... مدرک لازم نیست. اسلام مقدس است

آنچه در ذیل می آید نامه درخواست پذیرش یک دانشجوی خارجی، جهت تحصیل در دانشگاه امام صادق «علیه السلام »واحد خواهران است

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

آنچه در ذیل می آید نامه درخواست پذیرش یک دانشجوی خارجی، جهت تحصیل در دانشگاه امام صادق «علیه السلام »واحد خواهران است. مشکوة النور باانتشار این نامه ضمن انعکاس مکنونات قلبی این دانشجوی شیفته اسلام ناب،لازم می داند شما را نیز از این احساس صادقانه آگاه سازد. باشد که شما رهپویان راستین اسلام بیش از پیش با اعمال،گفتار و کردار اسلامی اتان در پیمودن صراط مستقیم او را همراهی نموده تا بامدد از شما به اسلام واقعی رهنمون شودو از گزند شیاطین غرب زده محفوظ ماند.

به نام خداوند بخشنده مهربان

به رئیس دانشگاه امام جعفرصادق(ع)

با عرض سلام و خسته نباشید یک نفر مشتاق دین محمد(ص) مزاحم شما می شود. خواهش می کنم نامه ام را کنار مگذارید، تا آخر بخوانید ومشکلم را حل بکنید.

من ... یک سال است که در ایران هستم. در قزوین دوره زبان خواندم وپیش دانشگاهی را با معدل 33/18امتحان دادم. وقتی که به ایران آمدم دیدم مردم همیشه نماز می خوانند،دعا می خوانند، صلوات می فرستند.دیدم چه قدر اسلام بزرگ است که همه را متحد ساخته است. در اول هدف من از آمدن اسلام نبود. چون خبری نداشتم که خدا چه قدر بزرگ ومهربان است. بعد از چند مدتی فهمیدم که خدا مرا هدایت کرده بوده است. هربار که نماز می خوانم ازخوشحالی نمی دانم چه طور ازخداوند شکر بگویم که به من رو آورد.دیگر از آن روزها مقصود و هدف من اسلام و آموزش آن است. خداوندعشق خود و دین مبینش را در تار و پوددلم جا کرده است. این عشق بود که مرا دوباره به ایران برگرداند.

مشکلم این است که از روزی درسهای پیش دانشگاهی ام شروع شدند به وزارت آموزش و فرهنگ درخواست نوشته بودم تا برای تحصیل در دانشگاه امام جعفرصادق «علیه السلام » موافقت نمایند. آنها مراامیدوار کردند که مشکلی نیست. پیش دانشگاهی ام تمام شد. امتحاناتم را باموفقیت دادم و با خاطر راحت به کشورم برای تعطیلات رفتم. هنگام بازگشت به وزارت رفتم تا ثبت نام بکنم و انتخاب واحد و به درس شروع بکنم. ولی آنجا به من خبر دادند که تورا دانشگاه امام صادق «علیه السلام » قبول نکرد. این سخت ترین لحظه زندگی ام بود، مثل این که از سرم باسطل آب سرد ریختند، دیگر هیچ چیز رانمی فهمیدم. به جز سؤال (چرا) دیگرچیزی تو ذهنم نمی آمد. به من گفتندکه ما می توانیم به شما دانشگاه تهران بدهیم رشته ادبیات عرب، متاسفانه ازدست ما چیزی نمی آید. چون خوددانشگاه امام صادق «علیه السلام » دانشجوی دختر خارجی قبول نمی کند، چند نفراز دانشجویان خارجی در سابق از آنجابه سبب دشواری تحصیل بیرون آمده اند. در این جا فکر کردم که برایم دانشگاه دیگر لازم نیست، برایم مدرک مهم نیست، چون من برای اسلام به ایران برگشتم. به جز دانشگاه امام صادق «علیه السلام » دیگر دانشگاههانمی توانند به من اسلام واقعی بدهند.چون از روز اول فقط میل به همین دانشگاه داشتم. شاید برای آن دانشجویان مقصود اسلام نبوده است.همه راه دور و مشکل را به خاطر خدا واسلام پس سرکردم. من تشنه اسلام هستم. اسلام بود که مرا تا اینجارساند.

در تابستان که خانه رفته بودم،دوماه نزد پدر و مادر استراحت نکرده ام. همش در فکر آن بودم که باکدام راه باز گردم. می رفتم وزارت امورداخله، جواب می شنیدم شمانمی توانید به ایران بروید، اجازه ندارید هر چند که من ویزا داشتم. ازخدا نومید نشدم و دنبال راه های دیگررفتم.

مشکل دیگر حجاب اسلامی ام بود، که در کوچه ها، اداره ها و حتی بین مردم غافل تحقیر می شدم. اگر حجابم را بر میداشتم، آسان و سهل برایم می گذشت، چون خواست دل کافرهامی شد. ولی خواست خداوند برایم قانون بود، نمی توانستم و نمی خواستم خدا را برنجانم. روزهای اول حتی خانواده همه اعتراض می کردند که این چه لباسی است، از ایران آمدی لباس خودمان را بپوش. البته قبول نمی کردم.یا اگر می رفتم نماز بخوانم می گفتندچرا این قدر نماز می خوانی، چرا این قدر روی سجاده می نشینی، در حالی که من دعا می خواندم و شکر می گفتم.آخر آن بنده های خدا عیبی ندارند.هفتاد سال تحت این سیستم زندگی کرده اند، خدا اصلا یادشان نیست حال آنکه مسلمانند و کلمه شهادت می گویند، اما از مسلمان بودن و ازاسلام و از گفته های قرآن مجید خبری نداشتند. زنها از حجاب می ترسند که با داشتن حجاب از همه چیز و همه کس دور شوند. نمی دانند که چقدرحجاب برای زن راحتی می بخشد.خیلی سخت است وقتی پدر و مادرشما را نفهمند، ولی خدا که با من بوداین سختی ها به نظرم نمی رسیدند.بعد از چند مدت کم کم برایشان ازاسلام می گفتم، نسبتا به دین خدا دل گرم شدند و هر چه بیشتر سؤال می کردند، راجع به خداوند بخشنده ومهربان، راجع به دین مبین اسلام،درباره بهشت و دوزخ، گناه و ثواب می گفتم. خلاصه امکان پیدا کردم که نهی از منکر و امر به معروف بکنم تاحدی که می توانستم و می دانستم. تاروز آمدنم خیلی از افراد خانواده ام وهمسایه ها از حقیقت اسلام برخوردارشدند. گرچه از اسلام اطلاع کم داشتم ولی از آنکه می توانستم تبلیغ بکنم خیلی لذت و تازگی ها داشت. آنهاسوره های قرآن را حفظ می کردند.میل زیاد به نماز خواندن پیدا کرده بودند. زنهای محل می آمدند که برایمان از امام ها حرف بزن! ازحضرت فاطمه زهرا«علیها السلام » از حقوق زن بگو، وقتی که دعا می خواندیم این قدر گریان می شدند. این دو ماه تبلیغ اسلام کردم تا آنجا که می توانستم. ازاشتیاق اسلام آنها مرا وظیفه دار کردندکه بیایم ایران بیشتر بخوانم تا برایشان علم اسلام ببرم. می دانید چه قدر مردم ما مشتاق کلام خدایند. گرچه سیاست های مختلف سد راه اسلام هستند ولی مردم هوشیار است تا ازحقیقت برخوردار باشد. بنابراین لازم است که در این دانشگاه درس بخوانم و مبلغ ماهری بشوم. تابستان حیف خوردم که زیاد نمی دانم. برای تکمیل کردن دانش اسلامی دوباره راه ایران راپیش گرفتم. یک هفته در راه توی ماشین حرکت کردم; بدون غذا، آب واستراحت آمدم; چون همه راه دشت و بیابان بود. در راه همش در فکر آن بودم که چون رسیدم وقتم را علاف نمی کنم و زود به درس شروع می کنم چون فرصت کم است. همین فکر بودکه به من آرامش می داد. حالا این همه سختی ها را پشت سر کردم تقریبا به هدف رسیدم ولی این خبر که قبول نشدم مرا دل شکسته کرد. یک سال بااشتیاق و آرزو و امیدهای زیاد منتظراین روز بودم که در دانشگاه امام جعفرصادق «علیه السلام » درس بخوانم. من که نه برای خود برای خلق وطنم و برای خدااین راه را دنبال کردم. آینده خلق وطن من در دست شماست. اگر ده نفر رابآموزانم آن ده نفر چندین نفرهای دیگر را از اسلام با خبر می کنند. به شما وابسته است که اسلام چه قدرگسترده شود. شاید شما فکر می کنیدفرق نمی کند کدام دانشگاه باشد. درکشور خود در دانشگاه بهترین درس می خواندم. به خاطر اسلام دانشگاه راناتمام گذاشته آمدم ایران.چون برای انسان خداخواه، مدرک لازم نیست،اسلام مقدس است. به همین دلیل تنهابه دانشگاه امام صادق «علیه السلام » امیددارم.

خواهش می کنم دل هزاران تشنگان اسلام را ناامید نسازید. مردم هنوز استوار نیستند هرچه از اسلام بگویی، برایشان جالب است. حقیقت اسلام در دست شیعیان است که تنهاایران دارد.

با عشق خدا ایمان حسینی آوردم.از روزی که خداوند قادر امامان را دررگ و پیوندم جا داد هیچ شعاری به غیر از لا اله الاالله و محمد رسول الله و علی ولی الله در زندگی ندارم.هرکاری که انجام بدهم برای رضای الله تعالی است. تلاش باید کرد که خداوند از ما رضا باشد. حالا که دراین راه من انتخاب شده ام و وسیله برای مردم وطنم می باشم باید باافتخار و سربلندی از اسلام، برگردم ومردم را آماده و آگاه کنم تا بخواهندامام زمان(عج) ظهورش نزدیک بشود.

هرچه از دل بود برایتان روشن کردم. اگر شما واقعا می خواهید در راه حق خدا، کاری خیر انجام دهید،خواهش دارم آرزوهای من ومسلمانهای وطنم را برآورده کنید.

از همکاری شما قبلا تشکرمی کنم.

لطفا جواب را تا 5 مهر بدهید،خیلی منتظرم!

به امید خداوند بخشنده وبا امیدظهور امام زمان (عج)

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر