید در آن وادی عشق
عطش شوق
تو را دید و به پای تو گریست
ای که
آهنگ عراق تو بود راه حجاز
بلبل عشق
بر این شور و نوای تو گریست
زائری کو
شده از فیض زیارت محروم
دل حرم
کرد و بر این صحن و سرای تو گریست
دردمندی
که شد از نوش طبیبان مایوس
به عزای
تو به امید صفای تو گریست
من چرا
اشک نریزم به رثای تو حسین!
دل که آتش
شد و از شور عزای تو گریست
تشنه لب
بودم و آبم به نظر آینه بود
شرمگین
بود به خجلت به عزای تو گریست