تساهل و خشونت در نگاه علوی

مفهوم تساهل و مدارا در غرب، ۳۰۰ سال پیش در رساله ای با عنوان «مکتوبی در باب تساهل و مدارا»۱ از سوی جان لاک۲ (۱۶۳۲ـ ۱۷۰۴ م

مفهوم تساهل و مدارا در غرب، 300 سال پیش در رساله ای با عنوان «مکتوبی در باب تساهل و مدارا»1 از سوی جان لاک2 (1632ـ 1704 م.)، فیلسوف پرآوازه انگلیسی مطرح گردید. نظریه لاک آرام آرام در نظام های مدنی، سیاسی و دینی غرب وارد شد و صورتی سازمان یافته و نهادی به خود گرفت. این نظریه اکنون نیز، هم از جهت تئوریک و هم به لحاظ علمی و عینی، در غرب دارای حیات و سلطه است.3

نظریه تساهل منفی لاک ـ که به تعبیر «لاسکی» یکی از سه شعار مهمّ اندیشه وی بود ـ بعد از او توسط رابرت براونینگ4 (متوفّای 1889 م.)، خانم بسنت5(متوفّای 1933 م.)، بوسوئه6 (متوفّای 1860 م.)، پارکر7 (متوفّای 1860 م.)، تامس پین8 (متوفّای 1871 م.)، دول9 (متوفّای 1778 م.) و... بسط داده شد. و در نهایت، در اندیشه جان استوارت میل (متوفّای 1927 م.) و روسو،10 فیلسوف سیاسی قرن 19 انگلیس، به کمال خود رسید.11

خاستگاه نظریه تساهل در غرب عمدتاً عوامل معرفت شناسی، عوامل اجتماعی و عوامل کلامی بوده است.12 ولی در ادامه، این نظریه دقیقاً به یک نظریه سیاسی تبدیل شده است. وقتی لاک، این نظریه را مطرح کرد، لفظ «تولرانس» معنی محمود نداشت و حتی می توان گفت که تعریف لاک و امثال او به این لفظ، صفت محمود داده است ولی ما وقتی این لفظ را به زبان فارسی ترجمه کردیم، معادلِ «مدارا» را برای آن انتخاب کردیم و حال اینکه معنی مدارای اخلاقی غیر از معنی مدارای سیاسی است.

مدارای سیاسی که از آن به «تساهل و تسامح» یاد می شود، یک صفت نفسانی و اخلاقی نیست، بلکه یک وضع حقوقی و پیشامد تاریخی است که به عالم جدید و بشر نو تعلّق دارد و اساساً تساهل و تسامح در جامعه ای رواج می یابد که اعتقادات دینی مردم آن سُست شده باشد؛ یعنی این لفظ در نسبت با دین معنا پیدا می کند و در عالم غیر دینی متحقّق می شود؛ در عالمی که دین، اصل اساسی و بنیانگذار آن جامعه است.13 از این رو کلمه «تولرانس» در زبان فارسی با کلمه «بی قیدی» بیشتر تناسب دارد تا با کلمه مدارا.

ولی متأسّفانه برخی از روشنفکران مسلمان ـ که گرفتار «کژفهمی اصطلاحات، کاربرد نابجای واژگان و آفت تبلیغات زدگی»14 شده اند ـ نتوانستند و یا نخواستند که بین تولرانس و مدارای اخلاقی اسلام، تفکیک قائل شوند.15 و برخی دیگر «با ایجاد تقابل مصنوعی میان عرفان و فقه، از طرفی به تضعیف فقه و قوانین اسلامی و از سویی دیگر به تحریف عرفان و سوء استفاده از آن می پردازند و می کوشند تحت پوشش نوعی عرفان قلاّبی، تساهل لیبرالی و تکلیف گریزی و حکومت سکولار را ترویج کنند.»16

در مقابل اندیشه تساهل، کسانی هستند که از اندیشه خشونت دفاع می کنند. اندیشه خشونت به لحاظ تاریخی، مقدّم بر اندیشه تساهل است. از قرن 7 ق. م. «استبداد»17 به صورت یک شکل سیاسی جدید ظاهر گردید و از آن پس، خشونت از یونان باستان تاکنون، طرفداران جدّی ای داشته است که هر کدام با عنوانی خاص، آن را مطرح کرده اند.

«افلاطون» از پدیده ای به نام «فتنه»18 یاد می کند و به گونه ای آن را تبیین می سازد که بسط آن، قرن ها بعد منجر به نظریاتی چون نظریات مارکسیست ها می شود که بیشترین اهمیت را به استفاده از «خشونت سیاسی» برای واژگون کردن قدرت های دولتی می دهند. «ارسطو»19 (322 ـ 384 ق.م.) پدیده ای به نام «نیرنگ» را مطرح می کند. «سن توماس آکویناس»20 (1227 ـ 1274 م.) بروز خشونت های سیاسی ـ چه به صورت شورش و چه به صورت انقلاب ها ـ را در شرایط خاص شروع اعلام می کند. «ابن خلدون (1332 ـ 1406 م.) از پدیده ای به نام «عصبیت» (قومیت امروزی) نام می برد. «نیکولوماکیاولی»21 (1469 ـ 1527 م.)، سیاست مدار ایتالیایی که او را «پدر علم سیاست» نامیده اند، استفاده از «ترس و سرکوب» را به شهریار پیشنهاد می کند. «تامس هابز»22 (1588 ـ 1679 م.)، انسان ها را گرگ یکدیگر قلمداد کرد. «هگلیان چپ» با برداشتی کاملاً مادّی از نظریّه آرمان گرای هگل، به دو گرایش شدید خشونت طلبی یعنی مارکسیسم، به رهبری «مارکس» و «انگلس»، و آنارشیسم، به رهبری «اشتیرنر» و «باکونین» روی آوردند.23 «لوتر» بر علیه دهقانان معترض فتوا می داد که: این سگ ها را بکشید، اینها شیاطین اند. و برای اثبات حقّانیت خودش می گفت: «دیگران را باگوگرد آتش بزنید تا خدا بداند که ما بحق مسیحی هستیم.»24 «جان لاک» می گوید: «به کار بردن زور علیه بی عدالتی و بی قانونی، مجاز است.»25

اما امام علی علیه السلام نه تن به اصالت مطلق تساهل می دهد و نه بر اصالت مطلق خشونت صحّه می گذارد. علی علیه السلام به «اصالت مدارا و خشونت بر محور عدالت» تن می دهد؛ یعنی «وضع کلّ شی ء فی موضعه». آنگاه که عدالت مقتضی مدارا باشد و بدون استفاده از خشونت اِحقاق حق ممکن است، مدارا می کند و هرگاه راه مسدود شود، با رعایت مراتب و مصالح، اِعمال خشونت عادلانه ـ نه خشونت حیوانی و بی قاعده ـ می کند. چرا که قبح خشونت اگرچه در شرایط عادی، مستند به عدم تناسب آن با طبع مردم می شود، اما مناط شرعی و عقلی برای تحریم خشونت در واقع، حریم عدالت و حقوق الهی مردم است که کمترین تجاوز به حریم مادی یا معنوی شهروندان جامعه اسلامی و صدمه زدن به آنان را ممنوع می سازد. بنابراین «قبح خشونت» مستند به قبح ظلم و بی عدالتی می گردد؛ از این جهت، مدارا نیز اگر در شرایطی مصداق ظلم شود، با همان استدلال قبیح خواهد بود.26

«مدارا» فی نفسه و «خشونت» خود به خود، نه خوب و نه بد است و کسی نمی تواند بگوید خشونت یا مدارا مطلقاً و به هر معنی از سوی هرکس، درباره هرکس، به هر انگیزه و هدفی، به هر اندازه و وسیله ای و در هر ظرف و زمینه زمانی و مکانی خوب یا بد است. متغیّرها و عواملی چون: «معنی، فاعل، متعلّق، انگیزه، هدف، میزان، وسیله، ظرف و شرایط» قطعاً در تعیین حُسن و قُبح خشونت و مدارا، دخیل است و بدون توجّه به این عناصر، خشونت و مدارا نه تحقّق پذیر است و نه تحلیل بردار.27

خشونت علی علیه السلام معیارمند است و عین عدالت؛ از همین روست که در جنگ ها نیز دستور می دهد. «درختان را قطع نکنید، بیگناهان را نکشید. آب آشامیدنی را مسموم و مسدود نکنید، فراریان را تعقیب نکنید، با اسیران به نرمی رفتار کنید، اموال مسلمانان را به غنیمت برندارید و...»28

علی علیه السلام اندیشه ای قرآنی دارد و چون به «لقد کان لکم فی رسول اللّه اسوة حسنة»29اقتدا کرده است، نیک می داند که «لوکُنتَ فظّاً غلیظ القلب لانفضوا من حولک»؛30 از این رو در حوزه «دعوت به دین» خود را مورد خطاب «لا اکراه فی الدّین»،31 «انّما انت مذکّر لست علیهم بمسیطر»،32 «انّک لاتهدی من احببت و لکنّ اللّه یهدی من یشاء»،33 و... می بیند. امام علیه السلام در این حوزه مطلقاً خشونت را جایز نمی داند مگر در خصوص «جهاد ابتدایی»، که اساساً از این بحث خارج است.

امام علی علیه السلام در حوزه «دعوت به دین» آیه «ادع الی سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالّتی هی احسن»34 را نصب العین خود قرار می دهد؛ لیکن در حوزه «اجرا و پیاده کردن عملی دین» که حوزه بعد از ایمان آوردن است، خود را مکلّف به امتثال «اشدّاء علی الکفّار، رحماء بینهم»35 می بیند و تن به اجرای تمامی احکام جهادی، مثل «جاهد الکفّار و المنافقین واغلظ علیهم»36 و احکام جزایی اسلام، مثل «و لکم فی القصاص حیاة یا اولی الألباب»،37 «الزّانیة والزّانی فاجلدوا»،38 «السّارق والسّارقة فاقطعوا ایدیهما»39 و... می دهد و هم از این روست که وقتی جرس رحیل جنگ نواخته می شود، «ذوالفقار» از نیام بر می کشد و در طلیعه قافله مجاهدان فی سبیل اللّه، اسب می تازد. و وقتی هیچ کس از روی ترس حاضر نمی شود که «ولید» ـ برادر رضاعی خلیفه سوم (عثمان) را که شراب نوشیده است ـ حدّ بزند، علی علیه السلام تازیانه بر می دارد و با صلابت تمام، حدّ الهی را جاری می کند.

آنجا که سخن از بیت المال مسلمین است، برای تحقّق عدالت و حفظ بیت المال، آنقدر خشونت به خرج می دهد که می فرماید: «به خدا سوگند! بیت المالِ تاراج رفته را هرکجا که بیابم، به صاحبان اصلی آن باز می گردانم گرچه با آن ازدواج کرده یا کنیزانی خریده باشند.»40 و یا خطاب به «زیاد بن ابیه»41 می نویسد: «به خدا سوگند! اگر به من گزارش دهند که تو در اموال بیت المال خیانت کرده ای، کم یا زیاد، چنان بر تو سخت گیرم که کم بهره گردی و در هزینه عیال، درمانده و خوار و سرگردان شوی.»42و در موردی دیگر خطاب به ابن عباس ـ عبدالله یا عبیدالله ـ می نویسد: «از خدا بترس و اموال مردم را بازگردان و اگر چنین نکنی و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دست یابم، تو را کیفری خواهم کرد که نزد خدا عذر خواه من باشد و با شمشیری تو را خواهم زد که به هرکس زدم، وارد دوزخ گردیده است. به خدا سوگند! اگر حسن و حسین چنان می کردند که تو انجام دادی، از من روی خوش نمی دیدند و به آرزو نمی رسیدند مگر آنکه حق را از آنان بازستانم.»43

آری! علی علیه السلام تربیت شده دامان رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم است که وقتی زنی از قبیله سرشناس «بنی مخزوم» را می خواست حدّ بزند، «اسامة بن زید» از وی تقاضای بخشش کرد، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «به خدا سوگند! اگر دخترم دزدی کند، دستش را قطع می کنم؛ چرا که در اجرای حدود خداوند، مردم نزد من فرقی ندارند.»44

شاید اگر «نقش خشم های مقدّس» امام علی علیه السلام را در ثبات اسلام بخواهیم ذکر کنیم، این جمله «علامه امینی قدس سره » بهترین جمله باشد که فرمود: «اسلام جز به شمشیر علی بن ابی طالب برپای نایستاد.»45 و اساساً آیا امام علی علیه السلام بسیاری از امتیازات منحصر به فرد خود را در دل جنگ ها به دست نیاورده است؟ آیا ندای «لافتی الاّ علی، لاسیف الاّ ذوالفقار»46 و یا جمله معروف «ضربة علیّ یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین»47 در میدان های جنگ در مورد امام علی علیه السلام گفته نشده است؟ آیا شمشیر زدن، جنگیدن و کشتن را می شود که از سنخِ «تساهل و تسامح» دانست؟!

اما آنجا که مقام، مقام رفق و مداراست، خلیفه مسلمین در میان کوچه های خاکی کوفه، بچه یتیمان را بر پشت خویش سوار می کند و روی دست و پا راه می رود تا دل های پژمرده آنان را شاد کند. آنقدر با یتیمان با مهر و نوازش برخورد می کرد که «ابوالطفیل» در حسرت دمی بازی کردن با حضرت، آرزو می کند که: «کاش من هم یک یتیم بودم!»48 و این امام در پایان عمرش نیز به فرزندان خود وصیت می کند که: «اللّه اللّه فی الایتام فلا تغبّوا افواههم و لا یضیعوا بحضرتکم»49

و گاه به کوچه و خیابان می آید و مشک بیوه زنی را بر دوش خود حمل می کند و از وی عذر خواهی می نماید.50 یتیم نوازی علی علیه السلام چیزی نیست که در یک یا چند مقاله و کتاب حقّ آن اداء شود، آنقدر زیاد است که تاریخ را به تعجّب واداشته است تا جایی که «جرج جرداق»، دانشمند مسیحی می نویسد: «علی بسان دریایی عمیق و ژرف است؛ آنقدر که وزنده ترین طوفان ها و بزرگ ترین کشتی های تاریخ نتوانسته اند کوچک ترین موجی در ساحت وجودش ایجاد کنند. اما نمی دانم این اقیانوس عظیم را چه می شود که به هنگام افتادن قطره اشک بچه یتیمی، آنقدر متلاطم و موّاج می شود که گویا می خواهد تمام ساحلش را یک جا ببلعد!»

آری، علی علیه السلام به همان اندازه که «اسداللّه» است، «ابوالأیتام» نیز هست.

به وقت جنگ، «اسداللّه» است و شیر، و به وقت جود و نیکی، «ابوالأیتام» است و مهربان.

او از خدای کریم یاد گرفته است که «ارحم الرّاحمین فی موضع العفو و الرّحمة و اشدّ المعاقبین فی موضع النّکال و النّقمة»51 باشد.

علی علیه السلام زاهد شب و شیر روز است؛ معجونی از مهر و خشم که «به ناز چشم می خواند و به برق خشم می راند»52 از این رو برای فرماندار فارس ـ عمر بن ابی سلمه ارحبی ـ چنین می نویسد: «در رفتار با مردم، نرمی و درشتی را به هم آمیز؛ رفتاری توأم با شدّت و نرمش داشته باش.»53

علی علیه السلام سمبل «جاذبه و دافعه» است؛ جاذبِ یتیمان، دردمندان و مظلومان و دافعِ تبهکاران، ظالمان و طاغیان. در یک دست علی علیه السلام قرص نان است که به یتیمان می بخشد و در دست دیگرش ذوالفقار است که بر بی دینان می شورد. کیست که نداند علی علیه السلام بدون ذوالفقار، درویشی است که در خرابه های کوفه سکنا گزیده و جز مناجات در نخلستان، کاری ندارد.

به راستی اگر از تاریخ شیعه «شمشیر و خون» را بگیرند، هویت تاریخی شیعه چگونه رقم خواهد خورد؟ آیا شیعه بدون «کربلا»، «فخ»، «فکّه»، «غزّه» و... همان «شیعه سرخ تاریخ»54 خواهد بود؟ اگر حماسه کربلا از تاریخ شیعه حذف شود، کدامین قطعه تاریخ شیعه می تواند آن طور که کربلا، کانون حرکت موتور تاریخ است، باشد؟! کیست که نداند «تاریخ شیعه» ریشه در خون و جهاد دارد؟ در فرهنگ سرخ شیعه، «شمشیر و خون» دو نماد «خشم مقدّس» هستند که ظاهرترین چهره از «جهاد فی سبیل اللّه» را ترسیم می کنند؛ جهادی که در طول تاریخ، طلایه دارانش شاگردان مکتب علی علیه السلام بوده اند تا آنجا که «ابن ابی الحدید» هم شیعه را با خون ملازم می بیند و می گوید:

«فلم یزل یقطر السیف من دماءهم...55؛ پیوسته شمشیر، خونشان را به زمین می ریخت با اینکه تعدادشان کم و دشمنان شان زیاد بود و اینان یا کشته و اسیر می شدند یا تبعید و یا فراری بودند.»

در فرهنگ سیاسی امام علی علیه السلام و حکومت اسلامی، عدالت در موجودیت خود، به قدرت و قاطعیت محتاج است و قدرت نیز در مشروعیت خود، به عدالت نیاز دارد. بحث «عدالت سیاسی» بدون بحث از «اقتدار سیاسی» بی معنی است. بنابراین، عدالت برای قدرت و قدرت برای عدالت، ضروری است؛ عدالت از آن رو که بنیاد و ارزش است، فوق قدرت است و چون قدرت یکی از ابزارهای اجرایی است، همراه آن می رود.56

امام علی علیه السلام در حکومت نزدیک به پنج سال خود، چگونه می توانست عدالت را بر قومی که رئیس وقت آنها (عثمان) مصداق «نافجاً حضنیه بین نثیله و معتلفه»57 بود و خود آنها (اطرافیان عثمان) مصداقِ «یخضمون مال اللّه خضمة الابل نبتة الرّبیع»58 بودند، بدون استفاده از تازیانه و شمشیر اقامه کند؟ به راستی که شکم های از بیت المال پر شده وقتی با مکر زنازادگان شامی گره خورد، ذوالفقاری می طلبد تا حماسه های «جمل، صفّین و نهروان» را خلق کند.

امام علی علیه السلام وقتی ابوبکر «فدک» را به «فاطمه زهرا علیهاالسلام » نداد، خطاب به وی چنین نوشت:

«از زمانی که مرا می شناسی، من نابود کننده و کشنده لشکر دشمنان... و کشنده قهرمانان لشکر دشمن بوده ام.»59

امام سجاد علیه السلام جدّ بزرگوارش را در «مجلس یزید» این گونه یاد می کند:

«انا بن من ضرب خراطیم الخلق حتی قالوا لا اله الاّ اللّه... انا ابن المحامی عن حرم المسلمین و قتل الناکثین و القاسطین و المارقین...60؛ منم فرزند علی مرتضی که به قدری با کفّار جنگید و بر آنها شمشیر زد تا اینکه «لا اله الاّ اللّه» گفتند. منم پسر آن کس که در رکاب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با دو شمشیر و دو نیزه می جنگید... کسی که در بدر و حُنین شمشیر زد و جنگید... منم فرزند درهم شکننده ملحدین... و نور هدایت کننده مجاهدین... منم فرزند حامی و مدافع حُرمت و شؤون مسلمین. منم فرزند کشنده ناکثین، قاسطین و مارقین و فرزند آن کس که با ناصبین و عداوت پیشگان جهاد نمود... درهم شکننده متجاوزان و مشرکان بود... قطع کننده ریشه های کفر و زشتی و درهم کوبنده احزاب باطل در میدان جنگ بود... در برابر ظلم و تجاوز سرتعظیم فرود نمی آورد و مانند شیر شجاع و رگبار باران در میدان جنگ، دشمن را هلاک می کرد. هرگاه نیزه ها و شمشیرها به او نزدیک می شد، مانند آسیاب آنها را خرد می کرد و مثل طوفانی که در نیزار بپیچد، نیزه و شمشیرهای دشمن را درهم می ریخت. وی شیر شجاع حجاز و قهرمان عراق است... او از مبارزان بدر و احد است... او اسداللّه غالب و چیره شونده است...»

ببینید امام سجاد علیه السلام کدام اوصاف علی علیه السلام را بیشتر به رخ دشمنانش می کشد؟ آیا در مقابل دشمنان، خطبه ها، نامه ها، گفت و گوها و گفتمان های حضرت را بیشتر مطرح کرده است یا شمشیر بُرّان و غیرت قهّارش را؟

در فرازی از «دعای ندبه»، امام علی علیه السلام این گونه توصیف می شود: «قد وتر فیه صنادید العرب و قتل ابطالهم و ناوش ذوبانهم».

علی علیه السلام را با لقب «کَرّار» می شناسیم. علی علیه السلام برچه کسی حمله می برده است؟ نمی شود که بگوییم علی علیه السلام اهل تساهل و تسامح بوده و هیچ نسبتی با خشونت نداشته در عین حال در تاریخ، مشهور به «کرّار» شده است! آری، سیاست حکومت داری علی علیه السلام سیاست قرآن است که می فرماید: «اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم»، یعنی بر دشمن باید سخت گرفت و بر دوست، آسان. و دشمن اعمّ از دشمن داخلی و خارجی است. لطافت و ظرافت خاصّ آیه، این است که در آن به تقدّم «دشمن ستیزی» بر «دوست پناهی» اِشعار دارد؛ چرا که اسلام، نخست باید عزیز و مقتدر شود و در سایه شوکت، صلابت و قدرتش از دوستان و پیروانش حمایت کند.

می گویند: «یاسر عرفات» در اوّلین سخنرانی خود در «مجمع سازمان ملل متّحد»، به یک دست خود «اسلحه» گرفت و به دست دیگر «شاخه زیتون» و خطاب به نمایندگان دنیا چنین گفت: «نگذارید که شاخه زیتون از دستم بیفتد و پرپر شود».

سیاستمداران جهان مخصوصاً «یهودی ها» فهمیدند که این شخص با این نحوه گفتارش حتماً اهل سازش و خیانت است؛ چرا که خوب می دانستند «سیاست قرآنی»، سیاست اقتدار و صلابت است. سیاست امام قدس سره هست که به حکم آیه فوق الذّکر، نخستین بار که پا به «بهشت زهرا» گذارد، در اوّلین سخنرانی عمومی اش فرمود: «من به پشتیبانی این ملت، توی دهان این دولت می زنم.» و فردایش «کمیته های انقلاب» را راه اندازی کرد و به دست هر عضوش اسلحه ای داد، اعلامیه داد، سخنرانی کرد و فریاد زد که: «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند.» و پس از عمل به فراز اوّل آیه، به فراز دوم آیه عمل کرد. «بنیاد مستضعفان»، «کمیته امداد» و... را تأسیس کرد و در پشت صفحه تلویزیون ظاهر شد و دست رحمت و پدرانه اش را بر سر یاران و محرومان کشید.

اگر «یاسر عرفات» نیز سیاستی قرآنی داشت، اوّل نباید به التماس می افتاد که نگذارید شاخه زیتون ما پرپر شود! بلکه باید به دست سلاح دارش اشاره می کرد و می گفت: نگذارید که «گلن گدن» بکشم! و سپس در درون کشورش سخن از شاخه های زیتون می زد. آن وقت، دشمنان می دانستند که فلسطینیان رهبری مقتدر، با صلابت، مدیر و مدبّر دارند نه رهبری ترسو و بی کفایت!

آری، سیاست علی علیه السلام سیاست اقتدار و صلابت است؛ وقتی که معاویه او را تهدید به جنگ کرد، در جوابش فرمود: «در نزد من همان شمشیری است که در جنگ بدر بر پیکر جدّ، دایی و برادرت زدم.»61

علی علیه السلام خودش را مرد جنگ و رزم معرفی می کند،62 نه صوفی بی صفایِ خرابات و نه دیرنشینِ زنّار به کمر بسته.

عدّه ای تصوّر می کنند که در دنیای امروز می توان همه کارها را با استراتژی «تساهل و تسامح» حل کرد. هرچند در فضای بی طرف و غیر متعصّب، این استراتژی می تواند از کاراترین استراتژی ها باشد، لکن در شرایط دنیای امروز که استکبار جهانی از خفی ترین راه ها برای بلعیدن و خوردن همه کیان و هستی ما استفاده می کند و هر روز دندان خود را برای تحقّق این امر تیزتر می کند، نمی توان تنها به امید این استراتژی نشست و به اصلاح امور دل بست.

«اگربه طرز شعاری یا شاعرانه به طور مطلق بگوییم: نه آقا، بشریت همه مهربان هستند. همه خیر خواه هم هستند و اگر اختلافی پیش بیاید، فقط سوء تفاهم است و همه می نشینند باهم لبخند می زنند و تساهل می ورزند و گفت و گو و خوش و بش می کنند و رفع می شود، خود را گول زده ایم و تسلیم دشمن و خلع سلاح شده ایم؛ زیرا دشمن دین که جایی نمی رود و به خاطر لبخند ما سلاح کنار نمی نهند.»63

آری، منطق علی علیه السلام و منطق دین، آن است که باید با کسانی که آگاهانه با حق دشمنی می کنند، مبارزه کرد. اما کسانی که از روی ناآگاهی، اشتباهی برایشان پیش آمده باید با کمال ملاطفت و مهربانی با آنها رفتار بشود و پرسش های شان را حل کرد.64

برخی تصوّر می کنند که «غیرت دینی» و «مدارای اسلامی» متناقض می باشند. ولی این گونه نیست که بگوییم کسانی که از سر غیرت و جوانمردی شمشیر می کشند و با اقتدار از ملت و ناموس شان دفاع می کنند و می جنگند، چون جنگجو هستند، اهل مدارای دینی و اسلامی نیستند؛ چرا که در فرهنگ اسلام، «خشونت و مدارا» دارای جایگاه خاص و تعریف شده ای هستند و استفاده از هر کدام آنها به عنوان یک شیوه و روش، معیارمند است. از این رو امام علی علیه السلام هم نماد «غیرت» است و هم سمبل «رأفت».

و به طور خلاصه، مکتب علی علیه السلام ، مکتب «تبشیر و انذار» قرآن است؛ همان گونه که خداوند تعالی که «ربّ العالمین» است، از دو مؤلّفه «تبشیر» و «انذار» برای هدایت و تکامل بشریت استفاده کرده است و هادیان عالم خلقت ـ پیامبران ـ را خود در قرآن کریم با این دو صفت یاد کرده است.65 علی علیه السلام نیز بر اساس «اصالت مدارا و خشونت بر محور عدالت» گام بر می دارد و حکومت داری می کند. هرچند که چهره مهربان علی علیه السلام بر چهره خشمش سبقت دارد، آن گونه که رحمت خداوند بر غضبش سبقت گرفته است.66 اما همان طوری که «رحمانیت، ستّاریت و غفّاریت» حضرت حقّ تعالی مانع از «منتقم بودن، قهّاریت و عزیزیت» او نیست، «رأفت و شفقّت» علی علیه السلام نیز هرگز مانع از «اقتدار، صلابت و قاطعیت» وی نمی باشد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر