ب ـ محو آثار منفی ظلم و تبعیض و...
از آنجا که مولای متقیان همواره طرفدار و حمایت گر مظلومان و بیچارگان بودند در دوران خلافت خلفاء گذشته با همکاری و مشاوره دلسوزانه خود با قضاوت های به جا و به موقع از وقوع حوادث ناگوار جلوگیری می نمودند. در قضاوت چنان با صلابت و جدی وارد عمل می شدند که هیچ کس را یارای ممانعت نبود. و چنان با درایت و سنجیده نظر می دادند که بارها خلیفه دوم می گفت: «علیّ اقضانا»(1) علی از همه در قضاوت بهتر است.
امام با جاری کردن حدود الهی بر جسم خطا کاران هیچ گونه هراس بر خود راه نمی داد چه بسا افراد مجرم از نزدیکان و نور چشمی های خلیفه بودند که هیچ کس را یارای اعتراض نبود چه رسد به اینکه بخواهند بر قوم و خویش خلیفه حد جاری نمایند. امام همواره به کارگزاران خود توصیه می کردند که مراعات حقوق انسانی و اسلامی رعیت را بنمایند و در نامه های خود به آنها هشدار و اخطار می دادند. در یک مورد خطاب به فرماندار فارس چنین نگاشتند: «پس از نام خدا...دهقانان مرکز فرمانداریت از خشونت و تحقیر کردن مردم و سنگدلی تو شکایت کردند. من درباره آنها اندیشیدم، نه آنان را شایسته نزدیک شدن یافتم، زیرا که مشرکند و نه سزاوار قساوت و بد رفتاری هستند، زیرا که با ما هم پیمانند، پس با آنان در رفتار نرمی و درشتی را به هم آمیز و رفتار توأم با شدت (جدی بودن) و نرمش داشته باش، اعتدال و میانه روی را در نزدیک کردن یا دوری کردن رعایت کن.»(2)
در مورد دیگری زنی به نام سوده از عمال حضرت شکایت کرد امام پس از شنیدن سخنان آن زن فرمان عزل او را نوشت و بدست خود آن زن برای او فرستاد. ازدیدگاه امام هر فرد و عاملی که زمینه ساز فساد و انحراف جامعه باشد مطرود است و باید با آن مقابله شود. بطوریکه در یک مورد امام فرمودند: «اگر فلان عمل از حسن و حسین هم سر می زد، آنها نیز بازخواست می شدند.» اینگونه بود که اندک اندک تبعیض های گذشته طبقه بندی های عرب و عجم، سیاه، سفید و ارج نهادن به قبائل بزرگ و معروف، جای خود را به عدالت علوی سپرد. هر چند عده ای تحمل اینگونه عدالت را نداشتند.
ج ـ حذف امتیازهای غیر عادلانه و...
امام عادل در عین حال که از گناه مجرمی در حق خود و خانواده اش عفو واغماض می نمود. اما در عین حال وجود قوم و خویش را در مورد اجرای عدالت نادیده می گرفت که در این راستا (داغ کردن دستان برادرش عقیل) زبان زد خاص و عام است، امام می دانست که هرگاه جامعه از وجود افراد ناپاک و نالایق پاکسازی شود فضای سالم زمینه رشد افراد مستعد و حتی غیر مستعد را فراهم می نماید.
در رویکرد علوی چهره بی عدالتی و غیر قانونمند بودن به قدری مذمت شده است که حتی خود آن حضرت می فرمود: «ای مردم اگر علی را دیدید با اندوختن مال و... از شهر شما بیرون رفت او را قبول نداشته باشید.»(3) وقتی مردم خواستار اصلاحات اساسی می شدند. امام می فرمودند: «حتی اگر من نیز در صدد اصلاح این انحرافات برآیم شما از اطراف من متفرق شده، تنهایم خواهید گذاشت.» به این معنا که با وجود نفرت از زد و بندهای سیاسی و خستگی از بی عدالتی، تاب و تحمّل اصلاح صحیح جامعه را نخواهید داشت چرا که افراد عزل و طرد شده چه بسا از نزدیکان شما و یا خود شما باشید که در این صورت به عنوان اعتراض از اطراف من پراکنده خواهید شد(چنانچه طلحه و زبیر رفتند).
«معاویه» یکی از فرماندهان جنگهای «رده» در شام بود و از این طریق خود را به دستگاه خلافت نزدیک ساخته بود و در زمان خلیفه دوم نیز بر شام حکومت می راند بطوری که مورد توجه خلیفه واقع شده بود که مورد اغماض خلیفه قرار می گرفت. هر چند با برخی از عمال خود برخورد جدی داشت اما در مورد معاویه با چشم پوشی در مقابل یغماگری وی برخورد و مدارا می کرد و بهانه های او را بدون چون و چرا می پذیرفت.»
اما امیرمؤمنان از ابتدای تشکیل حکومت درصدد عزل معاویه برآمد و رویداد جنگ صفین گویای عزم راسخ امام علیه السلام است.
آن حضرت به کارگزاران خود نیز توصیه فرمودند مراقب رعایت حال قوم خویشی در امور حکومت باشند. رابطه های خویشاوندی مانع اجرای عدالت نگردد. در نامه 53 خطاب به مالک اشتر، فرمودند: «همانا زمامداران را خواص و نزدیکانی است که خودخواه و چپاولگرند و در معاملات انصاف ندارند، ریشه ستمکاریشان را با بریدن اسباب آن بخشکان و به هیچ کدام از اطرافیان و خویشاوندانت زمین را وامگذار، به گونه ای با آنان رفتار کن که قرار دادی به سودشان منعقد نگردد که به مردم زیان رساند، مانند آبیاری مزارع، یا زراعت مشترک.» در زمان خلافت عثمان نزدیکان عثمان به طور آشکار و گسترده اموال بیت المال را تصاحب کرده بودند تا حدی که چراگاه عمومی مردم بدست آنها بود. و نظیر این گونه اعمال مردم را به تنگ آورد و هنگامی که به عثمان اعتراض کردند وی جواب داد: اگر کلید بهشت نیز بدست من بود آنرا به دست بنی امیه می دادم.» استعفای خزانه دار عثمان نشانگر شدت حیف و میل بیت المال بود که وی را طاقت ادامه راه خلافت نمانده بود. هر چند خروج از معیارهای دینی از زمان خلیفه دوم شروع شد اما در عصر خلیفه سوم به اوج خود رسید و سرانجام او را به قتلگاه فرستاد.
ح ـ برچیدن بساط فرهنگ بیگانه
از آنجا که فرهنگ مغز هر جامعه به شمار می آید و افراد دانشمند فرهنگ سازان جامعه هستند بنابراین وجود افراد عالم و اندیشمند بر رأس امور فرهنگی ضروریست. اما با توجه به فضای مسموم و آلوده گذشته که افرادی نظیر، «تیم داری و کعب الاحبار یهودی» که تازه مسلمان شده بودند، بر امور فرهنگی جامعه مسلط شده و عقاید تورات تحریف شده را به مردم مسلمان آموزش داده و به تعلیم و تربیت شاگردانی چون، معاویه، عمروبن عاص، و عبداللّه بن عمر و ابوهریره، نیز همت گماشته بودند. از این رو فضای فرهنگ دینی نیاز فوری به پاکسازی و سالمسازی فرهنگی داشت.
«تیم داری» جمعه ها قبل از نماز جمعه برای مردم سخنرانی می کرد. در جامعه دینی آنزمان با وجود «سلمان ها و ابوذرها» که رسولخدا مقام آنها را وصف نموده و ایمان آنها را تأیید کرده بود. امثال تیم ها با اجازه خلیفه مسلمین به ایراد سخنرانی می پرداخت و خلیفه دوم از او به عنوان بهترین افراد یاد می کرد.(4) و او را در طبقه بندی افراد برای دریافت سهم از بیت المال در گروه «بدر» قرار داده بود. در حالی که تیم بیش از یکسال زمان نبوت را درک نکرده بود. (کعب) نیز از علمای یهودی بود که در حین گذر از مدینه به درخواست خلیفه دوم ماندگار شد تا پاسخ گوی مسائل دینی مردم باشد. او همواره از تورات تحریف شده به عنوان کتاب خدا یاد می کرد و برای مردم حدیث جعل می کرد. گفته ها و اندیشه های کعب چنان در ستون فقرات فرهنگی جامعه رسوخ کرده بود که حتی عدّه ای، در بحثهای دینی گفتار افرادی چون ابن عباس را قبول نمی کردند و گفته های کعب را مقدم می دانستند.
«ابن عباس» می گوید: «روزی نزد معاویه بودم او آیه 18 از سوره کهف را به شکل خاص خواند و من به او اعتراض کردم. معاویه آیه را از عبداللّه بن عمر سؤال کرد و او نظر معاویه را تأیید کرد. من در جواب گفتم: قرآن در خانه ما نازل شده (یعنی ما سزاواریم درباره آن اظهار نظر کنیم نه معاویه و کعب) نتیجه این شد که برای حل مسئله نزد کعب رفته و با نظر او اختلاف حل شود.»(5)
کارشناسی کعب سبب گردید احادیث جعلی و بنی اسرائیلی وارد جامعه حدیثی اسلام گردیده و موجب بدبینی مسلمین شده و زمینه مساعدی رشد افکار مسموم و غلط غیر اسلامی شود. و افرادی نظیر ابوهریره ها ید طولائی در جعل حدیث پیدا نمایند. کعب الاحبار از قدرت بیان و جعل ابوهریره در شگفت شده و می گفت: «کسی ندیدم مثل ابوهریره که تورات را نخوانده باشد اما مطالب آنرا بداند.»(6)
بنابر مطالب ذکر شده امیرمؤمنان می بایست در چند جبهه از جمله جبهه کلیدی فرهنگی اقدام به پاک سازی می نمود تا آثار برجای مانده بیش از پیش موجب گمراهی مردم نگردد. و مردم پس از پاک سازی احادیث جعلی دوباره با سنت و سیره نبوی آشنا شده و انس بگیرند.
د ـ پاک سازی و سالم سازی سیستم امنیتی
هر جامعه برای رشد و توسعه و پیشرفت نیاز به امنیت فردی و اجتماعی دارد. تا در سایه آن به شکوفایی بپردازد. و در جهت رفاه و آسایش گام بردارد. بعد از رسیدن امام علی(ع) به حکومت و خلافت با سه جنگ خانگی ناخواسته روبرو گردید که هر یک از آنها به تنهایی ارکان اقتدار و حاکمیت را می توانست به سوی ضعف و هرج و مرج بکشاند، و موجبات تفرقه را فراهم نماید. اما درایت و تدبیر بی نظیر امام و یاران از جان گذشته اش با مهار این جنگ ها فرصتهای پیش آورده شده ؛ از سوی دشمن را برای ایجاد اختلاف در میان اقشار مسلمین به یأس و ناامیدی بدل کردند. در هنگام بروز جنگ جمل امام طبق شیوه ممتاز خود ابتدا با آنان به نرمی سخن گفتند و آنها را برای بازگشت به حکم الهی فرا خواندند و فرمودند: «ممکن است به من خبر دهید که کدام حق را از شما باز داشته ام یا کدام سهم را برای خود برداشته بر شما ستم کردم؟»(7)
در تاریخ آمده است که امام زبیر را نزد خود فراخوانده و از راه ملاطفت با وی سخن گفته و دست در گردن زبیر انداختند، تا شاید از خواب غفلت برخیزد و انرژی جامعه توحیدی به جای سازندگی و بالندگی در چالش و کشمکش داخلی مستهلک نگردد. گرچه این روش پسندیده امام موجب تغییر موضع در وجود زبیر گردید. اما در اثر جهالت عدّه ای شناخته شده کار به نبرد و رویارویی کشانده شد و امام علی رغم میل باطنی خود اقدام به اینگونه پاکسازی جامعه توحیدی کرده و امثال طلحه ها و...که مانع روند رشد و توسعه حکومت الهی بود. از سر راه برداشتند.
در جبهه قاسطین نیز آن حضرت با شکیبایی در مقابل اغراض سیاسی اعتقادی معاویه ایستادگی نموده و فرصت بازگشت را به لشکریان معاویه و خود وی داده و آنها را به سوی حق دعوت کردند و فرمودند:
«چه خواهی کرد...ای معاویه دست از این کار بکش و آماده حساب باش، به گمراهان فرومایه گوش مسپار.»(8)
اما بی توجهی معاویه به اخطار امام با هجوم عمروعاص به مصر و کشتن محمد بن ابی بکر و سازماندهی مخالفان امام در مصر و بصره دامنه جنگ را شعله ور کرد. امام طبق شیوه هدایت گری ویژه خود ضمن ارسال نامه ای به مردم بصره هشدار داده و از عواقب شوم جنگ خانگی آنها را بر حذر داشتند. اما مردم بصره فریب معاویه را خورده و به او اعتماد کردند و عاقبت جنگ صفین را براه انداختند.(9) امام متقین از روی اجبار برای دفع شر از سر مسلمین راهی صفین شدند و با ایراد سخنرانی و موعظه درصدد بازگشت آنها به سوی حق برآمدند. اما وجود سیاستهای مکارانه مانع از پذیرش حق در میان لشکریان شده و سرانجام علاوه بر تمام مشکلات رایج جنگ، پدیده دیگری به نام «گروه خوارج» در جنگ صفین، بر مشکلات حکومت علوی افزوده شد. که مدتی هرچند کوتاه اما سنگین و زیان بار مانع تسریع حرکت رشد در جامعه اسلامی گردید. هر چند که امیرمؤمنان با رهبری الهی خود توانستند از عهده این جنگ های داخلی برآمده و موانع هدایت را برطرف نمایند، اما خسارتهای ناشی از این سه جنگ در روند رشد و توسعه اثر نامطلوبی برجای گذاشت، مولای متقیان تنها فرد دلسوز بعد از رسولخدا بود که همواره سلامتی خود را به خاطر فلاح و سعادت امت به خطر می انداختند چه در صحنه های نبرد جهادی نظیر «خندق» که پیامبر خدا فرمودند «برز الاسلام کلّه الی الشرک کلّه»(10) اکنون همه اسلام در برابر همه کفر آشکار شده است (بی شک (عمرو) تمام شرک بود چون فرمانده مشرکین بود و سرنوشت نهایی کفر و شرک در مرگ و زندگی بدو بستگی داشت).
بدین گونه از حقوق حیاة طیبه امت دفاع کرده و مسلمانان را از حالت نگرانی و ترس و وحشت و ناامیدی و اضطراب بیرون آوردند. بقول نویسنده عرب (محمد جواد مغنیه) خداوند نخواست که پیروزی مؤمنین در این جنگ به دست غیر علی(ع) باشد...اگر این ضربه بر عمرو وارد نمی شد، پس از آن دیگر نه مسجدی بنا و نه صوت قرآنی بلند و نه دانشگاه و حوزه ای تأسیس و نه روزه دار و نمازگزاری تا روز قیامت وجود داشت. این جاست که تفسیر کلام گهربار پیامبر عظیم الشأن (ع) را در می یابیم که فرمودند: «ضربتی که علی(ع) در جنگ خندق بر فرق عمرو وارد نمود، برابر با عمل به کتاب و سنت می باشد.»(11)
همین رهبر دلسوز و مهربان در حالی که دشمنان دین خدا و عوامل هدایت را با چنان صلابت و ابهت از میان بر می دارد تا اینکه مسلمانان در نهایت آرامش و امنیت به عبادت و اطاعت بپردازند اما در جبهه ای دیگر به مردم سفارش می نماید: «اذا قدرت علی عدوک فاجعل العفو عنه شکراً للقدرة علیه» اگر بر دشمنت (از گروه مسلمانان) غلبه کردی، از او درگذر و بخشش خود را سپاس این چیرگی و پیروزی قرار ده.»(12)