قسمت چهارم
آنچه در گفته های پیشین آمد، روش تربیت به صورت کلّی بود، در این بخش برآنیم که مسائل را جزئی تر بیان نموده، به برخی روش های خاص یک موضوع، بپردازیم تا مسأله جنبه عملی تر و کاربردی تر پیدا کند، در این بخش اوّلین بحثی که مطرح می شود روش تربیت خلافکاران، مجرمان و گناه کاران است، همان چیزی که امروز سخت جامعه ما به آن نیازمند است.
1ـ گفتگوی دوجانبه
یکی از شیوه های برخورد با خلافکاران گفتگوی طرفین و استدلال منطقی است از این شیوه شخص پیامبر(ص) و امامان معصوم از جمله امیرمؤمنان(ع) استفاده برده است.
از جمله وقتی پیامبر اکرم(ص) از دنیا رفت و امیرمؤمنان به کار تجهیز او مشغول شد، اندکی از مردم در سقیفه گرد آمدند و با زیر پا گذاشتن بیعت های مکرّر با علی(ع) به فکر تعیین خلیفه رسول خدا افتادند، پس از جریانات مفصّلی با ابوبکر بیعت کردند و به مسجد آمده مردم را اجبار به بیعت با وی نمودند از علی(ع) نیز خواستند که با او بیعت کند. حضرت برای بازداشتن آنان از منکر بزرگ تغییر رهبری الهی امت و دعوت آنان به راه صحیح یعنی امامت و ولایت شروع به استدلال کرد و حقّانیت خویش، و ویژگی های خو و بیعت غدیر را به یادشان آورد. با این بیان امیرمؤمنان(ع) فریادها بالا گرفت و عمر که احساس می کرد ممکن است مردم گرد علی(ع) جمع شده سخنانش را بپذیرند، مجلس را برهم زد و مردم را متفرق کرد.(1) همچنین در شورای تعیین خلیفه، پس از درگذشت عمر بن خطاب، حضرت رو به اعضای شورا نموده فرمود: سخنم را بشنوید، اگر حق بود بپذیرید و اگر باطل بود انکار کنید، سپس فضائل و ویژگیهای خود را بیان کرد در هر مورد مخاطبان را سوگند می داد و از آنان پاسخ می طلبید. آنان نیز سخن حضرت را تأیید کردند، طبرسی در احتجاج صد مورد از این سوگندها را نقل نموده از آن جمله حضرت فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم آیا غیر از من کسی از شما هست که به دو قبله نماز گذارده باشد و در دو بیعت فتح و رضوان شرکت جسته باشد و همسرش سرور زنان جهانیان و دو فرزندش سرور جوانان اهل بهشت باشند؟ همگی پاسخ دادند: نه کسی غیر از تو نیست، سپس آن حضرت اعلمیّت خود، عصمت و پاکی خود، حوادث جنگ بدر و احد و... را بیان کرد و همگان را سوگند داد آنان نیز سخن آن حضرت را تصدیق کردند، آنگاه حضرت فرمود: «شما علیه خودتان اعتراف کردید و سخن پیامبرتان برای شما روشن شد. شما را به پروای از خداوندی که شریکی ندارد توصیه می کنم و از خشم او باز می دارم، فرمان خدای را مخالفت نکنید و حق را به اهلش برگردانید، سنّت رسول اللّه (ص) را پیروی کنید زیرا مخالفت با سنّت او مخالفت با خداوند است، خلافت را به اهل آن برگردانید و به آنانکه خلافت حق ایشان است تحویل دهید...» آنها در جواب گفتند: اگر علی به خلافت رسد میان اهل شورا و دیگران به تساوی خواهد نگریست، بنابراین عثمان انتخاب می شود...(2)
امیر مؤمنان حتی در میدان جنگ نیز برای هدایت متخلّفان و مخالفان از استدلال منطقی چشم پوشی نکرد و در جنگ جمل به فردی که نسبت به حقانیّت حضرت در مقابل طلحه و زبیر و عائشه تردید داشت
فرمود: حق را با افراد نمی توان شناخت، تو اوّل حق را بشناس آنگاه افراد را با آن مقایسه کن...
2ـ پند و اندرز
گاه امیرالمؤمنین با مجرمان و متخلّفان از در موعظه و پند وارد می شود این بخش را چون در ضمن روش موعظه توضیح داده ایم، از آن گذر نموده فقط به ذکر گوشه هایی از پند آن حضرت به کسانی که او را تنها گذارده و این جرم بزرگ را مرتکب شدند بسنده می کنیم: ای مردم! مهار بار سنگین گناهان را رها کنید، امام خود را تنها مگذارید، که در آینده خود را سرزنش می کنید. خود را در آتش فتنه هایی که پیشاپیش افروخته اید نیفکنید راه خود گیرید، و از راهی که به سوی فتنه ها کشانده می شود دوری کنید. به جانم سوگند که مؤمن در شعله آن فتنه ها نابود نشود... همانا من در میان شما چونان چراغ درخشنده در تاریکی هستم، که هر کس به آن روی می آورد از نورش بهره مند می گردد. ای مردم سخنان مرا بشنوید، و بخوبی حفظ کنید، گوش دل خود را باز کنید تا گفته های مرا بفهمید.(3)
و همچنین علی(ع) هنگام عبور از بازار با خواندن آیات الهی سعی داشت مردم را پند و اندرز دهد، مردی به نام ذاذان نقل می کند که «امیرمؤمنان در بازارها بدون همراه می گذشت، گمشدگان را راهنمایی می کرد، ناتوان را کمک می کرد و چون به فروشندگان و بقّالها می رسید، قرآن را در برابرشان می گشود و این آیه را تلاوت می کرد: آن سرای آخرت است که آن را برای کسانی که قصد برتری جویی و فساد انگیزی در زمین ندارند، قرار دادیم و عاقبت از آن پرهیز کاران است(4)»(5).
3ـ تألیف قلوب با کمکهای اقتصادی
برخی منحرفان و خلافکاران هستند که تربیت آن ها نیاز به کمک های مادی دارد تا قلب آنها جلب شده، هدایت یابند. پیامبر اکرم یک بخش از بیت المال را به این امر اختصاص داده بود، چنان که امام هفتم (ع) می فرماید: «آنان گروهی بودند که خدا را به یگانگی پذیرفته بودند و عبادت غیر خدا را رها کرده بودند ولی این شناخت که محمد(ص) رسول خداست در قلوبشان وارد نشده بود. رسول خدا(ص) با آنان الفت می گرفت، تعلیمشان می داد و برای این که شناخت پیدا کنند با آنها سخن می گفت و قسمتی از صدقات
را به ایشان اختصاص داد تا شناخت و تمایل (به دین خداوند) پیدا کنند.»(6)
انسان بنده احسان است ممکن است انسان با احسانی مجرمی را برای همیشه هدایت کند، امیرمؤمنان از کسانی است که از این طریق بهره برد و انسانهای زیادی را هدایت و تربیت نمود، ابن عباس در تفسیر آیه شریفه «رجالٌ لاتلهیهم تجارةٌ ولابیعٌ عن ذکر اللّه»(7) می گوید به خدا سوگند منظور از این آیه شریفه، امیرمؤمنان(ع) است. روزی رسول خدا(ص) سیصد دینار به علی هدیه کرد. علی(ع) گفت: من دینارها را گرفتم و با خود گفتم: به خدا سوگند، امشب با این دینارها صدقه ای خواهم داد که خداوند از من بپذیرد. چون نماز عشاء را با رسول خدا(ص) گزاردم. از مسجد بیرون رفتم زنی از من درخواست کمک کرد و من صد دینار به او دادم. فردا صبح چون به میان مردم آمدم، دیدم آنان به همدیگر می گویند، علی دیشب صد دینار به زنی بدکاره کمک کرده است. بشدّت ناراحت شدم و فردا شب چون نماز را خواندم صد دینار را برداشته از مسجد خارج شدم و با خود گفتم به خدا سوگند، صدقه ای خواهم داد که خداوند از من بپذیرد. مردی را دیدم و دینارها را به وی دادم، فردا صبح اهل مدینه می گفتند علی دیشب به
مرد دزد صدقه داده است. من باز در اندوهی شدید فرو رفتم و به خود گفتم امشب صدقه ای خواهم داد که خدا از من بپذیرد. بعد از نماز صد دینار به مردی دادم که فردای آن روز مردم گفتند: علی دیشب به مرد ثروتمند صدقه داده... نزد پیامبر اکرم(ص) رفتم، فرمود: این جبرئیل است که به تو می گوید: همانا خداوند عزّ و جلّ صدقات تو را پذیرفته است و عملت را پاک و پاکیزه ساخت آن صد دینار شب اوّل به دست زنی فاسد رسید، به خانه اش برگشت، از فساد توبه کرد، همان صد دینار را سرمایه خود قرار داد و الآن در جستجوی شوهری است که با وی ازدواج کند. صد دینار شب دوم به دست دزدی رسید، دزد با گرفتن صد دینار به خانه برگشت. از دزدی توبه کرد و با همان صد دینار به تجارت مشغول است صد دینار سوم به دست مرد ثروتمندی رسید که چندین سال زکات مالش را نپرداخته بود او نیز با گرفتن صد دینار از تو، به خانه اش برگشت و خویش را سرزنش کرد و گفت: من چقدر بخیل و خسیسم. علی(ع) که ثروتی ندارد صد دینار صدقه می دهد ولی سالها است که خدای زکات را بر من واجب کرده است و من آن را نپرداختم. سپس مرد ثروتمند حساب مال خویش را رسیدگی کرد و زکات مالش را پرداخت...(8)
امیرمؤمنان علاوه بر رفتار، در سخنانش نیز روی این روش تأکید نموده است از جمله فرمود:
«اصلح المسی ء بحسن فعالک و دلّ علی الخیر بجمیل مقالک؛ بد کار را با رفتار نیک اصلاح نما و با زیبا و خوب سخن گفتن او را به کار خیر راهنمائی کن.»(9)
و همچنین فرمود: «عاتب اخاک بالاحسان الیه، و اردد شرّه بالانعام علیه؛ سرزنش و ملامت کن برادر خود را (که به تو اهانت کرده) با احسان نمودن به او، و شرّ او را با هدیه دادن بر طرف(10) کن.»
البته این شیوه اختصاص به امیرالمؤمنین نداشت تمام امامان معصوم ما یکی از روشهای هدایت گناهکاران و مجرمان را تألیف قلوب و کمک های اقتصادی می دانستند، ولی علی(ع) بر این روش بیشتر تکیه داشت. از امام صادق(ع)
4ـ تشویق هدایت شدگان
مواردی لازم است برای برخورد با مجرم، طرف مقابل او را تشویق نمود، شاگردی که خوب درس نمی خواند با تشویق کسی که نمره عالی آورده می شود زمینه درس خواندن او را فراهم، نموده، با تشویق کسی که اعتیاد را ترک کرده می توان معتادان دیگر را وادار به ترک اعتیاد نمود، و همین طور در گناهان دیگر، علی(ع) در این زمینه دستور کلّی می دهد و می فرماید: «ازجر المسی ء بثواب المحسن؛ بدکار را با پاداش دادن به نیکوکار از کار بد باز دار (و زجر بده).»(12)
ابن اشهب نخعی از امیرمؤمنان(ع) نقل می کند که فرمود: «من دخل فی الاسلام طائعاً و قرء القرآن ظاهراً فله فی کلّ سنةٍ مأتا دینارٍ فی بیت مال المسلمین؛ سالانه دویست دینار از بیت المال مسلمین، از آن کسی است که به اختیار خویش اسلام آورد و قرآن را آشکارا بخواند.»(13)
اگر چنین تشویق هایی در سطح جامعه گسترش یابد جلوی خیلی از جرم ها گرفته می شود.
5 ـ مهربانی و ملامت نکردن مجرمان
روش دیگری که امیرمؤمنان در نهج البلاغه بدان پرداخته عدم ملامت و این که گناه او را به رخ او نکشند، چون ملامت باعث لجاجت در نتیجه باعث افزایش جرم می شود بلکه با گناهکار مهربانی و ترحم کند علی(ع) در این زمینه می فرماید:«به کسانی که گناه ندارند و از سلامت دین برخوردارند سزاوار است که:« ان یرحموا اهل الذّنوب و المعصیة؛ به گناهکاران ترحم کنند، و شکر این نعمت گذارند، که شکر گزاری آنان را از عیب جویی دیگران بازدارند، چرا و چگونه آن عیب جو، عیب برادر خویش گوید؟ و او را به بلایی که گرفتار است سرزنش می کند؟ آیا به خاطر ندارد که خدا چگونه او را بخشید و گناهان او را پرده پوشی فرمود؟ چگونه دیگری را بر گناهی سرزنش می کند که همانند آن را مرتکب شده! یا گناه دیگری انجام داده که از آن بزرگ تر است؟ به خدا سوگند! گرچه خدا را در گناهان بزرگ عصیان نکرده و تنها گناه کوچکی مرتکب شده باشد، امّا جرأت او بر عیبجویی از مردم، خود گناه بزرگتری است.
ای بنده خدا، در گفتن عیب کسی شتاب مکن، شاید خدایش بخشیده باشد، و برگناهان کوچک خود ایمن مباش، شاید بر آنها کیفر شوی! پس هر کدام از شما که به عیب کسی آگاه است به خاطر آنچه که از عیب خود می داند باید از عیبجوئی دیگران خودداری کند.»(14)
6ـ برخورد آرام
گاه ممکن است مهربانی، و یا عدم ملامت کار ساز نباشد برای تربیت گناهکار نیاز است که برخورد مستقیم شود، منتهی در گام اول باید برخورد با آرامی همراه باشد.
رسول اکرم(ص) در سفر حج، هنگام رفتن به عرفات، اسامة بن زید را پشت سر خود بر مرکب سوار کرد و چون وقوف در صحرای عرفات به پایان رسید و خواستند به طرف مشعر الحرام کوچ کنند فضل بن عباس را که جوان بسیار خوش سیما و زیبایی بود پشت خود بر مرکب جای داد. در همین هنگام عربی همراه با خواهرش، که او نیز از زیباترین زنان عرب بود، جلو رسول اکرم(ص) را گرفت و سؤالاتی از آن حضرت کرد. حضرت به پاسخ گفتن مشغول شد ناگهان متوجه شد که فضل به آن زن عرب چشم دوخته است. پس با آرامی دستش را به صورت او گذاشته صورتش را برگرداند و مانع نگاه کردن او شد و به سخن خویش ادامه داد. فضل از زاویه دیگر، باز به نگاه کردن خویش به آن زن ادامه داد. وقتی رسول خدا(ص) از پاسخ دادن فراغت یافت، به فضل فرمود: «آیا نمی دانی این روزها ایّام شمرده شده و مشخص شده ای هستند که هیچ مردی در این ایّام چشم خویش و زبان و دست خود را (از حرام) باز نمی دارد مگر آن که خداوند همانند ثواب حج سال آینده را برایش می نویسد.»(15)
علی (ع) نیز با این شیوه برخورد می کرد، روزی حضرت در رحبه کوفه نشسته بود یکی از فرزندانش را دید که با لباسی از خز و گردنبندی از طلا خارج شد (و می دانیم که اسلام استفاده از زیور طلا برای مردان را حرام شمرده است) حضرت سؤال کرد: آیا این شخص فرزند من است گفتند: آری، حضرت او را صدا زد و لباس او را پاره کرد و گردنبندش را قطعه قطعه ساخت.(16)
گرفتن لباسها
امیرمؤمنان از مأموریت یمن با گروهی از مردم و با مقداری از اموال، که باید خدمت رسول اکرم(ص) برده می شد، به طرف مدینه حرکت کرد. چون آن روزها با ایّام حج مصادف بود رسول خدا(ص) برای حج به مکه رفته بود، علی(ع) نیز آهنگ مکّه کرد. نزدیکی مکّه شور اشتیاق زیارت رسول خدا(ص) امیرمؤمنان را بی تاب ساخت، مردی را به سرپرستی قافله، گماشت و خود به سرعت به طرف مکّه حرکت کرد، چون به مکّه رسید و رسول اکرم(ص) را دیدار کرد، دوباره سراغ قافله آمد ولی با کمال شگفتی مشاهده کرد که همه افراد قافله لباسهای بیت المال را پوشیده اند، حضرت به نماینده خود فرمود: وای برتو این چه وضعیتی است؟ آن مرد جواب داد لباس نو و زیبا بر تن اینان کردم تا هنگام ورود خوش قیافه باشند. حضرت فرمود: وای بر تو قبل از آن که اموال به دست رسول خدا(ص) برسد (و او اجازه مصرف بدهد)؟ سپس خود لباسها را از تن افراد بیرون و در کیسه ای پنبه ای ریخت و خدمت رسول خدا(ص) آورد.
همراهانش شکایت علی(ع) را به پیامبر بردند، حضرت پیامبر فرمود: از علی شکایت نکنید زیرا او در امور الهی خشن و سخت گیر است.(17)
7ـ برخورد شدیدتر
ممکن است جرم در حدّی باشد که یک برخورد نرم و ملایم کارساز نباشد بلکه برای اصلاح و تربیت خلافکار و مجرم برخورد شدیدی لازم است که این مسأله نیز در نهج
و همچنین به منذر بن جارود عبدی، که در فرمانداری خود خیانتی مرتکب شد، نوشت: «...همانا شایستگی پدرت مرا نسبت به تو خوشبین، و گمان کردم همانند پدرت می باشی(19) و راه او را می روی ناگهان به من خبر دادند، که در هواپرستی چیزی فروگذار نکرده، و توشه ای برای آخرت خود باقی نگذاشته ای، دنیای خود را با تباه کردن آخرت آباد می کنی، و برای پیوستن با خویشاوندانت از دین خدا بریده ای، اگر آن چه به من گزارش رسیده درست باشد، شتر خانه ات، و بند کفش تو، از تو با ارزش تر است، وکسی که همانند تو باشد، نه لیاقت پاسداری از مرزهای کشور را دارد، و نه می تواند کاری را به انجام رساند، یا ارزش او بالا رود، یا شریک در امانت باشد یا از خیانتی دور ماند پس چون این نامه به دست تو رسد، نزد من بیا...»(20) در این موارد چون پای بیت المال مسلمین در بین بوده حضرت این گونه شدید برخورد می کرد که هم طرف را عزل می کرد و هم ملامت و سرزنش.
8 ـ تنبیه بدنی
بحثی امروز مطرح است که آیا در تربیت کودک، مجرمان، خلافکاران، تنبیه بدنی و مجازات سنگین روا است یا نه؟ برخی از روشنفکران با تأثّر از فرهنگ تبلیغاتی غرب برخی برنامه های تأدیبی و مجازات های بدنی در اسلام را زیر سؤال برده و آن را نوعی خشونت تلقی نموده اند، مخصوصاً مسأله قصاص و اعدام را و حال آن که همین غرب مخصوصاً خود آمریکا در برنامه اعدام از تمامی کشورها جلوتر است با این حال برنامه های قصاص اسلام را که قرآن باعث حیات و حفظ جامعه می داند زیر سؤال می برند، به این آمار توجّه کنید. بر اساس آمار به دست آمده از 70 کشور جهان، دو سوّم موارد اعدام شده افراد زیر 18 سال طی سال گذشته در آمریکا صورت گرفته است(21) این آمار نشان می دهد که تبلیغات آن ها علیه اسلام از باب تخریب است نه از نوعی بشر دوستی.
بهرحال در این شکّی نیست که در اسلام بر حفظ امنیت و حیات معنوی جامعه هم مجازات اعدام و قصاص را در مواردی روا دانسته (هرچند عفو از صاحبان دم و اولیاء مقتول را بهتر دانسته) و هم مجازات بدنی را تحت عنوان حدود در مورد قذف و شرب خمر و...تجویز نموده و هم تنبیه بدنی را به عنوان تعزیر و یا تأدیب در مواردی بیان نموده است، از جمله در مورد تأدیب همسر در مسأله خاص رابطه زن و شوهری روا دانسته، در سیره امیرمؤمنان و نهج البلاغه نیز مواردی دیده می شود که برای تربیت خلافکار مجرم و یا حتی کودک از تنبیه بدنی استفاده شده و یا روا شمرده شده است، این نشان می دهد که در برخی موارد برای تکمیل تربیت، و یا جلوگیری از تکرار جرم تنبیه بدنی نیز لازم است به نمونه هایی در این زمینه توجّه نمائید.
1ـ پیامبر اسلام فرمود: فرزندان را از هفت سالگی به نماز عادت دهید، و از ده سالگی می توانید تأدیب کنید (اگر نماز را ترک گفتند).(22)
2ـ علی (ع) فرمود:« استصلاح الاخیار باکرامهم و الاشرار بتأدیبهم؛ نیکان را باگرامی داشتن اصلاح (و تربیت) کنید و بدان را با تأدیب( و تنبیه).»(23)
3ـ تنبیه خرما فروش: امیرمؤمنان وارد بازار خرما فروشان شد، زنی را مشاهده کرد که می گریست و با مردی خرما فروش بحث می کرد، حضرت به زن فرمود: چه شده است؟
زن عرض کرد: ای امیرمؤمنان، من از این مرد خرما خریده ام ولی خرمای زیرین، خرمای پست و بی ارزش است و همانند خرمای رویین که من دیده بودم نیست. حضرت به مرد خرما فروش فرمود: پول این زن را پس بده. ولی مرد خرما فروش قبول نکرد، حضرت سه بار تکرار کرد ولی باز هم فروشنده نپذیرفت، پس حضرت با شلاق خویش او را کتک زد تا پول زن را پس داد.»(24)
4ـ تنبیه مرد قصه گو: امیر مؤمنان مرد قصّه گو را در مسجد دید که با گفتن قصه مانع و مزاحم نماز مردم بود و با داستانهای بی ارزش باعث اتلاف وقت آنها می شد. پس حضرت با شلاقی که در دست داشت، او را تنبیه کرد و از مسجد بیرون راند.(25)
5 ـ نهی از بدعت: روزی امیرمؤمنان (ع) مردی را در مسجد مشاهده کرد که قبل از رسیدن وقت، مشغول خواندن نماز نافله ظهر بود. این نمازی بود که برخی بدعت گزاری کرده و آن را «صلاة الضحی» می نامیدند. حضرت با شلاق به پهلوی او اشاره کرد. آرام به پهلوی او نواخت و فرمود: «نماز توبه کنندگان (و نافله ظهر) را تباه کردی (قبل از وقت خواندی) خدای تو را تباه کند.»(26)
6ـ تنبیه مردم آزار: مردی به نام زرین می گوید: در شهر کوفه در محل وضو گرفتن، مشغول وضو بودم، مردی را مشاهده کردم که کفشهای خود را در آورد، شلاق خویش را بالای کفشهایش گذاشت، سپس نزدیکتر آمد و شروع به وضو گرفتن کرد. من به او فشار آوردم تا این که بر اثر فشار من روی
7 ـ برخورد بسیار شدید: گاه برای دفع منکر و از بین بردن ان و تربیت مجرم نیاز به برخورد شدید است. در اینجا است که رحم دلی و اظهار عواطف و احساسات بی جا بی اعتنایی به دستورات الهی است و نشان دهنده برگزیدن هوای نفس بر حکم خداست. از این رو معصومین(ع) که مظهر رحمت الهی هستند و در بعد احساس و عاطفه انسانی، همچون سایر ابعاد کامل ترین افرادند، در این گونه موارد از هرگونه اظهار ترحم و احساسات عاطفی خودداری کرده، شدیدترین برخوردها را با گناهکاران داشته اند. اگرچه گناه این گناهکاران احترام و اظهار محبت بیش از اندازه و نسبت خدا بودن به امیر مؤمنان (ع) باشد. امام صادق(ع) می فرماید: گروهی نزد امیرمؤمنان رسیدند و گفتند: السلام علیک یا ربّنا، سلام بر تو ای پروردگار ما. امیرمؤمنان(ع) از آنان خواست از این عقیده و گفتار خود توبه کنند. ولی نصیحت امیرمؤمنان(ع) کارگر نیفتاد و آنان حاضر به توبه نشدند. پس امیرمؤمنان(ع) فرمان داد دو گودال در کنار هم حفر کردند و آنها را به وسیله کانالی به هم وصل کردند آنگاه این گروه را در یکی از آنها قرار داد و در یک گودال آتش برافروخت تا بر اثر دود ناشی از آتش مردند.(28)
در واقعه ای نظیر آنچه گذشت نیز حضرت امیر(ع) این مجازات را اجرا کرد. امام باقر(ع) فرمودند: عده ای را خدمت امیرالمؤمنین(ع) آوردند که ادّعا می کردند و می گفتند: ای علی تو خدای ما هستی؟ حضرت علی(ع) آنان را وادار به توبه کردند و چون نپذیرفتند آنها را به همان کیفیت که در بالا گذشت به هلاکت رساند.(29)
و همین طور درباره خوارج که حضرت آن ها را بارها نصیحت و پند داد در آن ها اثر نکرد در خطبه هشدار شدیدی داد به آن ها آنجا که فرمود: شما را از آن می ترسانم! مبادا صبح کنید در حالی که جنازه های شما در اطراف رود نهروان(30) و زمین پست و بلند آن افتاده باشد، بدون آن که برهان روشنی از پروردگار، و حجّت و دلیل قاطعی داشته باشید، از خانه ها آواره گشته و بدام قضا گرفتار شده باشید، من شما را از این حکمیّت نهی کردم، ولی با سرسختی مخالفت کردید، تا به دلخواه شما کشانده شوم شما ای بی خردان ای ناکسان... من که این فاجعه را به بار نیاوردم و هرگز زیان شما را نخواستم».(31) ولی سخنان حضرت در آن ها اثر نگذاشت بلکه آنها دست به طغیان زدند، امنیّت راهها را سلب کردند، غارتگری و آشوب را پیشه کردند می خواستند حکومت وقت را از پای درآورند. اینجا دیگر جای گذشت و آزاد گذاشتن نبود زیرا مسأله اظهار عقیده نیست اخلال به اجتماع است... لذا علی(ع) آنان را تعقیب کرد و در کنار نهروان با آنان رو در رو قرار گرفت. باز هم خطابه خواند و نصیحت کرد و اتمام حجّت نمود. آن گاه پرچم امان را به دست ابو ایّوب انصاری داد و فرمود هر کس در سایه آن قرار گرفت در امان است ازدوازده هزار نفر هشت هزارشان برگشتند و بقیه سرسختی نشان دادند حضرت همه را جز ده نفر از دم شمشیر گذراند.(32) و فرمود: «فانّی فقأت عین الفتنة و لم یکن لیجتری علیها احدٌ غیری بعد ان ماج غیهبها و اشتدّ طلبها؛ من بودم که چشم این فتنه را کندم غیر از من احدی جرأت چنین کاری را نداشت پس از آنکه موج دریای تاریکی و شبهه ناکی آن بالا گرفته بود و «هاری» آن فزونی یافته بود.»(33) گاهی حفظ جامعه و نسل اسلامی نیاز به چنین جراحیهای سنگینی دارد که جز متخصص ماهر و با ایمانی جز علی جرأت چنین جرّاحی را ندارد، علی با این عملش حیات هشت هزار نفر را و جامعه آن روزی را بلکه حیات جامعه اسلامی آن روز و بشریت را خرید، لذا دستور داد بعد از من کسی حق ندارد خوارج را بکشد، چنان که فرمود: «لاتقاتلوا الخوارج بعدی فلیس من طلب الحق فاخطاه کمن طلب الباطل فادرکه؛ خوارج را پس از من دیگر نکشید، زیرا آن کس که حق را می جوید و خطا می رود همانند آن کس نیست که باطل را می جوید و آن را می یابد.»(34)
آن چه بیان شد مراحل و مراتب تربیت و برخورد با مجرمان و خلافکاران و...بود، نکته در خور دقّت این است که در کجا از کدامیک از این روش ها استفاده شود نیاز به شناخت مسائل اسلامی، و شناخت شیوه های تربیتی دارد.