ماهان شبکه ایرانیان

حقوق همسایگان در سیره و سخن نبوی(ص)

یکی از وظایف اخلاقی و انسانی در برابر همسایگان، رسیدگی به مشکلات و ادای حاجت آنهاست که اگر به قصد «قربت» انجام شود، موفقیت های دنیوی و اخروی را به همراه خواهد آورد؛ به همین دلیل، رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرموده است:

برآوردن حوائج همسایگان sو نیازمندان

یکی از وظایف اخلاقی و انسانی در برابر همسایگان، رسیدگی به مشکلات و ادای حاجت آنهاست که اگر به قصد «قربت» انجام شود، موفقیت های دنیوی و اخروی را به همراه خواهد آورد؛ به همین دلیل، رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرموده است:

«کسی که حاجت مسلمانی را برآورده نماید، خداوند بسیاری از تقاضاهای او را اجابت می نماید که کمترین آن، ورود به بهشت است.»(1)

رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم مسلمانان را به همنشینی با فقرا امر نموده است: «جالِسُوا الفُقرا»(2)؛ زیرا چنین اُنسی، سبب آشنایی با مشکلات و درک نیازهای این قشر محروم گشته و آدمی را برای رفع نابسامانی ها و گرفتاری های آنها مهیّا می کند. ابوذر غفاری فرزند صحرا و بیابان بود و در قبیله ای فقیر روزگار می گذرانید. وی ضمن عبادت و مبارزه با زورگویان و انتقاد از حکّام غاصب و ترویج تعلیمات اسلامی، به «همسایگان فقیر» خود توجّه داشت و چون از گوسفندان خویش شیر می دوشید، مقدار قابل توجّهی از آن را به همسایگان کم بضاعت می داد.(3)

ابوذر غفاری در جایی گفته است: مرا رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم چنین توصیه نمود: «چون غذایی را طبّاخی کردی، محتویات آن را چنان زیاد کن که بتوانی همسایه را از آن برخوردار نمایی.»(4)

رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:

«کسی که از پی مال مشروع و حلال برود برای آن که خود را از ذلّت دست دراز کردن پیشاین و آن مصون دارد و عائله خویش را اداره نماید و به همسایه خود کمک کند، در پیشگاه خداوند سربلند و روسفید بوده و هنگام ملاقات با پروردگارش، سیمایش چون ماه شب چهارده می درخشد.»(5)

همچنین فرموده است: «ما آمَنَ بی مَنْ باتَ شَبْعان وَ جارُهُ جائِع (6)؛ به من ایمان نیاورده است کسی که خود را سیر کند، ولی همسایه اش در گرسنگی به سر برد.»

 

و نیز می فرماید:

«لایَشْبَعُ المُؤمِنُ دُونَ جاره(7)؛ مؤمن اجازه ندارد خود را سیر کند در حالی که همسایه اش با حال گرسنگی به سر می برد.»

سوره «واللیل» از سُوَر مکّی است، تمامی مفسّران شیعه و اهل سنّت و نیز کتب «اسباب النّزول» در شأن نزول آیاتی از این سوره، نوشته اند:

مردی درخت خرمایی داشت که برخی شاخه های آن به سوی خانه همسایه اش، که مرد فقیری بود و فرزندانی خردسال داشت، خمیده شده بود. آنگاه که این مرد بر فراز درخت خرمایش می رفت تا خوشه های آن را بچیند، گاهی چند دانه خرما در خانه مرد فقیر می افتاد. چون کودکان این مرد بینوا آن دانه ها را بر می داشتند، او از بالای درخت فرومی آمد و از شدّت بخل و سنگدلی، آن خرماها را از دست کودکان می گرفت و حتّی اگر می دید در دهانشان می باشد، انگشتان خود را در دهان اطفال می کرد تا خرماها را بیرون آورد!

شخص تهی دست از رفتار این مرد بخیل نزد رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم شکایت نمود. پیامبر فرمود: برو تا به کارت رسیدگی کنم. سپس آن حضرت با صاحب درخت خرما دیدار کرد و به وی فرمود:

«آیا حاضری درخت خرمایت را که به سوی خانه همسایه فقیرت خم شده، به من بدهی تا در برابر آن برایت نخلی در بهشت ضمانت کنم.» آن مرد که مسلمان هم بود، عرض کرد: در میان درختانم این نخل بارورتر و بهتر می باشد و حاضر به چنین معامله ای نخواهم شد. و از نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم رفت. فرد دیگری که از یاران پیامبر بود، این سخن را شنید و خطاب به حضرت عرض کرد: آیا اگر من این درخت را از صاحبش بستانم و به شما اهدا نمایم، همان درخت خرمای بهشتی نصیبم می شود؟ پیامبر فرمود: آری. سپس به سوی صاحب درخت خرما رفت تا آن را از او بخرد و پس از اصرار زیاد و پافشاری فراوان، موفّق گردید آن را در ازای چهل درخت خرما مالک شود. آنگاه نزد رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم آمد و عرض کرد: درخت خرما را خریدم و اکنون به شما تقدیم می کنم. حضرت به سوی خانه آن مرد فقیر رفت و به وی فرمود: «از این پس درختی که به سوی منزلت آویخته است، از آنِ تو و اهل خانه ات می باشد.» مرد فقیر بسیار شادمان گردید. در این حال، نود و دومین سوره قرآن کریم؛ یعنی سوره «واللیل» نازل گردید که آیات 5 تا 7 آن ناظر به ستایش مردی است که درخت را به پیامبر اهدا کرد:

«فامّا من اعطی واتّقی و صدّق بالحُسنی فسنیسّرُهُ للیُسری»؛ پس آن کس که در راه خدا انفاق کند و تقوا پیشه نماید و سزای نیک (وعده پیامبر) را تصدیق کند، او را در مسیر آسانی قرار می دهیم.

آیات 8 تا 11 این سوره در مذمّت مرد بخیل است که حاضر نگردید درخت را به رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم بفروشد:

«و امّا من بخل واستغنی و کذّب بالحُسنی فسنیسّرُهُ للعُسری و ما یغنی عنه مالُهُ اذا ترَدّی »؛ اما آن کس که بخل ورزید و طلب بی نیازی کرد و سزای نیک (وعده پیامبر) را تکذیب کرد، برای دوزخ آماده اش می کنیم و چون زمان هلاکتش فرا رسد (و در جهنّم یا قبر سقوط کند)، اموالش به حال او سودی ندارد.(8)

در آیه هفتم سوره «ماعون»، چنین می خوانیم: «و یمنعون الماعون»؛ منظور از «ماعون» اشیاء جزیی است که همسایه ها به عنوان قرض یا تملّک می گیرند تا حوائج آنان را برآورده سازد.

در درّالمنثور آمده است که حضرت علی علیه السلام فرمود:

از رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم، می فرمود: «مسلمان، برادر مسلمان است؛ وقتی با او برخورد می کند، سلامش می گوید و او سلام را به وجهی بهتر بر وی برمی گرداند. و باید که ماعون را از او دریغ ندارد.»

پرسیدم: یا رسول الله! ماعون چیست؟ فرمود:

«از سنگ گرفته تا آهن و از آب گرفته تا هر چیز دیگر.»

در روایتی دیگر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آهن را به دیگ های مسین، و سنگ را به ظروف سنگی تفسیر فرموده است.(9)

 

نیز رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید:

«هرکس از همسایه اش (اثاث مورد نیاز او را) منع کند و به عاریه ندهد، روز قیامت خداوند خیر خود را از وی منع کند و به نفس خویش واگذارد. پس چه حال بدی خواهد داشت!»(10)

 

همسایگان بد رفتار

 

آخرین فرستاده الهی یکی از موارد شومی خانه را «همسایه بد» دانسته و در فرمایش دیگری «جار سوء» را مصداق شقاوت تلقّی نموده است.(11) آن حضرت همچنین «دو کس را خداوند روز قیامت به نظر رحمت نمی نگرد؛ آن که با خویشان قطع رابطه کند و آن فردی که با همسایگان بدی نماید.»

می فرماید:

سه چیز کمرشکن است:

1. قدرتمندی که اگر به او نیکی کنی، سپاسگزاری نمی کند و اگر به وی بدی کردی، هرگز تو را عفو نمی کند.

2. همسایه ای که چشم او مراقب توست و دل او چشم به راه خبر مرگ تو؛ اگر از تو رفتار خوب و عمل نیکی بیند، آن را مستور نماید و کسی را به آن آگاه نکند، ولی اگر عمل ناگواری از تو سرزد، آن را آشکار ساخته و منتشر نماید.

3. همسری که اگر نزد او باشی، چشم تو را روشن نکند و اگر غایب شوی، از او مطمئن نباشی.(12)

سعدی از این کلام نورانی، الهام گرفته و گفته است:

خداوند تعالی می بیند و می پوشد و همسایه نمی بیند و می خروشد!

 

نعوذ بالَّه اگر خلق غیب دان بودی

کس به حال خود از دست کس نیاسودی (13)

همسایه بدرفتار و کج مدار، خود را از رحمت الهی دور می کند؛ چنانچه رحمت عالمیان، حضرت محمّد صلی الله علیه وآله وسلم فرموده است:

«دو کس را خداوند روز قیامت به نظر رحمت نمی نگرد؛ آن که با خویشان قطع رابطه کند و آن فردی که با همسایگان بدی نماید.»(14)

 

آن حضرت تأکید نموده است:

«بنده خدا ایمان ندارد مگر آن که همسایه اش از مزاحمت او امنیت داشته و مصون باشد.»(15)

آن برگزیده الهی در فرمایشی دیگر، گوشزد نموده است:

«هرکس به همسایه آزاری برساند، خداوند بوی بهشت را بر وی حرام می گرداند و جهنّم که بد جایگاهی است، مکانش خواهد بود و کسی که حقّ همسایه را تباه کند، از ما نیست.»(16)

در فرازی از سخنان رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم آمده است:

«از نشانه ها و خصوصیات مؤمن این است که همسایه را نمی آزارد و نیز همسایگان به دلیل مجاورت با منزل وی، اذیت نمی شوند.»(17)

روزی اصحاب رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به آن حضرت عرض کردند: زنی روزها صائم و شب ها اهل تهجّد است، صدقه هم می دهد ولی همسایه را به زبان آزار می رساند؟ پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «خیری در آن نیست.» آنان افزودند: زن دیگری تنها واجبات خود را اعمّ از نماز، روزه و... به جای می آورد، ولی به همسایه اش آزاری نمی رساند؟ فرمود: «این زن، اهل بهشت است.»(18)

اذیت کنندگان به همسایگان، در سرای دیگر وضع ناگواری دارند؛ لذا رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم سرنوشت آشفته آنان را چنین ترسیم می فرماید:

«کسی که به اندازه یک وجب زمین به همسایه اش خیانت ورزد، خداوند آن یک وجب زمین را از پوسته هفتم زمین به گردنش حلقه کند. و بدین حالت، خداوند را در روز جزا ملاقات کند، مگر این که توبه کند و دست از ظلم به همسایه بردارد.»(19)

یکی از اصحاب، همسایه ای تندخو و مردم آزار داشت. آن مرد از اذیت های بی شمار وی به ستوه آمد و تصمیم گرفت شرح این شوکران را در محضر رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم باز گوید. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به او توصیه نمود با رفق و مدارا در اصلاح اخلاق و رفتار ناپسند این همسایه بکوشد. مرد صحابی به سخنان پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم عمل کرد، ولی آن مرد مغرور همچنان بر تعدّی خود افزود و رفتار ناستوده خویش را شدّت بخشید. صحابی بار دیگر به محضر پیامبر رفت و نتیجه معکوس تلاش خود را برای آن حضرت باز گفت و توضیح داد که زندگی اش در آن خانه قابل تحمّل نمی باشد و کوچ کردن به منزلی دیگر و دور ماندن از جوار مسجد و محروم شدن از شنیدن بانگ اذان بلال، برای او دشوار است. این بار چون حضرت محمّد صلی الله علیه وآله وسلم شکوه این مرد مسلمان را بشنید و پریشان حالی او را بدید، فرمود تا لوازم منزل را از خانه بیرون ببرد و در رهگذر مردم بگذارد.

شاکیِ آشفته حال چنین کرد و اثاث خانه خود را در کوچه قرار داد! رهگذران، گرد او اجتماع کردند و از ماجرایی که موجب این برنامه شده بود، سؤال کردند، او نیز از اذیت و فشارهای روحی ناشی از آزار همسایه لب به سخن گشود و زبان به شکوه باز کرد. مسلمانان چون به قصّه پر غصّه او گوش دادند، سیل نفرین، توبیخ و ملامت برای آن همسایه مردم آزار روانه کردند و بانگ برآوردند که: خدایا! بر او لعنت فرست. پروردگارا! او را از منزلش آواره کن.

همسایه متجاوز که دانست فریاد مردم به لعن و سرزنش بلند شده و همسایه اش از شرّ او در رهگذر مردم مسکن گزیده، سراسیمه به سوی محلّ استقرار شاکی خویش شتافت و سر و رویش را بوسه داد و زبان به عذرخواهی گشود. در آغاز، همسایه رنج دیده به التماس او اعتنایی نکرد تا آن که مرد سخت بگریست و چون تضرّع او با سیلابی اشک توأم گردید، بر وی رحم و شفقّت آورد و اثاث خویش را به منزل برد و از آن زمان، صلح و صفا میان این دو همسایه حاکم گردید. مهر و محبّت، قلوبشان را به هم پیوند داد و هیچ گاه کسی شکایتی از این دو همسایه ندید و کدورتی در میان آنان مشاهده نشد.(20)

فقهای مسلمان، این فرمان حکیمانه نبوی را از جمله وسایل داوری و اصلاح شناخته اند؛ یعنی دفع ظلم به «تدبیر شرعی و عقلی» مباح است. آری این حکم، نمونه یک تدبیر حکیمانه ای است که شخص متجاوز را به ترک رفتار مذموم خویش ملزم می سازد. و در این میان، وسایلی که بدین منظور به کار می رود، هیچ کدام سخت تر از هیجان عمومی و خشم اجتماعی نیست؛ چرا که مقام و موقعیت شخص خاطی را در معرض انهدام قرار می دهد.

 

ملایمت در مقابل مزاحمت همسایگان

 

در منابع اسلامی «بردباری نشان دادن در مقابل آزار همسایگان» از نشانه های انسان باایمان و همسایه خوب و خوش رفتار معرّفی شده است. در روایتی آمده که رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرموده است:

«سه کس هستند که خداوند آنان را دوست می دارد و سه فردند که پروردگار با آنان دشمن است؛ ... سوم مردی که همسایه اش او را آزار می دهد، ولی او اذیت وی را تحمّل می کند تا مرگ یا سفر بین آنان جدایی افکند...»(21)

از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم روایت شده است: «دنیا، زندان مؤمن است و بهشت کافر و مؤمن اگر در سوراخ موش باشد، خداوند کسی را برپا دارد تا او را آزار رساند و نیز نباشد در دنیا مؤمنی جز آن که همسایه اش آزارش دهد.»(22)

هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در مکّه به سر می بردند، همسایگان بد رفتاری مدام اسباب آزار و اذیت آن وجود با کرامت را فراهم می نمودند. حضرت علی علیه السلام در خطبه دوم نهج البلاغه به دوران جاهلیت اشاره کرده و می فرماید:

فتنه مانند حیوان پیروزمندی که طعمه خود را زیر دست و پای خود له کرده بود، گردن بر می افراشت؛ مردم در فتنه ها گم گشته بودند؛ در بهترین خانه ها بابدترین همسایگان زندگی می کردند.

با بعثت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و پایداری آن حضرت و پیوستن روز افزون مردم به او، اشراف مکّه، که در همسایگی آن حضرت اقامت داشتند، به وحشت افتادند. ابوجهل که در زمره همسایگان بد رفتار پیامبر بود، خطاب به مخالفان پیامبر گفت: به نظر من این سر و دست شکستن همسایه، دیگر فایده ای ندارد و باید چنان او را اذیت کنیم که خسته شده و همسایگی با ما را ترک گوید. آنان گفتند: چه کنیم؟ او گفت: وقتی محمّد از کوچه عبور می کند، از بالای پشت بام بر سرش خاکستر می ریزیم.

مجری این نقشه، فردی به نام عامر - از افراد شرور محلّه - بود. او یک روز که خاتم رسولان از کوچه ای عبور می نمود، طشتی از خاکستر بر سر مبارک آن حضرت ریخت؛ در این حال، دشمنان پیامبر خندیدند و فریاد زدند و اشعار بدی را خواندند و منتظر عکس العمل پیامبر گردیدند؛ ولی با شگفتی مشاهده کردند آن حضرت به آرامی خاکسترها را از خود دور نمود و ضمن پاک کردن جامه خویش با مهربانی به مردم نگریست!

روزهای بعد، این عمل تکرار شد و هر بار آنان با شکیبایی، بردباری و ملایمت پیامبر مواجه شدند. یک روز که پیامبر از کوچه عبور می نمود، مشاهده کرد چیزی بر سرش ریخته نشد، از جوانی پرسید: این فردی که هر روز بر سرم خاکستر می ریخت، کجاست و چه وضعی دارد؟ او جواب داد: اگر منظورتان عامر است، او اکنون در بستر بیماری به سر می برد. رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به عیادت وی رفت و از حالش جویا گردید و برای شفایش دعا کرد. بارسنگین خجالت و شرمساری بیش از بیماری، عامر را اذیت می کرد؛ ولی حال تازه ای به وی دست داد، احساس کرد دیگر نسبت به همسایه اش کینه ندارد و به او علاقه مند گردیده است. در حالی که به شدّت می گریست و ابوجهل را به عنوان محرّک رفتار بد خویش معرّفی می کرد، لحاف را از روی خود کنار زد و خطاب به پیامبر عرض کرد: می خواهم مسلمان شوم؛ آیا لیاقت آن را دارم؟

رحمت عالمیان با مهربانی فرمود: آری! در این حال، همسایه ای که به بهترین انسان روی زمین اذیت می رساند، اسلام آورد و عهد کرد تا آخر عمر در کنار پیامبر باشد و با دشمنان اسلام و قرآن مبارزه کند.

ابولهب - عموی پیامبر - جزو همسایگانی بود که حضرت محمّد صلی الله علیه وآله وسلم از آزارش مصون نبود. حضرت خدیجه علیها السلام هنگامی که دست نوازش بر سر دخترانش - که در آن زمان، عروس ابولهب بودند - می کشید، گفت: فرزندانم! ما گرفتار بد همسایگانی هستیم، اکنون چاره ای جز صبر نداریم. آیا سزاوار است این مردم، پیامبر را که جز صلاح و نیکی سخن نگفته، این قدر اذیت کنند؟

امّ جمیل - زن ابولهب - بوته های خار را از بیابان جمع می کرد و بر سر راه پیامبر می ریخت و به شوهرش می گفت: ما برای کسب رضایت تو، این همسایه را آزار می دهیم. در این میان، آنان صدای رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را شنیدند که آهسته می فرمود: «آیا همسایگان باید این گونه رفتار کنند؟!»

امّا امّ جمیل از این که توانسته است همسایه خود را بیازارد، شادمان به نظر می رسید.

اذیت این مخالفان در حدّی بود که قرآن درباره ابولهب فرمود: «تبّت یدا ابی لهبٍ و تبّ...»؛ شکسته باد دو دست ابولهب!...

امّ جمیل نیز به سزای خود رسید و ابولهب بعد از پیروزی مسلمانان در «جنگ بدر» از شدّت ناراحتی دق کرد و مُرد.

در این جنگ، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بر دهانه چاهی که کشتگان مشرکان را در آن افکنده بودند، ایستاد و فرمود:

«شما چه بد همسایگانی برای رسول خدا بودید! او را از منزلش که در مکّه بود، بیرون نمودید، سپس با وی جنگیدید! آنچه را که خدا به من وعده داده است، دیدم که حق است...»(23)

پس از فتح مکّه، رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در حالی به دشمنان خود امان داد که آنان همسایگانی نامناسب بودند؛ رسالتش را تکذیب کردند و با فشار، اذیت، تبلیغات منفی و تهدیدات روزافزون، آن فرستاده الهی را از خانمانش جدا کردند و چون به مدینه هجرت نمود، با وی و همراهانش به نبرد پرداختند.

حضرت محمّد صلی الله علیه وآله وسلم پس از مهاجرت به مدینه، به خانه ابوایّوب انصاری - که از نیکان مدینه و در زمره فقیران این دیار بود - وارد شد و در منزل دو طبقه او با صاحب خانه همسایه گردید. ابوایّوب در حفظ حُرمت پیامبر نهایت تلاش را داشت و به عنوان میزبانی علاقه مند، با همسایه خویش رفتار نیکویی داشت و از این که پیامبر او را شایسته چنین امری دانسته، مباهات می کرد.(24)

عبدالله بن مسعود نیز افتخار همسایگی با رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را داشت و از برکت این هم جواری، دارای مقامی بس ارجمند در «تفسیر قرآن» گردید.(25)

اما در مدینه نیز همسایگانی بودند که پیامبر را آزار می دادند، که قرآن بدین موضوع اشاره می کند:

«لئن لم ینته المنافقون والّذین فی قلوبهم مرض والمرجفون فی المدینة لنغرینّک بهم ثمّ لایجاورونک فیها الاّ قلیلاً»(26)؛ اگر منافقان و آنان که در دلهایشان مرضی است و آنها که در مدینه به شایعه افکنی می پردازند، و از کار خود دست بر ندارند، تو را بر آنها مسلّط می گردانیم تا از آن پس جز اندکی با تو در شهر همسایه نباشند.

به همین دلیل است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم می فرمود:

«من و پیامبران قبل از من، پیوسته گرفتار کسانی بودیم که ما را اذیت می کردند.»(27)

و نیز می فرمود: «ما گروه پیامبران، بلاکش ترین مردمان هستیم.»(28)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان