ماهان شبکه ایرانیان

ولایت فقیه در صحیحه زراره

بیش از بیست سال است که اصل ولایت فقیه رسماً و عملاً بر کشور اسلامی ایران سایه افکنده و ملت بزرگ و رشید ما را زیر بال و پر خود گرفته است و مردم هوشمند و متدین ما نیز چه به استناد عقاید مذهبی خود و چه به ملاحظه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل یاد شده را گردن نهاده و حاکمیت آن را پذیرا شده اند.

بیش از بیست سال است که اصل ولایت فقیه رسماً و عملاً بر کشور اسلامی ایران سایه افکنده و ملت بزرگ و رشید ما را زیر بال و پر خود گرفته است و مردم هوشمند و متدین ما نیز چه به استناد عقاید مذهبی خود و چه به ملاحظه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل یاد شده را گردن نهاده و حاکمیت آن را پذیرا شده اند.

لکن با اینکه در باره مسأله ولایت فقیه تحقیقات فراوان انجام گرفته، کتابها و مقالات گوناگون انتشار یافته، سخنرانی ها و کلاسها و تدریسهای متنوع و در سطحهای مختلف برگزار شده است، با این حال، هنوز مسأله به آخر نرسیده و ما همیشه شاهد پرسشهای جدید، و ابهامها، ایرادها، استفسارهای تازه ای (هر چند از نظر مبنائی و علمی چه بسا تازه نباشند) هستیم و بدیهی است که در آینده نیز چنین خواهد بود.

لهذا صاحب این قلم بر آن شد که در امتداد و ادامه خدمات علمی و اعتقادی خود پیرامون اصل ولایت فقیه، در مورد یکی از روایات معتبر مذهبی به بحث و تحقیق پرداخته و استنباط خود را از این روایت به رشته تحریر بکشد. البته دانشمندان عصر ما از این روایت کراراً به صورت اجمال یاد کرده اند اما تا آنجا که این نویسنده اطلاع دارد به صورت تحلیلی و تفصیلی اقدامی انجام داده نشده است. امید است از این رهگذر خدمتی هر چند ناچیز به محضر فرهیختگان و دلسوزان انقلاب اسلامی عرضه شود.

آنچه را که نگارنده این مقاله بدان اعتقاد و اصرار دارد آن است که ما به عنوان جامعه مسلمان می بایست عقاید و باورهای دینی خود را، بویژه آنچه که زمینه عملی داشته و اثبات آن مقدمه اجرای عینی آن در جامعه است، از مبانی اصیل اسلامی (کتاب خدا و سنت معتبره) استنباط و استکشاف نموده و با کمک عقل قطعی (و به تعبیر شیخ اعظم انصاری: العقل الخالی عن شوائب الاوهام، باور داشته و پیاده کنیم. ما غنی ترین و پربارترین منابع مطمئن را از طریق وحی و عصمت در اختیار داریم. بنابراین باید همه عقاید و تمامی اعمال مذهبی خود را بر اساس کتاب و سنت منقول از معصومین(ع) به سنجش آوریم نه بر هیچ اساس و معیار دیگر.

مسأله ولایت فقیه نیز یک نظریه سیاسی محض و جدای از اسلام نیست تا هر کس که دارای شمّ سیاسی باشد و یا برای خود علم سیاست قائل شود بتواند مسأله یاد شده را به هر گونه بخواهد تحلیل کند و یا آن را در چهارچوب سیاست به مفهوم ویژه آن ارزیابی نماید. اکنون پس از این مقدمه کوتاه به اصل مبحث می پردازیم.

* *

صحیحه زراره و ولایت و ولایت فقیه

مرحوم شیخ حرّ عاملی متوفای 1104 ه… کتاب ارزنده و مشهور خود «وسایل الشیعه» را با فصلی آغاز نموده که در آن 31 باب قرار داده و مجموع آن را به نام «ابواب مقدمة العبادات» نامیده است و نخستین باب آن را «باب وجوب العبادات الخمس» نامگذاری نموده که مشتمل بر 39 روایت است. روایت یکم تا شانزدهم را از اصول کافی، اثر جاودانه مرحوم کلینی رازی متوفای 328 ه…، نقل نموده که روایت دوم آن بدین قرار است: محمد بن یعقوب الکلینی عن علی بن ابراهیم عن ابیه و عبدالله بن الصلت جمیعاً عن حماد بن عیسی عن حریز بن عبدالله عن زرارة

عن ابی جعفر(ع) قال:

بنی الاسلام علی خمسة اشیاء علی الصلوة و الزکاة و الحج و الصوم و الولایة. قال زرارة: فقلتُ: و ایّ شیی ء من ذلک افضل؟. فقال: الولایة افضل لانّها مفتاحهن و الوالی هو الدلیل علیهن. قلت: ثم الذی یلی ذلک فی الفضل؟ فقال: الصلوة. قلتُ: ثم الذی یلیها فی الفضل؟ قال: الزکوة لانّه قرنه بها و بدأ بالصلوة قبلها. قلت: فالذی یلیها فی الفضل. قال: الحج. قلتُ: ماذا یتبعه؟ قال: الصوم. الحدیث[1]

لازم به یادآوری است که روایت یاد شده دارای اسنادی معتبر است چنانکه در پانوشت آمده است و لهذا از آن به صحیحه زراره تعبیر کردیم.[2] و اعتبار سند و متن آن موجب گردید که از میان روایات منقول در باب وجوب العبادات، این صحیحه را برگزیدیم و گرنه مسأله ولایت در 27 روایت از احادیث 39 گانه باب یاد شده مطرح گردیده است و صاحب کتاب وسایل الشیعه پس از بیان روایات یاد شده و در خاتمه این باب می گوید: و الاحادیث فی ذلک کثیرة جداً و قد تجاوزت حد التواتر و فیما اوردته کفایة ان شاء الله و یأتی ما یدل علی ذلک فی احادیث تکبیر الجبازة و کیفیة الوضوء و غیر ذلک. (وسایل الشیعه ج1، ص19).

به هر صورت، امام پنجم(ع) فرمود: اسلام بر پنج پایه و ستون مستحکم استوار گردیده است.

نماز، که پایه دین است و به صراحت روایات، قبول شدن دیگر اعمال مذهبی منوط به قبول شدن آن و مردود شدن آنها در اثر مردود بودن آن خواهد بود.

زکات، که خداوند آن را در آیات قرآن مقرون به نام نماز و بلافاصله پس از آن آورده است.

حج، آن موقف عظیم اجتماعی سیاسی که خداوند در قرآن کریم ترک آن را تعبیر به کفر و یا کفران نموده است.

روزه، عامل تقوا، سپر از آتش دوزخ، و ضامن سلامت روح و بدن، و زمینه حمایت از فقرا.

ولایت، رهبری و زعامت امت اسلامی که از چهار ستون یاد شده اقوی، اهم، اعظم و افضل است زیرا کلید وصول به دیگر اعمال چهارگانه پیشین بوده و والی (حاکم و رهبر) دلیل و راهنمای به سوی آنها است.

نکات ارزنده و پراهمیت چندی در این صحیحه به نظر می رسد که همانها مورد استفاده و استناد ما هستند.

نکته اول:

ما عقیده داریم ولایت شرط قبولی کلیه اعمال شرعی است (نه فقط شرط صحت) پس حتی اعمال صحیح و جامع اجزاء و شرایط، چنانچه مقرون به ولایت و در چهارچوب آن نباشد هرچند قضا و اعاده را به دنبال نداشته باشد لکن مقبول درگاه احدیت و منشأ آثار و نتایج مطلوب نخواهد بود.

حضرت باقرالعلوم(ع) در بخشی از همین صحیحه می فرماید:

ذروة الامر و سنامه و مفتاحه و باب الاشیاء و رضا الرحمن الطاعة للامام بعد معرفته، ان الله عز و جل یقول: «من یطع الرسول فقد اطاع الله و من تولی فما ارسلناک علیهم حفیظاً.»[3] اما انه لو انّ رجلاً قام لیله و صام نهاره و تصدّق بجمیع مالِه و حجّ جمیع عمره و لم یعرف ولایة ولیّ الله فیوالیه و یکون جمیع اعماله بدلالته الیه ما کان له علی الله حق فی ثوابه.

و به همین دلیل والی در صحیحه زراره، رهبر و راهنما به سوی احکام دین معرفی گردیده و کلیددار اعمال شرعی اعلام شده است.

و به همین جهت علی علیه السلام در روایت 35 باب یاد شده پس از ذکر نماز و زکات و روزه و حج و ولایت با اشاره به ولایت چنین می فرماید: و هی خاتمتها و الحافظة لجمیع الفرائض و السنن.

و به همین سبب حضرت امام راحل (قده) در دیدار با دبیر وقت شورای محترم نگهبان فرمودند: ولایت فقیه و حکم حکومتی از احکام اولیه است.[4] و نیز در نامه خود به رییس جمهور محترم وقت (حضرت آیت الله خامنه ای) مرقوم داشتند:

حکومت که شعبه ای از ولایت مطلقه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم است یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است.[5]

نکته دوم:

روایات اشاره شده را از نظر مورد بحث بدین گونه جمع بندی می کنیم:

1 در 15 روایت کلمه «ولایت» یاد شده است. (ح1 و 2 و 4 و 5 و 7 و 10 و 11 و 12 و 17 و 18 و 20 و 21 و 24 و 33 و 35).

2 در یک روایت لفظ «ولایتنا» آمده است. (ح6).

3 در یک روایت جمله «ولایة ولیّنا و عداوة عدونا» آمده است. (ح9).

4 در دو روایت جمله «و الولایة لنا اهل البیت» ذکر شده است. (ح24 و 31).

5 در یک روایت «اطیعوا ولاة امرکم تدخلوا جنة ربکم» آمده است. (ح25).

6 در یک روایت «یوالون اهل البیت و یبرؤن من اعدائنا» ذکر شده است. (ح28).

7 در یک روایت «ولایة امیرالمؤمنین و الائمة من ولده» آمده است. (ح29).

8 در یک روایت «و الولایة لاولیاء الله و البرائة من اعداء الله» آمده است. (ح39).

9 در یک روایت از «و الأیتمام بائمة الحق من آل محمد(ص)» سخن رفته است. (ح38).

10 در یک روایت پس از ذکر خداشناسی، نماز، روزه، زکات و حج می فرماید: «و فاتحة ذلک کله معرفتنا و خاتمته معرفتنا» (ح34).

11 و در سه روایت کلمه «طاعت» آمده است بدین گونه: «در ح24: الطاعة و هو العصمة» و در ح26: «الطاعة للامام» و در ح32: «العصمة و هی الطاعة».

در ادامه در باره معنای ولایت و مقصود از آن سخن خواهیم گفت.

نکته سوم:

در هشت روایت از احادیث یاد شده (ح3 و 8 و 19 و 20 و 22 و 23 و 30 و 32) دو مسأله بسیار مهم جهاد و امر به معروف و نهی از منکر ذکر شده و در برخی از آنها ذکری از این دو مسأله و یا یکی از آنها مطرح نگردیده است. مرحوم شیخ حرّ عاملی مؤلف آگاه و هوشیار وسایل الشیعه در ذیل روایت ششم، پس از ذکر کلمه «ولایتنا» چنین می گوید:

اقول: الجهاد من توابع الولایة و لوازمها لما یأتی و یدخل فیه الامر بالمعروف و النهی عن المنکر.[6]

توضیح این سخن آن است که جهاد از توابع ولایت است زیرا این صاحب مقام ولایت است که باید اذن جهاد بدهد. لذا هنگامی که اصل ولایت پذیرفته شود جهاد نیز که مستند به ولیّ امر است نیز پذیرفته شده است. چنان که موضوع امر به معروف و نهی از منکر نیز که دو فرع از فروع دین اسلام به شمار می روند جزء لوازم و توابع ولایت هستند و این حقیقت با مراجعه به اصل هشتم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران روشن تر می گردد که در سوای مسایل فردی، شخصی و خصوصی، در مسایل دیگر حیاتی و اجتماعی می گوید:

«در جمهوری اسلامی ایران دعوت به خیر، امر به معروف و نهی از منکر وظیفه ای است همگانی و متقابل بر عهده مردم نسبت به یکدیگر، دولت نسبت به مردم و مردم  نسبت به دولت. شرایط و حدود و کیفیت آن را قانون معین می کند.»

پس ولایت بر این دو فرع اساسی، از آنِ حاکم اسلام و حکومت اسلامی او است که با ایجاد تشکیلات و امکانات و با جلوگیری از ایجاد هرج و مرج و اغتشاش، این دو مهم را برگزار کند و امتداد بخشد.

نکته چهارم:

گفته شد که در سه روایت به جای کلمه ولایت، عنوان زیبای عصمت و طاعت به کار رفته است. طاعت در این روایات، همان عملکرد در محور ولایت می باشد که انسان مطیع را اعتصام می بخشد، کنترل می کند و در خط مستقیم و مسیر صحیح نگه می دارد. آری اطاعت امام است که شخص پیرو و رهرو را اعتدال می بخشد، از افراط و تفریط مصون می دارد چنان آمده است: المتقدم مارق و المتأخر زاهق و اللازم لهم لاحق. و گرنه دیگر پیروان طریقه ها و مذهبها هم نماز و روزه و حج به جای می آوردند و چه بسا عبادت و تلاوت و مناسک و نیایش آنها داغ تر و بیشتر بود.

اینک پس از ذکر نکات چهارگانه، لازم است به دو موضوع حساس و پراهمیت که اصل مقاله و انتخاب صحیحه زراره را جهت تبیین آن دو موضوع مطرح نموده ایم توجه کنیم.

1 ولایت چیست و منظور از آن چه چیز است؟

2 ولایت چه کسی و چه کسانی مطلوب و مورد نظر است؟

اما قبل از طرح این دو موضوع می باید به یک مقدمه ضروری بذل توجه شود.

در دوران ستم شاهی و تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و حاکمیت ولایت، مردم متشرّع خود به طور محدود و نسبی و به مقدار ضرورت به مسأله ولایت (فقیه) عمل می نمودند و در پاره ای از مسایل و موارد آن را نصب العین خود قرار می دادند. از باب نمونه به اینها می توان اشاره کرد:

1 افراد معتقد و آگاه، اگر می خواستند در یکی از کارها و یا ادارات دولتی استخدام شوند قبلاً از مرجع تقلید و یا یکی از مجتهدان جامع الشرایط برای آن اشتغال و استخدام کسب اجازه می نمودند بالاخص گمرکات، بانکها، دارایی و امثال ذلک، و معمولاً اجازه صادره از سوی مقام فقاهت و مرجعیت، اختصاص به کارها و بخشهایی داشت که با صرف نظر از سلطه و سیره دستگاه جور و ظلم، ذات آن کار مباح و حلال باشد.

2 اگر لقطه ای (گمشده ای) می یافتند به نزد مجتهد جامع الشرایط و یا نایب او جهت تعیین تکلیف می بردند.

3 چنانچه به مال مجهول المالک و یا ارث بلاوارث دست می یافتند به محضر مرجع تقلید جهت حل مشکل و مصرف شرعی مراجعه می کردند؛ چه در اموال منقول و یا املاک و اراضی.

4 نصب قیّم بر کودکان، غایبان و مفقودان و ورشکستگان، طلاق زنی که شوهرش ناپدید شده، اقامه نماز بر جنازه ای که کسان او در دسترس نیستند، و ده ها نمونه دیگر از امور حسبی و غیر حسبی در موارد مختلف فقه و حقوق که شمارش آنها از آغاز فقه تا انجام آن به درازا می انجامد.

این گونه اقدامات به این جهت بود که طبق اعتقادات صحیح شیعی می باید به محضر نورانی امام عصر و صاحب مقام ولایت عظمی مراجعه شود که بر تمام نفوس و اموال و حقوق دارای ولایت و زعامت است و چون امام(ع) غایب است بناچار به خدمت نواب عام او (فقهای جامع الشرایط) می رفتند و کسب تکلیف می کردند زیرا مردم مؤمن شاهان را به رسمیت نمی شناختند و ولایت آنان را طاغوتی و غاصبانه می دانستند و فقیه جامع الشرایط قدرت تامّه و بسط ید نداشت لذا به مقدار امکان و رفع ضرورت از ولایت فقیه که نشأت گرفته از ولایت امام معصوم(ع) بود بهره می گرفتند.

این عقیده و عملکرد از دیرزمان میان افراد شیعه (مقلدان و عامه مردم) مطرح و معمول بود و کاشف از این حقیقت قطعی است که مسأله ولایت فقیه پیشینه ای بس طولانی و ریشه ای عمیق در فقه شیعه و روایات اهل بیت(ع) دارد که این خود نیازمند بحثی دامنه دار است و هم اکنون در صدد طرح آن نیستیم.

اکنون به تشریح دو موضوع یاد شده می پردازیم.

* یکم؛

معنی و مفهوم ولایت

خداوند متعال در آیات قرآن کریم می فرماید:

الله ولّی الذین آمنوا یخرجتهم من الظلمات الی النور ...؛[7]

انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا ...؛[8]

هنا لک الوَلایة لله الحق ...؛[9]

و آیات متعدد دیگر با مشتقات مشابه از ماده ولایت.

آیا ولایت به معنی دوستی و صمیمیت است و یا به معنی سرپرستی و زعامت، و ولّی یعنی محب و دوست و یا سرپرست و متصدی؟ (به جز معانی فرعی و اشتقاقی دیگری که در «موالات» و «ولی» بیان شده و اکنون مورد نظر و توجه نیست).

برخی از اهل نظر برآنند که وِلایت با کسره حرف واو به معنی دوستی و با حرف واو مفتوح به معنی سرپرستی و تصدی امور است و بعضی دیگر کاملاً بر عکس اظهار عقیده نموده اند که با مراجعه به کتب معتبر و مستند لغت این مطلب روشن خواهد شد.

خلیل بن احمد فراهیدی متوفای سال 175 ه… که از قدیمی ترین ادباء و لغت شناسان اسلامی و معاصر با امامان معصوم شیعه بوده است در کتاب العین (جلد 3، ستون 1، ص1984) گوید: الوِلایه مصدر الموالاة و الوِلایه مصدر الوالی ...

مفاد سخن یاد شده آن است که وِلایت (با کسر واو) هم به معنی دوستی و رفاقت و هم به معنی سرپرستی و متصدی بودن آمده است لکن اشاره ای به ولایت با فتح واو ننموده است.

ابوالحسین احمد بن فارس (متوفای 395 ه…) دانشمند و لغت شناس برجسته در کتاب معجم مقاییس اللغة (ج3، ص141) می گوید: «کل من وَلِی امر آخر فهو ولیّه.» هر کس متصدی امور شخص دیگر شود ولّی او است (ولّی او نامیده می شود).

ابن فارس هرچند در سخن خود در ذیل کلمه «ولیّ» اشاره ای به کلمه ولایت و نحوه تلفظ آن و معانی آن ننموده است لکن می توان گفت نظر به اینکه مصدر کلمه «ولیّ» همان ولایت است که به دو گونه (با فتحه واو و کسره آن) قرائت می شود و دارای دو معنی و یا یکی از آن دو است (دوستی، سرپرستی) لذا این مصدر از دیدگاه او یا به معنی زعامت و تصدی است که در جمله یاد شده گفته است و یا این معنی و مفهوم را هم در خود دارد.

مجدالدین ابن الاثیر جزری (544 606 ه…) که در کتاب «النهایة فی غریب الحدیث و الاثر» بیشترین بحث را در رابطه با این لغت آورده است چنین می گوید:

و من اسمائه عز و جل الوالی و هو مالک الاشیاء جمیعها المتصرف فیها و کانّ الوِلایة تشعر بالتدبیر و القدرة و الفعل. و کل من ولی امراً او قام به فهو مولاه و ولیّه و قد تختلف مصادر هذه الاسماء فالوَلایة بالفتح فی النسب و النصرة و المعتِق و الوِلایة

بالکسر فی الامارة.[10]

این دانشمند بزرگ هرچند تنها ولایت (با کسر واو) را به معنی امارت و زعامت تفسیر نموده و آن را با فتحه واو در معانی دیگر به کار برده است لکن با توجه به آیه شریفه قرآنی «هنا لک الولایة لله الحق»[11] که با فتحه واو به معنی آقایی و فرمانروایی تفسیر می شود و حمل بر معانی سه گانه نسب، نصرت و معتِق در مورد خداوند متعال مناسب نیست لذا استنباط می شود که واژه ولایت به هر دو تلفظ آن در مورد سرپرستی، تصدی و امارت به کار می رود و کاربرد دارد. و گواه این سخن، کلام لغت شناس معتبر دیگر است:

علاّمه فیومی متوفای 770 ه… در کتاب معروف خود «المصباح المنیر» می گوید:

... ولایة بالکسر تولیته ... فالفاعل والٍ و الجمع ولاة ... و پس از چند سطر می گوید: الولیّ فعیل به معنی فاعل مِن ولیه اذا قام به و منه: الله ولّی الذین آمنوا ... و الجمع اولیاء.[12]

از مجموع این اظهارنظرهای ارباب ادب و لغت، چنین مستفاد می شود که ولایت به هر دو گونه قرائتش هم به معنی ولایتِ فرماندهی و امارت آمده و هم به معنی دوستی و صداقت و این حقیقتی روشن است که جای هیچ دغدغه در آن نبوده و نیازی به اطاله کلام بیش از این ندارد.

اکنون باید دید از دو معنی یاد شده (دوستی و سرپرستی) که قویترین و کاربردی ترین معانی لفظ ولایت است (هر گونه که تلفظ شود) کدام یک مورد نظر ائمه اطهار، صلوات الله علیهم اجمعین، در روایات صادره از سوی ایشان بوده و کدام معنی را اراده فرموده اند؟

در این گونه روایات، بالاخص با ملاحظه انحراف خلافت اسلامی از مسیر شرعی و طبیعی خود، پس از پیامبر(ص) معنی و مفهوم محبت و مهر و مودت اصلاً مورد نظر نیست و دست کم این تفسیر جنبه تبعی (لازم یا ملزوم) دارد بلکه به معنی امامت، خلافت، رهبری، زعامت و سرپرستی جامعه اسلامی است. آنچه که نزد شیعه، حق اصلی و شرعی ائمه اطهار علیهم السلام می باشد، و آنچه در برخی از روایات آمده مانند «ولایة ولینا و عداوة عدونا» یا «الولایة لاولیاء الله و البرائة من اعداء الله» نیز اگر اِشعاری به حب و بغض و دوستی و دشمنی (تولی و تبری) به نظر می آید باز هم به مفهوم خالص این عنوانها نبوده مگر آن مهر و محبتی که مقدمه اعتقاد به امامت و رهبری اهل بیت(ع) باشد و یا نتیجه متفرع و مترتب بر آن، و در اثبات این مدعا می توان به دلایلی تمسک نمود:

1 تعدادی از آیات قرآن که در آنها «ولایت و ولیّ» تفسیر به زعامت و فرمانروایی الهی شده است.

2 روایات فراوانی که مفهوم ریاست الهی و خلافت اسلامی را توضیح داده و آن را حق واقعی امامان معصوم(ع) اعلام نموده و یا مصدر و مشتقات ولایت را بدین گونه تفسیر نموده اند و می توان با مراجعه به کتاب «الحجه» از کتاب کافی و یا بحارالانوار علامه مجلسی و دیگر مصادر حدیث و روایت به این تفسیر دست یافت.

3 صرف دوستی و محبت اهل بیت(ع) و اظهار صداقت و مودت نسبت به آنان چه تأثیر سرنوشت سازی در امر آخرت و قیامت انسان بلکه حتی در امور دنیوی وی می تواند داشته باشد؟ امامان معصوم شیعه افرادی طاهر و مطهر، کامل، والا، برجسته و ملکوتی بوده اند و طبیعی است که همه آنان را دوست بدارند و به آنان عشق ورزند. بسیاری از کافران و بیگانگان از دین اسلام که حتی به خداوند و یا به رسالت رسول گرامی اسلام(ص) عقیده ندارند تا چه رسد به امامت ائمه هدی(ع) با این حال از آن بزرگواران با عظمت، علاقه و محبت، ارادت و تنظیم یاد کرده و نام می برند و جز گروه نواصب تمام مسلمانان و حتی برخی بیگانگان به مقام امامان شیعه و بزرگان اهل بیت(ع) علاقه مند و متواضع هستند.

آیا صدور این همه روایات و احادیث فقط برای آن بوده که به مردم بگویند نسبت به صاحبان مقام ولایت اظهار دوستی کنید، آنان را دوست بدارید و با دشمنان آنان دشمن باشید و بس؟ حتی اگر آنان را حاکم و والی و خلیفه و رهبر و فرمانروا ندانید بلکه حتی اگر دین آنان را که اسلام است هم قبول ننموده باشید، به آنان محبت کنید و ارادت بورزید برای شما کافی است و دنیا و آخرت شما تأمین و بهشت ابدی برای شما تضمین شده است! آیا کدام عقل و منطق و کدام دین و آیین این توهم و اندیشه را می پذیرد؟

4 آیا ضرورت دوستی و محبت این همه توصیه و سفارش و حدیث و روایت لازم دارد؟ طبیعی است هر کس، دیگری را با صفات خوب و اخلاق پسندیده بشناسد نسبت به او احساس محبت می کند و او را دوست می دارد و حتی اگر توصیه و تأکیدی هم بر لزوم دوست داشتن او صادر نگردد بلکه حتی اگر سفارش و وصیت به دشمنی با او نیز مطرح گردد. خلاصه آنکه برای تأکید بر علاقه و محبت، همان دستور قرآنی در باره مودت ذی القربی کافی است و لزومی به این همه حدیث و خبر و تأکید و تکرار نبود.

اصولاً دوست داشتن و مهر و محبت ورزیدن اختیاری نیست و اگر باشد معلول شرایط و  اوصافی ویژه است و نیازی به این همه یادآوری و توصیه ندارد.

5 پیامبر اکرم(ص) در سال دهم هجری در مراجعت از سفر حج به صحرای غدیر خم می رسد و در آن گرمای بسیار شدید که مردم پایشان از زمین و سرشان از آفتاب می سوخت آنان را گرد آورده و سه روز نگه می دارد و با آن تشریفات و تفصیلات که در کتب تاریخ و حدیث آمده در روز هیجدهم ذی الحجه به منبر می رود و خطبه مهم و طولانی ایراد می نماید و سپس علی بن ابی طالب(ع) را به همه می نمایاند و می فرماید: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه.» آیا این حادثه تاریخی فقط برای آن بوده که به مسلمانان بگوید علی را دوست داشته باشید و بگوید هر که را من دوست او هستم علی هم دوست او است؟ آیا این توهم و تخیل، معقول و پذیرفتنی است؟

6 در پاره ای از روایات چنان که دانسته شد به جای عنوان ولایت و امثال آن عنوان «الطاعه» و «هی العصمه» یا «الطاعة للامام» و یا «اطیعوا ولاة امرکم» و یا «و الایتمام بائمة الحق من آل محمد(ص)» آمده است و اینها و دیگر موارد مشابه همه و همه شارح و مفسر ولایت و مشتقات آن در روایات دیگر است. آری همان گونه که آیات قرآن همدیگر را تفسیر می کنند روایات معصومین نیز مفسّر یکدیگرند.

در این رهگذر نیازی به بحث و تشریح بیشتر ضروری نیست و این ادعا که در این احادیث ولایت به معنی سرپرستی جامعه اسلامی و رهبری امت مسلمان و امامت و فرمانروایی است هیچ گونه تردیدی در آن وجود ندارد و اگر روایت یا روایاتی به مفهوم محبت و مودت نیز به نظر آید طبعاً مقصود، آن ارادت و عقیده و علاقه ای است که به اعتقاد به امامت و رهبری بیانجامد و یا نشأت گرفته و حاصل شده از این اعتقاد مقدس باشد.

یکی از نشانه ها و قرینه های موجود در روایت صحیحه زراره که مورد بحث ما است و دلالت بر مدعا دارد آن است که امام باقر علیه السلام در پاسخ به سؤال زراره که می پرسد: کدام یک از این پنج پایه افضل است؟ می فرماید: «الولایة افضل». و این وضع و ترتیب و اولویَّت و افضلیت متناسب با معنی زعامت و امامت، بعد از پیامبر(ص)، است؛ بخصوص اینکه بلافاصله می افزاید: «و الوالی هو الدلیل علیهن» چرا که جای هیچ شک و تردیدی باقی نمی گذارد؛ چنان که در چند روایت نیز ولایت در آخر کلام ذکر شده است تا مشخص گردد که ولایت، نقش متمم و مکمل دیگر اعمال مذهبی را دارد و بدون آن، آنها ناقص خواهند بود و لذا در روایت 35 علی  علیه السلام می فرماید: «ثم الولایة و هی خاتمتها و الحافظة لجمیع الفرائض و السنن.»[13]

اینک با اکتفاء به مطالب یاد شده و تقویت معنای مذکور و مبنای مزبور به سراغ موضوع دوم که مترتب و متفرع بر موضوع نخست است می رویم.

* دوم؛

ولایت و رهبری چه کسانی مورد نظر در روایات صادره است؟

بدیهی است که در این بخش از روایات پیش گفته، صاحبان و سزاواران مقام ولایت به صراحت معرفی نشده اند. آری در برخی از آنها تعبیر «ولایتنا» و در بعضی عبارت «و الولایة لنا اهل البیت» و در حدیث 38 «و الایتمام بائمة الحق من آل محمد» و در روایت 29 «ولایة امیرالمؤمنین و الائمة من ولده» دیده می شود. این احادیث به ضمیمه دیگر روایاتی که در دیگر مصادر حدیث نقل شده و نام صریح دوازده امام معصوم شیعه را بیان داشته اند این مطلب را به وضوح می رسانند که مقصود، اعتقاد به ولایت و امامت امامان معصوم علیهم السلام بر جامعه اسلامی پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) است و در این صورت روایات یاد شده تنها ناظر به اثبات عقیده پیروان مذهب تشیع در مسأله امامت عامه و خاصه بوده و بیش از این چیزی را اثبات نمی کنند.

لکن با تأمل بیشتر و اندیشه گسترده تر به این نتیجه دست می یابیم که روایات صادره دلالت بر اختصاص و انحصار ندارد و اثبات رهبری و ریاست الهیه ائمه اطهار(ع) نه تنها ریاست و سرپرستی غیر ایشان را نفی نمی کند بلکه چه با وحدت ملاک و چه به کمک احادیث و دلایل دیگر، رهبری و زعامت دیگر کسانی که واجد شرایط اعلام شده از سوی خود امامان معصوم هستند و خود آنان اینان را، هر چند با علایم و اوصاف، معرفی نموده اند و با همان ابزار و ادوات (کتاب خدا و سنت معتبره) به تصدی و تدبیر امور جامعه برمی خیزند نیز در ظرف زمانی عدم حضور خود اهل بیت(ع) شامل خواهد بود و هر چند امامت به معنای خاص که همراه با ولایت عامه الهیه تکوینی و تشریعی، داشتن نص صریح از معصوم قبلی، عصمت، معجزه، الهام غیبی و سایر مراتب ملکوتی و مدارج خاص معنوی است فقط و فقط اختصاص به همان دوازده رهبر معصوم دارد لکن امامت و ولایت به معنی صلاحیت اداره و تدبیر جامعه مسلمین و شایستگی رهبری مردم در عصر و دوران غیبت امام دوازدهم(ع) نیز مشمول روایات ولایت خواهد بود.  اینک فقط به عنوان نمونه و با اختصار به چند مورد از دلایل اثباتی این سخن توجه فرمایید.

1 گفته شد که در چند روایت (بیست و چهارم و بیست و ششم و سی و دوم) سخن از «الطاعه» و «هوِ العصمة» و «الطاعة للامام» و «العصمة و هیِ الطاعة» به میان آمده است. اصولاً اطاعت از مقام ولایت و رهبری، به معنای صحیح ولایت، و معنی صحیح اطاعت، موجب حفظ و اعتصام خواهد بود و پیرو ولایت را مصونیت خواهد داد چه ولی و رهبر، امام معصوم باشد و یا غیر معصوم زیرا مقام عصمت و شؤون مربوطه به آن، به گفته امام راحل (قدس سره) مخصوص خود آن ذوات مقدس بوده و ارتباط مستقیم با ریاست و سیاست و زعامت امت اسلامی ندارد.

2 در جمله «الطاعة للامام» و روایات دیگر، امام به صورت مطلق یاد شده و به امام معصوم اختصاص ندارد و در احادیث فراوانی در ابواب گوناگون فقه مانند نماز جمعه، روزه، حج، امور اقتصادی، حدود و تعزیرات، دیات و قصاص، کلمه امام به کار رفته است و در این مباحث به صورتی استدلالی به اثبات رسیده که مقصود امام معصوم نیست بلکه امام و زعیم جامعه است چنان که همین معنا نیز در روایات مشتمل بر کلمه والی، حاکم، خلیفه و ... مقصود و منظور است مخصوصاً در عصر صدور این روایات که غالباً دوران تقیه و خفقان بوده و ائمه هدی(ع) تعبیراتی به کار می برده اند که دستگاه جود بنی مروان و بنی عباس حساسیت نیافته و موجب گرفتاری و مشکلات برای ائمه اطهار و شیعیان ایشان نگردند. البته چنانچه منظور، امام اصل (معصوم) باشد در این صورت به وسیله قرینه ای، حالی یا مقالی، این معنی تأیید و تعیین می گردد؛ چنان که پیرامون حضرت بقیة الله(عج) در روایتی چنین می خوانیم: «لانّ امامهم یغیب عنهم» و در غیر این صورت لفظ «امام» در فقه محمول بر همان معنی است که در آیات شریفه قرآنی «انی جاعلک للناس اماما» و «من قبله کتاب موسی اماماً و رحمة» مور

د نظر است.

3 در روایت بیست و پنجم چنین فرمودند: «اطیعوا ولاة امرکم تدخلوا جنّة بربکم». بدیهی است که کلمه «ولاة امر» جمع ولیّ امر است که در آیه شریفه به لفظ «اولی الامر منکم» آمده[14] و مورد وجوب اطاعت پس از اطاعت خدا و رسول او قرار گرفته است چنان که این اطاعت همان اطاعت امام است که در روایات پیشین ذکر شده و در دنیا موجب عصمت و حفظ و اعتصام، و در آخرت موجب دخول در بهشت پروردگار اعلام گردیده است و نتیجه آنکه ولیّ امر، والی، امام و غیر آن عناوینی هستند جهت معنون واحد که آن در زمانی امام معصوم است و در زمان دیگر امام عادل، چنانکه در صحیحه زراره حضرت باقرالعلوم(ع) بلافاصله پس از جمله «الولایة  افضل» چنین می افزاید که «و الوالی هو الدلیل علیهن.» و اضافه کردن این جمله، روشنگر آن است که مقصود از ولایت که از باقی ارکان دین افضل است و کلید آنها به شمار می رود چیزی جز حکومت و فرمانروایی دینی نیست. و نتیجه آنکه در سایر روایات نیز ،با توجه به وحدت سیاق و وحدت مضمون و حتی احیاناً وحدت عبارت، ولایت به همین معنی است و غیر آن.

4 چنانچه عنوانهای «امام، والی، ولیّ، حاکم، ولیّ امر) شامل هر دو امام معصوم و امام عادل نباشد، لازم می آید که در دوران عدم دسترسی به امام معصوم و یا در زمان غایب بودنش، دین پایان یافته باشد. و یا احکام و سیاسات الهی تعطیل گردد، و یا به وسیله حاکمان جائر و ستم پیشه اجرا شوند و یا توسط افراد و اشخاص، با هر شرایط و اوصافی، اقدام شود. صورت نخست نامعقول و نامقبول است، صورت دوم نیز غیر صحیح بلکه در حکم صورت قبلی است، صورت سوم موجب حاکمیت طاغوت و درنتیجه نفی اسلام و ارزشهای اسلامی و بر خلاف مذاق و مرام شارع اقدس می باشد و صورت چهارم باعث گسترش جهل و فساد و نقض غرض و موجب اغتشاش و هرج و مرج است؛ به علاوه موجب ترجیح مرجوح می باشد به ناچار با بقاء دین و ضرورت اجرا و اقامه احکام اسلامی در چهارچوب تشکیل حکومت دینی و نظام عدل، و نفی هر گونه سلطه ظالمانه بر مردم، و به منظور حفظ نظم و آرامش، جامعه باید حاکمان بر مردم که از خود مردم برخاسته اند (اولی الامر منکم) و کمترین فاصله را نسبت به دیگران با ائمه اطهار داشته باشند و در چهارچوب معیارها و مقررات دقیق شرع مقدس حرکت کنند و با اوصاف و شرایط

ویژه از سوی خود ائمه معصومین معرفی گردند، به امر رهبری و ولایت و تدبیر امور و شؤون مسلمین قیام و اقدام نمایند و مردم نیز از آنان تبعیت و پیروی نمایند تا هنگامی که مجدداً امام معصوم (حضرت مهدی موعود(ع)) بسط ید یابد و به قدرت ظاهری برسد و با ظهور خود عدل و داد را در سراسر گیتی بگستراند.

5 دانشمندان علم کلام، وجوب امامت را با قاعده لطف به اثبات رسانده اند به این بیان که به تجربه های عینی، واضح و مشهود است که جامعه انسانی هرگاه تحت ارشاد و رهبری حاکمی عادل، متخصص، مدیر و مدبر قرار گیرد این جامعه به طاعت و قرب الهی نزدیک تر و از فساد و گناه دورتر خواهد بود و اگر نباشد و یا چنین نباشد کار برعکس این است، پس هنگامی که فلسفه وجودی حاکم و رهبر به این گونه است خداوند خود را ملتزم و متعهد می داند و سنت قطعی الهی این است که از باب رحمت و رأفت بر بندگان و به منظور ضمانت اجرایی احکام و دستورات  صادره خود و مصونیت افراد و جامعه از انحراف و گمراهی، افرادی خاص و مخصوص را جهت تحقیق این اهداف و برای هدایت و ارشاد بندگان خود برگزیند و با توانایی علمی و منطقی و با شرایط دقیق به ولایت و راهبری آنان معرفی فرماید و اهل تکلیف و عقل و خرد را به اطاعت از آنان مکلف و موظف نماید و این هادیان و مرشدان و این والیان و رهبران، همانا پیامبران عظام، امامان معصوم و فقیهان جامع الشرایط هستند که ولایت مطاع آنان با دلایل عقلی و نقلی به اثبات رسیده و به صحت پیوسته است و با این ملاحظات همه آنان امام

، ولیّ امر، خلیفة الله، والی و سلطان عادل می باشند و در این راه و از این رهگذر یعنی ولایت نافذ، فرقی و تفاوتی میان آنان نیست و عنوان ولایت به معنای صلاحیت و رهبری و زعامت شامل همه آنان است. و این خود یکی از دلایلی است که هم مفهوم ولایت را تفسیر می کند و هم به تعیین مصداقهای آن می پردازد. نهایت اینکه معرفی و اعلام مصداق در پیامبران با ابزار علم و عدالت و معجزه است، و در امامان و خلفای بر حق، به وسیله معجزه و تصریح از معصوم قبلی بر تعیین معصوم بعدی با اسم و رسم و اوصاف و احوال شخصی او، و در فقهای واجد صلاحیت به وسیله تعیین عنوانها و علایم و اوصاف که اهم آنها فقاهت، عدالت تامه، آشنایی به مصالح و مسایل جامعه اسلامی و معرفت کامل به اصول اسلامی در هر زمان و مکان می باشد.[15]

6 استدلالهای به دست آمده از صحیحه زراره و دیگر روایات ولایت، منافاتی با آیه شریفه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم»[16] و روایاتی که در ذیل آن وارد شده ندارد هر چند در آنها اولی الامر به امامان معصوم دوازده گانه شیعه تفسیر گردیده و حتی نام یکایک آنها نیز برده شده تا آنجا که در برخی از آنها تصریح به تخصیص آیه یاد شده به دوازده امام گردیده است. مانند روایت جابر بن عبدالله انصاری، روایت جابر بن یزید جعفی از امام باقر(ع) و روایت عمر بن سعید، و بویژه روایت حضرت باقر به نقل تفسیر عیاشی و کافی که در ضمن آن پس از تلاوت آیه یاد شده فرمود: «ایانا عنی خاصة»[17] و احادیث دیگر. بلکه افزون بر عدم منافات، مدلول آنها نیز همسان با روایات ولایت است، زیرا:

اولاً، گرچه مفسران شیعه با مفسران اهل سنت بلکه مفسران سنی مذهب خود به خود در تفسیر اولی الامر اختلاف نظر دارند لکن اختلاف آنان در مصداق است نه در مفهوم کلمه اولی الامر و گرنه در تفسیر مفهومی آن به زمامداران و سرپرستان و اولیاء امور اتفاق نظر دارند چنان که علامه طباطبایی می نویسد: «و هذا مع ذلک لاینافی عموم مفهوم لفظ اولی الامر بحسب اللغة و ارادته من اللفظ فان قصد مفهوم من المفاهیم من اللفظ شیی ء و ارادة المصداق الذی ینطبق علی المفهوم شیی ء آخر».[18]

حتی از این سخن گرانسنگ استفاده می شود که معنی یاد شده برای اولی الامر یک مفهوم و موضوع لغوی است و طبعاً نمی تواند مورد اختلاف قرار گیرد.

ثانیاً، روایات دلالت کننده بر تخصیص اولی الامر به امامان معصوم قطعاً در مقام بیان حصر اضافی بوده اند نه حصر حقیقی. و به عبارت روشن تر، این روایات به وسیله ذکر و نام ائمه معصومین(ع) در صدد نفی اولی الامر بودن خلفاء غاصب و حکام جائر (از بنی مروان و بنی امیه و بنی عباس و غیرهم) بوده اند که مدعی جانشینی پیامبر(ص) و داعیه دار خلافت اسلامی بوده اند و در مقام تخصیص حقیقی و نفی ولایت فقیهان واجد شرایط که در روایات دیگر با ذکر علایم و اوصاف از سوی خود امامان معصوم(ع) اعلام صلاحیت شده اند و ابزار ولایت و ادوات کارشان همان ابزار و ادوات ائمه هدای(ع) بوده است نخواهند بود. و گرنه در این صورت می بایست بین طوایف گوناگون روایات دچار تعارض بلکه تناقض شویم، در صورتی که بین سخنان گوناگون و کلمات مقدس ارباب وحی و عصمت تنافی و تناقض وجود ندارد.

در پایان بحث به چند نکته مهم و حساس به عنوان دست آورد صفحات گذشته اشاره می کنیم.

الف) ولایت فقیهان در طول ولایت انبیا و ائمه هدی است و از نظرگاه علم کلام، ملاک و دلیل اثبات آنها یکی است؛ هرچند میان سه مقام بسی تفاوت هست لکن این تفاوتها موجب تفاوت در وجوب اطاعت و لزوم تبعیت از صاحب ولایت نخواهد بود. و از این رهگذر به مرام و مقصود امام راحل «قده» در بسیاری از کلمات ایشان، در کتاب البیع، کتاب ولایت فقیه و دیگر سخنان و رهنمودهای شان پی می بریم و ریشه رهنمودهای آن امام عظیم القدر را از قرآن، سنت، دلایل عقلی و نقلی و علم کلام و فقه درمی یابیم.

ب) اثبات ولایت فقها اختصاص به مقبوله عمر بن حنظله، صحیحه ابی خدیجه، و حدود 20 روایت دیگر (که بزرگانی همچون علامه نراقی در عواید الایام، شیخ انصاری در مکاسب، امام خمینی در تألیفات عربی و فارسی خود، و دیگران در دیگر کتابها مطرح نموده و بدانها استدلال آورده اند و برخی از اعاظم نیز به خدشه و نقد سند و متن آنها پرداخته اند) ندارد بلکه از مجموع احادیث و روایات اهل بیت(ع) و بویژه روایات ولایت که عدد آنها هم کم نیست نیز ولایت  فقیه مدلّل و مبرهن می گردد، هرچند با توجه به دلایل و براهین عقلی و منطقی مقرره در علم کلام اسلامی ولایت بلکه ولایت مطلقه فقیه مسأله ای مسلم و قطعی به نظر می رسد، و روایات می تواند از مقوله ارشاد به حکم عقل و تعیین مصداق بوده باشند.

ج) آنچه موجب شده است که ولایت در بسیاری از اذهان، کلمات و مکتوبات، به معنی محبت و دوستی تفسیر شود و روایات یاد شده به سمت و سوی این معنی سوق داده شود، عدم بسط ید و عدم امکان خلافت برای امامان معصوم (به جز علی علیه السلام و امام حسن مجتبی مجموعاً در مدت حدود 5 سال و چند ماه) و نیز عدم حصول امارت و ولایت فقیهان جامع الشرایط در طول قرنهای متمادی بوده است به گونه ای که این موضوع موجب یأس و فراموشی گردیده و از اذهان رخت بربسته تا آنجا که تدریجاً مفهوم اصلی روایات نیز جای خود را به معنی و مفهوم دیگر ولایت داده است، و یا چنین می اندیشیده اند که اکنون که خلافت و حکومت اسلامی مغضوب واقع گردیده حداقل محبت و دوستی و مودت نسبت به ساحت ائمه اطهار علیهم السلام محفوظ و دست نخورده بماند. اما اکنون که بیش از بیست سال از پیروزی انقلاب اسلامی و حاکمیت ولایت فقیه می گذرد بر عموم اندیشمندان و کاوشگران لازم و فرض است که با بهره وری از این موفقیت و موقعیت به دست آمده به تفسیر و تشریح صحیح کلمات قرآنی و حدیثی بپردازند و پرده ها را کنار زده حقیقت کنه خلافت اسلامی را همراه با ادله آن برای آحاد و افراد

جامعه توضیح دهند.

د) از مجموع آیات مربوطه قرآنی و روایات فراوان در مورد ولایت و جعل این منصب ارزنده، به روشنی استفاده می گردد که اصل مشروعیت ولایت برای فقیهان صالح و جامع شرایط، از سوی خداوند متعال، پیامبر گرامی اسلام(ص)، و امامان معصوم(ع) است، بدین سان که:

در مورد ولایت پیامبر اکرم(ص) مستقیماً و با ویژگیهای خاص، از سوی خداوند.

و در مورد ولایت ائمه اطهار(ع) نیز به واسطه پیامبر معظم(ص) و به وسیله نصوص و معجزات.

و در مورد ولایت فقها نیز از طریق اعلام امامان بزرگوار بویژه حضرت صادق (ع) و حضرت صاحب الامر(عج)، برای دوران عدم حضور امامان معصوم، البته از راه تعیین و معرفی عنوانها و صفتهای لازم، مانند رواة احادیث، فقهاء، ولاة الامر، که نفوذ و مقبولیت این ولایت از سوی مردم و بیعت آنان انجام پذیر است. البته در مرحله اثبات و نفوذ و حاکمیت در جامعه و نه  در مرحله ثبوت و اصل صلاحیت، می توان مقبولیت مردمی را نیز متمم مشروعیت و جزء اخیر علت تامه به شمار آورد و با توضیح و تشریح این سخن می توان گفت که نزاع علمی و عقیدتی میان این دو سخن که آیا مقبولیت سهم مردم است و مشروعیت از طرف خداوند و یا اینکه مردم نیز در مشروعیت سهم دارند و یا کل سهم مشروعیت از آنِ مردم است یک نزاع لفظی می باشد و هر دو سخن اگر به یک نقطه نرسند اما در برخی از نقاط با یکدیگر تلاقی خواهند کرد که ان شاء الله در فرصت دیگر باید به آن پرداخت.

ه…) ولایت و امامت بر امت به طبیعت حال چه در مقام ثبوت (صلاحیت) و یا اثبات (تنفیذ در جامعه) و چه در مرحله حدوث و یا استمرار، تابع شرایط اصلی صلاحیت و رهبری در وجود فقهای واجد ولایت است (فقاهت، عدالت تامه، قدرت و...). بنابراین، پندار دوره ای کردن رهبری و محدود کردن زمان آن سخنی است عاری از برهان علمی و مستدل، بلکه خود رهبر منتخب و منصوب نیز نمی تواند حتی از اصل قبول آن امتناع نماید و یا از ادامه آن مستعفی شود و نه می توان بدون وجود دلیل قاطع او را از این سمت عزل نمود بلکه وی به عنوان تکلیف الهی و وظیفه اسلامی باید بدان قیام و اقدام نماید و مادام که شرایط و صلاحیتها در او موجود است بر ولایت و رهبری باقی است و با قطع یکی از شریانهای اصلی و اساسی رهبری، وی بلافاصله از سمت خود منعزل می گردد و البته این موضوع فقط در صلاحیت خبرگان ملت است که نظارت مستمر و دقیق بر شرایط رهبری دارند، که در این صورت خدای ناخواسته نیز مجلس خبرگان متصدی اعلام عزل و اظهار انعزال خواهد بود نه اینکه نسبت به اصل عزل و اسقاط منصب ولایت دارای حق ماهوی باشد که بیان مستوفای این مسأله نیز موکول به مجال و موقعیت دی

گر است.

پی نوشت ها:

1 وسایل الشیعه، ج 1، ص7، حدیث 2.

2 نجاشی در رجال خود و علامّه حلی در خلاصة الاقوال، علی بن ابراهیم بن هاشم قمی را ثقه در حدیث، باثبات، معتمد و صحیح المذهب دانسته و او را ستایش نموده اند. (نک: معجم رجال الحدیث، ج11، ص193 منتهی المقال، ج4، ص324).

و اما ابراهیم بن هاشم، هرچند به صراحت توثیقی در باره او در کتب اصلی رجال وارد نگردیده اما علامه حلی در خلاصة الاقوال می گوید: و الارجح قبول روایته. و در منتهی المقال (ج1، ص214) می گوید: ظاهر علمای  شیعه قبول روایات او است. و علامه حلّی در مختلف الشیعه (ص487 ط ق) می گوید: در موارد فراوان، روایات او جزء احادیث صحاح به شمار آمده و محدث بحرانی توثیق او را از جمعی نقل نموده و خود نیز آن را پذیرفته است. چنانکه جمعی دیگر نیز با اقامه دلایلی او را توثیق نموده اند (مراجعه شود به منتهی المقال، جلد اول) و حتی مرحوم آیت الله خوئی با همه دقت و موشکافی در وضع راویان، در مورد ابراهیم بن هاشم می گوید: لا ینبغی الشک فی وثاقة ابراهیم بن هاشم. و پنج دلیل بر این مدعا اقامه نموده است. (نک: معجم رجال الحدیث ج1، ص317).

مضافاً به اینکه عبدالله بن الصلت القمی (راوی دیگر مذکور در روایت) نیز ثقه بوده و نجاشی در رجال و نیز شیخ طوسی در رجال، او را ثقه دانسته و مرحوم صدوق در آغاز کتاب کمال الدین وی را ستوده است. (نک: معجم رجال الحدیث ج10، ص222).

و اما حماد بن عیسی، حریز بن عبدالله، و زرارة بن اعین (سه راوی دیگر روایت) که جلالت مقام، عظمت، ثقه بودن، و فقاهت و علم آنان به گونه ای است که نیازی به توضیح بیشتر در مورد آنان نیست و می توان در این باره به کتب رجال مراجعه نمود.

3 سوره نساء، آیه 80.

4 صحیفه نور، ج20، ص170 و 174.

5 همان.

6 وسایل الشیعه، ج1، ص9، ذیل حدیث 6.

7 بقره، آیه 257.

8 مائده، آیه 55.

9 کهف، آیه 44.

10 النهایة، ج5، ص227 230.

11 کهف، آیه 44.

12 المصباح المنیر، ج2، ص350، نشر مطبعه حلبی، مصر.

13 وسایل الشیعه، ج1، ص18، حدیث 35.

14 نساء، آیه 59.

15 به منظور آشنایی تفصیلی با قاعده لطف و اثبات امامت مراجعه شود به کتب کلام اسلامی از قبیل کتاب الذخیره از سید مرتضی علم الهدی، کتب شیخ مفید، تجرید الاعتقاد خواجه طوسی، کشف المراد علامه حلی، نهج الحق علامه حلی، قواعد المرام ابن میثم بحرانی، شرح باب حادی عشر فاضل مقداد، النجاة ابن میثم بحرانی، کفایة الموحدین کوزه کنانی، هدایة الموحدین عقیلی طبرسی و غیر آن.

16 نساء، آیه 59.

17 تفسیر المیزان، ج4، ص435 439 به نقل از تفسیر برهان، غیبت لقمانی، تفسیر عیاشی، کافی، عبقات الانوار، ینابیع الموده، غایة المرام و ...

18 المیزان، ج4، ص427.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان