ماهان شبکه ایرانیان

فلسفه دین (۴۰)

معجزه با کار پیامبران خدا است. پیامبران خدا هرجا که لازم باشد، به اذن خداوند، کارهای خارق العاده ای انجام می دهند تا از رهگذر آن، حقانیت خود را بر مردمی که در ارتباط آنها با غیب شک و تردید دارند، به اثبات رسانند، اما مسائل مربوط به مبدا و معاد، از طریق عقل، قابل اثبات است.

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

داستان معجزه

معجزه با کار پیامبران خدا است. پیامبران خدا هرجا که لازم باشد، به اذن خداوند، کارهای خارق العاده ای انجام می دهند تا از رهگذر آن، حقانیت خود را بر مردمی که در ارتباط آنها با غیب شک و تردید دارند، به اثبات رسانند، اما مسائل مربوط به مبدا و معاد، از طریق عقل، قابل اثبات است.

در گذشته دیدیم که نویسنده مقاله «ناخدا» بر این باور بوده است که خداوند گاه گاهی از طریق معجزه، خود را به مردم معرفی می کند. یعنی معجزه وسیله ای ست برای اثبات مبدا و حتی معاد. اگر خداوند معجزه ای به مردم نشان نمی داد، آنها به آغاز و فرجام خود پی نمی بردند و توجه نمی کردند که از آن خدایند و به سوی او بازگشت می کنند.

(انا لله و انا الیه راجعون) (1) .

متاسفانه ضعف مطالعات و آگاهی های دینی، افراد را گرفتار برداشت های غلط و داوری های نادرست می کند. مردم عوام، ممکن است با مراجعه به علمای دینی، خود را از چنین خطری نجات دهند; اما آنهایی که گرفتار غرور علمی هستند، هرگز حاضر نیستند با مراجعه به علمای دینی و یا با انجام مطالعات دقیق و منظم به آگاهی های صحیح برسند و خود را از خطر سقوط در منجلاب داوری های غلط، برهانند.

هرگونه غروری برای انسان، مضر و مهلک است. خواه غرور ثروت، خواه غرور جوانی و خواه غرور علمی و فلسفی و خواه غرور قدرت و مقام.

آنهایی که غرور علمی دارند، باطل خود را حقیقت و انحراف خود را راه راست و هوا و هوس و شهوت خود را عقل و دانش و حکمت می پندارند. برای اینها در علوم تجربی و ریاضی خطری نیست; چرا که در علوم تجربی و ریاضی پندارها دخالتی ندارند. آنجا تجربه و فرمول حاکم است، ولی در مسائل فلسفی و کلامی و اعتقادی که تجارب علمی و فرمولهای ریاضی جایگاهی ندارند، لغزشگاه ها بسیار و خطر غرور و استبداد، فراوان است. به همین دلیل است که اندیشمند بزرگی چون «بوعلی سینا» در پایان کتاب «المبدا و المعاد» می گوید:

«نسال الله تعالی ان یجنبنا الزیغ و الزلل و الاستبداد بالرای الباطل و اعتقاد العجب فیما نری و نفعل » (2) .

«از خداوند مسالت می کنیم که ما را از زنگار دل و لغزش و استبداد به رای باطل و اعتقاد به عجب و خودپسندی در آنچه رای می دهیم و انجام می دهیم، دور نگاه دارد» .

نویسنده مقاله «ناخدا» به همان زیغ و زلل و استبداد و عجبی مبتلا شده است که شیخ الرئیس ها با همه نبوغ و تبحر و وسعت نظر و تفکرات عمیق، از آن بیم دارند و از خداوند بزرگی که بی نیاز از این است که از راه معجزه، وجود خود را به مردم بشناساند، استمداد کنند که آنان را حفظ کند.

معجزه کار پیامبران خداست. پیامبران خدا هرجا که لازم باشد، به اذن خداوند، کارهای خارق العاده ای را انجام می دهند، تا از رهگذر آن، حقانیت خود را برای مردمی که در ارتباط آنها با غیب، شک و تردید دارند، به اثبات رسانند و منکران و معاندان را سرجای خود بنشانند. مسائل مربوط به مبدا و معاد، از طریق عقل قابل اثبات است و نیازی به معجزه ندارد.

قرآن، معجزات متعددی به پیامبران خدا نسبت داده است.

نوح و هود و صالح و ابراهیم و لوط و داوود و سلیمان و موسی و عیسی و پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله همه و همه از آنهایی هستند که به شهادت قرآن، کارهای خارق العاده ای را انجام داده اند که دیگران از انجام آنها عاجز و ناتوان بوده اند.

البته معجزات انبیا فقط خارق عادات است، نه امر محال. آنچه از نظر عقل محال است، همواره محال و ممتنع است و هرگز ممکن نخواهد شد. ممتنع، امکان ذاتی پیدا نمی کند. چیزی که امکان ذاتی ندارد، امکان وقوعی هم نخواهد داشت. اجتماع و ارتفاع نقیضین و با هم گرد آمدن ضدین، محال است. حتی قدرت واجب هم به محالات تعلق پیدا نمی کند. در اینگونه موارد، انقلاب ضرورت وجود یا عدم، به امکان جایز نیست.

دو ضرب در دو، مساوی چهار است بالضروره و نمی توان با معجزه آن را پنج ساخت. مجذور عدد چهار مساوی است با شانزده و مکعب آن، مساوی است با 64. معجزات در قلمرو ممتنعات و در حریم ضروریات، راه ندارند. چنانکه قدرت نیز در منطقه ممتنع و ضروری، گام نمی نهد; چرا که قدرت به معنای تساوی فعل و ترک است. تساوی فعل و ترک مربوط به حریم ممکنات است. خداوند متعال بر بی نهایت امور ممکن، قدرت دارد. قدرت او بی کران و لایتناهی است. ولی قدرت ما انسانها دارای کرانه و حد و مرز است. اما وجه اشتراک قدرت در همه جا تعلق به امور ممکن است نه به امور واجب و ضروری و نه به امور ممتنع و محال. آنچه ضرورت عدم دارد، همواره باید در بوته عدم بماند و آنچه ضرورت وجود دارد، همواره باید در بوته هستی باقی بماند. اعم از این که ضرورت آن بالذات باشد یا بالغیر. ضرورت بالذات، مخصوص وجود خداوند متعال است و ضرورت بالغیر، مخصوص ممکناتی است که خداوند به آنها ضرورت و وجوب و وجود بخشیده است. مادامی که او ضرورت و وجوب را از آنها دریغ نداشته، باقی می مانند و هرگاه ضرورت و وجوب را از آنها دریغ دارد، به دیار نیستی و عدم رهسپار خواهند شد. آری:

به اندک التفاتی زنده دارد آفرینش را

اگر نازی کند، از هم فرو ریزند قالبها

حوزه معجزه هم ممکنات است. معجزه، ضروری و محال را ممکن نمی سازد و بالطبع بر اندام آنها جامه وقوع هم نمی پوشاند. اگر اژدها شدن عصا ممتنع باشد، به هیچ اراده ای و به دست هیچ معجزه گری اژدها نخواهد شد. معجزه گر ممکنی را که به طور عادی در مدت زمانی طولانی انجام می گیرد، به طور غیر عادی در زمانی کوتاه به انجام می رساند.

برای اژدها شدن یک عصا مدت زمانی طولانی لازم است. در مدار طبیعت، سالها باید بگذرد، تا اجزای عصا به صورت یک سلول نطفه ای در صلب یا رحم یک مار قرار گیرد و پس از گذشتن دورانی، یک بچه مار شود و با گذشتن سالها اژدها گردد. چنین چیزی عادی است. معجزه خرق عادت می کند و فاصله طولانی زمان را به حد اقل ممکن می رساند.

سالها باید که تا یک سنگ اصلی زافتاب

لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن

اما اگر معجزه گر اراده کند و خدایش اذن دهد، به یک چشم برهم زدن، سنگ را لعل بدخشان یا عقیق یمنی خواهد کرد.

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند؟

قرآن کریم می فرماید:

«ما کان لرسول ان یاتی بآیة الا باذن الله فاذا جاء امر الله قضی بالحق و خسر هنالک المبطلون » (3) .

«هیچ پیامبری را نرسد که بدون اذن خداوند، معجزه ای بیاورد. همین که امر خدا آمد، به حق داوری خواهد شد و اهل باطل، زیان می بینند» .

از این آیه شریفه دو نکته استفاده می شود: یکی این که مبدا معجزه در نفوس شریفه خود انبیاست. منتهی تا امر و فرمان خداوند صادر نشود، مقتضیات و مبادی نفسانی آنها تاثیر نخواهد کرد. در نظام توحیدی، توحید در وجوب وجود و توحید در ربوبیت و الوهیت و خالقیت، خدشه ناپذیر است. نه تنها معجزات انبیا که معجزات امامان و کرامات اولیا نیز همین حکم را دارد.

در روایتی آمده است که عبدالملک اموی مشغول طواف کعبه بود. امام سجادعلیه السلام هم طواف می کرد و به او توجهی نداشت. پرسید: این کیست که پیشاپیش ما طواف می کند و به ما توجهی ندارد؟ گفتند: علی بن الحسین علیه السلام است. او در جایی نشست و گفت: او را نزد من آورید. هنگامی که حضرت تشریف آورد، عرض کرد: من قاتل پدر شما نیستم. چرا به من بی اعتنایی می کنی؟ فرمود: قاتل پدرم دنیای او را خراب کرد و پدرم آخرت او را. اگر می خواهی، توهم مثل او باش. گفت: چنین نخواهم کرد. می خواهم نزد ما بیایی و ازدنیای ما بهره مند شوی. حضرت نشست و عبایش را گسترد و به درگاه خدا عرض کرد:

«اللهم اره حرمة اولیائک عندک » .

«خدا یا حرمت اولیای خودت را به او نشان ده » .

در این هنگام عبای حضرت پر از گوهرهای درخشانی شد که چشمها را خیره می کرد.

آنگاه فرمود:

هرکس چنین حرمتی در پیشگاه خدا دارد، چه نیازی به دنیای تو دارد؟

سپس به درگاه خدا عرض کرد:

«اللهم خذها فلا حاجة لی فیها» .

«خدا یا آن را بازگیر که مرا به آن، نیازی نیست » (4) .

فلاسفه قدیم می گفتند: ماده نخستین یا هیولی می تواند تغییر صورت دهد. یعنی صورتی را از دست بدهد و صورتی دیگر پذیرا شود. نام این را حکمای مشاء، کون و فساد یا تغییر دفعی می نهادند. پس چه مانعی دارد که ماده نخستین خاک، صورت گوهر گران قیمت را بپذیرد؟

صدرالمتالهین که قائل به حرکت جوهری بود، تغیر دفعی یا کون و فساد را نپذیرفت. بلکه تمام تغییرات را تدریجی و استکمالی شناخت. نظریه ماده نخستین، هرچند مورد انکار و اعتراض شدید شیخ اشراق قرار گرفت، ولی او نیز لازمه انکارش اثبات و لازمه اعتراضش اقرار است. چه مانعی دارد که حرکت جسم سرعت گیرد و طفل یک شبه، راه صدساله را طی کند؟

امروز که به خواص فیزیکی و شیمیایی و تجزیه و ترکیب عناصر اهمیت داده می شود، چیزی که نفی ماده نخستین یا هیولی کند، مطرح نشده است; ولی پیشرفت علم، نشان داده است که تصرف در طبیعت، امری است ممکن و کم کردن فاصله ها امری است جایز. چنانکه تخم مرغ را در زمانی کوتاه جوجه و جوجه را در زمانی کوتاه، مرغ می سازند و گل خیار را 24 ساعته خیار و راه های دور و دراز را - که سابقا ماه ها طول می کشید، تا پیموده شود - بسیار نزدیک می سازند.

اینها را برای تقریب ذهن می گوییم. منظور این نیست که کار دانشمندان را در ردیف معجزات انبیا قرار دهیم. چرا که کار دانشمندان خارق عادت نیست و اگر نامش را خارق عادت نهیم، نه از آن خارق عاداتی است که از حیطه قدرت بشر عادی خارج باشد، بلکه اصولا کار انبیا و اولیا از حیطه قدرت بشر عادی خارج است و فقط آنهایی انجام می دهند که ارتباط با عالم غیب داشته باشند. اما کارهای برجسته مخترعان و مکتشفان و دانشمندان امروز، نه از راه ارتباط با عالم غیب است، بلکه پی بردن به اسرار آفرینش به آنها توانایی داده که آسمان را تسخیر و اعماق زمین و دریاها را تحت تصرف خود قرار دهند و ارمغانهایی نو به بشریت هدیه کنند.

در حقیقت، آنچه محال عادی است و بشر عادی با هیچ ابزاری - اعم از ابزارهای ساده و ابتدایی و ابزارهای پیشرفته و بدیع علمی و صنعتی و مدرن - قادر به انجام آن نیست، از راه معجزه انجام پذیر است.

بنابراین، معجزه در حوزه امور ممکن - که محال عادی شمرده می شوند - فعالیت می کند و به همین جهت، به آن خارق عادت می گویند.

ممکن است بشر عادی از راه علم و صنعت، ابزاری بسازد که بتواند به وسیله آن، در آسمانها پرواز کند یا در عمق دریاها به سیر و سیاحت پردازد یا بر سرعت اتومبیل و قطار بیفزاید. او در این راه نه از ابزار بی نیاز است و نه از انرژی لازم. ولی یک بشر غیر عادی همین کارها را بدون استفاده از ماشین و ترن و هواپیما و کشتی و زیردریایی و بدون بهره گیری از مواد سوختی انجام می دهد و آن چنان به شکست ناپذیری خود اطمینان دارد که اعلام تحدی می کند و مدعی می شود که هرکه او را در ادعای نبوت و رسالت باور ندارد، جلوی کار او را بگیرد یا با او به رقابت پردازد.

بدون شک، تبیین انجام کارهای خارق عادت، نیاز به توان علمی و فلسفی دارد. چرا بعضی از انسانها قدرت پیدا می کنند که جریان عادی طبیعت را متوقف کنند یا تغییر دهند؟ آیا تنها پیامبران چنین قدرتی دارند یا غیر آنها نیز بر چنین کارهایی توانایی پیدا می کنند؟ آیا این کار تنها مخصوص مقربان درگاه خداست که از راه معجزات و کرامات، می توانند چشم انسانهای دیگر را خیره و قلوب آنها را تسخیر کنند؟ یا این که انسانهای عادی هم می توانند از راه ریاضات و ترک دنیا و پیمودن راه های مخصوصی، در قلمرو طبیعت دست اندازی کنند و جریاناتی رامتوقف سازند یا مسیرهایی را تغییر دهند؟

بدین ترتیب، نه تنها کارهای خارق عادات انبیا و اولیا که معجزات و کرامات نامیده می شوند، نیاز به تبیین علمی و فلسفی دارند، بلکه کارهای خارق عادات ساحران و کاهنان نیز بی نیاز از تبیین علمی و فلسفی نیست.

هرگاه تجویز کنیم که خارق عادت، منحصر در معجزات انبیا و کرامات اولیا نیست، بلکه مرتاضان و جادوگران نیز می توانند اعمال خارق عادت انجام دهند، این سؤال مطرح می شود که تکلیف مردم با ساحران و کاهنان چیست؟ اگر مرتاضی - که امروز در دیار هند کم هم نیستند - ادعای پیغمبری یا امامت کند و با انجام کارهای خارق عادت، چشم و دل مردم را مجذوب و خیره سازد، تکلیف دینداران با او چیست؟ چگونه می توان به توده مردم حالی کرد که این قبیل کارهای خارق عادت، دلیلی بر نبوت و امامت نیست و باید مدعیان را تکذیب کرد. بنی اسرائیل چگونه می توانستند تشخیص دهند که موسی از جانب خداست و سامری کذاب است؟ حافظ چرا سحر را در برابر معجزه ضعیف می انگارد و چرا گوساله سامری را در برابر «ید بیضاء» ی حضرت موسی علیه السلام شکست خورده تلقی می کند؟

سحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار

سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد

ما نمی توانیم تاثیر سحر و جادو را - فی الجمله - انکار کنیم، به شهادت قرآن، هاروت و ماروت - که دو فرشته بودند - به مردم سحر یاد می دادند، ولی به مردم اخطار می کردند که ما فتنه ایم.

«فیتعلمون منهما ما یفرقون به بین المرء و زوجه و ما هم بضارین به من احد الا باذن الله..» . (5)

«مردم از آنها چیزهایی می آموختند که به وسیله آن میان زن و شوهر جدایی می انداختند و بدون اذن خداوند به وسیله سحر به کسی زیان نمی رسانند» .

تکلیف مردم با سحر ساحران دربار فرعون معلوم بود; چرا که آنها شکست خوردند و خود علاوه بر این که به شکست خود اعتراف کردند، به حقانیت حضرت موسی علیه السلام معترف شدند و قهرمانانه در برابر کفر و ظلم و طغیان فرعونیان ایستادگی کردند و قرآن نیز در ستایش آنها فرمود:

«فالقی السحرة سجدا قالوا آمنا برب هارون و موسی » (6) .

«ساحران به سجده افتادند و گفتند: به پروردگار موسی و هارون ایمان آوردیم » .

فرعون آنها را تهدید کرد که به خاطر این که بدون اذن وی ایمان آورده اند، دست و پایشان را می برد و به دارشان می آویزد و با گوشمال سختی که به آنها می دهد، اسباب عبرت دیگران را فراهم می کند، ولی آنها راه خود را یافته بودند و آماده شده بودند که مرگ قهرمانانه را بر زندگی گمراهانه و ننگین ترجیح دهند (7) .

اما تکلیف مردم با سامری چه بود؟ او خود بنی اسرائیلی بود. او با گوساله ای که ساخته بود، امر را بر مردم مشتبه می ساخت.

پی نوشت ها:

1) البقرة: 156.

2) المبدا و المعاد: ص 121. (سلسله دانش ایرانی شماره 36) .

3) المؤمن: 78.

4) بحارالانوار: ج 46، ص 120، باب 8 روایت 11.

5) البقرة: 102.

6) طه: 70.

7) با استفاده از آیات 71 تا 75 سوره طه.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان