درآمد سخن
سرگذشت ملّتها و اقوام گوناگون که در چهره «تمدّن» آن مرز و بوم نمایان می شود، بیانگر حقیقتی تلخ در باره وضعیّت زندگی زنان، حقوق، اختیارات و قوانین حاکم بر آنان است. که در این میان می توان به ظلم و ذلّت و تحقیر آنان در سالیان بسیار اشاره کرد؛ دورانی که نگاه نادرست سران حکومت و قبایل، زنان را از کمترین حقوق انسانی محروم می ساخت و فرصت ظهور و بروز استعدادها و خلاقیتها را از آنان می گرفت.
دوران جاهلیتِ پیش از اسلام، داستان غم انگیزی است که پایان آن، آغاز غم و اندوهی سنگین بر وجود انسانهای آزاده و روشن اندیش خواهد بود؛ ایّامی که زنان، کوچکترین احترام و ارزشی نداشتند و زنده به گور کردن دختران، نشان رشد و بالندگی برای زدودن لکه ننگ از دامن خانواده و قبیله محسوب می شد!
پروردگار حکیم و مهربان با ظهور دین اسلام والاترین هدیه را به این قشر ستمدیده عطا کرد؛ زنان را چون مردان دارای شأن و مقام و منزلت ارجمندی دانست که در اصل خلقت و ارزشهای انسانی هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند و از آن سو، دارای حقوقی همسان در اجتماع خواهند بود، راه رشد و تکامل را برای هر دو باز و روشن دانسته تا فرصت دستیابی به قلّه قداست و جاودانگی مهیّا گشته، هر کس دستاورد تلاشهای خود را نصیب خویش سازد با این تفاوت که «زنان طرائف حکمت را در ظرایف هنر ارائه می دهند» و «مردان ظرایف هنر را در طرائف حکمت تجلّی می بخشند».(1) زیرا جلال زن در جمال او نهفته است و جمال مرد در جلال او پدیدار می شود تا اندیشه های درست ظهور یابد و ستایشها و نکوهشها در گرو آرمانها و اراده ها شکل گیرد. این نگرش موجب گردید که آیات چندی در قرآن کریم در شأن و عظمت آنان بیان شود.(2) برتر از آن سوره ای به نام زنان (نساء) تخصیص داده شود تا در فضای تاریک جاهلیت، روشنی چشمگیری دلها و دیده ها را پرنور سازد و حتّی دختری از همان محیط، نام «کوثر» یابد و سرچشمه برکات و حسنات بی شماری شود تا در پرتو ریزش رحمت پیدا و ناپیدای خداوندی، بانوانی ارجمند، شایسته و خداجو به مقامی بس تابناک دست یابند، تمامی نگاههای مشتاق را به سوی خود خوانده، الگویی کم نظیر برای هر روز زندگی شیفتگان دانش و بینش و پویایی شوند و بیانگر حقیقتی شیرین و دلربا شوند که گرچه معصوم نبوده اند اما همراه و همدل معصوم به بلندای بزرگی و برتری رسیده اند.
... «امّ اَیْمَن»، مَحْرَم کوثر و برکه ای از چشمه فضایل آن پاک بانواست که در این بخش از سیره و سخن فاطمه زهرا(س) در باره او آگاهیهای گرانسنگی می یابیم.
*
10. اُمّ اَیْمَن
بَرَکَه دختر ثعلبة بن عمرو، معروف به امّ اَیْمَن، شخصیتی سرشار از عظمت و عزّت است که در بین بانوان صدر اسلام از موقعیتی بس ممتاز و برجسته برخوردار بوده است.(3) جلوه های جاودان زندگانی او لبریز از صحیفه های درس آموز برای امروز و هر روز زنان است؛ ایمان پر گستره، روشنای بصیرت و بیداری، عرصه های جهاد و جانبازی، هنگامه های هجرت و خداخواهی و طلایه داری در جبهه پیکار با دشمنان نبوت و ولایت، پرتوی از صفات پر عظمت این بانو است.
زندگانی چنین انسانی، سراسر از ستایش نسبت به گذشته و حال و آینده بوده که در گفتار تابناکِ اسوه هایی چون رسول خدا(ص)، امیر مؤمنان و فاطمه زهرا ـ علیهماالسلام ـ دیده می شود، به گونه ای که پیامبر اسلام(ص) او را «بانوی بهشتی»(4) نامید!
افتخار بزرگ ام ایمن حضانت و نگهداری حضرت محّمد(ص) از هفت سالگی(5) است؛ زمانی که آغوش پر مهر مادر از یتیم عبداللّه گرفته شد و تنها خدمات دلسوزانه این زن نمونه، گرمی و صفای آن را جبران می نمود، به گونه ای که آن حضرت هیچ گاه زحمات خالصانه ام ایمن را فراموش نکرد و گاه می فرمود:
«ام ایمن امّی بعد امّی»؛(6) ام ایمن مادری بعد از مادر برای من بود!
او اهل حبشه بود(7) و شیفته زلال معارف الهی و کمالات قدسی؛ با شناخت و معرفت والای خود از فرزند عبدالمطلب مواظبت می نمود و رهنمودهای او را در سخنان آگاهانه و اندیشمندانه وی به جان می خرید.
از آنجا که اهل کتاب با استفاده از کتب آسمانی پیش از اسلام، «محمّد» را به عنوان آخرین رسول آسمانی دانسته و به مردم بشارت او را می دادند و در صحنه های مختلف گاه از آینده چنین طفلی سخنان تعجب آمیزی بیان می کردند، عبدالمطلب احساس نگرانی کرده، به ام ایمن می فرمود:
«بارکَة لا تَغْفُلی عن ابنی فانَّ اهلَ الکتاب یزعنونَ اِنَّ اِبْنی نبیُّ هذه الامّة»؛(8)
ای ام ایمن! مبادا از فرزندم غفلت کنی، چرا که اهل کتاب معتقدند که این فرزند همان پیامبر این امتّ است.»
سرپرستی ام ایمن هجده سال به طول انجامید و در این ایّام و پس از آن رسول اکرم(ص) او را «مادر» خطاب می کرد.(9) پس از رسالت، گاه که به ام ایمن می نگریست، می فرمود:
«هذه بقیّةُ اهل بیتی»؛(10)
این [بانو]، بازمانده خاندان من است.
پیامبر(ص) پس از ازدواج با خدیجه ام ایمن را آزاد کرد، زیرا او کنیزی بود که از آنِ عبداللّه بن عبدالمطلب و به قولی کنیز آمنه مادر رسول خدا(ص) بوده و پس از مرگ مادر از دارایی حضرت محسوب می گشته است.(11)
در همان ایّام «عبید خزرجی» با برکه ازدواج کرد و حاصل وصلت آن دو، فرزند پسری به نام «اَیْمَن» بود.(12) با تولد این فرزند، کنیه ام ایمن برای برکه شهرت یافت. گویی دست تقدیر در آینه عظمت ام ایمن، جمله ای نانوشته می دید و با میلاد أیْمن زمینه زیباتر شدن افتخارات را فراهم می ساخت. زیرا پرورشهای روشنی بخش و آموزشهای هدایت آفرین ام ایمن فرزندی ساخت که رواق وجود او از نور نبّوت و ولایت موج می زد به گونه ای که در جنگ حنین افتخار همراهی و نبرد در رکاب رسول خدا را یافت و از ده نفری بود که لحظه ای آن حضرت را تنها نگذاشت و پس از رشادت و شهامت مردانه و دلیرانه، فیض شهادت نصیب او گردید.(13) از آن روز «مادر شهید» زرّین و نشان روشنگری در بین افتخارات ام ایمن به حساب می آمد.
پس از آنکه همسر ام ایمن در جنگ خیبر به شهادت رسید، رسول خدا(ص) ضمن «بانوی بهشتی»(14) خواندن او، این جمله را خطاب به اصحاب باوفای خود فرمود:
«مَنْ سرّه ان یتزوّج امرأةً من اهل الجنّة فلیتزوّج امّ ایمن؛(15)
هر کس می خواهد با ازدواج با زنی از اهل بهشت خوشحال شود، ام ایمن را تزویج کند.»
زید بن حارثه با ام ایمن ازدواج کرد و «اُسامه» از او متولد شد. اسامة بن زید همان جوان لایق و مورد اعتمادی است که پیامبر در واپسین روزهای عمر خویش او را به فرماندهی سپاه اسلام منصوب کرد!(16)
نگاهی دوباره به زندگانی درس آموز ام ایمن، گویای این حقیقت است که این بانوی بزرگ و بزرگوار، افتخار خدمتگزاری پنج معصوم(ع) را یافته و توفیق بی نظیری در حضور عاشقانه و خالصانه در کنار رسول اکرم(ص) را نصیب خود ساخته است به گونه ای که گاه رسول خدا(ص) به او سر زده،(17) زمانی از علت شادی یا غصه های او سؤال کرده،(18)موقعی ام ایمن چونان مَحْرمی قابل قبول در عرصه های مختلف حیات آن حضرت حضور داشته و به راحتی در خانه و اتاق پیامبر رفت و آمد داشته است.(19)
افزون بر چنین زحمات دلسوزانه، فعالیتهای ارزشمند آن بانو در عرصه های دیگری چونان آبرسانی به مجاهدان و مداوای مجروحان در جنگهای احد، حنین و خیبر(20) و تلاشهای علمی فرهنگی وی در نقل روایات رسول خدا(ص) و حضور آگاهانه و هوشمندانه در جبهه مخالفت با غاصبان خلافت و فدک، جلوه های دیگری از شخصیت ام ایمن را بازگو می کند؛(21) پایمردی و استقامت او بدان حد بود که وقتی در جنگ احد عده ای از مسلمانان سست ایمان فرار کردند، ام ایمن با ناراحتی بسیار، مشتی خاک از زمین برداشت و با فریادی رعدآسا به صورت آنان پاشید و گفت:
«وای بر شما! چرا فرار می کنید؟! شما زن هستید، بروید پشت چرخ نخ ریسی که مخصوص زنان است بنشینید!»(22)
و خود از میدان مبارزه لحظه ای جدا نشد.در حساس ترین و سرنوشت سازترین زمان ـ یعنی پس از رحلت رسول خدا(ص) که زر و زور و تزویر دهان بسیاری را بسته بود و آنان را وادار به انکار حقایق می نمود ـ
امّ ایمن جهاد فکری فرهنگی خود را با بیان احادیث رسول اللّه (ص) در «غدیر خم»(23) ـ برای دفاع از مولای متقیان علی علیه السلام ـ و در باره «فدک»(24) ـ برای بازستانی حق از دست رفته فاطمه(ع) ـ آغاز کرد و در این عرصه پر خطر، گرچه مورد توهین از سوی برخی سران قدرت قرار می گرفت(25) اما چونان فرماندهی مهیّا و شیردل، اندکی در راه روشن خویش درنگ نکرد و خود را از مبارزه دور نساخت.
فاطمه زهراء، امّ ایمن؛ روزها ورازهای بسیار
امّ ایمن برای زهرای عزیز چونان بانویی خدایی و مادری پرمهر بود که سالیان بسیار پیش از میلاد او در خدمت پدر و خانواده رسول خدا(ص) افتخار خدمتگزاری داشته و جلوه های صفا و صمیمیت و صداقت خود را بر همگان آشکار ساخته بود. از این رو بین او و فاطمه علاقه ای برتر از دو مسلمان دیده می شد و در هنگامه های گوناگون نوعی عشق و ارادت چشمگیری وجود داشت که از سوی هر یک به دیگری اظهار می شد.(26)
هنگام هجرت مسلمانان از مکه به مدینه بانویی که جدا از بقیه مسلمانان، همراه فاطمه زهرا(ع) راهی مدینه گردید، ام ایمن بود(27) و پس از مراسم خواستگاری امام علی علیه السلام از دخت رسول خدا(ص)، نخستین پولی که پیامبر(ص) برای خرید جهیزیه به اصحاب شایسته و مورد اطمینان خود پرداخت کرد، به آن زن والاگوهر بود تا لوازم خانه زندگی زهرا(س) را خریداری کند.(28)
اندیشه های خیرخواهانه این بانو از دیرباز در شیوه زندگی او وجود داشته، به گونه ای که گاه به دنبال کارهای شایسته و خداپسندانه روانه می شد تا آنچه در توان دارد به کار گیرد و دلهای اطرافیان را شاد و خرسند سازد:
امیر مؤمنان علی(ع) فرمود: یک ماه پس از خرید اثاثیه منزل و جهیزیه عروس با اینکه با رسول خدا(ص) نماز می خواندم و به منزل برمی گشتم، از امر ازدواج صحبتی به میان نمی آوردم. همسران رسول خدا(ص) به من گفتند: آیا میل داری در مورد ورود فاطمه به خانه ات با حضرت صحبتی بکنیم؟ گفتم انجام دهید!
آنان نزد رسول خدا رفته [ولی در بین زنان حاضر] ام ایمن رو به حضرت کرده گفت:
ای رسول خدا! اگر خدیجه(ع) زنده بود با عروسی فاطمه دیدگانش روشن می شد. علی دوست دارد که همسرش به خانه اش برود. دیدگان فاطمه را به شوهر او روشن بفرمایید و به زندگی او سر و سامانی دهید و چشم ما را نیز روشن کنید.
پیامبر(ص) فرمود: چرا علی خود نمی آید و همسرش را از من نمی خواهد. ما انتظار داریم خود او بیاید و از ما درخواست کند.
علی(ع) فرمود عرض کردم: ای رسول خدا(ص) حیا مانع من می شد.(29)
و بدین سان با پیشقدمی امّ ایمن قرار عروسی گذارده شد و دلهای تمامی شیفتگان با شادی این مراسم روشنی بیشری یافت. پیشتر اشاره ای به سلسله افتخارات و توفیقات کم نظیر آن انسان صالح و پرهیزگار داشتیم و خدمتگزاری پنج
معصوم(ع) را از جلوه های تابناک زندگانی او برشمردیم، اینک به رؤیای راستین و صادقه او اشاره ای می کنیم:
روزی همسایگان ام ایمن خدمت رسول اکرم(ص) رفته، از شب گذشته وی خبر دادند که تا صبح گریه می کرده است. پیامبر او را خواست و فرمود:
ام ایمن! خداوند چشمانت را نگریاند، دیشب برای چه گریه می کردی؟!
این بانوی بهشتی عرض کرد: یا رسول اللّه ! خواب عجیبی دیدم که آسایش را از من گرفت. دلم راضی نیست بر زبان بیاورم. پیامبر(ص) فرمود: بگو تا برایت تعبیر کنم. ام ایمن گفت: در خواب دیدم برخی از اعضای پیکر شما به خانه من افتاد.
رسول اکرم(ص) فرمود: خوابت گوارا باد. فاطمه فرزندی می آورد که تو او را در دامن خود پرورش می دهی. پس از مدتی حسین(ع) متولد شد. روز هفتم امّ ایمن او را در بغل گرفت و خدمت پیامبر آورد. آن حضرت رو به وی کرد و فرمود: «این است تعبیر خوابی که دیده ای!»(30)
احترام و ارادت فاطمه(ع) نسبت به امّ ایمن چشمگیر بود، به گونه ای که گاه آن حضرت از غذای مخصوص خود و خانواده به امّ ایمن تقدیم می کرد، مبادا احساس بیگانگی با خود و فرزندان و شوهر خویش پیدا کند.(31)
شناخت بسیار و اطمینان فراوان زهرای مرضیه نسبت به امّ ایمن چنان بود که آن حضرت(ع) وی را به عنوان شاهدی راستگو، دلیر و شجاع در برابر غاصبان فدک حاضر ساخت(32) تا همراه با امام علی(ع) شهادت دهد. ماجرای آن روز را از امام صادق(ع) می شنویم:
پس از رحلت رسول خدا(ص)، ابوبکر بر جای آن حضرت نشست و دستور داد نماینده و وکیل فاطمه(ع) را از فدک اخراج کنند. آن حضرت نزد او رفته فرمود:
ای ابوبکر! تو ادعا می کنی جانشین پدرم می باشی و بر جای او نشسته ای با اینکه دستور داده ای کارگزار مرا از فدک خارج کنند و می دانی که رسول خدا(ص) آن را به من بخشیده و مرا نسبت به این مطلب شهود و گواهانی است ...
ابابکر در پاسخ گفت: شاهدت را بیاور! حضرت، ام ایمن و علی(ع) را به عنوان شاهد معرفی کرد. ابوبکر از امّ ایمن پرسید: آیا تو از رسول خدا چنین مطلبی را در باره فاطمه شنیده ای؟
او گفت: آری من خود از آن حضرت شنیدم که ... آیا می شود کسی که بانوی زنان جهان است چیزی را که از او نیست ادعا کند؟! و من نیز که از زنان اهل بهشتم، هیچ گاه جز آنچه از رسول خدا(ص) شنیده باشم گواهی نخواهم داد. عمر گفت: ای امّ ایمن دست از سر ما بردار و این داستانها را کنار بگذار! شما به چه چیزی گواهی می دهید؟ پاسخ داد: روزی در خانه فاطمه در حضور رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله و سلم ـ نشسته بودم. در این هنگام جبرئیل نازل شده گفت: خداوند دستور داده با دو بالم حدود فدک را برایت مشخص سازم ... رسول خدا(ص) پس ازآن فدک را به فاطمه بخشید و رو به من کرده فرمود: ای امّ ایمن! بر این مطلب گواه باش و تو با علی نیز شاهد این موضوع باشید!
عمر پس از شنیدن سخنان آن بانوی راستگو، گفت:
«ای ام ایمن، تو یک زن می باشی و شهادت یک زن ارزشی ندارد اما علی نیز به نفع خود شهادت می دهد و چون در این گواهی دارای نفع است، شهادتش قبول نمی شود.»
در این هنگام ام ایمن با حالت خشم و غضب از جای برخاسته گفت:
«خدایا! این دو نفر به حق دختر محمد، پیامبرت ستم کردند. تو آنان را به شدت پایمال و نابودشان کن!» سپس از مجلس خارج شد.(33)
در صحنه ای دیگر زهرای مرضیه با استناد به سخن پدر عزیز خود رو به آن دو کرد و فرمود:
آیا از پدرم رسول اللّه نشنیدید که فرمود ام ایمن اهل بهشت است؟
و آن دو در پاسخ گفتند: آری شنیدیم.
سپس حضرت فرمود: پس چرا با شهادت او و اسماء ـ که او نیز بهشتی است ـ فدک را تحویل من نمی دهید؟ آیا دو زن بهشتی به باطل شهادت داده اند؟(34)
دلدادگی و همراهی این بانوی وفادار با دخت رسول خدا(ص) هیچ گاه کاستی نیافت و در تمامی عرصه های مختلف، حضوری تأثیرگذار و بیدارگر برای غافلان و خواب آلودگان داشت، گرچه در این مسیر پرفراز و نشیب گاه مورد توهین یا استهزای سران ستم قرار می گرفت.(35)
در واپسین روزهای زندگانی فاطمه(ع)، ام ایمن از جمله بانوان همراه و مونس آن حضرت بود. هنگامی که اندوه رحلت پدر، غم محرومیت امام(ع) از خلافت و فشار روحی غصب فدک توان از زهرا(ع) ربود و او را غمگین، افسرده، محزون، پژمرده و گریان ساخت، آن حضرت ام ایمن و اسماء بنت عمیس را طلبید تا با آنان سخن گوید و پس از آن شوهر خود علی(ع) را خبر کنند.(36) هنگامی که امام(ع) بر بالین همسر مظلوم خود حاضر شد و آن پاک بانو وصایای خود را بیان می کرد، رو به شوهر خویش کرده فرمود:
«اذا توفیتُ لا تعلم احدا الاّ ام سلمة و ام ایمن و فضة و من الرّجال ...(37)؛
آن هنگام که از دنیا رفتم، هیچ کس را آگاه مکن مگر ام سلمه و ام ایمن و فضه را [از زنان] و از مردان ...»
اشتیاق و دلدادگی محبت و ولایت فاطمه زهرا(ع)، چنان تأثیری در وجود ام ایمن گذارده بود که پس از شهادت آن بانو، توان اقامت در مدینه و دیدن جای خالی محبوبه آسمانی خویش را در خود نمی دید، از این رو به سوی مکه حرکت کرد و گفت:
«پس از زهرای عزیز، نمی خواهم دیگر روی مدینه را ببینم.»
در مسیر خود چون به جحفه رسید دچار تشنگی شدیدی شد که بیم هلاکت او وجود داشت. در آن حال رو به آسمان کرد و گفت:
«پروردگارا! آیا مرا که خدمتگزار دختر پیامبرت بودم، در حال عطش و تشنگی می گذاری؟!» ناگاه ظرف آبی از بهشت نزد او آمد و ام ایمن از آن تحفه گوارای بهشتی نوشید.(38)
... سرانجام در اوایل خلافت عثمان، سال 24 هجری و در حالی که آن بانوی قدسی 85 سال داشت، تن خاکی را رها کرد و روح افلاکی او به سوی بهشت موعود رسول خدا(ص) پر کشید(39) تا برای همیشه در کنار خوبان خدایی و معصومان و پاکان آرام یابد و پاداش سرشار و جاودان خود را مشاهده نماید.(40)