ای که آمد ز شرف خاک درت، عرش عظیم قـد افـلاک کمان،پیش تـو بـهر تعظیم
احمدت خواند،خداوند احد،ز آنـکه ندید فـرق دیـگر به میان تـو و خـود،الا میم
نوشتن،درباره ی وجود نازنینی که گل سرسبد خلقت است،کار چندان ساده ای نیست، لیک،با بیان گوشه ای از فضائل و کرامت های حضرت،شاید بتوان،ذره ای احساس سبکبالی نمود.
حضرت محمد(ص)،آخرین پیامبر خدا،ادامه دهنده ی راه رسولان پیشین و بلکه کامل کننده ی دین خدا،کامل کردن کرامت های اخلاقی بشر را،از اهداف رسالت خودبرمی شمرند.با اینکه ایشان از معصومان بودند،همیشه،در درگاه خداوند متعال،تضرع و زاری کرده و از خدا درخواست می نمودند که او را،به آداب خوب و اخلاق نیک،زینت دهد:
(خدایا،اخلاق مرا نیک گردان)،(خدایا،از اخلاق بد دورم ساز)
از حضرت سؤال شد:علت این همه تضرع چیست؟ فرمودند:«آیا بنده ی شکرگزار خدا نباشم؟»
و خداوند،جلمه ی بزرگی،در حق رسول خاتمش فرمودند:
«و انـّک لعلی خلق عظیم»
تواضع و فروتنی،از شاخصه های رفتاری حضرت نبی مکرم اسلام(ص) بود.همان طوری که در روایت آمده است ، فرشته ای به نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت:خدا مختارت کرد که بنده ی متواضع و رسول باشی ـ یا پادشاه و رسول باشی ـ حضرت،بندگی و فروتنی را انتخاب کرد با وجود اینکه آن فرشته در ادامه گفت:اگر قبول کنی که هم کلید خزائن زمین را،به دست داشته باشی و هم رسول باشی، باز هم مقامی را که نزد خدا داری،از دست نخواهی داد و از مقامت کم نخواهد شد،اما پیامبر تواضع و بندگی را با رسالت برگزید که در تمامی زوایای زندگی،این تواضع نمودار بود و در برخوردهای اجتماعی، در خانه، در غذا خوردن در لباس پوشیدن،در سوار شدن بر مرکب، در عبادت، در سلام کردن، در دست دادن، در مراسم تشییع جنازه،در برخورد با محرومان، در برخورد با کودکان و آشنایان قدیمی،آنچنان نرم و متواضعانه،رفتار می نمود که کسی مانند آن حضرت نبود.
حضرت،در جمع اصحاب،هرگز طوری نمی نشستند که ایشان جای مخصوصی داشته باشند و دیگران به دورش جمع شوند بلکه به صورت دایره وار،همه یکسان می نشستند و در صحبت ها همراه جمع می شد،اگر در جمع،از آخرت صحبت می شد او نیز راجع به آخرت،با آنها صحبت می کرد.اگر سخن از دنیا بود،با آنها درباره ی دنیا حرف می زد و اگر در مورد خوردنی ها یا آشامیدنی ها صحبت می کردند،ایشان باز در آن باره،با آنه گفت و گو می نمود.
هرگز،ترش رو و عصبانی نبود و به صحابه توصیه می کرد :خداوند،کسی را که با ترش رویی برادرانش،روبرو شود دشمن می دارد.
در جمع اصحاب، با آنها مزاح می کرد ـ و این، از رأفت و مهربانی حضرت نشأت می گرفت؛تا مردم بتوانند،به راحتی و بدون هیچ گونه احساس شرم یا ترسی مشکلاتشان را، با حضرت در میان بگذارند.به این ترتیب،حضرت،با رویی گشاده،با مردم،روبرو می گشتند و به اصحاب توصیه می کردند که«مزاح،از خوش اخلاقی است،همانا با شوخی می توانی برادر دینی ات را،مسرور سازی».البته حضرت،در مزاح هایی هم که می نمودند،جز مطالب حق،چیزی نمی گفتند.ایشان به اصحابشان توصیه می فرمودند که بدی های یکدیگر را پیش من بازگو نکنید؛زیرا من دوست دارم،با دلی آرام و خالی از کدورت،نزد شما بیایم.
این،از درس های بزرگ اخلاقی حضرت است که:در جمع های دوستانه،صحبت،از غیبت افراد و حرف های بیهوده و دروغ به میان نیاید و مجالس دوستان و یاران،سالم و به دور از گناهان کوچک و بزرگ باشد!
حضرت می فرمود:به شما خبر دهم که کدامتان به من بیشتر شباهت دارید؟گفتند:بله،[ای] رسول خدا! فرمود:آن کس که خلقش،نیکوتر،برخوردش با مردم،ملایم تر و بیش از همه،به برادران دینی خویش،مهربان بوده و بر حق،صبورتر باشد، غضب خود را،پیش از دیگران،فرو نشاند و گذشتش،بهتر از دیگران باشد و در حال رضا و غضب،بیش از دیگران، رعایت انصاف و عدالت را نماید.
از آداب معاشرت حضرت این بود که در زمان دست دادن با مردی،حضرت دست خود را،از دست طرف مقابل بیرون نمی کشید تا خود آن شخص دستش را پس کشد.
در مجالس،زمانی که مردی وارد می شد و خدمت حضرت می نشست،حضرت هرگز برنمی خاست تا خود آن شخص برخیزد و برود و اگر،سه روز،یکی از اصحاب را نمی دید،از حال وی جویا می شد،اگر در مسافرت بود،در حقش دعا می کردو اگر در خانه بود،به دیدارش می رفت و اگر آن صحابی مریض بود،به عیادتش تشریف می بردند.حضرت، به منظور احترام به اصحاب و به دست آوردن دل هایشان،آنها را به کنیه صدا می زد و کسانی که کنیه نداشتند،برایشان کنیه قرار می داد و مردم نیز،به همان کنیه،صدایشان می کردند.
در تحف العقول آمده است:پیامبر(ص) فرمودند:مروّت و جوانمردی ما خاندان پیغمبر،در آن است که از کسانی که به ما ستم می کنند،در گذریم و به کسانی که ما را محروم ساخته اند،بخشش نمائیم.حضرت،به چهره ی هیچ کس خیره نمی شد،خشمش،برای خدا بود و هرگز،برای خویشتن،غضب نمی کرد،به هیچ یک از مردم ستم نمی کرد، پوزش عذرخواهان را می پذیرفت،به جز زمان هایی که قرآن بر او نازل می شد و یا موعظه می کرد،از مردم تبسمش بیشتر بود و گاهی که خنده می کرد،بدون قهقه بود.
هر گاه کسی،برای حاجتی،نزد حضرت می آمد (چه آزاد ـ چه بنده و یا کنیز)،جهت رفع گرفتاری او اقدام می کرد، خشن و تندخو نبود، در بازار،صدایش را بلند نمی کرد و در مقابل بدی دیگران،بدی نمی کرد،بلکه،گناه آنان را ندیده می گرفت و از آنان می گذشت.
حال حضرت،در خشنودی و خشم،یکسان بود و جز حق چیزی بر زبان جاری نمی کرد.
در خوراک و پوشاک،از غلام ها و کنیزهای خود،برتری نمی جست،هرگز،به کسی فحش نداد و هیچ وقت، زن یا خادمی را نفرین نکرد،هر گاه،در حضور او،کسی را ملامت می کردند،می فرمود:به او کاری نداشته باشید.
حضرت،آب وضویش را خودش تهیه می کرد، در پیاده روی،کسی،بر او سبقت نداشت، موقع نشستن،تکیه نمی کرد، در کارها به اهل خانه کمک می کرد،لباسش را خودش می دوخت، و کفشش را خودش پینه می زد، شیر گوسفندان را می دوشید و اگر خادمش در آرد کردن غلّه خسته می شد،به او کمک می کرد.
با فقرا هم سفره می شد و با دست خود،به آنان غذا می داد، به کسانی که،در اخلاق،بافضیلت بودند،احترام می گذاشت و با اشخاص آبرومند الفت می گرفت و به آنان نیکی می کرد. خویشاوندان خود را در عین اینکه بر دیگران مقدم نمی داشت،صله رحم می کرد.
نبی مکرم اسلام(ص) فرموده اند:پروردگارم،مرا،به این هفت خصلت دستور داده است!تمام کارهای آشکار و پنهانم را،تنها برای خدا انجام دهم، از آن که بر من ستم می کند،در گذرم، به هر که مرا محروم می سازد،بخشش نمایم،هر کس با من قطع رحم کرد،با او صله ی رحم کنم، برای تفکّر، سکوت اختیار کنم و نگاه کردنم،برای پند گرفتن باشد.
در ماه رمضان،حضرت هر چه داشت،انفاق می کرد و در بخشش کردن، مانند باد، تند و سریع بود.
روزی،زنی،پسر خود را نزد حضرت رسول فرستاد،تا از او چیزی بخواهد و به پسرگفت:اگر حضرت چیزی نداشت، از او بخواه که پیراهنش را بدهد. پسر،نزد رسول خدا(ص) رفت و ایشان پیراهن خود را به آن پسر داد تا با خود ببرد.خداوند این آیه را فرستاد و رسولش را به میانه روی فرمان داد:
« و لاتجعل یدک مغلولة إلی عنقک و لاتبسطها کل البسط فتقعد ملوماً محسورا؛هرگز،دستت را،برگردنت زنجیر مکن،(و ترک انفاق و بخشش منما) و بیش از حد،دست خود را مگشای که [در این صورت] مورد سرزنش قرار گیری و از کار باز می مانی».(سوره ی اسراء، آیه 29)
پیامبر(ص) چیزی که به عنوان هدیه بود،قبول می کرد و از صدقه خودداری می کرد.
روزی،مردی،در کنار صخره ی معینی،با پیامبر(ص) قراری گذاشت، حضرت به وعده گاه رفت و منتظر مرد شد،آفتاب،با شدت گرمایش،حضرت را که در آن مکان ایستاده بود،رنج می داد،اصحابش به حضرت گفتند:چه می شود بر سایه بایستید؟ حضرت فرمود:وعده گاه ما،همین جاست،در این مکان می مانم. اگر نیامد،بد عهدی از جانب او خواهد بود.
حضرت،در امانتداری،چنان دقیق بود که اگر نخ و سوزنی را هم به او می سپردند،به صاحبش برمی گرداند.اگر کسی،از رسول خدا چیزی می خواست،چنانچه اراده اش،بر انجام آن کار تعلق می گرفت،می فرمود:آری و اگر نمی خواست که آن را انجام دهد،سکوت می کرد و هرگز کلمه ی«نه» را بر زبان جاری نمی ساخت.
اگر کسی،در پیش حضرت،سخن دروغی می گفت،حضرت،لبخند می زد و می فرمود:سخنی است که خود او می گوید.هر گاه،حضرت،از امری ناراحت و محزون می شد،به نمازخواندن و عبادت حق پناه می برد.
با اخلاق شریف خودبا مردم معاشرت می کرد، ولی دلش از آنان جدا بود، یعنی،در ظاهر، با خلق و در باطن، قلبش، تنها به حق تعالی پیوستگی داشت.و دوست داشت که تنها بنشیند و با خدا خلوت کند.
همیشه،در حال برخاستن و نشستن و رفتن و آمدن، می گفت:«سبحان الله و بحمده ، استغفرالله واتوب الیه»
حضرت می فرمود:پروردگار،مرا به چند خصلت دستور داده است:
دوست داشتن فقرا و نزدیک شدن به آنان، ذکر «لاحول و لا قوة الا بالله» را زیاد بگوییم.
با خویشان خود،ارتباط برقرار کنم،اگر چه،با من قطع رابطه نمایند.در مسائل دنیایی،به کسانی که از من پایین تر هستند، نگاه کنم و به بالاتر از خود،نگاه نکنم.
در راه خدا،از سرزنش مردم باکی نداشته باشم و حق را بگویم،اگر چه تلخ باشد و از هیچ کس،چیزی طلب نکنم.
حضرت می فرمود:تا قدرت داری،بکوش که در تمام روز و شبت، نیت فریب دادن کسی به دل تو راه پیدا نکند؛ زیرا این عمل،ازسنّت من است و هر آن کس که سنّت مرا زنده کند،مرا زنده کرده است و هر که،مرا زنده کند،در بهشت با من خواهد بود.