حضرت رسالت(ص)؛ روحی دیگر گونه دارد. شادمانی ای، نگفتنی.«خانه های مکّه»، در التهابند؛ در احتراقی باور نکردنی. دنیایی عجیب.
امشب، «جهان،در غوغایی عظیم موج می زند.»
همه جای آسمان؛
ازنور ورودش، که نورانی است و منور به هر چه روشنایی، می درخشد.
و آنگاه که «حوریان سپیدپوش» بهشت، با «آب کوثر» غسلش می دهند و او می خواند، «اشهد ان لا اله الا اللّه »؛
برای من و اندیشه، آیا
کدامین قلم یارای ترجمه خواهد بود؟
او، «پاکیزه و منزه از هر چه کاستی»
«پیشرو در کمال و خیر»
«راضی به رضای حضرت دوست»
و «پسندیده حضرت حق، است»
«که ملائک با او سخن می گویند»،
صمیمانه؛ زمین را، و هر چه را که در آن می زیَد؛
مبارک می گرداند.
«این سُرورِ پیامبر(ص)، جاودانی است و تاریخی»
«اللّه اکبر»؛
که این فرشته نورانی، «فُطمت من الشّر» است و خورشید هماره تابان عصمت.
«سُبحان اللّه »؛
که تا قیام قیامت، کسی را جز «علیّ اعلی» یارای همنشینی و هم صحبتی با او نیست.
«والحمدللّه »؛
«که سَروَرمان چنین زنی است» و ما با گوشه ای از نظرش تا آخرین لحظه وجود،
رستگاریم و مبراییم از رنج.
* * *
و اینک مادرم.
در تمام فصولِ ثانیه ها، من و ما کودک خسته زمینیم «و گاه از مستعمرات فرتوتِ دنیا.»
وقتی تمام کوچه های شهر، مخدوش از خستگیهاست و مرا در گردهمایی گلها و آفتاب راهی نیست؛
تو ترجمه همه خورشیدی، به شیوایی تمام؛
تو، خودِ خورشیدی در سایه سار تو، فراغت را حس می کنم.
عطرِ بی ریایی تو، در هنگامه طلوع سپیده؛
به «یاس» می ماند،
نه یاسی که از «خاک» برمی خیزد؛
که یاسی که از دل برمی خیزد.
مادرم؛
روزت مبارک و خوشا به اقبالت، که تو را در میلاد فاطمه(س) بیش از همیشه یاد می کنند.
تو مادرم؛
ظریف ترین آفریده خدایی
زیباترین ارمغان دوست
و تجلی واضح و روشن عشقی و احساس
تو خلاصه و چکیده همه بزرگیهایی
صبر از تو شکیبایی می آموزد.
و کوه از تو استواری.
مثل آذری، گرم و روشن
و مثل رود، پاک و آبی
از تبار فاطمه ای.
فاطمه سرور توست و تو سرور من.