ماهان شبکه ایرانیان

فاطمه گنجینه رحمت و میزان سنجش اعمال

فاطمه بضعه من، روح ما بین دو پهلوی من است .

فاطمه بضعه من، روح ما بین دو پهلوی من است .

فاطمه کیست؟

این کیست که پیامبر اکرم (ص) برترین و والاترین انسان روی زمین فدایش می شود، دستش را بوسه می زند، او را جای خود می نشاند، هر صبح و شام بر او سلام می کند (السلام علیکم اهل البیت) قبل از مسافرت از او اجازه می گیرد، پیش از همه به دیدارش می آید و آخرین وداع را با او انجام می دهد . این چه محبتی است؟ این چه علاقه ای است؟ گویا فاطمه شب قدر است و رسول خدا در وجودش قرآن را می یابد . فاطمه تقویم یزدان است که طالع نیک را در سیمایش مشاهده می کند . فاطمه گنجینه رحمت است که از راه او و به خاطر او درهای رحمت گسترده خداوند بر بندگان گشوده می شود . فاطمه میزان سنجش اعمال است که به مقدار محبتش قرب عند الله و قبولی اعمال در پیشگاه ربوبی اندازه گیری می شود و به مقدار دشمنیش مقدار دوری و بعد از خداوند حساب می شود بلکه فاطمه، بیت معمور و کتاب مسطور و لوح محفوظ الهی است . سخن به گزاف نمی گویم که عین حقیقت و مصداق روایت است .

اگر دیگران جان اند او جانان است . اگر دیگران سنگ اند او مرجان است . هر ذره ای از جانش جهانی است و هر قطره ای از اشکهای نیمه شبش جانی . حکیمان باید آب حیات را از در شهوار کلامش دریابند و طبیبان، شفای جان و روان بیماران را از توسل به ذاتش .

و این چه فضیلتی است که پدرش با آن مقام و منزلت - که هیچ نبی مرسلی و هیچ ملک مقربی به آن درجه نرسیده است - در برابرش تعظیم می کند . این جا دیگر بحث عاطفه پدر و فرزندی نیست; این محبتی است خدائی و عاطفه ای است جاودانه و روحانی . هرگز کسی چنین محبتی نه پیش از او و نه پس از او در تاریخ ندیده است . این علاقه ای است ویژه که تنها در محبت محمد و زهرا دیده می شود و بس: صفائی است ربانی و محبتی است ملکوتی مانند ستاره ای درخشان، کوکبی دری، نورش و فروغش محیط دل را می افروزد و او را چون هاله ای مقدس در میان اختران زمین و آسمان الگو می سازد و نور می بخشد .

هنگامی که پدر بر دخترش وارد می شود، دختر بر می خیزد ، از او استقبال می کند و دست مبارکش را بوسه می زند; با چه عشقی و چه علاقه ای; گویا نسیم زندگی و حیات جاودانه را در بوسه دست پدر می یابد و یا آنکه زندگی را با دیدار پدر وداع می کند، و زندگی چیزی جز بوسه زدن بر دست پیامبر نیست و حیات دائمی چیزی جز دیدار ربانی با سرمنشا خلقت و راز آفرینش نمی باشد . و فاطمه که سراسر وجودش مالامال از ایمان و خلوص است خود را پرتوی از آن نور پر فروغ می بیند و شعاعی از آن آفتاب درخشنده . . و هنگامی که فاطمه بر پدر وارد می شود، رسول خدا دستش را می گیرد و بر آن بوسه می زند و ردا و عبایش را می گستراند تا محبوبه خدا بر آن بنشیند، آنگاه با تمام وجود در خدمت این کوکب دری قرار می گیرد و لحظه ای از او غافل نمی شود گویا این لحظه دیدار، تمام زندگی است و زندگی تمام است . بی جهت نیست که پیامبر او را «روحی التی بین جنبی » می خواند که او جان پیامبر و روح و روان رسول الله است .

در امالی صدوق، روایتی طولانی از ابن عباس نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«. . . و اما دخترم فاطمه، پس اوست سرور زنان جهانیان از اولین و آخرین و اوست بضعه من و نور دیده ام و میوه دلم و روح ما بین دو پهلویم . من هنگامی که به او نگریستم به یاد حال او پس از مرگم افتادم . گویا می بینم که حرمتش را می شکنند و حقش را غصب می کنند و ارثش را منع می کنند و پهلویش را می شکنند و جنینش را سقط می کنند و او فریاد می زند: وا محمداه! ولی پاسخی نمی شنود و یاری می طلبد و کسی به فریادش نمی رسد و او پس از من همچنان گریان و نالان است تا آنکه درد و بیماری بر او چیره می شود پس خدای عزوجل مریم دختر عمران را می فرستد که مونس او باشد، پس او را می بینم که می گوید: بارالها! از زندگی دنیا خسته شدم و از اهل دنیا نالان گشتم، پس مرا به پدرم برسان، آنگاه خدای عزوجل او را به من ملحق می کند و او نخستین کسی است از اهل بیتم که پس از من به من ملحق می شود و او گریان و نالان و غمگین و حزین بر من وارد می شود . پس در آنجا خواهم گفت: خداوندا! از رحمتت دور ساز آنان که او را ظلم کردند و مجازات کن آنان که حقش را غصب نمودند و خوار ساز آنها که او را خوار ساختند و در دوزخ برای همیشه فروافکن او که پهلویش را شکست تا جنینش سقط شود، پس فرشتگان آمین خواهند گفت .» (1)

امام کاظم علیه السلام فرمود: از پدرم پرسیدم: پس از بیرون رفتن فرشتگان از منزل رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، چه گذشت؟ فرمود: روزی که درد بر پیامبر غلبه کرد و آثار مرگ در او هویدا شد علی و فاطمه و حسن و حسین را طلبید و به افرادی که در منزل بودند دستور داد خارج شوند، سپس به ام سلمه فرمود: دم در بایست و نگذار کسی نزدیک شود! آنگاه علی را خواست . حضرت امیر نزدیک شد . پیامبر دست فاطمه را گرفت و مدتی طولانی دست حضرت زهرا را بر سینه خود گذاشت و با دست دیگر دست علی را گرفت . هنگامی که حضرت رسول می خواست سخن بگوید، گریه بر او غالب شد و توانائی سخن را از وی گرفت . فاطمه بسیار گریست . علی و حسن و حسین نیز از گریه رسول الله گریستند . پس فاطمه عرض کرد: ای رسول خدا! قلبم را سوزاندی و گریه ات جگرم را آتش زد . ای سرور و سید اولین و آخرین و ای امین پروردگار و حبیبش و پیام آورش! پس از تو بر فرزندانم چه می گذرد؟ پس از تو بر اهل بیتت چه می گذرد؟ بر علی، برادرت و یار و یاورت چه خواهد گذشت؟ سپس گریست و صورت پیامبر را بوسید، علی و حسن و حسین نیز خود را در آغوش رسول الله انداختند . پیامبر سر را بلند کرد و در حالی که دست زهرا در دستش بود، آن را در دست علی گذاشت و فرمود:

یا ابا الحسن! این امانت خدا و امانت رسول خدا است نزد تو پس خدا و رسولش را در این امانت نگهدارو تو قطعا چنین خواهی بود . این به خدا سرور زنان اهل بهشت از اولین و آخرین است . این به خدا (همتای) مریم کبرا است . به خدا سوگند من به این مقام نرسیدم جز آن که از خدا خواستم به او و به شما (فضائلی) بدهد و هرچه درخواست کردم به من عطا فرمود . . . و بدان یا علی! همانا من راضی و خشنود هستم از کسی که دخترم فاطمه از او راضی باشد و همچنین پروردگارم و فرشتگان چنین هستند .

یا علی! وای بر کسی که او را ظلم کند و وای بر کسی که حقش را برباید و وای بر کسی که حرمتش را بشکند و وای بر کسی که در خانه اش را بسوزاند و وای بر کسی که شویش و همسرش را مورد اذیت و آزار قرار دهد و وای بر کسی که با او مبارزه و ستیز کند . خداوندا! من از همه آنان بیزار هستم و آنها هم از من بیزارند . سپس رسول خدا آنان را نام برد و فاطمه و علی و حسن و حسین را در بغل گرفت و فرمود: بارخدایا! من خشنود هستم از اینان و از کسانی که پیروی از اینها کنند و تضمین می کنم که آنان وارد بهشت شوند و من دشمنم با هر کس که آنان را دشمن بدارد و مورد ستم قرار دهد یا بر آنان پیشی بگیرد و تضمین می کنم دوزخ را برای آنان و برای پیروانشان . وانگهی فاطمه جان! به خدا قسم راضی نمی شوم تا تو راضی شوی . راضی نمی شوم تا تو راضی گردی .»

از این حدیث و صدها حدیث دیگر در می یابیم که خداوند متعال مسلمانان را با پیروی و محبت فاطمه آزمایش می کند تا مؤمنان از منافقان و سپیدرویان از سیه رویان شناخته و جدا شوند و چنانکه یافتیم رسول خدا فاطمه را محک آزمایش قرارداده و وجود مبارک او را سنجش ایمان توصیف نموده است . چرا؟ آیا به خاطر اینکه زهرا تنها دختر و بازمانده اوست؟ هرگز چنین مطلبی در باره رسول الله متصور نیست . او در وجود زهرا تمام صفات نیک و کمالات عالیه انسانی می دید زهرا زیباترین خوبیها را در نهاد خود نهاده بود . زهرا با اخلاص و پرستش واقعی پروردگارش به بالاترین مقام نائل شد . . اخلاص در تمام زمینه ها . . اخلاص او در مناجات های نیمه شب و عبادت راستین و بی امید پاداش . می فهمید چه می گویم؟ زهرا خدا را شایسته پرستش می داند و چون شناخت کامل دارد او را ستایش و نیایش و پرستش می کند، زهرا خدا را شایسته عبادت می داند و او را در نیمه شب و در همه وقت و هر زمان می خواند، اشک می ریزد، به نماز می ایستد تا جائی که پاهای مبارکش ورم می کند و از عبادت دست بردار نیست و اگر از او پرسی: تو که بالاترین مقام را عند الله داری پس چرا خود را در عبادتش به اذیت می اندازی و اینچنین به درگاهش تضرع می کنی؟ می فرماید: «ا لم اکن عبدا شکورا؟» آیا روا نیست بنده ای سپاسگزار باشم؟

این عبادتها تنها به خاطر شکر و سپاس است و هرگز کسی نتواند او را به حق سپاس گوید و فاطمه چون این راز را می داند لذا اگر شبانه روز و بی وقفه خدا را بخواند باز خودرا مقصر می داند نه مانند ما که از خواندن نماز واجب هم خسته می شویم و با اکراه چهار رکعت نماز دست و پا شکسته می خوانیم و توقع داریم در اعلی علیین ما را جای دهند! زهی تفاوت .

و زهرا در قنوت نماز شبش برای ما طمعکاران بی ارزش دعا می کند و در راز و نیاز دل شبش که تاریکی شب را با ناله های دلسوزش می شکافد از خدایش برای ما طلب مغفرت و آمرزش می کند و آنگاه که فرزند دلبندش حسن مجتبی سلام الله علیه به او عرض می کند: مادر! همه چیز را برای دیگران خواستی . . برای خود هیچ نخواستی! پاسخ می دهد: «الجار ثم الدار» و چقدر معنی در این جمله کوتاه نهفته است و چقدر شایستگی و عظمت در این دو کلمه جای گرفته است: اول همسایه بعد به خود می رسیم و هیچ وقت به فکر خود نبود که همه اش به فکر دیگران . این عظمت را در چه کسی جز فاطمه می توان یافت؟

به هر حال فاطمه - همچنان قبرش - برای همیشه ناشناخته ماند نه دشمنان که حتی دوستان نیز او را نشناختند . و اما از دشمنان چه بگویم . . سرانجام پیش بینی پیامبر که نتیجه علم لدنی او بود به وقوع پیوست و مردم به جای سفارش خدا و رسولش «الا المودة فی القربی » با قربای پیامبر نه تنها مودت نکردند که با تمام توان دشمنی و عداوت کردند و دشمنی و ظلم را به حد اعلا رساندند . فدک غصب شد . . فاطمه اهانت شد . . علی، ریسمان به گردن به مسجد برده شد . . خانه پیامبر به آتش کشیده شد . . پهلوی زهرا از سیلی اعدا شکست . . محسنش سقط شد . . آفتاب نبوت به کسوف گرائید . . مهتاب ولایت در خانه زندانی شد . . و ظلم و تعدی سراسر خانه یادگار محمد را فرا گرفت .

زهرا دستها را به آسمان بلند کرد و با قلبی شکسته و بدنی رنجور و جسمی علیل راز و نیاز کرد و با خدایش درد دل نمود: بار الها! بالاترین قدرت از آن تو است . . حق مرا از دشمنانت بستان!

اشک در دیدگان علی چرخید و گویا روی خود را به طرف دیوار کرد تا زهرا اشک علی را نبیند . با قدرت قلب مبارکش را تسلی داد و فریاد زد: «ای دختر برگزیده خدا و ای بازمانده رسالت و بقیه نبوت! آرام باش . خواری و بدبختی از آن دشمنانت است نه از آن تو . آنچه خدا برای تو فراهم کرده بسیار ارجمندتر و ارزنده تر است از آنچه اینان از تو به زور گرفتند پس کارشان را به خدا واگذار و پاداشت را از او بگیر» .

و اینچنین سایه لبخندی پژمرده بر سیمای رنگ رفته زهرا نقش بست و با صدائی گرفته فرمود: «حسبی الله » خدا مرا بس است .

و این آغاز غروب بازمانده نبوت و پشتیبان ولایت بود . شمع چراغ محمدی داشت به پایان می رسید و رخساره پژمرده زهرای اطهر در افق زندگی آرام آرام غروب می کرد . هرچندگاهی که می گذشت نگاهی حسرت آمیز بر کودکان خردسال خویش می انداخت و فورا خود را پاسخ می داد که: خدا آنان را در می یابد، جای شکوه و نگرانی نیست . درست است که در این اوان کودکی و آغاز زندگی باید گرد یتیمی بر رخساره شان بنشیند چنانکه خود او رنج یتیمی خدیجه کبرا را چشیده بود ولی قلب، کاملا آرام است و مطمئن زیرا می داند که سرپرستی آنان را علی بر عهده دارد و علی هرگز نمی گذارد که عزیزان فاطمه احساس غربت کنند هرچند درد فراق، جانکاه و سخت است ولی نگران کننده نیست زیرا این فرزندان، تربیت شده دست مبارک رسول خدا، علی مرتضی و زهرای سیدة النسا هستندو محال است در فراق عزیزترین عزیزان، لحظه ای آرامش خود را از دست دهند و جز صبر و شکر عکس العملی داشته باشند .

به هر حال وعده حق رسول الله محقق شد و سفر وداع آغاز گشت . فاطمه در حالی با علی و فرزندانش وداع می کرد که از آن سوی، رسول الله او را در بر می گرفت و این علی بود که با صدائی نالان، آهسته آهسته با پیامبر درد دل می کرد: «ای رسول خدا! امانتی را که به من سپردی (به زودی) بازگردانده شد و اینسان اندوهم جاودان و شبهایم بی قرار است تا آنگاه که خداوند مرا به شما ملحق سازد .

هان! دخترت به سویت می آید و از امتت گلایه و شکایت می کند و بی حرمتیهایشان را به سمع مبارکت می رساند . ای رسول خدا از او چیزی نپرس زیرا زبان حالش بالاترین گویا است . . در این مدت کوتاه فراقت هرگز تو را از یاد نبردیم و پیوسته ذکر و یاد تو بر زبانمان جاری بود . سلام بر هر دوی شما (تو و دختر عزیزت) سلام کسی که وداع و خدا حافظی می کند نه خسته شده و نه از زیارتتان ملول است . اگر از کنارتان دور شوم هرگز از روی ملالت نیست و اگر در اینجا اقامت دائمی گزینم نه از سوء ظن است به آنچه خدا صابران را وعده داده است .»

و اینسان آن قدیسه پاک از این کوکب رخت بربست و به سوی معشوقش شتافت; همو که هر صبح و شام به یادش بود و از ذکرش لحظه ای غافل نمی شد تا پیوسته در راس شاکران و سرآمد صابران باشد . شاید آن روز تلخ و دردناک دوشنبه 13 جمادی الاولی سال 11 هجری (632 میلادی) بود که زهره اسلام و زهرای محمد از کوثر محمدی چیده شد و دنیای ما زیباترین و خشبوترین گلهای زندگی را از دست داد و تبهکاران نگذاشتند که این گل خشبوی نبی بیشتر عطر افشانی کند و جهان را از خس و خاشاکهای بدبو برهاند . و اینچنین فاطمه به شهادت رسید تا پیوسته جهان اسلام در غم او سیل اشک ببارد . سلام و درود همیشگی خدا بر او و پدرش و شوهرش و فرزندان اطهرش باد .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان