شهیدان عشق مولی علی (ع)

در مقاله قبل سخنی از رزمندگان وفادار رکاب مولی علی (ع) داشتیم که افتخار شهادت در رکاب حضرت در جنگ صفین داشتند در این مقاله سخن از رزمندگان کفرستیز آن نبرد داریم که سرانجام در راه عشق مولی جان باخته و به شهادت رسیدند گفتنی است ما در این مقاله درصدد نیستیم که از همه آنان که در راه عشق مولا به شهادت رسیدند تذکار داشته باشیم که این نیاز به مجالی واسع ...

در مقاله قبل سخنی از رزمندگان وفادار رکاب مولی علی (ع) داشتیم که افتخار شهادت در رکاب حضرت در جنگ صفین داشتند در این مقاله سخن از رزمندگان کفرستیز آن نبرد داریم که سرانجام در راه عشق مولی جان باخته و به شهادت رسیدند گفتنی است ما در این مقاله درصدد نیستیم که از همه آنان که در راه عشق مولا به شهادت رسیدند تذکار داشته باشیم که این نیاز به مجالی واسع است بلکه تنها در پی آنیم که به مناسبت بحث از جنگ صفین از رزم آوران شهید این نبرد حق علیه باطل ذکر خیر داشته باشیم .

1 - قنبر غلام مولی علی (ع)

از شهیدان عشق به مولی علی (ع) قنبر غلام امیرمؤمنان علی (ع) است . او این افتخار را داشت که پیوسته همراه مولی بوده و در جنگ جمل و صفین و خوارج در رکاب امیرمؤمنان (ع) بوده است . (1) این حضور، حضوری اختیاری و همراه با بصیرت بود .

او از خواص مولی بوده و مطالب فراوانی از حضرت آموخت:

آموخت که ارزش اعمال به بصیرت است . بصیرت یعنی حق شناسی، بصیرت یعنی پیروی از مکتب اهل بیت (ع) . او بهمراه امام علی (ع) وارد مسجد کوفه شد در این هنگام مردی مشغول نماز بوده بسیار نیکو نماز می خواند . او به مولی گفت من مردی را ندیدم که از او زیباتر نماز بخواند! ! مولی فرمود: قنبر! ! عبادت با ولایت ما ارزش دارد اگر کسی هزار سال عبادت داشته باشد اما از نعمت ولایت ما بی بهره باشد عبادت او ارزشی نیست . . . (2)

او از مولی آموخت که راه شیعه اثنی عشری راه حق است . (3)

او از مولی آموخت که شیعه بودن به شعار نیست باید عملکرد علی پسندانه باشد . او گوید کسانی به دیدار مولی آمدند حضرت به قنبر فرمود ببین اینان کیانند؟ قنبر گفت اینان شیعیان شما هستند حضرت فرمود چرا سیمای شیعه را در آنها نمی بینم؟ قنبر پرسید سیمای شیعه کدام است؟ فرمود: شکمی خالی از گرسنگی (اهل روزه مستحبی بودن) لبهای خشک، چشمانی گریان (از خوف خدا) (4)

او از مولی فرا گرفت که کظم غیظ از صفات عالی انسانی است . شخصی به قنبر دشنام می داد او تصمیم به پاسخگویی گرفت مولی صدایش زد هان قنبر او را رها کن، حلیم باش و از این رهگذر خدا را خشنود و شیطان را ناخشنود ساز . (5)

او از مولی آموخت که به همان میزان که دشمنی با مولی منفور است، غلو و حضرت را در حد خدایی بالا بردن هم نادرست و محکوم است .

قنبر به مولی خبر داد ده نفر به خانه آمده اند و معتقدند شما خدای آنها هستی! ! حضرت فرمود بگو بیایند! به حضور مولی شرفیاب شدند حضرت فرمود: حرفتان چیست؟ گفتند ما می گوییم که تو خدای مائی! !

تو ما را خلقت کرده ای، روزی ما بدست توست . امیرمؤمنان علی (ع) فرمود: دست از این حرفها بردارید! من مخلوقی مثل شمایم آنها دست از حرفشان نکشیدند! حضرت مجددا به آنها فرمود وای بر شما خدای من و شما الله است توبه کنید و از انحرافتان بازگردید گفتند ما از عقیده مان عدول نمی کنیم تو خدای ما هستی ما مخلوق توایم، تو هستی که روزیمان می دهی! ! حضرت به کارگران دستور داد گودالی بزرگ کندند آنگاه دستور داد آتش و هیزم در آن گودال بریزند آتش برافروخته شد . آنگاه فرمود: توبه کنید! گفتند ما از عقیده مان برنمی گردیم مولی علی (ع) هم آنها را در آتش افکنده سوزاند! ! (6)

این یعنی آموزش اعتدال در عقیده .

قنبر چون پیوسته ملازم مولی بوده داستانهای فراوانی از قضاوتهای مولی دارد .

قنبر در بین افتخارات خویش از این افتخار برخوردار است که با اینکه در جریانی مرتکب تخلفی شد و از ناحیه مولی مجازات گردید، این سر سوزنی از محبت او نسبت به مولی نکاست:

امام باقر (ع) فرمود: امیرمؤمنان علی (ع) به قنبر دستور داد بر مردی حد جاری کند او اشتباها سه تازیانه اضافه زد مولی دستور قصاص داد و سه تازیانه اضافه بر قنبر نواخته شد! (7)

سرانجام قنبر جانش را به عشق مولی فدا کرد و شهید عشق علی (ع) شد .

نوشته اند: روزی حجاج گفت دوست دارم یکی از اصحاب ابوتراب (امام علی «ع ») را بکشم تا به خدای تقرب یابم! ! به او گفته شد کسی را نمی یابیم که از قنبر به او نزدیکتر بوده و همانند او مصاحبت طولانی با ابوتراب داشته باشد . او گفت احضارش کنید . او را نزد حجاج آوردند . حجاج پرسید آیا تو قنبری؟ گفت بله از قبیله همدانی؟ گفت بله .

- غلام علی (ع) هستی؟ گفت خدا مولای من است و علی ولی نعمتم!

- باید از دین علی (ع) برائت جویی؟ ! گفت آنگاه که برائت جستم آیا دینی بهتر از دین علی داری؟

حجاج گفت ترا می کشم، هرگونه قتلی را که

می خواهی برگزین! !

قنبر گفت: این به اختیار توست!

حجاج پرسید چرا؟

قنبر گفت: هرگونه که مرا بکشی همانگونه ترا خواهم کشت (و در قیامت قصاص خواهم کرد) امیرمؤمنان به من خبر داد که ترا ظالمانه سر می برند .

حجاج گفت: گردن او را بزنند . (8)

امام هادی (ع) فرمود: وقتی قنبر غلام علی (ع) را پیش حجاج آوردند حجاج گفت در خدمت علی (ع) چه کاری انجام می دادی؟

قنبر گفت: وسائل وضوی مولی را فراهم می کردم .

حجاج گفت: وقتی علی (ع) از وضو فراغت می یافت چه می گفت؟ قنبر گفت: این آیه را می خواند:

«فلما نسوا ما ذکروا به فتحنا علیهم ابواب کل شی ء حتی اذا فرحوا بما اوتوا اخذناهم بغتة فاذا هم مبلسون × فقطع دابر القوم الذین ظلموا والحمد لله رب العالمین » (انعام، 44 - 45)

هنگامی که اندرزها سودی نبخشید و آنچه به آنها یادآوری شده بود فراموش کردند، درهای همه چیز از نعمت ها را به روی آنها گشودیم تا کاملا خوشحال شدند و دل به آنها بستند ناگهان آنها را گرفتیم و سخت مجازات کردیم، در این هنگام همه مایوس شدند و درهای امید بروی آنها بسته شد .

حجاج گفت: گمان می کنم این آیه را بر ما تطبیق می کرد؟

قنبر گفت: بلی .

حجاج گفت: چه حالی داری وقتی گردنت را زدم؟ ! !

او گفت من سعادتمند می شوم و تو بدبخت .

در این هنگام دستور داد گردنش را زدند . (9)

سلام بر قنبر ، و سلام بر عشق پایان ناپذیر او به ولایت .

2 - حجر بن عدی

از رزمندگان وفادار رکاب مولی علی (ع) حجر بن عدی است . با کمی سنش از فضلا و بزرگان صحابه پیامبر (ص) محسوب شده و از خواص امیرمؤمنان علی (ع) شمرده می شد . او ضرب المثل شجاعت، تقوا، زهد، بندگی بود تا آنجا که او را «حجرالخیر» نامیدند . (10) او در سیر و سلوک تا آنجا پیش رفته بود که مستجاب الدعوة شده بود . (11)نقل شده به هنگامی که ماموران معاویه او را به شام می بردند اظهار کرد که سهم آب آشامیدنی مرا بدهید و فردا مطالبه آب نمی کنم، مامورین گفتند: ممکن است از تشنگی بمیری و معاویه ما را اعدام کند . حجر دست به دعا برداشت و از خدا آب خواست ناگهان ابری ظاهر شد و در پی آن باران که حجر به اندازه نیاز آب برداشت، بلافاصله ابر ناپدید شد . (12)

او مجسمه غیرت دینی بود، هرگز در مقابل باطل و منکر آرام نمی گرفت و از معترضان بر عثمان بود و تمام تلاشش را در هت حاکمیت امام حق علی (ع) به کار گرفت . (13) او در تمام جنگهای امیرمؤمنان علی (ع) حضور داشته و نقش حساسی را به عهده می گرفت . (14)

او از عاشقان بی قرار مولی علی (ع) بود و سرانجام جانش را در این راه نثار کرد .

محمد بن حنفیه گوید که صبح روز بیستم ماه رمضان که اثر زهر در تمام بدن پدرم امیرمؤمنان اثر کرده و اصحاب و یارانش درب خانه اجتماع کرده تقاضای ملاقات با حضرت داشتند حضرت اجازه فرمود جمعیت وارد شد . یک به یک به مولی سلام کردند آنگاه فرمود: «سلونی قبل ان تفقدونی » بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید ولی سؤالات را به جهت حالم کوتاه کنید . جمعیت سخت گریه کردند و چون حال حضرت را سخت دیدند کسی چیزی نپرسید .

حجر بن عدی برخاست و اشعاری به این مضمون سرود:

افسوس بر آقای پرهیزکاری که پاک و پدر پاکان است .

افسوس بر آقا و سروری که فردی کافر، گنهکار و ملعون و شقی و زنازاده ای او را کشت .

هر که از شما منحرف شود و بیزاری جوید مورد لعنت خداست، زیرا شما در روز محشر ذخیره بندگانید و شمائید که عترت پیامبر هدایتگرید .

امام (ع) پس از آنکه اشعارش را گوش کرد فرمود: ای حجر چگونه ای وقتی که ترا به بیزاری از من بخوانند؟ ! حجر گفت: به خدا قسم یا امیرالمؤمنین اگر با شمشیر قطعه قطعه ام کنند و در آتش افکنند دست از محبت شما برنمی دارم .

امام فرمود: خدا ترا بهر خیری موفق بدارد و از جانب خاندان پیامبر پاداش خیرت دهد . (15) او پیوسته در برابر کارگزاران حکومت معاویه مقاوم و نستوه می ایستاد و در برابر اهانتی که به مولی روا می داشتند آرام نمی گرفت و فریاد بر می آورد . (16) سرانجام حکومت سفاک معاویه او را در سرزمینی که با همت حجر فتح شده بود «مرج عذرا» به شهادت رساند .

به هنگام شهادت به حجر و یارانش گفتند اگر از علی (ع) برائت جسته او را لعن کنید از مجازات اعدام رهائی خواهید یافت و آزاد خواهید شد . آنها گفتند ما چنین نمی کنیم . دستور دادند زنجیرها را از آنها باز کردند و آنها آن شب را تا به صبح عبادت کردند، صبح روز بعد ماموران معاویه به آنها گفتند دیشب حال خوشی در نماز و دعا داشتید بگوئید نظرتان درباره عثمان چیست؟ آنها گفتند: او اول کسی است که ستم در حکومت را رواج داد و بناحق عمل کرد! سپس برای آخرین بار به آنها گفتند: حاضرید از علی برائت بجوئید؟

آنها گفتند: هرگز! ! ما علی را دوست می داریم . (17)

حجر به هنگام شهادت گفت: گرچه مرا می کشید ولی بدانید اول سواری بودم که در این سرزمین خدا را تهلیل گفتم (من آن را فتح کردم) سپس گفت: «لاتنزعوا عنی حدیدا و لاتغسلوا عنی دما فانی لاق معاویة علی الجادة » یعنی آهن را از پایم نگشائید و خون را از بدنم نشوئید تا معاویه را این چنین در صراط ملاقات کنم . (18)

شهادت حجر طوفانی علیه معاویه بپا کرد، امام حسین (ع) شهادت حجر را لکه ننگ ابدی در پرونده سیاه او نامید . و دیگرانی که حتی با مولی میانه ای نداشتند برآشفتند، عائشه، حسن بصری، عبدالله بن عمر و . . . همه اعتراض کردند و حتی خود معاویه به شدت از به شهادت رساندن حجر نادم شد و به هنگام مرگ پیوسته می گفت: «یومی منک یا حجر یوم طویل » روز محاکمه من و تو سخت و طولانی خواهد بود . (19)

و سرانجام این پیشگویی پیامبر (ص) تحقق یافت که فرمود: «سیقتل بعذراء ناس یغضب الله لهم و اهل السماء» بزودی در عذراء جماعتی از امت من کشته می شوند که خداوند و ساکنان آسمانها برای آنها غضب می کنند . (20)

3 - محمد بن ابی بکر

او از یاران وفادار امیرمؤمنان علی (ع) و سرانجام جانش را بر سر عشق مولا فدا کرد . پدرش ابوبکر است و مادرش اسماء بنت عمیس و از سه سالگی در دامن علی (ع) بزرگ شده است . اسماء ابتدا همسر جعفر بن ابی طالب بود، بعد از شهادت جعفر به همسری ابوبکر درآمد و بعد از مرگ ابوبکر مولی علی (ع) اسماء را به تزویج درآورد و او محمد سه ساله را با خودش به خانه علی (ع) آورد . در دامن امام علی (ع) و در کنار برادران بزرگواری همچون امام حسن (ع) و امام حسین (ع) بزرگ شد و جانش با معرفت و محبت اهل البیت (ع) درآمیخت و از این رو گاه امام علی (ع) می فرمود: «محمد ابنی من صلب ابی بکر» محمد فرزند من است از صلب ابوبکر! ! (21)

محمد بن ابی بکر از پیشگامان اعتراض علیه رفتار نادرست عثمان بود و بهمراه انقلابیون مصر در اعتراض علیه او در مدینه شرکت داشت .

و سرانجام محمد بن ابی بکر بدستور معاویه با وضع بسیار فجیعی به شهادت رسیده و بعد از شهادت پیکر او را سوزاندند . (22)

شهادت محمد بن ابی بکر مولی علی (ع) را شدیدا متاثر ساخت . (23)

پیوسته او را به بزرگی یاد می کرد و از خصال برجسته او می فرمود . او را به عنوان فرزندی دلسوز، کارگزاری سخت کوش و شمشیری برا، و رکنی دفاعگر می ستود؟ (24) مامور اطلاعاتی مولی در شام به حضرت گزارش داد هنگامی که خبر شهادت محمد بن ابی بکر به شام رسید معاویه در منبر قتل او را اعلام کرد، من هرگز مردم شام را چنین مسرور ندیدم! حضرت فرمود: باندازه شادی آنها ما در شهادت محمد ابن ابوبکر اندوهگین هستیم . (25)

4 - کمیل بن زیاد

او نیز از شهیدان عشق به مولی علی (ع) است . در جنگ صفین بهمراه مردم کوفه شرکت کرد . امیرالمؤمنین او را عامل فرماندار هیت (از شهرهای عراق) قرار داد . لکن به علت توان اجرایی ضعیف مورد ملامت مولی قرار گرفت، (26)لکن این ملامتها ذره ای از عشق او به مولی نکاست که عاشقان بی قرار مولی این چنین اند سرانجام حجاج بن یوسف ثقفی جلاد معروف عرب او را دستگیر کرد کمیل به او گفت دندانهایت را علیه من تیز نکن و مرا تهدید منما که از عمرم چیزی باقی نمانده! هر کار می خواهی بکن! که موعد من و تو روزی است که در پیشگاه خداوند حاضر می شویم و بعد از قتل من باید پاسخگو باشی و امیرمؤمنان علی (ع) به من خبر داد که تو قاتل من خواهی بود! سپس دستور داد گردن کمیل را زدند . (27)

او راوی دعای ملکوتی کمیل است که امیرمؤمنان علی (ع) آن را به عنوان هدیه ارزشمند به کمیل اهداء فرموده است .

5 - مالک اشتر

او رزمنده ای شجاع، سرداری قهرمان، یاری وفادار برای امیرمؤمنان علی (ع) بود . امام علی (ع) پیوسته او را به خوبی، خبرویت، قهرمانی، بصیرت و . . . ستوده است . و بهترین معرف مالک که مدال افتخاری برای اوست فرمایشات درربار امیرمؤمنان علی (ع) درباره اوست: به هنگامی که مولی امارت مصر را به مالک واگذار کرد، در نامه ای به مردم مصر نوشت:

«اما بعد فقد بعثت الیکم عبدا من عبادالله لاینام ایام الخوف و لا ینکل عن الاعداء ساعات الروع اشد علی الفجار من حریق النار و هو مالک بن الحارث اخو مذحج فاسمعوا له و اطیعوا امره فیما طابق الحق فانه سیف من سیوف الله لا کلیل الظبة و لا نابی الضریبة فان امرکم ان تنفروا فانفروا و ان امرکم ان تقیموا فاقیموا فانه لایقدم و لایحجم و لا یؤخر و لا یقدم الا عن امری و قد آثرتکم به علی نفسی لنصیحته لکم و شدة شکیمته علی عدوکم » (28)

اما بعد بنده ای از بندگان خدا را به سوی شما فرستادم مردی که به هنگام بحران به خواب نرود و در ساعات خوف از دشمن رخ برنتابد، بر دشمنان از لهیب آتش سوزنده تر است او مالک بن حارث از قبیله مذحج است تا جایی که دستوراتش مطابق حق ست بشنوید و اطاعت کنید که او شمشیری است از شمشیرهای خدا که نه تیزی اش کند شود و نه ضربتش بی اثر ماند، اگر گفت به راه افتید، براه افتید و اگر گفت درنگ کنید، درنگ کنید او نه به خود در کاری اقدام می کند و نه از کاری باز می ایستد و نه قدم واپس نهد و نه پیش گذارد مگر به فرمان من . من در فرستادن مالک به دیار شما، شما را بر خود ترجیح دادم زیرا مالک را دلسوز شما دیدم و دیدم او از هر کس دیگر سخت تر لجام بر دهان دشمنانتان زند . و به هنگامی که خبر شهادت مالک را شنید فرمود:

مالک و مالک، نمی دانید مالک که بود؟

«والله لو کان جبلا لکان فندا و لو کان حجرا لکان صلدا» ، بخدا قسم اگر کوه بود کوهی بی همتا و سرفراز بود و اگر صخره ای بود، صخره ای سخت بود .

«لایرتقیه الحافر و لایوفی علیه الطائر» (29)

هیچ مرکبی نمی توانست از کوهسار وجودش بالا رود و هیچ پرنده ای به اوج آن راه نمی یافت .

در نقلی دیگر آمده است که:

«فان موته من مصائب الدهر، مرگ مالک از مصائب بزرگ روزگار است .

فرحم الله مالکا فقد وفی بعهده و قضی نحبه و لقی ربه مع اناقد وطننا انفسنا ان نصبر بعد مصابنا برسول الله فانها من اعظم المصیبة .» (30)

خدای مالک را رحمت کند او به عهدش وفا کرد براهی که می بایست رفت و پروردگارش را ملاقات نمود، ما با اینکه خود را آماده ساخته بودیم که پس از مصیبت رسول خدا صبر پیشه کنیم، با این حال مرگ مالک از بزرگترین مصیبتهاست .

نیز درباره مالک فرمود:

«کان الاشتر لی کما کنت لرسول الله » (31)

اشتر برای من همانگونه بود که من برای رسول خدا بودم!

نیز فرمود:

«و لیست فیکم مثله اثنان بل لیست فیکم مثله واحد یری فی عدوی مثل رایه » (32)

کاش در میان شما دو نفر مثل او بود بلکه کاش یک نفر بود که در مورد دشمنان من همچون او فکر می کرد .

درباره مالک گفتنیها فراوان است اصحاب سیر او را فراوان ستوده اند ولی به نظر می رسد با این توصیف مولا از مالک اشتر، توصیف دیگران قابل ذکر نیست .

سرانجام شهادت مالک اشتر به دست معاویه، برگ ننگین دیگری بر پرونده سراسر سیاه معاویه افزود، او با تحریک یکی از دهقانان مسیر راه مالک به مصر و وعده های فراوان به او او را واداشت تا هر گونه که می تواند مالک را به شهادت برساند او نیز با شربت عسل مسموم مالک را به شهادت رساند . وقتی خبر شهادت مالک به معاویه رسید گفت:

«ان علیا کان له یمینان قطعت احداهما بصفین یعنی عمار والاخری الیوم یعنی الاشتر» (33)

یعنی علی دارای دو دست راست بود یکی در جنگ صفین قطع گردید و آن عمار بود و دیگری امروز و او «اشتر» است .

مالک در جنگ صفین رشادتهای فراوانی به خرج داد تا آنجا که می رفت طومار حیات ننگین معاویه درهم پیچیده شود که با شیطنت عمروعاص و حماقت بسیاری که بعدا به خوارج مشهور شدند این مهم انجام نشد و مالک در این ماجرا خون جگر فراوانی خورد . به فضل خداوند در مقاله آینده به بررسی ماجرای تحکیم، در جنگ صفین می پردازیم .

آنچه در این دو مقاله آمد، سیمای برخی از رزمندگان وفادار مولا علی (ع) در جنگ صفین بود که برخی در همان جنگ به شهادت رسیدند و برخی بعدها به جرم عشق مولا به مسلخ عشق رفتند و فدایی راه خدای علی (ع) شدند ولی شهیدان عشق مولا محدود به اینها نیست! اینان بسیارند هم دیروز، هم امروز و هم فردا و فرداها .

شهیدان عشق ولایت امروز، شهیدان عزیزی اند که جانشان را در راه تثبیت و استقرار نظام اسلامی که افتخار آن این است که می خواهد از حکومت الهی علوی الگو بگیرد جانشان را فدا کردند . سلام و درود خداوند بر امام علی (ع) و یاران وفادار و شهیدش در طول تاریخ . قلم وقتی به یاد مولی و عشق بی قرار یارانش می رسد عنان را از کف می دهد که قلم را یارای ترسیم اوج عشق یاران وفادار حضرت نیست .

اظهار عجز در این زمینه هنری ستودنی است:

سائلی را گفت آن پیر کهن

چند از مردان حق گوئی سخن

گفت خوش آید زبان را بر دوام

تا بگوید حرف ایشان را مدام

گرنیم زیشان زایشان گفته ام

خوشدلم کاین قصه از جان گفته ام

گر ندارم از شکر جز نام بهر

این بسی بهتر که اندر کام زهر

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر